ریشه‌های اختیاری عصمت چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ')
 
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۹۳: خط ۹۳:


«[[عصمت]] از آنِ انسان‌هایی است که زمینه عصمت را در خود ایجاد کرده باشند؛ این زمینه‌ها و اسباب عبارتند از:
«[[عصمت]] از آنِ انسان‌هایی است که زمینه عصمت را در خود ایجاد کرده باشند؛ این زمینه‌ها و اسباب عبارتند از:
* '''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': یکی از نظریاتی که در باب زمینه عصمت گفته شده، این است که زمینه عصمت اراده و انتخاب است. با این فرض، عصمت در انحصار افراد معدود و محدودی نیست، بلکه همه [[انسان‌ها]] می‌توانند از این [[موهبت الهی]] بهره‌مند گردند<ref>محمد محمدی ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۴.</ref>.
 
'''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': یکی از نظریاتی که در باب زمینه عصمت گفته شده، این است که زمینه عصمت اراده و انتخاب است. با این فرض، عصمت در انحصار افراد معدود و محدودی نیست، بلکه همه [[انسان‌ها]] می‌توانند از این [[موهبت الهی]] بهره‌مند گردند<ref>محمد محمدی ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۴.</ref>.


از [[روایات معصومین]] {{عم}} استفاده می‌شود [[انسان]] همانطوری که می‌تواند با [[پیشگیری]] و [[مراقبت]] از [[بیماری‌ها]] در [[امان]] باشد، می‌تواند با [[عزم]] و اراده و انجام دستورهای [[خداوند]] از آلودگی‌های [[روحی]] و [[ابتلا]] به [[گناهان]] پیشگیری کند. همچنین ممکن است که با تکرار و مراقبت و اجتناب از گناهان، [[قوه]] [[اجتناب از گناه]] در وجودش [[ملکه]] گردد؛ به طوری که از گناهان متنفر شود و وقوع در [[گناه]] برایش محال عادی گردد. و عصمت غیر از شدت [[تقوا]] نیست و [[عدالت]] هم از [[مراتب عصمت]] است و ملکات [[نفسانی]]، به طور کلی با تمرین به دست می‌آید، چه جانب [[شر]] و چه جانب خیر.
از [[روایات معصومین]] {{عم}} استفاده می‌شود [[انسان]] همانطوری که می‌تواند با [[پیشگیری]] و [[مراقبت]] از [[بیماری‌ها]] در [[امان]] باشد، می‌تواند با [[عزم]] و اراده و انجام دستورهای [[خداوند]] از آلودگی‌های [[روحی]] و [[ابتلا]] به [[گناهان]] پیشگیری کند. همچنین ممکن است که با تکرار و مراقبت و اجتناب از گناهان، [[قوه]] [[اجتناب از گناه]] در وجودش [[ملکه]] گردد؛ به طوری که از گناهان متنفر شود و وقوع در [[گناه]] برایش محال عادی گردد. و عصمت غیر از شدت [[تقوا]] نیست و [[عدالت]] هم از [[مراتب عصمت]] است و ملکات [[نفسانی]]، به طور کلی با تمرین به دست می‌آید، چه جانب [[شر]] و چه جانب خیر.
خط ۱۰۴: خط ۱۰۵:


نظیر این [[آیه]] و [[روایت]] است که انسان را به تلاش و کسب عصمت و تقوا [[دعوت]] می‌کنند.
نظیر این [[آیه]] و [[روایت]] است که انسان را به تلاش و کسب عصمت و تقوا [[دعوت]] می‌کنند.
* '''[[علم]] و اراده''': نظریه دوم در باب زمینه عصمت، به علم و اراده پرداخته است. [[آیت‌الله]] مصباح در این باره می‌گوید: “معصوم از [[شناخت]] بیشتر و اراده قوی‌تر برخوردار است، و به جهت این دو عامل، [[گناه]] را با [[اختیار]] ترک می‌کند، لذا [[ملکه]] [[عصمت]] در آنان آنچنان [[قوی]] می‌باشد که مانع از [[ارتکاب گناه]] می‌شود”<ref>محمدتقی مصباح یزدی، راهنما‌شناسی، ص۱۲۱-۱۲۵.</ref>.
 
* '''[[محبت الهی]]''': برخی گفته‌اند عصمت، ناشی از محبت الهی است: “درک [[عظمت خدا]] و فنا شدن در [[معرفت]] و [[حب]] و [[عشق]] [[خدا]]، مانع از [[مخالفت]] کردن با خواست خداست و این [[محبت]] فقط برای [[انسان‌های کامل]] در [[معرفت الهی]] ایجاد می‌شود. چون چنین [[انسانی]] وقتی خالقش را در نهایت معرفت ممکنه [[شناخت]] و [[غرق]] در [[شهود]] کمال و [[جمال]] و جلالش گردید، جذبه خاصی در وجودش ایجاد می‌شود که، هرآن‌چه خلاف رضای مولایش است، در نزدش منفور می‌شود و این [[درجه]] اعلای عصمت است”<ref>جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ بدایة المعارف، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.
'''[[علم]] و اراده''': نظریه دوم در باب زمینه عصمت، به علم و اراده پرداخته است. [[آیت‌الله]] مصباح در این باره می‌گوید: “معصوم از [[شناخت]] بیشتر و اراده قوی‌تر برخوردار است، و به جهت این دو عامل، [[گناه]] را با [[اختیار]] ترک می‌کند، لذا [[ملکه]] [[عصمت]] در آنان آنچنان [[قوی]] می‌باشد که مانع از [[ارتکاب گناه]] می‌شود”<ref>محمدتقی مصباح یزدی، راهنما‌شناسی، ص۱۲۱-۱۲۵.</ref>.
* '''[[علم به خدا]] و صفات او''': این نظریه، [[علم]] و [[معرفت به خدا]] و صفاتش را سبب عصمت می‌داند. جناب [[علامه طباطبایی]] می‌فرماید: مبدأ و منشأ عصمت، علم خاصی است که [[معصوم]] {{ع}} به [[خداوند]] دارد. علم به صفات و جمال و جلال خدا ایجاد حبی وافر می‌کند که غیر خدا و یاد او در وجودش نمی‌باشد، لذا اصلاً گناه و [[خطا]] از او صادر نمی‌شود. [[معصومین]] {{عم}} خداوند را با اسما و صفات علیایش می‌شناسند و خدا را مالک و [[مدبر]] امورشان می‌یابند و برای [[عبد]]، همین بس که [[بندگی خدا]] کند و رضای او را جلب نماید. لذا خداوند به [[بندگان]] خاص و معصوم خود این علم خاص را [[عطا]] می‌کند تا به صورت ملکه‌ای آنها را از ارتکاب هرگونه گناهی دور کند<ref>المیزان، ج۵، ص۷۸-۸۰؛ ج۱۱، ص۱۵۸-۱۶۳.</ref>.
 
* '''[[وراثت]]، [[تربیت]]، [[علل]] ناشناخته''': در این نظریه زمینه عصمت ناشی از [[کمالات معنوی]] و [[روحی]] معصومین {{عم}} است. که از چند عامل ایجاد می‌شود:
'''[[محبت الهی]]''': برخی گفته‌اند عصمت، ناشی از محبت الهی است: “درک [[عظمت خدا]] و فنا شدن در [[معرفت]] و [[حب]] و [[عشق]] [[خدا]]، مانع از [[مخالفت]] کردن با خواست خداست و این [[محبت]] فقط برای [[انسان‌های کامل]] در [[معرفت الهی]] ایجاد می‌شود. چون چنین [[انسانی]] وقتی خالقش را در نهایت معرفت ممکنه [[شناخت]] و [[غرق]] در [[شهود]] کمال و [[جمال]] و جلالش گردید، جذبه خاصی در وجودش ایجاد می‌شود که، هرآن‌چه خلاف رضای مولایش است، در نزدش منفور می‌شود و این [[درجه]] اعلای عصمت است”<ref>جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ بدایة المعارف، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.
 
'''[[علم به خدا]] و صفات او''': این نظریه، [[علم]] و [[معرفت به خدا]] و صفاتش را سبب عصمت می‌داند. جناب [[علامه طباطبایی]] می‌فرماید: مبدأ و منشأ عصمت، علم خاصی است که [[معصوم]] {{ع}} به [[خداوند]] دارد. علم به صفات و جمال و جلال خدا ایجاد حبی وافر می‌کند که غیر خدا و یاد او در وجودش نمی‌باشد، لذا اصلاً گناه و [[خطا]] از او صادر نمی‌شود. [[معصومین]] {{عم}} خداوند را با اسما و صفات علیایش می‌شناسند و خدا را مالک و [[مدبر]] امورشان می‌یابند و برای [[عبد]]، همین بس که [[بندگی خدا]] کند و رضای او را جلب نماید. لذا خداوند به [[بندگان]] خاص و معصوم خود این علم خاص را [[عطا]] می‌کند تا به صورت ملکه‌ای آنها را از ارتکاب هرگونه گناهی دور کند<ref>المیزان، ج۵، ص۷۸-۸۰؛ ج۱۱، ص۱۵۸-۱۶۳.</ref>.
 
'''[[وراثت]]، [[تربیت]]، [[علل]] ناشناخته''': در این نظریه زمینه عصمت ناشی از [[کمالات معنوی]] و [[روحی]] معصومین {{عم}} است. که از چند عامل ایجاد می‌شود:
# وراثت؛ یعنی [[خاندان]] معصومین، عموماً خاندانی [[پاک]] و اصیل بودند که با گذشت [[زمان]] این [[کمالات]] بیشتر شده و به [[ارث]] در [[نسل]] آنها جریان یافته است.
# وراثت؛ یعنی [[خاندان]] معصومین، عموماً خاندانی [[پاک]] و اصیل بودند که با گذشت [[زمان]] این [[کمالات]] بیشتر شده و به [[ارث]] در [[نسل]] آنها جریان یافته است.
# انتقال [[فضائل]] از [[راه]] [[تربیت]] [[خانواده]] انجام گرفته است.
# انتقال [[فضائل]] از [[راه]] [[تربیت]] [[خانواده]] انجام گرفته است.
# [[علل]] ناشناخته‌ای که روانشناسان و زیست‌شناسان در تحقیقات مربوط به علل [[شخصیت]] [[روحی]] افراد به آن [[معتقد]] شده‌اند و بر این باورند که این علل تأثیر خاصی در ژن‌های تشکیل‌دهنده افراد دارد و موجب حالات روحی فوق‌العاده می‌گردد<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پرسش‌ها و پاسخ‌های مذهبی، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۹؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۱-۲۱۲؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۵.</ref>.
# [[علل]] ناشناخته‌ای که روانشناسان و زیست‌شناسان در تحقیقات مربوط به علل [[شخصیت]] [[روحی]] افراد به آن [[معتقد]] شده‌اند و بر این باورند که این علل تأثیر خاصی در ژن‌های تشکیل‌دهنده افراد دارد و موجب حالات روحی فوق‌العاده می‌گردد<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پرسش‌ها و پاسخ‌های مذهبی، ج۱، ص۱۶۵-۱۶۹؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۱-۲۱۲؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۵.</ref>.
* '''استعداد خاص و [[الهام]] و [[تربیت الهی]]''': برخی [[عصمت]] را ناشی از استعداد فوق‌العاده و [[برتر]] [[معصومین]] می‌دانند.


[[آیت‌الله]] مصباح می‌فرماید: [[پیامبران]] و [[امامان]]، ذاتاً دارای استعدادی بالاتر از دیگران هستند و از نظر تربیت هم تحت تربیت الهی قرار گرفتند و [[روح‌القدس]] از ابتدا [[وظیفه]] تربیت آنها را بر عهده داشت و از آغاز [[کارهای نیک]] به آنان الهام می‌شد، لذا هم از لحاظ [[شناخت]] بالاتر از دیگران هستند و هم از لحاظ تربیت. البته این [[تعلیم و تربیت]] [[الهی]] موجب سلب [[اختیار]] آنان نیست<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref>»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۰۴-۱۰۷.</ref>.
'''استعداد خاص و [[الهام]] و [[تربیت الهی]]''': برخی [[عصمت]] را ناشی از استعداد فوق‌العاده و [[برتر]] [[معصومین]] می‌دانند.
 
[[آیت‌الله]] مصباح می‌فرماید: [[پیامبران]] و [[امامان]]، ذاتاً دارای استعدادی بالاتر از دیگران هستند و از نظر تربیت هم تحت تربیت الهی قرار گرفتند و [[روح‌القدس]] از ابتدا [[وظیفه]] تربیت آنها را بر عهده داشت و از آغاز [[کارهای نیک]] به آنان الهام می‌شد، لذا هم از لحاظ [[شناخت]] بالاتر از دیگران هستند و هم از لحاظ تربیت. البته این [[تعلیم و تربیت]] [[الهی]] موجب سلب [[اختیار]] آنان نیست»<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref>.<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۰۴-۱۰۷.</ref>
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۲۱: خط ۱۲۷:
| پاسخ = آقای دکتر [[بهروز مینایی]] در کتاب ''«[[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
| پاسخ = آقای دکتر [[بهروز مینایی]] در کتاب ''«[[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«صاحبان دیدگاه «[[علم]] و [[اراده]]» در پاسخ اینکه چگونه در [[کودک]] خردسال، علم و اراده‌ای که او را از [[زشتی‌ها]] و امور [[ناپسند]] باز دارد، قابل [[تصور]] است، می‌گوید: اینکه گفته می‌شود: «[[عصمت]] متوقف بر [[تکلیف]] است و تا کسی مکلّف نباشد گناهی در [[حق]] او متصور نیست. بنابراین قبل از تکلیف سخن از عصمت بی‌معناست و درنتیجه جایی برای بحث از اختیاری بودن چنین عصمتی باقی نمی‌ماند» سخن [[درستی]] نیست؛ زیرا ممکن است ادعا شود که [[زمان]] تکلیف نسبت به انسان‌های مختلف می‌تواند متفاوت باشد<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، «جزوه راه و راهنماشناسی»، ص۶۷۳.</ref>. گاه افراد در سنین پایین به [[رشد]] و کمال [[عقلی]] و [[شناخت]] و [[قدرت]] می‌رسند. در این صورت اگر دلیلی مکلّف بودن افراد در سن پایین را ثابت می‌کرد، هیچ محال عقلی لازم نمی‌آمد و با [[عدل]] و [[حکمت الهی]] نیز تنافی نداشت؛ بنابراین ممکن است [[معصوم]] در آغاز [[تولد]] و حتی در رحم [[مادر]] با علم و اراده خویش از زشتی‌ها و امور ناپسندی که در مورد آنها متصور است، اجتناب کند. بنابراین تمام مطالبی که در مورد اختیاری بودن عصمت در بزرگسالان گفته می‌شود، در اینجا هم [[صدق]] می‌کند؛ چون منشأ و ملاک عصمت همان علم و اراده‌ای است که در هر دو زمان [[طفولیت]] و بزرگسالی وجود دارد<ref>ر.ک: احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۷۱.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۴۰.</ref>
«صاحبان دیدگاه «[[علم]] و [[اراده]]» در پاسخ اینکه چگونه در [[کودک]] خردسال، علم و اراده‌ای که او را از [[زشتی‌ها]] و امور [[ناپسند]] باز دارد، قابل [[تصور]] است، می‌گوید: اینکه گفته می‌شود: «[[عصمت]] متوقف بر [[تکلیف]] است و تا کسی مکلّف نباشد گناهی در [[حق]] او متصور نیست. بنابراین قبل از تکلیف سخن از عصمت بی‌معناست و درنتیجه جایی برای بحث از اختیاری بودن چنین عصمتی باقی نمی‌ماند» سخن [[درستی]] نیست؛ زیرا ممکن است ادعا شود که [[زمان]] تکلیف نسبت به انسان‌های مختلف می‌تواند متفاوت باشد<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، «جزوه راه و راهنماشناسی»، ص۶۷۳.</ref>. گاه افراد در سنین پایین به [[رشد]] و کمال [[عقلی]] و [[شناخت]] و [[قدرت]] می‌رسند. در این صورت اگر دلیلی مکلّف بودن افراد در سن پایین را ثابت می‌کرد، هیچ محال عقلی لازم نمی‌آمد و با [[عدل]] و [[حکمت الهی]] نیز تنافی نداشت؛ بنابراین ممکن است [[معصوم]] در آغاز [[تولد]] و حتی در رحم [[مادر]] با علم و اراده خویش از زشتی‌ها و امور ناپسندی که در مورد آنها متصور است، اجتناب کند. بنابراین تمام مطالبی که در مورد اختیاری بودن عصمت در بزرگسالان گفته می‌شود، در اینجا هم [[صدق]] می‌کند؛ چون منشأ و ملاک عصمت همان علم و اراده‌ای است که در هر دو زمان [[طفولیت]] و بزرگسالی وجود دارد»<ref>ر.ک: احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۷۱.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۴۰.</ref>
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۱۳۲: خط ۱۳۸:


متکلمان متقدم نیل به [[مقام عصمت]] را مرهون عوامل چهارگانه ذیل می‌دانند<ref>ر.ک: تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۸؛ مناهج الیقین فی اصول الدین، ص۲۷۹.</ref>:
متکلمان متقدم نیل به [[مقام عصمت]] را مرهون عوامل چهارگانه ذیل می‌دانند<ref>ر.ک: تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۷، ص۸؛ مناهج الیقین فی اصول الدین، ص۲۷۹.</ref>:
# وجود [[ملکه]] مانع [[معصیت]] و [[داعی]] [[عفت]]؛
# وجود [[ملکه]] مانع [[معصیت]] و [[داعی]] [[عفت]]؛
# [[علم]] و [[آگاهی]] از [[کیفر]] و [[محافظت]] گناه و [[منافع]] [[طاعت]]؛
# [[علم]] و [[آگاهی]] از [[کیفر]] و [[محافظت]] گناه و [[منافع]] [[طاعت]]؛
خط ۱۴۳: خط ۱۴۸:


'''شعور و آگاهی'''
'''شعور و آگاهی'''
از منظر برخی از اندیشوران<ref>ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.</ref> خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب [[افعال]] [[زیبا]] و [[زشت]] است، [[علم]] به اینکه ارتکاب عمل [[زیبا]] و [[نیکو]] نتیجه [[قطعی]] خوبی برای [[انسان]] و [[ارتکاب گناه]] و [[معصیت]] نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم [[داعی]] و موجب حصول مصونیت و [[عصمت]] می‌شود.
از منظر برخی از اندیشوران<ref>ر.ک: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴؛ محمدحسین حسینی طهرانی، امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۵۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء، ص۱۹.</ref> خاستگاه عصمت علم و آگاهی خاص معصومان از نتایج و عواقب [[افعال]] [[زیبا]] و [[زشت]] است، [[علم]] به اینکه ارتکاب عمل [[زیبا]] و [[نیکو]] نتیجه [[قطعی]] خوبی برای [[انسان]] و [[ارتکاب گناه]] و [[معصیت]] نتیجه دردناک و سوئی را به همراه خواهد داشت، این علم [[داعی]] و موجب حصول مصونیت و [[عصمت]] می‌شود.


خط ۱۶۲: خط ۱۶۸:


'''[[اراده]] و [[انتخاب]]'''
'''[[اراده]] و [[انتخاب]]'''
برخی از محققان در توجیه خاستگاه [[عصمت]] علاوه بر [[علم]]، اراده و انتخاب [[انسان]] را در حصول عصمت مؤثر دانسته‌اند<ref>ر.ک: محمد ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸.</ref>، به دیگر سخن، برخی از [[انسان‌ها]] از [[قدرت]] [[تصمیم‌گیری]] و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسان‌های [[سست]] و مردّد و [[وسواس]] در تصمیم‌گیری هستند، [[پیامبران]] از نوع انسان‌هایی هستند که علاوه بر علم و [[آگاهی]] از عواقب امور و [[صفات کمال]] [[الهی]]، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده [[ترک گناه]] به [[مقام عصمت]] نائل میآیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسان‌ها مواجه هستیم، چه بسا [[انسانی]] با [[مصرف]] سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده [[قوی]]، به ترک آن رو می‌آورد و در مقابل آن، انسان‌های [[ضعیف]] الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض می‌کنند.
برخی از محققان در توجیه خاستگاه [[عصمت]] علاوه بر [[علم]]، اراده و انتخاب [[انسان]] را در حصول عصمت مؤثر دانسته‌اند<ref>ر.ک: محمد ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸.</ref>، به دیگر سخن، برخی از [[انسان‌ها]] از [[قدرت]] [[تصمیم‌گیری]] و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضی دیگر که انسان‌های [[سست]] و مردّد و [[وسواس]] در تصمیم‌گیری هستند، [[پیامبران]] از نوع انسان‌هایی هستند که علاوه بر علم و [[آگاهی]] از عواقب امور و [[صفات کمال]] [[الهی]]، دارای قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده [[ترک گناه]] به [[مقام عصمت]] نائل میآیند. ما در تجربه زندگانی با هر دو نوع از انسان‌ها مواجه هستیم، چه بسا [[انسانی]] با [[مصرف]] سیگاری مثلاً به مدت طولانی با یک اراده [[قوی]]، به ترک آن رو می‌آورد و در مقابل آن، انسان‌های [[ضعیف]] الاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض می‌کنند.


خط ۱۷۳: خط ۱۸۰:


'''[[روح القدس]]'''
'''[[روح القدس]]'''
برخی از [[عالمان]]، مبدأ عصمت معصومان را «[[روح]]» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضی [[آیات]] از اعطای آن به [[پیامبران]] و [[امامان]] سخن رفته است. مانند [[آیه]]: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ}}<ref>«و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref>. این آیه از اعطای «روح» ـ که از [[امر الهی]] است ـ به [[پیامبر]] خبر می‌دهد که نتیجه آن [[علم پیامبر]] به [[حقیقت]] کتاب و [[ایمان]] است.
برخی از [[عالمان]]، مبدأ عصمت معصومان را «[[روح]]» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضی [[آیات]] از اعطای آن به [[پیامبران]] و [[امامان]] سخن رفته است. مانند [[آیه]]: {{متن قرآن|كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ}}<ref>«و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست» سوره شوری، آیه ۵۲.</ref>. این آیه از اعطای «روح» ـ که از [[امر الهی]] است ـ به [[پیامبر]] خبر می‌دهد که نتیجه آن [[علم پیامبر]] به [[حقیقت]] کتاب و [[ایمان]] است.


خط ۱۸۰: خط ۱۸۸:


'''مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی (نظریه مختار)'''
'''مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی (نظریه مختار)'''
چهار دیدگاه پیشین هر کدام بر یک خاستگاه و بُعد عصمت تأکید و اهتمام داشته‌اند که ضعف آنها نادیده انگاشتن ابعاد دیگر عصمت بود. برای جبران این [[کاستی]] باید ابعاد و زوایای مختلف عصمت را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد. با [[تأمل]] در این مسأله روشن می‌شود که عصمت تنها رهاورد عوامل طبیعی مانند تأثیر محیط، [[خانواده]] و ژنتیک نیست، چنان که نمی‌توان خاستگاه عصمت را به [[علم]]، [[اراده]] و [[استعداد]] خود [[معصوم]] منحصر کرد، یا گفت عصمت صرفاً معلول [[لطف]] و [[فضل الهی]] است؛ چراکه دیدگاه انحصارگرانه در هر یک از این عوامل سه گانه موجب نادیده انگاشتن نقش عوامل دیگر می‌شود که قابل [[انکار]] نیستند.
چهار دیدگاه پیشین هر کدام بر یک خاستگاه و بُعد عصمت تأکید و اهتمام داشته‌اند که ضعف آنها نادیده انگاشتن ابعاد دیگر عصمت بود. برای جبران این [[کاستی]] باید ابعاد و زوایای مختلف عصمت را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داد. با [[تأمل]] در این مسأله روشن می‌شود که عصمت تنها رهاورد عوامل طبیعی مانند تأثیر محیط، [[خانواده]] و ژنتیک نیست، چنان که نمی‌توان خاستگاه عصمت را به [[علم]]، [[اراده]] و [[استعداد]] خود [[معصوم]] منحصر کرد، یا گفت عصمت صرفاً معلول [[لطف]] و [[فضل الهی]] است؛ چراکه دیدگاه انحصارگرانه در هر یک از این عوامل سه گانه موجب نادیده انگاشتن نقش عوامل دیگر می‌شود که قابل [[انکار]] نیستند.


خط ۱۸۵: خط ۱۹۴:


'''عوامل طبیعی'''
'''عوامل طبیعی'''
[[وراثت]]، محیط و [[خانواده]] نقش مهمی در [[تربیت]] و مسیر [[زندگی]] هر فردی در رویکرد وی به [[اخلاق]] و [[فضایل]] دارند، از آنجا که محیط خانواده و آباء و اجداد [[پیامبران]] [[انسان‌های پاک]] [[سرشت]] هستند بستر مناسبی برای [[تربیت اخلاقی]] پیامبران پیشاپیش به وجود آمده است. اما نقش عوامل فوق در حد اقتضا و فراهم آوردن بستر مناسب برای [[رشد]] و نمو صفات و فضایل [[پیامبر]] است.
[[وراثت]]، محیط و [[خانواده]] نقش مهمی در [[تربیت]] و مسیر [[زندگی]] هر فردی در رویکرد وی به [[اخلاق]] و [[فضایل]] دارند، از آنجا که محیط خانواده و آباء و اجداد [[پیامبران]] [[انسان‌های پاک]] [[سرشت]] هستند بستر مناسبی برای [[تربیت اخلاقی]] پیامبران پیشاپیش به وجود آمده است. اما نقش عوامل فوق در حد اقتضا و فراهم آوردن بستر مناسب برای [[رشد]] و نمو صفات و فضایل [[پیامبر]] است.


خط ۱۹۰: خط ۲۰۰:


'''عوامل [[انسانی]]'''
'''عوامل [[انسانی]]'''
از آنجا که محیط بستر رشد و نمو پیامبران را در نیل به [[کمالات]] از آن جمله عصمت فراهم آورده است، رهاورد آن، وجود زمینه و شرایط [[تکامل]] در سرشت [[نبی]] است. [[فطرت]] [[توحید]] و کمال یابی در پیامبر با فرض فوق سالم و مصون از گرد و غبار [[معرفتی]] و عملی مانده است و این پیامبر را به سوی [[خداوند]] و تکامل سوق می‌دهد. در این مرحله عوامل انسانی از قبیل [[شعور]] و [[آگاهی]]، [[اراده]] و [[انتخاب]]، [[عقل]] و [[ملکه نفسانی]] نقش خود را در [[احیا]] و تقویت عصمت ایفا می‌کنند.
از آنجا که محیط بستر رشد و نمو پیامبران را در نیل به [[کمالات]] از آن جمله عصمت فراهم آورده است، رهاورد آن، وجود زمینه و شرایط [[تکامل]] در سرشت [[نبی]] است. [[فطرت]] [[توحید]] و کمال یابی در پیامبر با فرض فوق سالم و مصون از گرد و غبار [[معرفتی]] و عملی مانده است و این پیامبر را به سوی [[خداوند]] و تکامل سوق می‌دهد. در این مرحله عوامل انسانی از قبیل [[شعور]] و [[آگاهی]]، [[اراده]] و [[انتخاب]]، [[عقل]] و [[ملکه نفسانی]] نقش خود را در [[احیا]] و تقویت عصمت ایفا می‌کنند.


'''موهبت و [[لطف الهی]]'''
'''موهبت و [[لطف الهی]]'''
وجود دو عامل فوق، [[عصمت]] [[انسان‌ها]] را ممکن میسازد به گونه‌ای که پیمودن راه عصمت برای هر [[انسانی]] با اتکا و فرض دو عامل فوق ممکن می‌گردد، لکن نکته مهم این است که دو علل فوق تنها راه امکان عصمت و نه [[ضرورت]] و ملازمه عصمت با [[انسان]] و [[پیامبر]] را ثابت می‌کند و برای تبیین ملازمه و [[اثبات عصمت]] باید به دلائل [[دینی]] روآورد.
وجود دو عامل فوق، [[عصمت]] [[انسان‌ها]] را ممکن میسازد به گونه‌ای که پیمودن راه عصمت برای هر [[انسانی]] با اتکا و فرض دو عامل فوق ممکن می‌گردد، لکن نکته مهم این است که دو علل فوق تنها راه امکان عصمت و نه [[ضرورت]] و ملازمه عصمت با [[انسان]] و [[پیامبر]] را ثابت می‌کند و برای تبیین ملازمه و [[اثبات عصمت]] باید به دلائل [[دینی]] روآورد.


خط ۲۱۴: خط ۲۲۶:
مرحوم [[شبر]] می‌نویسد: «[[حقیقت عصمت]]، همان قوت [[عقل]] است، به گونه‌ای که بر دیگر [[خواسته‌های نفسانی]] [[انسان]] چیره شود»<ref>عبدالله شبر، حق الیقین، ص۹۰.</ref>. [[شهید مطهری]] بر این [[باور]] است که «[[گناه]] نکردن و [[اشتباه]] نداشتن [[پیامبران]]، معلول نوع [[بینش]] و درجه یقین و ایمان ایشان است»<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار (وحی و نبوت)، ج۲، ص۱۶۰.</ref>. استاد مصباح نیز [[ملکه عصمت]] را برخاسته از [[آگاهی]] کامل به [[زشتی]] گناه و [[اراده]] [[قوی]] بر مهار [[تمایلات]] می‌داند<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح، آموزش عقاید (مشکات)، ج۲۹، ص۲۳۷؛ همو، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۳۰۳.</ref>. البته [[علامه طباطبایی]] نیز دخالت اراده [[معصومان]] را در کارهایشان می‌پذیرد؛ به این بیان که اگر کار [[معصوم]] تنها با [[اراده خداوند]] انجام شود، قهراً این کار فاقد [[اراده انسان]] می‌گردد که با اختیاری بودن آن ناسازگار خواهد بود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۹؛ ر.ک: علی ربانی و کریم واعظ حسینی، «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش۹۰، تابستان ۱۳۹۳.</ref>. برخی نیز بر [[علم]] به عنوان عامل اصلی عصمت پافشاری دارند؛ به این بیان که علم به وجود سم، ما را از تناول آن باز می‌دارد و بر همین اساس علم معصومان ایشان را از هر لغزشی باز می‌دارد<ref>ر.ک: کمال حیدری، العصمة، ص۱۳۸.</ref>.
مرحوم [[شبر]] می‌نویسد: «[[حقیقت عصمت]]، همان قوت [[عقل]] است، به گونه‌ای که بر دیگر [[خواسته‌های نفسانی]] [[انسان]] چیره شود»<ref>عبدالله شبر، حق الیقین، ص۹۰.</ref>. [[شهید مطهری]] بر این [[باور]] است که «[[گناه]] نکردن و [[اشتباه]] نداشتن [[پیامبران]]، معلول نوع [[بینش]] و درجه یقین و ایمان ایشان است»<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار (وحی و نبوت)، ج۲، ص۱۶۰.</ref>. استاد مصباح نیز [[ملکه عصمت]] را برخاسته از [[آگاهی]] کامل به [[زشتی]] گناه و [[اراده]] [[قوی]] بر مهار [[تمایلات]] می‌داند<ref>ر.ک: محمدتقی مصباح، آموزش عقاید (مشکات)، ج۲۹، ص۲۳۷؛ همو، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص۳۰۳.</ref>. البته [[علامه طباطبایی]] نیز دخالت اراده [[معصومان]] را در کارهایشان می‌پذیرد؛ به این بیان که اگر کار [[معصوم]] تنها با [[اراده خداوند]] انجام شود، قهراً این کار فاقد [[اراده انسان]] می‌گردد که با اختیاری بودن آن ناسازگار خواهد بود<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۹؛ ر.ک: علی ربانی و کریم واعظ حسینی، «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش۹۰، تابستان ۱۳۹۳.</ref>. برخی نیز بر [[علم]] به عنوان عامل اصلی عصمت پافشاری دارند؛ به این بیان که علم به وجود سم، ما را از تناول آن باز می‌دارد و بر همین اساس علم معصومان ایشان را از هر لغزشی باز می‌دارد<ref>ر.ک: کمال حیدری، العصمة، ص۱۳۸.</ref>.


نکته اساسی این است که علم را به [[تنهایی]] نمی‌توان عامل بازدارنده دانست. پاره‌ای از [[آیات قرآن]] نیز گویای این حقیقت‌اند، مانند: {{متن قرآن|وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref> و [[آیه]]... {{متن قرآن|فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...}}<ref>«و به آنان از کار (شریعت) برهان‌هایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بی‌گمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف می‌ورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.</ref>. در آیاتی نیز از [[علم]] در همین راستا [[ستایش]] شده است، مانند:... {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«سپس روز رستخیز آنان را خوار می‌گرداند و می‌فرماید: آن شریک‌های من که برای آنان (با پیامبران) مخالفت می‌کردید کجایند؟ و اهل دانش می‌گویند: بی‌گمان امروز خواری و عذاب برای کافران است» سوره نحل، آیه ۲۷.</ref> و آیه {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ...}}<ref>«اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.</ref>. نتیجه آنکه تأثیر اساسی علم انکارپذیر نیست، اما هرگز نباید علم (مطلق) را عامل اصلی [[عصمت]] دانست»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۴۷.</ref>.
نکته اساسی این است که علم را به [[تنهایی]] نمی‌توان عامل بازدارنده دانست. پاره‌ای از [[آیات قرآن]] نیز گویای این حقیقت‌اند، مانند: {{متن قرآن|وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.</ref> و [[آیه]]... {{متن قرآن|فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ...}}<ref>«و به آنان از کار (شریعت) برهان‌هایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بی‌گمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف می‌ورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.</ref>. در آیاتی نیز از [[علم]] در همین راستا [[ستایش]] شده است، مانند:... {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوءَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«سپس روز رستخیز آنان را خوار می‌گرداند و می‌فرماید: آن شریک‌های من که برای آنان (با پیامبران) مخالفت می‌کردید کجایند؟ و اهل دانش می‌گویند: بی‌گمان امروز خواری و عذاب برای کافران است» سوره نحل، آیه ۲۷.</ref> و آیه {{متن قرآن|بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ...}}<ref>«اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش داده‌اند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمی‌کنند» سوره عنکبوت، آیه ۴۹.</ref>. نتیجه آنکه تأثیر اساسی علم انکارپذیر نیست، اما هرگز نباید علم (مطلق) را عامل اصلی [[عصمت]] دانست»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۴۷.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۲۲۲: خط ۲۳۴:
| پاسخ = آقایان حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]'''  و '''[[واعظ حسینی|واعظ حسینی]]''' در ''«[[منشأ عصمت (مقاله)|منشأ عصمت]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
| پاسخ = آقایان حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]'''  و '''[[واعظ حسینی|واعظ حسینی]]''' در ''«[[منشأ عصمت (مقاله)|منشأ عصمت]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:


'''دیدگاه‌های مختلف پیرامون [[عصمت]]'''
«'''دیدگاه‌های مختلف پیرامون [[عصمت]]'''


'''دیدگاه [[اول]]: اسباب چهارگانه'''
'''دیدگاه [[اول]]: اسباب چهارگانه'''
خط ۲۴۴: خط ۲۵۶:
۲. گرچه برخی از متفکران به [[انتقاد]] از دیدگاه فوق پرداخته‌اند [[ولی]]، با اشاره یا [[صراحت]]، برخی از خطوط این بیان را مقبول دانسته به تبیین و تقویت آن پرداخته‌‏‏اند <ref>ن.ک: طوسی، ۱۴۰۵: ۳۶۹؛ سیوری، ۱۴۰۵: ۳۰۲</ref>. [[حکیم]] [[ملاهادی سبزواری]]، درباره «[[عصمت]] و منشأ» آن می‏‌نویسد:
۲. گرچه برخی از متفکران به [[انتقاد]] از دیدگاه فوق پرداخته‌اند [[ولی]]، با اشاره یا [[صراحت]]، برخی از خطوط این بیان را مقبول دانسته به تبیین و تقویت آن پرداخته‌‏‏اند <ref>ن.ک: طوسی، ۱۴۰۵: ۳۶۹؛ سیوری، ۱۴۰۵: ۳۰۲</ref>. [[حکیم]] [[ملاهادی سبزواری]]، درباره «[[عصمت]] و منشأ» آن می‏‌نویسد:


امّا آنکه چیست؟ خوئى است که منع کند صاحبش را از [[خطا]]، از آن جهت که [[علم]] دارد به مثالب معاصى و [[مناقب]] [[طاعات]]؛ پس امکان دارد از براى او [[معصیت]] و عدم [[طاعت]]، لیکن چون [[علم]] دارد به معایب معاصى و مضارّ آنها، مرتکب نمى‌‏شود آنها را. و چون [[علم]] دارد به [[محاسن]] و [[منافع]] [[طاعات]]، به جا مى‏آورد آن‏ها را، و آن [[هیئت]] نوریّه، [[راسخ]] و مؤکّد مى‏شود در [[انبیا]] و [[اولیا]]، به تتابع وحى و [[الهام]] <ref>سبزواری، بی‏تا: ۴۷۶</ref>.
امّا آنکه چیست؟ خوئى است که منع کند صاحبش را از [[خطا]]، از آن جهت که [[علم]] دارد به مثالب معاصى و [[مناقب]] [[طاعات]]؛ پس امکان دارد از براى او [[معصیت]] و عدم [[طاعت]]، لکن چون [[علم]] دارد به معایب معاصى و مضارّ آنها، مرتکب نمى‌‏شود آنها را. و چون [[علم]] دارد به [[محاسن]] و [[منافع]] [[طاعات]]، به جا مى‏آورد آن‏ها را، و آن [[هیئت]] نوریّه، [[راسخ]] و مؤکّد مى‏شود در [[انبیا]] و [[اولیا]]، به تتابع وحى و [[الهام]] <ref>سبزواری، بی‏تا: ۴۷۶</ref>.


۳. برخی از [[پژوهشگران]] نقدهایی را نسبت به دیدگاه فوق مطرح کرده‌‏اند از جمله:
۳. برخی از [[پژوهشگران]] نقدهایی را نسبت به دیدگاه فوق مطرح کرده‌‏اند از جمله:
خط ۲۵۰: خط ۲۶۲:
أ. از آنجا که صاحبان نظریه فوق، تبیینی برای [[وجه]] اختصاص این [[موهبت]] به عده‌ای خاص، ارائه نداده‌اند؛ بر آنها اشکال شده که: این نظریه نمی‌تواند [[فلسفه عصمت]] را بیان کند و [[راز]] [[مصونیت]] [[انبیاء]] را از [[گناه]] و [[اشتباه]] بگشاید و معلوم کند که چرا [[عصمت]] در انحصار افراد معدودی است؛ زیرا امور چهارگانه مذکور در هر کس باشد بنابر این نظریه دارای [[مقام عصمت]] می‏‌شود <ref>ن.ک: ری‏ شهری، ۱۳۷۵: ۲۱۰؛ شریفی، ۱۳۸۸: ۵۱</ref>.
أ. از آنجا که صاحبان نظریه فوق، تبیینی برای [[وجه]] اختصاص این [[موهبت]] به عده‌ای خاص، ارائه نداده‌اند؛ بر آنها اشکال شده که: این نظریه نمی‌تواند [[فلسفه عصمت]] را بیان کند و [[راز]] [[مصونیت]] [[انبیاء]] را از [[گناه]] و [[اشتباه]] بگشاید و معلوم کند که چرا [[عصمت]] در انحصار افراد معدودی است؛ زیرا امور چهارگانه مذکور در هر کس باشد بنابر این نظریه دارای [[مقام عصمت]] می‏‌شود <ref>ن.ک: ری‏ شهری، ۱۳۷۵: ۲۱۰؛ شریفی، ۱۳۸۸: ۵۱</ref>.


[[نقد]] فوق، ناصواب است چرا که:[[ رسالت]] این دیدگاه (اسباب چهارگانه)، بیان عوامل و اسباب شکل‌گیری صفتِ «[[عصمت]]» است و تبیین [[وجه]]/ رازِ اختصاص این [[موهبت]] به عده ای خاص، از حوزه بحث بیرون می‏باشد.
نقد فوق، ناصواب است چرا که:[[ رسالت]] این دیدگاه (اسباب چهارگانه)، بیان عوامل و اسباب شکل‌گیری صفتِ «[[عصمت]]» است و تبیین [[وجه]]/ رازِ اختصاص این [[موهبت]] به عده ای خاص، از حوزه بحث بیرون می‏باشد.


[[ب]]. محور بحث این است که [[منشأ عصمت]] (از [[خطا]] و [[خطیئه]]) چیست؟ در حالی که این بیان ناظر به اسباب و عواملِ «[[عصمت]]» از [[معاصی]] است و شامل [[عصمت از خطا]] و [[نسیان]] نیست.
[[ب]]. محور بحث این است که [[منشأ عصمت]] (از [[خطا]] و [[خطیئه]]) چیست؟ در حالی که این بیان ناظر به اسباب و عواملِ «[[عصمت]]» از [[معاصی]] است و شامل [[عصمت از خطا]] و [[نسیان]] نیست.


[[ج]]. عامل سوم (تتابع [[وحی]] و [[الهام]]) ظاهرا دوران پیش از [[نبوت]] و [[امامت]] را شامل نمی‌شود؛ مگر اینکه گفته شود: [[معصومان]] از بدو [[تولد]]، برخوردار از [[وحی]] یا [[الهامات]] هستند.
[[ج]]. عامل سوم (تتابع [[وحی]] و [[الهام]]) ظاهرا دوران پیش از [[نبوت]] و [[امامت]] را شامل نمی‌شود؛ مگر اینکه گفته شود: [[معصومان]] از بدو تولد، برخوردار از [[وحی]] یا [[الهامات]] هستند.


[[د]]. [[علم]] و بینشی که در عامل دوم گوشزد شده، واضح نیست که چه سنخی از [[علوم]] می‌باشد؟ آیا [[علمی]] [[ذهنی]] و حصولی است یا نوعی [[کشف]] [[حقایق]] است؟ اگر مقصود از [[علم]]، دانشی ویژه، [[راسخ]] و [[شهودی]] باشد، در این صورت تا حدودی قابل [[دفاع]] می‌باشد (دیدگاه بعدی). [[ولی]] اگر منظور، [[علم]] و [[یقین]] حصولی است، اولاً: به طور عادی چنین [[علمی]] نمی‌تواند منشأِ «[[عصمت]]» اصطلاحی گردد. ثانیاً: همانطور که در دیدگاه دوم خواهد آمد، براساس برخی [[متون دینی]]، [[علم]] و دانشی که [[منشأ عصمت]] است، از سنخ [[علوم عادی]] و حصولی نیست.
[[د]]. [[علم]] و بینشی که در عامل دوم گوشزد شده، واضح نیست که چه سنخی از [[علوم]] می‌باشد؟ آیا [[علمی]] [[ذهنی]] و حصولی است یا نوعی [[کشف]] [[حقایق]] است؟ اگر مقصود از [[علم]]، دانشی ویژه، [[راسخ]] و [[شهودی]] باشد، در این صورت تا حدودی قابل [[دفاع]] می‌باشد (دیدگاه بعدی). [[ولی]] اگر منظور، [[علم]] و [[یقین]] حصولی است، اولاً: به طور عادی چنین [[علمی]] نمی‌تواند منشأِ «[[عصمت]]» اصطلاحی گردد. ثانیاً: همانطور که در دیدگاه دوم خواهد آمد، براساس برخی [[متون دینی]]، [[علم]] و دانشی که [[منشأ عصمت]] است، از سنخ [[علوم عادی]] و حصولی نیست.
خط ۳۴۷: خط ۳۵۹:


پیرامون این دیدگاه نکاتی چند، [[شایسته]] بیان است:
پیرامون این دیدگاه نکاتی چند، [[شایسته]] بیان است:
#به نظر می‏رسد این دیدگاه با [[متون دینی]] سازگارتر است؛ برخی از [[آیات]] و [[روایات]] می‌‏تواند در این زمینه، [[دلیل]] یا مویّد خوبی باشد <ref>ن.ک. بقره: ۱۲۰، آل‏عمران: ۶۱، رعد: ۳۷، تکاثر: ۶</ref>. از سوی دیگر، این قول با مباحث [[علم]] النفس [[فلسفی]] نیز، تطابق دارد <ref>همان، ۲: ۱۳۸</ref>.
#به نظر می‏رسد این دیدگاه با [[متون دینی]] سازگارتر است؛ برخی از [[آیات]] و [[روایات]] می‌‏تواند در این زمینه، [[دلیل]] یا مویّد خوبی باشد <ref>ن.ک. بقره: ۱۲۰، آل‏عمران: ۶۱، رعد: ۳۷، تکاثر: ۶</ref>. از سوی دیگر، این قول با مباحث [[علم]] النفس [[فلسفی]] نیز، تطابق دارد <ref>همان، ۲: ۱۳۸</ref>.
#همانطور که برخی از [[محققان]] متذکر شده‌اند، این دیدگاه ظاهراً، در صدد تبیین منشأ [[عصمت عملی]] ([[عصمت]] از [[گناه]] و خلاف) است که در این صورت شخص [[معصوم]] با توجه به [[علم تامّ]] و راسخی که دارد، از روی [[اراده]] و [[اختیار]]، از [[معاصی]] [[احتراز]] می‏‌کند؛ اما نسبت به عاملِ [[عصمت علمی]] ([[عصمت از خطا]]، [[اشتباه]] و [[نسیان]]) نارسا می‏باشد <ref>سبحانی، ۱۳۶۶، ۵: ۱۸</ref>. بخاطر اینکه «[[علم]] یا [[درک]] خاص» در فرضی می‌تواند رادع باشد که [[انسان]] از صورت عمل و [[قبح]] آن، [[آگاه]] باشد؛ در حالی که در فرض [[خطا]] یا [[نسیان]]، چهره [[واقعی]] شیء یا فعل و [[زشتی]] آن، مورد توجه فاعل نبوده و [[حقیقت]] آن به صورتی دیگر [[تصور]] شده است. از این رو باید برای تبیین منشأ «[[عصمت از خطا]] و [[سهو]]»، بیان دیگری ارائه شود <ref>همان</ref>.
#همانطور که برخی از [[محققان]] متذکر شده‌اند، این دیدگاه ظاهراً، در صدد تبیین منشأ [[عصمت عملی]] ([[عصمت]] از [[گناه]] و خلاف) است که در این صورت شخص [[معصوم]] با توجه به [[علم تامّ]] و راسخی که دارد، از روی [[اراده]] و [[اختیار]]، از [[معاصی]] [[احتراز]] می‏‌کند؛ اما نسبت به عاملِ [[عصمت علمی]] ([[عصمت از خطا]]، [[اشتباه]] و [[نسیان]]) نارسا می‏باشد <ref>سبحانی، ۱۳۶۶، ۵: ۱۸</ref>. بخاطر اینکه «[[علم]] یا [[درک]] خاص» در فرضی می‌تواند رادع باشد که [[انسان]] از صورت عمل و [[قبح]] آن، [[آگاه]] باشد؛ در حالی که در فرض [[خطا]] یا [[نسیان]]، چهره [[واقعی]] شیء یا فعل و [[زشتی]] آن، مورد توجه فاعل نبوده و [[حقیقت]] آن به صورتی دیگر [[تصور]] شده است. از این رو باید برای تبیین منشأ «[[عصمت از خطا]] و [[سهو]]»، بیان دیگری ارائه شود <ref>همان</ref>.
همین نکته باعث شده که برخی از [[پژوهشگران]]، [[عصمت از خطا]] و [[سهو]] را جبری بدانند <ref>ری‏شهری، همان: ۲۰۳</ref> با این توضیح که: «[[اشتباه]] یا [[خطا]] ملازم [[عدم آگاهی]] است و معنا ندارد که [[انسان]] به [[اراده]] خود و به [[انتخاب]] خود، [[اشتباه]] نکند؛ چون [[اراده]]، همیشه با [[آگاهی]] توأم است» <ref>همان</ref>.
همین نکته باعث شده که برخی از [[پژوهشگران]]، [[عصمت از خطا]] و [[سهو]] را جبری بدانند <ref>ری‏شهری، همان: ۲۰۳</ref> با این توضیح که: «[[اشتباه]] یا [[خطا]] ملازم [[عدم آگاهی]] است و معنا ندارد که [[انسان]] به [[اراده]] خود و به [[انتخاب]] خود، [[اشتباه]] نکند؛ چون [[اراده]]، همیشه با [[آگاهی]] توأم است» <ref>همان</ref>.
در زمینه این نکته یا [[نقد]]، باید گفت: گرچه کلمات و توجیه‌های جناب [[علامه]] و دیگران در بسیاری از موارد، [[ظاهر]] در «[[عصمت از معصیت]]» است [[ولی]] در برخی مواضع [[معتقدان]] به این دیدگاه (منشأ بودن [[علم]])، مدعی [[علم]] و درکی هستند که فراگیر بوده و مطلق [[عصمت]] را نتیجه می‌دهد. یعنی شخص [[معصوم]] در پرتو [[لطف الهی]] از چنان [[علم]] و درکی (مکشوف بودن [[حقایق]] اشیاء) برخوردار می‌باشد که [[خطا]] و [[سهو]] در مورد چنین شخصی، سالبه به انتفاء موضوع است. [[آیة الله]] سبحانی در این خصوص می‏نویسد:
 
[[واقعیت]] [[عصمت]] در این مورد، [[علم گسترده]] و [[استوار]] فرد [[معصوم]] به [[جهان]] و اشیاء است؛ که هرگز [[غفلت]] و [[اشتباه]] در او رخ نمی‌دهد و چهره [[واقعی]] عمل از او پنهان نمی‌گردد <ref>سبحانی، همان، ۵: ۱۸</ref>.
در زمینه این نکته یا [[نقد]]، باید گفت: گرچه کلمات و توجیه‌های جناب [[علامه]] و دیگران در بسیاری از موارد، [[ظاهر]] در «[[عصمت از معصیت]]» است [[ولی]] در برخی مواضع [[معتقدان]] به این دیدگاه (منشأ بودن [[علم]])، مدعی [[علم]] و درکی هستند که فراگیر بوده و مطلق [[عصمت]] را نتیجه می‌دهد. یعنی شخص [[معصوم]] در پرتو [[لطف الهی]] از چنان [[علم]] و درکی (مکشوف بودن [[حقایق]] اشیاء) برخوردار می‌باشد که [[خطا]] و [[سهو]] در مورد چنین شخصی، سالبه به انتفاء موضوع است. [[آیة الله]] سبحانی در این خصوص می‏‌نویسد: [[واقعیت]] [[عصمت]] در این مورد، [[علم گسترده]] و [[استوار]] فرد [[معصوم]] به [[جهان]] و اشیاء است؛ که هرگز [[غفلت]] و [[اشتباه]] در او رخ نمی‌دهد و چهره [[واقعی]] عمل از او پنهان نمی‌گردد <ref>سبحانی، همان، ۵: ۱۸</ref>.
پیشتر [[گذشت]] که [[علامه طباطبایی]] چنین [[علم]] و درکی را بر «[[روح]] مویِّد و مسدِّد» تطبیق می‏‌کند؛ همان [[روحی]] که در پرتو آن، به تعبیر [[امام باقر]]{{ع}}، [[نبیّ]] و [[وصی]] به هر آنچه در میان [[زمین]] و [[عرش]] رخ می‌دهد، [[آگاه]] می‏‌شود <ref>کلینی، همان، ۱: ۲۷۲</ref> بیان [[علامه]] درباره [[معرفت]] و [[حبّ]] [[خواص]] از [[اولیاء]] چنین است:
 
این [[طایفه]]، همان مقربینى هستند که به [[قرب]] [[خداى تعالى]] [[رستگار]] شده‌‏اند، چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان [[حائل]] گردد باقى نمانده، نه در [[محسوسات]] و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش [[نفس]] و یا مورد تلبیس [[شیطان]] باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از [[حق]] تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود، و به همین جهت [[خداوند]] [[علم الیقین]] را بر ایشان [[افاضه]] مى‏‌کند، و [[کشف]] مى‌‏کند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادى [[کور]]، مستور است؛ هم چنان که در این [[آیه]] آمده است: ‏{{متن قرآن|كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَّرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}} <ref>همان، ۱۱: ۱۶۱</ref>.
پیشتر [[گذشت]] که [[علامه طباطبایی]] چنین [[علم]] و درکی را بر «[[روح]] مویِّد و مسدِّد» تطبیق می‏‌کند؛ همان [[روحی]] که در پرتو آن، به تعبیر [[امام باقر]]{{ع}}، [[نبیّ]] و [[وصی]] به هر آنچه در میان [[زمین]] و [[عرش]] رخ می‌دهد، [[آگاه]] می‏‌شود <ref>کلینی، همان، ۱: ۲۷۲</ref> بیان [[علامه]] درباره [[معرفت]] و [[حبّ]] [[خواص]] از [[اولیاء]] چنین است: این [[طایفه]]، همان مقربینى هستند که به [[قرب]] [[خداى تعالى]] [[رستگار]] شده‌‏اند، چون دیگر چیزى که میان آنان و پروردگارشان [[حائل]] گردد باقى نمانده، نه در [[محسوسات]] و نه موهومات، و نه آنچه مورد هوا و خواهش [[نفس]] و یا مورد تلبیس [[شیطان]] باشد؛ زیرا هر چه که در برابر آنان قرار گیرد آیتى خواهد بود که کاشف از [[حق]] تعالى است نه حجابى که میان آنان و حضرتش ساتر شود، و به همین جهت [[خداوند]] [[علم الیقین]] را بر ایشان [[افاضه]] مى‏‌کند، و [[کشف]] مى‌‏کند براى ایشان از آنچه که نزد او است از حقایقى که از دیدگان مادى [[کور]]، مستور است؛ هم چنان که در این [[آیه]] آمده است: ‏{{متن قرآن|كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ * كِتَابٌ مَّرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ}} <ref>همان، ۱۱: ۱۶۱</ref>.
 
#[[علامه طباطبایی]] در برخی مواضع، از آن [[علم]]، تعبیر کرده‌‏اند به «صورة علمیة صالحة غیر متغیرة» <ref>همان، ۲: ۱۲۹</ref> که [[ظاهر]] در [[علم حصولی]] است [[ولی]]، در برخی موارد دیگر، [[منشأ عصمت]] را نوعی [[علم حضوری]] و [[شهودی]] دانسته‏‌اند <ref>همان</ref> این دو بیان با هم منافاتی ندارند، و می‌توان گفت هر یک، مرتبه ای از یک واقعیت‌اند؛ بدین گونه که آنچه اصیل و در رتبه نخست است، [[علم]] [[شهودی]] و حضوری می‌باشد، که در مرحله بعد، [[صور]] [[ذهنی]][[ ثابت]]، از همان اصل، نشأت می‏‌گیرد.
#[[علامه طباطبایی]] در برخی مواضع، از آن [[علم]]، تعبیر کرده‌‏اند به «صورة علمیة صالحة غیر متغیرة» <ref>همان، ۲: ۱۲۹</ref> که [[ظاهر]] در [[علم حصولی]] است [[ولی]]، در برخی موارد دیگر، [[منشأ عصمت]] را نوعی [[علم حضوری]] و [[شهودی]] دانسته‏‌اند <ref>همان</ref> این دو بیان با هم منافاتی ندارند، و می‌توان گفت هر یک، مرتبه ای از یک واقعیت‌اند؛ بدین گونه که آنچه اصیل و در رتبه نخست است، [[علم]] [[شهودی]] و حضوری می‌باشد، که در مرحله بعد، [[صور]] [[ذهنی]][[ ثابت]]، از همان اصل، نشأت می‏‌گیرد.


خط ۴۱۳: خط ۴۲۶:
از جمله آن خصائص (خصائص [[نبیّ]])، [[عصمت]] است و آن نیز تنها به هنگام [[کمال]] دو قوّه نظری و عملی تحقق می‌یابد؛ زیرا [[عصمت]] بر دو قسم است؛ یکی به [[علم]] باز می‌گردد و دیگری به عمل. اما قسم نخست، یعنی عصمتی که به [[علم]] برمی‌گردد، آن است که [[نبی]] در همه [[شئون]] و امور [[علمی]] و ابعاد ادراکی خود [[معصوم]] باشد... [[پیامبر]] [[وحی]] را به وسیله [[عقل]] مستفاد از پیشگاه [[حکیم]] [[علیم]] دریافت می‌کند و آن [[معرفت]] ها و [[آگاهی]] ها و دانش‌های دریافت شده، در [[حس]] مشترک او مجسم و متمثل می‌گردد؛ به گونه‌ای که [[وهم]] بر او [[مداخله]] نمی‌کند و سایر قوایِ [[مقهور]]، با او به [[بازی]] نمی‌نشیند. پس جز [[حق]] نمی‌بیند و جز [[حق]] نمی‌اندیشد؛ همان گونه که جز [[حق]] برای او مجسم و متمثل نمی‌شود؛ زیرا او به مقامی رسیده است که بر مدار [[حق]] می‌گردد. پس نه [[قلب]] او آنچه را دیده است [[دروغ]] می‌گوید، نه دیده او به هنگام دیدن [[حق]] مضطرب و پریشان می‌شود و از نگاه مستقیم سرمی‌زند <ref>سوره نجم، آیات ۱۱-۱۷</ref>؛ چه [[معارف]] و دانشها را از نزد [[حکیم]] علیمی دریافت کرده است که در آنجا [[خطا]] را مجالی نیست؛ زیرا میان [[عارف]] و منشأ [[عرفان]] او واسطه ای نیست... [[عقل]] مستفاد (که [[نفس]] [[نبی]] در آن رتبه قرار دارد) به جهت دوام [[حضور]] و شدت و قوت شهودش در برابر [[عقل فعال]]، هیچ مجالی برای [[فراموشی]] یا [[سهو]] و [[خطا]] ندارد. پس آنچه را [[عقل فعال]] به [[اذن پروردگار]] توانا خوانا کرد، فراموش نمی‌کند؛ در اینجه [[ابن سینا]] چنین می‌گوید که: [[انبیا]] از هیچ رو دچار [[خطا]] یا [[سهو]] نمی‌گردند <ref>جوادی آملی، همان، ۴: ۲۲۶-۲۳۱</ref>.
از جمله آن خصائص (خصائص [[نبیّ]])، [[عصمت]] است و آن نیز تنها به هنگام [[کمال]] دو قوّه نظری و عملی تحقق می‌یابد؛ زیرا [[عصمت]] بر دو قسم است؛ یکی به [[علم]] باز می‌گردد و دیگری به عمل. اما قسم نخست، یعنی عصمتی که به [[علم]] برمی‌گردد، آن است که [[نبی]] در همه [[شئون]] و امور [[علمی]] و ابعاد ادراکی خود [[معصوم]] باشد... [[پیامبر]] [[وحی]] را به وسیله [[عقل]] مستفاد از پیشگاه [[حکیم]] [[علیم]] دریافت می‌کند و آن [[معرفت]] ها و [[آگاهی]] ها و دانش‌های دریافت شده، در [[حس]] مشترک او مجسم و متمثل می‌گردد؛ به گونه‌ای که [[وهم]] بر او [[مداخله]] نمی‌کند و سایر قوایِ [[مقهور]]، با او به [[بازی]] نمی‌نشیند. پس جز [[حق]] نمی‌بیند و جز [[حق]] نمی‌اندیشد؛ همان گونه که جز [[حق]] برای او مجسم و متمثل نمی‌شود؛ زیرا او به مقامی رسیده است که بر مدار [[حق]] می‌گردد. پس نه [[قلب]] او آنچه را دیده است [[دروغ]] می‌گوید، نه دیده او به هنگام دیدن [[حق]] مضطرب و پریشان می‌شود و از نگاه مستقیم سرمی‌زند <ref>سوره نجم، آیات ۱۱-۱۷</ref>؛ چه [[معارف]] و دانشها را از نزد [[حکیم]] علیمی دریافت کرده است که در آنجا [[خطا]] را مجالی نیست؛ زیرا میان [[عارف]] و منشأ [[عرفان]] او واسطه ای نیست... [[عقل]] مستفاد (که [[نفس]] [[نبی]] در آن رتبه قرار دارد) به جهت دوام [[حضور]] و شدت و قوت شهودش در برابر [[عقل فعال]]، هیچ مجالی برای [[فراموشی]] یا [[سهو]] و [[خطا]] ندارد. پس آنچه را [[عقل فعال]] به [[اذن پروردگار]] توانا خوانا کرد، فراموش نمی‌کند؛ در اینجه [[ابن سینا]] چنین می‌گوید که: [[انبیا]] از هیچ رو دچار [[خطا]] یا [[سهو]] نمی‌گردند <ref>جوادی آملی، همان، ۴: ۲۲۶-۲۳۱</ref>.


در موضعی دیگر می‏‌گویند:
در موضعی دیگر می‏‌گویند: [[عصمت]]، [[شهودی]] است فوق العاده که [[انسان]] را از [[گناه]] باز می‌دارد. اگرچه اصل [[شهود]] متعلق به [[عقل نظری]] و [[پرهیز]] ازگناه مربوط به [[عقل عملی]] است؛ لکن [[منشأ عصمت]] [[عقل عملی]]، همان [[عقل نظری]] است. هرچه [[انسان]] [[پایین‌تر]] می‌آید، جناح [[عقل]] نظر از [[عقل]] عمل بیشتر فاصله می‌گیرد. گاهی یکی هست و دیگری نیست یا یکی [[ضعیف]] و دیگری [[قوی]] است. هر چه [[انسان]] بالاتر می‌رود و به [[شهود]] [[ناب]] نزدیک‌تر می‌شود، این دو جناح به یک دیگر نزدیک‌تر می‌شوند تا جایی که [[متحد]] یا [[واحد]] می‌گردند. [[عصمت علمی]]، بی‌شهود ممکن نیست؛ زیرا [[انسان]] در نشئه [[وهم]] و [[خیال]]، بافته‌های خود را بر یافته‌های [[عقل]] عرضه می‌کند و آن را مشوب می‌سازد و این [[تفکر]] مشوب، آمیخته با [[جهل]]، [[سهو]] [[نسیان]] خواهد. [[ولی]] اگر [[انسان]] در [[حرم]] [[عقل]] [[ناب]] به سر بُرد و از دسترس [[وهم]] و [[خیال]] رهید، [[معصوم]] خواهد بود؛ زیرا در [[حرم]] [[عقل]]،[[ شیطان]] درونی ([[وهم]] و [[خیال]]) و [[شیطان]] بیرونی ([[ابلیس]]) راه ندارد؛ چون تجرد [[ابلیس]]- مانند [[وهم]] و [[خیال]] - در سقفی [[پایین‌تر]] از سقف [[عقل]] محض است و در دستگاه تامّ تجرد [[عقلی]]، [[وهم]] و [[خیال]] به عنوان رهزن درون و [[ابلیس]] به عنوان رهزن بیرون، راه ندارد.... [[مقام]] [[منیع]] [[عصمت عملی]]، برای کسی حاصل می‌شود که به [[مرز]] [[اخلاص]] رسیده ([[مقام مخلَصین]] یا همان مرتبه تجرد تامّ [[عقلی]])، در [[حرم امن]] او، [[شهوت]] و [[غضب]] [[باطل]] راه نداشته باشد؛ چون هر دو را مهار کرده، به صورت [[اراده]] و [[کراهت]] درآورده است <ref>همو، پیامبر رحمت: ۶۵-۷۰</ref>.
 
[[عصمت]]، [[شهودی]] است فوق العاده که [[انسان]] را از [[گناه]] باز می‌دارد. اگرچه اصل [[شهود]] متعلق به [[عقل نظری]] و [[پرهیز]] ازگناه مربوط به [[عقل عملی]] است؛ لیکن [[منشأ عصمت]] [[عقل عملی]]، همان [[عقل نظری]] است. هرچه [[انسان]] [[پایین‌تر]] می‌آید، جناح [[عقل]] نظر از [[عقل]] عمل بیشتر فاصله می‌گیرد. گاهی یکی هست و دیگری نیست یا یکی [[ضعیف]] و دیگری [[قوی]] است. هر چه [[انسان]] بالاتر می‌رود و به [[شهود]] [[ناب]] نزدیک‌تر می‌شود، این دو جناح به یک دیگر نزدیک‌تر می‌شوند تا جایی که [[متحد]] یا [[واحد]] می‌گردند. [[عصمت علمی]]، بی‌شهود ممکن نیست؛ زیرا [[انسان]] در نشئه [[وهم]] و [[خیال]]، بافته‌های خود را بر یافته‌های [[عقل]] عرضه می‌کند و آن را مشوب می‌سازد و این [[تفکر]] مشوب، آمیخته با [[جهل]]، [[سهو]] [[نسیان]] خواهد. [[ولی]] اگر [[انسان]] در [[حرم]] [[عقل]] [[ناب]] به سر بُرد و از دسترس [[وهم]] و [[خیال]] رهید، [[معصوم]] خواهد بود؛ زیرا در [[حرم]] [[عقل]]،[[ شیطان]] درونی ([[وهم]] و [[خیال]]) و [[شیطان]] بیرونی ([[ابلیس]]) راه ندارد؛ چون تجرد [[ابلیس]]- مانند [[وهم]] و [[خیال]] - در سقفی [[پایین‌تر]] از سقف [[عقل]] محض است و در دستگاه تامّ تجرد [[عقلی]]، [[وهم]] و [[خیال]] به عنوان رهزن درون و [[ابلیس]] به عنوان رهزن بیرون، راه ندارد.... [[مقام]] [[منیع]] [[عصمت عملی]]، برای کسی حاصل می‌شود که به [[مرز]] [[اخلاص]] رسیده ([[مقام مخلَصین]] یا همان مرتبه تجرد تامّ [[عقلی]])، در [[حرم امن]] او، [[شهوت]] و [[غضب]] [[باطل]] راه نداشته باشد؛ چون هر دو را مهار کرده، به صورت [[اراده]] و [[کراهت]] درآورده است <ref>همو، پیامبر رحمت: ۶۵-۷۰</ref>.


'''ارزیابی'''
'''ارزیابی'''
خط ۴۲۵: خط ۴۳۶:
سوم: [[اهل معرفت]] نیز در برخی مواضع، «[[عقل]]» و [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» را سرمنشأ همه [[خیرات]] دانسته‌‏اند که با تامل در [[گفتار]] ایشان روشن می‌شود که مقصود از [[عقل]] و [[کمال]] آن، همین [[قوه]] مدرِک کلیات ([[عقل]] عادی بشری) نیست که در [[فهم]]، انتزاع، تحلیل و ترکیب به اوج رسیده باشد؛ بلکه این اصطلاح، عنوانی است برای مراتب بالای [[انسانیت]] (ظاهرا [[مقام مخلَصین]]) که در آن مراتب، [[خطا]] و [[معصیت]] از چنین شخصی فاصله می‌گیرد.
سوم: [[اهل معرفت]] نیز در برخی مواضع، «[[عقل]]» و [[کمال]] «[[قوه عاقله]]» را سرمنشأ همه [[خیرات]] دانسته‌‏اند که با تامل در [[گفتار]] ایشان روشن می‌شود که مقصود از [[عقل]] و [[کمال]] آن، همین [[قوه]] مدرِک کلیات ([[عقل]] عادی بشری) نیست که در [[فهم]]، انتزاع، تحلیل و ترکیب به اوج رسیده باشد؛ بلکه این اصطلاح، عنوانی است برای مراتب بالای [[انسانیت]] (ظاهرا [[مقام مخلَصین]]) که در آن مراتب، [[خطا]] و [[معصیت]] از چنین شخصی فاصله می‌گیرد.


[[آیت‌الله]] بهاءالدینی در این زمینه سخنان رسایی دارند از جمله:
[[آیت‌الله]] بهاءالدینی در این زمینه سخنان رسایی دارند از جمله: «این خود ساختگی که [[انبیاء]] و [[اولیاء]] و [[صالحان]] داشتند، به وسیله عاقله است. «[[اول]] ما [[خلق]] [[الله]] العقلُ». [[عقل]] در مرتبه نخستِ [[شرافت]] و [[عظمت]] و اهمیت است. «لا أکملتُک إلا فی من أُحبّ»؛ کسی که [[خدای تعالی]] عقلش را کامل کرده است، خیلی مورد [[عنایت]] بوده است... اگر [[نفس]]، مملوک عاقله باشد،[[ انسان]] دنبال [[حرام]] نمی‌رود و [[کار]] او [[اصلاح]] می‌شود...[[ انسان]] با [[بصیرت]] [[عقلی]] تا بدان جا پیش می‌رود که اکمل و [[اشرف]] موجودات می‌شود» <ref>بهاءالدینی، ۱۳۸۱: ۲۲۴</ref>. «وقتی از مولای متقیان۷ سوال کردند: «هل [[رایت]] ربک؟» فرمود: «رایته بحقایق الایمان»؛ نه به [[چشم سر]]، بلکه با [[بصیرت]] [[عقلی]] <ref>همان: ۲۲۹</ref>. «[[عقل]]، موجودی [[روحانی]] و دارای [[روحانیت]] است که [[خدای متعال]] به [[انسان]] [[عنایت]] فرموده است. [[معرفة الله]]، توسط [[نورانیت]] [[عقل]] است. [[عصمت]]، [[عفت]]، [[عدالت]]، [[نبوت]] و [[ولایت]] از [[برکات]] [[نورانیت]] [[قوه عاقله]] است. [[غفلت]]، [[کار]] [[عقل]] نیست. مردان [[حق]] چنین کسانی هستند که به [[نورانیت]] [[عقل]]، از [[ارتکاب معاصی]] محفوظ می‌گردند در ظهور [[حضرت ولی الله اعظم]]{{ع}}، [[عقل]] ها کامل می‌شوند. [[رجل]] [[الهی]] به [[نورانیت]] [[عقل]]، [[ملحدین]]، [[کفار]] و [[منافقین]] را می‌شناسد؛ این تمیز به [[نورانیت]] عاقله است. [[عقل]] [[نور]] دارد، نه [[نار]]» <ref>همان: ۴۲۵ و ۲۴۶</ref>. «[[انبیاء]] و [[اولیاء]]: در پرتو [[نورانیت]] [[عقل]]، از جمیع نجاسات [[باطنی]] [[منزه]] بودند و [[اختلاف]] در [[حریم]] مقدسشان راه نداشت. در پرتو همین [[نورانیت باطنی]] به [[توحید]] و [[ولایت]] و [[دستگیری]] [[خلق]] نایل گشتند و به [[مقام]] [[عفت]]، [[عصمت]]، [[طمأنینه]] و [[سکینه]] رسیدند؛ این ها همه، [[هنر]] «[[قوه عاقله]]» است. [[کار]] [[انبیاء]]: ریشه در [[نورانیت]] [[عقلی]] داشته است. عاقله، [[نبی]]، [[ولیّ]] و [[امام]] و [[رهبر]] [[تربیت]] می‌کند... عاقله، [[معارف اسلام]] و [[احکام اسلام]] را [[درک]] می‌کند. عاقله، مورد خطابات [[الهی]] است: «أقبل، فأقبل. أدبر فادبر. إیاک أعاقب و ایاک أثیب. ما [[خلقت]] خلقاً هم أحبّ الیّ منک». عاقله، مقامش از تمام موجودات جهانی بالاتر است؛ شاید از [[ملائکه]] هم بالاتر باشد. «ما أکملتک الا فی من أحبّ». تمام [[برکات انبیا]] و [[اولیا]] و تمام [[معجزات]] از [[برکات]] عاقله است. معایب [[نفسانی]] به وسیله [[عقل]]، شناخته و [[درک]] می‌شود. باب [[معرفت نفس]] بر عاقله گشوده می‌شود» <ref>همان: ۱۸۶ و ۲۴۹</ref>. «گویا [[روحانیت]]، [[طهارت]] [[نفوس]] بشری و [[سلامت]] [[نفوس]] نسانی، همه از [[برکات]] [[عقل]] است. حتی مراتب [[ایمانی]] و [[مراتب هدایت]] و مراتب [[علمی]]، همه تابع [[مراتب عقل]] است؛ هرچه [[عقل]] [[قوی]] باشد، [[هدایت]] و [[ایمان]] و [[علوم]] قوی‌تر است. محور [[تکامل]] [[نفوس]] بشری، عاقله است... پس [[عقل]] و [[کمال]] [[عقلی]]، [[مال]] [[انبیا]] و [[اولیا]] و [[اهل بیت]] [[معصومین]]: است و برای هر کس نیست. [[کمال عقل]]، تمام سببِ [[تکامل]] [[نفوس]] [[الهی]] است؛ چیز دیگری نمی‌خواهد» <ref>همو، سلوک معنوی: ۸۶</ref>.
 
«این خود ساختگی که [[انبیاء]] و [[اولیاء]] و [[صالحان]] داشتند، به وسیله عاقله است. «[[اول]] ما [[خلق]] [[الله]] العقلُ». [[عقل]] در مرتبه نخستِ [[شرافت]] و [[عظمت]] و اهمیت است. «لا أکملتُک إلا فی من أُحبّ»؛ کسی که [[خدای تعالی]] عقلش را کامل کرده است، خیلی مورد [[عنایت]] بوده است... اگر [[نفس]]، مملوک عاقله باشد،[[ انسان]] دنبال [[حرام]] نمی‌رود و [[کار]] او [[اصلاح]] می‌شود...[[ انسان]] با [[بصیرت]] [[عقلی]] تا بدان جا پیش می‌رود که اکمل و [[اشرف]] موجودات می‌شود» <ref>بهاءالدینی، ۱۳۸۱: ۲۲۴</ref>. «وقتی از مولای متقیان۷ سوال کردند: «هل [[رایت]] ربک؟» فرمود: «رایته بحقایق الایمان»؛ نه به [[چشم سر]]، بلکه با [[بصیرت]] [[عقلی]] <ref>همان: ۲۲۹</ref>. «[[عقل]]، موجودی [[روحانی]] و دارای [[روحانیت]] است که [[خدای متعال]] به [[انسان]] [[عنایت]] فرموده است. [[معرفة الله]]، توسط [[نورانیت]] [[عقل]] است. [[عصمت]]، [[عفت]]، [[عدالت]]، [[نبوت]] و [[ولایت]] از [[برکات]] [[نورانیت]] [[قوه عاقله]] است. [[غفلت]]، [[کار]] [[عقل]] نیست. مردان [[حق]] چنین کسانی هستند که به [[نورانیت]] [[عقل]]، از [[ارتکاب معاصی]] محفوظ می‌گردند در ظهور [[حضرت ولی الله اعظم]]{{ع}}، [[عقل]] ها کامل می‌شوند. [[رجل]] [[الهی]] به [[نورانیت]] [[عقل]]، [[ملحدین]]، [[کفار]] و [[منافقین]] را می‌شناسد؛ این تمیز به [[نورانیت]] عاقله است. [[عقل]] [[نور]] دارد، نه [[نار]]» <ref>همان: ۴۲۵ و ۲۴۶</ref>. «[[انبیاء]] و [[اولیاء]]: در پرتو [[نورانیت]] [[عقل]]، از جمیع نجاسات [[باطنی]] [[منزه]] بودند و [[اختلاف]] در [[حریم]] مقدسشان راه نداشت. در پرتو همین [[نورانیت باطنی]] به [[توحید]] و [[ولایت]] و [[دستگیری]] [[خلق]] نایل گشتند و به [[مقام]] [[عفت]]، [[عصمت]]، [[طمأنینه]] و [[سکینه]] رسیدند؛ این ها همه، [[هنر]] «[[قوه عاقله]]» است. [[کار]] [[انبیاء]]: ریشه در [[نورانیت]] [[عقلی]] داشته است. عاقله، [[نبی]]، [[ولیّ]] و [[امام]] و [[رهبر]] [[تربیت]] می‌کند... عاقله، [[معارف اسلام]] و [[احکام اسلام]] را [[درک]] می‌کند. عاقله، مورد خطابات [[الهی]] است: «أقبل، فأقبل. أدبر فادبر. إیاک أعاقب و ایاک أثیب. ما [[خلقت]] خلقاً هم أحبّ الیّ منک». عاقله، مقامش از تمام موجودات جهانی بالاتر است؛ شاید از [[ملائکه]] هم بالاتر باشد. «ما أکملتک الا فی من أحبّ». تمام [[برکات انبیا]] و [[اولیا]] و تمام [[معجزات]] از [[برکات]] عاقله است. معایب [[نفسانی]] به وسیله [[عقل]]، شناخته و [[درک]] می‌شود. باب [[معرفت نفس]] بر عاقله گشوده می‌شود» <ref>همان: ۱۸۶ و ۲۴۹</ref>. «گویا [[روحانیت]]، [[طهارت]] [[نفوس]] بشری و [[سلامت]] [[نفوس]] نسانی، همه از [[برکات]] [[عقل]] است. حتی مراتب [[ایمانی]] و [[مراتب هدایت]] و مراتب [[علمی]]، همه تابع [[مراتب عقل]] است؛ هرچه [[عقل]] [[قوی]] باشد، [[هدایت]] و [[ایمان]] و [[علوم]] قوی‌تر است. محور [[تکامل]] [[نفوس]] بشری، عاقله است... پس [[عقل]] و [[کمال]] [[عقلی]]، [[مال]] [[انبیا]] و [[اولیا]] و [[اهل بیت]] [[معصومین]]: است و برای هر کس نیست. [[کمال عقل]]، تمام سببِ [[تکامل]] [[نفوس]] [[الهی]] است؛ چیز دیگری نمی‌خواهد» <ref>همو، سلوک معنوی: ۸۶</ref>.


'''جمع‏‌بندی و نتیجه‏‌گیری'''
'''جمع‏‌بندی و نتیجه‏‌گیری'''


با توجه به مطالب گذشته روشن می‏‌شود که استوارترین دیدگاه در باب «[[منشأ عصمت]]»، همان «[[علم خاص]]» است. این دیدگاه هم با تحلیل [[عقلی]] و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با [[متون دینی]] همخوانی دارد. عمده‏‌ترین مشکل دیدگاه سوم ([[علم]] و [[اراده]])، این بود که ظاهرا [[علم]] و [[اراده]] به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است والا اگر مقصود، [[اراده]] در طول [[علم]] باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم ([[علم خاص]]) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی [[حکما]] ([[کمال عقل]]) نیز [[گذشت]] که اگر [[گفتار]] ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «[[علم خاص]]» نبوده است؛ چراکه «[[کمال عاقله]]» با «[[علم ویژه]]» تلازم وجودی دارد..<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]؛ [[سید کریم واعظ حسینی|واعظ حسینی]]، [[منشأ عصمت (مقاله)| مقاله «منشأ عصمت»]]، فصلنامه [[کلام اسلامی]]، ش ۹۰، ص87-50.</ref>.
با توجه به مطالب گذشته روشن می‏‌شود که استوارترین دیدگاه در باب «[[منشأ عصمت]]»، همان «[[علم خاص]]» است. این دیدگاه هم با تحلیل [[عقلی]] و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با [[متون دینی]] همخوانی دارد. عمده‏‌ترین مشکل دیدگاه سوم ([[علم]] و [[اراده]])، این بود که ظاهرا [[علم]] و [[اراده]] به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است والا اگر مقصود، [[اراده]] در طول [[علم]] باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم ([[علم خاص]]) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی [[حکما]] ([[کمال عقل]]) نیز [[گذشت]] که اگر [[گفتار]] ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «[[علم خاص]]» نبوده است؛ چراکه «[[کمال عاقله]]» با «[[علم ویژه]]» تلازم وجودی دارد»<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی]]؛ [[سید کریم واعظ حسینی|واعظ حسینی]]، [[منشأ عصمت (مقاله)| مقاله «منشأ عصمت»]]، فصلنامه [[کلام اسلامی]]، ش ۹۰، ص87-50.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
خط ۵۰۰: خط ۵۰۹:


[[جابر جعفی]] می‌‌گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: ای جابر! همانا [[خدای تبارک و تعالی]] [[مخلوقات]] را سه دسته آفرید... پیشی گرفتگان، همان رسولان خدا و [[معصومین]] درگاه او از میان مخلوق هستند که خدا در ایشان روح قرار داده است:
[[جابر جعفی]] می‌‌گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: ای جابر! همانا [[خدای تبارک و تعالی]] [[مخلوقات]] را سه دسته آفرید... پیشی گرفتگان، همان رسولان خدا و [[معصومین]] درگاه او از میان مخلوق هستند که خدا در ایشان روح قرار داده است:
# ایشان را به روح القدس مؤید ساخت تا به وسیله آن همه چیز را بدانند و بشناسند؛  
# ایشان را به روح القدس مؤید ساخت تا به وسیله آن همه چیز را بدانند و بشناسند؛  
# ایشان را با [[روح ایمان]] مؤید ساخت تا با آن از [[خدای عزوجل]] بترسند؛  
# ایشان را با [[روح ایمان]] مؤید ساخت تا با آن از [[خدای عزوجل]] بترسند؛  
خط ۵۳۶: خط ۵۴۴:


با توجه به این مقدمه، ابتدا مطلب اول را مورد بررسی قرار می‌دهیم. سپس در بحثی با عنوان "[[عصمت]] و [[موهبت]]" به مطلب دوم خواهیم پرداخت. مهم‌ترین نظریات ارائه شده در زمینه [[منشأ عصمت]] [[معصومان]] به شرح ذیل می‌باشد:
با توجه به این مقدمه، ابتدا مطلب اول را مورد بررسی قرار می‌دهیم. سپس در بحثی با عنوان "[[عصمت]] و [[موهبت]]" به مطلب دوم خواهیم پرداخت. مهم‌ترین نظریات ارائه شده در زمینه [[منشأ عصمت]] [[معصومان]] به شرح ذیل می‌باشد:
* '''اسباب چهارگانه [[لطف]]''': گروهی از بزرگان که از دریچه "[[لطف الهی]]" به مسأله [[عصمت]] نگریسته‌اند، در بحث از منشأ این [[لطف]] ویژۀ [[الهی]]، چهار ویژگی را برشمرده و مجموع آنها را موجب پیدایش [[عصمت]] دانسته‌اند:
 
'''اسباب چهارگانه [[لطف]]''': گروهی از بزرگان که از دریچه "[[لطف الهی]]" به مسأله [[عصمت]] نگریسته‌اند، در بحث از منشأ این [[لطف]] ویژۀ [[الهی]]، چهار ویژگی را برشمرده و مجموع آنها را موجب پیدایش [[عصمت]] دانسته‌اند:
# [[معصومین]] از نظر [[روحی]] و جسمی دارای ویژگی‌ها و امتیازات خاصی هستند که باعث پیدایش [[ملکه]] اجتناب از [[معصیت]] در آنها می‌شود.
# [[معصومین]] از نظر [[روحی]] و جسمی دارای ویژگی‌ها و امتیازات خاصی هستند که باعث پیدایش [[ملکه]] اجتناب از [[معصیت]] در آنها می‌شود.
# از [[علم]] و [[آگاهی]] به [[مفاسد]] و عواقب ناگوار [[گناهان]] و همچنین [[شناخت]] و [[درک]] [[ارزش]] و اهمیت [[طاعات]] برخوردارند.
# از [[علم]] و [[آگاهی]] به [[مفاسد]] و عواقب ناگوار [[گناهان]] و همچنین [[شناخت]] و [[درک]] [[ارزش]] و اهمیت [[طاعات]] برخوردارند.
خط ۵۴۹: خط ۵۵۸:


'''ثالثاً''': تأکید عمده این نظریه در زمینه [[منشأ عصمت]] [[علم]] و [[آگاهی]] [[معصومین]] می‌باشد. از این رو، اشکالی که بر نظریه دوم گرفته خواهد شد. بر این نظریه نیز وارد می‌گردد.
'''ثالثاً''': تأکید عمده این نظریه در زمینه [[منشأ عصمت]] [[علم]] و [[آگاهی]] [[معصومین]] می‌باشد. از این رو، اشکالی که بر نظریه دوم گرفته خواهد شد. بر این نظریه نیز وارد می‌گردد.
* '''[[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]]''': عده‌ای دیگر از [[اندیشمندان]]، علت و [[منشأ عصمت]] را [[بینش]] و [[شناخت]] خاص [[معصومین]] شمرده‌اند. به این بیان که در نگاه [[معصومین]] [[مفسده]] [[گناهان]] چنان آشکار است که گویا آن را می‌بینند. برای نزدیک‌تر شدن مطلب به [[ذهن]]، گفته‌اند: اگر کسی "بداند"[[دست]] زدن به سیم برق موجب کشته شدنش می‌شود. بی‌شک از تماس با آن دوری گزیده، حتّی [[فکر]] دست زدن به آن را هم در سر می‌پروراند.
 
'''[[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]]''': عده‌ای دیگر از [[اندیشمندان]]، علت و [[منشأ عصمت]] را [[بینش]] و [[شناخت]] خاص [[معصومین]] شمرده‌اند. به این بیان که در نگاه [[معصومین]] [[مفسده]] [[گناهان]] چنان آشکار است که گویا آن را می‌بینند. برای نزدیک‌تر شدن مطلب به [[ذهن]]، گفته‌اند: اگر کسی "بداند"[[دست]] زدن به سیم برق موجب کشته شدنش می‌شود. بی‌شک از تماس با آن دوری گزیده، حتّی [[فکر]] دست زدن به آن را هم در سر می‌پروراند.


حال اگر فرض شود کسی عواقب [[اخروی]] کارهای [[زشت]] و صورت‌های واقعی [[اعمال]] [[ناپسند]] را بداند و ببیند، قهراً این [[آگاهی]] او موجب مصونیّتش از [[گناهان]] خواهد شد. البته روشن است که [[علم]] و [[آگاهی]] دارای مراتب و مراحل گوناگونی است که مرحله عالی آن موجب [[عصمت]] مطلقه خواهد گردید<ref>بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ الالهیات، ج٣، ص۱۵۹-۱۶۲؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۹-۲۱.</ref>.
حال اگر فرض شود کسی عواقب [[اخروی]] کارهای [[زشت]] و صورت‌های واقعی [[اعمال]] [[ناپسند]] را بداند و ببیند، قهراً این [[آگاهی]] او موجب مصونیّتش از [[گناهان]] خواهد شد. البته روشن است که [[علم]] و [[آگاهی]] دارای مراتب و مراحل گوناگونی است که مرحله عالی آن موجب [[عصمت]] مطلقه خواهد گردید<ref>بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ الالهیات، ج٣، ص۱۵۹-۱۶۲؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۹-۲۱.</ref>.
خط ۵۶۴: خط ۵۷۴:


با آنکه [[یقین]] به [[الهی]] بودن [[آیات]] و [[نشانه‌ها]] داشتند امّا به خاطر انگیزه‌های [[نفسانی]]، آنها را [[انکار]] کرده، مطابق [[علم]] و [[یقین]] خویش عمل نکردند<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۱۵.</ref>. بنابراین، [[علم]] و [[آگاهی]]، تنها می‌تواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، به شرط کافی.
با آنکه [[یقین]] به [[الهی]] بودن [[آیات]] و [[نشانه‌ها]] داشتند امّا به خاطر انگیزه‌های [[نفسانی]]، آنها را [[انکار]] کرده، مطابق [[علم]] و [[یقین]] خویش عمل نکردند<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۱۵.</ref>. بنابراین، [[علم]] و [[آگاهی]]، تنها می‌تواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، به شرط کافی.
* '''[[محبت الهی]]''': علاوه بر اشکالاتی که بر نظریه پیشین وارد شد، مطلب دیگری که به [[ذهن]] می‌رسد این است که اگر [[منشأ عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]] و پیامدهای خوشایند کارهای خوب بدانیم، ممکن است توهّم شود که [[عبادت]] [[معصومین]] به خاطر [[ترس]] از [[عقاب]] و یا [[شوق]] به [[ثواب]] بوده است. ولی همچنان که در [[روایات]] آماده است<ref>چنان‌که امیر بیان، علی {{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ}} (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۱۱۹۲)؛ گروهی خدا را از روی رغبت [به ثواب و بهشت] بندگی می‌کنند و این عبادت بازرگانان است، و گروهی به خاطر ترس [‌از عذاب]، که این عبادت غلامان است، و گروهی خدا را به خاطر سپاسگذاری عبادت می‌کنند که این عبادت آزادگان است.</ref>، مرحله عالی‌تری برای علت [[عبادت]] وجود دارد و آن، [[محبت]] و [[عشق به خداوند]] است. حتّی شماری از علمای گذشته، در رد [[رساله‌های عملیه]] خویش، به بطلان عبادتی که از روی [[ترس]] از [[جهنم]] و یا [[شوق به بهشت]] باشد، [[فتوا]] داده‌اند. از این روی [[خواجه نصیر]] می‌فرماید: {{عربی|والتحقيق يقتضي أن لا تكون العصمة لاجل الطمع في السعادة و الخوف من المعصية}}<ref>تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. یعنی نمی‌توان [[منشأ عصمت]] را [[طمع]] در [[سعادت]] و یا [[وحشت]] از [[شقاوت]] [[اخروی]] دانست.
 
'''[[محبت الهی]]''': علاوه بر اشکالاتی که بر نظریه پیشین وارد شد، مطلب دیگری که به [[ذهن]] می‌رسد این است که اگر [[منشأ عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]] و پیامدهای خوشایند کارهای خوب بدانیم، ممکن است توهّم شود که [[عبادت]] [[معصومین]] به خاطر [[ترس]] از [[عقاب]] و یا [[شوق]] به [[ثواب]] بوده است. ولی همچنان که در [[روایات]] آماده است<ref>چنان‌که امیر بیان، علی {{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ}} (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۱۱۹۲)؛ گروهی خدا را از روی رغبت [به ثواب و بهشت] بندگی می‌کنند و این عبادت بازرگانان است، و گروهی به خاطر ترس [‌از عذاب]، که این عبادت غلامان است، و گروهی خدا را به خاطر سپاسگذاری عبادت می‌کنند که این عبادت آزادگان است.</ref>، مرحله عالی‌تری برای علت [[عبادت]] وجود دارد و آن، [[محبت]] و [[عشق به خداوند]] است. حتّی شماری از علمای گذشته، در رد [[رساله‌های عملیه]] خویش، به بطلان عبادتی که از روی [[ترس]] از [[جهنم]] و یا [[شوق به بهشت]] باشد، [[فتوا]] داده‌اند. از این روی [[خواجه نصیر]] می‌فرماید: {{عربی|والتحقيق يقتضي أن لا تكون العصمة لاجل الطمع في السعادة و الخوف من المعصية}}<ref>تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. یعنی نمی‌توان [[منشأ عصمت]] را [[طمع]] در [[سعادت]] و یا [[وحشت]] از [[شقاوت]] [[اخروی]] دانست.


شاید به همین [[دلیل]] پاره‌ای دیگر از [[علما]]، در [[منشأ عصمت]] از "[[محبت الهی]]" یاد کرده‌اند. به این بیان که هر گاه [[انسان]] [[غرق]] [[مشاهده]] کمال و جلال [[الهی]] گردد و [[عشق به خداوند]] سراپای وجود او را فرا گیرد، آن‌گاه است که جز به [[محبوب]] خویش نمی‌اندیشد و جز کسب رضای او اهتمامی ندارد. هر اندازه که این [[عشق]] و [[محبّت]] بیشتر باشد، حرکات و سکنات و تمامی حالات [[آدمی]] را بیشتر تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. به اقتضای [[محبت]]، [[محبّ]] از تمام آنچه در نظر [[محبوب]]، منفور است [[نفرت]] دارد و به همه آنچه که مورد [[رضایت]] و رغبت [[محبوب]] است، [[عشق]] می‌ورزد. این همان [[عصمت]] مطلقه است که جز اندکی از [[آدمیان]] را توان دستیابی به آن نیست<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ مجله مکتب انقلاب، ش۷، ص۴-۵؛ و همچنین ر.ک: بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.
شاید به همین [[دلیل]] پاره‌ای دیگر از [[علما]]، در [[منشأ عصمت]] از "[[محبت الهی]]" یاد کرده‌اند. به این بیان که هر گاه [[انسان]] [[غرق]] [[مشاهده]] کمال و جلال [[الهی]] گردد و [[عشق به خداوند]] سراپای وجود او را فرا گیرد، آن‌گاه است که جز به [[محبوب]] خویش نمی‌اندیشد و جز کسب رضای او اهتمامی ندارد. هر اندازه که این [[عشق]] و [[محبّت]] بیشتر باشد، حرکات و سکنات و تمامی حالات [[آدمی]] را بیشتر تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. به اقتضای [[محبت]]، [[محبّ]] از تمام آنچه در نظر [[محبوب]]، منفور است [[نفرت]] دارد و به همه آنچه که مورد [[رضایت]] و رغبت [[محبوب]] است، [[عشق]] می‌ورزد. این همان [[عصمت]] مطلقه است که جز اندکی از [[آدمیان]] را توان دستیابی به آن نیست<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ مجله مکتب انقلاب، ش۷، ص۴-۵؛ و همچنین ر.ک: بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.


نقد و بررسی: بی‌شک، [[محبّت]] [[الهی]]، نقش مهمی در [[عصمت]] [[معصومین]] بر عهده دارد. امّا سخن در ریشه‌یابی مصونیّت آنهاست. و این بیان پاسخ قانع‌کننده‌ای به آن [[پرسش]] نمی‌دهد؛ زیرا باز این سؤال باقی است که اسباب این [[محبت]] عمیق و گسترده که [[معصومین]] دارند، چه بوده است؟ چگونه است که برخی [[انسان‌ها]] به مرحله‌ای می‌رسند که جز به [[خداوند]] و [[رضایت]] او نمی‌اندیشند؟ بنابراین، سؤال اصلی این است که آیا این مقدمات با اختیاری بودن [[عصمت]] منافات دارند یا نه؟
نقد و بررسی: بی‌شک، [[محبّت]] [[الهی]]، نقش مهمی در [[عصمت]] [[معصومین]] بر عهده دارد. امّا سخن در ریشه‌یابی مصونیّت آنهاست. و این بیان پاسخ قانع‌کننده‌ای به آن [[پرسش]] نمی‌دهد؛ زیرا باز این سؤال باقی است که اسباب این [[محبت]] عمیق و گسترده که [[معصومین]] دارند، چه بوده است؟ چگونه است که برخی [[انسان‌ها]] به مرحله‌ای می‌رسند که جز به [[خداوند]] و [[رضایت]] او نمی‌اندیشند؟ بنابراین، سؤال اصلی این است که آیا این مقدمات با اختیاری بودن [[عصمت]] منافات دارند یا نه؟
* '''نیروی [[خرد]]''': عده‌ای از [[فلاسفه]] [[اسلامی]]، [[منشأ عصمت]] [[معصومین]] را توان بالای [[قوه عاقله]] آنها دانسته‌اند. اینان [[آدمی]] را دارای سه [[قوه]] عقلیه، شهریه و غضبیه به شمار آورده، برای هر کدام از این قوا، [[خواسته‌ها]] و گرایش‌های متفاوتی بر می‌شمرند. ویژگی [[قوه عاقله]] این است که: جمیع قوای [[نفسانی]] [[مطیع]] و منقاد عقلند و [[عقل]] من حیث هو [[عقل]]. ممتنع است که [[اراده معصیت]] و [[فعل قبیح]] از او صادر شود<ref>گوهر مراد، ص۳۷۹؛ و همچنین ر.ک: انیس الموحدین، ب ۳، ف ۲.</ref>. یعنی، [[گرایش]] [[قوه عاقله]] [[انسان]]، به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] است، نه [[زشتی‌ها]] و [[معاصی]].
 
'''نیروی [[خرد]]''': عده‌ای از [[فلاسفه]] [[اسلامی]]، [[منشأ عصمت]] [[معصومین]] را توان بالای [[قوه عاقله]] آنها دانسته‌اند. اینان [[آدمی]] را دارای سه [[قوه]] عقلیه، شهریه و غضبیه به شمار آورده، برای هر کدام از این قوا، [[خواسته‌ها]] و گرایش‌های متفاوتی بر می‌شمرند. ویژگی [[قوه عاقله]] این است که: جمیع قوای [[نفسانی]] [[مطیع]] و منقاد عقلند و [[عقل]] من حیث هو [[عقل]]. ممتنع است که [[اراده معصیت]] و [[فعل قبیح]] از او صادر شود<ref>گوهر مراد، ص۳۷۹؛ و همچنین ر.ک: انیس الموحدین، ب ۳، ف ۲.</ref>. یعنی، [[گرایش]] [[قوه عاقله]] [[انسان]]، به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] است، نه [[زشتی‌ها]] و [[معاصی]].


پس هرگاه [[قوه]] عقلیه در کسی تقویت شده بر سایر قوای [[نفسانی]] [[سیطره]] یابد، به طوری که هیچ کاری از سایر قوا بی‌رخصت [[عقل]] صادر نشود و ارضای تمام [[امیال]] از دریچه [[گرایش]] [[عقلانی]] عبور کند، مجالی برای [[گناه]] و [[نافرمانی]] نمی‌ماند. و در این صورت است که چنین شخصی: هیچ‌گاه [[مقهور]] و منکوب ارادات طبیعیه و خیالات خسیسه مادیه نشده... و تمام قوا و [[احساسات]] را در زیر [[سیطره]] و مهمیز خود در آورده و آنها را استخدام نموده است...<ref>امام‌شناسی، ج۱، ص۷۹.</ref>.
پس هرگاه [[قوه]] عقلیه در کسی تقویت شده بر سایر قوای [[نفسانی]] [[سیطره]] یابد، به طوری که هیچ کاری از سایر قوا بی‌رخصت [[عقل]] صادر نشود و ارضای تمام [[امیال]] از دریچه [[گرایش]] [[عقلانی]] عبور کند، مجالی برای [[گناه]] و [[نافرمانی]] نمی‌ماند. و در این صورت است که چنین شخصی: هیچ‌گاه [[مقهور]] و منکوب ارادات طبیعیه و خیالات خسیسه مادیه نشده... و تمام قوا و [[احساسات]] را در زیر [[سیطره]] و مهمیز خود در آورده و آنها را استخدام نموده است...<ref>امام‌شناسی، ج۱، ص۷۹.</ref>.
خط ۵۷۶: خط ۵۸۸:


حتی اگر بپذیریم که در [[عقل]] [[گرایش]] و میل به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] وجود دارد و [[عقل]] از آن جهت که [[عقل]] است، ممتنع است که [[اراده]] [[گناه]] و انجام امور [[ناپسند]]، از او سر زند، باز این سؤال باقی است که چرا در گروهی اندک از [[انسان‌ها]] [[گرایش]] [[عقلانی]] آن اندازه نیرومند می‌شود که در تمامی مراحل [[زندگی]] آنها، [[سیطره]] خویش را بر سایر قوا [[حفظ]] کرده، هیچ‌گاه [[مقهور]] سایر قوا نمی‌شود؟ چرا دیگر [[انسان‌ها]] این‌گونه نیستند؟ اگر گفته شود که انسان‌های [[معصوم]]، با طیّ مقدمات و مراحلی به این مرتبه عالی از کمال رسیده‌اند، باید آن مقدّمات را منشأ پیدایش [[عصمت]] دانست و رابطه آنها را با [[اختیار]] بررسی کرد. و اگر گفته شود که [[موهبت]] خاص [[الهی]] باعث شده است که عدّه خاصی این‌گونه باشند، باز هم این سؤال باقی می‌ماند که منشأ و سبب این [[موهبت]] چه بوده است؟ چرا دیگران از این [[موهبت]] محرومند؟
حتی اگر بپذیریم که در [[عقل]] [[گرایش]] و میل به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] وجود دارد و [[عقل]] از آن جهت که [[عقل]] است، ممتنع است که [[اراده]] [[گناه]] و انجام امور [[ناپسند]]، از او سر زند، باز این سؤال باقی است که چرا در گروهی اندک از [[انسان‌ها]] [[گرایش]] [[عقلانی]] آن اندازه نیرومند می‌شود که در تمامی مراحل [[زندگی]] آنها، [[سیطره]] خویش را بر سایر قوا [[حفظ]] کرده، هیچ‌گاه [[مقهور]] سایر قوا نمی‌شود؟ چرا دیگر [[انسان‌ها]] این‌گونه نیستند؟ اگر گفته شود که انسان‌های [[معصوم]]، با طیّ مقدمات و مراحلی به این مرتبه عالی از کمال رسیده‌اند، باید آن مقدّمات را منشأ پیدایش [[عصمت]] دانست و رابطه آنها را با [[اختیار]] بررسی کرد. و اگر گفته شود که [[موهبت]] خاص [[الهی]] باعث شده است که عدّه خاصی این‌گونه باشند، باز هم این سؤال باقی می‌ماند که منشأ و سبب این [[موهبت]] چه بوده است؟ چرا دیگران از این [[موهبت]] محرومند؟
* '''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': نظریه دیگر در باب [[منشأ عصمت]]، این است که [[عصمت]] و [[تقوی]] از یک ریشه‌اند. به این بیان که تکرار [[اعمال]] [[خیر]] موجب پیدایش [[ملکه]] [[عدالت]] و [[تقوی]] می‌گردد و [[عصمت]] مطلقه، شدّت همان [[ملکه]] است. این نظریه بر خلاف کسانی که [[منشأ عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد گناه]] می‌دانستند، بر مسأله [[اراده]] و [[انتخاب]] تأکید می‌ورزد، و حتّی پیدایش [[علم کامل]] به حقایق هستی و [[زشتی]] [[گناهان]] را معلول [[اراده]] نیرومند [[معصومین]] می‌داند. یکی از [[معتقدان]] به این نظریه می‌گوید: عامل اصلی و ریشه واقعی [[ملکه]] [[عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]] [[انسان]] است و همین [[اراده]] و [[انتخاب]] است که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[محرمات]]، [[انسان]] را... به مرتبه [[تقوا]] و... از مرتبه [[تقوا]] به مرتبه [[یقین]] می‌رساند. و [[انسان]] با وصول به مرتبه [[یقین]] که نقطه اوج [[تکامل]] [[آدمی]] است، نه تنها حقایق هستی و از جمله [[مفاسد]] [[محرّمات]] را می‌داند بلکه می‌یابد و لمس می‌نماید<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref>.
 
'''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': نظریه دیگر در باب [[منشأ عصمت]]، این است که [[عصمت]] و [[تقوی]] از یک ریشه‌اند. به این بیان که تکرار [[اعمال]] [[خیر]] موجب پیدایش [[ملکه]] [[عدالت]] و [[تقوی]] می‌گردد و [[عصمت]] مطلقه، شدّت همان [[ملکه]] است. این نظریه بر خلاف کسانی که [[منشأ عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد گناه]] می‌دانستند، بر مسأله [[اراده]] و [[انتخاب]] تأکید می‌ورزد، و حتّی پیدایش [[علم کامل]] به حقایق هستی و [[زشتی]] [[گناهان]] را معلول [[اراده]] نیرومند [[معصومین]] می‌داند. یکی از [[معتقدان]] به این نظریه می‌گوید: عامل اصلی و ریشه واقعی [[ملکه]] [[عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]] [[انسان]] است و همین [[اراده]] و [[انتخاب]] است که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[محرمات]]، [[انسان]] را... به مرتبه [[تقوا]] و... از مرتبه [[تقوا]] به مرتبه [[یقین]] می‌رساند. و [[انسان]] با وصول به مرتبه [[یقین]] که نقطه اوج [[تکامل]] [[آدمی]] است، نه تنها حقایق هستی و از جمله [[مفاسد]] [[محرّمات]] را می‌داند بلکه می‌یابد و لمس می‌نماید<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref>.


نقد و بررسی: توجّه به نقش [[اراده]] و [[انتخاب]] در [[منشأ عصمت]]، نکته‌ای [[شایسته]] و در خور تقدیر است که در کلمات گذشتگان کمتر به چشم می‌خورد. امّا نباید توجه به آن ما را از نقش [[علم]] [[غافل]] کرده و یا آن را کمرنگ نماید؛ زیرا که [[تکامل]] اختیاری [[انسان]]، همواره و در همه مراحل، مرهون دو رکن اساسی "[[علم]] و [[اراده]]" می‌باشد. آری، تأثیر متقابل این دو عامل در تقویت یکدیگر نیز قابل [[انکار]] نیست.
نقد و بررسی: توجّه به نقش [[اراده]] و [[انتخاب]] در [[منشأ عصمت]]، نکته‌ای [[شایسته]] و در خور تقدیر است که در کلمات گذشتگان کمتر به چشم می‌خورد. امّا نباید توجه به آن ما را از نقش [[علم]] [[غافل]] کرده و یا آن را کمرنگ نماید؛ زیرا که [[تکامل]] اختیاری [[انسان]]، همواره و در همه مراحل، مرهون دو رکن اساسی "[[علم]] و [[اراده]]" می‌باشد. آری، تأثیر متقابل این دو عامل در تقویت یکدیگر نیز قابل [[انکار]] نیست.
* '''[[علم]] و [[اراده]]''': نظریه دیگری که توسط برخی از [[اندیشمندان اسلامی]]، در این باب ارائه شده، این است که [[عصمت]]، معلول "[[علم]] و [[اراده]]" [[معصومین]] است<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.</ref>. یکی از صاحبان این نظریه<ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.</ref>، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای [[فهم]] درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. می‌توان آن مقدمات را این‌گونه سامان داد:
 
'''[[علم]] و [[اراده]]''': نظریه دیگری که توسط برخی از [[اندیشمندان اسلامی]]، در این باب ارائه شده، این است که [[عصمت]]، معلول "[[علم]] و [[اراده]]" [[معصومین]] است<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.</ref>. یکی از صاحبان این نظریه<ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.</ref>، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای [[فهم]] درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. می‌توان آن مقدمات را این‌گونه سامان داد:
# [[انسان]] موجودی است که فطرتاً طالب کمال و [[سعادت]] خویشتن است و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.
# [[انسان]] موجودی است که فطرتاً طالب کمال و [[سعادت]] خویشتن است و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.
# [[سیر]] و حرکت [[انسان]] برای [[رسیدن به کمال]] نهایی خویش، اختیاری است؛ یعنی، [[آدمی]] باید با [[اختیار]] خود، راه‌ها و اسباب مناسبی که [[عقل]] و [[وحی]] برای وصول به [[کمال مطلق]] در [[اختیار]] او قرار داده‌اند، برگزیند.
# [[سیر]] و حرکت [[انسان]] برای [[رسیدن به کمال]] نهایی خویش، اختیاری است؛ یعنی، [[آدمی]] باید با [[اختیار]] خود، راه‌ها و اسباب مناسبی که [[عقل]] و [[وحی]] برای وصول به [[کمال مطلق]] در [[اختیار]] او قرار داده‌اند، برگزیند.
خط ۵۹۵: خط ۶۰۹:


«در اینجا، به برخی از نظریاتی که در این زمینه، وجود دارد، اشاره می‌کنیم:
«در اینجا، به برخی از نظریاتی که در این زمینه، وجود دارد، اشاره می‌کنیم:
* '''[[وراثت]]، [[تربیت]] و عواملی ناشناخته''': عده‌ای از [[اندیشمندان]]، [[منشأ مصونیت]] [[معصومین]] از هر گونه [[گناه]] و خطایی را در [[کمالات معنوی]] و [[روحی]] ([[علم]] و [[دانش]] سرشار و [[ایمان]] فوق‌العاده آنان) جست‌و‌جو کرده‌اند. در توضیح این مطلب گفته‌اند که پیدایش این [[کمالات]] روحی، معلول چند عامل عمده و اساسی است:
 
'''[[وراثت]]، [[تربیت]] و عواملی ناشناخته''': عده‌ای از [[اندیشمندان]]، [[منشأ مصونیت]] [[معصومین]] از هر گونه [[گناه]] و خطایی را در [[کمالات معنوی]] و [[روحی]] ([[علم]] و [[دانش]] سرشار و [[ایمان]] فوق‌العاده آنان) جست‌و‌جو کرده‌اند. در توضیح این مطلب گفته‌اند که پیدایش این [[کمالات]] روحی، معلول چند عامل عمده و اساسی است:
# '''وراثت''': از آنجا که [[خاندان]] [[پیامبران]]، [[پاک]] و اصیل بوده‌اند، [[نسل]] به نسل، هم استعداد و [[آمادگی روحی]] برای کسب [[کمالات انسانی]] و هم پاره‌ای از صفات و کمالات، از رهگذر وراثت به آنها منتقل شده است.
# '''وراثت''': از آنجا که [[خاندان]] [[پیامبران]]، [[پاک]] و اصیل بوده‌اند، [[نسل]] به نسل، هم استعداد و [[آمادگی روحی]] برای کسب [[کمالات انسانی]] و هم پاره‌ای از صفات و کمالات، از رهگذر وراثت به آنها منتقل شده است.
# '''[[تربیت خانوادگی]]''': بسیاری از [[فضایل]] و کمالات از [[راه]] تربیت خانوادگی به معصومین انتقال می‌یابد.
# '''[[تربیت خانوادگی]]''': بسیاری از [[فضایل]] و کمالات از [[راه]] تربیت خانوادگی به معصومین انتقال می‌یابد.
خط ۶۰۸: خط ۶۲۳:


'''ثالثاً''': اینکه سه عامل اول موجب ایجاد شایستگی دریافت [[موهبت الهی]] بشوند، معنایی جز جبری بودن اعطای [[عصمت]] به آنان نخواهد داشت؛ زیرا که هیچ کدام از آن عوامل، در [[اختیار]] خود شخص نیست. [[موهبت الهی]] در صورتی [[فضیلت]] محسوب می‌شود که در اثر شایستگی‌های اختیاری افراد به آنها اعطا شده باشد؛ در غیر این صورت، عصمت هیچ‌گونه فضیلتی برای آنها به حساب نمی‌آید.
'''ثالثاً''': اینکه سه عامل اول موجب ایجاد شایستگی دریافت [[موهبت الهی]] بشوند، معنایی جز جبری بودن اعطای [[عصمت]] به آنان نخواهد داشت؛ زیرا که هیچ کدام از آن عوامل، در [[اختیار]] خود شخص نیست. [[موهبت الهی]] در صورتی [[فضیلت]] محسوب می‌شود که در اثر شایستگی‌های اختیاری افراد به آنها اعطا شده باشد؛ در غیر این صورت، عصمت هیچ‌گونه فضیلتی برای آنها به حساب نمی‌آید.
* '''استعداد خاص''': برخی گفته‌اند: اینکه [[خداوند]] تنها عده خاصی از [[انسان‌ها]] را از این [[موهبت]] ویژه برخوردار کرده، به [[دلیل]] استعداد و قابلیت خود آنها بوده است؛ زیرا استعداد انسان‌ها متفاوت است و [[عدل]] [[خدا]] نیز اقتضای [[برابری]] و یکسانی استعدادها را ندارد<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۱۱۴.</ref>. و گرنه می‌بایست خداوند، [[انسان]] و حیوان را به یک گونه می‌آفرید! بلکه [[عدل الهی]] بدان معناست که تکلیفی که از هر کس می‌خواهد، مطابق با استعداد او می‌باشد. بنابراین "اصل وجود استعدادها جبری است، ولی در [[تضعیف]] یا تقویت و همچنین در چگونگی بهره‌برداری از استعدادهاست که پای اختیار به میان می‌آید"<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۲۱؛ همچنین ر.ک: امام‌شناسی، ج۱، ص۱۱۴.</ref>. و از هر کس با استعدادش تکلیفی خواسته می‌شود.
 
'''استعداد خاص''': برخی گفته‌اند: اینکه [[خداوند]] تنها عده خاصی از [[انسان‌ها]] را از این [[موهبت]] ویژه برخوردار کرده، به [[دلیل]] استعداد و قابلیت خود آنها بوده است؛ زیرا استعداد انسان‌ها متفاوت است و [[عدل]] [[خدا]] نیز اقتضای [[برابری]] و یکسانی استعدادها را ندارد<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۱۱۴.</ref>. و گرنه می‌بایست خداوند، [[انسان]] و حیوان را به یک گونه می‌آفرید! بلکه [[عدل الهی]] بدان معناست که تکلیفی که از هر کس می‌خواهد، مطابق با استعداد او می‌باشد. بنابراین "اصل وجود استعدادها جبری است، ولی در [[تضعیف]] یا تقویت و همچنین در چگونگی بهره‌برداری از استعدادهاست که پای اختیار به میان می‌آید"<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۲۱؛ همچنین ر.ک: امام‌شناسی، ج۱، ص۱۱۴.</ref>. و از هر کس با استعدادش تکلیفی خواسته می‌شود.


نقد و بررسی: به نظر می‌رسد که این، پاسخی تامّ و تمام به آن [[شبهه]] نیست و هنوز شبهه در وجه فضیلت [[معصومین]] بر دیگران، به قوت خود باقی است؛ زیرا اینکه مقتضای عدل الهی این است که خداوند از هر کس به اندازه استعدادی که به او عطا نموده است، تکلیفی بخواهد، در عین صحت و [[استواری]]، این [[پرسش]] را پیش چشم می‌نهد که وجه فضیلت معصومین بر دیگران چیست؟ مطابق این بیان، خداوند به [[جبر]] هر کس را استعدادی خاص بخشیده، و سپس به مقدار همان استعداد، وظیفه‌ای برای او مقرّر نموده است. در این صورت اگر افرادی با استعدادهای متفاوت، هر یک به مقتضای استعداد خود عمل کرده و هیچ کدام تا آنجا که می‌توانستند و در توان داشتند، کوتاهی ننمودند، باید از نظر فضیلت یکسان باشند. و [[برتری]] دادن کسی که جبراً و بدون اینکه بخواهد، دارای استعداد بیشتری شده است، بر دیگران، خلاف [[عدل الهی]] است؛ زیرا فرض این است که همگان بر طبق استعداد و ظرفیتشان نهایت تلاش خود را کرده‌اند و اصل وجود این مرتبه از استعداد در آنها نیز، در [[اختیار]] خودشان نبوده است.
نقد و بررسی: به نظر می‌رسد که این، پاسخی تامّ و تمام به آن [[شبهه]] نیست و هنوز شبهه در وجه فضیلت [[معصومین]] بر دیگران، به قوت خود باقی است؛ زیرا اینکه مقتضای عدل الهی این است که خداوند از هر کس به اندازه استعدادی که به او عطا نموده است، تکلیفی بخواهد، در عین صحت و [[استواری]]، این [[پرسش]] را پیش چشم می‌نهد که وجه فضیلت معصومین بر دیگران چیست؟ مطابق این بیان، خداوند به [[جبر]] هر کس را استعدادی خاص بخشیده، و سپس به مقدار همان استعداد، وظیفه‌ای برای او مقرّر نموده است. در این صورت اگر افرادی با استعدادهای متفاوت، هر یک به مقتضای استعداد خود عمل کرده و هیچ کدام تا آنجا که می‌توانستند و در توان داشتند، کوتاهی ننمودند، باید از نظر فضیلت یکسان باشند. و [[برتری]] دادن کسی که جبراً و بدون اینکه بخواهد، دارای استعداد بیشتری شده است، بر دیگران، خلاف [[عدل الهی]] است؛ زیرا فرض این است که همگان بر طبق استعداد و ظرفیتشان نهایت تلاش خود را کرده‌اند و اصل وجود این مرتبه از استعداد در آنها نیز، در [[اختیار]] خودشان نبوده است.


فرض کنید پدری به دو فرزند خویش، دو ظرف متفاوت داده است و از آنها می‌خواهد ظرف‌ها را پر از آب نمایند. اگر این [[پدر]] از هر کدام از دو فرزندش مطابق با ظرفی که به او داده است، در خواست آب کند. به مقتضای [[عادل]] [[رفتار]] نموده است. و آن [[فرزندی]] که ظرف کوچک‌تری به او داده شده است، [[حق]] این [[اعتراض]] را ندارد که چرا به من ظرف بزرگ‌تری ندادی تا آب بیشتری بیاورم؟ چون پدر پاسخ روشنی به این اعتراض دارد و آن این است که من از تو به اندازه ظرفت آب خواسته‌ام، نه بیشتر. تا اینجا مطلب روشن است و اعتراضی بر آن وارد نیست. اما اگر در همین مثال، فرزندی که ظرف بزرگ‌تری به او داده شده است، مورد [[تشویق]] و [[ستایش]] قرار گیرد و [[پاداش]] بیشتری دریافت دارد، فرزند دیگر حق دارد [[زبان]] به اعتراض گشوده، بگوید: چرا مرا در [[انتخاب]] ظرف‌ها [[آزاد]] نگذاشتی تا ظرف بزرگ‌تر را برگزینم؟
فرض کنید پدری به دو فرزند خویش، دو ظرف متفاوت داده است و از آنها می‌خواهد ظرف‌ها را پر از آب نمایند. اگر این [[پدر]] از هر کدام از دو فرزندش مطابق با ظرفی که به او داده است، در خواست آب کند. به مقتضای [[عادل]] [[رفتار]] نموده است. و آن [[فرزندی]] که ظرف کوچک‌تری به او داده شده است، [[حق]] این [[اعتراض]] را ندارد که چرا به من ظرف بزرگ‌تری ندادی تا آب بیشتری بیاورم؟ چون پدر پاسخ روشنی به این اعتراض دارد و آن این است که من از تو به اندازه ظرفت آب خواسته‌ام، نه بیشتر. تا اینجا مطلب روشن است و اعتراضی بر آن وارد نیست. اما اگر در همین مثال، فرزندی که ظرف بزرگ‌تری به او داده شده است، مورد [[تشویق]] و [[ستایش]] قرار گیرد و [[پاداش]] بیشتری دریافت دارد، فرزند دیگر حق دارد [[زبان]] به اعتراض گشوده، بگوید: چرا مرا در [[انتخاب]] ظرف‌ها [[آزاد]] نگذاشتی تا ظرف بزرگ‌تر را برگزینم؟
* '''شایستگی‌های اختیاری''': درباره وجه اختصاص این [[موهبت]] به [[معصومین]] می‌توان گفت: [[خداوند]] می‌دانست عده‌ای از بندگانش به اختیار خود - هر چند با استعدادی در سطح سایر افراد - بیش از دیگران و در بالاترین حدّ ممکن از استعداد خود بهره‌برداری می‌کنند. این [[شایستگی]] و منزلتی که این افراد با [[سیر]] اختیاری خویش بدان می‌رسیدند، سبب شد که خداوند تفضلاً این پاداش و موهبت ویژه را به آنها عطا نماید، و آنان را از [[علم]] و اراده‌ای برخوردار کند که به واسطه آن به [[مصونیت]] کامل و مطلق برسند، تا در پرتو آن، راهنمایانی موثّق و مطمئن برای همه افراد [[بشر]] گردند<ref>نظیر این بیان از کلمات بزرگانی مانند شیخ مفید و سید مرتضی، استفاده می‌شود: رک: بحارالانوار، ج۱۷، ص۹۴؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۵، (تصحیح الاعتقاد) ص۱۲۸-۱۲۹؛ ج۸ (الافصاحفی الامامة) ص۲۵؛ الالهیات، ج۳، ص۱۷۶-۱۷۷؛ مقالات الاسلامیین ج۱، ص۳۰۱.</ref>.
 
'''شایستگی‌های اختیاری''': درباره وجه اختصاص این [[موهبت]] به [[معصومین]] می‌توان گفت: [[خداوند]] می‌دانست عده‌ای از بندگانش به اختیار خود - هر چند با استعدادی در سطح سایر افراد - بیش از دیگران و در بالاترین حدّ ممکن از استعداد خود بهره‌برداری می‌کنند. این [[شایستگی]] و منزلتی که این افراد با [[سیر]] اختیاری خویش بدان می‌رسیدند، سبب شد که خداوند تفضلاً این پاداش و موهبت ویژه را به آنها عطا نماید، و آنان را از [[علم]] و اراده‌ای برخوردار کند که به واسطه آن به [[مصونیت]] کامل و مطلق برسند، تا در پرتو آن، راهنمایانی موثّق و مطمئن برای همه افراد [[بشر]] گردند<ref>نظیر این بیان از کلمات بزرگانی مانند شیخ مفید و سید مرتضی، استفاده می‌شود: رک: بحارالانوار، ج۱۷، ص۹۴؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۵، (تصحیح الاعتقاد) ص۱۲۸-۱۲۹؛ ج۸ (الافصاحفی الامامة) ص۲۵؛ الالهیات، ج۳، ص۱۷۶-۱۷۷؛ مقالات الاسلامیین ج۱، ص۳۰۱.</ref>.


به عبارت دیگر، اعطای این [[موهبت]] معلول شایستگی‌های آنان است؛ نه محصول استعداد جبری ایشان و [[حکمت]] اعطای چنین موهبتی، علاوه بر [[پاداش]] به خود آنها، فراهم نمودن وسایل [[هدایت]] برای سایر انسان‌هاست. این بیان را می‌توان به خوبی از بخش‌های آغازین [[دعای ندبه]] استفاده نمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ إِلَيْكَ...}}<ref>مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص۷۰۴.</ref>.
به عبارت دیگر، اعطای این [[موهبت]] معلول شایستگی‌های آنان است؛ نه محصول استعداد جبری ایشان و [[حکمت]] اعطای چنین موهبتی، علاوه بر [[پاداش]] به خود آنها، فراهم نمودن وسایل [[هدایت]] برای سایر انسان‌هاست. این بیان را می‌توان به خوبی از بخش‌های آغازین [[دعای ندبه]] استفاده نمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لَا زَوَالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلَالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ وَ أَكْرَمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرَائِعَ إِلَيْكَ...}}<ref>مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص۷۰۴.</ref>.
خط ۶۲۵: خط ۶۴۲:
به عبارت دیگر، می‌توان گفت که اشکال اساسی اکثر نظریات پیشین این بود که در آنها یک "مغالطه وجه و کنه" صورت گرفته بود. یعنی، صاحبان نظریات قبل، یک وجه از اسباب پیدایش عصمت را در نظر گرفته بودند و آن را کنه و واقعیت آن می‌پنداشتند؛ ولی در نظریه اخیر به دو مطلب اساسی که در ابتدای بحث به آنها اشاره شده، توجّه شده است؛ یعنی، علاوه بر اینکه به دو اصل اساسی علم و اراده، که تمام [[حقیقت]] و واقعیت عصمت را بیان می‌کنند، پرداخته شده، سرّ برخورداری از این‌گونه علم و اراده‌ای هم، که موجب [[مصونیت]] کامل [[معصومین]] می‌شود، شایستگی‌های اختیاری و اکتسابی آنها دانسته شده است.
به عبارت دیگر، می‌توان گفت که اشکال اساسی اکثر نظریات پیشین این بود که در آنها یک "مغالطه وجه و کنه" صورت گرفته بود. یعنی، صاحبان نظریات قبل، یک وجه از اسباب پیدایش عصمت را در نظر گرفته بودند و آن را کنه و واقعیت آن می‌پنداشتند؛ ولی در نظریه اخیر به دو مطلب اساسی که در ابتدای بحث به آنها اشاره شده، توجّه شده است؛ یعنی، علاوه بر اینکه به دو اصل اساسی علم و اراده، که تمام [[حقیقت]] و واقعیت عصمت را بیان می‌کنند، پرداخته شده، سرّ برخورداری از این‌گونه علم و اراده‌ای هم، که موجب [[مصونیت]] کامل [[معصومین]] می‌شود، شایستگی‌های اختیاری و اکتسابی آنها دانسته شده است.


خلاصه آنکه، با این بیان، هم اختیاری بودن عصمت به خوبی تبیین می‌شود و هم اینکه چگونه عصمت موجب [[فضیلت]] و [[برتری]] معصومین بر دیگران می‌گردد»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۶۰-۶۶.</ref>.
خلاصه آنکه، با این بیان، هم اختیاری بودن عصمت به خوبی تبیین می‌شود و هم اینکه چگونه عصمت موجب [[فضیلت]] و [[برتری]] معصومین بر دیگران می‌گردد»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۶۰-۶۶.</ref>.
}}
}}


== [[:رده:آثار عصمت|منبع‌شناسی جامع عصمت]] ==
== [[:رده:آثار عصمت|منبع‌شناسی جامع عصمت]] ==
{{منبع‌ جامع}}
{{منبع‌ جامع}}
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های عصمت|کتاب‌شناسی عصمت]]؛
* [[:رده:کتاب‌های عصمت|کتاب‌شناسی عصمت]]؛
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های عصمت|مقاله‌شناسی عصمت]]؛
* [[:رده:مقاله‌های عصمت|مقاله‌شناسی عصمت]]؛
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های عصمت|پایان‌نامه‌شناسی عصمت]].
* [[:رده:پایان‌نامه‌های عصمت|پایان‌نامه‌شناسی عصمت]].
{{پایان منبع‌ جامع}}
{{پایان منبع‌ جامع}}


خط ۶۴۱: خط ۶۵۸:
[[رده:پرسمان عصمت]]
[[رده:پرسمان عصمت]]


[[رده:(اا): پرسش‌های عصمت با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌های عصمت با ۷ پاسخ]]
۲۱۸٬۹۱۵

ویرایش