بنی‌عبدالاشهل در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۳۰: خط ۳۰:
پس از [[ابلاغ]] [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} توسط موّذن، [[سعد بن معاذ]] به محله [[بنی عبدالاشهل]] رفت و به قبیله‌اش دستور حرکت داد. بسیاری از آنان مجروح بودند. سعد گفت: [[پیامبر]]{{صل}} دستور داده است دشمن را تعقیب کنیم. [[اسید بن حضیر]] - [[پرچم‌دار]] [[اوسیان]] در جنگ احد، - هفت زخم بر [[بدن]] داشت و مشغول مداوی زخم‌هایش بود. وقتی سخن سعد را شنید از معالجه دست برداشت و گفت: [[گوش به فرمان]] [[خدا]] و رسولش هستم و به سرعت خود را به حضرت رساند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۰۳۳۵</ref>
پس از [[ابلاغ]] [[فرمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} توسط موّذن، [[سعد بن معاذ]] به محله [[بنی عبدالاشهل]] رفت و به قبیله‌اش دستور حرکت داد. بسیاری از آنان مجروح بودند. سعد گفت: [[پیامبر]]{{صل}} دستور داده است دشمن را تعقیب کنیم. [[اسید بن حضیر]] - [[پرچم‌دار]] [[اوسیان]] در جنگ احد، - هفت زخم بر [[بدن]] داشت و مشغول مداوی زخم‌هایش بود. وقتی سخن سعد را شنید از معالجه دست برداشت و گفت: [[گوش به فرمان]] [[خدا]] و رسولش هستم و به سرعت خود را به حضرت رساند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۰۳۳۵</ref>
[[عبدالله بن سهل]] و [[رافع بن سهل]]، دو [[برادر]] از قبیله بنی عبدالاشهل بودند که زخم‌های بسیار از جنگ احد در بدن داشتند. وقتی این دو، خبر تعقیب دشمن را شنیدند، یکی از آنان به دیگری گفت: «به خدا [[سوگند]] [[همراهی]] نکردن پیامبر در [[جنگ‌ها]] زیانی جبران ناپذیر است». آنان مرکبی برای [[سوار شدن]] نداشتند؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا با تکیه بر هم، آهسته آهسته خود را به [[سپاه]] پیامبر{{صل}} برسانند. آنان نیمه شب به اردوگاه پیامبر{{صل}} رسیدند و علت تاخیر خود را برای حضرت بازگو کردند و رسول خدا{{صل}} هم برای شان [[دعای خیر]] کرد.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۶؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۳۶: نویری، نهایة الارب، ج۱۷ ص۱۲۷.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
[[عبدالله بن سهل]] و [[رافع بن سهل]]، دو [[برادر]] از قبیله بنی عبدالاشهل بودند که زخم‌های بسیار از جنگ احد در بدن داشتند. وقتی این دو، خبر تعقیب دشمن را شنیدند، یکی از آنان به دیگری گفت: «به خدا [[سوگند]] [[همراهی]] نکردن پیامبر در [[جنگ‌ها]] زیانی جبران ناپذیر است». آنان مرکبی برای [[سوار شدن]] نداشتند؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا با تکیه بر هم، آهسته آهسته خود را به [[سپاه]] پیامبر{{صل}} برسانند. آنان نیمه شب به اردوگاه پیامبر{{صل}} رسیدند و علت تاخیر خود را برای حضرت بازگو کردند و رسول خدا{{صل}} هم برای شان [[دعای خیر]] کرد.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۶؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۳۶: نویری، نهایة الارب، ج۱۷ ص۱۲۷.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===حضور بنی عبدالأشهل در [[غزوه مریسیع]] ([[سال پنجم هجری]])===
مردان بنی عبدالاشهل در این [[غزوه]] هم چونان نبردهای دیگر [[پیامبر]]{{صل}} حضوری چشمگیر داشتند. از جمله حوادث مهم این [[جنگ]] که گویای حضور [[فرزندان]] عبدالاشهل در این [[پیکار]] است، جریان گم شدن شتر [[رسول خدا]]{{صل}} در این غزوه بود. [[زید بن لصیت]] - از [[منافقان]] [[مدینه]] - که با گروهی از [[انصار]] - از جمله جمعی از [[مردم]] [[قبیله]] بنی عبدالاشهل، همانند: [[عباد بن بشر]]، [[سلمة بن سلامة]] و [[اسید بن حضیر]] - همراه بود، پرسید: «این مردم دنبال چه چیزی هستند؟» گفتند: «در جست و جوی [[ناقه]] حضرت، که گم شده است». گفت: «مگر [[خدا]] او را از امور [[آگاه]] نمی‌کند؟!» همراهان از این سخن او ناراحت شده او را [[منافق]] خواندند. اسید بن حضیر گفت: «به خدا [[سوگند]]؛ نمی‌دانم پیامبر از این کار [[راضی]] است یا نه؟ وگرنه تو را با نیزه [[هدف]] قرار می‌دادم».<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۲۳ و ۴۲۴.</ref> همچنین در این غزوه به یکی از [[زنان پیامبر]]{{صل}} نسبتی ناروا داده شد. به همین سبب، حضرت به [[منبر]] رفت تا به کمک اصحابش [[شر]] [[شایعه‌سازان]] را کوتاه سازد. ایشان بعد از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] فرمود: «سخنان ناروایی درباره همسرم می‌شنوم». [[سعد بن معاذ]] برخاست و گفت: «ای [[رسول]] خد! من شر او را کوتاه می‌کنم؛ اگر از [[اوسیان]] باشد سرش را برای‌تان می‌آورم و اگر از [[خزرج]] باشد شما درباره او دستور دهید تا آن را [[اجرا]] کنیم». از آنجا که [[افکار عمومی]] ناظر بر [[عبدالله بن ابی]] از [[قبیله خزرج]] بود، از این رو [[سعد بن عباده]] از سخنان سعد بن معاذ ناراحت شد و گفت: «تو [[دروغ]] می‌گویی و توان انجام دادن آن را نداری و چون می‌دانی آن شخص از قبیله خزرج است، این سخن را می‌گویی؛ اگر از [[قبیله اوس]] بود این حرف را نمی‌زدی؛ اکنون [[دشمنی]] [[دوران جاهلیت]] را زنده کردی». [[اسید بن حضیر]] هم به [[سعد بن عباده]] تندی کرد و خاطره [[جنگ]] [[بعاث]] را زنده کرد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۳۱۳؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۳۱ و ۴۳۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۱۴ (بعضی از منابع فقط أسید بن حضیر را ذکر می‌کنند).</ref> بدین گونه بار دیگر میان [[اوس و خزرج]] [[تعصبات]] [[دوران جاهلیت]] زنده شد. سعد بن عباده با فریاد «یا [[آل]] [[خزرج]]» و [[سعد بن معاذ]] با فریاد «یا آل [[اوس]]» همدیگر را به [[مبارزه]] فرا خواندند. اشاره [[پیامبر]]{{صل}} برای آرام کردن آنان و دست برداشتن از [[تعصبات جاهلی]] کافی نبود و لذا برای پایان دادن به درگیری از [[منبر]] فرود آمد و به میان آنان رفت. حضرت هر دو گروه را به [[آرامش]] [[دعوت]] کرد و برای این که [[کینه‌ها]] از بین برود، روزی دست سعد بن معاذ اشهلی را گرفته، به [[خانه]] سعد بن عباده برد و آن [[روز]] را مهمان او بودند و ساعتی را با هم نشستند؛ و چند روز بعد دست سعد بن عباده را گرفته، به خانه سعد بن معاذ آورد و ساعتی با هم نشسته، آن روز همگی مهمان سعد بن معاذ بودند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۳۵.</ref> به این طریق، پیامبر{{صل}} کدورت‌ها را برطرف کرد تا با [[اتحاد]] بین نیروها بهتر بتواند به [[مقابله با دشمن]] بپردازد.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۴ - ۱۲۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===[[بنی عبدالاشهل]] و حضور در [[جنگ خندق]] ([[سال پنجم هجری]])===
خبر حرکت [[سپاه قریش]] از [[مکه]] به سوی [[مدینه]] به پیامبر{{صل}}رسید. حضرت، [[مردم]] را فرا خواند و درباره جنگ با آنان [[مشورت]] نمود. [[سلمان فارسی]] گفت: «در [[سرزمین فارس]] هرگاه از سواران [[دشمن]] [[بیم]] داشتیم بر اطراف خود [[خندق]] می‌کندیم». حضرت پیشنهاد او را پذیرفت و برای حفر خندق دور [[شهر]]، [[صلاح]] آن دید که [[کوه سلع]] را پشت سر خود قرار داده، حفر خندق را از ناحیه [[مذاد]] شروع کند و به [[ذباب]] و راتج ختم نماید. حضرت، حفر هر بخش از [[خندق]] را به گروهی واگذار کرد. [[مهاجران]] عهده دار حفر خندق از «[[ذباب]]» تا «راتج» شدند و [[انصار]] حفر خندق از «ذباب» تا «خربی» را بر عهده گرفتند. [[بنی عبدالاشهل]] هم مشغول حفر خندق از منطقه [[حره]] شرقی یعنی از راتج تا پشت آن - به گونه‌ای که پشت [[مسجد مدینه]] را در بر می‌گرفت–بودند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۱.</ref> از جمله اشهلی‌هایی که نامش در [[تاریخ]] به عنوان حفر کنندگان خندق نام برده شده است، [[زید بن ثابت بن ضحاک]] اشهلی است. او از [[جوانان]] فعال بنی عبدالاشهل بود و خاک‌ها را می‌برد. برخی از [[سیره]] نگاران ضمن یادکرد از او در این واقعه، از [[شوخی]] [[مسلمانان]] با او مطلبی را ذکر کرده‌اند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۴۸.</ref>
همزمان با پایان حفر خندق، [[مشرکان]] وارد منطقه شدند. [[جنگ]] آغاز شد و در اثنای آن، [[شایعه]] [[نقض پیمان]] [[بنی قریظه]] در میان [[مردم مدینه]] پیچید و این امر، موجب [[هراس]] مسلمانان شد. حضرت برای [[آگاهی]] از [[صحت]] و سقم این خبر، [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر اشهلی]] و [[سعد بن عباده]] را [[مأمور]] کسب خبر کرد و از آنان خواست در صورت صحت خبر آن را با اشاره بازگویند و اگر نادرست بود آشکارا بیان کنند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۲؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۵۸؛ محمد بن حیان بستی، السیرة النبویة و اخبار الخلفاء، ج۱، ص۲۵۷: طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۷۱؛ ذهبی، ناریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۲۸۸. بیش‌تر منابع اسید را ذکر نکرده‌اند بلکه عبدالله بن رواحه و خوات بن جبیر را ذکر کرده‌اند.</ref> [[نمایندگان پیامبر]]{{صل}} نزد بنی قریظه رفتند و متوجه نقض پیمان آنان شدند. [[یهودیان]] بنی قریظه پیش از ورود [[اسلام]] به [[مدینه]] از همپیمانان [[اوس]] بودند. در [[دیدار]] صورت گرفته بین نمایندگان پیامبر{{صل}} و بنی قریظه، [[کعب بن اسد]] از نقض پیمان خود با مسلمانان گفت و سپس به [[سعد بن معاذ]] [[دشنام]] داد که با پاسخ و [[تهدید]] [[اسید بن حضیر]] روبرو شد. در پی ادامه رجزخوانی‌های [[یهود]] و دشنام آنان به [[مسلمانان]]، سعد بن معاذ به همراهان گفت: «او را رها کنید، [[شمشیر]] بین ما [[حاکم]] خواهد بود». [[نمایندگان پیامبر]]{{صل}} نزد حضرت برگشتند و با گفتن «عضل و [[قاره]]» از [[پیمان‌شکنی]] [[بنی قریظه]] خبر دادند. حضرت، [[تکبیر]] گفت و به مسلمانان مژده [[پیروزی]] داد؛ اما مسلمانان از پیمان‌شکنی [[یهودیان]] می‌هراسیدند و [[بیم]] آن داشتند که از داخل [[شهر]] به آنان [[حمله]] شود.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۵۸ و ۴۵۹.</ref> حضرت، برای [[پاسداری]] از شهر، [[سلمة بن اسلم بن حریش اشهلی]] را [[فرمانده]] دویست نفر قرار داد تا مراقب اوضاع و احوال در شهر باشند تا مسلمانان در [[امنیت]] کامل قرار گیرند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۶۰.</ref> در مقطعی دیگر از [[جنگ خندق]]، [[رسول خدا]]{{صل}} با دیدن گروهی از سواران [[دشمن]] که دور [[خندق]] گشت می‌زدند، خطاب به [[عباد بن بشر]] فرمود که دشمن قصد حمله دارد. وی هم، با گروهی حرکت کردند و [[ابوسفیان]] را همراه عده‌ای، مشغول گشت زنی در کنار قسمت‌های کم عرض خندق دیدند؛ پس با پرتاب تیر و سنگ آنان را متواری ساختند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۶۲.</ref> همچنین یکبار که [[مراقبت]] از خندق به اسید بن حضیر و همراهانش سپرده شده بود، آنان با گروهی از [[مشرکان]] که قصد حمله از ناحیه کم عرض خندق را داشتند مواجه شدند و موفق شدند آنها را فراری دهند. پس از این واقعه و در پی [[هشدار]] [[سلمان فارسی]] به اسید بن حضیر مبنی بر تنگ بودن دهانه خندق در بعضی قسمت‌ها و احتمال [[نفوذ]] دشمن از آن نقاط، آنان آن شب، عرض آن قسمت را کندند و افزایش دادند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۶۴ و ۴۶۵.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۵.</ref>
با اوج یافتن [[نبرد خندق]]، تیر اندازان دشمن جلو آمدند و قصد [[حمله]] به [[خیمه]] [[پیامبر]]{{صل}} را داشتند. در این حمله، تیری به دست [[سعد بن معاذ]] اصابت کرد و او را زخمی نمود. حضرت هم در دعایی از [[خداوند]] خواستند تا چهره آن تیرانداز را به [[آتش]] بسوزاند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۶۹.</ref>با طولانی شدن [[جنگ]]، پیامبر{{صل}} جهت در هم شکستن [[اتحاد]] [[مشرکان]]، از [[مردم]] [[غطفان]] خواست تا در برابر دریافت یک سوم محصول سال خرمای [[مدینه]]، دست از [[یاری]] [[قریش]] بکشند و به [[دیار]] خود بازگردند. آنان نیز از این پیشنهاد استقبال کرده، آماده بازگشت به دیار خود گردیدند. پیش از امضای صلح‌نامه‌، حضرت، سعد بن معاذ و [[سعد بن عباده]] را به مشورت‌طلبید. آنان ضمن اعلام [[اطاعت]] خود از [[دستور پیامبر]]{{صل}}، [[نارضایتی]] خود را از این [[قرارداد]] اعلام کردند. سعد بن معاذ گفت: «ای [[رسول خدا]]! ما و آنان قومی [[مشرک]] بودیم و بتان را [[عبادت]] می‌کردیم تا این که خداوند به سبب [[اسلام]]، ما را گرامی داشت. ما نیازی به آنان نداریم و به آنان چیزی اعطا نمی‌کنیم تا [[شمشیر]] بین ما [[حاکم]] باشد».<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۳۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲ ص۵۷۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۲۸۹</ref>با [[مخالفت]] این دو نفر، حضرت نیز از امضای قرارداد منصرف شد. در اواخر [[جنگ خندق]] و در پی به هم ریختگی [[جبهه]] [[مشرکین]]، پیامبر{{صل}} [[حذیفه بن یمان حلیف بنی عبدالًشهل]] را [[مأمور]] دریافت خبر از اوضاع قریش کرد و در برابر آوردن اخباری از آنان، [[بهشت]] را برایش تضمین کرد. [[حذیفه]] به اردوگاه [[دشمن]] رفت و از [[آشفتگی]] و پاشیدگی قریش برای حضرت خبر آورد. وی پس از بازگشت گفت: «اگر [[عهد پیامبر]] با من نبود [[ابوسفیان]] را می‌‌کشتم».<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۳؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۰؛ نویری، نهایة الارب، ج۱۷ ص۱۷۷ و ۱۷۸.</ref>
در [[نبرد]] نابرابر [[خندق]]، شش نفر از [[مسلمانان]] به [[شهادت]] رسیدند. از این جمع دو تن از اعضای [[طایفه بنی عبدالاشهل]] بودند. انس بن [[اوس بن عتیک]] به دست [[خالد بن ولید]] به [[شهادت]] رسید و [[عبدالله بن سهل]] هم، توسط مردی از بنی عویف به شهادت رسید. [[سعد بن معاذ]] نیز در این [[جنگ]] با تیر فردی به نام [[حبان بن عرقه]] از ناحیه دست مجروح شد و پس از چندی به شهادت رسید.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۴؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۵؛ محمد بن حیان بستی، السیرة النبویة و اخبار الخلفاء، ج۱، ص۲۵۸؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۱۰۱؛ سمهودی، وفا الوفاء، جزء ۱، ص۳۰۴؛ نویری، نهایة الارب، ج۱۷، ص۱۷۸.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===بنی عبد الأشهل و نقش آفرینی در [[نبرد]] با [[یهود]] [[بنی قریظه]] ([[سال پنجم هجری]])===
وقتی [[مشرکان]] با [[شکست]] به سوی [[مکه]] بازگشتند [[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را خواست و [[پرچم]] را به او داد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۵؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۳۱۱</ref> وبه [[بلال]] هم فرمود که به [[مردم]] [[اعلان]] کند [[نماز عصر]] را در محله بنی قریظه بخوانند. [[بنی عبدالاشهل]] نیز در این حرکت همراه با دیگر [[مسلمانان]] [[مدینه]] حضور یافتند چندان که نام برخی از آنان همچون [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] و ابونائله و [[سعد بن زید]] و [[محمد بن مسلمه]] و گروهی دیگر به عنوان شرکت کنندگان در این [[غزوه]] در [[تاریخ]] به ثبت رسیده است.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۰۴۹۸</ref> [[یهودیان]] پس از آنکه خود را در [[محاصره]] مسلمانان دیدند، [[اقدام]] به [[فحاشی]] به [[مسلمین]] کردند. اسید بن حضیر در پاسخ به آنان گفت: «ای [[دشمنان خدا]]! از قلعه‌هایتان دور نمی‌شویم تا از [[گرسنگی]] هلاک شوید؛ شما مانند روباه به سوراخ رفته‌اید». آنان گفتند: «ای پسر حضیر! ما در برابر [[خزرجیان]] [[دوستان]] شما بودیم». او هم، جواب داد که میان ما و شما پیمانی نیست.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۴۹۸.</ref>یهودیان با این سخن می‌خواستند خاطرة [[زمان جاهلیت]] را به یاد او آورند که ما شما را در مقابل [[خزرجیان]] [[یاری]] کردیم و با ما چنان که درگذشته با [[بنی قینقاع]] - [[هم‌پیمان]] خزرجیان - برخورد شد، برخورد کنید. [[اسید]] گفت: اکنون [[اسلام]] میان ما حکم‌فرماست و [[دوران جاهلیت]] از بین رفته است. وی با این سخن [[امید]] [[یهودیان]] را قطع کرد. وقتی محاصره بر [[یهود]] [[بنی قریظه]] شدت یافت، آنان [[تسلیم]] [[امر رسول خدا]]{{صل}} شدند. در این هنگام [[اوسیان]]، پیشینة رابطه با یهود بنی قریظه را به خاطر آوردند و از حضرت، [[عفو]] آنان را درخواست کردند. با [[اصرار]] اوسیان بر عفو یهودیان، [[پیامبر]]{{صل}} [[سرنوشت]] آنان را به [[سعد بن معاذ]] سپرد. اوسیان از این که حضرت، [[حکم]] آنان را به سعد بن معاذ سپرد، خوشحال شدند. سعد بن معاذ، مشغول مداوای زخم خود بود که او را از این امر با خبر کردند. اوسیان به [[دیدار]] سعد بن معاذ رفتند و گفتند: «به دوستانت [[نیکی]] کن، چنان که [[عبدالله بن ابی]] به هم‌پیمانانش (بنی قینقاع) نیکی کرد». [[ضحاک بن خلیفه]] اشهلی گفت: «ای [[ابو عمرو]]! آنان در [[گرفتاری‌ها]] از تو [[دفاع]] کردند و تو را بر دیگران [[برتری]] دادند، امید است در [[پناه]] تو، قرار گیرند که شمار مردان و شتران آنان بسیار است». [[سلمة بن سلامه]] از مردان [[بنی عبدالاشهل]] گفت: «ای [[ابوعمرو]]، با [[هم‌پیمانان]] و دوستانت نیکی کن که حضرت، [[دوست]] دارد آنان باقی باشند. آنان در [[جنگ]] [[بعاث]]، حدائق و... ما را یاری کردند و اکنون تو کمتر از عبدالله بن ابی مباش». سعد بن معاذ [[سکوت]] [[اختیار]] کرد و سپس گفت: [[سرزنش]] ملامت کنندگان در او اثر نخواهد داشت. وقتی سعد بر پیامبر{{صل}} وارد شد، حضرت به اطرافیان خود از [[قبیله]] بنی عبدالاًشهل فرمود به [[رئیس]] خود [[حرمت]] نهید. آنان برخاستند و به او [[درود]] گفتند و با [[شعار]] «موالیک موالیک» سفارش بنی قریظه را کردند. سعد به آنان گفت: «آیا حکم مرا درباره [[بنی‌قریظه]] می‌پذیرید؟» گفتند: «بله، در غیاب تو [[رضایت]] داده و تو را برگزیده‌ایم». سعد گفت: «آیا [[حکم]] مرا می‌پذیرید؟» گفتند: «آری». سعد گفت: «مردان آنان کشته، [[زنان]] و بچه‌ها [[اسیر]]، و [[اموال]] آنان تقسیم شود». [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «حکم سعد همان حکم خداست». پس از این واقعه، عده‌ای [[شایعه]] کردند [[اوسیان]] از این حکم [[راضی]] نیستند. [[سعد بن معاذ]] و [[اسید بن حضیر]] گفتند: چنین نیست. سپس [[اسید]] تاکید کرد وگفت: «ای [[رسول خدا]]! به [[خانه]] هریک از اوسیان یک یا دو اسیر بفرست تا آنجا گردن زده شوند؛ هر کس رضایت نداد [[خداوند]] گردن آنان را بزند». حضرت نیز، دو اسیر به محلة [[بنی عبدالاشهل]] فرستاد. أسید و ابونائله هر کدام گردن یک اسیر را زدند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۹ و ۳۵۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۱۲ - ۵۱۰؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۸۸ - ۵۸۶؛ ابن سید الناس، عیون‌الاثر، ج۲، ص۱۰۹ - ۱۰۸؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۸ و ‎۰۱٩</ref>
با افزایش [[روز]] افزون [[جمعیت]] [[مسلمانان]] در [[مدینه]] و با توجه به پراکندگی [[قبایل]] در مدینه، هر [[قبیله]] برای خود مسجدی بنا کرد که در آن به [[نماز]] و [[قرآن]] می‌‌پرداخت. [[بنی عبدالأشهل]] هم مانند قبایل دیگر، مسجدی داشتند که بنا به نقل [[واقدی]] به «[[مسجد]] واقم» معروف بود. حضرت به [[احترام]] این قبیله و فداکاری‌هایشان، [[نماز ظهر]] را در این مسجد می‌خواند. محله بنی عبدالاشهل به سبب رفت و آمد مکرر حضرت، همیشه - چه قبل از [[وفات]] سعد بن معاذ و چه پس از آن - مملو از جمعیت بود. بعد از [[جنگ خندق]] و [[غزوات]] دیگر، به سبب کثرت مسلمانان، حضور بنی عبدالأشهل در صحنه‌ها نمود چندانی ندارد.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۶ - ۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===حضور [[بنی عبدالاشهل]] در [[غزوه حدیبیه]] ([[سال ششم هجری]])===
[[رسول خدا]]{{صل}} با شماری از مردان و [[زنان]] [[مسلمانان]] از جمله [[ام عامر اشهلی]] - مادر [[سعد بن معاذ]] - و هفتاد شتر [[قربانی]] به منظور انجام [[عمره]]، بدون [[سلاح]] از [[مدینه]] خارج شدند. حضرت، پس از رسیدن به«[[ذوالحلیفه]]» [[بسر بن سفیان]] را جهت اطلاع از واکنش [[قریش]] فرستاد. هم‌چنین [[عباد بن بشر اشهلی]] را با بیست نفر از سواران، پیشاپیش گروه [[معمرین]] اعزام کرد که در میان آنان [[محمد بن مسلمه]] - حلیف بنی عبدالاشهل - حضور داشت.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۷۴. و نقلی دیگر سعید بن زید را به عنوان فرمانده طلیعه داران نام می‌برد.</ref> مسلمانان در [[مسجد]] ذوالحلیفه [[محرم]] شدند. به نقل از [[واقدی]]، [[خالد بن ولید]] و همراهانش در این مکان، [[پیامبر]]{{صل}} و یارانش را زیر نظر داشتند. از این رو حضرت، فورا عباد بن بشر را با دویست سوار در مقابل آنان به صف کرد<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۵۸۲.</ref> تا آنان را از انجام هر حرکتی باز دارد. در عین حال، حضرت جهت [[احتیاط]] شب هنگام، سه نفر از جمله عباد بن بشر و محمد بن مسلمه را به [[نگهبانی]] گماشت.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۰۲.</ref> در [[روز]] [[نوشتن]] [[صلح حدیبیه]] نیز، وقتی سهیل‌بن‌عمرو برای نوشتن [[صلح‌نامه]] آمد، عباد بن بشر و [[سلمة بن اسلم بن حریش اشهلی]] زره به تن و [[اسلحه]] به دست، مراقب اوضاع و [[حافظ]] حضرت بودند.<ref>واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۰۶.</ref> ضمن این که از محمد بن مسلمه - حلیف بنی عبدالاشهل - همراه با تنی چند از مسلمانان و [[کفار]] در شمار [[شهود]] صلح‌نامه نام برده شده است.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱۲؛، طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۳۶.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===نقش آفرینی بنی عبدالاشهل در [[فتح خیبر]] ([[سال هفتم هجری]])===
در جریان فتح خیبر، حضرت، [[عباد بن بشر اشهلی]] را با چند سوار پیشاپیش فرستاد. آنان در میانه راه، [[جاسوسی]] [[یهودی]] را دستگیر کردند. عباد درباره [[یهودیان]] [[خیبر]] اخباری در خصوص همپیمانان، [[ذخیره]] آذوقه و [[میزان]] [[سلاح]] آنان از وی به دست آورد. این جاسوس، پس از مواجه شدن با [[تهدید]] تازیانه عباد بن بشر، خبرهای بیشتری به [[مسلمانان]] داد و از [[وحشت]] یهودیان خیبر از مسلمانان گفت. عباد او را نزد حضرت برد و موضوع را به اطلاع ایشان رساند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۴۱ – ۶۴۳.</ref> در این [[جنگ]]، علاوه بر حضور جمعی از مردان بنی عبدالاشهل، حدود بیست [[زن]] از مسلمانان از جمله ام [[عامر]] اشهلی حضور داشتند. ضمن این که از [[محمود بن مسلمه اشهلی]] هم، در شمار شهدای این جنگ نام برده شده است.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۸۵.</ref>
حضرت در خصوص سهم [[غنایم]] به دست آمده از «[[نطاة]]» و «[[شق]]»، برای هر صد نفر، یک [[سرپرست]] تعیین کرد تا غنایم را بین آنان تقسیم کند. [[سرپرستی]] سهم [[اوس]] و اسیدین‌حضیر و چند نفر دیگر، به [[عبدالله بن رواحه]] سپرده شد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۰.</ref> عبدالله وظیفه تقسیم درآمد و محصول این مناطق را بین افراد برعهده داشت. پس از [[شهادت]] وی در [[جنگ موته]]، حضرت، [[ابوالهیتم بن تیهان]] را به سرپرستی این جمع برگزید.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۹۱.</ref>
حضرت، پس از پایان جنگ، [[سرزمین]] [[فدک]] را که به [[صلح]]، فتح شده بود در [[اختیار]] دخترش [[فاطمه زهرا]]{{س}} گذاشت. پس از [[رحلت]] [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} و [[غصب فدک]] در [[زمان خلیفه اول]]، ابویکر، ابوالهیتم بن تیهان و دو نفر دیگر را به جهت این که وی یهودیان را از آن منطقه بیرون رانده بود، برای تعیین قیمت درختان و [[زمین]] فدک معین کرد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۰۷.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===حضور بنی عبدالاشهل در [[غزوات]] دیگر===
حضور در [[سریه]] [[ذات السلاسل]] ([[سال هشتم هجری]])<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰.</ref>و نیز [[فتح مکه]] در سال هشتم هجری از دیگر عرصه‌های حضور پر رنگ بنی عبدالأشهل در وقایع و اتفاقات [[عصر نبوی]]{{صل}} است. [[پیامبر]]{{صل}} در جریان فتح مکه، برای [[قبایل]] پرچم‌هایی قرار داد. ابونائله، [[پرچم‌دار]] بنی عبدالاًشهل در این [[پیکار]] [[سرنوشت]] ساز بود.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۰.</ref> همچنین در رژه‌ای که [[مسلمانان]]، پیش از فتح مکه نزد حضرت برگزار کردند، [[اسید بن حضیر]] در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} بود.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰۳.</ref> بعد از فتح مکه، حضرت، گروه‌هایی را جهت تخریب بت‌خانه‌ها به اطراف اعزام کرد. در همین راستا، حضرت، [[سعد بن زید اشهلی]] را برای ویران کردن بت‌خانه و [[بت]] «[[منات]]» به ناحیه مشلل فرستاد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۷۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۱ - ۱۱۲.</ref>
اشهلی‌ها در [[غزوه حنین]] (سال هشتم هجری) نیز حضور داشتند. در این [[جنگ]]، حضرت پس از مرتب کردن [[سپاه]]، برای همه قبایل [[پرچم‌داری]] مشخص کرد. به همین منظور، [[پرچم]] [[اوس]] به دست اسید بن حضیر و پرچم بنی عبدالااشهل به ابونائله سپرده شد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۹۵.</ref> بعد از فتح حنین، پیامبر{{صل}} به قصد [[طائف]] حرکت کرد. در [[حصر]] طائف از سوی حضرت، منادی فریاد زد: هر برده‌ای از حصار قلعه بیرون آید و به ما بپیوندد [[آزاد]] است. برده‌ای به نام [[ابراهیم بن جابر]] به مسلمانان پیوست و حضرت او را به اسید بن حضیر سپرد و دستور فرمود که به این برده، [[قرآن]] و [[سنت]] [[اسلامی]] بیاموزد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص‎٩۳۲.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===نقش بنی عبدالاشهل در [[غزوه تبوک]] ([[سال نهم هجری]])===
مردان بنی عبدالاشهل در آخرین [[غزوه]] رسول خدا{{صل}} - یعنی [[غزوه تبوک]] - نیز حضوری گسترده داشتند. [[پیامبر]]{{صل}} در راه «ثنیةالوداع» به سوی [[تبوک]]، پرچم‌هایی را آماده کرد و [[پرچم]] [[اوس]] را به [[اسید بن حضیر]] داد.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص‎۹٩۶.</ref> حاملان پرچم کسانی بودند که بیشتر [[قرآن]] می‌دانستند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۰۳.</ref> پیدا کردن شتر گم شده [[رسول خدا]]{{صل}} در راه تبوک توسط [[حارث بن خزمه اشهلی]] هم، از دیگر شواهد حضور اشهلی‌ها در این [[جنگ]] است.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۱۰.</ref>رسول خدا{{صل}}، پس از ورود به منطقه تبوک، [[عباد بن بشر]] را جهت محاظت از [[لشکر]] [[فرمانده]] [[نگهبانان]] [[سپاه]] قرار داد و او تا موقع بازگشت [[سپاه اسلام]] به [[مدینه]]، عهده دار این سمت بود.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۳۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۶.</ref> همچنین، زمانی که در راه بازگشت از تبوک، لشکر دچار کمبود آب گردید، پیامبر{{صل}}، اسید بن حضیر را برای جست‌وجوی آب فرستاد. وی آبی برای حضرت آورد و ایشان دعایی بر آن آب خواندند و [[خداوند]] برکتی به آب داد که همگی از آن [[سیراب]] شدند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۴۴ و ۱۰۴۳.</ref> در این [[نبرد]]، بین بعضی از مردان [[بنی عبدالاشهل]] و [[منافقان]] سخنانی مطرح گردید که در برخی منابع بدان اشاره شده است.<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۰۰۹ - ۱۰۱۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۷۹.</ref> در بازگشت از تبوک، عده‌ای از منافقان قصد [[ترور رسول خدا]]{{صل}} را در گردن هرشی در سر پروراندند، آن حضرت [[حذیفه]] را فرستاد تا ایشان را پراکنده کند.<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص‎۱۰۴۲ - ۱۰۴۳. نیز یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۸.</ref>
در این [[غزوه]]، سه نفر از [[مردم]] بنی عبدالاشهل از رفتن به جنگ [[تخلف]] کردند. لکن طولی نکشید که [[توبه]] کردند و توبه آنان پذیرفته شد. حضرت مژده قبولی توبه آن سه را زمانی که به محله بنی عبدالاشهل برای ادای [[نماز صبح]] رفته بود، به آنان داد. [[سلکان بن سلامه]] و [[سلمة بن سلامة بن وقش]] به سراغ یکی از این متخلفین تائب به نام [[مرارة بن ربیع]] رفتند و [[بشارت]] قبولی توبه‌اش را به او دادند و سپس سه نفری حضور [[پیامبر]]{{صل}} رفتند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۵۴.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
===بنی عبدالاشهل و [[کارگزاری]] [[رسول خدا]]{{صل}}===
علاوه بر حضور در عرصه‌های نظامی نام برخی از اشهلی‌ها در شمار [[کارگزاران]] رسول خدا{{صل}} ذکر گردیده است. [[عباد بن بشر اشهلی]] یکی از این افراد است. حضرت او را جهت [[جمع‌آوری زکات]] به سوی [[قبیله]] «[[سلیم]]» و «[[مزینه]]» فرستاد.<ref>واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۷۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۱.</ref> هم‌چنین عباد بن بشر در مأموریتی دیگر پس از [[عقبة بن ولید]] از سوی حضرت نزد قبیله [[بنی مصطلق]] فرستاده شد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۳۶.</ref>.<ref>نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم{{صل}}، حسین مرادی نسب، ص۱۲۸.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۲۱۸٬۹۱۵

ویرایش