بدون خلاصۀ ویرایش
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = امامت | | موضوع مرتبط = امامت عامه | ||
| عنوان مدخل = امامت عامه | | عنوان مدخل = امامت عامه | ||
| مداخل مرتبط = [[امامت عامه در قرآن]] - [[امامت عامه در حدیث]] - [[امامت عامه در نهج البلاغه | | مداخل مرتبط = [[امامت عامه در قرآن]] - [[امامت عامه در حدیث]] - [[امامت عامه در نهج البلاغه]] - [[امامت عامه در کلام اسلامی]] - [[امامت عامه در فقه سیاسی]] | ||
| پرسش مرتبط = امامت (پرسش) | | پرسش مرتبط = امامت (پرسش) | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
مقصود از [[امامت عامّه]]، اصل نیاز [[جامعه]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} به امامی است که از طرف [[خداوند]] برای [[رهبری]] و [[هدایت]] جامعه [[منصوب]] شده است. در این باره ماجرایی سرشار از مبانی [[اعتقادی]] و [[معارف الهی]] در [[زمان امام صادق]]{{ع}} به وقوع پیوسته که مناسب است در این [[مقام]] ذکر شود: | مقصود از [[امامت عامّه]]، اصل نیاز [[جامعه]] بعد از [[پیامبر]] {{صل}} به امامی است که از طرف [[خداوند]] برای [[رهبری]] و [[هدایت]] جامعه [[منصوب]] شده است. در این باره ماجرایی سرشار از مبانی [[اعتقادی]] و [[معارف الهی]] در [[زمان امام صادق]] {{ع}} به وقوع پیوسته که مناسب است در این [[مقام]] ذکر شود: | ||
[[یونس بن یعقوب]] گوید: جمعی از [[اصحاب حضرت صادق]]{{ع}} از جمله [[حمران بن أعین]]، [[محمد بن نعمان]]، [[هشام بن سالم]]، طیّار و [[هشام بن حکم]] - که [[جوان]] بود - [[خدمت]] آن [[حضرت]] نشسته بودند. [[امام]]{{ع}} رو به هشام کرد و فرمود: «ای هشام! به من خبر نمیدهی که با عَمرو بن عُبَید چه کردی و چه سؤالهایی از او پرسیدی؟ | [[یونس بن یعقوب]] گوید: جمعی از [[اصحاب حضرت صادق]] {{ع}} از جمله [[حمران بن أعین]]، [[محمد بن نعمان]]، [[هشام بن سالم]]، طیّار و [[هشام بن حکم]] - که [[جوان]] بود - [[خدمت]] آن [[حضرت]] نشسته بودند. [[امام]] {{ع}} رو به هشام کرد و فرمود: «ای هشام! به من خبر نمیدهی که با عَمرو بن عُبَید چه کردی و چه سؤالهایی از او پرسیدی؟ | ||
هشام عرض کرد: ای فرزند [[رسول خدا]]! من شما را بزرگتر از آن میدانم که در حضورتان سخن گویم و [[شرم]] میکنم و زبانم میگیرد. | هشام عرض کرد: ای فرزند [[رسول خدا]]! من شما را بزرگتر از آن میدانم که در حضورتان سخن گویم و [[شرم]] میکنم و زبانم میگیرد. | ||
[[حضرت صادق]]{{ع}} فرمود: هر گاه به شما [[دستوری]] دادم، انجام دهید. | [[حضرت صادق]] {{ع}} فرمود: هر گاه به شما [[دستوری]] دادم، انجام دهید. | ||
هشام گفت: به من خبر رسید که [[عمرو بن عبید]] در [[مسجد جامع]] [[بصره]] مینشیند و [[مردم]] گِردش جمع میشوند و او [[لزوم وجود امام]] را [[انکار]] میکند! این مطلب بر من گران آمد و به سوی او رهسپار شدم و [[روز جمعه]]، داخل بصره شدم و به مسجد جامع بصره رفتم و مردم زیادی را دیدم که گِرد عمرو بن عبید حلقه زدهاند و او [[جامه]] پشمینه سیاهی به کمر بسته و عبایی بر دوش انداخته بود و مردم از او سؤال میکردند. از مردم خواستم به من راه دهند و نزد او رفتم و بر دو زانو نشستم و گفتم: ای عالم! من مردی [[غریب]] هستم، اجازه میدهی که مسأله ای بپرسم؟ | هشام گفت: به من خبر رسید که [[عمرو بن عبید]] در [[مسجد جامع]] [[بصره]] مینشیند و [[مردم]] گِردش جمع میشوند و او [[لزوم وجود امام]] را [[انکار]] میکند! این مطلب بر من گران آمد و به سوی او رهسپار شدم و [[روز جمعه]]، داخل بصره شدم و به مسجد جامع بصره رفتم و مردم زیادی را دیدم که گِرد عمرو بن عبید حلقه زدهاند و او [[جامه]] پشمینه سیاهی به کمر بسته و عبایی بر دوش انداخته بود و مردم از او سؤال میکردند. از مردم خواستم به من راه دهند و نزد او رفتم و بر دو زانو نشستم و گفتم: ای عالم! من مردی [[غریب]] هستم، اجازه میدهی که مسأله ای بپرسم؟ | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
[[عمرو بن عبید]] ساکت ماند و چیزی نگفت.... | [[عمرو بن عبید]] ساکت ماند و چیزی نگفت.... | ||
[[یونس بن یعقوب]] ([[راوی حدیث]]) گوید: [[حضرت صادق]]{{ع}} خندید و فرمود: ای هشام! چه کسی این دلیل را به تو آموخت؟ | [[یونس بن یعقوب]] ([[راوی حدیث]]) گوید: [[حضرت صادق]] {{ع}} خندید و فرمود: ای هشام! چه کسی این دلیل را به تو آموخت؟ | ||
عرض کرد: چیزهایی از شما فرا گرفتم و آنها را به هم پیوند دادم و به این صورت در آوردم. | عرض کرد: چیزهایی از شما فرا گرفتم و آنها را به هم پیوند دادم و به این صورت در آوردم. | ||
حضرتش فرمود: به [[خدا]] قسم که این دلیل در [[صحیفههای ابراهیم]] و [[موسی]]{{ع}} نوشته شده است<ref>کافی، ج۱، ص۱۶۹، باب الاضطرار إلی الحجه، حدیث ۳؛ علل الشرایع، ج۱۹۳ باب ۱۵۲ حدیث ۲؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۶ حدیث ۱۱.</ref>. | حضرتش فرمود: به [[خدا]] قسم که این دلیل در [[صحیفههای ابراهیم]] و [[موسی]] {{ع}} نوشته شده است<ref>کافی، ج۱، ص۱۶۹، باب الاضطرار إلی الحجه، حدیث ۳؛ علل الشرایع، ج۱۹۳ باب ۱۵۲ حدیث ۲؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۶ حدیث ۱۱.</ref>. | ||
[[فقیه]] کبیر [[آیتالله]] شیخ [[جعفر کاشف الغطاء]] در مقدمه کتاب [[کشف]] الغطاء در این [[مقام]] مینویسد: | [[فقیه]] کبیر [[آیتالله]] شیخ [[جعفر کاشف الغطاء]] در مقدمه کتاب [[کشف]] الغطاء در این [[مقام]] مینویسد: | ||
در [[اثبات]] [[وجوب وجود امام]] در طول [[تاریخ]]، آنچه بین [[هشام بن حکم]] و [[عمرو بن عبید]] اتفاق افتاده، کافی است... علاوه بر این که هر گاه [[وجود امام]] در وقتی [[واجب]] باشد، [[استمرار]] او در تمام زمانها لازم و واجب خواهد بود؛ زیرا علّت [[وجوب]] [[امام]] در ابتداء برای همیشه مستمر است و در اثبات همیشگی وجود امام، این [[حدیث متواتر]] بین [[خاصه]] و عامّه کافی است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: «هر کس بدون امام بمیرد، به [[مرگ]] [[جاهلیّت]] مرده است»<ref>کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳.</ref> و [[حدیث متواتر ثقلین]]...<ref>کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲.</ref>. و چون ثابت شد که جایز نیست [[زمین]] هیچ وقت خالی از امام باشد. و از سویی، آمدن [[پیامبر]] دیگر بعد از پیامبر ما ممتنع است، پس وجود امام، واجب و متعیّن است<ref>کشف الغطاء، ص۶ طبع قدیم. قال: {{عربی|وکفی فی إثبات وجوب وجود الإمام مدی الدّهر ما اتّفق لهشام فی بعض الأیّام مع عمرو، حیث سأله: ألک اُذن؟ ألک لسان؟ حتّی أتی علی تمام حواسّ الانسان، ثمّ قال: ألک قلب؟ فأنعم فی الجواب، فقال: وما تصنع به؟ فقال: لیمیّز خطأ تلک الحواسّ من الصواب. فقال: أتظنّ بمن یتکفّل بنصب میزان لتلک الحواسّ لاینصب إماما یمیّز الحقّ لکافّه النّاس؟! فانقطع عمرو من الکلام و لم یزد علی أن قال له: إنّک أنت هشام! علی أنّه متی وجب وجود الإمام فی وقت، لزم استمراره مدی الأیّام، لأنّ علّه وجوبه فی الابتداء مستمرّه علی الدّوام، ویکفی فی إثبات الأبدیّه ما تواتر من الجانبین من السنّه المحمّدیّه «من مات بغیر إمام مات میته جاهلیّه» وما تواتر نقله من الطرفین علی کون کتاب الله وعتره نبیّه مقترنَین حتّی یردا علی النبیّ{{صل}} ویصلا ویشهدا علی تمام الامّه بین یدیه. وحیث تبیّن عدم جواز خلوّ الأرض من حجّه علی الدّوام، وامتنع حدوث الأنبیاء بعد نبیّنا{{صل}}، تعیّن الامام}}.</ref>. | در [[اثبات]] [[وجوب وجود امام]] در طول [[تاریخ]]، آنچه بین [[هشام بن حکم]] و [[عمرو بن عبید]] اتفاق افتاده، کافی است... علاوه بر این که هر گاه [[وجود امام]] در وقتی [[واجب]] باشد، [[استمرار]] او در تمام زمانها لازم و واجب خواهد بود؛ زیرا علّت [[وجوب]] [[امام]] در ابتداء برای همیشه مستمر است و در اثبات همیشگی وجود امام، این [[حدیث متواتر]] بین [[خاصه]] و عامّه کافی است که [[رسول خدا]] {{صل}} فرمودند: «هر کس بدون امام بمیرد، به [[مرگ]] [[جاهلیّت]] مرده است»<ref>کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳.</ref> و [[حدیث متواتر ثقلین]]...<ref>کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲.</ref>. و چون ثابت شد که جایز نیست [[زمین]] هیچ وقت خالی از امام باشد. و از سویی، آمدن [[پیامبر]] دیگر بعد از پیامبر ما ممتنع است، پس وجود امام، واجب و متعیّن است<ref>کشف الغطاء، ص۶ طبع قدیم. قال: {{عربی|وکفی فی إثبات وجوب وجود الإمام مدی الدّهر ما اتّفق لهشام فی بعض الأیّام مع عمرو، حیث سأله: ألک اُذن؟ ألک لسان؟ حتّی أتی علی تمام حواسّ الانسان، ثمّ قال: ألک قلب؟ فأنعم فی الجواب، فقال: وما تصنع به؟ فقال: لیمیّز خطأ تلک الحواسّ من الصواب. فقال: أتظنّ بمن یتکفّل بنصب میزان لتلک الحواسّ لاینصب إماما یمیّز الحقّ لکافّه النّاس؟! فانقطع عمرو من الکلام و لم یزد علی أن قال له: إنّک أنت هشام! علی أنّه متی وجب وجود الإمام فی وقت، لزم استمراره مدی الأیّام، لأنّ علّه وجوبه فی الابتداء مستمرّه علی الدّوام، ویکفی فی إثبات الأبدیّه ما تواتر من الجانبین من السنّه المحمّدیّه «من مات بغیر إمام مات میته جاهلیّه» وما تواتر نقله من الطرفین علی کون کتاب الله وعتره نبیّه مقترنَین حتّی یردا علی النبیّ {{صل}} ویصلا ویشهدا علی تمام الامّه بین یدیه. وحیث تبیّن عدم جواز خلوّ الأرض من حجّه علی الدّوام، وامتنع حدوث الأنبیاء بعد نبیّنا {{صل}}، تعیّن الامام}}.</ref>. | ||
در [[حدیثی]] دیگر، [[مناظره]] ای از [[هشام بن حکم]] در محضر [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که احتیاج خلائق به [[امام]] را واضحتر مینماید. | در [[حدیثی]] دیگر، [[مناظره]] ای از [[هشام بن حکم]] در محضر [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده که احتیاج خلائق به [[امام]] را واضحتر مینماید. | ||
[[یونس بن یعقوب]] گوید: [[خدمت]] [[حضرت صادق]]{{ع}} بودم که مردی شامی نزد آن [[حضرت]] آمد و عرض کرد: من دارای [[علم کلام]] و [[فقه]] و [[آگاه]] به [[قوانین]] [[ارث]] هستم و برای مناظره با [[اصحاب]] شما آمدهام.... | [[یونس بن یعقوب]] گوید: [[خدمت]] [[حضرت صادق]] {{ع}} بودم که مردی شامی نزد آن [[حضرت]] آمد و عرض کرد: من دارای [[علم کلام]] و [[فقه]] و [[آگاه]] به [[قوانین]] [[ارث]] هستم و برای مناظره با [[اصحاب]] شما آمدهام.... | ||
حضرت صادق{{ع}} به مرد شامی فرمود: با این [[جوان]] (هشام بن حکم) گفت و گو کن. | حضرت صادق {{ع}} به مرد شامی فرمود: با این [[جوان]] (هشام بن حکم) گفت و گو کن. | ||
آنگاه مرد شامی رو به هشام کرد و گفت: ای جوان! درباره امامتِ این مرد از من بپرس. | آنگاه مرد شامی رو به هشام کرد و گفت: ای جوان! درباره امامتِ این مرد از من بپرس. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
شامی گفت: برای آنها [[حجّت]] و دلیلی به پا داشته تا پراکنده نشوند و [[اختلاف]] نکنند و در هنگام اختلاف و [[تفرقه]]، حجّت و دلیل [[الهی]] آنها را متّحد و یکپارچه گرداند و کجیهای آنها را راست کند و در هنگام نیاز، به [[یاری]] آنها بشتابد و آنها را از [[واجبات]] پروردگارشان آگاه سازد. | شامی گفت: برای آنها [[حجّت]] و دلیلی به پا داشته تا پراکنده نشوند و [[اختلاف]] نکنند و در هنگام اختلاف و [[تفرقه]]، حجّت و دلیل [[الهی]] آنها را متّحد و یکپارچه گرداند و کجیهای آنها را راست کند و در هنگام نیاز، به [[یاری]] آنها بشتابد و آنها را از [[واجبات]] پروردگارشان آگاه سازد. | ||
هشام گفت: آن حجّت و [[راهنما]] کیست؟ | هشام گفت: آن حجّت و [[راهنما]] کیست؟ | ||
شامی گفت: [[رسول خدا]]{{صل}}. | شامی گفت: [[رسول خدا]] {{صل}}. | ||
هشام گفت: پس از رسول خدا{{صل}} کیست؟ | هشام گفت: پس از رسول خدا {{صل}} کیست؟ | ||
شامی گفت: [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]]{{صل}}. | شامی گفت: [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]] {{صل}}. | ||
هشام گفت: آیا امروز در برداشتن اختلاف از میان ما، کتاب و [[سنّت]] فایده ای رساندهاند؟ | هشام گفت: آیا امروز در برداشتن اختلاف از میان ما، کتاب و [[سنّت]] فایده ای رساندهاند؟ | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
هشام گفت: پس چرا من و تو اختلاف داریم و تو به جهت همین اختلاف و مناظره در این باره، از [[شام]] بدین جا آمدهای؟ | هشام گفت: پس چرا من و تو اختلاف داریم و تو به جهت همین اختلاف و مناظره در این باره، از [[شام]] بدین جا آمدهای؟ | ||
یونس بن یعقوب ([[راوی حدیث]]) گوید: مرد شامی ساکت شد و جوابی نداد. | یونس بن یعقوب ([[راوی حدیث]]) گوید: مرد شامی ساکت شد و جوابی نداد. | ||
آن گاه حضرت صادق{{ع}} به شامی فرمود: چرا سخن نمیگویی؟ | آن گاه حضرت صادق {{ع}} به شامی فرمود: چرا سخن نمیگویی؟ | ||
شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم، [[دروغ]] گفتهام و اگر بگویم کتاب و سنّت اختلاف را از میان بر میدارند، سخنی [[باطل]] گفتهام؛ زیرا کتاب و [[سنّت]]، معانی مختلفی را میپذیرد و در عباراتش، احتمالهای متعددی داده میشود و جملاتش چند [[جور]] معنی میشود. اگر بگویم [[اختلاف]] داریم و قهرا هر یک از ما مدّعی [[حق]] است، پس کتاب و سنّت برای [[رفع اختلاف]]، فایده ای به ما نرساندهاند، جز این که همین دلیل به نفع من و به ضرر اوست. | شامی گفت: اگر بگویم اختلاف نداریم، [[دروغ]] گفتهام و اگر بگویم کتاب و سنّت اختلاف را از میان بر میدارند، سخنی [[باطل]] گفتهام؛ زیرا کتاب و [[سنّت]]، معانی مختلفی را میپذیرد و در عباراتش، احتمالهای متعددی داده میشود و جملاتش چند [[جور]] معنی میشود. اگر بگویم [[اختلاف]] داریم و قهرا هر یک از ما مدّعی [[حق]] است، پس کتاب و سنّت برای [[رفع اختلاف]]، فایده ای به ما نرساندهاند، جز این که همین دلیل به نفع من و به ضرر اوست. | ||
سپس [[حضرت صادق]]{{ع}} با اشاره به هشام به مرد شامی فرمود: از او بپرس که او را سرشار از [[علم]] مییابی. | سپس [[حضرت صادق]] {{ع}} با اشاره به هشام به مرد شامی فرمود: از او بپرس که او را سرشار از [[علم]] مییابی. | ||
مرد شامی رو به هشام کرد و گفت: ای مرد! چه کسی برای آفریدهها خیراندیشتر است؟ پروردگارشان یا خود آفریدهها؟ | مرد شامی رو به هشام کرد و گفت: ای مرد! چه کسی برای آفریدهها خیراندیشتر است؟ پروردگارشان یا خود آفریدهها؟ | ||
هشام گفت: پروردگارشان از آفریدهها برای آنها خیراندیشتر است. | هشام گفت: پروردگارشان از آفریدهها برای آنها خیراندیشتر است. | ||
شامی گفت: آیا کسی را برای آنها قرار داده که آنها را متّحد و یکپارچه گرداند و کجیهای آنها را راست کند و به [[حق و باطل]] آگاهشان سازد؟ | شامی گفت: آیا کسی را برای آنها قرار داده که آنها را متّحد و یکپارچه گرداند و کجیهای آنها را راست کند و به [[حق و باطل]] آگاهشان سازد؟ | ||
هشام گفت: در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} یا در این [[زمان]]؟ | هشام گفت: در [[زمان رسول خدا]] {{صل}} یا در این [[زمان]]؟ | ||
شامی گفت: در زمان رسول خدا{{صل}} که خود آن [[حضرت]] عهدهدار این امور بود، در زمان ما چه کسی را قرار داده است؟ | شامی گفت: در زمان رسول خدا {{صل}} که خود آن [[حضرت]] عهدهدار این امور بود، در زمان ما چه کسی را قرار داده است؟ | ||
هشام گفت: همین آقا که این جا نشسته است (به [[امام صادق]]{{ع}} اشاره کرد) و از اطراف به سویش رهسپار میشوند و با [[علمی]] که از پدرانش به [[ارث]] برده، خبرهای [[زمین]] و [[آسمان]] را برای ما بیان میفرماید. | هشام گفت: همین آقا که این جا نشسته است (به [[امام صادق]] {{ع}} اشاره کرد) و از اطراف به سویش رهسپار میشوند و با [[علمی]] که از پدرانش به [[ارث]] برده، خبرهای [[زمین]] و [[آسمان]] را برای ما بیان میفرماید. | ||
شامی گفت: چگونه میتوانم صحیح بودن این ادّعا را بفهمم؟ | شامی گفت: چگونه میتوانم صحیح بودن این ادّعا را بفهمم؟ | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
شامی گفت: بهانه و عذری برایم نگذاشتی و لازم است از او بپرسم. | شامی گفت: بهانه و عذری برایم نگذاشتی و لازم است از او بپرسم. | ||
[[راوی]] گوید: در این هنگام، حضرت صادق{{ع}} فرمود: «ای مرد شامی! گزارش [[سفر]] و راهت را برایت بگویم؟» آن گاه حضرت به تفصیل، ماجرای سفر مرد شامی را برایش تعریف کرد. شامی هم مکرّر میگفت: درست است! اکنون [[اسلام]] آوردم. | [[راوی]] گوید: در این هنگام، حضرت صادق {{ع}} فرمود: «ای مرد شامی! گزارش [[سفر]] و راهت را برایت بگویم؟» آن گاه حضرت به تفصیل، ماجرای سفر مرد شامی را برایش تعریف کرد. شامی هم مکرّر میگفت: درست است! اکنون [[اسلام]] آوردم. | ||
حضرت صادق{{ع}} فرمود: بلکه اکنون به [[خداوند]] [[ایمان]] آوردی؛ چراکه اسلام پیش از ایمان است و بر [[اساس اسلام]]، از همدیگر ارث میبرند و با یکدیگر [[ازدواج]] میکنند، امّا بر اساس [[ایمان]]، [[ثواب]] و [[پاداش]] میبرند. | حضرت صادق {{ع}} فرمود: بلکه اکنون به [[خداوند]] [[ایمان]] آوردی؛ چراکه اسلام پیش از ایمان است و بر [[اساس اسلام]]، از همدیگر ارث میبرند و با یکدیگر [[ازدواج]] میکنند، امّا بر اساس [[ایمان]]، [[ثواب]] و [[پاداش]] میبرند. | ||
مرد شامی گفت: درست است، اکنون من [[گواهی]] میدهم که معبودی جز [[خداوند]] نیست و [[محمّد]]{{صل}} [[رسول خدا]] و تو [[وصیّ]] او هستی...<ref>کافی، ج۱، ص۱۷۱، باب الاضطرار إلی الحجه، حدیث ۴؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹، حدیث ۱۲.</ref> | مرد شامی گفت: درست است، اکنون من [[گواهی]] میدهم که معبودی جز [[خداوند]] نیست و [[محمّد]] {{صل}} [[رسول خدا]] و تو [[وصیّ]] او هستی...<ref>کافی، ج۱، ص۱۷۱، باب الاضطرار إلی الحجه، حدیث ۴؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹، حدیث ۱۲.</ref>.<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]] ص ۸۹-۹۵.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید | # [[پرونده:1100838.jpg|22px]] [[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|'''حقانیت در اوج مظلومیت ج۱''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||