آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت پیامبر خاتم |
مدخل وابسته | عصمت - پیامبران - پیامبر خاتم |
تعداد پاسخ | ۳ پاسخ |
آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
تبیین شبهه
﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ...﴾[۱].
دیدگاه همه مسلمانان این است که خیانت در وحی و رها ساختن حتی قسمتی از آن بر پیامبر اکرم (ص) روا نیست؛ چراکه سبب میشود شک و تردید در تمام شرایع و تکالیف راه یابد و این به اعتبار نبوت آسیب وارد میسازد. افزون بر آن، مقصود اصلی از رسالت پیامبر (ص) همان رساندن تکالیف الهی است. اگر این تبلیغ انجام نشود، رسالت به فایده مطلوب خود دست نخواهد یافت[۲].[۳]
برای آیات فوق دو شان نزول نقل شده كه ممكن است هر دو صحیح باشد:
- نخست اینكه گروهی از رؤسای كفار مكه نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: اگر راست میگویی كه پیامبر خدا هستی كوههای مكه را برای ما طلا كن و یا فرشتگانی را بیاور كه نبوت تو را تصدیق كنند، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
- شان نزول دیگری از امام صادق(ع) نقل شده و آن اینكه پیامبراکرم(ص) به علی(ع) فرمود من از خدا خواستهام كه میان من و تو برادری بر قرار سازد و این درخواست قبول شد و نیز خواستهام كه تو را وصی من كند این درخواست نیز اجابت گردید، هنگامی كه این سخن به گوش بعضی از مخالفان رسید (از روی عداوت و دشمنی) گفتند: به خدا سوگند یک من خرما در یک مشک خشكیده از آنچه محمد(ص) از خدای خود خواسته بهتر است (اگر راست میگوید) چرا از خدا نخواست فرشتهای برای یاری او بر دشمنان بفرستد و یا گنجی كه او را از فقر نجات دهد - آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
از این آیات چنین برمیآید كه گاهی پیامبر(ص) به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان، ابلاغ بعضی از آیات را به آخرین فرصت موكول میكرده است؛ لذا خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را با این بیان، از این كار نهی میكند: «گویا ابلاغ بعضی از آیاتی كه بر تو وحی میشود را ترک میكنی و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت میشود». «از این ناراحت میشـوی كه مبادا آنها معجزات اقتراحی از تو بخواهند و بگویند چرا گنجی بر او نازل نشده؟ و یا چرا فرشتهای همراه او نیامده».
بر این اساس خداوند به پیامبرش تاكید میكند كه ابلاغ آیات الهی را به خاطر وحشت از تكذیب مخالفان و یا تقاضای معجزات (اقتراحی) به تاخیر نیندازد.
در اینجا سؤالی پیش میآید كه: چگونه پیامبر(ص) ممكن اسـت ابلاغ آیات الهی را تاخیر اندازد و یا اصولا از ابلاغ آنها خودداری كند؟ با اینكه آن حضرت معصوم است و هیچگونه گناه و خطائی از او سر نمیزند[۴].
پاسخ جامع اجمالی
پاسخ نخست: ترک وحی به دلیل انکار کافران
از آنجا که رسالت پیامبر اکرم (ص) با ادله و براهینی که آن را تأیید میکند، به گونهای است که هیچ انسان عاقلی را یارای انکار آن نیست، قهراً کفر کافران امری بعید به نظر میرسد. از این رو میفرماید شاید به این دلیل که انکار منکران به نظرت امری بعید آمده است، بخواهی بعضی از وحی را ترک کنی؛ ولی تو نباید به دلیل درخواستهای آنان چیزی از وحی کم بگذاری. تو تنها پیام رسانی. در اینجا ترجی (امید) به صورت جدی مطرح نشده است؛ همچنان که سرزنش حضرت و دلداری به ایشان نیز مقصود نیست، بلکه این کلام مقدمه رسیدن به این فراز آیه است که میفرماید: ﴿...إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ...﴾[۵].[۶]. مشرکان از حضرت رسول (ص) آوردن معجزاتی را درخواست داشتند، اما هدفشان روشن شدن حقیقت نبود؛ و گرنه تنها یک معجزه برای آنان کافی بود؛ بلکه هدف آنان آزار رساندن به حضرت بود. آنها پذیرای قرآن نبودند، بلکه با دیده خواری بدان مینگریستند و این بر حضرت بسیار سنگین و سخت بود که آیات قرآن را بر آنان القا کند. خداوند به حضرت تأکید میکند که مبادا به این دلیل که آنان پذیرای قرآن نیستند، ابلاغ وحی به آنان را وانهی؛ وظیفه تو تنها انذار است: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ﴾[۷].[۸]
پاسخ دوم: ترک وحی در برابر افراد لجوج
ممکن است ترک بیان وحی، تنها در برابر برخی افراد لجوج بوده که پیامبر (ص) از هدایت آنان مأیوس شده است، ولی خداوند میفرماید: گرچه ایشان ایمان نخواهند آورد، تو وظیفه خودت را ترک مکن. شاید معنای آیه این باشد که کافران، افرادی بیتوجه و بهانهگیرند که گویا تو وحی ما را بر آنان نخواندهای، و شاید مراد این باشد که اندیشه تأخیر و ترک ابلاغ برخی آیات قرآن، مایه دلتنگی توست[۹].[۱۰]
پاسخ سوم: ترک وحی به دلیل وسعت وقت ابلاغ
هر گاه پیامبر(ص) مامور به ابلاغ فوری حكمی باشـد مسلما بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد كرد ولی گاه میشود كه وقت ابلاغ وسیع است و پیامبر روی ملاحظاتی آنهم نه ملاحظاتی كه به شخص خودش باز گردد، بلكه ملاحظاتی كه جنبه عمومی و دفاع از مكتب دارد، ابلاغ آن را به عقب میاندازد و این مسلما گناه نیست، همانگونه كه نظیر آن را در سوره مائده میخوانیم كه خداوند به پیامبر(ص) تاكید میكند كه آیات الهی را ابلاغ نماید و از تهدیدهای مردم نهراسد و خدا او را حفظ خواهد كرد: ﴿ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۱]. در واقع با اینكه تاخیر ابلاغ در اینجا ممنوع نبود، ولی سرعت در آن كه توام با نشان دادن قاطعیت بوده اولی محسوب میشده است، خداوند به این طریق میخواهد پیامبرش را از نظر روانی تقویت كند و قاطعیت او را در مقال مخالفان بیشتر سازد كه از جار و جنجال و در خواستهای بیاساس و بهانه جوئیهای مسخره آنان وحشتی به خود راه ندهد[۱۲].
پاسخ چهارم: ضعف یا اشکال در برخی ترجمههای موجود قرآن ذیل این آیه
بسیاري از مترجمان قرآن، آیه شریفه مذکور را در همین راستا اینگونه ترجمه کردهاند که: «و مبادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است؟» تو فقط هشدار دهندهاى[۱۳]. بسیاري از مفسران شیعه خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ وحی دانستهاند[۱۴]. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک به تأخیر انداختن ابلاغِ وحی به جهت دلتنگی و ترس از آزار و اذیت مشرکان و یا ترک ابلاغ وحی درباره افراد لجوج به سبب یأس از هدایت آنان دانستهاند؛ که در پی آن خداوند میفرماید: «گرچه آنان ایمان نخواهند آورد، اما تو وظیفه خودت را ترک نکن[۱۵]. در این برداشت، آیه شریفه چنین ترجمه شده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم پذیرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را که بـه تو وحى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبادا چنین باشد که) تو فقط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و نگهبان است»[۱۶]. برخی نیز معتقدند خطاب آیه با عبارت «لعلّک» درباره ترک احتمالى برخى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان کافران تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ﴾، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل آیات وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است[۱۷].
احتمالاً میتوان گفت بهترین تفسیر براي این آیه شریفه، از علّامه طباطبایی است. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال پادشاهی را میزند که خبري به او رسیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیتش از فرمان وي تمرّد کردهانـد و آن پادشاه، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به اطاعت و تسلیم در برابر پادشاه دعوت کند و دراین باره، نامه خود را به فرستادهاش داده و به او دستور میدهد تا نامه را بر آن جمع بخواند و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامت کند. فرستاده پادشاه نیز طبق فرمان، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش با رد و انکار مردم مواجه میشود، و ناگزیر نزد شاه برمیگردد و اطلاع میدهد کـه آن مردم دعوتش را نپذیرفتند و به نصایح و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هم وقعى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان میدهد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامه ما را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به دروغ به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و نامه ما وظیفه و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طورى است کـه احدى نمىتواند آن را تقلید کند.
با این مثال، روشن مىشود که خطاب نامه دوم پادشاه در مقامى است که نشان میدهد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش است، و منظورش از ذکر آن دو احتمال، یعنى احتمال اینکه رسول، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه مردم خیال کرده باشند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به طور جدى سرزنش کند و یا احتمال کذب و افترا درباره او را تأیید کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمه چینی کند براى بیانی که آن دو شبهه را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیر ابلاغ رسالت، هیچ اختیار دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهند[۱۸].
بنابراین آیه شریفه با مثال مذکور درباره آن پادشاه درصدد تائید رسالت رسول خدا(ص) و ملامت منکرین است و به همین جهت به اعتقاد آیت االله جوادي آملی، آیه در حقیقت از سنخِ قاعده إِیاک أَعنی واسمعی یا جارةُ است[۱۹] که ظاهر خطاب، به پیامبر(ص) است؛ ولی مراد از آن، دیگران هستند[۲۰].
از اینجا روشن مىشود که جمله ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ﴾ «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى...» و نمىخواهد رسول خدا(ص) را توبیخ کند که چرا چنین کردى و نیز نمىخواهد آن حضرت را تسلیت و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى ندارد، غصه مخور و از کفر و لجبازى کفّار غمگین مباش، براى اینکه آنچه به تو وحى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از مفسران پنداشتهاند)؛ بلکه به اعتقاد برخی دیگر از مفسران معاصر،سخن در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یادآورى ایـنکـه: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾، آماده سازد[۲۱].
بر این اساس آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ تسلیت نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است[۲۲].
ترجمه صحیح آیه (براساس تفسیر علامه طباطبایی و تمثیل ایشان) چنین است: «[اي پیامبر! رسالت تو جاي هیچگونه تردید و انکار ندارد. پس چگونه است که گروهی آن را انکار میکنند؟!] شاید [بهانه کافران این است که] تو قسمتى از آنچه را که ما [در قرآن] به سویت وحى کردهایم، ترک کردهاى [و براى آنان تلاوت ننمودهاى و در نتیجه حقانیت قرآن آنگونه که باید و شاید براي آنها آشکار نشده است] و سینهات از این به تنگ آمده که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعـاً تو رسالت خود را ابلاغ کردهاي و قطعاً تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و رسالت مـا وظیفهاي ندارى و آنان نمیتوانند هرچه دلشان خواست از تو تقاضا کنند و پیشنهاد دهند] جـز این نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از خدا هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست کـه بر هر چیزي پشتیبان و کارساز [و تدبیرکننده امور] است».
براساس این ترجمه و تفسیر، عتاب آیه شریفه متوجه کفّار است و نه رسول خدا(ص) و خداوند متعال به رسول خود میفرماید که گویا تو پیام وحی را به اینها نرساندي که این چنینند؛ زیرا وحی الهی، بین و فطرت پذیر است و هر آنچه را که بشر بر اساس فطرتش بخواهد در آن هست و هر کس این سخنان را بشنود حتماً میپذیرد؛ بنابراین گویا به مردم نرساندي که این چنینند!].
سپس در ادامه و در آیه بعد، میفرماید: «[نه، تو رساندي؛ ولی اینها میگویند نرساندي؛ و اصلاً بهانهشان این نیست کـه تو برخی از آیات قرآن را به گوش آنان نرساندي،] بلکه [بهانهشان این است که] میگویند: «[محمد] خود آن را به دروغ بافته [و بـه خدا نسبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]»[۲۳].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. ناصر مکارم شیرازی؛ |
---|
آیت الله مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در اینباره گفتهاند:
«برای آیات فـوق دو شان نزول نقل شده كه ممكن است هر دو صحیح باشد:
از این آیات چنین بر میآید كه گاهی پیامبر(ص) به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان، ابلاغ بعضی از آیات را به آخرین فرصـت موكول میكرده است؛ لذا خداوند در نخستین آیه مورد بحث پیامبرش را با این بیان، از این كار نهی میكند: «گویا ابلاغ بعضی از آیاتی كه بر تو وحی میشود را ترک میكنی و سینه تو از آن نظر تنگ و ناراحت میشود». «از ایـن ناراحت مـیشـوی كـه مـبادا آنها معجزات اقتراحی از تو بخواهند و بگویند چرا گنجی بر او نازل نشده؟ و یا چرا فرشتهای همراه او نیامده». بر این اساس خداوند به پیامبرش تاكید میكند كه ابلاغ آیات الهی را به خاطر وحشت از تكذیب مخالفان و یا تقاضای معجزات (اقتراحی) به تاخیر نیندازد. در اینجا سؤالی پیش میآید كه: چگونه پیامبر(ص) ممكن اسـت ابـلاغ آیات الهی را تاخیر اندازد و یا اصولا از ابلاغ آنها خودداری كند؟ با اینكه آن حضرت معصوم است و هیچگونه گناه و خطائی از او سر نمیزند. پاسخ این است كه هر گاه پیامبر(ص) مامور به ابلاغ فوری حكمی باشـد مسلما بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد كرد ولی گاه میشود كه وقت ابلاغ وسیع است و پیامبر روی ملاحظاتی آنهم نه ملاحظاتی كه به شخص خودش باز گردد، بلكه ملاحظاتی كه جنبه عمومی و دفاع از مكتب دارد، ابلاغ آن را به عقب میاندازد و این مسلما گناه نیست، همانگونه كه نظیر آن را در سوره مائده میخوانیم كه خداوند به پیامبر(ص) تاكید میكند كه آیات الهی را ابلاغ نماید و از تهدیدهای مردم نهراسد، و خدا او را حفظ خواهد كرد ﴿ا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۲۴]. در واقع با اینكه تاخیر ابلاغ در اینجا ممنوع نبود، ولی سرعت در آن كه توام با نشان دادن قاطعیت بوده اولی محسوب میشده است، خداوند به این طریق میخواهد پیامبرش را از نظر روانی تقویت كند و قاطعیت او را در مقال مخالفان بیشتر سازد كه از جار و جنجال و در خواستهای بیاساس و بهانه جوئیهای مسخره آنان وحشتی به خود راه ندهد»[۲۵]. |
2. جعفر انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفتهاند:
«﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ...﴾[۲۶]. تبیین شبهه: دیدگاه همه مسلمانان این است که خیانت در وحی و رها ساختن حتی قسمتی از آن بر پیامبر اکرم (ص) روا نیست؛ چراکه سبب میشود شک و تردید در تمام شرایع و تکالیف راه یابد و این به اعتبار نبوت آسیب وارد میسازد. افزون بر آن، مقصود اصلی از رسالت پیامبر (ص) همان رساندن تکالیف الهی است. اگر این تبلیغ انجام نشود، رسالت به فایده مطلوب خود دست نخواهد یافت[۲۷]. پاسخ نخست: ترک وحی به دلیل انکار کافران: از آنجا که رسالت پیامبر اکرم (ص) با ادله و براهینی که آن را تأیید میکند، به گونهای است که هیچ انسان عاقلی را یارای انکار آن نیست، قهراً کفر کافران امری بعید به نظر میرسد. از این رو میفرماید شاید به این دلیل که انکار منکران به نظرت امری بعید آمده است، بخواهی بعضی از وحی را ترک کنی؛ ولی تو نباید به دلیل درخواستهای آنان چیزی از وحی کم بگذاری. تو تنها پیام رسانی. در اینجا ترجی (امید) به صورت جدی مطرح نشده است؛ همچنان که سرزنش حضرت و دلداری به ایشان نیز مقصود نیست، بلکه این کلام مقدمه رسیدن به این فراز آیه است که میفرماید: ﴿...إِنَّمَا أَنْتَ نَذِيرٌ...﴾[۲۸][۲۹]. مشرکان از حضرت رسول (ص) آوردن معجزاتی را درخواست داشتند، اما هدفشان روشن شدن حقیقت نبود؛ و گرنه تنها یک معجزه برای آنان کافی بود؛ بلکه هدف آنان آزار رساندن به حضرت بود. آنها پذیرای قرآن نبودند، بلکه با دیده خواری بدان مینگریستند و این بر حضرت بسیار سنگین و سخت بود که آیات قرآن را بر آنان القا کند. خداوند به حضرت تأکید میکند که مبادا به این دلیل که آنان پذیرای قرآن نیستند، ابلاغ وحی به آنان را وانهی؛ وظیفه تو تنها انذار است: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ﴾[۳۰]. «لعل» در این گونه موارد هر چند در همان معنای «شاید» به کار رفته است، مفهوم التزامی آن نهی از انجام دادن کاری است. در آیات مورد بحث نیز خداوند به پیامبرش تأکید میکند که ابلاغ آیات الهی را به دلیل وحشت از تکذیب مخالفان با تقاضای «معجزات اقتراحی» به تأخیر نیندازد. هرگاه پیامبر (ص) مأمور ابلاغ فوری حکمی باشد، مسلماً بدون واهمه آن را ابلاغ خواهد کرد؛ ولی گاه میشود که وقت ابلاغ وسیع است و حضرت بر اساس ملاحظاتی، آن هم نه ملاحظاتی که به شخص خودش بازگردد، بلکه ملاحظاتی که جنبه عمومی و دفاع از مکتب دارد، ابلاغ آن را به عقب میاندازد و این مسلماً گناه نیست؛ همانگونه که نظیر آن در آیه ۶۷ سوره مائده آمده است که خداوند در آن به پیامبر (ص) تأکید میکند آیات الهی را ابلاغ کند و از تهدیدهای مردم نهراسد که خداوند او را حفظ خواهد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۳۱]. در واقع با اینکه تأخیر ابلاغ در اینجا ممنوع نبود، سرعت در آنکه همراه با نشان دادن قاطعیت بوده، اولی شمرده میشده است. خداوند به این طریق میخواهد پیامبرش را از نظر روانی تقویت کند و قاطعیت او را در مقابل مخالفان بیشتر سازد تا از جار و جنجال و درخواستهای بیاساس و بهانهجوییهای مسخره آنان وحشتی به خود راه ندهد[۳۲]. مشرکان و کافران به قرآن اعتقادی نداشتند و آن را کوچک میشمردند و این بر سینه مبارک حضرت تنگ میآمد که چیزی را که آنان پذیرای آن نیستند، به آنان القا کند. خداوند حضرت را تشویق میکند که با بیاعتنایی به آنان، کار خود را پیش ببرد. در اینجا حضرت سر دوراهی قرار میگیرد؛ از سویی اگر وحی را ابلاغ کند، با واکنش ناخوشایند آنان رو به رو خواهد شد و از سوی دیگر اگر آن را وانهد، در ادای وحی مرتکب خیانت شده است؛ اما تحمل برخورد آنان، از خیانت در وحی برای حضرت بسیار آسانتر است[۳۳]. ممکن است ترک بیان وحی، تنها در برابر برخی افراد لجوج بوده که پیامبر (ص) از هدایت آنان مأیوس شده است، ولی خداوند میفرماید: گرچه ایشان ایمان نخواهند آورد، تو وظیفه خودت را ترک مکن. شاید معنای آیه این باشد که کافران، افرادی بیتوجه و بهانهگیرند که گویا تو وحی ما را بر آنان نخواندهای، و شاید مراد این باشد که اندیشه تأخیر و ترک ابلاغ برخی آیات قرآن، مایه دلتنگی توست[۳۴]. پاسخ دوم: علم الهی به بیتقصیر بودن پیامبر (ص) در ادای وحی: در علم الهی، پیامبر (ص) هیچ گونه تقصیری در ادای وحی ندارد؛ زیرا تهدیدهایی چنین رسا از سوی خداوند متعال بر حضرتش وارد شده است. این تفسیر نارساست؛ زیرا سخن درباره علم الهی نیست، بلکه بحث در این است که آیا میتوان از ظاهر این آیه لغزشی برای حضرت رسول (ص) به اثبات رساند. جمعبندی: از این آیه شریفه نمیتوان به دلیلی برای نفی عصمت نبی اکرم (ص) دست یافت؛ زیرا به حضرت ابلاغ میفرماید که در راه رساندن وحی هرگز ملاحظه دیگران را نداشته باش؛ وظیفه تو تنها انذار مردم است و بیش از این از تو خواسته نشده است. در این راه نه ضرورتی دارد که از جان خود مایه بگذاری ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۳۵] و نه لازم است به دلیل ملاحظه برخی افراد بیایمان، از وحیرسانی دریغ ورزی. مضمون آیه مورد بحث، گویای این مطلب است»[۳۶]. |
3. الهه هادیان رسنانی؛ |
---|
خانم هادیان رسنانی در کتاب «چالشهای ترجمههای قرآن در آیات متشابه مربوط به عصمت رسول خدا (ص) و راهکارها» در اینباره گفتهاند:
«در آیه دوازدهم سوره هود، بر اساس ظاهر آیه، خداوند متعال نهی میکند رسول خود را از اینکه مبادا ابلاغ برخی آیات را ترک کند و سینهاش از این به تنگ آید که مشـرکان میگویند: چرا بر او گنجی فرستاده نشده یا فرشتهاي همراه او نیامده است! سپس در ادامـه خداوند میفرماید که اي پیامبر تو فقط هشدار دهندهاي: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾[۳۷]. نگاهی به ترجمهها: بسیاري از مترجمان قرآن، آیه شریفه مذکور را در همین راستا اینگونه ترجمه کردهاند که: «و مبـادا تو برخى از آنچه را که به سویت وحى مىشود، ترک گویى و سینهات بدان تنگ گردد کـه مىگویند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است؟» تو فقط هشدار دهندهاى[۳۸]. بیشتر مفسران اهل سنّت – بدون توجه به مسئله عصمت - مفهوم آیه شریفه را اینگونه دانستهاند که خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «شاید تو برخی از قرآن را به خاطر ترس از مخالفت و استهزاء و شرّ مشرکان ترک کنی و واگذاري»[۳۹]. دیدگاه اهل سنت در تفسیر آیه از این جهت بیان گردید که هنگام بیان ترجمههاي بیان شده براي آیه، تأثیر این دیدگاه بر ترجمهها به دست آید و روشن شود. بسیاري از مفسران شیعه نیز خطاب آیه را نهی پیامبر از ترک ابلاغِ وحی دانستهاند[۴۰]. برخی نیز خطاب را نهی پیامبر از ترک به تأخیر انداختن ابلاغِ وحی به جهت دلتنگی و ترس از آزار و اذیت مشرکان؛ و یا ترک ابلاغ وحی درباره افراد لجوج به سبب یأس از هدایت آنان دانستهاند؛ که در پی آن خداوند میفرماید: «گرچه آنان ایمان نخواهند آورد، اما تو وظیفه خودت را ترک نکن[۴۱]. در این برداشـت، آیه شریفه چنین ترجمهشده است: «پس شاید تو (به خاطر عدم پذیرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچـه را کـه بـه تـو وحـى مىشود واگذارى و (شاید) سینهات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجـى بـر او نازل نشده، یا فرشتهاى با او نیامده، تنگ شده باشـد. (مبادا چنین باشد، کـه) تـو فقط هشدار دهندهاي و خداوند بر هر چیزى ناظر و نگهبان است»[۴۲]. برخی نیز معتقدند که خطاب آیه با عبارت «لعلّک» درباره ترک احتمالى برخى از وحىهاى ربانى است که دلیل بر تحقق آن نیست، بلکه بیانگر زمینه آن است که حضـرتش در اثر انکارها و تکذیبهاى فراوان کافران تا اندازهاى دم فروبندد، ولی فراز ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ﴾، در آیه، ریشه این «لعلّ» را برکنده و حتمیتى مطلق نسبت به کل آیات وحیانى را بر عهده حضرتش تثبیت نموده است[۴۳]. در نگاهی معتدلتر، برخی مفسران شیعه بر آن هستند که رسول خدا(ص)، آیاتى از قرآن را بر مشرکان مىخواند و آنان را به ایمان به یکتاپرستى و روز قیامت دعوت مىکرد. مشرکان گاهى او را مسخره مىکردند و گاهى از روى آزار دادن - و نه به منظـور هدایت شدن - از وى معجزاتى مىخواستند. این موضعگیري آنان در برابر دعوت پیامبر(ص)، موجب اندوه و رنج آن حضرت مىشد. از این روي، خداوند براى اینکه اندوه و رنج ایشان را کم کند، به وى فرمود: «دعوتت را ادامه بده و از سخنان و پیشـنهادهاى مشرکان بیم نداشته باش». براى جلوگیرى از سخنان و مزاحمتهاى آنان، چه کارى انجام مىدهى؟ آیا برخى از آنچه را به تو وحى کردهایم رها مىکنى و برخى از آیات قرآن را که آنان را خوش نمىآید، حذف خواهى کرد؟ چنین نیست. تو هرگز چنین نخواهى کرد. در این صورت، چرا اندوهگین و دلتنگ مىشوى؟[۴۴]. در این نگاه، خطاب آیه شریفه را یک نوع نهیِ تسلیتى و دلگرم کننده رسول خـدا(ص) از اندوه به سبب لجبازيهایی که از کفّار میدیدند، دانستهاند[۴۵]. احتمالاً میتوان گفت بهترین تفسیر براي این آیـه شـریفه، از علّامـه طباطبـایی اسـت. علّامه براي تبیین بهتر مفهوم آیه شریفه، مثال پادشاهی را میزند که خبـري بـه او رسـیده مبنى بر اینکه گروهی از ضعیفترین طبقات رعیـتش از فرمان وي تمـرّد کـردهانـد و آن پادشاه، فرستادهاي از جانب خود، نزد آن رعایا میفرستد تا آنان را به اطاعت و تسلیم در برابر پادشاه دعوت کند و دراین باره، نامه خـود را بـه فرستادهاش داده و بـه او دسـتور میدهد تا نامه را بر آن جمع بخواند، و به خاطر تمرّدشان، آنان را ملامت کند. فرستاده پادشاه نیز طبق فرمان، عمل نموده و آنان را ملامت میکند؛ ولى برخلاف انتظارش با رد و انکار مردم مواجه میشود، و ناگزیر نزد شاه برمیگـردد و اطـلاع مـیدهـد کـه آن مـردم دعوتش را نپذیرفتند و به نصایح و راهنماییاش گوش ندادند و به نامه پادشاه هم وقعى ننهادند. شاه براى بار دوم نامهاى به آن فرستاده میدهد و در آن نامه به او فرمان میدهد که این نامه را براى آن مردم بخواند و به او میگوید که شاید تو در نوبت اول، نامه ما را براى آنان نخواندهاى و ترسیدهاى مبادا پیشنهادى کنند که از قدرتت خارج باشد و یا نامـه مرا خواندهاى ولى آن مردم پنداشتهاند که نامه از ناحیه من نبوده و تو آن را به دروغ به من نسبت دادهاى! اگر بهانه آنان احتمال اول بوده، باید بدانند که تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و نامه ما وظیفه و پستى ندارى و اگر احتمال دوم بوده، باید بدانند که آن نامه را به خط خود نوشته و با مهر خودم ممهور کردهام و خط و مهر من طورى است کـه احدى نمىتواند آن را تقلید کند. با این مثال، روشن مىشود که خطاب نامه دوم پادشاه در مقامى است که نشان میدهـد پادشاه درصدد فهماندن استبعاد خویش اسـت، و منظورش از ذکر آن دو احتمال، یعنـى احتمال اینکه رسول، نامه اولش را نرسانده باشد و احتمال اینکه مردم خیال کرده باشند که نامه جعلى است، این نبوده که رسول را به طور جدى سرزنش کند و یا احتمال کذب و افترا درباره او را تأیید کند، بلکه منظورش از ذکر آن دو احتمال این بوده که مقدمه چینی کند براى بیانی که آن دو شبهه را رد کند و بفرماید که فرستادهاش، به غیر ابلاغ رسالت، هیچ اختیار دیگرى ندارد، تا مردم هر چه دلشان خواست از او تقاضا کنند و پیشنهاد دهند[۴۶]. برخی دیگر از مفسران معاصر مثال دیگري را براي این رویکرد ذکر کردهاند با این بیان که خطاب این آیه مثل این است که کسی به فرزند جوان خود بگوید: «گویا رادیوهاي بیگانه را گوش دادي کـه این حرفها را میزنی!»؛ با اینکه میداند او گوش نداده است[۴۷]. بنابراین آیه شریفه با مثال مذکور درباره آن پادشاه و یا مثال اخیر، درصدد تائید رسالت رسول خدا(ص) و ملامت منکرین است و به همین جهت به اعتقاد آیت االله جوادي آملی، آیه در حقیقت از سنخِ قاعده الگو:متن عربی است[۴۸] که ظاهر خطاب، بـه پیـامبر(ص) است؛ ولی مراد از آن، دیگران هستند[۴۹]. از اینجا روشن مىشود که جمله ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ﴾ «نمىخواهد بفرماید: «نکند تو بعضى از آنچه را که به سویت وحى شده به مردم نرساندهاى...» و نمىخواهد رسول خدا(ص) را توبیخ کند که چرا چنین کردى و نیز نمىخواهد آن حضرت را تسلیت و دلگرمى دهد که اگر چنین کردهاى عیبى ندارد، غصه مخور و از کفر و لجبازى کفّار غمگین مباش، براى اینکه آنچه به تو وحى شـده حـق صریح است (چنانکه بسیاري از مفسران پنداشتهاند)؛ بلکه به اعتقاد برخی دیگر از مفسران معاصر،سخن در این جمله، زمینه مقدمه چینی دارد و مىخواهد زمینه را براى یادآورى ایـنکـه: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾، آماده سازد[۵۰]. جمله ﴿وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ﴾ نیز به کمک جمله ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ﴾ قصر قلب را افاده مىکند؛ زیرا کفّار از رسول خدا(ص) چیزى را خواسته بودند که به دست آن حضرت نبود، و لذا خداوند، درخواستشان را وارونه و سپس در خودش منحصر کرد[۵۱] و فرمود: اولاً بیجا از رسول گرامى من این درخواست را کردید و مىبایست از خود درخواست کنید و ثانیاً غیر از من، هیچکس کارهاى نیست. گفتنی است قصر قلب، اصطلاحی در علم بلاغت است به معنی واژگون کردن و برعکس ساختن و آن هنگامی است که مخاطب، به عکسِ حکمی که شما اثبات کردهاید، باور داشته باشد[۵۲]. پس قصر قلب، محصور کردن و منحصر کردن به صورت عکسِ تصور مخاطب است. اکنون قبل از بیان ترجمه صحیح آیه شریفه بر اساس دیدگاه تفسیري علامه طباطبایی، دیدگاه تفسیري دیگري را نیز مطرح میکنیم که بر اساس آن دیدگاه - که مبتنی بر تفسیر قرآن بـه قرآن و سیاق آیات کلّ قرآن است - میتوان ترجمهاي دقیق و منطبق با مبانی اعتقـادي کلامی قرآن و روایات شیعی، از آیه شریفه ارائه داد: این دیدگاه که توسط آیت االله جوادي آملی، مطرح شده است چنین است که این آیه شریفه، از سنخ تسلیت و مانند آن نیست؛ بلکه یک موضعگیري قطعی از جانب خداوند متعال در برابر این گفته مستکبرانه کفّار است که میگفتند: آیا ما به خاطر شاعري دیوانه، معبودان خود را رها کنیم و دست از دینمان برداریم؟ ﴿وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ﴾[۵۳]؛ لذا خداوند در این آیه شریفه در پاسخ به آنها میفرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ﴾ یعنی مگر تو دست بر میداري؟ خیر، تو هم دست بر نمیداري و تا آخر سخن خود را میگویی زیرا سخنِ تو، سخنِ من است ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[۵۴]. اینچنین نیست که ما کوتاه بیاییم و دست برداریم؛ تو هم اي پیامبر!دست برنمیداري و تو هم «ضائق الصدر» نیستی که سینهات تنگ باشد. بر این اساس، لفظ «لعـلّ» در ایـن آیـه شریفه، نظیر استفهام انکاري است و از سنخ لفظ «لعلّ» در آیه ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴾[۵۵]. در آیه سوره کهف یک نهی اشفاقی است به این معنی که لازم نیست این حد غصه بخوري؛ زیرا وظیفه تو تنها رساندن پیام است. ولی در آیه دوازدهم سوره هود، نظیر استفهام انکاري و در برابر آن گفته کفّار است؛ علاوه بر آنکه در این دیدگاه نیز مانند دیدگاه علّامه، در آیه شریفه نوعی «قصر قلب» در خطاب آن به کفّار، به کار رفته است[۵۶]. با این نگاه، فضاي آیه شریفه در میان برخی دیگر از آیات قرآن کریم نیـز شفافتر میشود. از جمله آنجا که در سوره نساء میفرماید: همه زمین هم اگر کافر بشوند و تو اي پیامبر! تنها باشی، باید وظیفهات را انجام دهی. ﴿اَ تُكَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَكَ﴾[۵۷]. بنابراین آیه شریفه 12 سوره هود، از سنخِ تسلیت نیست که دلداري بدهد؛ بلکه از سنخ پافشاري و موضعگیري صحیح است[۵۸]. بر اساس دو دیدگاه تفسیري گفته شده مـیتـوان دو ترجمـه مبتنی بر تفسـیر علامه طباطبایی و تفسیر آیت االله جوادي آملی براي آیه شریفه ارائه داد: ترجمه نخست (براساس تفسیر علامه طباطبایی و تمثیل ایشان): «[اي پیامبر!رسالت تو جاي هیچگونه تردید و انکار ندارد. پس چگونه است که گروهـی آن را انکار میکنند؟!] شاید [بهانه کافران این است که] تو قسمتى از آنچه را که ما [در قـرآن] به سویت وحى کردهایم، ترک کردهاى [و براى آنان تلاوت ننمـودهاى و در نتیجه حقانیت قـرآن آنگونه که باید و شاید براي آنها آشکار نشده است] و سینهات از این به تنگ آمده که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعـاً تو رسالت خود را ابلاغ کردهاي و قطعاً تو فرستاده ما هستی و غیر از رساندن پیام و رسالت مـا وظیفهاي ندارى و آنان نمیتوانند هرچه دلشان خواست از تو تقاضا کنند و پیشنهاد دهند] جـز این نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از خدا هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست کـه بر هر چیزي پشتیبان و کارساز [و تدبیرکننده امور] است». براساس این ترجمه و تفسیر، عتاب آیه شریفه متوجه کفّار است و نه رسول خدا(ص) و خداوند متعال به رسول خود میفرماید که گویا تو پیام وحی را به اینها نرساندي که این چنینند؛ زیرا وحی الهی، بین و فطرت پذیر است و هر آنچه را که بشر بر اساس فطرتش بخواهد در آن هست و هر کس این سخنان را بشنود حتماً میپذیرد؛ بنابراین گویا به مردم نرساندي که این چنینند!]. سپس در ادامه و در آیه بعد، میفرماید: «[نه، تو رساندي؛ ولی اینها میگویند نرساندي؛ و اصلاً بهانهشان این نیست کـه تو برخی از آیات قرآن را به گوش آنان نرساندي،] بلکه [بهانهشان این است که] میگویند: «[محمد] خود آن را به دروغ بافته [و بـه خدا نسبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]». گفتنی است در میان ترجمههاي قرآن، حتّی ترجمه صفوي که بر اساس تفسیر المیـزان است، این نکات علّامه طباطبایی در المیزان را در ترجمه لحاظ نکرده و آیه شریفه را چنین ترجمه نموده است: «اى پیامبر،رسالت تو جاى هیچگونه تردید و انکار ندارد؛ پس چگونه است که گروهى آن را دروغ انگاشتهاند؟ آیا برخى از آنچه را به تو وحى مىشـود وامینهى و به مردم نمىرسانى و سینهات از آن به تنگ مىآید که مبادا بگویند: چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاى با او نیامده است؟ این چه انتظار بىجایى است که از تو دارند؛ تـو فقط هشدار دهندهاى و خدا کارساز و تدبیر کننده امور است». ترجمه دوم (براساس تفسیر آیت االله جوادي آملی و تمثیل ایشان): «[اي پیامبر! کفّار میگویند که آیا ما از معبودان خود به خاطر شاعرى دیوانـه دست برداریم؟] مگر میشود که تو هم دست برداري؟! و مگر میشود سینهات از این به تنگ آمده باشد که مبادا بگویند: چرا گنجی بر او فرو فرستاده نشده یا فرشتهاي با او نیامده است؟ [نه چنین نیست. قطعاً تو هم دست برنمیداري و تا آخر حرف خود را میزنی زیـرا حرف تو، حرف من است و تو «ضائق الصدر هم نیستی که سینهات به تنگ آمـده باشـد؛ قطعاً تو فرستاده ما هستی، و غیر از رساندن پیام و رسالت ما وظیفهاي نـدارى] ؛ جـز ایـن نیست که تو فقط هشدار دهندهاي [و غیر از خدا هیچکس کارهاي نیست] و تنها خداست که بر هر چیزي پشتیبان و کارساز [و تدبیر کننده امور] است». بر اساس این ترجمه نیز، مفهوم آیه بعد، چنین است: «اصلاً حرف اینها این نیست؛ بلکه حرف اینها این است که میگویند: [محمد] خود آن را به دروغ بافتـه [و بـه خدا نسبت مىدهد و اصلاً قرآن کلام خدا نیست!]»[۵۹]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری ...» سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۰۰.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۵.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج9، ذیل آیه 12 سوره هود.
- ↑ «...تو، تنها بیمدهندهای.».. سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۵۹.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۸۲.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۵.
- ↑ ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۵، ص۲۹۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۵.
- ↑ سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۹، ذیل آیه ۱۲ سوره هود.
- ↑ ترجمه فولادوند؛ نیز ر.ک: ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه 12 سوره هود.
- ↑ از جمله طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص456.
- ↑ قرائتی، محسن، ج4، ص30.
- ↑ همانجا، ج4، ص29.
- ↑ صادقی تهرانی، محمد، ترجمان فرقان، ج2، ص392.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص159.
- ↑ جوادي آملی، عبدالله، دروس تفسیر سوره هود، جلسه 16.
- ↑ درباره این قاعده نک: معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص263.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص160.
- ↑ نک: جوادي آملی، عبداالله، دروس سوره هود، جلسه 15.
- ↑ هادیان رسنانی، الهه، چالشهای ترجمههای قرآن در آیات متشابه مربوط به عصمت رسول خدا و راهکارها، پژوهش دینی، شماره ۴۳، ص۲۷۸-۲۸۵.
- ↑ سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۹، ذیل آیه ۱۲ سوره هود.
- ↑ «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که میگویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمیشود یا فرشتهای همراه وی نمیآید؟» تو، تنها بیمدهندهای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۰۰.
- ↑ «...تو، تنها بیمدهندهای.».. سوره هود، آیه ۱۲.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۵۹.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۸۲.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۴۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۰۱.
- ↑ ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج۵، ص۲۹۱.
- ↑ «مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمیآورند به هلاکت افکنی» سوره شعراء، آیه ۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۵.
- ↑ سوره هود، آیه۱۲.
- ↑ ترجمه فولادوند؛ نیز رک ترجمه انصاریان، مکارم شیرازی، مشکینی و دیگران ذیل آیه ۱۲ سوره هود.
- ↑ ازجمله نک: زمخشري،محمود بن عمر، الکشاف، ج2، ص382؛ بیضاوي، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج3، ص129؛ نسفی، عبدالله بن عمر، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، ج2، ص261؛ ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، ج6، ص128؛ بقاعی، ابراهیم بن عمر، نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور، ج3، ص509.
- ↑ از جمله طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص456.
- ↑ قرائتی، محسن، ج4، ص30.
- ↑ همانجا، ج4، ص29.
- ↑ صادقی تهرانی، محمد، ترجمان فرقان، ج2، ص392.
- ↑ مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج4، ص215.
- ↑ نیز نک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج5، ص221؛ مکارم شیرازي، ناصر، تفسیر نمونه، ج38، ص9-37.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص159.
- ↑ جوادي آملی، تفسیر سوره هود، جلسه 16.
- ↑ جـوادي آملـی، عبدالله، دروس تفسیر سوره هود، جلسه 16.
- ↑ درباره این قاعده نک: معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص263.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص160.
- ↑ همان.
- ↑ هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، ص156.
- ↑ سوره صافات، آیه36.
- ↑ سوره نجم، آیه3.
- ↑ سوره کهف، آیه6.
- ↑ ر.ک: جوادي آملی، عبدالله دروس تفسیر سوره هود، جلسه 15.
- ↑ سوره نساء، آیه84.
- ↑ نک: جوادي آملی، عبداالله، دروس سوره هود، جلسه 15.
- ↑ هادیان رسنانی، الهه، چالشهای ترجمههای قرآن در آیات متشابه مربوط به عصمت رسول خدا و راهکارها، پژوهش دینی، شماره ۴۳، ص۲۷۸-۲۸۵.