امنیت سیاسی در فقه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:
در آثار [[فقهی]] [[شیعه]] به خوبی تبلور عینی و [[فکری]] [[سیره امامان]]{{عم}} در [[ضرورت]] حفظ نظام [[مشاهده]] می‌شود؛ به طوری که حتی در [[حکومت جائر]] حفظ نظام مقدم بر هر چیزی حتی [[حفظ نفس]] شمرده شده و بر آن ادعای [[اجماع]] کرده‌اند<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۷.</ref> و حفظ نظام را از اهم واجبات می‌دانند<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۹۵.</ref>. [[شیخ انصاری]] نیز حفظ و اقامه [[نظام]] را از واجبات مطلقه دانسته است<ref>مرتضی انصاری، المکاسب، ص۶۳-۶۴.</ref>. [[امام خمینی]] - به عنوان تنها [[فقیه]] موفق به تأسیس یک [[نظام سیاسی]] - حفظ [[نظام جمهوری اسلامی]] را از اعظم [[فرایض]] دانسته است<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۳۲۹.</ref>. حتی برخی از [[فقها]] تعرض به [[حقوق مردم]] را - چنانچه حفظ نظام منوط به آن باشد - مانند [[جاسوسی]] جایز دانسته‌اند<ref>احمد آذری قمی، ولایت فقیه از دیدگاه فقها، ص۲۳۷.</ref>. امعان نظر در مباحث فقهی مربوط به حفظ نظام بیانگر آن است که نظر داشت فقها در بیان حفظ نظام عمدتاً بر حراست و [[حفاظت]] از [[کیان اسلامی]] در برابر [[تجاوز]] دشمنان تأکید دارد؛ حتی اگر در [[حکومت]] [[نامشروع]] [[جائر]] باشد<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۷.</ref>.
در آثار [[فقهی]] [[شیعه]] به خوبی تبلور عینی و [[فکری]] [[سیره امامان]]{{عم}} در [[ضرورت]] حفظ نظام [[مشاهده]] می‌شود؛ به طوری که حتی در [[حکومت جائر]] حفظ نظام مقدم بر هر چیزی حتی [[حفظ نفس]] شمرده شده و بر آن ادعای [[اجماع]] کرده‌اند<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۷.</ref> و حفظ نظام را از اهم واجبات می‌دانند<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۹۵.</ref>. [[شیخ انصاری]] نیز حفظ و اقامه [[نظام]] را از واجبات مطلقه دانسته است<ref>مرتضی انصاری، المکاسب، ص۶۳-۶۴.</ref>. [[امام خمینی]] - به عنوان تنها [[فقیه]] موفق به تأسیس یک [[نظام سیاسی]] - حفظ [[نظام جمهوری اسلامی]] را از اعظم [[فرایض]] دانسته است<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۵، ص۳۲۹.</ref>. حتی برخی از [[فقها]] تعرض به [[حقوق مردم]] را - چنانچه حفظ نظام منوط به آن باشد - مانند [[جاسوسی]] جایز دانسته‌اند<ref>احمد آذری قمی، ولایت فقیه از دیدگاه فقها، ص۲۳۷.</ref>. امعان نظر در مباحث فقهی مربوط به حفظ نظام بیانگر آن است که نظر داشت فقها در بیان حفظ نظام عمدتاً بر حراست و [[حفاظت]] از [[کیان اسلامی]] در برابر [[تجاوز]] دشمنان تأکید دارد؛ حتی اگر در [[حکومت]] [[نامشروع]] [[جائر]] باشد<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۴۷.</ref>.
[[علامه نائینی]] در [[تنبیه الأمه و تنزیه المله]] این معنا از حفظ نظام را تحت عنوان یک اصل [[فقهی]] مطرح کرده و با یادآوری اصل «[[تحفظ]] از [[مداخله]] [[اجانب]] و تحذر از حیل معموله در این باب و تهیه [[قوه]] دفاعیه و استعدادات [[حربیه]] و غیر ذلک»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص٧.</ref> می‌نویسد: «این معنا را در لسان [[متشرعین]] [[حفظ]] [[بیضه اسلام]] و سایر [[ملل]] حفظ وطن‌اش خوانند و احکامی که در [[شریعت]] [[مطهره]] برای اقامه این دو [[وظیفه]] مقرر است، [[احکام]] سیاسیه و تمدنیه و جزو دوم از [[حکمت]] عملیه دانند»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص٧.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۱۶.</ref>
[[علامه نائینی]] در [[تنبیه الأمه و تنزیه المله]] این معنا از حفظ نظام را تحت عنوان یک اصل [[فقهی]] مطرح کرده و با یادآوری اصل «[[تحفظ]] از [[مداخله]] [[اجانب]] و تحذر از حیل معموله در این باب و تهیه [[قوه]] دفاعیه و استعدادات [[حربیه]] و غیر ذلک»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص٧.</ref> می‌نویسد: «این معنا را در لسان [[متشرعین]] [[حفظ]] [[بیضه اسلام]] و سایر [[ملل]] حفظ وطن‌اش خوانند و احکامی که در [[شریعت]] [[مطهره]] برای اقامه این دو [[وظیفه]] مقرر است، [[احکام]] سیاسیه و تمدنیه و جزو دوم از [[حکمت]] عملیه دانند»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص٧.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۱۶.</ref>
==گزاره‌های [[فقهی]] ناظر بر [[امنیت سیاسی]] فردمحور==
در مطالعات امنیت سیاسی، در مقابل [[معتقدان]] به امنیت سیاسی [[دولت]] محور، بعضی [[رضایت]] [[شهروندان]] و [[حفظ حقوق]] آنها در برابر متعرضان را اساس امنیت سیاسی دانسته و بر آن تأکید کرده‌اند. این نوع [[امنیت]]، «امنیت سیاسی فردمحور» خوانده می‌شود. در این رویکرد تضمین امنیت سیاسی و [[استواری]] نهاد [[قدرت]] و [[حکومت]] اصولاً با رضایت و خواست شهروندان میسر است. در واقع روی دیگر امنیت سیاسی، تأمین [[حقوق مدنی]] یک [[جامعه]] در بعد [[سیاسی]] آن است؛ به بیان دیگر تأمین [[آرامش]] و [[طمأنینه]] توسط حکومت برای شهروندان از راه تضمین [[حقوق سیاسی]] آنان در مشارکت برای [[تعیین سرنوشت]] [[اجتماعی]] و سیاسی آن است<ref>احمد جهان بزرگی، امنیت در نظام سیاسی اسلام، ص۱۰۹.</ref>.
در این مبحث تلاش شده به استخراج گزاره‌هایی از تراث فقهی بپردازیم که ناظر بر امنیت سیاسی فرد محور است. نکته شایان ذکر اینکه برخی از مسائلی که در امنیت سیاسی دولت محور بیان شد، مانند [[استبداد]]، در امنیت سیاسی فردمحور نیز امکان طرح دارد و اساساً استبداد و [[ستم]] ناشی از آن از عوامل اساسی در [[تهدید]] امنیت افراد جامعه است؛ به تعبیر [[قرآن کریم]] {{متن قرآن|إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا}}<ref>«پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران می‌کنند» سوره نمل، آیه ۳۴.</ref>؛ زیرا همان طور که [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: در [[حکومت جائر]]، [[حق]] ریشه کن و [[باطل]] [[احیا]] می‌گردد و ستم و [[فساد]] فراگیر می‌شود<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۲.</ref>.
شایان ذکر است که در [[فقه شیعه]] عمدتاً امنیت فرد و شهروندان تحت لوای [[نظام سیاسی]] و [[حکومت اسلامی]] و [[رهبری اجتماعی]] تعریف می‌شود و این رویکرد سبب شده امنیت فرد کمتر مورد توجه قرار گیرد. با این وصف می‌توان گزاره‌های فقهی‌ای را به دست آورد که ناظر بر این نوع از امنیت سیاسی هستند.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۲۱.</ref>
===گزاره‌های فقهی ناظر بر عوامل تهدید امنیت سیاسی فرد محور===
دولت در عین این که عامل و بلکه ابزار [[تأمین امنیت]] [[شهروندان]] به شمار می‌رود و دست کم در نظریه‌های گذشته انگیزه [[انسان‌ها]] از [[تأسیس حکومت]] قلمداد می‌شده، خود می‌تواند به عنوان تهدیدکننده این مهم و اساسی [[امنیت]] فرد و شهروندان عمل کند؛ به‌ویژه زمانی که این [[حکومت]] دچار [[استبداد]] و [[خودکامگی]] شود.
====[[استبداد]]====
واژه استبداد در لغت به معنای «خواست و هوای خود کارکردن، خودکامگی، [[خودرایی]]، [[فرمانروایی]] با خودرایی و بدون [[مشورت]] با [[قوه مقننه]]، [[حکومتی]] که در آن امور بر اساس خواست یک نفر یا یک گروه است و [[رأی مردم]] در آن دخالتی ندارد»<ref>علی اکبر دهخدا، لغت‌نامه، ج۱، مدخل «استبداد».</ref>. [[سخن امام علی]]{{ع}} نیز ناظر بر همین معناست: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ‌}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت ۱۶۱.</ref>: «هر که به [[رأی]] خود استبداد ورزد، هلاک خواهد شد». نقطه مقابل استبداد، مشورت و [[مشاوره]] است: {{متن حدیث|المشاورة من السنة و الأستبداد من شيمة الشيطان}}<ref>عبدالرحیم صفی پور شیرازی، منتهی الارب فی لغة العرب، مدخل «مشاوره».</ref>: «مشاوره از سنت‌های حسن است و استبداد از رویه‌های [[شیطان]] است».
[[امنیت سیاسی]] با [[میزان]] [[استبدادی]] بودن حکومت، رابطه معکوسی دارد؛ به طوری که هر قدر [[حکومت‌ها]] خودکامه‌تر و جائرتر باشند و بر [[جامعه]]، [[خفقان]] [[حاکم]] کند، [[آزادی]] کمتر، [[خشونت]] بیشتر و در نتیجه امنیت سیاسی کمرنگ‌تر خواهد بود. [[امام صادق]]{{ع}} در بیان ویژگی‌های [[حاکمان جائر]] و [[مستبد]] به [[زیبایی]] می‌فرماید: {{متن حدیث|فِي وِلَايَةِ الْوَالِي الْجَائِرِ دَوْسَ الْحَقِّ كُلِّهِ وَ إِحْيَاءَ الْبَاطِلِ كُلِّهِ وَ إِظْهَارَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ وَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالَ الْكُتُبِ وَ قَتْلَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ هَدْمَ الْمَسَاجِدِ وَ تَبْدِيلَ سُنَّةِ اللَّهِ وَ شَرَائِعِهِ فَلِذَلِكَ حَرُمَ الْعَمَلُ مَعَهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ الْكَسْبُ مَعَهُمْ إِلَّا بِجِهَةِ الضَّرُورَةِ نَظِيرَ الضَّرُورَةِ إِلَى الدَّمِ وَ الْمَيْتَةِ...}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۱؛ سید حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج۲۲، ص۳۲۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۸۳.</ref>: «در حکومت [[حاکم ستمکار]]، [[حق]] به تمامه ریشه کن می‌شود و [[باطل]] به تمامه [[احیا]] می‌گردد و [[ظلم و ستم]] و [[فساد]] فراگیر می‌شود و در آن [[کتاب خدا]] [[باطل]] می‌گردد و [[انبیای الهی]] و [[مؤمنان]] کشته می‌شوند و [[مساجد]] ویران می‌شوند و [[سنت الهی]] [[تغییر]] می‌یابد. از این رو کارکردن و [[همکاری]] با آنها [[حرام]] است جز در موارد [[ضرورت]]، مثل ضرورتی که برای [[آشامیدن]] [[خون]] و خوردن مردار می‌یابد».
[[علامه]] [[نائینی]] با [[عنایت]] به شرایط [[سیاسی]] زمانه خود و نقش [[حاکمان مستبد]] در [[ناامنی]] [[جامعه]]، ویژگی‌های [[نظام استبدادی]] را با تعبیر «[[سلطنت تملیکیه]]» این چنین توصیف می‌کند: «اول: آنکه مانند [[آحاد]] مالکین نسبت به [[اموال]] شخصیه خود با مملکت و اهلش [[معامله]] فرماید، مملکت را بمافیها [[مال]] خود انگارد و اهلش را مانند عبید و اما، بلکه اغنام و احشام، برای مرادات و [[درک]] شهواتش مسخر و مخلوق پندارد، هر که را به این غرض وافی و در [[مقام]] تحصیلش فانی دید، مقربش کند و هر که را منافی یافت، از مملکت که [[ملک]] شخصی خودش پنداشته، تبعیدش نماید و یا [[اعدام]] و قطعه قطعه به خورد سگانش دهد و یا [[گرگان]] خونخواره را به ریختن خونش تهریش و به نهب و [[غارت]] اموالش و ادارشان نماید و هر [[مالی]] را که خواهد، از صاحبش انتزاع و یا به چپاولچیان اطرافیش بخشد و هر حقی را که خواهد، احقاق و اگر خواهد، پایمالش کند و در تمام مملکت به هر تصرفی مختار و [[خراج]] را هم از قبیل [[مال الاجاره]] و [[حق]] الارض ملک شخصی خود استیفا و در [[مصالح]] و اغراض شخصیه خود مصروف دارد و اهتمامش در [[نظم]] و [[حفظ]] مملکت مثل سایر مالکین نسبت به مزارع و مستغلاتشان، منوط به [[اراده]] و میل خودش باشد؛ اگر خواهد نگهداری و اگر خواهد به اندک [[چاپلوسی]] به حریف بخشد و یا برای تهیه مصارف اسفار لهویه و خوش گذرانی بفروشد و یا [[رهن]] گذارد و حتی دست درازی به [[ناموس]] را هم اگر خواهد، ترخیص و بی‌ناموس خود را بر ملا سازد و باز هم با قدسیت و نحوها از صفات [[احدیت]] - عز اسمه - خود را [[تقدیس]] نماید و اعوانش مساعدتش کنند؛ تمام قوای مملکت را قوای [[قهر]] و [[استیلا]] و [[شهوت]] و غضبش داند و بر طبق آن برانگیزاند: {{متن قرآن|لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref> و این قسم از [[سلطنت]] را چون دل‌بخواهانه و از باب [[تصرف]] [[آحاد]] مالکین در [[املاک]] شخصیه خود و بر طبق [[اراده]] و میل شخصی [[سلطان]] است، لهذا تملکیه و استبدادیه گویند و هم استعبادیه و اعتسافیه و تسلطیه و تحکمیه هم خوانند»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۴۱-۴۲.</ref>.
چنین [[حکومتی]] و نیز افراد تحت [[سلطه]] این [[حکومت]] از حداقل [[امنیت]] برخوردار نخواهند بود. به طور کلی ضابطه‌ای که برخی [[فقها]] برای امنیت در حوزه [[سیاسی]] بیان می‌کنند، در [[تعارض]] با [[استبداد]] قرار می‌گیرد؛ لذا هم [[روایات]]<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۶؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۹-۴۰.</ref> و هم فقها رویکردی سلبی و طرد کننده به استبداد دارند<ref>سید عبدالحسین لاری، مجموعه مقالات، ص۲۵۶-۲۵۷؛ محمد حسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، صص ۳۸ و ۱۷۳؛ سیدروح الله موسوی خمینی، توضیح المسائل، ج۲، ص۸۷۷؛ حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۸، صص ۲۷۴ و ۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۲۲.</ref>
===گزاره‌های [[فقهی]] ناظر بر [[عوامل تولید]] و [[حفظ]] [[امنیت سیاسی]] فرد محور===
====حکومت [[عادل]]====
[[امامت]] از [[اصول مذهب شیعه]] است که بر اساس این اصل، [[حق حاکمیت]] از آن خداست که به [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان]]{{عم}} [[تفویض]] کرده است و در [[عصر غیبت]]، حق حاکمیت از آن [[معصوم]] غایب است و هر حکومت دیگری در عرض آن [[باطل]] و [[غاصب]] و [[نامشروع]] و [[جائر]] و [[طاغوت]] است<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۱۳، ص۳۲۶؛ ج۲۲، صص ۱۵۵ و ۱۵۷.</ref>. البته [[ولایت]] [[فقیه جامع الشرایط]] به [[نیابت]] و [[مأذون]] از [[امام]] [[معصوم]] و به اعتبار [[ولایت معصوم]]، معتبر و [[مشروع]] می‌شود: {{عربی|أنه [الفقيه] الحجة من الإمام{{ع}} على [[الناس]] كما أن الإمام [[حجة الله]] عليهم بل قد عرفت كونه وليا}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۴۹.</ref>: «همانا [[فقیه]] [[حجت]] از [[امام]] بر [[مردم]] است؛ همان طور که امام [[حجت خدا]] بر مردم است؛ بلکه شاید ظاهر دلیل این باشد که حجت فقیه بر اساس [[حجیت امام]] است». در نتیجه به نظر بسیاری از [[فقها]]، در [[عصر غیبت]] تنها [[حکومت]] [[فقیه جامع الشرایط]] حکومت [[عادل]] است و حتی حکومت [[مؤمنان]] نیز به اعتبار و [[نیابت]] فقیه [[مشروعیت]] دارد<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۱۵۶.</ref>. به طوری که اگر «[[ولایت فقیه]] در کار نباشد، [[طاغوت]] است... اگر به [[امر خدا]] نباشد، [[رئیس جمهور]] با [[نصب]] فقیه نباشد، غیر مشروع است؛ وقتی غیر مشروع شد طاغوت است»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۲۱.</ref>.
یکی از بهترین بیان‌ها در احصای [[ویژگی‌های حکومت]] عادل، روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} است که آن حضرت می‌فرماید: {{متن حدیث|أَنَّ فِي وِلَايَةِ وَالِي الْعَدْلِ وَ وُلَاتِهِ إِحْيَاءَ كُلِّ حَقٍّ وَ كُلِّ عَدْلٍ وَ إِمَاتَةَ كُلِّ ظُلْمٍ وَ جَوْرٍ وَ فَسَادٍ فَلِذَلِكَ كَانَ السَّاعِي فِي تَقْوِيَةِ سُلْطَانِهِ وَ الْمُعِينُ لَهُ عَلَى وِلَايَتِهِ سَاعِياً إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مُقَوِّياً لِدِينِهِ}}<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۱؛ سیدحسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج۲۲، ص۳۲۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۸۳.</ref>: «در حکومت [[حاکم عادل]]، [[حق]] و [[عدل]] به تمامه [[احیا]] می‌گردد و [[ظلم و ستم]] و [[فساد]] به تمامه نابود می‌شود؛ به همین علت است که باید در [[تحکیم]] و تقویت استیلای او [[کوشش]] کرد و در ولایتش [[امداد]] نمود که همانا این حکومت در [[طاعت خدا]] کوشاست و در [[دین خدا]] تقویت کننده و [[استحکام]] بخش».
فقهای بسیاری با استناد به این [[روایت]]، به بررسی شیوه‌های [[تعامل با حکومت]] پرداخته‌اند<ref>ر.ک: محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱؛ سیدروح الله موسوی خمینی، المکاسب المحرمه؛ محمد فاضل لنکرانی، تفصیل الشریعه.</ref>. [[حکومت]] [[عادل]] از آن حیث که عادل است، تمام توان و ظرفیت خود را در جهت [[احیای حق]] و [[عدالت]] - به عنوان عامل [[امنیت]] - و نابودی [[ظلم و جور]] - به مثابه تهدیدکننده امنیت – به کار می‌گیرد. همین رویکرد حکومت عادل است که سبب امنیت و [[آرامش]] در [[جامعه]] جهت زمینه‌سازی برای [[طاعت خدا]] و [[تقویت دین]] [[خدا]] می‌شود و به همین علت است که [[امام صادق]]{{ع}} [[تحکیم]] و تقویت استیلای آن را لازم می‌داند<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۳۱.</ref>.
[[علامه]] نانینی نیز در وصف نقش حکومت عادل در [[تأمین امنیت]] [[نظام اسلامی]] می‌نویسد: «چون عدم رضای [[شارع مقدس]] به [[اختلال نظام]] و ذهاب [[بیضه اسلام]]، بلکه اهمیت [[وظایف]] راجعه به [[حفظ نظم]] ممالک اسلامیه از تمام [[امور حسبیه]] است که از اوضح [[قطعیات]] است و لهذا ثبوت [[نیابت عامه]] [[فقها]] و [[نواب عام]] [[عصر غیبت]] در اقامه وظایف مذکوره از قطعیات [[مذهب]] خواهد بود»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص۴۶.</ref>.
همچنین ایشان با کار بردن تعبیر «[[ولایتیه]]» در مورد حکومت عادل، آن را امانتی در دست او می‌داند که در راستای [[مصالح]] نوعیه متوقف بر وجود [[سلطنت]] و صرف قوای مملکت در جهت [[نظم]] و [[حفظ]] مملکت به کار می‌گیرد<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه وتنزیه المله، ص۴۴-۴۸.</ref>.
حکومت عادل - با این اوصافی که فقها برشمرده‌اند - زمینه امنیت فرد را در چارچوب نظام اسلامی فراهم می‌آورد؛ در واقع فرد در [[سایه]] چنین [[حکومتی]] از هر گونه [[ناامنی]] و [[تهدید]] مصونیت می‌یابد.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۲۵.</ref>
====[[مسئولیت]] عمومی در [[نظارت بر قدرت]] ([[امر به معروف و نهی از منکر]])====
با توجه به [[تمرکز قدرت]] در حکومت که امکان [[فساد]] و [[افساد]] در جامعه را موجب می‌شود، در [[اندیشه‌های سیاسی]] مختلف سعی شده با راهکارها و سازوکارهای گوناگونی فساد ناشی از تمرکز قدرت را به حداقل برسانند. در [[دانش]] [[فقه]]، یکی از سازوکارهای تحدید کننده [[قدرت]]، امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک [[نهاد نظارتی]] بیرونی و از جانب عموم [[مسلمین]] است. با توجه به ظرفیت بالای این نهاد در تأمین [[امنیت سیاسی]] [[شهروندان]] که برخی از [[فقها]] از آن به عنوان «نهاد [[حسبه]]» یاد کرده‌اند<ref>شهید اول، الدروس، ج۲، ص۴۷.</ref>، این [[تکلیف شرعی]] در [[فقه]] بسیار مورد توجه قرار گرفته است<ref>شهید اول، الدروس، ج۲، ص۴۷؛ حسین نوری همدانی، الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۳۳؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۲.</ref>. تأکیدات بسیار [[روایات]] بر اجرای آن مؤید تأثیرگذاری این [[حکم شرعی]] بر [[جامعه]] و برون رفت آن از [[شرور]] و تهدیدهاست؛ لذا در اینجا ضمن تعریف و تبیین مفهوم آن به [[احکام فقهی]] آن در [[اندیشه]] فقها می‌پردازیم.
در تعریف معروف و منکر آمده است: {{عربی|المعروف كل فعل حسن اختص بوصف زائد على حسنه إذا عرف فاعله ذلك أو دل عليه و المنكر كل فعل قبيح عرف فاعله قبحه أو دل عليه}}<ref>حسین نوری همدانی، الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۳۳.</ref>: «معروف هر عمل خوبی است که از طرف [[شارع]] به [[نیکی]] توصیف شده و فاعلش آن را شناخته یا بدان [[راهنمایی]] شده است و منکر هر عمل [[زشتی]] است که فاعلش زشتی آن را بشناسد و یا بدان راهنمایی شده باشد».
[[امر به معروف و نهی از منکر]] از [[واجبات]] مسلم [[شرعی]] است و جزو ده فرع [[دین]] شمرده شده است. این [[حکم]] در [[آیات شریفه]] و روایات به شکل [[قطعی]] تأکید شده است. از جمله در آیات شریفه زیر می‌خوانیم:
{{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.</ref>.
{{متن قرآن|وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
نگاهی به [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} بیانگر پیامدهای مهلک و ویرانگر ترک [[امر به معروف و نهی از منکر]] در [[جامعه]] است؛ به طوری که [[فضیلت]] آن را حتی از [[جهاد در راه خدا]] نیز بسیار بالا دانسته‌اند. [[امام علی]]{{ع}} در بیان جایگاه آن می‌فرماید: {{متن حدیث|لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، نامه ۴۷.</ref> «[ای [[مسلمانان]]،] امر به معروف و نهی از منکر را ترک و فراموش نکنید که در آن صورت [[اشرار]] بر شما مسلط می‌شوند و برای رفع آنها [[دعا]] می‌کنید؛ اما [[مستجاب]] نمی‌شود». بر اساس مفاد این [[روایت]]، [[امربه معروف و نهی از منکر]] از [[احکام]] مهم و مؤثر در تأمین [[امنیت جامعه اسلامی]] قلمداد می‌شود؛ چراکه عامل بازدارند، از [[سلطه اشرار]] و [[ستمگران]] بر جامعه است و در این زمینه‌سازی برای تأمین [[امنیت سیاسی]] جامعه همه [[آحاد جامعه]] مسئول‌اند. حتی به روایت برخی [[احادیث]]، ترک این دو [[فریضه الهی]] سبب از بین رفتن [[برکات]] از جامعه می‌شود: {{متن حدیث|لَا تَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۸.</ref>: «[[امت]] من در خیر و [[برکت]] به سر می‌برند مادامی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، در [[کارهای نیک]] [[همیاری]] می‌کنند؛ اما وقتی این [[اعمال]] را انجام ندادند، برکات از میان آنها می‌رود و بعضی بر بعضی دیگر [[تسلط]] می‌یابند و در این [[زمان]]، هیچ [[ناصر]] و کمک کننده‌ای در [[آسمان]] و [[زمین]] برایشان نخواهد بود».
[[امام صادق]]{{ع}} نیز [[امنیت راه‌ها]] و [[کسب و کار]] [[مردم]] را در پرتو امر به معروف و نهی از منکر محقق می‌داند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۱۹.</ref>: «همانا [[امر به معروف و نهی از منکر]] راه [[انبیا]] و طریقه [[صالحین]] است، [[فریضه]] بسیار بزرگی که با آن [[فرایض]] اقامه می‌شود و [[مذاهب]] [مشرب‌های گوناگون [[فکری]] یا راه‌ها و محل رفت و آمد [[مردم]]] [[امنیت]] می‌یابد و [[کسب و کار]] [[حلال]] می‌گردد و [[حق ستمدیدگان]] به آنان بازگردانده می‌شود و [[زمین]] آباد می‌شود و از [[دشمنان]] [[انتقام]] گرفته می‌شود و امور به [[صلاح]] می‌گراید».
[[امام حسین]]{{ع}} در راه [[کربلا]] در خطبه‌ای میان [[یاران]] [[حر]] ریاحی، [[سکوت]] در برابر [[سلطان جائر]] را که حلال [[خدا]] را [[حرام]] می‌کند و با [[سنت پیامبر]]{{صل}} [[مخالفت]] می‌نماید، تقبیح می‌کند و می‌فرماید: {{متن حدیث|أيها الناس، إنّ رسول اللَّه{{صل}} قال: «من رأى سلطانا جائرا مُسْتَحِلًّا لحرام اللَّه، ناكثا عَهْدَه، مخالفاً لِسُنَّةِ [[رسول]] اللَّه{{صل}}، يَعْمَل في عباد اللَّه بالاثم والعدوان، فلم يغيّر عليه بفعل ولا قول، كانَ حقّاً على اللَّه أن يدخله مدخله}}<ref>حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۱۲۳؛ عبدالله جوادی آملی، خمس رسائل، ص۱۶۴؛ سیدمحمد حسین حسینی تهرانی، ولایة الفقیه فی حکومة الإسلام، ج۴، ص۲۵.</ref>: ای مردم، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که ببیند [[حاکم]] [[ستمگری]] حرام خدا را حلال می‌شمارد و [[پیمان]] خدا را می‌شکند و با [[سنت رسول خدا]]{{صل}} مخالفت می‌ورزد و میان [[بندگان خدا]] به [[فساد]] و [[ستمکاری]] عمل می‌کند، اما او با عمل یا سخن بر ضد حاکم [[قیام]] نکند، سزاوار است خدا او را با آن حاکم [[محشور]] کند».
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} حتی ترک امر به معروف و نهی از منکر را موجب [[بلا]] و [[مجازات]] [[الهی]] دانسته است: {{متن حدیث|إِذَا أُمَّتِي تَوَاكَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلْيَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۱۸.</ref>: «اگر امتم [[امر به معروف و نهی از منکر]] را بر عهده دیگران بگذارند [و خود شانه خالی کنند]، [[منتظر]] [[بلا]] و [[مجازات]] [[الهی]] باشند».
[[فقها]] در [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در [[فقه شیعه]] [[اتفاق نظر]] دارند؛ اما برخی وجوب آن را [[شرعی]] دانسته‌اند، مانند [[شیخ طوسی]] و [[مقداد]] سیوری و بعضی دیگر وجوب آن را [[عقلی]] برشمرده‌اند، مانند [[سید مرتضی]]<ref>جمال الدین مقداد سیوری، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج۱، ص۴۰۴.</ref>، [[شهید]] اول و [[شهید ثانی]]<ref>شهید ثانی، شرح لمعه، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. {{عربی|الأمر بالمعروف الواجب و النهي عن المنكر واجبان إجماعا من المسلمين بقسميه عليه، مضافا إلى ما تقدم من الكتاب و السنة و غيره، بل عن الشيخ و الفاضل و الشهيدين و المقداد أن العقل مما يستقل بذلك من غير حاجة إلى ورود الشرع}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۸.</ref>: «امر به معروف و نهی از منکر به هر دو قسمش [چه به [[وجوب شرعی]] و چه به [[وجوب عقلی]]] به [[اجماع مسلمین]] [[واجب]] هستند؛ افزون بر اینکه آنچه از [[آیات]] و [[روایات]] و... ذکر کردیم، نظر شیخ طوسی، [[فاضل]]، شهیدین و مقداد سیوری نیز بر عقلی بودن وجوب آن بدون نیاز به [[ادله شرعی]] است».
همچنین در اینکه این [[حکم شرعی]]، [[واجب عینی]] است یا کفایی نیز بین فقها [[اختلاف]] نظر وجود دارد؛ بعضی از فقها [[امربه معروف و نهی از منکر]] را [[واجب کفایی]] می‌دانند، مانند شهید اول، شهید ثانی، [[امام خمینی]] و [[علامه حلی]]<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۸؛ سیدروح الله موسوی خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۶۳؛ علامه حلی، تبصره المتعلمین، ص۸۳.</ref>؛ اما عده‌ای از [[فقیهان]] آن را واجب عینی دانسته‌اند، مانند [[محقق حلی]] و شیخ بهانی<ref>علامه حلی، المختصر النافع، ص۱۳۹؛ شیخ بهائی، جامع عباسی، ص۱۶۱.</ref>.
برخی از فقها اقامه امر به معروف و نهی از منکر در [[جامعه]] را موجب اقامه همه [[فرایض]] سخت و آسان در جامعه قلمداد کرده و معتقدند: «[[خداوند سبحان]] بر [[امر به معروف و نهی از منکر]] به عنوان دو [[فریضه]] تأکید نموده، بدان جهت است که [[آگاه]] است اگر آن دو در [[جامعه]] ادا و اقامه شود، تمام [[فرایض]] - چه فرایض سخت و چه آسان - اقامه می‌گردد؛ چراکه [[امر به معروف و نهی از منکر]] وسیله [[دعوت به اسلام]] همراه با بازگرداندن [[حقوق]] افراد ستمدیده، [[مخالفت]] با [[ستمگر]]، [[تقسیم بیت‌المال]] و [[غنایم]] و گرفتن [[صدقات]] و [[واجبات مالی]] از جای خود و [[مصرف]] آن در جایگاه به [[حق]] خودش می‌باشد و اجرای این دو [[فریضه الهی]] با این گستردگی، مستلزم تحصیل [[قدرت]] و [[اقامه حکومت]] حق است»<ref>حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۲، ص۷۳.</ref>.
همان‌گونه که در مباحث پیشتر اشاره شد، فضای سیاسی‌ای که [[فقه]] در آن به ارائه [[احکام]] می‌پردازد، ممکن است تحت [[سیطره]] [[حاکم عادل]] باشد یا تحت [[سلطه]] [[حاکم جائر]]؛ به همین علت، نوع [[تکلیف]] [[مکلف]] برای امر به معروف و نهی از منکر در این دو فضا متفاوت می‌شود.
[[فقه شیعه]] بر اساس تکلیف [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] امر به معروف و نهی از منکر، همه [[مسلمانان]] را ناظر بر [[اعمال]] هم قرار داده و این [[نظارت عمومی]] و همگانی بدون نظر داشت [[منصب]] و [[مقام]] و [[موقعیت اجتماعی]] و سیاسی افراد است؛ به همین سبب است که [[حضرت علی]]{{ع}} [[فضیلت]] امر به معروف و نهی از منکر را بسیار بالا دانسته و حتی از [[جهاد فی سبیل الله]] نیز [[برتر]] خوانده است: {{متن حدیث|مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ}}<ref>سید رضی، نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>: «تمام [[اعمال نیک]] و از جمله [[جهاد در راه خدا]] در برابر [[امربه معروف و نهی از منکر]] چون دمیدنی است به دریای پرموج پهناور».
نکته مهم اینکه امر به معروف و نهی از منکر در [[حکومت]] [[عادل]] بیشتر جنبه [[حمایت]] از [[اجرای احکام]] [[شرعی]] و [[انتقاد]] ارشادی دارد و جهت‌گیری آن عمدتاً [[تحکیم حکومت]] [[عدل]] است؛ به همین دلیل است که غالب [[فقها]] [[امربه معروف و نهی از منکر]] در این فضا را در حد [[قلبی]] و زبانی می‌دانند و واکنش یدی همچون دست بردن به [[شمشیر]] را تنها با [[اذن]] [[حاکم شرع]] می‌دانند<ref>محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۸۲.</ref>. اما در [[حکومت جور]] سمت‌گیری [[امر به معروف و نهی از منکر]] عمدتاً با [[هدف]] [[تغییر]] جهت [[حکومت جائر]] یا گاهی تبدیل آن به [[حکومت عدل]] انجام می‌شود که ممکن است حتی در قالب [[جهاد]] نیز تجلی کند؛ مثلاً [[امام خمینی]] در این باره می‌نویسد: «اگر [[سکوت]] [[علمای دین]] موجب تقویت [[ظالم]] و [[ظلم]] گردد و یا باعث جرئت پیدا کردن [[ظلمه]] و [[ستمکاران]] شود، سکوت [[حرام]] است»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۷۲، مسئله ۶، ۷، ۹ و ۱۰.</ref>. ایشان در ادامه می‌گوید: «در [[زمان]] [[غیبت امام عصر]]{{ع}} اجرای [[سیاسات]] و امور دولتی باید به دست [[نواب عام]] آن حضرت، یعنی فقها انجام بگیرد. فقها باید بدون [[ترس]] از [[حکام جور]] و [[ستم]] اقدام به پیاده کردن [[وظایف]] خود نمایند و بر عموم [[توده]] [[مردم]] [[واجب کفایی]] است که فقها را در این باره مساعدت و کمک نمایند»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۸۲، مسئله ۲، ۳ و ۴.</ref>.
امام خمینی حتی خطر جانی در مسیر امر به معروف و نهی از منکر را [[رافع]] این [[تکلیف]] نمی‌داند و می‌نویسد: «اگر معروف و منکر از چیزهایی باشد که [[شارع]] [[اقدس]] به آن اهمیت می‌دهد مانند [[حفظ جان]] قبیله‌ای از [[مسلمین]] و [[هتک حرمت]] نوامیس آنها یا از بین بردن [[آثار اسلام]] و محو دلیل ([[حقانیت]]) [[اسلام]] به طوری که موجب [[گمراهی]] مسلمین گردد یا از بین بردن بعضی از [[شعائر]] اسلام مانند [[بیت الله الحرام]] به طوری که آثار و محل آن محو شود و مانند اینها، باید ملاحظه مهم‌تر بودن را نماید و هر ضرری اگرچه ضرر جانی باشد یا حرج، موجب [[رفع تکلیف]] نمی‌باشد»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۰۵.</ref>.
[[علامه]] [[نائینی]] علاج [[استبداد]] را در بهره‌گیری از ظرفیت [[امربه معروف و نهی از منکر]] می‌داند و به [[زیبایی]] می‌نویسد: «بالجمله علاج این [[قوه]] خبیثه مملکت ویرانه‌ساز قبل از قلع اصل [[شجره ملعونه]] استبداد ممتنع و چون [[مسلمانان]] به [حسب] [[اخبار غیبی]] [[پیغمبر]] و امامشان که فرمودند: {{متن حدیث|لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسَلِّطَنَّ اللَّهُ شِرَارَكُمْ عَلَى خِيَارِكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ}}<ref>متقی هندی، کنز العمال، ج۳، ص۶۸۷.</ref> به واسطه [[اهمال]] این دو [[وظیفه]] مهمه شرعیه که به [[نص]] [[اخبار]] از دعائم و مبانی اسلام‌اند، از چنان [[سعادت]] و حظی که سلطانشان به صرافت طبع خود و به اقتضای [[مسلمانی]] و یا [[فطرت انسانی]] از [[مقام]] {{متن قرآن|فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> تنزل و به همان اغتصاب [[مقام ولایت]] [[قناعت]] و از اغتصاب ردای [[کبریایی]] [[اغماض]] و [[آزادی]] [[خدادادی]] ایشان را واگذارد و از تحکمات خودسرانه رفع ید کند، محروم‌اند و [[استنقاذ]] [[حریت]] و [[حقوق]] مغصوبه و جلوگیری از تحکمات و ترتیب موجبات [[حفظ]] استقلال‌شان به [[غیرت دینی]] و اتفاق ملی و ترک تهاون خودشان در امر به خود همین معروف و [[نهی]] از همین اعظم [[منکرات]] منوط و با اندک توانی از رقیت [[فجره]] هم [[ترقی]] و به [[عبودیت]] [[کفره]]- العیاذ بالله تعالی - منتقل خواهند بود»<ref>محمد حسین نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۱۶۶.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۲۸.</ref>
====[[مبارزه با طاغوت]]====
[[صاحب جواهر]] مراد از «[[طاغوت]]» را به نقل از [[امام علی]]{{ع}} به بیانی روان و ساده چنین تعریف می‌کند: {{متن حدیث|كُلُّ حَاكِمٍ يَحْكُمُ بِغَيْرِ قَوْلِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَهُوَ طَاغُوتٌ}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۳۱.</ref>: «هر حاکمی که به غیر قول و [[سنت اهل بیت]] باشد، همانا او طاغوت است». بر این اساس طاغوت در صورت [[دستیابی به قدرت]] از [[مشروعیت]] برخوردار نخواهد بود. به همین دلیل است که [[تعاون]] با او [[تحریم]] شده و در مقابل به [[مبارزه]] با آن در شرایط و فضای مناسب توصیه گردیده است. [[صاحب جواهر]] در ادامه سخن فوق می‌نویسد: {{عربی|كل حاكم يحكم بغير قولنا أهل البيت فهو طاغوت و قرأ "يريدون<ref>{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا}} «آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref> إلى آخرها. ثم قال: والله فعلوا وتحاكموا إلى الطاغوت و أضلهم الشيطان ضلالا بعيدا، فلم ينج من هذه الأمة إلا نحن وشيعتنا و قد هلك غيرهم، فمن لم يعرف حقهم فعليه لعنة الله}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۳۱.</ref>: هر حاکمی که به غیر قول و [[سنت اهل بیت]] باشد، همانا او [[طاغوت]] است. آنگاه حضرت [[آیه]] {{متن قرآن|يُرِيدُونَ}} را تا پایان [[تلاوت]] کرد و سپس فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، آنان این چنین عمل کردند و [[داوری]] را به طاغوت بردند و [[شیطان]] آنان را به [[گمراهی]] عمیق برد. پس از این [[امت]]، کسی [[نجات]] نیافت؛ مگر ما و [[شیعیان]] ما و غیر اینها هلاک شدند. پس اگر کسی حقشان را نشناسد، [[لعنت خدا]] بر او باد».
[[سیره]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} بیانگر [[نامشروع]] بودن طاغوت و [[تبلیغ]] و [[ترویج]] [[بی‌اعتنایی]] به آن یا مبارزه با آن است. بر این اساس در صورت فراهم بودن شرایط و فضای مناسب یا حدوث [[مصالح اسلام]]، [[مبارزه با طاغوت]] را [[اولویت]] اصلی خود قرار می‌دادند. بارزترین آن [[قیام]] عاشوراست که چون [[امام حسین]]{{ع}} [[مشاهده]] کرد [[راعی]] [[جامعه اسلامی]] فردی چون یزید است، قیام در برابر او را [[واجب]] دانست و با تمام [[خاندان]] خود به این مصاف خونین شتافت. اساساً مقابله و [[مبارزه با طاغوت]] با هر شیوه‌ای، چنان در [[سیره]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} مورد توجه قرار گرفته که در [[حدیثی]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} سؤال شد: کدامین [[جهاد]] در پیشگاه [[خداوند عزوجل]] محبوب‌تر است؟ آن حضرت فرمود: «کلمه حقی که در برابر [[امام]] [[ستمگری]] گفته شود»<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۲۵۱، به نقل از: حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۲، ص۳۸۸.</ref>.
[[آیات]] شریفه‌ای از [[قرآن مجید]] و نیز [[روایات]] بسیاری - اگر چه به دلالت التزامی -بر آنچه گفته شد دلالت دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنم:
#{{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> این [[آیه شریفه]] دلالت دارد بر اینکه شخص [[ستمگر]] به [[رهبری]] [[مردم]] که [[عهد خداوند]] است، گماشته نمی‌شود و اطلاق [[آیه]]، هم عدم [[صحت]] [[ایجاد حکومت]] [[ظلم]] و هم عدم صحت تداوم آن را شامل می‌شود؛ به عبارت دیگر لازمه مفهوم این آیه، [[ضرورت]] [[مبارزه]] با کسانی است که بر خلاف [[مقررات الهی]] و بر اساس [[ستم]] بر مردم [[حکومت]] می‌کنند<ref>حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۲، ص۳۹۰.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ}}<ref>«و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.</ref> از آنجا که [[جامعه]] نیازمند [[دولت]] و حکومت است و [[تصدی]] حکومت توسط ستمگر و تکیه بر او طبق دو آیه شریفه فوق جایز نیست، پس به ناچار در صورت وجود [[قدرت]] باید او را از حکومت [[خلع]] کرد تا [[حکومت صالح]] عادلی به جای آن برقرار شود؛ به عبارتی [[امنیت سیاسی]] [[شهروندان]] در صورتی که حکومت به [[حاکم عادل]] برسد، امکان پذیر می‌شود.
شاید تصور شود [[نهی]] در آیات و روایات از [[اطاعت]] از [[اهل]] [[گناه]] و [[فساد]] در خصوص همان دستورهایی است که بر انجام گناه صادر می‌کنند و این با بقای [[حکومت]] آنان و [[وجوب اطاعت]] از آنان در [[شئون]] [[اجتماعی]] که [[حفظ نظام]] متوقف بر آن است، منافاتی ندارد. در پاسخ باید گفت [[آیات]] و [[روایات]] در [[حرام]] بودن [[اطاعت]] از آنان به صورت مطلق در همه دستورهایی که صادر می‌کنند ظهور دارد<ref>حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۲، ص۳۹۴.</ref>.
نکته قابل توجه در مورد [[نفی طاغوت]] اینکه [[اهل بیت]]{{عم}} بر دو روش تأکید داشتند: یکی [[تحریم]] تعامل و [[تعاون]] با [[طاغوت]] که می‌تواند به صورت [[اعوان الظلمه]] ظاهر شود؛ دوم [[مبارزه با طاغوت]]. البته هر دو روش یک [[هدف]] را تعقیب می‌کنند و آن [[تضعیف]] طاغوت و زمینه‌سازی برای سرنگونی آن و در پی آن، [[تشکیل حکومت]] [[عدل]] است.
در [[فقه شیعه]] بر مبنای [[سیره اهل بیت]]{{عم}} به هر دو روش پرداخته شده است؛ هر چند با توجه به فضای تقیه‌ای که در غالب دوران [[حیات]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} [[حاکم]] بوده، بیشتر روش اول که در واقع نوعی [[مقاومت منفی]] است، مورد توجه بوده است. در اینجا هر دو روش را به [[اجمال]] تبیین می‌کنیم.
۱- '''[[حرمت]] تعامل و تعاون با طاغوت''': طاغوت و [[ظالم]] در [[ادبیات]] [[فقهی]] [[شیعه]] اساساً با [[ناامنی]] و [[تهدید]] [[امنیت]] [[اعتقادی]]، [[فرهنگی]]، [[سیاسی]] و [[اقتصادی]] همراه و عجین است و آن را یک تهدید قلمداد می‌کنند؛ به همین سبب به مناسبت‌های گوناگون، معاونت ظالم و طاغوت تقبیح شده و [[مبارزه]] با آن تحت شرایطی لازم قلمداد شده است. البته [[فقها]] در خصوص کم و کیف تعامل و تعاون با طاغوت، آرای گوناگونی بیان کرده‌اند؛ بعضی تعاون و مساعدت [[جائر]] در [[عمل حرام]] را مطلقاً تحریم کرده‌اند؛ مانند [[ملا احمد نراقی]] که [[معتقد]] است: {{عربی|معونة الظالمين في ظلمهم، بل في مطلق الحرام... قال الله سبحانه {{متن قرآن|وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ}}<ref>«و در گناه و تجاوز یاری نکنید» سوره مائده، آیه ۲.</ref> و قال تعالى {{متن قرآن|وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا}}<ref>«و به ستمگران مگرایید» سوره هود، آیه ۱۱۳.</ref>}}<ref>احمد نراقی، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref>: «کمک [[ظالمین]] در ظلمشان و بلکه در مطلق هر عمل حرامی [[حرام]] است...: [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: "و در [[گناه]] و [[تعدی]] دستیار هم نشوید" و [[خدای تعالی]] می‌فرماید: "و به کسانی که [[ستم]] کرده‌اند، متمایل نشوید"»<ref>احمد نراقی، مستند الشیعه، ج۱۴، ص۱۵۲-۱۵۳.</ref>.
[[سید بن طاووس]] نیز در [[اقبال الاعمال]] در بیان روایتی [[نبوی]]، پیامدهای [[کمک به ظالمان]] چنین تشریح می‌کند: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ}}<ref>سید بن طاوس، الاقبال بالأعمال، ص۲۶۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۸۰، حدیث ۱۱.</ref>: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: هنگامی که [[روز قیامت]] فرارسد، منادی ندا دهد که [[اعوان ظلمه]] کجایند و کسی که برای دوات [[ظالم]] لیقه فراهم کرده یا کیسه‌اش را بافته یا مدادش را تراشیده، پس با آن ظالم [[محشور]] می‌شوند».
در واقع [[یاری]] [[ستمکار]] و [[طاغوت]] تهدیدی برای [[امنیت]] [[دنیوی]] و [[اخروی]] [[جامعه]] می‌شود و با کمترین [[همراهی]] و کمک به طاغوت، سرانجامی همچون طاغوت در [[انتظار فرد]] خواهد بود؛ به طوری که در [[موثقه]] [[یونس]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[کمک به ظالم]] در امر مستحبی همچون ساخت [[مسجد]] نیز [[تحریم]] شده است: {{متن حدیث|لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۸۰.</ref>: «به [[ستمکاران]] در ساخت مسجد کمک نکنید» و [[امام کاظم]]{{ع}} [[صفوان جمال]] را از [[اجازه]] شترانش به [[هارون الرشید]] برای امر مستحبی چون [[حج]] منع می‌کند<ref>شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ج۱، ص۱۸۲.</ref>. حتی رسول خدا{{صل}} [[قرب]] به [[سلطان]] را موجب بعد از [[خدا]] و برعکس می‌داند: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِيَّاكُمْ وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيَهَا فَإِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيهَا أَبْعَدُكُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَنْ آثَرَ السُّلْطَانَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيْرَانَ}}<ref>شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمه حسن حسن زاده، ص۵۹۹.</ref>: «[[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: از دربار و [[نزدیکان]] [[زمامدار]] بپرهیزید که به [[راستی]] نزدیکترین شما به دربار و نزدیکان زمامدار، دورترین شما از خدای فرازمند است و هر که [[زمامداری]] را بر خدای گرامی و بزرگ ترجیح دهد، [[خداوند]] [[پارسایی]] را از دلش بزداید و او را سرگشته واگذارد». فراتر اینکه در [[سنت معصومین]]{{عم}} معاونت به [[ظالم]] سبب خروج از [[اسلام]] تلقی شده است: {{متن حدیث|مَنْ مَشَى إِلَى ظَالِمٍ لِيُعِينَهُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ}}<ref>شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۱۸۲.</ref>: «اگر کسی به [[ستمکاری]] کمک کند در حالی که می‌داند او ظالم است، همانا از اسلام خارج شده است».
[[صاحب جواهر]] [[حرمت]] [[تعاون]] [[حکام جور]] را در امور [[حرام]] می‌داند نه امور [[مباح]]<ref>محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵۱-۵۲.</ref>؛ البته برخی [[فقها]] اساساً تعاون [[ظالمین]] را به طور مطلق حرام می‌دانند؛ از جمله صاحب جواهر به نقل از [[علامه]] [[آل]] بحرالعلوم می‌نویسد: {{عربی|من هنا قال العلامة الطباطبائي انه ان انعقد إجماع على هذا التفصيل و إلا فالمتجه مطلقا لاستفاضة النصوص في المنع عن إعانتهم في المباح بطريق التحريم. العموم و الخصوص، مع اعتبار سندها و موافقتها الاعتبار فإن إعانتهم في المباحات تفضي إلى إعانتهم في المحرمات، كما أشير إليه في الخبر: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ وَجَدُوا مَنْ يَكْتُبُ لَهُمْ وَ يَجْبِي لَهُمُ الْفَيْ‌ءَ وَ يُقَاتِلُ عَنْهُمْ وَ يَشْهَدُ جَمَاعَتَهُمْ لَمَا سَلَبُونَا حَقَّنَا وَ لَوْ تَرَكَهُمُ النَّاسُ وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مَا وَجَدُوا شَيْئاً إِلَّا مَا وَقَعَ فِي أَيْدِيهِمْ}}}}<ref>محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵۲-۵۳.</ref>. علامه آل بحرالعلوم دلیل [[تحریم]] مطلق [[کمک به ظالم]] و [[طاغوت]] را به این [[روایت]] از [[امام]]{{ع}} مستند می‌کند که اگر [[بنی امیه]] کسانی را نمی‌یافتند که کمکشان کنند، حتی در امور مباح مانند [[کتابت]]، آنها نمی‌توانستند [[حق]] ما را سلب کنند.
[[امام خمینی]] نیز [[کمک به ظالم]] در [[ظلم]] یا هر عمل محرمی را [[حرام]] می‌داند و می‌نویسد: {{عربی|معونة الظالمين في ظلمهم بل في كل محرم حرام بلا إشكال، بل ورد عن النبي{{صل}} أنه قال: من مشى إلی [[ظالم]] ليعينه وهو يعلم أنه ظالم فقد [[خرج]] من الإسلام}}<ref>سیدروح الله موسوی خمینی، ترجمه تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۹۷.</ref>: «کمک به [[ستمگران]] در ظلمشان، بلکه در هر امر حرامی، حرام است؛ بلکه از [[پیامبر خدا]]{{صل}} نقل است که فرمود: اگر کسی به ظالمی کمک کند، در حالی که می‌داند او ظالم است، همانا از [[اسلام]] خارج شده است».
۲- '''[[وجوب]] [[مبارزه با طاغوت]]''': [[فقهای شیعه]] در صورتی که شرایط مناسب باشد، برای [[تأمین امنیت]] و نیل به [[حکومت عدل]]، بحث مبارزه با طاغوت را مطرح می‌کنند. این رویکرد در ابواب مختلف [[فقه]] از جمله [[جهاد]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا [[فقیهان]] به مستنداتی از [[آیات]] و [[روایات]] و [[سیره ائمه اطهار]]{{عم}} اشاره می‌کنند. یکی از مهم‌ترین مستندات مبارزه با طاغوت [[قیام سیدالشهدا]]{{صل}} در کربلاست که علیه یک [[طاغوت]] به ظاهر [[مسلمان]] انجام گرفت و [[امام حسین]]{{ع}} [[سکوت]] در برابر چنین [[ستمگری]] را موجب [[حشر]] با او در [[قیامت]] می‌دانست<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۰، به نقل از: محمدمهدی آصفی، فقه المقاومه، ص۸۲.</ref>.
از دیگر [[ادله]] [[فقها]] برای [[مبارزه]] با [[طاغوت‌ها]]، [[قیام زید بن علی]] بن حسین علیه [[هشام بن عبدالملک]] [[حاکم ستمگر]] و [[فاسق]] [[اموی]] است. [[قیام زید]] و [[قداست]] او مورد [[تأیید]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} و [[علمای شیعه]] بود<ref>شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۵۲، باب ۲۵، حدیث ۶.</ref>. همچنین فقها به [[قیام]] [[شهید فخّ]] علیه [[خلیفه]] [[ستمگر]] [[عباسی]] نیز استناد می‌کنند که روایتی از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بر [[مشروعیت]] قیام او وارده شده است<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۸۹.</ref>.
امعان نظر در روایات متعدد از [[امامان معصوم]]{{عم}} بیانگر آن است که اگر شرایط آماده می‌شد، ائمه اطهار{{عم}} نیز دست به قیام علیه [[حکام جور]] می‌زدند؛ اما اندک بودن [[شیعیان راستین]] و [[فداکار]]، مانع از [[قیام]] ایشان پس از [[قیام عاشورا]] بود؛ برای مثال در [[روایت]] است که [[سدیر]] صیرفی از [[امام صادق]]{{ع}} خواست که قیام کنند؛ ولی [[امام]] فرمود اگر به تعداد بزغاله‌های بچه [[چوپان]] که هفده رأس بوده، [[شیعه]] داشتم، قیام می‌کردم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲، حدیث ۴.</ref>.
برخی از [[فقها]] در این باره به این [[آیه شریفه]] [[استدلال]] کرده‌اند: {{متن قرآن|يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ}}<ref>«بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref> درباره معنای [[کفر]] گفته‌اند که به معنای [[اعلان برائت]] و ترک و [[انکار]] [[طاغوت]] است<ref>محمد مهدی آصفی، فقه المقاومه، ص۷۵.</ref>.
در مقابل [[کفر به طاغوت]] و [[اعلان]] برانت از آن، مفهوم خودداری از [[عبادت طاغوت]] نیز در [[قرآن کریم]] آمده است: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ}}<ref>«و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیده‌اند و به درگاه خداوند بازگشته‌اند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۳۵.</ref>
====[[تقیه]]====
سپهر تحقق [[احکام]] تقیه در [[فقه شیعه]]، غالباً نظام‌های [[جائر]] است. با وجود اینکه زمینه بحث ما [[نظام اسلامی]] است، به دلیل وجود نظام‌های [[مسلمان]] جائر در [[تاریخ اسلام]] و [[تمسک]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} و [[شیعیان]] به سازوکار مهم تقیه در تأمین [[امنیت سیاسی]]، [[اجتماعی]] و [[اعتقادی]] شیعیان و در نتیجه نقش پررنگ آن در بسیاری از [[احکام فقهی]] شیعه، موضوع تقیه را به عنوان یکی از سازوکارهای تأمین امنیت سیاسی در [[جامعه اسلامی]] یا غیر [[اسلامی]] بررسی می‌کنیم.
تقیه در [[ادبیات]] [[فقهی]] شیعه دارای مفهوم گسترده‌ای است؛ چراکه این مفهوم شامل مواردی چون [[کتمان]] [[اعتقادات]]، کتمان تقیدات فقهی و مذهبی یا [[تظاهر]] به اعتقادات و تقیدات دیگر، پنهان کردن [[اسرار]] [[فعالیت‌های سیاسی]]، اجتماعی و [[فرهنگی]] است. [[اهل بیت]]{{عم}} چون [[پیروان]] خود را به سبب تقیدات مذهبی و [[اعتقادی]] خاص با [[کشتار]] و [[سرکوب]] و تعقیب روبرو می‌دیدند، [[تقیه]] را وضع کردند.
از واژه تقیه، تعاریف گوناگونی بیان شده است؛ چنان که [[شهید]] اول می‌گوید: «تقیه [[همراهی]] و هم [[کلامی]] با [[مردم]] در آنچه [[عقیده]] دارند و ترک آنچه منکرند، برای دوری از [[شرور]] آنهاست»<ref>شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۵۵.</ref>؛ همچنین [[شیخ انصاری]] تقیه را «[[خودنگهداری]] از ضرر دیگران با موافقت در گفتار یا [[کردار]] [[مخالفین]] [[حق]] می‌داند»<ref>مرتضی انصاری، القضا و الشهادات، ص۳۲۰.</ref>.
شایان ذکر است که تقیه حکمی ثانوی است که با کنار زدن [[حکم اولی]] وارد می‌شود؛ بنابراین می‌توان [[احکام خمسه]] تکلیفیه را برای تقیه عنوان کرد. برای [[تقیه در قرآن]] و [[روایات]] مستندات بسیاری آورده‌اند؛ از جمله می‌توان به [[آیات]] زیر اشاره کرد:
{{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>.
{{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>.
روایات بسیاری نیز در [[استدلال]] برای تقیه ذکر شده است؛ مانند [[روایت]] ابی [[یعفور]] از [[امام صادق]]{{ع}} که فرمود: {{متن حدیث|التَّقِيَّةُ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ وَ التَّقِيَّةُ حِرْزُ الْمُؤْمِنِ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۰۵، حدیث ۷.</ref>: «[[تقیه]] سپر [[مؤمن]] و [[محافظ]] مؤمن است و کسی که تقیه نکند [[ایمان]] ندارد».
در روایتی دیگر از [[امام صادق]]{{ع}} آمده است که فرمود: {{متن حدیث|اتَّقُوا اللَّهَ عَلَى دِينِكُمْ وَ احْجُبُوا بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ‌}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۰۵، حدیث ۸.</ref>: «[[دین]] خود را نگاه دارید و آن را با تقیه کردن زنده بدارید که هر کس به اصل تقیه عمل نکند، [[ایمانی]] برایش نخواهد ماند». [[امام علی]]{{ع}} تقیه را [[افضل]] [[اعمال]] مؤمن می‌داند که با آن، خود و برادرانش را از [[فجار]] مصون می‌دارد<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۲۲.</ref>.
[[غایت]] و [[هدف]] از تقیه ممکن است [[حفظ جان]] خود یا یکی از [[نزدیکان]] یا [[ولی خدا]] و یا هر نفس محترمی باشد و ممکن است [[حفظ]] [[دولت اسلامی]] یا [[کیان اسلامی]] یا [[مصلحت]] مهم دیگری باشد که پنهان داشتن [[عقیده]] یا اظهار خلاف آن می‌تواند مصلحتی مهم‌تر از اظهار عقیده را به همراه داشته باشد. از مصادیق تقیه، اظهار به [[کفر]] [[عمار یاسر]] بود که [[قرآن]] در این باره می‌فرماید: اظهار به کفر [[عمار]] در حالی بیان شد که [[قلب]] او لبریز از ایمان بود<ref>{{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>، همچنین است تقیه [[علی بن یقطین]] [[صحابی]] [[امام]] [[موسی کاظم]]{{ع}} که [[وزیر]] [[هارون]] بود و تقیه‌اش پوششی در [[دفاع از جان خود]] و [[شیعیان]] دیگر بود.
در [[حقیقت]] تقیه [[سازش]] با [[ظلم و ستم]] نیست؛ بلکه [[مبارزه]] [[تغییر]] شکل یافته است؛ زیرا گاه شرایط زمانی و مکانی چنین اقتضا دارد که شکل مبارزه مخفیانه باشد: «[[مقتضیات زمان]] در شکل مبارزه می‌تواند تأثیر بگذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمی‌تواند تأثیر داشته باشد که در یک [[زمان]] [[سازش با ظالم]] جایز نباشد؛ ولی در زمان دیگر سازش با ظالم جایز باشد. خیر، [[سازش]] با [[ظلم]] هیچ زمانی و در هیچ مکانی و به هیچ شکلی جایز نیست؛ اما شکل مبارزه ممکن است فرق کند؛ ممکن است مبارزه علنی باشد، ممکن است مخفیانه و زیر پرده و در [[استتار]] باشد»<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۸، ص۹۷.</ref>.
به همین دلیل است که [[اهل بیت]]{{عم}} [[پیروان]] خود را به [[گوشه‌نشینی]] و [[عزلت]] در مراکز دور از دسترس [[حاکمان ستمگر]] سفارش نمی‌کردند؛ چراکه [[شیعیان]] به عنوان [[جماعت]] [[صالحان]] بار [[مسئولیت]] [[حفظ]] [[سلامت]] [[نظام اسلامی]] و [[امت اسلام]] را بر دوش داشتند و انجام این مسئولیت خطیر توسط آنان، جز با [[همزیستی]] با [[مسلمانان]] دیگر و حضور در اجتماعات آنان ممکن نبود تا بتوانند بدین ترتیب نقش پیشگامانه و مهم خود را ایفا کنند و از طریق ارائه الگوی مناسب، [[بیدارگری]] و در پیش گرفتن مواضع [[جهادی]] هوشیارانه، در [[جامعه اسلامی]] تأثیرگذار باشند<ref>سید محمد باقر حکیم، نقش اهل بیت{{عم}} در بنیانگذاری جماعت صالحان، ج۴، ص۳۸.</ref>.
از سوی دیگر در شرایط [[خفقان]] و [[استبداد]] ضد [[شیعی]]، مبارزه آشکار علیه [[حکام جور]] نیز جز نابودی کامل [[مذهب اهل بیت]]{{عم}} و پیروان آنان، ثمری در پی نداشت؛ لذا در این فضای [[سیاسی]] - مذهبی به [[مدارا]]، [[تقیه]] و پنهان کردن جزئیات [[عقیدتی]] دست یازیدند تا [[هویت]] سیاسی آنان افشا نشود و از واکنش‌های [[خشونت‌بار]] [[متعصبان]] [[کور]] در [[امان]] باشند. در این راستا به متناسب کردن نوع و نحوه اقامه [[شعائر اسلامی]] پرداختند؛ به گونه‌ای که هم اصل [[شعائر]] حفظ شود و هم به صورت عام با باورهای دیگر مسلمانان منافاتی نداشته باشد.
در این باره می‌توان به روایاتی از [[ائمه اطهار]]{{عم}} اشاره کرد؛ از جمله می‌فرمایند: «کسانی که خواهان [[امنیت]] هستند، پس باید مراقب آنچه بر زبانشان جاری می‌شود، باشند و باید از آنچه در [[دل]] دارند، [[حراست]] کنند»<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۷۸.</ref>؛ «[زیرا] [[نجات]] [[مؤمن]] در [[حفظ زبان]] اوست»<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۱۹۰.</ref> و «[[انسان]] با [[حفظ]] زبانش در امنیت قرار می‌گیرد»<ref>حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۹، ص۳۰.</ref>.
همچنین در [[روایت]] است: «[[خداوند تبارک و تعالی]] گروه و ملتی را به خاطر فاش کردن [[اسرار]] در [[قرآن]] [[سرزنش]] کرده است، آنجا که می‌فرماید: هنگامی که از نقاط قوت [[امنیتی]] یا نقطه [[ضعف]] موجب [[ترس]] و [[خوف]] باخبر می‌شدند، آن را پخش می‌کردند<ref>ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۰۷.</ref>». حتی [[امام صادق]]{{ع}} [[کتمان سر]] را [[جهاد در راه خدا]] می‌داند: {{متن حدیث|كِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ}}<ref>محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۷۰.</ref>.
در واقع [[تقیه]] یک [[خط فکری]] و [[سیاسی]] است که [[اهل بیت]]{{عم}} آن را برای مصونیت‌بخشی به [[جماعت]] [[صالحان]] در راه تحقق اهداف بزرگ [[اسلامی]] وضع کرده‌اند<ref>سیدمحمدباقر حکیم، نقش اهل بیت{{عم}} در بنیانگذاری جماعت صالحان، ج۴، ص۳۷.</ref>. امعان نظر در روایاتی که ائمه اطهار{{عم}} [[شیعیان]] را به تقیه سفارش می‌کند، نشان می‌دهد چون آن حضرات شیعیان خود را با [[روحیه]] [[ظلم‌ستیزی]] و [[صبر]]، [[پایداری]] و [[ایثار]] در راه تحقق [[حق]] و [[حقیقت]] و [[تحمل]] انواع [[شکنجه‌ها]] و [[سختی‌ها]] در راه اصول و [[عقاید]] و پایداری بر میثاق‌ها [[تربیت]] کرده بودند، در احاطه بر نتایج عملی این [[تربیت الهی]] و کنترل رفتارهای [[پیروان]] خود به گونه‌ای که با فرایند [[سازندگی]] و پذیرش مسئولیت‌های بزرگ در برابر [[اسلام]]، کیان سیاسی و [[امت اسلامی]] هماهنگ باشد، با مشکلی [[واقعی]] روبرو شده بودند و بر آنان بود که تربیت [[عقیدتی]]، اصولی و سیاسی دیگری نیز برای آنان [[تدارک]] ببینند که به موازات تربیت یاد شده بوده و در کنار داشتن روحیه بالا در [[فداکاری]] و ایثار، [[توازن]] و [[تعادل]] را در [[رفتار]] آنان به وجود آورد.
بنابراین [[تقیه]] در عین اینکه یک خط [[امنیتی]] برای [[حفظ]] و [[حراست]] [[جماعت]] [[صالح]] از دشمنی‌های [[دشمنان]] به شمار می‌آمد، مضمونی [[تربیتی]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] نیز بود که [[توازن]] [[روحی]] افراد [[تشکل]] [[صالحان]] را در برخورد با رویدادهای گوناگون تأمین می‌نمود و [[فرصت]] مشارکت در فرایند [[سازندگی]] و [[تحول]] اجتماعی را به آنان عطا می‌کرد<ref>سیدمحمدباقر حکیم، نقش اهل بیت{{عم}} در بنیانگذاری جماعت صالحان، ج۴، ص۳۸.</ref>.
[[فقهای شیعه]] در ابواب مختلف توجه خاصی به مسئله تقیه داشته‌اند. [[صاحب جواهر]] [[معتقد]] است اگر [[حاکم]] جانری به محرماتی چون [[ظلم]] به غیر وادار کرد، فرد از باب تقیه مجاز است به آن عمل کند: {{عربی|الخامسة و هي إذا أكرهه الجائر على الولاية جاز له الدخول و العمل بما يأمره من المحرمات، كظلم الغير و نحوه مقتصرا على مقدار ما تندفع به الضرورة}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۱۶۵.</ref>: «مسئله پنجم اینکه اگر [[حاکم جائر]] فردی را بر [[ولایتی]] وادار کند، جایز است ورود و قبول آن و عمل بر اساس آنچه از [[محرمات]] امر کرده است مانند ظلم بر دیگری و مانند آن، [البته] به اندازه‌ای که [[ضرورت]] دارد».
البته [[اهل بیت]]{{عم}} در مورد تقیه، [[اجازه]] و [[رخصت]] کامل و مطلق نداده‌اند، بلکه برای استفاده از آن، حد و حدودی تعیین کرده‌اند. جواز تقیه محدود به [[زیان]] نداشتن برای [[مؤمنان]] دیگر یا ریخته شدن [[خون]] آنها و در معرض خطر قرار دادن آنان است. در [[حدیثی]]، [[امام باقر]]{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَيْسَ تَقِيَّةٌ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۸۳، حدیث ۱.</ref>: «تقیه تنها برای حفظ خون مؤمنان وضع شد و اگر به حدی برسد که تقیه یک [[مؤمن]] به قیمت خون مؤمن دیگر تمام شود، دیگر تقیه نخواهد بود». [[امام صادق]]{{ع}} نیز در روایتی می‌فرماید: «اگر تقیه به آنجا رسید که موجب ریخته شدن خونی شد، دیگر تقیه کردن جایز نیست»<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۸۳، حدیث ۲.</ref>.
بر همان مبناست که [[فقها]] نیز به طور مطلق [[اجازه]] [[تقیه]] نداده‌اند: {{عربی|و لو اضطره السلطان إلى إقامة الحدود جاز حينئذ إجابته ما لم يكن قتلا ظلما فإنه لا تقية في الدماء}}<ref>محقق حلی، شرائع الاسلام، ج۱، ص۳۱۲.</ref>: «اگر [[سلطان جائر]]، شیعه‌ای را به [[اجرای حدود]] مجبور کرد، پذیرش [[حکم]] او جایز است؛ مگر اینکه موجب [[قتل]] ظالمانه‌ای شود؛ چراکه درباره [[خون]]، تقیه جایز نیست». [[صاحب جواهر]] در این حکم، مدعی عدم [[اختلاف]] بین [[فقهای شیعه]] شده است<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۹۱.</ref>. همچنین تقیه نباید در مواردی به کار گرفته شود که انجام آن موجب وهن و [[سستی]] در [[یاری]] [[اسلام]] و [[مسلمانان]] شود؛ به بیان دیگر، محتوای [[امنیتی]] و [[اخلاقی]] تقیه جلوگیری از ضرر تباه‌کننده [[دین]] است<ref>سید محمد باقر حکیم، نقش اهل بیت{{عم}} در بنیانگذاری جماعت صالحان، ج۴، ص۴۰-۴۱.</ref>؛ بلکه همان طور که [[روایات]] دلالت می‌کنند، بر [[انسان]] [[واجب]] است برای [[حفظ دین]] خود متحمل ضرر، [[سختی]] و [[مشقت]] شود و [[جان]] و [[مال]] خود را در راه حفظ دین نثار کند<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۳۹، حدیث ۲ و ص۴۵۱، حدیث ۲.</ref>. به طور کلی می‌توان گفت [[مرز]] و معیار [[حرمت]] تقیه، [[فساد]] در دین و ارکان و [[شعائر]] آن و [[حفظ جان]] [[مسلمان]] است؛ یعنی در این صورت تقیه نه تنها واجب نیست؛ بلکه [[حرام]] است<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۹۱.</ref>.
امعان نظر در روایات بیانگر آن است که تقیه تنها یک شیوه امنیتی با کاربرد محدود است که در دایره [[مصالح]] والای اسلام و با [[هدف]] [[محافظت]] از [[جماعت]] [[صالحان]] به کار گرفته می‌شود و مجوزی برای [[گریز]] از [[واقعیت]] و [[فرار]] از مقابل [[دشمن]] نیست<ref>سید محمد باقر حکیم، نقش اهل بیت{{عم}} در بنیانگذاری جماعت صالحان، ج۴، ص۴۲.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۴۳.</ref>
====[[قواعد]] [[فقهی]] ناظر بر [[حفظ]] و صیانت از [[امنیت]] [[اتباع]] [[دولت اسلامی]]====
مروری بر [[ابواب فقه]]، بیانگر وجود قواعد بسیاری است که امکان [[تمسک]] به آنها در جهت تبیین [[امنیت]] [[اتباع]] [[دولت اسلامی]] در قبال [[دولت]] و گروه‌های دیگر وجود دارد؛ از جمله [[قواعد]] مهم در موضوع صیانت از امنیت اتباع دولت اسلامی، [[قاعده درء]] است؛ این قاعده به طور مستوفا در فصل [[امنیت اجتماعی]] تبیین شد و در اینجا از بحث [[مجدد]] آن اجتناب می‌کنیم.
یک. '''[[قاعده حرمت جان مسلمان]]''' از اهداف [[شریعت]] در [[تشکیل حکومت]]، [[حفظ]] افراد و جلوگیری از تعرض افراد به [[جان]] یکدیگر است؛ [[حفظ جان]] از [[مصالح]] خمسه‌ای است که به تعبیر [[شهید]] اول، [[نظامات اجتماعی]] و [[سیاسی]] و «[[احکام]]» آنها [[تابعی]] از حفظ این [[مصالح خمسه]] است<ref>شهید اول، القواعد و الفوائد، ص۳۸.</ref>. بر این اساس، تعرض عمدی به جان افراد سزاوار [[قصاص]] و تعرض [[سهوی]] و خطایی مستوجب [[پرداخت دیه]] است؛ حتی اگر [[قاتل]] شناخته نشود، [[حاکم شرع]] [[دیه]] مقتول را از [[بیت المال]] پرداخت می‌کند. در این راستا [[فقها]] قاعده خاصی را [[تدارک]] دیده‌اند و آن: {{عربی|دم المسلم لا يذهب هدرا}}: «[[خون]] [[مسلمان]] هدر نمی‌رود». این هدر نرفتن خون مسلم از احکام مورد اتفاق فقهاست و [[صاحب جواهر]] [[اختلاف]] نظری را در آن ندیده است<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۲۳۶.</ref>.
احکامی که [[شارع]] در موضوع حفظ [[امنیت جامعه]]، همچنین محاربه وضع کرده، به حفظ جان مسلمان باز می‌گردد. اهمیت این قاعده چنان است که [[شارع مقدس]] این قاعده را [[مرز]] برخی از ترخیص‌های اولی و ثانوی قرار داده است؛ برای نمونه [[تقیه]] که حکمی ثانوی است، بر اساس این قاعده [[تشریع]] شده و به دنبال دقت در حفظ جان افراد است، تا جایی که [[واجب]] یا جایز است که جان [[مسلمانی]] در خطر نباشد. مرز [[اطاعت از حاکم جائر]] و اجرای دستور [[قاضی]] [[جائر]]، جان مسلمان است<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۷۴.</ref>.
تقیه که در میان فقها بسیار مورد توجه است، یک عامل اساسی‌اش حفظ جان مسلمان در برابر [[حکومت جور]] است.
دو. '''[[قاعده احترام مال و عمل مسلمان]]''': مقصود از این قاعده، مصونیت [[مال]] [[مسلمان]] از هر گونه [[تصرف]] مجانی و [[تعدی]] و اجحاف به آن است؛ همچنین عمل [[انسان]] مسلمان [[محترم]] است و نمی‌توان بدون [[اجرت]] و [[پاداش]] به کاری واداشت. بنابراین هر گونه تصرف غیر مجاز و [[غصب]] مال از سوی فرد مسلمان یا [[حکومت اسلامی]] ممنوع است و [[حکومت]] نمی‌تواند به بهانه‌های گوناگون به [[مصادره اموال]] افراد دست بزند؛ مگر اینکه [[مالکیت]] آن [[اموال]] [[نامشروع]] بوده باشد، مانند اموال ناشی از [[ظلم]]، [[ربا]] و [[رشوه]]<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۷۸.</ref>. «هیچکس [[حق]] ندارد در مال کسی - چه منقول و چه غیر منقول - و در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و [[مصادره]] نماید، مگر به [[حکم]] [[حاکم شرع]]»<ref>سید روح الله موسوی خمینی، صحیفه نور، ج۱۷، ص۱۰۶.</ref>.
سه. '''[[قاعده سلطنت]] ([[تسلیط]])''': قاعده سلطنت از [[قواعد]] امضایی در [[اسلام]] است که ناظر بر [[تسلط]] کامل انسان مسلمان بر مال خود و جواز هر گونه تصرف در آن است<ref>ناصر مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج۲، ص۱۷.</ref>. این قاعده از [[روایت نبوی]] {{متن حدیث|‌النَّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ‌}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۲۷۲.</ref>: «[[مردم]] بر اموال خود [[سلطه]] دارند» گرفته شده است. افزون بر این [[فقها]] در [[اثبات]] این قاعده به [[آیات]]<ref>{{متن قرآن|وَآتُوا الْيَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِكُمْ إِنَّهُ كَانَ حُوبًا كَبِيرًا}} «دارایی‌های یتیمان را به ایشان برسانید و (دارایی‌های آنان که برای شما) ناپاک (است) را، جایگزین (دارایی‌های) پاک (خود) نگردانید و دارایی‌های آنان را با افزودن به دارایی‌های خود نخورید که این گناهی بزرگ است» سوره نساء، آیه ۲؛ {{متن قرآن|وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا}} «و کابین زنان را با خشنودی به آنان بپردازید و اگر با خوشدلی چیزی از آن را به شما بخشیدند نوش و گوارا بخورید» سوره نساء، آیه ۴؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا}} «ای مؤمنان! دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بی‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> و [[روایات]]<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۳۸۱.</ref> دیگری نیز استناد کرده‌اند.
در [[قاعده سلطنت]] به [[اموال]] تصریح شده است، اما با تنقیح مناط یا [[قیاس]] [[اولویت]]، [[سلطه]] بر نفس نیز به طریق اولی ثابت می‌شود؛ همچنین این قاعده شامل [[تسلط]] [[انسان]] بر [[حق]] خویش نیز می‌شود. [[صاحب جواهر]] در باب [[ضمان]]، روایتی را مستند قول خود می‌کند و می‌نویسد: {{عربی|... عموم تسلط الناس على حقوقهم و اموالهم}}<ref>محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۵، ص۲۲۸.</ref> و نیز بنای عقلا و قیاس اولویت، تسلط انسان بر حق خود را نیز شامل می‌شود<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۵۰.</ref>؛ از این رو این قاعده می‌تواند ناظر بر [[امنیت سیاسی]] فرد [[مسلمان]] در ابعاد گوناگون همچون [[ازدواج]]، [[اشتغال]]، [[حفظ اموال]]، [[آزادی انتخاب]] شدن و [[انتخاب]] کردن، حق [[تابعیت]] و [[آزادی بیان]] باشد؛ به طوری که بر اساس این قاعده، [[حکومت اسلامی]] نمی‌تواند [[مالی]] به غیر از [[خمس]] و [[زکات]] و دیگر اموال معین از [[مردم]] دریافت کند<ref>حسینعلی منتظری، نظام الحکم فی الاسلام، صص ۳۲۱ و ۳۴۶.</ref> و فقیهانی که [[احتکار]] را [[مکروه]] قلمداد کرده‌اند، به این قاعده استناد نموده‌اند<ref>علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۵، ص۷۰.</ref>.
اصل اولی بر اساس این قاعده، عدم سلطه [[حاکم]] و دستگاه‌های [[حکومتی]] بر [[مال]] دیگران است و [[اختیارات حاکم]] در [[تصرف]] در [[ملک]] افراد به حداقل ممکن می‌رسد و تنها در مواردی که [[منافع]] [[عامه]] بر منافع خاص رجحان داشته باشد، حاکم می‌تواند در ملک افراد تصرف نماید؛ البته خسارت مالک را نیز باید پرداخت کند<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، ص۳۵۴.</ref>.
همان طور که اشاره شد، این قاعده بیانگر سلطه انسان بر [[جان]] و [[حق]] خود نیز است؛ از این رو ناظر بر [[حقوق شهروندی]] در [[دولت اسلامی]] و [[نفی]] هر گونه [[تعدی]] و [[تجاوز]] به این [[حقوق]] از سوی دولت اسلامی است. [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] در اصل ۵۶ بر حق [[سرنوشت انسان]] تأکید و تصریح دارد. یکی از فقهای معاصر درباره آزادی‌های فرد [[معتقد]] است: «هیچ کس نمی‌تواند آزادی‌های افراد را محدود کند و یا بدون [[اجازه]] آنان در [[مقدرات]] آنها [[تصرف]] نماید»<ref>حسینعلی منتظری، نظام الحکم فی الاسلام، ص۱۶۶.</ref>.
می توان گفت این قاعده با این تفصیلی که در بالا بیان شد، به [[تنهایی]] [[امنیت سیاسی]] فرد محور را تأمین می‌کند و ظرفیت [[صیانت از حقوق]] [[انسان]] [[مسلمان]] در ابعاد گوناگون [[مالی]]، جانی و [[حقوقی]] در برابر [[دولت]] و افراد و گروه‌های دیگر [[جامعه]] را داراست.
چهار. '''[[قاعده مساوات]] ([[عدم تبعیض]])'''<ref>روح الله شریعتی، قواعد فقه سیاسی، صص ۱۵۵-۱۵۶ و ۱۶۳.</ref>: [[مساوات]] به معنای [[برابری]] و عدم تبعیض بین افرادی است که در حقوق، [[اموال]] و امور دیگر به طور مساوی سهیم‌اند؛ اما [[تبعیض]] فرق گذاشتن بین افراد در شرایط و استحقاق‌های مساوی و همسان است. «من به همه اقشار [[ملت]] به تمام عرض می‌کنم که در [[اسلام]] هیچ امتیازی بین اشخاص [[غنی]] و اشخاص غیرغنی، اشخاص سفید و سیاه، اشخاص و گروه‌های مختلف، [[سنی]] و [[شیعه]]، [[عرب]] و [[عجم]] و ترک و غیر ترک، به هیچ وجه امتیازی ندارد... باید این امتیازات از بین برود و همه [[مردم]] علی‌السویه هستند و با هم و حقوق تمام اقشار به آنها داده، اینها باید زیر و رو شود»<ref>سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۱.</ref>.
[[فقها]] قاعده مساوات را به [[آیات]]<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}} «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref> و روایاتی<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۳، ص۳۵۰؛ سید رضی، نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۵۲۱.</ref> مستند کرده‌اند. این قاعده در حوزه‌های گوناگون [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] و [[حقوقی]] جاری و ساری است. مهم‌ترین آن، [[مساوات]] همه افراد [[جامعه]] در برابر [[قوانین اسلام]] و [[دولت اسلامی]] است. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در روایتی به [[زیبایی]] بر این قاعده صحه می‌گذارد «[[مردم]] از [[زمان]] [[حضرت آدم]] تا به امروز، همانند دانه‌های شانه برابر هستند، هیچ [[برتری]] و فضیلتی برای [[عرب]] بر [[عجم]] و سرخ بر سیاه نیست، جز به [[تقوا]]»<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۴۸.</ref>. گذری بر [[سیره نبوی]] و
[[معصومان]]{{عم}} بیانگر [[اعتقاد]] و [[اعمال]] این قاعده توسط آن حضرات است<ref>حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۵۵.</ref>.<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۵۰.</ref>
==جمع‌بندی==
چالش‌ها و دشواره‌های [[امنیتی]] گسترده‌ای که امروزه دامنگیر [[کشورهای اسلامی]] به‌ویژه در حوزه [[امنیت سیاسی]] است، [[طلب]] می‌کند از ظرفیت‌های بومی به‌ویژه در حوزه [[علوم اسلامی]] در جهت مهار و کنترل این [[تهدیدها]] و برون رفت از این گونه چالش‌ها بهره بگیریم. در میان علوم اسلامی، [[دانش]] [[فقه]]، به عنوان دانشی [[راهبردی]]، در طول [[تاریخ اسلام]] نقش تأثیرگذاری در [[زندگی سیاسی]] و اجتماعی [[مسلمانان]] و [[حراست]] و [[پاسداری]] از [[نظام]] و [[مکتب]] و [[ارزش‌های اسلامی]] داشته است. از سوی دیگر و در پاسخ به این چالش‌ها به‌ویژه در دوره پس از [[جنگ]] جهانی دوم، نظریه‌های امنیتی مختلفی ظهور یافتند و در این مسیر پرشتاب نظریه‌پردازی در راستای مهار چالش‌های امنیتی، مکتب امنیتی کپنهاگ از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. این مکتب امنیتی، نگاهی موسع به [[امنیت]] داشته و آن را از رویکرد سنتی که حول [[نظامی‌گری]] تعریف می‌شد، فراتر برده و در حوزه‌ها و سطوح گوناگونی تبیین کرده است که یکی از این سطوح، امنیت سیاسی است. امنیت سیاسی خود دارای دو رویکرد است: رویکرد [[دولت]] محور و رویکرد فردمحور. باری بوزان [[امنیت سیاسی]] [[دولت]] محور را ناظر بر [[ثبات]] سازمانی [[دولت‌ها]]، سیستم‌های [[حکومتی]] و ایدئولوژی‌هایی می‌داند که به آنها [[مشروعیت]] می‌دهد؛ اما امنیت سیاسی در سطح فردی یا [[خرد]] به معنای تأمین [[آرامش]] و [[طمأنینه]] لازم توسط [[حاکمیت]] یک [[کشور]] برای [[شهروندان]] قلمرو خویش از راه [[مقابله با تهدیدات]] خارجی و همچنین تضمین [[حقوق سیاسی]] آنان در مشارکت جهت [[تعیین سرنوشت]] [[اجتماعی]] و [[سیاسی]] آنهاست. در واقع امنیت سیاسی به معنای وجود دستگاه سیاسی است که در آن، [[مردم]] آزادانه و بدون [[ترس]] و [[وحشت]] بتوانند [[مواضع سیاسی]] و باورهای خود را - هرچند مخالف دولت باشد - در چارچوب [[قوانین]] موجود بیان کنند و کسی [[حق]] تعرض به دیگران را به دلیل ابراز [[عقیده]] سیاسی نداشته باشد<ref>بهرام اخوان کاظمی، امنیت در نظام سیاسی اسلام، ص۲۸-۲۹.</ref>.
در این رویکرد، امنیت سیاسی افراد مطمح نظر است و با شاخص‌هایی چون حق ابراز عقیده سیاسی، [[حق انتخاب]] شدن برای [[مناصب سیاسی]] و حق انتخاب کردن [[حاکمان]]، سنجیده می‌شود.
با توجه به مؤلفه‌های امنیت سیاسی دولت محور، یعنی [[حفظ حکومت]]، [[حفظ]] [[ایدئولوژی]] و [[حفظ سرزمین]]، به تقسیم مباحث در این سه قسمت دست یازیدیم: گزاره‌های [[فقهی]] ناظر بر [[امنیت]] و ثبات [[حکومت]] در [[اسلام]]؛ گزاره‌های فقهی ناظر بر امنیت ایدئولوژی [[نظام اسلامی]]؛ گزاره‌های فقهی ناظر بر [[حراست]] و [[پاسداری]] از [[سرزمین اسلامی]]. همچنین در خصوص امنیت سیاسی فرد محور ذیل هر کدام از این مباحث نیز گزاره‌هایی که بیانگر [[احکام]] عوامل [[تهدید]] امنیت و نیز [[عوامل تولید]] و [[حفظ امنیت]] است را بیان نموده‌ایم؛ از جمله مهم‌ترین مباحث: [[جهاد]]، [[بغی]]، محاربه، [[طاغوت]]، [[دارالاسلام]]، [[مرابطه]]، [[امربه معروف و نهی از منکر]]، [[مشورت]] و مشارکت، نهاد [[مرجعیت]]، [[ارتداد]]، کتب ضاله و [[بدعت]].<ref>[[محمد اسماعیل نباتیان|نباتیان، محمد اسماعیل]]، [[فقه و امنیت (کتاب)|فقه و امنیت]] ص ۲۵۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۴۱۴

ویرایش