|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| == پاسخ جدید ==
| |
|
| |
|
| در [[آیه]] دوازدهم [[سوره هود]]، بر اساس [[ظاهر آیه]]، [[خداوند متعال]] [[نهی]] میکند [[رسول]] خـود را از اینکه مبادا [[ابلاغ]] برخی [[آیات]] را ترک کند و سینهاش از این به تنگ آید کـه مشـرکان میگویند: چرا بر او گنجی فرستاده نشده یا فرشتهاي همراه او نیامده است! سپس در ادامـه [[خداوند]] میفرماید که اي [[پیامبر]] تو فقط هشدار دهندهاي: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} <ref>سوره هود، آیه12.</ref>.
| |
|
| |
| نگاهی به ترجمهها
| |
|
| |
| بسیاري از [[مترجمان قرآن]]، [[آیه شریفه]] مذکور را در همین راستا اینگونه [[ترجمه]] کردهاند کـه: «و مبـادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گـردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى بـا او نیامـده اسـت؟» تـو فقـط هشدار دهندهاى <ref>ترجمه فولادوند؛ نیز رک ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه 12 سوره هود.</ref>.
| |
|
| |
| بیشتر [[مفسران اهل سنّت]] – بدون توجه به مسئله [[عصمت]] - مفهوم آیه شریفه را اینگونه دانستهاند که خطاب به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرماید: «شاید تو برخی از قـرآن را بـه خـاطر [[ترس]] از [[مخالفت]] و [[استهزاء]] و [[شرّ]] [[مشرکان]] ترک کنی و واگذاري» <ref>ازجمله نک: زمخشـري،محمود بن عمر، الکشاف، ج2، ص382؛ بیضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج3، ص129؛ نسفی، عبدالله بن عمر، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج2، ص261؛ ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج6، ص128؛ بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، ج3، ص509.</ref>.
| |
|
| |
| دیدگاه [[اهل سنت]] در [[تفسیر آیه]] از این جهت بیان گردید که هنگـام بیـان ترجمـههـاي بیان شده براي آیه، تأثیر این دیدگاه بر ترجمهها به دست آید و روشن شود.
| |
|
| |
| بسیاري از [[مفسران شیعه]] نیز خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ [[وحی]] دانستهانـد <ref>از جمله طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص456.</ref>. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک بـه تـأخیر انـداختن ابـلاغِ وحی به جهت [[دلتنگی]] و ترس از [[آزار و اذیت مشرکان]]؛ و یا ترک [[ابلاغ وحی]] دربـاره افـراد لجوج به سبب [[یأس]] از [[هدایت]] آنان دانستهاند؛ که در پی آن [[خداوند]] میفرماید: «گرچه آنـان [[ایمان]] نخواهند آورد، اما تو [[وظیفه]] خودت را ترک نکن <ref>قرائتـی، محسن، ج4، ص30.</ref>. در ایـن برداشـت، [[آیه شریفه]] چنین ترجمهشده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم [[پذیرش مردم]]، ابلاغِ) بعض از آنچـه را کـه بـه تـو وحـى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجـى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبـادا چنـین باشـد، کـه) تـو فقـط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و [[نگهبان]] است» <ref>همانجا، ج4، ص29.</ref>.
| |
|
| |
| برخی نیز معتقدند که خطاب [[آیه]] با عبارت «لعلّـک» دربـاره تـرک احتمـالى برخـى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضـرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان [[کافران]] تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}}، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل [[آیات]] وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است. <ref>صادقی تهرانی، محمد، ترجمان فرقان، ج2، ص392.</ref>.
| |
|
| |
| در نگاهی معتدلتر، برخی [[مفسران شیعه]] بر آن هستند که رسـول خـدا{{صل}}، آیـاتى از [[قرآن]] را بر [[مشرکان]] مىخواند و آنان را به ایمان به یکتاپرستى و [[روز قیامت]] [[دعوت]] مىکرد. مشرکان گاهى او را مسخره مىکردند و گاهى از روى [[آزار]] دادن - و نه به منظـور هـدایت شدن - از وى معجزاتى مىخواستند. این موضعگیري آنان در برابـر دعـوت پیـامبر{{صل}}، موجب [[اندوه]] و [[رنج]] آن حضرت مىشد. از این روي، خداوند براى اینکه اندوه و رنج ایشان را کم کند، به وى فرمود: «دعوتت را ادامـه بـده و از سـخنان و پیشـنهادهاى مشـرکان بـیم نداشته باش». براى جلوگیرى از سخنان و مزاحمتهاى آنان، چه کارى انجام مىدهى؟ آیـا برخى از آنچه را به تو وحى کردهایم رها مىکنى و برخـى از آیـات قـرآن را کـه آنـان را خوش نمىآید، حذف خواهى کرد؟ چنین نیست. تو هرگـز چنـین نخـواهى کـرد. در ایـن صورت، چرا [[اندوهگین]] و دلتنگ مىشوى؟ <ref>مغنیه، 215/4.</ref>.
| |
|
| |
| در این نگاه، خطاب [[آیه شریفه]] را یک نوع نهیِ تسلیتى و دلگرم کننده [[رسول]] خـدا{{صل}} از [[اندوه]] به سبب لجبازيهایی که از [[کفّار]] میدیدند، دانستهاند. <ref>نیز نک: طبرسـی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج5، ص221؛ مکارم شیرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج38، ص9-37.</ref>.
| |
|
| |
| احتمالاً میتوان گفت بهترین [[تفسیر]] براي این آیـه شـریفه، از علّامـه طباطبـایی اسـت. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال [[پادشاهی]] را میزند که خبـري بـه او رسـیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیـتش از فرمـان وي تمـرّد کـردهانـد و آن [[پادشاه]]، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به [[اطاعت]] و تسـلیم در برابر پادشاه [[دعوت]] کند و دراین باره، نامـه خـود را بـه فرسـتادهاش داده و بـه او دسـتور میدهد تا [[نامه]] را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامـت کنـد. فرسـتاده پادشاه نیز طبق [[فرمان]]، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش بـا رد و [[انکار]] [[مردم]] مواجه میشود، و ناگزیر نزد [[شاه]] برمیگـردد و اطـلاع مـیدهـد کـه آن مـردم دعوتش را نپذیرفتند و به [[نصایح]] و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هـم وقعـى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان مـیدهـد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامـه مـا را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامـه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به [[دروغ]] به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن [[پیام]] و نامه ما [[وظیفه]] و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طـورى اسـت کـه احدى نمىتواند آن را [[تقلید]] کند.
| |
|
| |
| با این مثال، روشن مىشود که خطاب [[نامه]] دوم [[پادشاه]] در مقامى است که نشان میدهـد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش اسـت، و منظـورش از ذکـر آن دو احتمـال، یعنـى احتمال اینکه [[رسول]]، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه [[مردم]] [[خیال]] کـرده باشـند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به [[طور]] جدى [[سرزنش]] کند و یا احتمال کـذب و [[افترا]] درباره او را [[تأیید]] کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمـه چینـی کند براى بیانی که آن دو [[شبهه]] را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیـر ابـلاغ رسـالت، هیچ [[اختیار]] دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد. <ref>طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص159.</ref>.
| |
|
| |
| برخی دیگر از [[مفسران]] معاصر مثال دیگري را براي این رویکرد ذکر کردهاند با این بیان که خطاب این [[آیه]] مثل این است که کسی به فرزند [[جوان]] خود بگوید: «گویا رادیوهاي [[بیگانه]] را گـوش دادي کـه ایـن حـرفهـا را میزنی!»؛ با اینکه میداند او گوش نداده است. <ref>جوادي [[آملی]]، [[تفسیر]] [[سوره هود]]، جلسه 16.</ref>.
| |
|
| |
| بنابراین [[آیه شریفه]] با مثال مذکور درباره آن پادشـاه و یـا مثـال اخیـر، درصـدد تائیـد [[رسالت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و ملامتمنکرین است و به همین جهت به [[اعتقاد]] [[آیت]] االله جوادي
| |
| آملی، آیه در [[حقیقت]] از سنخِ قاعده {{متن عربی|إِیاک أَعنی واسمعی یـا جـارةُ}} اسـت. <ref>جـوادي آملـی، عبدالله، دروس تفسیر سوره هود، جلسه 16.</ref>. که ظاهر خطاب، بـه پیـامبر{{صل}} اسـت؛ ولـی مـراد از آن، دیگران هستند. <ref>درباره این قاعده نک: معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص263.</ref>.
| |
|
| |
| از اینجا روشن مىشود که جمله {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى...» و نمىخواهد رسول خدا{{صل}} را [[توبیخ]] کند که چـرا چنـین کـردى و نیـز نمىخواهد آن حضرت را [[تسلیت]] و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى نـدارد، غصـه مخور و از [[کفر]] و لجبازى [[کفّار]] [[غمگین]] مباش، براى اینکه آنچه بـه تـو وحـى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از [[مفسران]] پنداشتهاند)؛ بلکه به [[اعتقاد]] برخی دیگر از مفسران معاصر،[[ سخن]] در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یـادآورى ایـنکـه: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}}، آماده سازد. <ref>طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص160.</ref>.
| |
|
| |
| جمله {{متن قرآن|وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ}} نیز به کمک جمله {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ}} قصـر قلـب را افاده مىکند؛ زیرا کفّار از [[رسول خدا]]{{صل}} چیزى را خواسته بودند که به دست آن حضرت نبود، و لذا خداوند، درخواستشان را وارونه و سپس در خــودش منحصر کرد <ref>همان.</ref> و فرمود: اولاً بیجا از [[رسول]] گرامى من این درخواست را کردید و مىبایست از خود درخواست کنید و ثانیاً غیر از من، هیچکس کارهاى نیست.
| |
|
| |
| گفتنی است قصر [[قلب]]، اصطلاحی در علم بلاغت است بـه معنی واژگون کردن و برعکس ساختن و آن هنگامی است که مخاطب، به عکسِ حکمی که شما [[اثبات]] کردهاید، [[باور]] داشته باشد.<ref>هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، ص156.</ref>. پس قصر قلب، محصور کردن و منحصر کردن به صورت عکسِ تصور مخاطب است.
| |
|
| |
| اکنون قبل از بیان [[ترجمه]] صحیح [[آیه شریفه]] بر اساس دیدگاه تفسیري [[علامه طباطبایی]]، دیدگاه تفسیري دیگري را نیز مطرح میکنیم که بر اساس آن دیدگاه - که مبتنی بر [[تفسیر قرآن]] بـه [[قرآن]] و [[سیاق آیات]] کلّ قرآن است - میتوان ترجمهاي دقیق و منطبق بـا مبـانی اعتقـادي [[کلامی]] قرآن و [[روایات]] [[شیعی]]، از آیه شریفه ارائه داد: این دیدگاه که توسط [[آیت]] االله جوادي [[آملی]]، مطرح شده است چنین است کـه ایـن آیـه شریفه، از سنخ تسلیت و مانند آن نیست؛ بلکه یک موضعگیري قطعـی از جانـب خداونـد [[متعال]] در برابر این گفته مستکبرانه کفّار است که میگفتند: آیا ما به خاطر شـاعري دیوانـه، معبودان خود را رها کنیم و دست از دینمان برداریم؟ {{متن قرآن|وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ}} <ref>سوره صافات، آیه36.</ref>؛ لذا [[خداوند]] در این [[آیه شریفه]] در پاسخ به آنها میفرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}} یعنی مگر تو دست بر میداري؟[[ خیر]]، تو هم دست بر نمیداري و تا آخر سخن خود را میگویی زیرا سخنِ تو، سخنِ من است {{متن قرآن|وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى}} <ref>سوره [[نجم]]، آیه3.</ref>. اینچنین نیست که ما کوتاه بیاییم و دست برداریم؛ تو هم اي [[پیامبر]]![[ دست]] برنمیداري و تو هم «ضائق الصدر» نیستی که سینهات تنگ باشد. بر این اساس، لفظ «لعـلّ» در ایـن آیـه شریفه، نظیر استفهام انکاري است و از سنخ لفظ «لعلّ» در [[آیه]] {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}، <ref>سوره [[کهف]]، آیه6.</ref>. در آیه [[سوره]] کهـف یـک نهـی اشفاقی است به این معنی که لازم نیست این حد [[غصه]] بخوري؛ زیرا [[وظیفه]] تو تنها رسـاندن [[پیام]] است. ولی در آیه دوازدهم [[سوره هود]]، نظیر استفهام انکاري و در برابر آن گفتـه کفّـار است؛ علاوه بر آنکه در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه علّامه، در آیه شریفه نوعی «قصر [[قلب]]» در خطاب آن به [[کفّار]]، به کار رفته است. <ref>رک جوادي [[آملی]]، عبدالله دروس تفسیر سوره هود، جلسه 15.</ref>.
| |
|
| |
| با این نگاه، فضاي آیه شریفه در میان برخی دیگر از [[آیات قرآن]] کـریم نیـز شـفافتـر میشود. از جمله آنجا که در [[سوره نساء]] میفرماید: همه [[زمین]] هم اگر [[کافر]] بشوند و تـو اي پیامبر! تنها باشی، باید وظیفهات را انجام دهی. {{متن قرآن|اَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ}} <ref>سوره [[نساء]]، آیه84.</ref>.
| |
|
| |
| بنابراین آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ [[تسلیت]] نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است. <ref>نک: جوادي آملی، عبداالله، دروس سوره هود، جلسه 15.</ref>.
| |
| بر اساس دو دیدگاه تفسیري گفته شده مـیتـوان دو ترجمـه مبتنـی بـر تفسـیر علامـه طباطبایی و [[تفسیر]] [[آیت]] االله جوادي [[آملی]] براي [[آیه شریفه]] ارائه داد:
| |
|
| |
| [[ترجمه]] نخست (براساس تفسیر [[علامه طباطبایی]] و [[تمثیل]] ایشان):
| |
|
| |
| «[اي [[پیامبر]]![[ رسالت]] تو جاي هیچگونه تردید و [[انکار]] ندارد. پس چگونه است که گروهـی آن را انکار میکنند؟!] شاید [بهانه [[کافران]] این است که] تو قسمتى از آنچه را کـه مـا [در قـرآن] بـه سویت وحى کردهایم، ترک کردهاى [و براى آنان تـلاوت ننمـودهاى و در نتیجـه حقانیـت قـرآن آنگونه که باید و شاید براي آنها آشکار نشده است] و سینهات از این به تنگ آمـده کـه مبـادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعـاً تو [[رسالت]] خود را [[ابلاغ]] کردهاي و قطعاً تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن [[پیام]] و رسالت مـا وظیفهاي ندارى و آنان نمیتوانند هرچه دلشان خواست از تو تقاضا کنند و پیشنهاد دهنـد] جـز این نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از [[خدا]] هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست کـه بر هر چیزي [[پشتیبان]] و کارساز [و تدبیرکننده امور] است».
| |
|
| |
| براساس این ترجمه و تفسیر، [[عتاب]] آیه شریفه متوجه [[کفّار]] است و نه [[رسول خدا]]{{صل}} و [[خداوند متعال]] به [[رسول]] خود میفرماید که گویا تو پیام [[وحی]] را به اینهـا نرسـاندي کـه این چنینند؛ زیرا [[وحی الهی]]، بین و [[فطرت]] پـذیر اسـت و هـر آنچـه را کـه بشـر بر اسـاس فطرتش بخواهد در آن هست و هر کس این سخنان را بشنود حتمـاً مـیپـذیرد؛ بنـابراین گویا به [[مردم]] نرساندي که این چنینند!].
| |
|
| |
| سپس در ادامه و در [[آیه]] بعد، میفرماید: «[نـه، تـو رسـاندي؛ ولـی ایـنهـا مـیگوینـد نرساندي؛ و اصلاً بهانهشان این نیست کـه تـو برخـی از آیـات قـرآن را بـه گـوش آنـان نرساندي،] بلکه [بهانهشان این است که] میگویند: «[محمد] خود آن را به [[دروغ]] بافته [و بـه [[خدا]] نسبت مىدهد و اصلاً [[قرآن]] [[کلام خدا]] نیست!]».
| |
|
| |
| گفتنی است در میان ترجمههاي [[قرآن]]، حتّی [[ترجمه]] صفوي که بر اساس [[تفسیر]] المیـزان است، این نکات علّامه طباطبایی در [[المیزان]] را در ترجمـه لحـاظ نکـرده و آیـه شـریفه را چنین ترجمه نموده است: «اى [[پیامبر]]،[[ رسالت]] تو جاى هیچگونه تردید و [[انکار]] ندارد؛ پس چگونه است که گروهى آن را [[دروغ]] انگاشتهاند؟ آیا برخى از آنچه را به تو وحى مىشـود وامـىنهـى و بـه مـردم نمىرسانى و سینهات از آن به تنگ مىآید که مبادا بگویند: چرا گنجى بر او فـرو فرسـتاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است؟ این چه [[انتظار]] بىجایى است که از تو دارنـد؛ تـو فقـط هشدار دهندهاى و [[خدا]] کارساز و [[تدبیر]] کننده امور است».
| |
|
| |
| ترجمه دوم (براساس تفسیر [[آیت]] االله جوادي [[آملی]] و [[تمثیل]] ایشان):
| |
|
| |
| «[اي پیامبر! [[کفّار]] میگویند کـه آیـا مـا از معبـودان خـود بـه خـاطر شـاعرى دیوانـه دست برداریم؟] مگر میشود که تو هم دست برداري؟! و مگر میشـود سـینهات از ایـن بـه تنگ آمده باشد که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعاً تو هم دست برنمیداري و تا آخر حرف خود را میزنی زیـرا حرف تو، حرف من است و تو «ضائق الصدر هم نیستی که سینهات بـه تنـگ آمـده باشـد؛ قطعاً تو فرستاده ما هستی، و غیر از رساندن [[پیام]] و [[رسالت]] ما وظیفهاي نـدارى] ؛ جـز ایـن نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از [[خدا]] هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست که بر هر چیزي [[پشتیبان]] و کارساز [و [[تدبیر]] کننده امور] است».
| |
|
| |
| بر اساس این ترجمه نیز، مفهوم [[آیه]] بعد، چنین است: «اصلاً حرف اینها این نیست؛ بلکه حرف اینها این است که میگویند: [محمد] خود آن را به دروغ بافتـه [و بـه خـدا نسـبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]». <ref>رسنانی، [[الهه]] [[هادیان]]، چالشهاي ترجمههاي قرآن در [[آیات متشابه]] مربوط به [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} و راهکارها (بررسی موردي: [[آیات]] 12 [[سوره هود]] و43 [[سوره توبه]]) (مقاله) نشریه [[پژوهش]] [[دینی]]، شماره 43، ص278-285.</ref>.
| |