|
|
خط ۳۳: |
خط ۳۳: |
| == معراج و [[مهدویت]] == | | == معراج و [[مهدویت]] == |
| یکی از گزارشهای [[پیامبر]] از معراج این است که [[نور]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} در [[عرش]] نسبت به [[انوار]] سایر [[ائمه]] {{ع}} ممتاز بود. درخشندگی [[نور]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} در معراج و امتیاز او بر سایر [[ائمه]] {{ع}} بیانگر [[عظمت]] آن حضرت است، [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: وقتی مرا به معراج بردند، به جانب راست [[عرش]] نگاه کردم. [[علی]] و [[فاطمه]] و [[فرزندان]] او را دیدم که [[نماز]] میخواندند و در میان آنان، [[مهدی]] {{ع}} مانند کوکب تابان میدرخشید. گفتم: ای [[پروردگار]] من! اینها کیستند؟" فرمود: اینها ائمهاند و این [[قائم]] است؛ [[حلال]] میکند، [[حلال]] مرا و [[حرام]] میکند، [[حرام]] مرا و از [[دشمنان]] من [[انتقام]] میکشد. ای [[محمد]]! او را [[دوست]] دار و [[دوست]] بدار کسی را که او را [[دوست]] دارد"<ref>نجم الثاقب، باب سوم.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] شده: «هر کس [[سوره اسراء]] را در هر [[شب جمعه]] [[تلاوت]] نماید، نمیمیرد تا اینکه [[حضرت حجت]] {{ع}} را [[درک]] کند و از جمله [[یاران]] آن حضرت باشد.»<ref>{{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ {{ع}}أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی کُلِّ لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ {{ع}}فَیَکُونَ مِنْ أَصْحَابِه}}؛ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۸۱</ref>.<ref>ر. ک: [[مجتبی تونهای|مجتبی تونهای]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۰۰ و ۶۷۴.</ref> | | یکی از گزارشهای [[پیامبر]] از معراج این است که [[نور]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} در [[عرش]] نسبت به [[انوار]] سایر [[ائمه]] {{ع}} ممتاز بود. درخشندگی [[نور]] [[حضرت مهدی]] {{ع}} در معراج و امتیاز او بر سایر [[ائمه]] {{ع}} بیانگر [[عظمت]] آن حضرت است، [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمود: وقتی مرا به معراج بردند، به جانب راست [[عرش]] نگاه کردم. [[علی]] و [[فاطمه]] و [[فرزندان]] او را دیدم که [[نماز]] میخواندند و در میان آنان، [[مهدی]] {{ع}} مانند کوکب تابان میدرخشید. گفتم: ای [[پروردگار]] من! اینها کیستند؟" فرمود: اینها ائمهاند و این [[قائم]] است؛ [[حلال]] میکند، [[حلال]] مرا و [[حرام]] میکند، [[حرام]] مرا و از [[دشمنان]] من [[انتقام]] میکشد. ای [[محمد]]! او را [[دوست]] دار و [[دوست]] بدار کسی را که او را [[دوست]] دارد"<ref>نجم الثاقب، باب سوم.</ref>. از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] شده: «هر کس [[سوره اسراء]] را در هر [[شب جمعه]] [[تلاوت]] نماید، نمیمیرد تا اینکه [[حضرت حجت]] {{ع}} را [[درک]] کند و از جمله [[یاران]] آن حضرت باشد.»<ref>{{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ {{ع}}أَنَّهُ قَالَ: مَنْ قَرَأَ سُورَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی کُلِّ لَیْلَةِ الْجُمُعَةِ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ {{ع}}فَیَکُونَ مِنْ أَصْحَابِه}}؛ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۲۸۱</ref>.<ref>ر. ک: [[مجتبی تونهای|مجتبی تونهای]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۰۰ و ۶۷۴.</ref> |
|
| |
| ==[[معراج]]==
| |
| مشهور و معروف در میان [[دانشمندان]] [[اسلام]] این است که [[پیامبر]]{{صل}} به هنگامی که در [[مکه]] بود در یک شب از [[مسجد الحرام]] به [[مسجد اقصی]] در [[بیت المقدس]] به [[قدرت پروردگار]] آمد، و از آنجا به [[آسمانها]] صعود کرد، و آثار [[عظمت خدا]] را در پهنۀ [[آسمان]] [[مشاهده]] نمود و همان شب به مکه بازگشت.
| |
| و نیز مشهور و معروف آنست که این [[سیر]] زمینی و آسمانی را با [[جسم]] و [[روح]] توأماً انجام داد.
| |
| ولی از آنجا که این یک موضوع فوقالعاده شگرفی است، جمعی به توجیه آن پرداخته و آن را به [[معراج روحانی]] [[تفسیر]] کردهاند که چیزی شبیه یک [[خواب]] یا [[مکاشفه]] [[روحی]] خواهد بود، اما این موضوع کاملاً با [[ظواهر قرآن]] مخالف است؛ چراکه [[ظاهر قرآن]] به مسألۀ [[جسمانی]] بودن [[گواهی]] میدهد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۶۴.</ref>
| |
|
| |
| ===معراج از نظر [[قرآن]] و [[حدیث]]===
| |
| در دو [[سوره]] از [[سورههای قرآن]] به مسأله معراج اشاره شده است:
| |
| [[سورۀ اسراء]] که تنها بخش اول این [[سفر]] را بیان میکند (یعنی سیر از مکه و مسجد الحرام به مسجد اقصی و بیت المقدس).
| |
| [[سورۀ نجم]] از آیۀ ۱۳ تا ۱۸ قسمت دوم معراج یعنی سیر آسمانی آمده است، آنجا میفرماید: خلاصه مفاد این شش [[آیه]] چنین است که «پیامبر{{صل}} برای دومین بار [[فرشته وحی]] [[جبرئیل]] را به صورت اصلی مشاهده و [[ملاقات]] کرد (مرتبه اول در آغاز [[نزول وحی]] در [[کوه]] حرا بود).
| |
| این ملاقات در نزد [[بهشت]] جاویدان صورت گرفت.
| |
| [[پیغمبر]]{{صل}} در مشاهدۀ این منظره دچار [[خطا]] و [[اشتباه]] نشد.
| |
| [[آیات]] و نشانههای بزرگی را از عظمت خدا مشاهده کرد».
| |
| این آیات که به گفتۀ اکثر [[مفسران]] از معراج سخن میگوید نیز نشان میدهد که این حادثه در [[بیداری]] اتفاق افتاده است، مخصوصاً جملة (چشم پیامبر دچار خطا و [[انحراف]] و [[طغیان]] نشد) [[گواه]] دیگر بر این موضوع است.
| |
| از نظر حدیث، [[روایات]] بسیار زیادی در زمینۀ مسألۀ معراج در کتب معروف [[اسلامی]] نقل شد که بسیاری از [[علمای اسلام]] [[تواتر]] یا [[شهرت]] آن را [[تصدیق]] کردهاند<ref>رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۲.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۶۴.</ref>
| |
|
| |
| ===[[تاریخ]] وقوع [[معراج]]===
| |
| در تاریخ وقوع معراج در میان [[مورخان]] [[اسلامی]] [[اختلاف]] نظر است، بعضی آن را در [[سال دهم بعثت]] شب بیست و هفتم [[ماه رجب]] دانسته، و بعضی آن را در سال دوازدهم شب ۱۷ [[ماه رمضان]] و بعضی آن را در اوائل [[بعثت]] ذکر کردهاند، ولی اختلاف در تاریخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست.
| |
| ذکر این نکته نیز لازم است که این تنها [[مسلمین]] نیستند که [[عقیده]] به معراج دارند، این عقیده در میان [[پیروان ادیان]] دیگر کم و بیش وجود دارد از جمله در مورد [[حضرت عیسی]]{{ع}} به صورت سنگینتری دیده میشود، چنان که در [[انجیل مرقس]] باب ۶، و [[انجیل لوقا]] باب ۲۴، و [[انجیل یوحنا]] باب ۲۱، میخوانیم که [[عیسی]] پس از آنکه به دار آویخته و کشته و [[دفن]] شد از [[مردگان]] برخاست و چهل [[روز]] در میان [[مردم]] [[زندگی]] کرد سپس به [[آسمانها]] صعود نمود (و به معراج همیشگی رفت). ضمناً از بعضی از [[روایات اسلامی]] نیز استفاده میشود که بعضی از [[پیامبران پیشین]] نیز دارای معراج بودهاند.
| |
| [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} این [[سفر آسمانی]] را در چند مرحله پیمود.
| |
| مرحلۀ نخست، مرحلۀ فاصلۀ میان [[مسجد الحرام]] و [[مسجد اقصی]] بود که در آیۀ اول [[سورۀ اسراء]] به آن اشاره شده است، «[[منزه]] است خداوندی که در یک شب بندهاش را از مسجد الحرام تا [[مسجد الاقصی]] برد».
| |
| طبق بعضی از [[روایات معتبر]] [[پیامبر]] در اثناء راه به [[اتفاق]] [[جبرئیل]] در [[سرزمین مدینه]] [[نزول]] کرد و در آنجا [[نماز]] گزارد.
| |
| و نیز در «مسجد الاقصی» با حضور [[ارواح]] [[انبیای بزرگ]] مانند [[ابراهیم]] و [[موسی]] و عیسی{{ع}} نماز گزارد، و [[امام جماعت]] پیامبر{{صل}} بود، سپس از آنجا سفر آسمانی پیامبر{{صل}} شروع شد و آسمانهای هفتگانه را یکی پس از دیگری پیمود، و در هر [[آسمان]] با صحنههای تازهای روبرو شد، با [[پیامبران]] و [[فرشتگان]] و در بعضی از [[آسمانها]] با [[دوزخ]] یا [[دوزخیان]]، و در بعضی با [[بهشت]] و [[بهشتیان]]، برخورد کرد. و [[پیامبر]]{{صل}} از هر یک از آنها خاطرههای پر [[ارزش]] و بسیار آموزنده در [[روح]] [[پاک]] خود [[ذخیره]] فرمود، و عجائبی [[مشاهده]] کرد که هر کدام رمزی و سری از [[اسرار]] [[عالم هستی]] بود، و پس از بازگشت اینها را با [[صراحت]]، و گاه با زبان کنایه و مثال، برای [[آگاهی]] [[امت]] در فرصتهای مناسب شرح میداد، و برای [[تعلیم و تربیت]] از آن استفادۀ فراوان میفرمود.
| |
| این امر نشان میدهد که یکی از اهداف مهم این [[سفر آسمانی]] استفاده از نتایج [[عرفانی]] و [[تربیتی]] این مشاهدات پربها بود، و تعبیر پر معنی [[قرآن]] «او بخشی از [[آیات]] و نشانههای بزرگ پروردگارش را در آنجا مشاهده کرد»<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى}} «بیگمان برخی از نشانههای بزرگ پروردگارش را دیده است» سوره نجم، آیه ۱۸.</ref> میتواند اشارۀ اجمالی و سربستهای به همۀ این امور باشد.
| |
|
| |
| البته بهشت و دوزخی را که پیامبر{{صل}} در [[سفر]] [[معراج]] مشاهده کرد، و کسانی را در آن متنعم یا معذب دید، [[بهشت و دوزخ]] [[قیامت]] نبود، بلکه بهشت و دوزخ برزخی بود؛ زیرا [[قرآن مجید]] میگوید بهشت و دوزخ [[رستاخیز]] بعد از [[قیام قیامت]] و [[فراغت]] از حساب نصیب [[نیکوکاران]] و بدکاران میشود.
| |
| سرانجام به هفتمین [[آسمان]] رسید، و در آنجا حجابهایی از [[نور]] مشاهده کرد همانجا که «[[سدرة المنتهی]]» و «[[جنة المأوی]]» قرار داشت، و پیامبر{{صل}} در آن [[جهان]] سراسر نور و [[روشنایی]] به اوج [[شهود]] [[باطنی]]، و [[قرب الی الله]]، و [[مقام]] «قاب قوسین او ادنی» رسید، و [[خداوند]] در این سفر او را مخاطب ساخته، و [[دستورات]] بسیار مهم و سخنان فراوانی به او فرمود که مجموعهای از آن امروز در [[روایات اسلامی]] به صورت «[[احادیث]] قدسی» برای ما به یادگار مانده.
| |
| قابل توجه اینکه طبق تصریح بسیاری از [[روایات]]، پیامبر{{صل}} در قسمتهای مختلفی از این سفر بزرگ، علی{{ع}} را ناگهان در کنار خود [[مشاهده]] کرد، و تعبیراتی در این [[روایات]] دیده میشود که [[گواه]] [[عظمت]] فوق العادۀ [[مقام]] علی{{ع}} بعد از [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} است.
| |
| با این همه روایات [[معراج]] جملههای پیچیده و اسرارآمیزی دارد که [[کشف]] محتوای آن آسان نیست، و به اصطلاح جزء [[روایات متشابه]] است یعنی روایاتی که شرح آن را باید به خود [[معصومین]] واگذار کرد.
| |
|
| |
| ضمناً روایات معراج در کتب [[اهل سنت]] نیز به طور گسترده آمده است، و حدود ۳۰ نفر از روات آنها [[حدیث معراج]] را نقل کردهاند. ([[تفسیر المیزان]] ذیل [[آیات]] نخستین [[سورۀ اسراء]]).
| |
| در اینجا این سؤال پیش میآید: چگونه این همه راهپیمائی طولانی و این حوادث عجیب و متنوع و این همه گفتگوهای طولانی و این همه مشاهدهها در یک شب یا کمتر از یک شب روی داد؟!
| |
| ولی با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن میشود، [[سفر]] معراج هرگز یک سفر عادی نبود که با معیارهای عادی سنجیده شود، نه اصل سفر عادی بود و نه مرکبش، نه مشاهداتش عادی بود و نه گفتگوهایش، نه مقیاسهایی که در آن به کار رفته همچون مقیاسهای محدود و کوچک کرۀ خاکی ماست و نه تشبیهاتی که در آن آمده بیانگر عظمت صحنههایی است که [[پیامبر]]{{صل}} مشاهده کرد، همه چیز به صورت [[خارقالعاده]] و در مقیاسهایی خارج از مکان و زمانی که ما با آن آشنا هستیم و خو گرفتهایم رخ داد.
| |
| بنابراین جای [[تعجب]] نیست که این امور با مقیاس زمانی کرۀ [[زمین]] ما در یک شب یا کمتر از یک شب واقع شده باشد<ref>تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۵ تا ۲۰.</ref>.
| |
| آیا [[معراج جسمانی]] بوده یا [[روحانی]]؟
| |
| علاوه بر اینکه مشهور میان [[دانشمندان]] [[اسلام]] (اعم از [[شیعه]] و [[اهل تسنن]]) این است که این امر در [[بیداری]] صورت گرفته ظاهر خود [[آیات قرآن]] در آغاز سورۀ اسراء و همچنین [[سورۀ نجم]] نیز وقوع این امر را در بیداری [[گواهی]] میدهد.
| |
| [[تواریخ]] اسلام نیز گواه صادقی بر این موضوع است؛ زیرا در [[تاریخ]] میخوانیم هنگامی که [[پیامبر]]{{صل}} مسألۀ [[معراج]] را مطرح کرد [[مشرکان]] به شدت آن را [[انکار]] کردند و آن را بهانهای برای کوبیدن پیامبر{{صل}} دانستند، این به خوبی [[گواهی]] میدهد که پیامبر هرگز مدعی [[خواب]] یا مکاشفۀ [[روحانی]] نبوده وگرنه این همه سر و صدا نداشت: و اگر در روایتی از [[حسن بصری]] میخوانیم که «این امر در خواب واقع شده است» و یا خبری که از [[عایشه]] نقل شده: «به [[خدا]] [[سوگند]] [[بدن پیامبر]] از میان ما نرفت تنها [[روح]] او به [[آسمانها]] پرواز کرد» ظاهراً جنبه [[سیاسی]] داشته و برای خاموش کردن جنجالی بوده است که دربارۀ مسألۀ معراج در میان عدهای به وجود آمده بود.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۶۵.</ref>
| |
|
| |
| ===[[هدف]] معراج===
| |
| هدف از معراج این نبوده که پیامبر{{صل}} به [[دیدار]] خدا در آسمانها بشتابد! آنچنان که سادهلوحان پنداشتهاند که متأسفانه بعضی از [[دانشمندان]] [[غربی]] به خاطر [[ناآگاهی]] یا دگرگون ساختن چهرۀ [[اسلام]] در نظر دیگران، آن را نقل کردهاند، از جمله اینکه «گیور گیو» در کتاب [[محمّد]] [[پیامبری]] که از نو باید [[شناخت]] میگوید: «محمد در [[سفر]] معراج به جایی رسید که صدای قلم خدا را میشنید و میفهمید که خدا مشغول نگهداری حساب افراد میباشد! ولی با اینکه صدای قلم خدا را میشنید او را نمیدید! زیرا هیچکس نمیتواند خدا را ببیند ولو [[پیغمبر]] باشد»<ref>محمّد پیغمبری که از نو باید شناخت، صفحه ۱۲۵.</ref>.
| |
| این نشان میدهد که مخصوصاً قلم از نوع قلم چوبی است! که به هنگام حرکت روی کاغذ تحریر میلرزد و صدا میکند! و امثال این [[خرافات]] و لاطائلات.
| |
| نه، هدف این بوده که روح بزرگ پیامبر{{صل}} با مشاهدۀ [[اسرار]] [[عظمت]]، خدا را در سراسر [[جهان هستی]]، مخصوصاً عالم بالا که مجموعهای است از نشانههای عظمت او [[مشاهده]] کند، و باز هم [[درک]] و دید تازهای برای [[هدایت]] و [[رهبری]] [[انسانها]] بیابد.
| |
| این هدف صریحاً در آیۀ یک [[سورۀ اسراء]] و آیۀ ۱۸ [[سورۀ نجم]] آمده است.
| |
| [[روایت]] جالبی نیز در این زمینه از [[امام صادق]]{{ع}} در پاسخ سؤال از علت [[معراج]] نقل شده است که فرمود: «[[خداوند]] هرگز مکانی ندارد، و [[زمان]] بر او جریان نمیگیرد، ولکن او میخواست [[فرشتگان]] و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن [[پیامبر]] در میان آنها [[احترام]] کند و نیز از شگفتیهای عظمتش به پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت برای [[مردم]] بازگو کند».<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۶۸.</ref>
| |
|
| |
| ===معراج و [[علوم روز]]===
| |
| در گذشته بعضی از [[فلاسفه]] که [[معتقد]] به افلاک نهگانه بطلیموسی پوست پیازی بودند مانع مهم معراج را از نظر [[علمی]] وجود همین افلاک و [[لزوم]] خرق و التیام در آنها میپنداشتند<ref>«خرق» به معنی شکافتن و «التیام» به معنی به هم آمدن است، بعضی از فلاسفۀ قدیم معتقد بودند که این امر در افلاک امکانپذیر نیست.</ref>.
| |
| ولی با فرو ریختن پایههای هیئت بطلیموسی مسألۀ خرق و التیام به دست [[فراموشی]] سپرده شد، اما با پیشرفتی که در هیئت جدید به وجود آمد مسائل تازهای در زمینۀ معراج مطرح شده و سؤالاتی از این قبیل:
| |
| #برای [[اقدام]] به یک [[سفر]] فضائی نخستین مانع نیروی [[جاذبه]] است که باید با وسائل فوقالعاده بر آن [[پیروز]] شد؛ زیرا برای فرار از «حوزۀ جاذبۀ [[زمین]]» سرعتی لااقل معادل چهل هزار کیلومتر در [[ساعت]] لازم است!
| |
| #مانع دیگر، فقدان هوا در فضای بیرون جو زمین است که بدون آن [[انسان]] نمیتواند [[زندگی]] کند.
| |
| #مانع سوم گرمای سوزان [[آفتاب]] و سرمای کشندهای است که در قسمتی که آفتاب مستقیماً میتابد و قسمتی که نمیتابد وجود دارد.
| |
| #مانع چهارم اشعههای خطرناکی است که در ماوراء جو وجود دارد، مانند اشعۀ کیهانی و اشعۀ ماوراء بنفش و اشعۀ ایکس، این پرتوها هرگاه به مقدار کم به [[بدن انسان]] بتابد زیانی بر ارگانیسم [[بدن]] او ندارد، ولی در بیرون جوّ زمین این پرتوها فوقالعاده زیاد است و کشنده و مرگبار، اما برای ما ساکنان زمین وجود قشر هوای جوّ مانع از تابش آنها است.
| |
| #پنجمین مانع مشکل بیوزنی است، گرچه انسان تدریجاً میتواند به بیوزنی [[عادت]] کند ولی برای ما ساکنان روی [[زمین]] اگر بیمقدمه به بیرون جوّ منتقل شویم و حالت بیوزنی دست دهد، [[تحمل]] آن بسیار مشکل یا غیر ممکن است.
| |
| #و سرانجام مشکل [[زمان]] ششمین مشکل و از مهمترین موانع است،؛ چراکه [[علوم روز]] میگوید سرعتی بالاتر از سرعت [[سیر]] [[نور]] نیست و اگر کسی بخواهد در سراسر [[آسمانها]] سیر کند باید سرعتی بیش از سرعت سیر نور داشته باشد.
| |
| در برابر این سؤالات توجه به چند نکته لازم است:
| |
| #ما میدانیم که با آن همه مشکلاتی که در [[سفر]] فضائی است بالاخره [[انسان]] توانسته است با نیروی [[علم]] بر آن [[پیروز]] گردد، و غیر از مشکل زمان همۀ [[مشکلات]] حل شده و مشکل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است.
| |
| #بدون [[شک]] مسألۀ [[معراج]]، جنبۀ عادی نداشته بلکه با استفاده از نیرو و [[قدرت]] بیپایان [[خداوند]] صورت گرفته است، و همۀ [[معجزات انبیاء]] همین گونه است، به عبارت روشنتر [[معجزه]] باید عقلاً محال نباشد، و همین اندازه که عقلا امکانپذیر بود بقیه با [[استمداد]] از [[قدرت خداوند]] حل شدنی است.
| |
| هنگامی که [[بشر]] با [[پیشرفت علم]] [[توانایی]] پیدا کند که وسایلی بسازد سریع، آنچنان سریع که از حوزۀ جاذبۀ زمین بیرون رود، سفینههایی بسازد که مسألۀ اشعههای مرگبار بیرون جو را حل کند، لباسهایی بپوشد که او را در برابر سرما و [[گرما]] فوقالعاده [[حفظ]] نماید، با تمرین، به بیوزنی عادت نماید، خلاصه جایی که انسان بتواند با استفاده از نیروی محدودش، این راه را طی کند آیا با استمداد از نیروی نامحدود [[الهی]] حلشدنی نیست؟!
| |
| ما [[یقین]] داریم که [[خدا]] مرکب سریع السیری که متناسب این سفر فضائی بوده باشد در [[اختیار]] پیامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتی که در این سفر وجود داشته زیر [[پوشش]] [[حمایت]] خود گرفته، این مرکب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ [[براق]]؟ رفرف؟ یا مرکب دیگر؟ در هر حال مرکب مرموز و ناشناختهای است از نظر ما؟.
| |
| از همۀ اینها گذشته فرضیۀ حداکثر سرعت که در بالا گفته شد، امروز در میان [[دانشمندان]] [[متزلزل]] شده، هر چند «اینشتاین» در فرضیه معروف خودش به آن سخت [[معتقد]] بوده است.
| |
| دانشمندان امروز میگویند امواج [[جاذبه]] بدون نیاز به [[زمان]] در آن واحد از یک سوی [[جهان]] به سوی دیگر منتقل میشود و اثر میگذارد، و حتی این احتمال وجود دارد که در حرکات مربوط به گستردگی جهان (میدانیم جهان در حال [[توسعه]] است و ستارهها و منظومهها به سرعت از هم دور میشوند) منظومههایی وجود دارند که با سرعتی بیش از سرعت [[سیر]] [[نور]] از مرکز جهان دور میشوند.
| |
| کوتاه سخن اینکه مشکلاتی که گفته شد هیچکدام به صورت یک مانع [[عقلی]] در این راه نیست، مانعی که [[معراج]] را به صورت یک محال عقلی در آورد، بلکه مشکلاتی است که با استفاده از وسایل و نیروی لازم قابل حل است.
| |
| به هر حال مسأله معراج نه از نظر [[استدلالات عقلی]] غیر ممکن است و نه از نظر [[موازین]] [[علم]] [[روز]]، و [[خارقالعاده]] بودن آن را نیز همه قبول دارند بنابراین هرگاه با دلیل [[قاطع]] [[نقلی]] ثابت شود باید آن را پذیرفت.
| |
|
| |
| گوشهای از گفتگوهای [[خداوند]] با پیامبرش در [[شب معراج]]:
| |
| [[پیامبر]]{{صل}} در شب معراج از [[پروردگار]] سبحان چنین سؤال کرد: «پروردگارا کدام عمل [[افضل]] است؟!».
| |
| [[خداوند متعال]] فرمود: «هیچ چیز نزد من [[برتر]] از [[توکل]] بر من و [[رضا]] به آنچه قسمت کردهام نیست، ای محمد! آنها که به خاطر من یکدیگر را [[دوست]] دارند محبتم شامل حال آنها است، و کسانی که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند [[دوستی]] دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم برای کسانی که توکل بر من میکنند فرض و لازم است، و برای [[محبت]] من حد و حدود، و مرز و نهایتی نیست!».
| |
| و به این ترتیب گفتگوها از محبت شروع میشود، محبتی بیانتها و گسترده و اصولاً [[عالم هستی]] بر همین محور [[محبت]] دور میزند.
| |
| در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! همچون [[کودکان]] مباش که سبز و زرد و زرق و برق را [[دوست]] دارند، و هنگامی که غذای شیرین و دلپذیری به آنها میدهند [[مغرور]] میشوند، و همه چیز را به دست [[فراموشی]] میسپارند».
| |
| [[پیامبر]]{{صل}} در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا مرا به عملی [[هدایت]] کن که موجب [[قرب]] به درگاه تو است».
| |
| فرمود: «شب را [[روز]]، و روز را شب قرار ده!».
| |
| عرض کرد: چگونه؟!
| |
|
| |
| فرمود: «چنان کن که [[خواب]] تو [[نماز]] باشد، و هرگز شکم خود را کاملاً [[سیر]] مکن».
| |
| در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! محبت من محبت [[فقیران]] و [[محرومان]] است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیر، تا من به تو نزدیک شوم، و [[ثروتمندان]] [[دنیاپرست]] را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر [[حذر]] باش!».<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۶۹.</ref>
| |
|
| |
| ===[[اهل]] [[دنیا]] و [[آخرت]]===
| |
| در فراز دیگر میفرماید: «ای احمد! زرق و برق دنیا و [[دنیاپرستان]] را مبغوض بشمر، و آخرت و اهل آخرت را [[محبوب]] دار».
| |
| عرض میکند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند؟».
| |
| فرمود: «اهل دنیا کسانی هستند که زیاد میخورند، و زیاد میخندند و میخوابند، و [[خشم]] میگیرند، و کمتر [[خشنود]] میشوند، نه در برابر [[بدیها]] از کسی عذر میخواهند، و نه اگر کسی از آنها عذر طلبد میپذیرند، در [[اطاعت خدا]] تنبل، و در [[معاصی]] شجاعند، [[آرزوهای دور و دراز]] دارند، و در حالی که اجلشان نزدیک شده هرگز به [[حساب اعمال]] خود نمیرسند، و نفعشان برای [[مردم]] کم است، افرادی پرحرف، فاقد [[احساس مسئولیت]]، و علاقمند به خورد و خوراکند.
| |
| اهل دنیا نه در [[نعمت]] [[شکر]] [[خدا]] بجا میآورند، و نه در [[مصائب]] صبورند. خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کاری که انجام ندادهاند [[ستایش]] میکنند، و چیزی را مطالبه میکنند که [[حق]] آنها نیست.
| |
| پیوسته از آرزوهای خود سخن میگویند، و [[عیوب]] مردم را خاطر نشان میسازند و نیکیهای آنها را پنهان!».
| |
| عرض کرد: «پروردگارا؟ آیا [[دنیاپرستان]] غیر از این عیبی هم دارند؟» فرمود: ای احمد! [[عیب]] آنها این است که [[جهل]] و [[حماقت]] در آنها فراوان است، برای استادی که از او [[علم]] آموختهاند [[تواضع]] نمیکنند، و خود را [[عاقل]] میدانند اما در نزد آگاهان [[نادان]] و احمقند».<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۷۲.</ref>
| |
|
| |
| ===اوصاف [[بهشتیان]]===
| |
| سپس به اوصاف [[اهل]] [[آخرت]] و بهشتیان پرداخته چنین ادامه میدهد: «آنها مردمی باحیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، [[مردم]] از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، سخنانشان سنجیده است.
| |
| پیوسته حسابگر [[اعمال]] خویشند، و از همین جهت خود را به [[زحمت]] میافکنند، چشمهایشان به [[خواب]] میرود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان میگرید و قلبشان پیوسته به [[یاد خدا]] است.
| |
| هنگامی که مردم در زمرۀ غافلان نوشته شوند آنها از ذاکرن نوشته میشوند.
| |
| در آغاز [[نعمتها]] [[حمد]] [[خدا]] میگویند، و در پایان [[شکر]] او را بجا میآورند، دعایشان در پیشگاه خدا [[مستجاب]]، و تقاضایشان مسموع است، و [[فرشتگان]] از وجود آنها مسرورند... مردم ([[غافل]]) در نزد آنها [[مردگان]]، و [[خداوند]] نزد آنها [[حی]] و [[قیوم]] و [[کریم]] است (همتشان آنچنان عالی است که به غیر او نظر ندارند)...
| |
| مردم در [[عمر]] خود یکبار میمیرند اما آنها به خاطر [[جهاد با نفس]] و [[مخالفت]] هوا هر [[روز]] هفتاد بار میمیرند (و [[حیات]] نوین مییابند)!...
| |
| هنگامی که برای [[عبادت]] در برابر من میایستند همچون بنیان [[مرصوص]] و سدی فولادیند، و در [[دل]] آنها توجهی به [[مخلوقات]] نیست.
| |
| به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]] که من آنها را حیات و [[زندگی]] پاکیزهای میبخشم، و در پایان عمر، خودم [[قبض روح]] آنها میکنم، و درهای [[آسمان]] را برای پرواز [[روح]] آنها میگشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار میزنم، و دستور میدهم [[بهشت]] خود را برای آنها پیارائید!...
| |
| ای احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن [[طلب حلال]] است، هنگامی که [[غذا]] و نوشیدنی تو [[حلال]] باشد تو در [[حفظ]] و [[حمایت]] [[منی]].»...<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۷۳.</ref>
| |
|
| |
| ===[[زندگی گوارا]] و پردوام===
| |
| و در فراز دیگری آمده است: «ای احمد! آیا میدانی کدام [[زندگی]] گواراتر و پردوامتر است؟».
| |
| عرض کرد: خداوندا نه!
| |
| فرمود: «زندگی گوارا آن است که صاحب آن لحظهای از یاد من [[غافل]] نماند، [[نعمت]] مرا فراموش نکند، از [[حق]] من بیخبر نباشد، و شب و [[روز]] رضای مرا بطلبد.
| |
| اما زندگی باقی آن است که برای [[نجات]] خود عمل کند، و [[دنیا]] در نظرش کوچک باشد، و [[آخرت]] بزرگ، رضای مرا بر رضای خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته [[خشنودی]] مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به [[آگاهی]] من نسبت به خودش داشته باشد.
| |
| در برابر هر [[گناه]] و معصیتی به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم [[پاک]] کند، [[شیطان]] و وساوس [[شیطانی]] را مبغوض دارد، و [[ابلیس]] را بر [[قلب]] خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
| |
| هنگامی که چنین کند [[محبت]] خاصی در قلبش جای میدهم، آن چنان که تمام دلش در [[اختیار]] من خواهد بود، و [[فراغت]] و [[اشتغال]] و [[هم و غم]] و سخنش از مواهبی است که من به [[اهل]] محبتم میبخشم!
| |
| چشم و گوش قلب او را میگشایم، تا با گوش قلبش [[حقایق]] [[غیب]] را بشنود و با دلش جلال و عظمتم را بنگرد!».
| |
| و سرانجام این [[حدیث]] [[نورانی]] با این جملههای بیدارکننده پایان میگیرد: «ای احمد! اگر بندهای [[نماز]] تمام اهل [[آسمانها]] و [[زمین]] را بجا آورد، و [[روزه]] تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون [[فرشتگان]] [[غذا]] نخورد و [[لباس]] (فاخری) در تن نپوشد (و در نهایت [[زهد]] و [[وارستگی]] زندگی کند) ولی در قلبش ذرهای [[دنیاپرستی]] یا [[ریاستطلبی]] یا [[عشق]] به [[زینت]] دنیا باشد در سرای جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر میکنم!
| |
| [[سلام]] و رحمتم بر تو باد، و الحمدلله [[رب العالمین]]».
| |
| این سخنان عرشی که [[روح انسان]] را با خود به اوج آسمانها میبرد، و در [[معراج]] [[الهی]] [[سیر]] میدهد و به آستانۀ [[عشق]] و [[شهود]] میکشد تنها قسمتی از [[حدیث قدسی]] است.
| |
| افزون بر این ما [[اطمینان]] داریم که غیر از آنچه [[پیامبر]]{{صل}} در سخنانش برای ما بازگو کرده، [[اسرار]] و گفتگوها و رموز و اشاراتی میان او و محبوبش در آن شب عشق و [[شوق]]، و جذبه و وصال، رد و بدل شده که نه گوشها [[توانایی]] شنیدن آن را دارد و نه [[افکار]] عادی [[قدرت]] درکش را، و به همین دلیل در درون [[جان]] [[پاک]] پیامبر{{صل}} برای همیشه [[مکتوم]] مانده و جز خاصانش از آن [[آگاه]] نشدهاند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۵۷۴.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |