عدالت امام علی: تفاوت میان نسخه‌ها

۷۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۶ دسامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[عدالت امام علی در حدیث]]
| مداخل مرتبط = [[عدالت امام علی در حدیث]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  = امام علی (پرسش)
}}
}}
== [[عدالت‌محوری]] ==
== [[عدالت‌محوری]] ==
در [[اندیشه]] و [[سیره]] علی {{ع}}، [[عدالت]] دارای مفهومی محوری است و جایگاهی محکم در تنظیم [[حیات اجتماعی]] [[انسان‌ها]] دارد. [[امام علی]] {{ع}}، [[عدل]] را، [[انصاف]]، معیار، [[زندگی]]، بهترین [[حکمت]]، [[اصلاح‌گر]]، [[رستگاری]]، بالاترین [[بی‌نیازی]]، قوام [[مردم]]، [[حاکمیت]] و محکم‌ترین پایه می‌شناساند<ref>{{متن حدیث|الْعَدْلُ إِنْصَافٌ‌، خَيْرَ الْحُكْمِ‌، يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ، فَوْزٌ، َّ أَغْنَى الْغِنَاءِ، قِوَامُ الرَّعِيَّةِ، نِظَامُ الْإِمْرَةِ، أَقْوَى أَسَاسٍ‌}}؛ شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۶.</ref>. در سخنی کوتاه نیز می‌فرماید: «عدل، بالاترین [[گشایش در زندگی]] مردم است و هر کس عدل را برخود سخت پندارد، [[جور]] برای او سخت‌تر خواهد بود»<ref>{{متن حدیث|فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. ایشان، همچنین بر «[[عدالت اجتماعی]]» پیاپی تأکید کرده و «حاکمیت [[عادل]]» و «برنامه اجرای عدالت اجتماعی» را دو شرط ضروری برای حرکت به سوی [[جامعه آرمانی]] می‌شمارد<ref>شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref>.
در [[اندیشه]] و [[سیره]] علی {{ع}}، [[عدالت]] دارای مفهومی محوری است و جایگاهی محکم در تنظیم [[حیات اجتماعی]] [[انسان‌ها]] دارد. [[امام علی]] {{ع}}، [[عدل]] را، [[انصاف]]، معیار، [[زندگی]]، بهترین [[حکمت]]، [[اصلاح‌گر]]، [[رستگاری]]، بالاترین [[بی‌نیازی]]، قوام [[مردم]]، [[حاکمیت]] و محکم‌ترین پایه می‌شناساند<ref>{{متن حدیث|الْعَدْلُ إِنْصَافٌ‌، خَيْرَ الْحُكْمِ‌، يُصْلِحُ الْبَرِيَّةَ، فَوْزٌ، َّ أَغْنَى الْغِنَاءِ، قِوَامُ الرَّعِيَّةِ، نِظَامُ الْإِمْرَةِ، أَقْوَى أَسَاسٍ‌}}؛ شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۶.</ref>. در سخنی کوتاه نیز می‌فرماید: «عدل، بالاترین [[گشایش در زندگی]] مردم است و هر کس عدل را برخود سخت پندارد، [[جور]] برای او سخت‌تر خواهد بود»<ref>{{متن حدیث|فِي الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ‌}}؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.</ref>. ایشان، همچنین بر «[[عدالت اجتماعی]]» پیاپی تأکید کرده و «حاکمیت [[عادل]]» و «برنامه اجرای عدالت اجتماعی» را دو شرط ضروری برای حرکت به سوی [[جامعه آرمانی]] می‌شمارد<ref>شرح غررالحکم، ج۷، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref>.
خط ۱۱: خط ۱۲:


== [[عدالت]] ==
== [[عدالت]] ==
اگر علی {{ع}} [[دادگرترین]] [[مردم]] باشد، جای [[شگفتی]] نیست، بلکه اگر دارای چنین ویژگی‌های نبود شگفت‌آور بود. داستان علی در موضوع عدالت، از یادگارهای [[ارزشمندی]] است که [[مقام]] انسانیّت و [[روح انسانی]] را [[عزّت]] و [[سربلندی]] می‌بخشد.
اگر علی {{ع}} [[دادگرترین]] [[مردم]] باشد، جای [[شگفتی]] نیست، بلکه اگر دارای چنین ویژگی‌های نبود شگفت‌آور بود. داستان علی در موضوع عدالت، از یادگارهای [[ارزشمندی]] است که [[مقام]] انسانیّت و [[روح انسانی]] را [[عزّت]] و [[سربلندی]] می‌بخشد. [[امام]] {{ع}} به هنگام [[محاکمه]] و یا [[اجرای عدالت]]، بین خود و [[توده]] مردم تفاوتی قائل نمی‌شد، بلکه برای [[آرامش روح]] خویش، در صورت [[لزوم]] می‌کوشید تا در مجلس محاکمه حضور یابد.
[[امام]] {{ع}} به هنگام [[محاکمه]] و یا [[اجرای عدالت]]، بین خود و [[توده]] مردم تفاوتی قائل نمی‌شد، بلکه برای [[آرامش روح]] خویش، در صورت [[لزوم]] می‌کوشید تا در مجلس محاکمه حضور یابد.
 
در ساده‌ترین [[کارها]] نیز عدالت در [[روح]] علی جاری بود، سفارشات و [[نامه‌های امام]] به [[فرمانداران]] و کارگزارانش، پیرامون یک محور یعنی عدالت، دور می‌زد. به‌هرحال عدالت در [[دل]] علی و پیروانش [[پیروز]] گردید، هرچند بر او و پیروانش [[جور]] و جفای فراوانی روا داشتند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۴۷.</ref>.
در ساده‌ترین [[کارها]] نیز عدالت در [[روح]] علی جاری بود، سفارشات و [[نامه‌های امام]] به [[فرمانداران]] و کارگزارانش، پیرامون یک محور یعنی عدالت، دور می‌زد. به‌هرحال عدالت در [[دل]] علی و پیروانش [[پیروز]] گردید، هرچند بر او و پیروانش [[جور]] و جفای فراوانی روا داشتند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]]، ص ۴۷.</ref>.


== مصادره اموال به یغما رفته ==
== مصادره اموال به یغما رفته ==
خط ۳۰: خط ۳۱:
امام علی{{ع}} نسبت به هر دو مورد دقت فراوان داشت. در شرح حال [[کارگزاران]] به موارد [[عتاب]] و دست‌گیری خاطیان پرداختیم و از تعقیب [[منذر بن جارود]]، [[مصقله بن هبیره]] و دست‌گیری [[یزید بن حجیه]] [[سخن]] گفتیم. اکنون به بحث نزدیکان خلیفه میپردازیم که ممکن است از موقعیت خلیفه [[سوء]] استفاده کنند یا خلیفه و حاکم به جهت علاقه‌ای که به نزدیکان خود دارد ممکن است به بیت المال دستبرد بزند و کار خویش را توجیه کند. همان‌گونه که در شرح حال [[عثمان خلیفه سوم]] آورده‌اند که وی بیت المال را [[ملک]] شخصی خود می‌دانسته و به [[مسئول بیت المال]] می‌گفت تو [[خزانه]] دار ما هستی به گونه‌ای که [[ارقم بن عبدالله]] کلید بیت المال را بر [[منبر]] نهاد و گفت: تاکنون من تصور می‌کردم که خزانه دار [[مسلمانان]] هستم و نمی‌دانستم که خزانه دار [[عثمان]] هستم این کار را رها کرده و به [[منزل]] خود رفت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۸؛ الغدیر، ج۸ ص۲۴۲ و ۲۷۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۶؛ بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۲۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰؛ قمی، الأربعین، ص۵۸۴.</ref>. عثمان به [[اقوام]]، نزدیکان، [[خویشان]] و افرادی که [[دوست]] داشت از بیت المال می‌بخشید و [[اعتراض]] کنندگان از [[صحابه]] را [[اذیت]] و [[آزار]] می‌داد؛ مانند برخورد وی با [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[عمار یاسر]]<ref>الغدیر، ج۹، ص۳-۳۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰.</ref>؛ اما امام علی{{ع}} به هیچ روی به خویشان خود چیزی اضافه بر عطا و سهم آنها از بیت المال نمی‌پرداخت، بلکه در [[نامه]] خود به [[مالک اشتر]] توصیه کرده‌اند که باید اسباب سوء استفاده نزدیکان و خاصان را قطع کرد و [[رضایت عمومی]] را بر [[رضایت]] آنان ترجیح داد<ref>ر.ک: مدیریت و سیاست، (فرمان امیر المؤمنین{{ع}} به مالک اشتر)، ص۷۴، ش۳۲ و ص۴۸، ش۷.</ref>. برای روشن شدن این موضوع و [[الگو]] قرار گرفتن [[سیره علوی]] برای [[کارگزاران]] [[جامعه اسلامی]] به بررسی برخوردی که علی{{ع}} با [[نزدیکان]] و [[خویشان]] خود داشته می‌پردازیم. روش حضرت حکایت از کمال دقت و [[نظارت]] دقیق ایشان درباره [[اموال عمومی]] است و حساسیتی که در نگهداری آن داشته‌اند.
امام علی{{ع}} نسبت به هر دو مورد دقت فراوان داشت. در شرح حال [[کارگزاران]] به موارد [[عتاب]] و دست‌گیری خاطیان پرداختیم و از تعقیب [[منذر بن جارود]]، [[مصقله بن هبیره]] و دست‌گیری [[یزید بن حجیه]] [[سخن]] گفتیم. اکنون به بحث نزدیکان خلیفه میپردازیم که ممکن است از موقعیت خلیفه [[سوء]] استفاده کنند یا خلیفه و حاکم به جهت علاقه‌ای که به نزدیکان خود دارد ممکن است به بیت المال دستبرد بزند و کار خویش را توجیه کند. همان‌گونه که در شرح حال [[عثمان خلیفه سوم]] آورده‌اند که وی بیت المال را [[ملک]] شخصی خود می‌دانسته و به [[مسئول بیت المال]] می‌گفت تو [[خزانه]] دار ما هستی به گونه‌ای که [[ارقم بن عبدالله]] کلید بیت المال را بر [[منبر]] نهاد و گفت: تاکنون من تصور می‌کردم که خزانه دار [[مسلمانان]] هستم و نمی‌دانستم که خزانه دار [[عثمان]] هستم این کار را رها کرده و به [[منزل]] خود رفت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۸؛ الغدیر، ج۸ ص۲۴۲ و ۲۷۶؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۶؛ بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۲۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰؛ قمی، الأربعین، ص۵۸۴.</ref>. عثمان به [[اقوام]]، نزدیکان، [[خویشان]] و افرادی که [[دوست]] داشت از بیت المال می‌بخشید و [[اعتراض]] کنندگان از [[صحابه]] را [[اذیت]] و [[آزار]] می‌داد؛ مانند برخورد وی با [[ابوذر]]، [[عبدالله بن مسعود]] و [[عمار یاسر]]<ref>الغدیر، ج۹، ص۳-۳۰؛ مفید، الأمالی، ص۷۰.</ref>؛ اما امام علی{{ع}} به هیچ روی به خویشان خود چیزی اضافه بر عطا و سهم آنها از بیت المال نمی‌پرداخت، بلکه در [[نامه]] خود به [[مالک اشتر]] توصیه کرده‌اند که باید اسباب سوء استفاده نزدیکان و خاصان را قطع کرد و [[رضایت عمومی]] را بر [[رضایت]] آنان ترجیح داد<ref>ر.ک: مدیریت و سیاست، (فرمان امیر المؤمنین{{ع}} به مالک اشتر)، ص۷۴، ش۳۲ و ص۴۸، ش۷.</ref>. برای روشن شدن این موضوع و [[الگو]] قرار گرفتن [[سیره علوی]] برای [[کارگزاران]] [[جامعه اسلامی]] به بررسی برخوردی که علی{{ع}} با [[نزدیکان]] و [[خویشان]] خود داشته می‌پردازیم. روش حضرت حکایت از کمال دقت و [[نظارت]] دقیق ایشان درباره [[اموال عمومی]] است و حساسیتی که در نگهداری آن داشته‌اند.


[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به هیچ روی به نزدیکان و [[خویشاوندان]] خود [[اجازه]] [[سوء استفاده از بیت المال]] را نمی‌داد. آنها نیز در صدد [[سوء]] برداشت از [[بیت المال]] نبودند. خود و آنان؛ مانند دیگر [[مسلمانان]] سهمی از بیت المال داشتند و هیچ گونه دریافت اضافی برای آنان نبود. دیدیم علی{{ع}} بردی را که به [[حسن]] و [[حسین]] [[هدیه]] شده بود در بیت المال قرار داد. و از [[تزیین]] دخترش با گردن‌بندی که [[خازن]] بیت المال به او عاریه داده بود به شدت [[انتقاد]] کرد. هر گونه عملکردی که شائبه سوء استفاده داشت مورد بازخواست علی{{ع}} قرار می‌گرفت و با آن برخورد میشد. گرچه در نظر عرف، امری [[زشت]] و [[ناپسند]] شمرده نمی‌شد. به نمونه‌هایی از این نوع اشاره می‌شود<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۶۹۶ - ۶۹۸.</ref>:
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به هیچ روی به نزدیکان و [[خویشاوندان]] خود [[اجازه]] [[سوء استفاده از بیت المال]] را نمی‌داد. آنها نیز در صدد [[سوء]] برداشت از [[بیت المال]] نبودند. خود و آنان؛ مانند دیگر [[مسلمانان]] سهمی از بیت المال داشتند و هیچ گونه دریافت اضافی برای آنان نبود. دیدیم علی{{ع}} بردی را که به [[حسن]] و [[حسین]] [[هدیه]] شده بود در بیت المال قرار داد. و از [[تزیین]] دخترش با گردن‌بندی که [[خازن]] بیت المال به او عاریه داده بود به شدت [[انتقاد]] کرد. هر گونه عملکردی که شائبه سوء استفاده داشت مورد بازخواست علی{{ع}} قرار می‌گرفت و با آن برخورد میشد. گرچه در نظر عرف، امری [[زشت]] و [[ناپسند]] شمرده نمی‌شد. به نمونه‌هایی از این نوع اشاره می‌شود<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۶۹۶ - ۶۹۸.</ref>:


===[[فرزندان علی]]{{ع}}===
===[[فرزندان علی]]{{ع}}===
امیرالمؤمنین{{ع}} به هیچ روی اجازه سوء استفاده از بیت المال را به افراد نمی‌داد و برای کارهای شخصی از بیت المال استفاده نمی‌کرد. حتی شبی در بیت المال بود، هنگامی که [[عمرو بن عاص]] به دیدن وی آمد، چراغ بیت المال را خاموش کرد و از [[نور]] ماه استفاده نمود و اجازه نداد از نور چراغ بیت المال استفاده شود<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۰.</ref>. حضرت نسبت به استفاده فرزندانش از بیت المال نیز به شدت سخت گیر بود. حکایت‌هایی در این زمینه از حضرت نقل شده که تکان دهنده است و نشان می‌دهد که نسبت به کوچک‌ترین استفاده‌ها حساسیت داشته‌اند:
امیرالمؤمنین{{ع}} به هیچ روی اجازه سوء استفاده از بیت المال را به افراد نمی‌داد و برای کارهای شخصی از بیت المال استفاده نمی‌کرد. حتی شبی در بیت المال بود، هنگامی که [[عمرو بن عاص]] به دیدن وی آمد، چراغ بیت المال را خاموش کرد و از [[نور]] ماه استفاده نمود و اجازه نداد از نور چراغ بیت المال استفاده شود<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۰.</ref>. حضرت نسبت به استفاده فرزندانش از بیت المال نیز به شدت سخت گیر بود. حکایت‌هایی در این زمینه از حضرت نقل شده که تکان دهنده است و نشان می‌دهد که نسبت به کوچک‌ترین استفاده‌ها حساسیت داشته‌اند:
====[[حسن بن علی]]====
====[[حسن بن علی]]====
امیرالمؤمنین{{ع}} [[مردم کوفه]] را [[جامه]] می‌داد. در میان جامه‌ها کلاه [[خزی]] بود. حسن{{ع}} درخواست کرد تا کلاه را به وی بدهد [که سهم او از [[بیت المال]] باشد]. [[حضرت امیر]] نپذیرفت و کلاه را در جمع کالاها میان [[مسلمانان]] تقسیم کرد. کلاه نصیب [[جوانی]] از [[قبیله همدان]] شد. هنگامی که کلاه را گرفت، گفته شد: که حسن این کلاه را از پدرش درخواست کرده؛ ولی به او نداده است. [[مرد]] [[همدانی]] کلاه را برای حسن{{ع}} [[هدیه]] فرستاد. وی نیز قبول کرد<ref>قرب الاسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۷؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۰۴، ح۴.</ref>.
امیرالمؤمنین{{ع}} [[مردم کوفه]] را [[جامه]] می‌داد. در میان جامه‌ها کلاه [[خزی]] بود. حسن{{ع}} درخواست کرد تا کلاه را به وی بدهد [که سهم او از [[بیت المال]] باشد]. [[حضرت امیر]] نپذیرفت و کلاه را در جمع کالاها میان [[مسلمانان]] تقسیم کرد. کلاه نصیب [[جوانی]] از [[قبیله همدان]] شد. هنگامی که کلاه را گرفت، گفته شد: که حسن این کلاه را از پدرش درخواست کرده؛ ولی به او نداده است. [[مرد]] [[همدانی]] کلاه را برای حسن{{ع}} [[هدیه]] فرستاد. وی نیز قبول کرد<ref>قرب الاسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۷؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۰۴، ح۴.</ref>.
خط ۵۹: خط ۶۱:
از این رو گزارشی که [[ابن عساکر]] از [[جریر]] از [[مغیره]] نقل کرده که [[حسن بن علی]]{{ع}} و [[عبدالله بن جعفر]] از معاویه [[درخواست کمک]] کردند، درست نیست. برابر این نقل، معاویه به هر یک صد هزار درهم داد. وقتی خبر به علی{{ع}} رسید، فرمود: آیا [[خجالت]] نمی‌کشید از مردی که صبح و شب به او [[طعنه]] می‌زنیم درخواست [[مال]] می‌کنید؟! گفتند: زیرا تو ما را [[محروم]] ساختی و او برای ما تلاش کرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۹۳؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۷، ص۲۷۵۷، ح۱۵۹۱۵ به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۵۴؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۱-۶۰، ص۳۱۵.</ref>.
از این رو گزارشی که [[ابن عساکر]] از [[جریر]] از [[مغیره]] نقل کرده که [[حسن بن علی]]{{ع}} و [[عبدالله بن جعفر]] از معاویه [[درخواست کمک]] کردند، درست نیست. برابر این نقل، معاویه به هر یک صد هزار درهم داد. وقتی خبر به علی{{ع}} رسید، فرمود: آیا [[خجالت]] نمی‌کشید از مردی که صبح و شب به او [[طعنه]] می‌زنیم درخواست [[مال]] می‌کنید؟! گفتند: زیرا تو ما را [[محروم]] ساختی و او برای ما تلاش کرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵۹، ص۱۹۳؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۷، ص۲۷۵۷، ح۱۵۹۱۵ به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۵۴؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۱-۶۰، ص۳۱۵.</ref>.


[[بدیهی]] است که چنین [[نقلی]] جز [[تهمت]] و [[افترا]] نیست و [[هدف]]، [[تجلیل]] از معاویه است. منظور از جریر، جریر بن عبدالحمید است و مغیره، مغیره ضبی است که در سال ۱۳۲<ref>تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱ و ۲۱۱، ش۸۴۶.</ref> یا ۱۳۶<ref>الغارات، ص۲۹، «حاشیه» به نقل از تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۷۰.</ref> فوت کرده و [[روایت]]، مرسل و بی‌اعتبار است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۶۹۸ - ۷۰۳.</ref>
[[بدیهی]] است که چنین [[نقلی]] جز [[تهمت]] و [[افترا]] نیست و [[هدف]]، [[تجلیل]] از معاویه است. منظور از جریر، جریر بن عبدالحمید است و مغیره، مغیره ضبی است که در سال ۱۳۲<ref>تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱ و ۲۱۱، ش۸۴۶.</ref> یا ۱۳۶<ref>الغارات، ص۲۹، «حاشیه» به نقل از تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۷۰.</ref> فوت کرده و [[روایت]]، مرسل و بی‌اعتبار است<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۶۹۸ - ۷۰۳.</ref>.


====[[امام حسین]]{{ع}}====
====[[امام حسین]]{{ع}}====
خط ۶۸: خط ۷۰:
[[مردم]] تصور می‌کردند که این دو؛ چون فرزند [[خلیفه]] هستند و [[بیت المال]] در [[اختیار]] آنهاست بهترین امکانات را دارند. بر همین پایه است که نقل شده شخصی به نام [[ابوصالح]] بر [[ام‌کلثوم]] وارد شد. [[امام حسن]] و حسین{{عم}} نیز آمدند و از ام‌کلثوم خواستند که از ابوصالح [[پذیرایی]] کند. وی نیز شوربایی آورد که در آن حبوبات بود. ابوصالح[[دست]] به [[اعتراض]] زد: این [[غذا]] را به خورد من می‌دهید در حالی که شما جزو [[فرمانروایان]] هستید! ام‌کلثوم گفت: چگونه خواهی بود اگر امیرالمؤمنین علی{{ع}} را می‌‌دیدی که ترنج (بالنگ) برای وی آوردند، حسن یا حسین{{عم}} خواست دانه‌ای از آن بردارد آن را از دست وی گرفت و سپس دستور داد میان مردم تقسیم کردند<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ح۸، ص۱۵۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۴۰ «حاشیه»؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹-۸.</ref>. این حکایت نیز نشان می‌دهد آنچه برای حضرت [[هدیه]] میآوردند میان [[مردم]] تقسیم میکرد و از صرف آن توسط فرزندانش دریغ می‌فرمود.
[[مردم]] تصور می‌کردند که این دو؛ چون فرزند [[خلیفه]] هستند و [[بیت المال]] در [[اختیار]] آنهاست بهترین امکانات را دارند. بر همین پایه است که نقل شده شخصی به نام [[ابوصالح]] بر [[ام‌کلثوم]] وارد شد. [[امام حسن]] و حسین{{عم}} نیز آمدند و از ام‌کلثوم خواستند که از ابوصالح [[پذیرایی]] کند. وی نیز شوربایی آورد که در آن حبوبات بود. ابوصالح[[دست]] به [[اعتراض]] زد: این [[غذا]] را به خورد من می‌دهید در حالی که شما جزو [[فرمانروایان]] هستید! ام‌کلثوم گفت: چگونه خواهی بود اگر امیرالمؤمنین علی{{ع}} را می‌‌دیدی که ترنج (بالنگ) برای وی آوردند، حسن یا حسین{{عم}} خواست دانه‌ای از آن بردارد آن را از دست وی گرفت و سپس دستور داد میان مردم تقسیم کردند<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ح۸، ص۱۵۶؛ أنساب الأشراف، ج۲، ص۱۴۰ «حاشیه»؛ بحارالأنوار، ج۴۱، ص۱۳؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۹-۸.</ref>. این حکایت نیز نشان می‌دهد آنچه برای حضرت [[هدیه]] میآوردند میان [[مردم]] تقسیم میکرد و از صرف آن توسط فرزندانش دریغ می‌فرمود.


این [[سیره]] حضرت باید برای [[کارگزاران نظام]] [[اسلامی]] بسیار [[عبرت]] آموز باشد و توجه کنند که نباید نزدیکانشان از موقعیت آنها [[سوء]] استفاده و در [[اموال عمومی]] [[تصرف]] نمایند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۵.</ref>
این [[سیره]] حضرت باید برای [[کارگزاران نظام]] [[اسلامی]] بسیار [[عبرت]] آموز باشد و توجه کنند که نباید نزدیکانشان از موقعیت آنها [[سوء]] استفاده و در [[اموال عمومی]] [[تصرف]] نمایند<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۳ - ۷۰۵.</ref>.
 
====[[ام‌کلثوم]] دختر علی{{ع}}====
====[[ام‌کلثوم]] دختر علی{{ع}}====
در شرح حال [[علی بن ابی رافع]] جریان گردن‌بند و ام‌کلثوم را نقل می‌کنیم که به نظر می‌رسد وی دختری از [[دختران]] خردسال علی{{ع}} بوده است. اکنون به دو موضوع دیگر که درباره ام‌کلثوم گزارش شده می‌پردازیم:
در شرح حال [[علی بن ابی رافع]] جریان گردن‌بند و ام‌کلثوم را نقل می‌کنیم که به نظر می‌رسد وی دختری از [[دختران]] خردسال علی{{ع}} بوده است. اکنون به دو موضوع دیگر که درباره ام‌کلثوم گزارش شده می‌پردازیم:
خط ۷۸: خط ۸۱:
میان آغاز این گزارش و پایان آن، اندکی [[اختلاف]] دیده می‌شود. در آغاز سخن، از ارسال دو [[مشک]] روغن و دو مشک عسل است؛ اما در پایان تنها دو مشک مطرح شده است. شاید علت آن بوده که دو مشک روغن را نپذیرفته است و تنها درخواست عسل داشته است یا از هر کدام یک مشک بوده است.
میان آغاز این گزارش و پایان آن، اندکی [[اختلاف]] دیده می‌شود. در آغاز سخن، از ارسال دو [[مشک]] روغن و دو مشک عسل است؛ اما در پایان تنها دو مشک مطرح شده است. شاید علت آن بوده که دو مشک روغن را نپذیرفته است و تنها درخواست عسل داشته است یا از هر کدام یک مشک بوده است.


[[ابن دأب]] در کتابی که در اختصاص گزارش شده، گزارشی را درباره ام‌کلثوم نقل کرده است. که در خور توجه است. وی می‌نویسد: علی{{ع}} جریان اهدای [[عنبری]] را توسط برخی [[فرماندهان]] به ام‌کلثوم دخترش پنهان نکرد و بالای [[منبر]] رفت و گفت:ای [[مردم]]! [[ام کلثوم دختر علی]]{{ع}} درباره عنبری به شما [[خیانت]] کرده است. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این خیانت وی [[دزدی]] باشد، [[دست]] او را از جایی قطع می‌کنم که دست‌های [[زنان]] شما را قطع می‌نمایم<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ خَانَتْكُمْ عَنْبَراً وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ سَرِقَتْهُ لَقَطَعْتُهَا مِنْ حَيْثُ أَقْطَعُ نِسَاءَكُمْ}}؛ إختصاص، ص۱۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۳۴۸.</ref>
[[ابن دأب]] در کتابی که در اختصاص گزارش شده، گزارشی را درباره ام‌کلثوم نقل کرده است. که در خور توجه است. وی می‌نویسد: علی{{ع}} جریان اهدای [[عنبری]] را توسط برخی [[فرماندهان]] به ام‌کلثوم دخترش پنهان نکرد و بالای [[منبر]] رفت و گفت:ای [[مردم]]! [[ام کلثوم دختر علی]]{{ع}} درباره عنبری به شما [[خیانت]] کرده است. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر این خیانت وی [[دزدی]] باشد، [[دست]] او را از جایی قطع می‌کنم که دست‌های [[زنان]] شما را قطع می‌نمایم<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ بِنْتَ عَلِيٍّ خَانَتْكُمْ عَنْبَراً وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ كَانَتْ سَرِقَتْهُ لَقَطَعْتُهَا مِنْ حَيْثُ أَقْطَعُ نِسَاءَكُمْ}}؛ إختصاص، ص۱۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۳۴۸.</ref>.


به نظر می‌رسد که چون مردم درباره این مسائل حساس بودند، موضوع را پیش از تحقیق به اطلاع حضرت رساندند و ایشان به سرعت، عکس العمل نشان داد و سپس معلوم شد که عنبر اهدایی بوده و ربطی به [[بیت المال]] نداشته است.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۵ - ۷۰۶.</ref>
به نظر می‌رسد که چون مردم درباره این مسائل حساس بودند، موضوع را پیش از تحقیق به اطلاع حضرت رساندند و ایشان به سرعت، عکس العمل نشان داد و سپس معلوم شد که عنبر اهدایی بوده و ربطی به [[بیت المال]] نداشته است<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۰۵ - ۷۰۶.</ref>.


===[[همسر]] علی{{ع}}===
===[[همسر]] علی{{ع}}===
خط ۸۷: خط ۹۰:
[[ام عثمان]] نقل می‌کند که ام ولدی کنیزی که بچه داشت از همسران علی{{ع}} گوید: روزی نزد علی{{ع}} رفتم در حالی که در برابر وی انبوهی از قرنفل بود. گفتم: ای [[امیرمؤمنان]] به مقدار گردن بندی از این قرنفل بده تا برای دخترم گردن بند بسازم؟ فرمود: به من یک درهم بده؛ زیرا این [[مال]] [[مسلمانان]] است. یا [[صبر]] کن [[زمان]] دریافت نصیبم از [[بیت المال]] برسد، آن وقت از آن به تو بدهم. علی{{ع}} خودداری کرد که چیزی از آن قرنفل‌ها به من بدهد<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۶۲۲ و ج۸، ص۱۵۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۹؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۵؛ نهج السعاده، ج۲، ص۲۱۳؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۵، ص۲۱۲۹، ح۱۲۲۹۶-۱۲۲۹۷؛ ابن ابی الدنیا، الورع، ص۹۰.</ref>.
[[ام عثمان]] نقل می‌کند که ام ولدی کنیزی که بچه داشت از همسران علی{{ع}} گوید: روزی نزد علی{{ع}} رفتم در حالی که در برابر وی انبوهی از قرنفل بود. گفتم: ای [[امیرمؤمنان]] به مقدار گردن بندی از این قرنفل بده تا برای دخترم گردن بند بسازم؟ فرمود: به من یک درهم بده؛ زیرا این [[مال]] [[مسلمانان]] است. یا [[صبر]] کن [[زمان]] دریافت نصیبم از [[بیت المال]] برسد، آن وقت از آن به تو بدهم. علی{{ع}} خودداری کرد که چیزی از آن قرنفل‌ها به من بدهد<ref>ابن ابی شیبه، المصنف، ج۷، ص۶۲۲ و ج۸، ص۱۵۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۹؛ بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۱۵؛ نهج السعاده، ج۲، ص۲۱۳؛ مسند علی بن ابی طالب{{ع}}، ج۵، ص۲۱۲۹، ح۱۲۲۹۶-۱۲۲۹۷؛ ابن ابی الدنیا، الورع، ص۹۰.</ref>.


این [[سیره]] عادلانه علی{{ع}} بود که به اندازه یک درهم به بچه خردسال خود از [[اموال عمومی]] کمک نمی‌کرد و خواست همسر خویش را رد می‌کرد. قرنفل هم به معنای گل میخک می‌آید و هم چوب درختی که در «[[هند]]» بوده است <ref>فرهنگ معین، ج۲، ص۲۶۶۷؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۱۴۴.</ref> که از آن گردن بندی به نام «سخاب» می‌ساختند <ref>لسان العرب، ج۶، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۶ - ۷۰۷.</ref>
این [[سیره]] عادلانه علی{{ع}} بود که به اندازه یک درهم به بچه خردسال خود از [[اموال عمومی]] کمک نمی‌کرد و خواست همسر خویش را رد می‌کرد. قرنفل هم به معنای گل میخک می‌آید و هم چوب درختی که در «[[هند]]» بوده است <ref>فرهنگ معین، ج۲، ص۲۶۶۷؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۱۴۴.</ref> که از آن گردن بندی به نام «سخاب» می‌ساختند<ref>لسان العرب، ج۶، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۰۶ - ۷۰۷.</ref>


=== [[داماد علی]]{{ع}} [[عبدالله بن جعفر]]===
=== [[داماد علی]]{{ع}} [[عبدالله بن جعفر]]===
پس از [[فرزندان]]، معمولاً دامادها بیشترین [[انتظار]] کمک را دارند و امکان [[سوء]] استفاده از طریق آنها وجود دارد. داماد علی{{ع}}، عبدالله بن جعفر شوهر [[زینب]]{{س}} بود. وی [[انسانی]] [[بزرگوار]]، [[مشاور]] و کاتب حضرت بود که شرح حال او نگاشته شد. فشار [[زندگی]] باعث شد که روزی به حضرت گفت: ای امیرمؤمنان! دستور دهید به من کمکی کنند یا نفقه‌ای بدهند. به [[خدا]] [[سوگند]] نزد من چیزی نیست جز این که برخی از حیوانات پرواری خود را بفروشم! حضرت به وی پاسخ داد: نه به [[خدا]] [[سوگند]]! برای تو چیزی نمی‌یابم جز این که به عمویت دستور دهی که بدزدد آن گاه به تو بدهد.<ref>{{متن حدیث|لَا وَ اللَّهِ مَا أَجِدُ لَكَ شَيْئاً إِلَّا أَنْ تَأْمُرَ عَمَّكَ أَنْ يَسْرِقَ فَيُعْطِيَكَ}}؛ الغارات، ص۴۳؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰۰.</ref>
پس از [[فرزندان]]، معمولاً دامادها بیشترین [[انتظار]] کمک را دارند و امکان [[سوء]] استفاده از طریق آنها وجود دارد. داماد علی{{ع}}، عبدالله بن جعفر شوهر [[زینب]]{{س}} بود. وی [[انسانی]] [[بزرگوار]]، [[مشاور]] و کاتب حضرت بود که شرح حال او نگاشته شد. فشار [[زندگی]] باعث شد که روزی به حضرت گفت: ای امیرمؤمنان! دستور دهید به من کمکی کنند یا نفقه‌ای بدهند. به [[خدا]] [[سوگند]] نزد من چیزی نیست جز این که برخی از حیوانات پرواری خود را بفروشم! حضرت به وی پاسخ داد: نه به [[خدا]] [[سوگند]]! برای تو چیزی نمی‌یابم جز این که به عمویت دستور دهی که بدزدد آن گاه به تو بدهد<ref>{{متن حدیث|لَا وَ اللَّهِ مَا أَجِدُ لَكَ شَيْئاً إِلَّا أَنْ تَأْمُرَ عَمَّكَ أَنْ يَسْرِقَ فَيُعْطِيَكَ}}؛ الغارات، ص۴۳؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۰۰.</ref>.


یعنی در صورتی می‌‌توانم به تو کمک کنم که از [[بیت المال]] [[مسلمانان]] چیزی بدزدم و به تو ببخشم. و این گونه اعلام کرد که [[حق]] برداشت اضافی از بیت المال مسلمانان را ندارم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۷ - ۷۰۸.</ref>
یعنی در صورتی می‌‌توانم به تو کمک کنم که از [[بیت المال]] [[مسلمانان]] چیزی بدزدم و به تو ببخشم. و این گونه اعلام کرد که [[حق]] برداشت اضافی از بیت المال مسلمانان را ندارم<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۰۷ - ۷۰۸.</ref>.


===[[غلام علی]]{{ع}}===
===[[غلام علی]]{{ع}}===
[[عدالت خواهی]] و اجرای [[مساوات در تقسیم بیت المال]] از سوی حضرت، باعث شد که یکی از [[غلامان]] وی رنجیده شود و به [[معاویه]] ملحق شود. شاید وی جزو غلامانی بوده که حضرت [[آزاد کرده]] که دارای توقع زیاد بوده است.
[[عدالت خواهی]] و اجرای [[مساوات در تقسیم بیت المال]] از سوی حضرت، باعث شد که یکی از [[غلامان]] وی رنجیده شود و به [[معاویه]] ملحق شود. شاید وی جزو غلامانی بوده که حضرت [[آزاد کرده]] که دارای توقع زیاد بوده است. [[کلینی]] در [[روضه کافی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند یکی از غلامان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از وی درخواست [[مال]] کرد؟ حضرت فرمود: هنگامی که عطا و سهم خود را از بیت المال دریافت کنم با تو تقسیم می‌کنم. [[غلام]] گفت: به آن بسنده نمی‌کنم و به معاویه پیوست. معاویه به او [[کمک مالی]] کرد. او در نامه‌ای که به حضرت نوشت حضرت را از [[مالی]] که به دست آورده بود [[آگاه]] ساخت. [[امیرمؤمنان]] در پاسخ وی چنین نوشت: اما بعد، به [[درستی]] که آنچه در دست تو از [[مال]] می‌باشد، پیش از تو صاحبانی داشت و پس از تو به [[اهل]] آن می‌رسد و تنها برای تو آن چیزی است که برای خویش آماده ساخته‌ای. پس برگزین و مقدم بدار [[صلاح]] خویش را بر [[صلاح]] فرزندانت؛ زیرا تو مال را برای یکی از دو مرد گرد می‌آوری: یا مردی است که با آن مال، [[طاعت الهی]] را انجام می‌دهد، پس [[رستگار]] شده به واسطه آنچه تو [[بدبخت]] شده‌ای و مال را از راه [[حرام]] به دست آورده‌ای.
[[کلینی]] در [[روضه کافی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند یکی از غلامان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از وی درخواست [[مال]] کرد؟ حضرت فرمود: هنگامی که عطا و سهم خود را از بیت المال دریافت کنم با تو تقسیم می‌کنم. [[غلام]] گفت: به آن بسنده نمی‌کنم و به معاویه پیوست. معاویه به او [[کمک مالی]] کرد. او در نامه‌ای که به حضرت نوشت حضرت را از [[مالی]] که به دست آورده بود [[آگاه]] ساخت. [[امیرمؤمنان]] در پاسخ وی چنین نوشت:


اما بعد، به [[درستی]] که آنچه در دست تو از [[مال]] می‌باشد، پیش از تو صاحبانی داشت و پس از تو به [[اهل]] آن می‌رسد و تنها برای تو آن چیزی است که برای خویش آماده ساخته‌ای. پس برگزین و مقدم بدار [[صلاح]] خویش را بر [[صلاح]] فرزندانت؛ زیرا تو مال را برای یکی از دو مرد گرد می‌آوری: یا مردی است که با آن مال، [[طاعت الهی]] را انجام می‌دهد، پس [[رستگار]] شده به واسطه آنچه تو [[بدبخت]] شده‌ای و مال را از راه [[حرام]] به دست آورده‌ای.
یا مردی که آن را در [[نافرمانی خدا]] [[مصرف]] می‌کند، پس بدبخت شود به آنچه تو برای وی از مال حرام گرد آورده‌ای. و [[شایسته]] نیست که هیچ یک از این دو را بر خود برگزینی و نه بار [[مسئولیت]] آن را بر پشت خود ثابت (و حمل) نمایی؛ بنابراین برای آنکه رفته، [[آمرزش خدا]] را [[امید]] داشته باش و [[اطمینان]] نما به روزی [[پروردگار]] برای کسی که باقی مانده است.<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِي يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلِهِ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْهُ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى صَلَاحِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تُبَرِّدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ}}؛ کافی، ج۸، ص۷۲، ح۲۸؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۸۵، ج۴۱، ص۱۱۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۴۶.</ref>
یا مردی که آن را در [[نافرمانی خدا]] [[مصرف]] می‌کند، پس بدبخت شود به آنچه تو برای وی از مال حرام گرد آورده‌ای. و [[شایسته]] نیست که هیچ یک از این دو را بر خود برگزینی و نه بار [[مسئولیت]] آن را بر پشت خود ثابت (و حمل) نمایی؛ بنابراین برای آنکه رفته، [[آمرزش خدا]] را [[امید]] داشته باش و [[اطمینان]] نما به روزی [[پروردگار]] برای کسی که باقی مانده است.<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِي يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلِهِ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا لَكَ مِنْهُ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى صَلَاحِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تُبَرِّدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ}}؛ کافی، ج۸، ص۷۲، ح۲۸؛ بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۸۵، ج۴۱، ص۱۱۷؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱؛ نهج السعاده، ج۴، ص۱۴۶.</ref>


این سخن در [[نهج البلاغه]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶.</ref> نقل شده است و همانند آن را حضرت به [[امام حسن]]{{ع}} توصیه فرموده<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۴۴؛ کنز العمال، ج۳، ص۷۲۱، ش۸۵۷۲؛ نهج السعاده، ج۸، ص۲۳۸.</ref> و او را از [[ذخیره]] مال بازمی‌دارد و بهترین توصیه برای [[دوری از حرام]] [[خواری]] و ذخیره [[اموال]] است. حضرت به روشنی بیان می‌کند آنچه تو از [[معاویه]] دریافت کرده‌ای وبالش بر عهده تو و استفاده آن برای دیگران است. حضرت حاضر نمی‌شود برای هیچ کس [[سیره]] خود را کنار گذاشته و مال بیشتری به وی بدهد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۰۸ - ۷۰۹.</ref>
این سخن در [[نهج البلاغه]]<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶.</ref> نقل شده است و همانند آن را حضرت به [[امام حسن]]{{ع}} توصیه فرموده<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۱۶؛ بحار الأنوار، ج۷۰، ص۱۴۴؛ کنز العمال، ج۳، ص۷۲۱، ش۸۵۷۲؛ نهج السعاده، ج۸، ص۲۳۸.</ref> و او را از [[ذخیره]] مال بازمی‌دارد و بهترین توصیه برای [[دوری از حرام]] [[خواری]] و ذخیره [[اموال]] است. حضرت به روشنی بیان می‌کند آنچه تو از [[معاویه]] دریافت کرده‌ای وبالش بر عهده تو و استفاده آن برای دیگران است. حضرت حاضر نمی‌شود برای هیچ کس [[سیره]] خود را کنار گذاشته و مال بیشتری به وی بدهد<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۰۸ - ۷۰۹.</ref>.


===علی{{ع}} و برادرش [[عقیل]]===
===علی{{ع}} و برادرش [[عقیل]]===
برخورد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با برادرش عقیل یکی از حوادث مهم [[تاریخی]] است که [[نشانه]] [[عدالت خواهی]] آن حضرت است. [[علامه امینی]] آن گاه که از بخشش‌های [[عثمان]] به [[حارث بن حکم]] یاد می‌کند که شامل سیصد هزار درهم و شترهای [[زکات]] و [[اقطاع]] آنچه [[پیامبر]] برای [[مردم]] قرار داده بود، می‌شد، می‌نویسد: باید در عملکرد [[عثمان]] و علی{{ع}} نگریست؛ زیرا هنگامی که [[برادر]] علی{{ع}}، [[عقیل]]، درخواست یک من گندم داشت، علی{{ع}} با [[آهن گداخته]] پاسخ داد و یا او را به هنگام دریافت عطای خویش [[وعده]] داد<ref>الغدیر، ج۸، ص۲۶۸.</ref>. این از نظر [[تاریخی]] مسلّم است که عقیل سهم بیشتری از [[بیت المال]] میخواسته است. در این نکته که عقیل نزد [[معاویه]] رفته نیز نمی‌توان تردید کرد. آنچه مورد تردید است [[زمان]] رفتن عقیل به دربار معاویه است که آیا در دوران [[خلافت]] حضرت بوده یا پس از [[شهادت]] وی؛ یعنی علی{{ع}} با این که می‌دانسته برادرش برای دریافت [[کمک مالی]] نزد دشمنش معاویه می‌رود، حاضر نشده در [[سیره]] [[مساوات]] گونه خود هیچ تغییری بدهد و از [[عدالت]] [[دست]] بردارد.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۱۰.</ref>
برخورد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} با برادرش عقیل یکی از حوادث مهم [[تاریخی]] است که [[نشانه]] [[عدالت خواهی]] آن حضرت است. [[علامه امینی]] آن گاه که از بخشش‌های [[عثمان]] به [[حارث بن حکم]] یاد می‌کند که شامل سیصد هزار درهم و شترهای [[زکات]] و [[اقطاع]] آنچه [[پیامبر]] برای [[مردم]] قرار داده بود، می‌شد، می‌نویسد: باید در عملکرد [[عثمان]] و علی{{ع}} نگریست؛ زیرا هنگامی که [[برادر]] علی{{ع}}، [[عقیل]]، درخواست یک من گندم داشت، علی{{ع}} با [[آهن گداخته]] پاسخ داد و یا او را به هنگام دریافت عطای خویش [[وعده]] داد<ref>الغدیر، ج۸، ص۲۶۸.</ref>. این از نظر [[تاریخی]] مسلّم است که عقیل سهم بیشتری از [[بیت المال]] میخواسته است. در این نکته که عقیل نزد [[معاویه]] رفته نیز نمی‌توان تردید کرد. آنچه مورد تردید است [[زمان]] رفتن عقیل به دربار معاویه است که آیا در دوران [[خلافت]] حضرت بوده یا پس از [[شهادت]] وی؛ یعنی علی{{ع}} با این که می‌دانسته برادرش برای دریافت [[کمک مالی]] نزد دشمنش معاویه می‌رود، حاضر نشده در [[سیره]] [[مساوات]] گونه خود هیچ تغییری بدهد و از [[عدالت]] [[دست]] بردارد<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۱۰.</ref>.


====دیدگاه‌ها درباره زمان رفتن عقیل نزد معاویه====
====دیدگاه‌ها درباره زمان رفتن عقیل نزد معاویه====
درباره زمان [[سفر]] عقیل به دربار معاویه، سه نظر از سخنان [[مورخان]] و کتب گوناگون قابل استخراج است.
درباره زمان [[سفر]] عقیل به دربار معاویه، سه نظر از سخنان [[مورخان]] و کتب گوناگون قابل استخراج است.


'''نظراول:''' [[سفر]] عقیل [[پس از شهادت علی]]{{ع}} بوده است. [[ابن ابی الحدید]] از جمله کسانی است که بر این [[باور]] است. وی می‌نویسد: «اما درباره عقیل، قول درست که [[راویان]] [[ثقه]] بر آن [[اجماع]] کرده‌اند این است که با معاویه نبوده، جز پس از درگذشت [[امیرالمؤمنین]]؛ ولی او در [[مدینه]] بوده و در [[جنگ جمل]] و صفین شرکت نکرده است و این با [[اجازه]] حضرت بوده و عقیل پس از [[حکمیت]] در نامه‌ای از وی می‌خواهد که با [[فرزندان]] و خانواده‌اش به [[کوفه]] بیاید که حضرت دستور می‌دهد در مدینه بماند»<ref>{{عربی|فأما عقيل فالصحيح الذي اجتمع ثقات الرواة عليه أنه لم يجتمع مع معاوية إلا بعد وفاة أمير المؤمنين (عليه السلام)، ولكنه لازم المدينة ولم يحضر حرب الجمل وصفين...}}؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref>
'''نظراول:''' [[سفر]] عقیل [[پس از شهادت علی]]{{ع}} بوده است. [[ابن ابی الحدید]] از جمله کسانی است که بر این [[باور]] است. وی می‌نویسد: «اما درباره عقیل، قول درست که [[راویان]] [[ثقه]] بر آن [[اجماع]] کرده‌اند این است که با معاویه نبوده، جز پس از درگذشت [[امیرالمؤمنین]]؛ ولی او در [[مدینه]] بوده و در [[جنگ جمل]] و صفین شرکت نکرده است و این با [[اجازه]] حضرت بوده و عقیل پس از [[حکمیت]] در نامه‌ای از وی می‌خواهد که با [[فرزندان]] و خانواده‌اش به [[کوفه]] بیاید که حضرت دستور می‌دهد در مدینه بماند»<ref>{{عربی|فأما عقيل فالصحيح الذي اجتمع ثقات الرواة عليه أنه لم يجتمع مع معاوية إلا بعد وفاة أمير المؤمنين (عليه السلام)، ولكنه لازم المدينة ولم يحضر حرب الجمل وصفين...}}؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۵۰.</ref>.


شماری از گزارش‌هایی که از [[دیدار]] عقیل و معاویه نقل شده، گویای این است که این [[دیدار]] [[پس از شهادت حضرت علی]]{{ع}} بوده است؛ مانند گزارشی که [[بلاذری]] از کلبی از [[عوانه بن حکم]] نقل کرده که در آن، [[معاویه]] از [[عقیل]] درباره [[حسن بن علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عباس]] و... می‌پرسد<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۱.</ref>. در نقل دیگری که عوانه دارد هیچ قرینه‌ای بر دیدار عقیل در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} نیست. وی می‌گوید: معاویه گفت: مرحبا به کسی که عمویش [[ابو لهب]] است. عقیل گفت: مرحبا به کسی که عمه‌اش «[[حماله الحطب]]» است. پس هرگاه که وارد [[آتش جهنم]] شدی آن دو را جست و جو کن با هم خواهند بود<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۳.</ref>.
شماری از گزارش‌هایی که از [[دیدار]] عقیل و معاویه نقل شده، گویای این است که این [[دیدار]] [[پس از شهادت حضرت علی]]{{ع}} بوده است؛ مانند گزارشی که [[بلاذری]] از کلبی از [[عوانه بن حکم]] نقل کرده که در آن، [[معاویه]] از [[عقیل]] درباره [[حسن بن علی]]{{ع}}، [[عبدالله بن زبیر]]، [[عبدالله بن عباس]] و... می‌پرسد<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۱.</ref>. در نقل دیگری که عوانه دارد هیچ قرینه‌ای بر دیدار عقیل در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} نیست. وی می‌گوید: معاویه گفت: مرحبا به کسی که عمویش [[ابو لهب]] است. عقیل گفت: مرحبا به کسی که عمه‌اش «[[حماله الحطب]]» است. پس هرگاه که وارد [[آتش جهنم]] شدی آن دو را جست و جو کن با هم خواهند بود<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۳.</ref>.
خط ۱۴۲: خط ۱۴۳:
##روایاتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره عقیل نقل شده که حکایت از [[اعتقاد]] درست وی دارد و به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
##روایاتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره عقیل نقل شده که حکایت از [[اعتقاد]] درست وی دارد و به دو نمونه از آنها اشاره می‌شود:
###[[شیخ صدوق]] از [[ابن عباس]] نقل می‌کند که علی{{ع}} به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کرد: شما [[عقیل]] را [[دوست]] دارید؟ [[حضرت رسول]]{{صل}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! به [[درستی]] که من او را دو بار دوست دارم: یک [[دوستی]] به خاطر خودش و یک دوستی به جهت [[دوست داشتن]] [[ابو طالب]] او را. پسرانش هر آینه در [[محبت]] فرزند تو (حسین{{ع}}) کشته می‌شوند. پس چشم‌های [[مؤمنان]] بر او [[اشک]] می‌ریزد....<ref>{{متن حدیث|إِي وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ...}}؛ صدوق، الأمالی، ص۱۱۱، مجلس سی و هفت، ح۳؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۸۸ و ج۴۴، ص۲۸۸.</ref>؛ [[ابن سعد]] در طبقات نقل کرده است که [[پیامبر]]{{صل}} به [[عقیل بن ابی طالب]] فرمود: «ای [[ابو یزید]] من دو بار تو را دوست دارم: یک دوستی به سبب خویشاوندی‌ات و یک دوستی بر آنچه من می‌‌دانم که عمویم تو را دوست داشته است»<ref>طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۳۴۱.</ref>.
###[[شیخ صدوق]] از [[ابن عباس]] نقل می‌کند که علی{{ع}} به [[رسول خدا]]{{صل}} عرض کرد: شما [[عقیل]] را [[دوست]] دارید؟ [[حضرت رسول]]{{صل}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! به [[درستی]] که من او را دو بار دوست دارم: یک [[دوستی]] به خاطر خودش و یک دوستی به جهت [[دوست داشتن]] [[ابو طالب]] او را. پسرانش هر آینه در [[محبت]] فرزند تو (حسین{{ع}}) کشته می‌شوند. پس چشم‌های [[مؤمنان]] بر او [[اشک]] می‌ریزد....<ref>{{متن حدیث|إِي وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ حُبَّيْنِ حُبّاً لَهُ وَ حُبّاً لِحُبِّ أَبِي طَالِبٍ لَهُ وَ إِنَّ وَلَدَهُ لَمَقْتُولٌ فِي مَحَبَّةِ وَلَدِكَ فَتَدْمَعُ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ...}}؛ صدوق، الأمالی، ص۱۱۱، مجلس سی و هفت، ح۳؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۸۸ و ج۴۴، ص۲۸۸.</ref>؛ [[ابن سعد]] در طبقات نقل کرده است که [[پیامبر]]{{صل}} به [[عقیل بن ابی طالب]] فرمود: «ای [[ابو یزید]] من دو بار تو را دوست دارم: یک دوستی به سبب خویشاوندی‌ات و یک دوستی بر آنچه من می‌‌دانم که عمویم تو را دوست داشته است»<ref>طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۳۴۱.</ref>.
###روایتی است که [[اربلی]] در [[کشف الغمه]]<ref>کشف الغمه، ج۱، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۷۲.</ref> و [[علامه امینی]] از مجمع الزوائد و کتاب أوسط [[طبرانی]] از [[ابوهریره]] نقل کرده‌اند که رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: گویا تو را میبینم ای علی! و حال آنکه [[مسئول]] [[حوض]] [[منی]] و [[مردم]] را از آن دور می‌کنی و به درستی که بر آن حوض، ابریق‌ها و ظرف‌هایی است به مقدار ستاره‌های [[آسمان]] و من، تو، حسن، حسین، [[فاطمه]]، عقیل و جعفر در [[بهشت]] برادرانی هستیم که بر تخت‌ها رو به روی هم نشسته‌ایم و [[شیعیان]] تو در [[بهشت]] هستند.<ref>{{متن حدیث|كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَوْضِي تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَيْهِ لَأَبَارِيقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ عَقِيلٌ وَ جَعْفَرٌ فِي الْجَنَّةِ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ أَنْتَ مَعِي وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ}}؛ الغدیر، ج۲، ص۳۲۲ و ج۱۰، ص۱۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳؛ معجم الأوسط، ج۷، ص۳۴۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۴.</ref>
###روایتی است که [[اربلی]] در [[کشف الغمه]]<ref>کشف الغمه، ج۱، ص۳۱۹؛ بحار الأنوار، ج۳۶، ص۷۲.</ref> و [[علامه امینی]] از مجمع الزوائد و کتاب أوسط [[طبرانی]] از [[ابوهریره]] نقل کرده‌اند که رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: گویا تو را میبینم ای علی! و حال آنکه [[مسئول]] [[حوض]] [[منی]] و [[مردم]] را از آن دور می‌کنی و به درستی که بر آن حوض، ابریق‌ها و ظرف‌هایی است به مقدار ستاره‌های [[آسمان]] و من، تو، حسن، حسین، [[فاطمه]]، عقیل و جعفر در [[بهشت]] برادرانی هستیم که بر تخت‌ها رو به روی هم نشسته‌ایم و [[شیعیان]] تو در [[بهشت]] هستند<ref>{{متن حدیث|كَأَنِّي بِكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَوْضِي تَذُودُ عَنْهُ النَّاسَ وَ إِنَّ عَلَيْهِ لَأَبَارِيقَ مِثْلَ عَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ أَنْتَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ وَ عَقِيلٌ وَ جَعْفَرٌ فِي الْجَنَّةِ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ أَنْتَ مَعِي وَ شِيعَتُكَ فِي الْجَنَّةِ}}؛ الغدیر، ج۲، ص۳۲۲ و ج۱۰، ص۱۲۱؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۷۳؛ معجم الأوسط، ج۷، ص۳۴۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۱۴.</ref>.


بنابراین، ممکن است [[عقیل]] برای برآوردن نیاز [[مالی]] نزد [[معاویه]] رفته باشد؛ اما هیچ‌گاه خود را در صف رو به روی علی{{ع}} قرار نداده و در [[جنگ]] علیه حضرت به هیچ روی شرکت نکرده است. برای روشن شدن مطلب، لازم است گزارشی کوتاه از [[یورش]] [[ضحاک بن قیس]] و [[نامه]] عقیل و پاسخ حضرت داشته باشم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۱۰ - ۷۱۷.</ref>
بنابراین، ممکن است [[عقیل]] برای برآوردن نیاز [[مالی]] نزد [[معاویه]] رفته باشد؛ اما هیچ‌گاه خود را در صف رو به روی علی{{ع}} قرار نداده و در [[جنگ]] علیه حضرت به هیچ روی شرکت نکرده است. برای روشن شدن مطلب، لازم است گزارشی کوتاه از [[یورش]] [[ضحاک بن قیس]] و [[نامه]] عقیل و پاسخ حضرت داشته باشم<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۱۰ - ۷۱۷.</ref>.


=====یورش ضحاک بن قیس=====
=====یورش ضحاک بن قیس=====
خط ۱۵۰: خط ۱۵۱:


چون خبر آن به علی{{ع}} رسید، حجربن عدی کندی را همراه چهار هزار نفر برای تعقیب وی اعزام کرد. در «تدمر» به ضحاک بن قیس رسید. هفده تن از آنها را کشت و دو نفر از [[یاران]] وی کشته شدند و ضحاک از [[تاریکی]] [[شب]] استفاده کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد و [[حجر]] و یارانش بازگشتند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.
چون خبر آن به علی{{ع}} رسید، حجربن عدی کندی را همراه چهار هزار نفر برای تعقیب وی اعزام کرد. در «تدمر» به ضحاک بن قیس رسید. هفده تن از آنها را کشت و دو نفر از [[یاران]] وی کشته شدند و ضحاک از [[تاریکی]] [[شب]] استفاده کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد و [[حجر]] و یارانش بازگشتند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.
عقیل که اطلاعات اجمالی از این [[یورش]] به دست آورده بود، در نامه‌ای جریان را برای حضرت نوشت و از ایشان [[اجازه]] خواست تا به [[کوفه]] [[سفر]] کند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۱۷.</ref>
عقیل که اطلاعات اجمالی از این [[یورش]] به دست آورده بود، در نامه‌ای جریان را برای حضرت نوشت و از ایشان [[اجازه]] خواست تا به [[کوفه]] [[سفر]] کند<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۱۷.</ref>.
 
=====نامه عقیل به امیرالمؤمنین {{ع}}=====
=====نامه عقیل به امیرالمؤمنین {{ع}}=====
عقیل پس از اطلاع از یورش [[ضحاک]] و برخورد با گروهی از طرفداران [[معاویه]]، نامه‌ای به حضرت نوشت. این نامه در [[الغارات]]<ref>الغارات، ص۲۹۵.</ref>، أنساب الأشراف<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۴.</ref>، [[الامامه و السیاسه]]<ref>الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴.</ref>، [[المعیار و الموازنه]]<ref>المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۶.</ref> و دیگر منابع آمده است که نشان دهد عقیل تا سال سی و نه در [[حجاز]] بوده است. و به هیچ روی در [[نبرد صفین]] شرکت نداشته و به شدت از [[امام علی]]{{ع}} [[حمایت]] می‌کند. بخشی از نامه وی را نقل می‌کنیم:
عقیل پس از اطلاع از یورش [[ضحاک]] و برخورد با گروهی از طرفداران [[معاویه]]، نامه‌ای به حضرت نوشت. این نامه در [[الغارات]]<ref>الغارات، ص۲۹۵.</ref>، أنساب الأشراف<ref>أنساب الأشراف، ج۲، ص۷۴.</ref>، [[الامامه و السیاسه]]<ref>الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴.</ref>، [[المعیار و الموازنه]]<ref>المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۶.</ref> و دیگر منابع آمده است که نشان دهد عقیل تا سال سی و نه در [[حجاز]] بوده است. و به هیچ روی در [[نبرد صفین]] شرکت نداشته و به شدت از [[امام علی]]{{ع}} [[حمایت]] می‌کند. بخشی از نامه وی را نقل می‌کنیم:


«من برای [[عمره]] گزاردن به [[مکه]] رفته بودم. میان راه [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] را همراه حدود چهل مرد [[جوان]] از [[فرزندان]] [[بردگان]] [[آزاد شده]] ([[طلقاء]]) دیدم و از چهره آنان [[ناسازگاری]] ایشان را دانستم و گفتم: ای پسران کسانی که [[پیامبر]] را [[سرزنش]] می‌کردند کجا میروید؟ آیا میخواهید به معاویه ملحق شوید؟... آنان ناسزاهایی به من گفتند و من هم پاسخشان را دادم و چون به مکه رسیدم شنیدم [[مردم]] می‌گویند که [[ضحاک بن قیس]] بر «[[حیره]]» یورش برده و هر چه از [[اموال]] خواسته با خود به [[غارت]] برده و به [[سلامت]] بازگشته است. اف بر این [[زندگی]] که در این [[روزگار]] ضحاک بتواند بر تو [[گستاخی]] کند... اکنون ای پسر مادرم تصمیم خود را برای من بنویس! اگر آهنگ [[مرگ]] و کشته شدن داری، [[برادر]] زادگان و فرزندان پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم.... [[سوگند]] به [[خدای عزوجل]] که زندگی پس از تو، [[زندگی گوارا]] و خوش و سازگاری نیست...»<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ۱، ص۲۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۲.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۱۸.</ref>
«من برای [[عمره]] گزاردن به [[مکه]] رفته بودم. میان راه [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] را همراه حدود چهل مرد [[جوان]] از [[فرزندان]] [[بردگان]] [[آزاد شده]] ([[طلقاء]]) دیدم و از چهره آنان [[ناسازگاری]] ایشان را دانستم و گفتم: ای پسران کسانی که [[پیامبر]] را [[سرزنش]] می‌کردند کجا میروید؟ آیا میخواهید به معاویه ملحق شوید؟... آنان ناسزاهایی به من گفتند و من هم پاسخشان را دادم و چون به مکه رسیدم شنیدم [[مردم]] می‌گویند که [[ضحاک بن قیس]] بر «[[حیره]]» یورش برده و هر چه از [[اموال]] خواسته با خود به [[غارت]] برده و به [[سلامت]] بازگشته است. اف بر این [[زندگی]] که در این [[روزگار]] ضحاک بتواند بر تو [[گستاخی]] کند... اکنون ای پسر مادرم تصمیم خود را برای من بنویس! اگر آهنگ [[مرگ]] و کشته شدن داری، [[برادر]] زادگان و فرزندان پدرت را پیش تو آورم و تا هنگامی که تو زنده هستی ما هم با تو زنده باشیم و چون بمیری ما هم با تو بمیریم.... [[سوگند]] به [[خدای عزوجل]] که زندگی پس از تو، [[زندگی گوارا]] و خوش و سازگاری نیست...»<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ۱، ص۲۵۹؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۲.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۱۸.</ref>
 
=====پاسخ [[امام علی]]{{ع}} به [[نامه]] [[عقیل]]=====
=====پاسخ [[امام علی]]{{ع}} به [[نامه]] [[عقیل]]=====
امام علی{{ع}} در نامه‌ای به عقیل پاسخ داد و پس از [[حمد الهی]] فرمود: نامه تو را [[عبدالرحمان بن عبید ازدی]] آورد که تو [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] را دیده‌ای که همراه چهل تن سوار از [[فرزندان]] [[آزاد]] شدگان به سوی غرب و [[شام]] می‌روند. نگاشت، ابن سرح را رها کن و درباره [[حمله]] [[ضحاک بن قیس]] نوشت: او کمتر از آن است که به [[حیره]] حمله کند. او از طریق «[[سماوه]]» حرکت کرده و به منطقه [[واقصه]]، [[شراف]] و [[قطقطانه]] رفته و [[سپاه مسلمانان]] او را مورد حمله قرار داد. این نامه در [[نهج البلاغه]] با شماره سی و شش آمده است که اکنون بخش‌هایی از آن را که درباره [[شکایت]] از [[عرب]] و [[قریش]] و پاسخ درخواست عقیل برای [[سفر]] به [[کوفه]] است نقل می‌کنیم:
امام علی{{ع}} در نامه‌ای به عقیل پاسخ داد و پس از [[حمد الهی]] فرمود: نامه تو را [[عبدالرحمان بن عبید ازدی]] آورد که تو [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]] را دیده‌ای که همراه چهل تن سوار از [[فرزندان]] [[آزاد]] شدگان به سوی غرب و [[شام]] می‌روند. نگاشت، ابن سرح را رها کن و درباره [[حمله]] [[ضحاک بن قیس]] نوشت: او کمتر از آن است که به [[حیره]] حمله کند. او از طریق «[[سماوه]]» حرکت کرده و به منطقه [[واقصه]]، [[شراف]] و [[قطقطانه]] رفته و [[سپاه مسلمانان]] او را مورد حمله قرار داد. این نامه در [[نهج البلاغه]] با شماره سی و شش آمده است که اکنون بخش‌هایی از آن را که درباره [[شکایت]] از [[عرب]] و [[قریش]] و پاسخ درخواست عقیل برای [[سفر]] به [[کوفه]] است نقل می‌کنیم:
خط ۱۶۶: خط ۱۶۹:
اما آنچه خواسته‌ای که نظر خود را درباره آنچه بدان گرفتار هستم برای تو بنویسم، نظر من [[جهاد]] با کسانی است که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] پنداشته‌اند تا هنگامی که خدای خویش را [[دیدار]] کنم. انبوهی مردمی که با من باشند بر عزتم نیفزاید و پراکنده شدن آنان نیز باعث [[وحشت]] من نخواهد شد؛ زیرا من بر حقم و [[خداوند]] با [[انسان]] برحق است. به خدا [[سوگند]]! من [[مرگ]] بر [[حق]] را ناخوش نمی‌دارم و همه خیر نیست جز پس از مردن برای کسی که بر حق است.
اما آنچه خواسته‌ای که نظر خود را درباره آنچه بدان گرفتار هستم برای تو بنویسم، نظر من [[جهاد]] با کسانی است که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] پنداشته‌اند تا هنگامی که خدای خویش را [[دیدار]] کنم. انبوهی مردمی که با من باشند بر عزتم نیفزاید و پراکنده شدن آنان نیز باعث [[وحشت]] من نخواهد شد؛ زیرا من بر حقم و [[خداوند]] با [[انسان]] برحق است. به خدا [[سوگند]]! من [[مرگ]] بر [[حق]] را ناخوش نمی‌دارم و همه خیر نیست جز پس از مردن برای کسی که بر حق است.


اما این که پیشنهاد کرده‌ای که با پسران خود و پسران پدرت نزد من آیی، مرا به این کار نیاز نیست. تو بر جای خود باش رهیافته و [[پسندیده]]. به خدا سوگند [[دوست]] ندارم شما با من نابود شوید اگر من هلاک شوم و مپندار پسر مادرت را گرچه [[مردم]] او را رها کنند [[فروتنی]] کننده و [[زاری]] کننده...<ref>{{متن حدیث|... أَلَا وَ إِنَّ الْعَرَبَ قَدْ أَجْمَعَتْ عَلَى حَرْبِ أَخِيكَ الْيَوْمَ اجْتِمَاعَهَا عَلَى حَرْبِ النَّبِيِّ{{صل}} قَبْلَ الْيَوْمِ فَأَصْبَحُوا قَدْ جَهِلُوا حَقَّهُ وَ جَحَدُوا فَضْلَهُ وَ بَادَرُوهُ الْعَدَاوَةَ وَ نَصَبُوا لَهُ الْحَرْبَ وَ جَهَدُوا كُلَّ الْجَهْدِ وَ جَرُّوا عَلَيْهِ جَيْشَ الْأَحْزَابِ. اللَّهُمَّ فَاجْزِ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِيَ فَقَدْ قَطَعَتْ رَحِمِي وَ تَظَاهَرَتْ عَلَيَّ وَ دَفَعَتْنِي عَنْ حَقِّي وَ سَلَبَتْنِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي وَ سَلَّمَتْ ذَلِكَ إِلَى مَنْ لَيْسَ مِثْلِي فِي قَرَابَتِي مِنَ الرَّسُولِ وَ سَابِقَتِي فِي الْإِسْلَامِ إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ غَارَةِ الضَّحَّاكِ عَلَى أَهْلِ الْحِيرَةِ فَهُوَ أَقَلُّ وَ أَذَلُّ مِنْ أَنْ يَلُمَّ بِهَا أَوْ يَدْنُوَ مِنْهَا.... وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَنِي أَنْ أَكْتُبَ إِلَيْكَ بِرَأْيِي فِيمَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّ رَأْيِي جِهَادُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ مَعِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً لِأَنِّي مُحِقٌّ وَ اللَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَهُ الْمَوْتَ عَلَى الْحَقِّ وَ مَا الْخَيْرُ كُلُّهُ بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَّا لِمَنْ كَانَ مُحِقّاً. وَ أَمَّا مَا عَرَضْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ مَسِيرِكَ إِلَيَّ بِبَنِيكَ وَ بَنِي أَبِيكَ فَلَا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ فَأَقِمْ رَاشِداً مَحْمُوداً فَوَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تَهْلِكُوا مَعِي إِنْ هَلَكْتُ وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أُمِّكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُتَضَرِّعاً...}}؛ الغارات، ص۲۹۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ج۱، ص۳۰۰؛ درجات الرفیعه، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۴؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۳؛ المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۷؛ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۰ و به نقل از جمهره رسائل العرب، ج۱، ص۱۵۵ و الأغانی، ج۱۵، ص۴۴ و چاپ دیگر، ج۱۶، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۱۹ - ۷۲۱.</ref>
اما این که پیشنهاد کرده‌ای که با پسران خود و پسران پدرت نزد من آیی، مرا به این کار نیاز نیست. تو بر جای خود باش رهیافته و [[پسندیده]]. به خدا سوگند [[دوست]] ندارم شما با من نابود شوید اگر من هلاک شوم و مپندار پسر مادرت را گرچه [[مردم]] او را رها کنند [[فروتنی]] کننده و [[زاری]] کننده...<ref>{{متن حدیث|... أَلَا وَ إِنَّ الْعَرَبَ قَدْ أَجْمَعَتْ عَلَى حَرْبِ أَخِيكَ الْيَوْمَ اجْتِمَاعَهَا عَلَى حَرْبِ النَّبِيِّ{{صل}} قَبْلَ الْيَوْمِ فَأَصْبَحُوا قَدْ جَهِلُوا حَقَّهُ وَ جَحَدُوا فَضْلَهُ وَ بَادَرُوهُ الْعَدَاوَةَ وَ نَصَبُوا لَهُ الْحَرْبَ وَ جَهَدُوا كُلَّ الْجَهْدِ وَ جَرُّوا عَلَيْهِ جَيْشَ الْأَحْزَابِ. اللَّهُمَّ فَاجْزِ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِيَ فَقَدْ قَطَعَتْ رَحِمِي وَ تَظَاهَرَتْ عَلَيَّ وَ دَفَعَتْنِي عَنْ حَقِّي وَ سَلَبَتْنِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي وَ سَلَّمَتْ ذَلِكَ إِلَى مَنْ لَيْسَ مِثْلِي فِي قَرَابَتِي مِنَ الرَّسُولِ وَ سَابِقَتِي فِي الْإِسْلَامِ إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ غَارَةِ الضَّحَّاكِ عَلَى أَهْلِ الْحِيرَةِ فَهُوَ أَقَلُّ وَ أَذَلُّ مِنْ أَنْ يَلُمَّ بِهَا أَوْ يَدْنُوَ مِنْهَا.... وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَنِي أَنْ أَكْتُبَ إِلَيْكَ بِرَأْيِي فِيمَا أَنَا فِيهِ فَإِنَّ رَأْيِي جِهَادُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ مَعِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً لِأَنِّي مُحِقٌّ وَ اللَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَهُ الْمَوْتَ عَلَى الْحَقِّ وَ مَا الْخَيْرُ كُلُّهُ بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَّا لِمَنْ كَانَ مُحِقّاً. وَ أَمَّا مَا عَرَضْتَ بِهِ عَلَيَّ مِنْ مَسِيرِكَ إِلَيَّ بِبَنِيكَ وَ بَنِي أَبِيكَ فَلَا حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ فَأَقِمْ رَاشِداً مَحْمُوداً فَوَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ تَهْلِكُوا مَعِي إِنْ هَلَكْتُ وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أُمِّكَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَخَشِّعاً وَ لَا مُتَضَرِّعاً...}}؛ الغارات، ص۲۹۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۱۸ و مترجم، ج۱، ص۳۰۰؛ درجات الرفیعه، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۷۴؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۳؛ المعیار و الموازنه، ص۱۷۹ و مترجم، ص۱۵۷؛ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۵۴؛ نهج السعاده، ج۵، ص۳۰۰ و به نقل از جمهره رسائل العرب، ج۱، ص۱۵۵ و الأغانی، ج۱۵، ص۴۴ و چاپ دیگر، ج۱۶، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۱۹ - ۷۲۱.</ref>


=====[[عقیل]] در [[کوفه]] و تقاضای وی از علی{{ع}}=====
=====[[عقیل]] در [[کوفه]] و تقاضای وی از علی{{ع}}=====
خط ۱۷۷: خط ۱۸۰:
#[[سید علی خان]] در [[الدرجات الرفیعه]] نقل دیگری در چگونگی درخواست [[عقیل]] و رفتن وی نزد [[معاویه]] آورده که در منابع دیگر نیافتم. وی می‌نویسد: علی{{ع}} روزانه به عقیل به آن مقدار می‌داد که نیاز وی و خانواده‌اش تأمین شود. [[فرزندان عقیل]] از وی خواستند که برای آنها غذای «مریس» تهیه کند. مریس خرمایی بود که در آب قرار داده و غذایی به صورت «ترید» بود؛ از این رو از جوی که عقیل از برادرش می‌گرفت کمتر خورده و اندکی [[ذخیره]] می‌کردند به گونه‌ای که با آن، کمی خرما، اندکی روغن و کمی نان گندم خریدند و برای خانواه‌اش مریس ساخت. آنها [[راضی]] نشدند که بدون [[امیرمؤمنان]] در خوردن مریس از این [[غذا]] استفاده کنند؛ از این رو نزد حضرت آمده، از او خواهش کردند نزد آنها غذا بخورد. هنگامی که مریس را نزد وی نهادند و جریان آماده کردن آن را نقل کردند، حضرت فرمود: آیا پس از آنکه مقداری از مخارج روزانه را کنار میگذاشتید، بقیه برای شما کافی بود؟ گفت: آری! [[روز]] بعد که برای دریافت جو رفت، امیرمؤمنان{{ع}} به مقداری که کنار گذاشته بودند به آنها کم داد و فرمود: هر [[زمان]] که این مقدار برای تو کافی است، پس برای من قرار نده که بیش از آن به تو بدهم. عقیل از این کار [[غضبناک]] شد. امیرمؤمنان آهنی را داغ کرد. آن گاه آن را نزدیک صورت عقیل برد در حالی که وی از آن [[غافل]] بود. عقیل اظهار [[جزع]] و درد کرد امیرمؤمنان فرمود: چگونه است که تو جزع می‌کنی از [[آهن گداخته]] شده و مرا در معرض [[آتش جهنم]] قرار میدهی؟ عقیل گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! به سوی کسی میروم که به من شمش طلا بدهد و نان گندم بخوراند. سپس از حضرت جدا شده و به سوی معاویه رفت<ref>درجات الرفیعه، ص۱۵۸.</ref>. در [[نهج البلاغه]]، حضرت علت داغ کردن آهن را در خطبه‌ای، درخواست گندم از سوی [[عقیل]] می‌داند در حالی که حضرت به [[فقر]] و نیاز [[فرزندان عقیل]] اشاره می‌کند که امکان دارد همانند جریانی باشد که گفته شد<ref>درجات الرفیعه، ص۱۵۹.</ref>.
#[[سید علی خان]] در [[الدرجات الرفیعه]] نقل دیگری در چگونگی درخواست [[عقیل]] و رفتن وی نزد [[معاویه]] آورده که در منابع دیگر نیافتم. وی می‌نویسد: علی{{ع}} روزانه به عقیل به آن مقدار می‌داد که نیاز وی و خانواده‌اش تأمین شود. [[فرزندان عقیل]] از وی خواستند که برای آنها غذای «مریس» تهیه کند. مریس خرمایی بود که در آب قرار داده و غذایی به صورت «ترید» بود؛ از این رو از جوی که عقیل از برادرش می‌گرفت کمتر خورده و اندکی [[ذخیره]] می‌کردند به گونه‌ای که با آن، کمی خرما، اندکی روغن و کمی نان گندم خریدند و برای خانواه‌اش مریس ساخت. آنها [[راضی]] نشدند که بدون [[امیرمؤمنان]] در خوردن مریس از این [[غذا]] استفاده کنند؛ از این رو نزد حضرت آمده، از او خواهش کردند نزد آنها غذا بخورد. هنگامی که مریس را نزد وی نهادند و جریان آماده کردن آن را نقل کردند، حضرت فرمود: آیا پس از آنکه مقداری از مخارج روزانه را کنار میگذاشتید، بقیه برای شما کافی بود؟ گفت: آری! [[روز]] بعد که برای دریافت جو رفت، امیرمؤمنان{{ع}} به مقداری که کنار گذاشته بودند به آنها کم داد و فرمود: هر [[زمان]] که این مقدار برای تو کافی است، پس برای من قرار نده که بیش از آن به تو بدهم. عقیل از این کار [[غضبناک]] شد. امیرمؤمنان آهنی را داغ کرد. آن گاه آن را نزدیک صورت عقیل برد در حالی که وی از آن [[غافل]] بود. عقیل اظهار [[جزع]] و درد کرد امیرمؤمنان فرمود: چگونه است که تو جزع می‌کنی از [[آهن گداخته]] شده و مرا در معرض [[آتش جهنم]] قرار میدهی؟ عقیل گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! به سوی کسی میروم که به من شمش طلا بدهد و نان گندم بخوراند. سپس از حضرت جدا شده و به سوی معاویه رفت<ref>درجات الرفیعه، ص۱۵۸.</ref>. در [[نهج البلاغه]]، حضرت علت داغ کردن آهن را در خطبه‌ای، درخواست گندم از سوی [[عقیل]] می‌داند در حالی که حضرت به [[فقر]] و نیاز [[فرزندان عقیل]] اشاره می‌کند که امکان دارد همانند جریانی باشد که گفته شد<ref>درجات الرفیعه، ص۱۵۹.</ref>.


به نظر می‌رسد خطبه‌ای که در نهج البلاغه آمده، [[گزینش]] بخش‌هایی از [[سخنرانی]] مفصل حضرت باشد که [[شیخ صدوق]] آن را به نقل از [[مفضل بن عمر]] از [[امام صادق]]{{ع}} از پدرانش نقل کرده است. از آنجا که [[خطبه]]، مفصل است خوانندگان را به مطالعه آن در [[امالی شیخ صدوق]] ارجاع می‌دهم<ref>صدوق، الأمالی، ص۴۹۵، مجلس هفتاد، ح۷.</ref> و بخش اول خطبه را تا آنجا که درباره عقیل است از نهج البلاغه نقل می‌کنیم.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۲۱ - ۷۲۶.</ref>
به نظر می‌رسد خطبه‌ای که در نهج البلاغه آمده، [[گزینش]] بخش‌هایی از [[سخنرانی]] مفصل حضرت باشد که [[شیخ صدوق]] آن را به نقل از [[مفضل بن عمر]] از [[امام صادق]]{{ع}} از پدرانش نقل کرده است. از آنجا که [[خطبه]]، مفصل است خوانندگان را به مطالعه آن در [[امالی شیخ صدوق]] ارجاع می‌دهم<ref>صدوق، الأمالی، ص۴۹۵، مجلس هفتاد، ح۷.</ref> و بخش اول خطبه را تا آنجا که درباره عقیل است از نهج البلاغه نقل می‌کنیم<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۲۱ - ۷۲۶.</ref>.


=====[[خطبه امام]] درباره تقاضای عقیل=====
=====[[خطبه امام]] درباره تقاضای عقیل=====
خط ۱۸۴: خط ۱۸۷:
«به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر همه شب بر روی «خار شتر» بیدار به سر برم یا در طوق‌های آهنین زنجیر، مرا از این سو به آن سو کشند، خوش‌تر دارم از این که در [[روز]] رستاخیر بر [[خدا]] و رسولش در آیم در حالی که بر یکی از بندگانش [[ستمکار]] باشم، یا اندک چیزی را به [[ناسزا]] گرفته باشم، و چگونه بر کسی [[ستم]] کنم به سبب نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و [[زمان]] ماندنش در خاک دراز و طولانی است.
«به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر همه شب بر روی «خار شتر» بیدار به سر برم یا در طوق‌های آهنین زنجیر، مرا از این سو به آن سو کشند، خوش‌تر دارم از این که در [[روز]] رستاخیر بر [[خدا]] و رسولش در آیم در حالی که بر یکی از بندگانش [[ستمکار]] باشم، یا اندک چیزی را به [[ناسزا]] گرفته باشم، و چگونه بر کسی [[ستم]] کنم به سبب نفسی که به کهنگی و فرسودگی شتابان است و [[زمان]] ماندنش در خاک دراز و طولانی است.


به خدا [[سوگند]]! [[عقیل]] را دیدم که به شدت نیازمند بود. از من خواست تا [[منی]] از گندم شما به او بدهم و کودکانش را دیدم از [[نیازمندی]] و [[گرسنگی]] ژولیده موی، رنگشان تیره، گویا چهره‌هاشان با نیل رنگ شده است و پی در پی مرا [[دیدار]] کرده و گفته خود را برای من تکرار می‌کرد. پس به گفته‌اش گوش نهادم. تصور کرد که [[دین]] خود را به او وامیگذارم و در پی او میروم و راه خود را کنار مینهم، پس برای او آهنی گداختم و به [[بدن]] او نزدیک ساختم تا از آن [[پند]] گیرد، چنان فریاد برآورد بمانند فریاد [[بیمار]] از درد. نزدیک بود از حرارت و داغی آن بسوزد [و قالب تهی سازد] آن گاه به او گفتم: [[گریه کنندگان]] بر تو بگریند ای عقیل! بمانند [[گریستن]] مادر در داغ فرزند. از آهنی مینالی که [[انسانی]] برای بازیچه خود آن را گرم ساخته و مرا به آتشی می‌کشانی که خدای [[جبار]] برای خشمش بر افروخته؟ تو بنالی از [[آزار]] و من ننالم از سوزش [[خشم]] [[پروردگار]]....<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا. وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴، ترجمه شهیدی، ص۲۵۹.</ref>
به خدا [[سوگند]]! [[عقیل]] را دیدم که به شدت نیازمند بود. از من خواست تا [[منی]] از گندم شما به او بدهم و کودکانش را دیدم از [[نیازمندی]] و [[گرسنگی]] ژولیده موی، رنگشان تیره، گویا چهره‌هاشان با نیل رنگ شده است و پی در پی مرا [[دیدار]] کرده و گفته خود را برای من تکرار می‌کرد. پس به گفته‌اش گوش نهادم. تصور کرد که [[دین]] خود را به او وامیگذارم و در پی او میروم و راه خود را کنار مینهم، پس برای او آهنی گداختم و به [[بدن]] او نزدیک ساختم تا از آن [[پند]] گیرد، چنان فریاد برآورد بمانند فریاد [[بیمار]] از درد. نزدیک بود از حرارت و داغی آن بسوزد [و قالب تهی سازد] آن گاه به او گفتم: [[گریه کنندگان]] بر تو بگریند ای عقیل! بمانند [[گریستن]] مادر در داغ فرزند. از آهنی مینالی که [[انسانی]] برای بازیچه خود آن را گرم ساخته و مرا به آتشی می‌کشانی که خدای [[جبار]] برای خشمش بر افروخته؟ تو بنالی از [[آزار]] و من ننالم از سوزش [[خشم]] [[پروردگار]]...<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَامِ وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا. وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴، ترجمه شهیدی، ص۲۵۹.</ref>.


این سخن حضرت، نهایت اهتمام ایشان را به [[عدالت اجتماعی]] نشان می‌دهد و در ادامه به [[هدیه]] آوردن اشعت بن قیس اشاره کرده و در پایان می‌فرماید: به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌های آن است به من بدهند تا [[خدا]] را [[نافرمانی]] کنم درباره مورچه‌ای که پوست جوی از آن بگیرم چنین نخواهم کرد.<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ...}}</ref>
این سخن حضرت، نهایت اهتمام ایشان را به [[عدالت اجتماعی]] نشان می‌دهد و در ادامه به [[هدیه]] آوردن اشعت بن قیس اشاره کرده و در پایان می‌فرماید: به خدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‌های آن است به من بدهند تا [[خدا]] را [[نافرمانی]] کنم درباره مورچه‌ای که پوست جوی از آن بگیرم چنین نخواهم کرد<ref>{{متن حدیث|وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ...}}</ref>.


گزارش‌های گوناگونی که از ورود [[عقیل]] به [[کوفه]] شده و درخواست وی از [[امیرمؤمنان]]، با هم منافاتی ندارد و هر گزارش بخشی از جریان را نقل کرده است. و به سبب اهمیت موضوع که برای [[مسئولان]] [[حکومت]] در هر دورانی درس آموز است سبب آنها را نقل کردیم؛ اما باید توجه داشت که عقیل به جهت این که [[نابینا]] بود و در [[جنگ‌ها]] شرکت نداشت سهمی به عنوان عطا از [[بیت المال]] دریافت نمی‌کرد؛ از این رو حضرت به وی [[وعده]] داد که عطای خود را به او بدهد؛ اما عقیل نپذیرفت. و حتی برابر [[نقلی]] حضرت فرمود: اگر بخواهی برای تو نامه‌ای بنویسم که از اموالم در «[[ینبع]]» بهره ببری؛ اما او نپذیرفت<ref>بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۱۱.</ref>. حضرت به روش‌های گوناگون تلاش کرد به وی بفهماند که برداشت اضافی از بیت المال، [[خیانت]] و [[دزدی]] است؛ اما هنگامی که دید عقیل موضوع را درنمی‌یابد، آهنی داغ کرد و نزدیک وی برد. جریان «[[حدیده]] محماه» به گونه‌ای معروف شده که در گزارشی [[معاویه]] از عقیل می‌خواهد درباره آن سخن بگوید. اگر رفتن عقیل را به سوی معاویه در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} بپذیریم، برابر برخی گزارش‌ها [[اجازه]] از حضرت گرفت و برابر نقلی [[پول]] رفتن را از [[حسن بن علی]]{{ع}} دریافت کرد. بنابراین، عقیل فرار نکرد و تنها از علی{{ع}} جدا شد و برابر گزارش‌هایی به کوفه بازگشت؛ اما عقیل در [[سفر]] [[شام]] و نزد معاویه، هیچ گاه از علی{{ع}} به [[بدی]] یاد نکرد. [[ارتباط]] میان [[خاندان عقیل]] و [[امام علی]]{{ع}} نشان می‌دهد کدورتی میان آنان رخ نداده است به گونه‌ای که حدود نه تن از [[شهدای کربلا]] از [[فرزندان]] و [[نوادگان]] عقیل بودند<ref>قاموس الرجال، ج۷، ص۲۳۲.</ref>.
گزارش‌های گوناگونی که از ورود [[عقیل]] به [[کوفه]] شده و درخواست وی از [[امیرمؤمنان]]، با هم منافاتی ندارد و هر گزارش بخشی از جریان را نقل کرده است. و به سبب اهمیت موضوع که برای [[مسئولان]] [[حکومت]] در هر دورانی درس آموز است سبب آنها را نقل کردیم؛ اما باید توجه داشت که عقیل به جهت این که [[نابینا]] بود و در [[جنگ‌ها]] شرکت نداشت سهمی به عنوان عطا از [[بیت المال]] دریافت نمی‌کرد؛ از این رو حضرت به وی [[وعده]] داد که عطای خود را به او بدهد؛ اما عقیل نپذیرفت. و حتی برابر [[نقلی]] حضرت فرمود: اگر بخواهی برای تو نامه‌ای بنویسم که از اموالم در «[[ینبع]]» بهره ببری؛ اما او نپذیرفت<ref>بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۱۱.</ref>. حضرت به روش‌های گوناگون تلاش کرد به وی بفهماند که برداشت اضافی از بیت المال، [[خیانت]] و [[دزدی]] است؛ اما هنگامی که دید عقیل موضوع را درنمی‌یابد، آهنی داغ کرد و نزدیک وی برد. جریان «[[حدیده]] محماه» به گونه‌ای معروف شده که در گزارشی [[معاویه]] از عقیل می‌خواهد درباره آن سخن بگوید. اگر رفتن عقیل را به سوی معاویه در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} بپذیریم، برابر برخی گزارش‌ها [[اجازه]] از حضرت گرفت و برابر نقلی [[پول]] رفتن را از [[حسن بن علی]]{{ع}} دریافت کرد. بنابراین، عقیل فرار نکرد و تنها از علی{{ع}} جدا شد و برابر گزارش‌هایی به کوفه بازگشت؛ اما عقیل در [[سفر]] [[شام]] و نزد معاویه، هیچ گاه از علی{{ع}} به [[بدی]] یاد نکرد. [[ارتباط]] میان [[خاندان عقیل]] و [[امام علی]]{{ع}} نشان می‌دهد کدورتی میان آنان رخ نداده است به گونه‌ای که حدود نه تن از [[شهدای کربلا]] از [[فرزندان]] و [[نوادگان]] عقیل بودند<ref>قاموس الرجال، ج۷، ص۲۳۲.</ref>.


اما نتیجه [[اجتماعی]] چنین سفری در صورت [[درستی]] به ضرر علی{{ع}} بود و زمینه را برای فرار دیگران فراهم ساخت.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۳، ص ۷۲۶ - ۷۲۹.</ref>
اما نتیجه [[اجتماعی]] چنین سفری در صورت [[درستی]] به ضرر علی{{ع}} بود و زمینه را برای فرار دیگران فراهم ساخت<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳ (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۳]]، ص ۷۲۶ - ۷۲۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۳٬۱۶۱

ویرایش