عصمت پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصمت پیامبر خاتم(ص)، از جمله مباحثی است که در قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) به وضوح بیان شده است. متکلمان امامیه عصمت را شرط لازم نبوت دانسته و پیامبر خاتم را پیش و پس از تصدی منصب از ارتکاب هر نوع گناه، نسیان، خطا، اشتباه و حتی ترک اولی معصوم می‌دانند. در مقابل، مشهور متکمان اهل سنت هر چند به اصل معصوم بودن آن حضرت باور دارند اما به طور کلی هیچ‌یک از آنها قائل به عصمت مطلق پیامبر خاتم(ع) از انواع معاصی، خطا، نسیان و اشتباه، قبل یا بعد از نبوت نیستند. متکلمان عوامل مختلفی همچون علم و اراده، تمامیت عقل و مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی را در شمار منشأ عصمت نام برده‌اند. عصمت پیامبر خاتم(ص) را می‌توان با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی اعم از آیات و روایات بی‌شماری به اثبات رساند.

معناشناسی

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

پیشینه تاریخی

اندیشه عصمت پیامبر خاتم(ص) در اسلام

ریشه‌های اندیشه عصمت پیامبر خاتم به آیات قرآن کریم و روایات اسلامی باز می‌گردد. با این حال، اختلافات بسیاری پیرامون این مسأله، ضرورت و گستره آن در پیامبر، پیش و پس از تصدی منصب نبوت در میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی به چشم می‌خورد که به نوع نگاه و باور ایشان به اصل مساله عصمت پیامبران باز می‌گردد.

متکلمان امامیه عصمت را شرط لازم نبوت دانسته و پیامبر خاتم را پیش و پس از تصدی منصب از ارتکاب هر نوع گناه، نسیان، خطا، اشتباه و حتی ترک اولی معصوم می‌دانند[۱۱].[۱۲] در مقابل، مشهور متکمان اهل سنت به اصل معصوم بودن انبیا(ع) باور دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از پیروان مذاهب اهل سنت در بحث عصمت، قائل به عصمت مطلق انبیا(ع) از انواع معاصی، خطا، نسیان و اشتباه، قبل یا بعد از نبوت نیستند. جستاری در کلمات و اقوال پیروان دیگر مذاهب اسلامی گویای آن است که از منطر ایشان تفاوت چندانی در بحث عصمت میان پیامبر خاتم با سایر انبیای الهی وجود ندارد.

منشأ و سرچشمه

در اینکه منشأ عصمت چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا معصومان در مقام عمل به اختیار خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از خطا و نسیان نیز در امان باشند، دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده است:

  1. اجتماع چهار عنصر: برخی معتقدند اجتماع چهار عنصر موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود که عبارت‌اند از: وجود خاصیتی در نفس یا بدن معصوم؛ علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات؛ وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد؛ توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سخت‌گیری الهی قرار خواهد گرفت[۱۳].
  2. علم خاص: بسیاری از اندیشوران اسلامی، منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‌دانند[۱۴].
  3. علم و اراده: برخی دیگر عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۱۵].
  4. اراده قوی و حسن انتخاب: برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۱۶].
  5. تمامیت عقل: برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏‌اند[۱۷].
  6. مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی: برخی دیگر هم مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی همچون وراثت، لطف الهی، تربیت خانواده و... را منشأ عصمت می‌دانند[۱۸].

قلمرو و گستره

گستره عصمت پیامبر خاتم به دو بخش کلی گستره زمانی و گستره متعلق قابل تقسیم است.

گستره زمانی

در گستره زمانی، عصمت پیامبر خاتم به لحاظ قبل از تصدی منصب نبوت و از زمان تولد و نیز پس از تصدی منصب بررسی می‌شود و متکلمان امامیه بدون هیچ اختلافی آن حضرت را در هر دو بخش معصوم می‌دانند. به خلاف اهل سنت که در اصل عصمت حضرت پیش از تصدی منصب اختلافات بسیاری داشته و پس از تصدی نیز در مواردی مناقشه کرده‌اند.

  1. عصمت پیش از تصدی منصب (نبوت)[۱۹].
  2. عصمت پس از تصدی منصب (نبوت)[۲۰]. این بخش خود به چهار قسم دیگر تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: عصمت در تلقی و ابلاغ وحی؛ عصمت در تفسیر و تبیین وحی؛ عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی] در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی و عصمت از گناه.

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

مقصود از «گستره متعلق»، ابعادی است که پیامبر خاتم(ع) در آنها معصوم است.

عصمت عملی

متکلمان امامیه با اختلافات اندک در برخی جزئیات، پیامبر خاتم را در امور زیر معصوم می‌دانند.

  1. عصمت از گناهان صغیره و کبیره، پیش یا پس از تصدی منصب[۲۱]؛
  2. عصمت از سهو[۲۲]؛
  3. عصمت از نسیان؛
  4. عصمت از ترک اولی و ترک مستحبات[۲۳].[۲۴]

عصمت علمی

مقصود از «عصمت علمی» معصوم بودن پیامبر از خطا و اشتباه در نظریاتی است که ارائه می‌‌کند، این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:

  1. عصمت از اشتباه در تبیین دین پیش یا پس از تصدی منصب؛
  2. عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از تصدی منصب؛
  3. عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی پیش یا پس از تصدی منصب[۲۵].

ضرورت عصمت

بحث از ضرورت عصمت پس از بحث امکان عصمت مطرح می‌گردد. هر چند بهره‌مندی از برخی اقسام و درجات مختلف عصمت برای عموم افراد بشر به تناسب جایگاه هر فرد و تقوای او امری ممکن است اما برخورداری از درجات عالیه آنکه شامل عصمت عملی و علمی می‌شود تنها برای حجت‌های الهی اعم از انبیا و امامان معصوم(ع)، ممکن بلکه امری لازم و ضروری است.

ضرورت عصمت پیامبران

هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است و مقتضای این هدف آن است که پیام‌های خداوند از مرحله صدور تا مرحله وصول به مردم، از هرگونه تحریف و دستبرد عمدی و سهوی مصون باشد و سالم و دست نخورده به دست مردم برسد تا هیچ گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات پیامبران نباشد، به گونه ای که سخن آنها را سخن خدا و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی بدانند، تا از جان و دل آنها را بپذیرند و صد درصد در برابر آن تسلیم باشند، و به آن اعتماد کنند.

اگر پیامبران از گناه و خطا معصوم نباشند احتمال دروغ و تحریف حقایق و خطا و اشتباه، در کلمات آنها راه پیدا می‌‌کند و سخنان آنها قابل اعتماد نخواهد بود[۲۶]. به علاوه در صورت معصوم نبودن پیامبران مسأله اتمام حجّت نیز حاصل نمی‌شود؛ زیرا همیشه بهانه ای در دست مخالفان خواهد بود که عدم پیروی از تعلیمات پیامبر به خاطر احتمال دروغ و کذب و یا خطا و اشتباه بوده است.

اثبات عصمت پیامبر خاتم

براهین عقلی

مهمترین براهین عقلی اثبات عصمت پیامبرخاتم (ص) که همان براهین اثبات لزوم یا ضرورت عصمت معصومان هستند، عبارت‌اند از:

  1. برهان لزوم هدایت بشر: ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۲۷].
  2. برهان وجوب اطاعت از معصوم: اگر از پیامبر خطا سرزند، مخالفت و انکار آن حضرت واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از ایشان مغایرت دارد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۲۸].[۲۹]
  3. برهان حفظ شریعت: پیامبراکرم(ص) حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است که آن حضرت معصوم باشد[۳۰].[۳۱]
  4. برهان لطف: چنان‌که وجود پیامبر لطف است، عصمت آن حضرت نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا پیامبر غیر معصوم، از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فتن در امر دین و دنیا شود مصون نیست و این لامحاله منافی‌ لطف است. ایضاً غرض از نصب پیامبر، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر آن حضرت روا باشد، اطاعتش واجب نیست، بلکه مخالفتش واجب بوده و این مناقض لطف و غرض نبوت است[۳۲].[۳۳]

ادله نقلی

  1. ادله قرآنی:
    1. آیات مشتمل بر عصمت پیامبران: در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۳۴]. عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۳۵].[۳۶]
    2. آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص): آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
      1. خبر دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس: قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر خاتم(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبر(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوي ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي[۳۷].
      2. امر به اطاعت مطلق از آن حضرت: قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبر خاتم(ص)، امر کرده[۳۸] و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) امر فرموده نیز قابل استفاده است.
      3. معرفی حضرت به عنوان اسوه حسنه: مصونیت پیامبر خاتم (ع) را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به صورت مطلق و بدون قید و شرط، به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از ایشان ترغیب نموده، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۹].
      4. تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی]: آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۴۰].
  2. ادله روایی:
    1. روایات مشتمل بر عصمت انبیاء: در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۱] از جمله آنها روایتی از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۲].[۴۳]
    2. روایات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص): روایات متعددی بر عصمت پیامبراکرم(ص) دلالت دارند که مهمترین آنها روایاتی است که ذیل آیات مرتبط با عصمت آن حضرت در قرآن کریم در تفاسیر روایی نقل شده است. علاوه بر آن می‌توان به احادیث تطهیر، مباهله نیز در ذیل آیات مرتبط با آنها استناد نمود.

توهم تعارض برخی آیات با عصمت پیامبرخاتم (ص)

آیه اول سوره تحریم

یکی از آیاتی که منکران عصمت پیامبر در مقام ابلاغ وحی، به آن تمسّک کرده‌اند، آیه نخست سوره تحریم است: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۴۴]. برخی گفته‌اند: با توجه به این آیه، نمی‌توان گفت که پیامبر در مقام تبلیغ، معصوم از هر گونه خطا و اشتباهی بوده است؛ زیرا در اینجا خداوند خبر از دخالت پیامبر در احکام الهی می‌دهد: بدین نحو که آن حضرت برخی از احکامی را که خداوند حلال فرموده است، حرام می‌کند؛ آن هم نه از سرِ خطا و اشتباه، بلکه از روی عمد.

پاسخ‌های متعددی به این شبهه داده شده است که اهم آنها به شرح ذیل است:

  1. بر اساس شأن نزول آیه، پیامبر اکرم (ص) گاه که نزدِ یکی از همسرانش به نام زینب[۴۵] می‌رفت، وی از فرط علاقه به پیامبر (ص)، حضرت را لحظاتی در خانه نگه داشته و از عسلی که تهیه کرده بود به آن حضرت می‌داد. این جریان بر عایشه و حفصه ـ دو تن دیگر از همسران پیامبر ـ گران آمد. لذا با فشار و تهدید، همه همسران پیامبر را متقاعد ساختند که هر گاه پیامبر نزد آنها آمد، بینی خود را گرفته و اینگونه وانمود نمایند که بوی دهان پیامبر آزارشان می‌دهد؛ تا از حضور پیامبر نزد زینب بکاهند. پیامبر، علت آن بو را از عسلی دانستند که نزد زینب تناول می‌کردند. از این روی، تناول عسل را نزد زینب بر خویش حرام کردند[۴۶].
  2. بر اساس شأن نزولی دیگر، پیامبر اکرم (ص) کنیزی داشت به نام ماریه قبطیه که گاه نزد او می‌رفت؛ ولی عایشه و حفصه از روی حسادت، این رفت و آمد را نمی‌پسندیدند. این امر موجب آزار و اذیت ماریه توسط آن دو زن شد، حضرت نیز برای تسکین خاطر همسران خود، سوگند یاد نمود که دیگر نزد ماریه نرود[۴۷]. این دو تفسیر از منابع اهل سنت نقل شده، هر چند احتمال اینکه جریان اصلی غیر از اینها بوده باشد وجود دارد.

به هر حال از تفسیرهای گوناگون می‌توان به این نتیجه رسید که پیامبر اکرم (ص) در این ماجرا، برای رعایت حال همسران خود از انجام دادن کاری حلال چشم‌پوشی فرموده و برای راحتی دیگران، این سختی را به جان خویش خریده است؛ اما خداوند حضرت را از این همه فداکاری باز می‌دارد و این مقدار عطوفت در حق دیگران را بر حضرتش لازم نمی‌داند. نظیر این گونه عتاب را در آیه لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ[۴۸] و دیگر آیات شاهدیم. نکته مهم در این مجال، توجه به آیه بعد است که در ادامه این ماجرا نازل شده و شاهد بر این است که عتاب در این آیات، مربوط به همسران حضرت است[۴۹]: إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ[۵۰].[۵۱]

آیه ۴۳ سوره توبه

در جریان یکی از جنگ‌ها، شماری از منافقان و مسلمانان سست ایمان با بهانه‌های واهی از پیامبر اسلام(ص) اجازه خواستند که در جنگ شرکت نکنند. پیامبر هم آنان را می‌شناخت، ولی برای حفظ ظاهر و اینکه سرپیچی از دستور فرمانده باب نشود، چنین اجازه‌ای را به آنان داد. در چنین شرایطی آیه زیر نازل شد: عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ[۵۲]. با توجه به ظاهر آیه برخی پنداشته‌اند که پیامبر اسلام(ص) اشتباهی مرتکب شده بود و خداوند او را بخشید و جمله لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ نیز لحن توبیخ و عتاب‌آلود دارد. این موضوع زمینه‌ساز پندار آنها شد که آیه با عصمت پیامبر سازگاری ندارد[۵۳].[۵۴]

پاسخ‌های متعددی به این اشکال داده شده از جمله:

  1. پرده‌برداری از دروغ منافقان: آیه در مقام پرده‌برداری از دروغ‌گویی و دورویی منافقان است. گرچه این آیه، از سرزنش پیامبر اکرم (ص) حکایت دارد، در حقیقت، از توطئه منافقان پرده برمی‌دارد. این خطاب با این مَثَل مشهور در زبان فارسی همخوان است که «به در می‌گویم، دیوار تو بشنو»[۵۵].
  2. اجازه دادن؛ نوعی ترک اولی: این اجازه دادن، لغزش نبوده است، بلکه به اصطلاح نوعی ترک اولی به شمار می‌آمد؛ یعنی بهتر آن بود که این اجازه با تأخیر صادر می‌شد تا دروغ‌گویی آنان بهتر آشکار می‌گشت[۵۶].[۵۷]
  3. خطاب در آیه در واقع مدح شبیه ذم است: این آیه نه به منظور توبیخ پیامبر که به قصد مادح و ستایش از ایشان ـ به خاطر شفقت و مهربانی بی‌اندازه آن گرامی نسبت به مردم ـ صادر شده و به اصطلاح، "مدح شبیه به ذم" است[۵۸].

آیات ۱ و ۲ سوره فتح

یکی دیگر از آیاتی که از آن، توهم عدم عصمت رسول اکرم‌(ص) شده، آیه‌ای است که برای آن حضرت گناه متقدم و متأخری را بیان نموده، می‌فرماید: إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۵۹]. در این آیه، از آمرزش گناهان پیامبر اکرم (ص) سخن به میان آمده و گناه که لغزشی است بس بزرگ، با عصمت، تضاد و ناسازگاری دارد. با این حال، چگونه می‌توان لغزش ناپذیری آن حضرت را باور داشت؟![۶۰]

پاسخ‌های متعددی به این شبهه داداه شده که البته برخی از آنها دارای اشکالات و ایراداتی است و قابل استناد نیستند. لذا از نقل آنها صرفنظر می‌شود. بهترین پاسخ‌ها دو پاسخ زیر است:

  1. پاسخ نخست: حقیقت این است که نه "ذنب" در این آیه به معنای ارتکاب حرام و مخالفت با امر مولوی است و نه "غفران" به معنای رفع عقاب از مستحق آن می‌باشد؛ زیرا در این آیات، غفران ذنب متقدم و متأخر پیامبر اکرم (ص) به دلیل فتح مکّه دانسته شده است. حال آنکه، هیچ رابطه‌ای بین اعطای پیروزی و بخشش گناهان شرعی نیست و معنا ندارد گفته شود "ما تو را پیروز کردیم تا گناهان پیشین و پسین تو را بیامرزیم". به طور حتم در این آیه، ذنب و همچنین مغفرت در معنای لغوی خود به کار رفته‌اند. معنای لغوی ذنب، عبارت است از: "هر کاری که دارای پیامدهای ناگوار باشد" و مغفرت هم به معنای "بر چیزی پوشش نهادن" است[۶۱].
  2. پاسخ دوم: مراد از «ذنب» همان گناهی است که قوم پیامبر درباره حضرت روا داشتند و ایشان را (در جریان حدیبیه) از ورود به مکه بازداشتند؛ ولی خداوند این نقصان را با فتح مکه از حضرت برداشت و آن را جزای جهادش در فتح مکه قرار داد[۶۲]. بنابراین آیه این سان تفسیر می‌شود: «خداوند گناهی که مشرکان در حق تو مرتکب شده‌اند ـ که تو را از ورود به مکه و مسجدالحرام بازداشتند ـ می‌آمرزد و راه ورود به مکه و مسجدالحرام را به روی تو می‌گشاید»[۶۳]. این پاسخ با ظاهر آیه همخوان نیست؛ زیرا در این دو آیه خداوند متعال، پیامبر (ص) را مخاطب قرار داده و فتح مبین را از آن حضرتش دانسته است[۶۴].

آیه ۵۲ سوره شوری

...مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ...[۶۵]. در مباحث کلامی و تفسیری، درباره آیین حضرت رسول (ص) پیش از رسالت، دیدگاه‌های گوناگونی مطرح شده است. برخی بر آن‌اند که حضرتش دارای هیچ آیینی نبوده است. این آیه می‌تواند ریشه این دیدگاه باشد.

پاسخ: آگاه نبودن حضرت به تفصیل معارف و احکام، پیش از بعثت: برخی پاسخ‌های افراط‌گرایانه، بر ایمان کامل و أعلای حضرت در تمام عمر تکیه دارد و برخی دیگر در ناحیه تفریط بر بی‌ایمانی حضرت پیش از بعثت پافشاری دارد؛ اما در دیدگاه اعتدالی، پاسخ این‌گونه تبیین می‌شود: آیه شریفه گویای این حقیقت است که معارف الهی که پیامبر اکرم (ص) از آنها آگاهی یافته است، همه از سوی خداوند به وسیله وحی پس از نبوت به آن حضرت داده شده است. پس منظور از اینکه حضرت از کتاب آگاهی نداشته، این است که معارف اعتقادی و احکام عملی را تا پیش از وحی به تفصیل نمی‌دانسته است؛ همچنان که وَلَا الْإِيمَانُ به این معناست که تو به مجموعه عقاید صحیح و اعمال شایسته التزام عملی نداشتی[۶۶]. این پاسخ با ظاهر آیه شریفه همخوان و با دیدگاه صواب در قلمرو عصمت حضرت هماهنگ است[۶۷].

آیه ۷ سوره ضحی

برای نفی عصمت در حضرت رسول (ص) به این آیه شریفه نیز استناد شده است: وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى[۶۸]. «ضال» در لغت به معنای انحراف از مسیر حق و ضد ارشاد و هدایت است[۶۹]، همچنین به معنای گمراهی (گم کردن راه) آمده است[۷۰].

در این مجال، به دو پاسخ شایان توجه اشاره می‌شود:

  1. پاسخ نخست: ضلالت؛ همان نیاز ذاتی به هدایت: انسان در اصل ذاتش نیازمند هدایت الهی است و ضلالت پیامبر (ص) بدان معناست که حضرت بدون هدایت الهی، خود از هدایت بهره‌ای ندارد. حضرت گرچه ذاتاً هدایت یافته نیست، هدایت الهی از آغاز آفرینش حضرتش، همچنان او را همراهی کرده و حضرت هیچ زمانی دور از وادی هدایت نبوده است[۷۱].
  2. پاسخ دوم: ضلالت؛ یعنی آگاهی نداشتن از بعثت خود: پیامبر اکرم(ص) از نبوت و رسالت خود، آگاهی نداشت و خداوند ایشان را به نبوت و رسالت هدایت فرمود. آیات ۵۲ سوره شوری و ۳ سوره یوسف نیز این تفسیر را تأیید می‌کنند[۷۲].[۷۳]

آیات ۶۵ و ۶۶ سوره زمر

یکی دیگر از آیاتی که ممکن است است برای عدم عصمت انبیا در حوزه اعتقادات، به آن استناد شود، آیه‌ای است که پیامبر اسلام (ص) را مورد خطاب قرار داده، تهدید می‌کند که اگر مشرک شوی، تمامی اعمالت حبط و باطل خواهند شد. سپس می‌افزاید: به تمامی پیامبران پیش از تو نیز چنین خطابی شده است: وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۷۴]. اقامه‌کنندگان این استدلال می‌افزایند که تهدید بر عواقب شرک، بهترین دلیل بر امکان شرک به انبیاست؛ زیرا اگر انبیا معصوم از شرک بودند و در اعتقادات آنها هیچ‌گونه انحرافی روی نمی‌داد، تهدید آنان لغو و بی‌فایده بود. همچنین، خداوند کریم در برخی دیگر از آیات، پیامبر اکرم (ص) را از شرک نهی کرده، می‌فرماید: لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا[۷۵]. بنابراین، انبیای الهی نه تنها پیش از بعثت، بلکه حتی پس از آن نیز شرک معصوم نیستند[۷۶].

پاسخ: فرضی بودن قضیه: در این آیه به حضرت نسبت شرک داده نشده، بلکه فرض آن مطرح شده است؛ یعنی خداوند متعال می‌داند. پیامبرانش هرگز در راه شرک گام نخواهند نهاد، اما با این بیان ایشان را مورد خطاب قرار می‌دهد. فرض محال چه بسا برای هدفی عقلی در گفتار آورده می‌شود، مانند آیه شریفه وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ[۷۷]؛ ولی ایمان آوردن اجباری نیست[۷۸]، پس وجود این فرض در این آیه، هرگز عصمت پیامبران (ع) را نفی نمی‌کند. این بدان معنا نیست که خطاب را صوری بدانیم، بلکه می‌توان گفت خطاب به نبی اسلام و دیگر پیامبران الهی خطابی حقیقی است؛ چراکه آن حضرات، همگی بر ایمان به خداوند و دوری از شرک مکلف‌اند و هرگز آنان را روا نیست تا به پیشنهاد مشرکان، به عبادت خدایان روی آورند و اینکه پیامبران معصوم‌اند، هرگز خطاب تکلیف را از ایشان منصرف نمی‌سازد؛ زیرا با وجود عصمت، باز اختیار و قدرتشان بر گناه همچنان باقی است[۷۹].[۸۰].

آیه ۱۴ سوره انعام

قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۸۱]. از اینکه خداوند پیامبرش را این گونه از شرک باز می‌دارد، این شبهه در ذهن پدید می‌آید که در حضرت، شرک یا گرایشی بدان وجود داشته است. آیه حکایت از آن دارد که حضرت رسول (ص) مأمور به اسلام آوردن و ترک گفتن شرک است. در آیه بعد می‌فرماید: قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ[۸۲]. در این آیه پیامبر در صورت نافرمانی، از عذاب الهی هراسناک است. از آیه این گونه برداشت می‌شود که ممکن است کفر و عصیان در آن حضرت راه یابد؛ زیرا اگر راهی برای نافرمانی نباشد، ترس از آن وجهی نخواهد داشت[۸۳].

در پاسخ گفته شده است، اینکه پیامبر (ص) همانند دیگر افراد، مورد خطاب قرآن قرار می‌گیرد، به این دلیل است که گرچه آن حضرت از هر گونه لغزشی به دور بود، اما از آنجاکه عصمت با اختیار کاملاً سازگار است، توجه خطاب به حضرت امری ممکن و معقول خواهد بود[۸۴].

آیه ۷۳ سوره اسراء

از جمله مواردی که منکران عصمت پیامبران بدان استناد کرده‌اند، آیاتی است که در ظهور ابتدایی خود، لغزشی در مورد وحی به حضرت رسول (ص) نسبت می‌دهد؛ از جمله آن آیات، این آیه است: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۸۵].[۸۶]

برخی با استناد به این آیه و نقل افسانه‌ای ساختگی به نام غرانیق، در عصمت پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ وحی شبهه کرده‌اند. بر اساس برخی از روایات وارد شده در تفاسیر و منابع حدیثی اهل سنت[۸۷] هنگامی که سوره نجم نازل شد، پیامبر(ص) آن را در مکه قرائت کرد. هنگام تلاوت، وقتی به این آیات رسید که أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۸۸]. شیطان دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: "تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى"؛ «آنها بت‌های والایی هستند و از آنها امید شفاعت می‌رود». چون حضرت به واسطه جبرئیل، متوجه القائات شیطان و اشتباه خویش در تلاوت آن به عنوان آیات وحیانی برای مردم شد، ترس و اضطراب وجودش را فرا گرفت. در چنین شرایطی، آیات زیر در نکوهش و سرزنش وی نازل شد: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۸۹].[۹۰]

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست: اشکالات سندی و دلالی در داستان

علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانه‌ها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:

  1. بسیاری از صاحب‌نظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۹۱] و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند[۹۲].
  2. به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام (ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بت‌ها[۹۳] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۹۴].
  3. چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم (ص) و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد، این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و به لحاظ عقلی چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۹۵].[۹۶]
  4. تناقضات فراوانی در نقل‌های مختلف این داستان به چشم می‌خورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را می‌نمایاند[۹۷].
  5. تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود؛ آن آیات عبارت‌اند از: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۹۸]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر {{صل}، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟! دیگر آیات این سوره، به نکوهش بت و بت‌پرستان می‌پردازند که مجالی برای شک و تردید در پست بودن آنها باقی نمی‌گذارد: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۹۹].[۱۰۰]

پاسخ دوم: صیانت از لغزش با حفظ الهی: ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید می‌کند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۱۰۱].

پاسخ سوم: مماشات با مشرکان: در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم (ص) گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر (ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد[۱۰۲].[۱۰۳]

آیه ۹۴ سوره یونس

شک در امور اعتقادی برای انسان‌های عادی اگر زمینه تحقیق باشد، نه تنها لغزش شمرده نمی‌شود، بلکه چه بسا نکته مثبتی به شمار آید؛ اما شک در وحی، از پیامبری که خود حامل و مبلغ آن است، پذیرفته نیست. قرآن خطاب به پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ[۱۰۴]. از ظاهر آیه شریفه چنین برداشت می‌شود که پیامبر (ص) در حقانیت آیات نازل شده بر خود تردید داشته و خداوند با نازل کردن این آیه شریفه، تردید حضرت را برطرف فرموده است.

پاسخ نخست: سازگاری این خطاب با یقین: این نوع خطاب هرگز با وجود شک در مخاطب آن (پیامبر (ص)) تلازمی ندارد؛ زیرا این سان خطاب‌ها، هم با مخاطب شک‌دار سازگاری دارد و هم مخاطبان با یقین را در بر می‌گیرد. این خطاب، کنایه از آن است که خبر اعلام شده، دارای براهین گوناگونی است که اگر در یکی از آنها شکی نفوذ کند، راه‌های دیگر همچنان سالم خواهند ماند[۱۰۵].

پاسخ دوم: اصل خطاب آیه به دیگران: مفهوم آیه این است که ای شنونده، اگر در رسالت نبی اکرم (ص) شک داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند، بپرس؛ یعنی خطاب به دیگر کسانی است که در این امر دچار شک و تردیدند[۱۰۶].

پاسخ سوم: ظاهر، خطاب به حضرت، اما مقصود آن، دیگران: گرچه مخاطب آیه، حضرت رسول (ص) است، مقصود آیه همان کسانی‌اند که به رسالت حضرت با دیده شک می‌نگرند[۱۰۷].

پاسخ چهارم: بستن راه شک: حضرت، خود یکی از افراد بشر است و راهیابی شک در دل افراد بشر امری طبیعی است. خداوند با فرستادن این براهین، راه را بر نفوذ هرگونه شک در دل حضرت مسدود می‌سازد[۱۰۸]. در نتیجه فایده نزول این آیه، همان استحکام بخشیدن بنیان‌های فکری حضرت بوده است[۱۰۹].[۱۱۰]

آیه ۱۱۴ سوره طه

یکی دیگر از آیاتی که توهم عدم عصمت پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه وَلا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۱۱] است. عده‌ای پنداشته‌اند که بر اساس این خطاب، پیامبر اکرم(ص) گاهی در رساندن وحی به مردم عجله کرده و قبل از تمام شدن نزول آن، به ابلاغ آن به مردم اقدام می‌کرده است و روشن است که نهی قرآن از این کار بدان سبب است که این اقدام گاه موجب خطای در فهم دقیق معنا و یا خطای در رساندن وحی را به دنبال داشته که منافی با عصمت است.

در پاسخ گفته شده است: تفسیر آیه این است که تا پیش از تمام شدن وحی، در خواندن آن شتاب مکن. در آیه ۱۶ سوره قیامت لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ[۱۱۲] نیز این امر بازگو شده است. از ادامه آیه ۱۱۴ سوره طه که می‌فرماید: وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۱۳] چنین برداشت می‌شود که از حضرت خواسته شده است به جای عجله در خواندن، برای خود، افزایش علم را از خداوند درخواست کند؛ گرچه ایشان درباره وحی دارای علم اجمالی بود (زیرا قرآن قبلاً به گونه دفعی بر قلبش نازل شده بود)، توصیه شده است که بدان اکتفا نکند و علم بیشتر را با صبر و شنیدن تمام وحی به دست بیاورد[۱۱۴]. از آنجا که پیامبر (ص) به دلیل عشق به فراگیری قرآن و حفظ آن برای مردم، گاهی هنگام دریافت وحی عجله می‌کرد و مهلت نمی‌داد تا جبرئیل سخن خود را تمام کند، در دنباله این آیه چنین به او تذکر داده می‌شود: وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ[۱۱۵] وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۱۶]. روشن است که این کار منافاتی با عصمت ندارد[۱۱۷].

آیه ۱۲ سوره هود

یکی دیگر از آیاتی که در ظاهر با عصمت پیامبر اکرم منافات دارد آیه فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ...[۱۱۸] است. دیدگاه همه مسلمانان این است که خیانت در وحی و رها ساختن حتی قسمتی از آن بر پیامبر اکرم (ص) روا نیست؛ چراکه سبب می‌شود شک و تردید در تمام شرایع و تکالیف راه یابد و این به اعتبار نبوت آسیب وارد می‌سازد. افزون بر آن، مقصود اصلی از رسالت پیامبر (ص) همان رساندن تکالیف الهی است. اگر این تبلیغ انجام نشود، رسالت به فایده مطلوب خود دست نخواهد یافت[۱۱۹].

پاسخ: ترک وحی به دلیل انکار کافران: از آنجا که رسالت پیامبر اکرم (ص) با ادله و براهینی که آن را تأیید می‌کند، به گونه‌ای است که هیچ انسان عاقلی را یارای انکار آن نیست، قهراً کفر کافران امری بعید به نظر می‌رسد. از این رو می‌فرماید شاید به این دلیل که انکار منکران به نظرت امری بعید آمده است، بخواهی بعضی از وحی را ترک کنی؛ ولی تو نباید به دلیل درخواست‌های آنان چیزی از وحی کم بگذاری. تو تنها پیام رسانی. مشرکان و کافران به قرآن اعتقادی نداشتند و آن را کوچک می‌شمردند و این بر سینه مبارک حضرت تنگ می‌آمد که چیزی را که آنان پذیرای آن نیستند، به آنان القا کند. خداوند حضرت را تشویق می‌کند که با بی‌اعتنایی به آنان، کار خود را پیش ببرد. در اینجا حضرت سر دوراهی قرار می‌گیرد؛ از سویی اگر وحی را ابلاغ کند، با واکنش ناخوشایند آنان رو به رو خواهد شد و از سوی دیگر اگر آن را وانهد، در ادای وحی مرتکب خیانت شده است؛ اما تحمل برخورد آنان، از خیانت در وحی برای حضرت بسیار آسان‌تر است[۱۲۰].

از این آیه شریفه نمی‌توان به دلیلی برای نفی عصمت نبی اکرم (ص) دست یافت؛ زیرا به حضرت ابلاغ می‌فرماید که در راه رساندن وحی هرگز ملاحظه دیگران را نداشته باش؛ وظیفه تو تنها انذار مردم است و بیش از این از تو خواسته نشده است[۱۲۱].

آیه ۶۷ سوره مائده

یکی دیگر از آیات منافی با عصمت پیامبر خاتم (ص)، آیه یا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۲۲] است. از ظاهر آیه و نوع خطاب آن چنین بر می‌آید که پیامبر خاتم(ص) از رساندن آنچه بدان مامور بوده است، خوف داشته و خدای متعال به آن حضرت به واسطه حمایت و پشتیبانی خود، اطمینان خاطر می‌دهد. نوع خطاب حاکی از آن است که احتمال سرپیچی از آن ماموریت وجود داشته است؛ چراکه قرآن می‌فرماید اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خدا را به انجام نرسانده‌ای و روشن است که این مسأله با عصمت ناسازگار است.

پاسخ: ترس بر دین: امری از سوی خداوند بر پیامبر اکرم (ص) نزول یافته بود که حضرت از ترس کارشکنی مردم، ابلاغ آن را تا فرصت مناسب به تأخیر انداخت. البته این ترس هرگز به معنای ترس بر جان خود نبوده است؛ سیره آن حضرت گویای این است که در انجام دادن رسالت الهی، حفظ جان برای ایشان به هیچ وجه اهمیتی نداشته است. خداوند، خود شاهد بر این واقعیت است و در قرآن بدان گواهی می‌دهد[۱۲۳]. پس نمی‌توان گفت که حضرت به دلیل ترس بر خود این سان وحی را وانهاده است. بلکه با توجه به فراز وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ می‌توان گفت که ترس حضرت، از مردم بوده است که به گونه‌ای با حضرت به مقابله برخیزند که اساس رسالت و دعوت به دین به چالش کشیده شود[۱۲۴]. ترسی که برای اصل دین باشد، نه تنها ناروا نیست، بلکه امری شایسته و بایسته است[۱۲۵].

آیات امر کننده پیامبر به استغفار

در آیاتی چند، پیامبر اکرم (ص) به طلب آمرزش از خداوند مأمور شده است. این آیات عبارت‌اند از:

  1. وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۲۶]
  2. وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ...[۱۲۷]؛
  3. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا...[۱۲۸].

برخی چنین تصور کرده‌اند که این آیات حاکی از عدم عصمت رسول خداست.

پاسخ نخست: غفلت قلبی؛ گناه معصومان (ع): انسان محب در مقام حب به مرتبه‌ای دست می‌یابد که کوچک‌ترین غفلت قلبی از محبوب خود را گناهی بزرگ می‌شمارد. او در مقام عمل تمام وظایف خود را انجام می‌دهد، اما از آنجا که ارزش کار را با توجه قلبی به محبوب می‌سنجد، این سان غفلت را برای خود ناروا می‌داند؛ حتی اگر این غفلت به دلیل پرداختن به کارهای لازم زندگی همانند خوردن و... باشد. با این نگرش، آیاتی که از لزوم استغفار (مانند آیات همین بحث) یا طلب آمرزش معصومان (ع) سخن می‌گویند، توجیه موجهی می‌یابند[۱۲۹].

پاسخ دوم: استغفار؛ همان طلب صیانت از گناه: برخی مفسران معتقدند طلب آمرزش به معنای طلب صیانت از گناه است؛ به این بیان که «استغفر» به معنای «استعصم» است. پس مراد، آن است که طلب عصمت کن تا خدا تو را از گناهان نگاه دارد[۱۳۰]. مأمور شدن پیامبر گرامی (ص) به استغفار، بدین معنا نیست که گناه یا کاری ناپسند از آن حضرت سر زده است؛ بلکه از آن جهت است که چون معصومان (ع) معصوم بالذات نیستند، به عبادت و انابه و استغفار و فضل و عنایت خداوند نیازمندند و علل دوام عصمت و پیراستگی خود را با استغفار و مانند آن حفظ می‌کنند. پس استغفار برای پیشگیری از لغزش است، نه پیرایش از آن[۱۳۱]. این تفسیر با ظاهر آیه همخوانی ندارد.

پاسخ سوم: استغفار در راستای ترقی مقام: استغفار در این آیه شریفه در راستای ترقی مقامات است؛ به این بیان که پیامبر اکرم (ص) معصوم بود، اما لحظه به لحظه در حال ترقی در مقامات و درجات بود و در کشف حقایق و دقایق دین نظرها داشت و اظهار آن به وقت معین مقید بود. چون از حقایق دین نظری و امری ظاهر شدی، خطاب آمدی کی چون در علوم دین تزایدی می‌یابی. خداوند فرمود: جهت ترقی مقامات استغفار کن[۱۳۲].[۱۳۳]

آیه ۱۱۷ سوره توبه

در برخی آیاتی که منکران عصمت پیامبران در بخش رفتار به آنها استناد کرده‌اند، کلمه «ذنب» به کار رفته است و این کلمه به گونه مطابقی، دلالت بر نفی عصمت دارد؛ اما در برخی دیگر از این آیات، کلماتی همچون استغفار و توبه وجود دارد که به دلالت التزامی، گویای وجود لغزش است، همانند این آیه شریفه: لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ[۱۳۴]. «تاب» به معنای بازگشت است و توبه از گناه یعنی بازگشت از گناه[۱۳۵].

پاسخ نخست: تشفّی خاطر دیگران: این آیه و آیه بعد یک هدف دارند. در این آیه از توبه پیامبر خاتم (ص) و مهاجران و انصار سخن به میان آمده است و آیه بعد، توبه متخلفان را گوشزد می‌فرماید و چه بسا هدف اصلی، بیان توبه همین گروه بوده است، اما از توبه دسته اول نیز یاد می‌کند تا قلب این متخلفان به دلیل همراه شدنشان با حضرت و یارانش شاد شود و دیگر در میان مردم انگشت نما نباشند. بسیار روشن است که در آیه نخست هیچ گونه نشانی از ارتکاب گناه از حضرت دیده نمی‌شود؛ چراکه مهاجران و انصار به دلیل پیروی از حضرت که هیچ انحرافی ندارد، ستایش می‌شوند و اگر کوچک‌ترین انحرافی داشت، هرگز الگو و مقتدا قرار نمی‌گرفت. پس مضمون آیه نخست این است که خداوند رحمتش را بر پیامبرش و مهاجران و انصار فرو فرستاد؛ چراکه در روز سختی از حضرت پیروی کردند[۱۳۶].

پاسخ دوم: تلازم نداشتن توبه با گناه: «توبه در همه موارد با گناه تلازم ندارد، مانند آیه يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَيَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَيَتُوبَ عَلَيْكُمْ...[۱۳۷]. این توبه، همان رجوع خداوند به بنده‌اش است. رجوع به نعمت و رحمت و بنیان نهادن شریعت و بیان حقیقت و هدایت به راه استقامت، همه از نمونه‌های توبه‌اند؛ همان‌گونه که پذیرش توبه بنده گنهکار و برداشتن آثار گناه نیز از موارد توبه به شمار می‌آید»[۱۳۸]. دیگر اینکه چرا در این آیات تخلف به برخی افراد نسبت داده شده است، اما توبه به همه افراد؟ بنابراین در اینجا به معنای پذیرش عذر بندگان نیست، بلکه همان رحمت خاص الهی است که در این لحظات سخت به یاری پیامبر اکرم (ص) و همه مؤمنان، بدون استثنا از مهاجران و انصار آمد و آنان را در امر جهاد ثابت قدم ساخت[۱۳۹].

پاسخ سوم: توبه از ترک اولی: حضرت رسول (ص) منافقان را از شرکت در میدان جهاد معاف فرمود و بهتر آن بود که این اذن داده نمی‌شد، اما خداوند متعال به فضل و کرمش از آن می‌گذرد و با نزول این آیه شریفه، پیامبرش را مورد لطف خود قرار می‌دهد[۱۴۰].

جمع‌بندی: با توجه به اینکه می‌توان برای توبه در این آیه شریفه وجوه گوناگونی در نظر گرفت یا آن را عامل تشفّی دیگر مسلمانان دانست یا آن را به معنای ترفیع درجه تفسیر کرد یا اساساً بر این باور بود که همه جا توبه با گناه تلازمی ندارد، استناد به آیه برای نفی عصمت پیامبر (ص) عقیم می‌شود[۱۴۱].

آیه ۵۲ سوره انعام

یکی از آیاتی که موجب شده تا برخی چنین توهم کنند که با عصمت پیامبر خاتم تعارض دارد، آیه وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۴۲] است.

این شبهه از جهاتی چند درخور بررسی است:

  1. حضرت رسول (ص) مؤمنان را از حضور خود رانده است و چون خداوند از این کار نهی فرموده، گناه بودن آن به اثبات می‌رسد؛
  2. از فراز فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۴۳] چنین برداشت می‌شود که حضرت با این کار در زمره ظالمان قرار گرفته است؛
  3. خداوند از قول حضرت نوح (ع) نقل می‌فرماید: ...وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا...[۱۴۴]. از سوی دیگر، پیامبر اکرم (ص) را به پیروی از برنامه پیامبران گذشته مأمور می‌سازد: أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ...[۱۴۵]. پس بر حضرت واجب بود از طرد آن مؤمنان خودداری ورزد. در نتیجه طرد آنان لغزش محسوب می‌گردد؛

پاسخ نخست: ناسازگاری طرد مؤمنان با اخلاق حضرت: جمله وَلَا تَطْرُدِ که در آغاز آیه مورد بحث می‌خوانیم، نشان می‌دهد که آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از یاران پیامبر (ص) را داشته‌اند، نه پیشنهاد تناوب [(یک روز برای آنان و روز دگر از آن ایشان)؛ زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد[۱۴۶]. البته این با عظمت خُلق حضرت که پیش از سوره انعام، در سوره قلم، خداوند با چندین تأکید، از آن یاد کرده است، سازگاری ندارد وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱۴۷]. پس هر گونه روایت مخالف با این خلق عظیم، مخالف قرآن و مطرود است و بی‌گمان پذیرش پیشنهاد طرد یا تناوب با چنین خلق عظیمی هماهنگی ندارد[۱۴۸]. پس ساحت قدسی حضرت از این لغزش، پاک و منزه است.

پاسخ دوم: مفاد آیه؛ مردودسازی درخواست مشرکان: این نهی در ظاهر خطاب به حضرت است، اما در واقع خواسته مشرکان را مردود می‌سازد و بر این نکته که حضرت هرگز دست به این کار نخواهد زد، تأکید می‌ورزد. به بیانی دیگر، پیامبر اکرم (ص) هرگز مؤمنان را از محضر خود نخواهد راند و حتی به ذهنش نیز خطور نخواهد کرد[۱۴۹].

پاسخ سوم: مقصود آیه: قطع طمع مشرکان: این آیه برای قطع طمع کافران است، مثل آیه لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ[۱۵۰].[۱۵۱].[۱۵۲]

آیات ۱۰۵ و ۱۰۶ سوره نساء

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده است، آیات ۱۰۵ و ۱۰۶ سوره نساء است که می‌فرماید: إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا * وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۵۳].

از ظاهر این آیات چنین برداشت می‌شود که حضرت رسول (ص) در داوری دچار اشتباه شده و از خیانت‌کاران دفاع کرده است. شاهد بر این برداشت، همان مأمور شدن حضرت به استغفار است که اگر مرتکب خطایی نشده بود، این مأموریت مورد نمی‌یافت. با وجود این اشتباه، عصمت آن حضرت به چالش کشیده می‌شود[۱۵۴].

پاسخ نخست: استغفار یعنی درخواست مهار نفس: استغفار در این مورد، به این معناست که از خداوند متعال درخواست کند گرایش انسان را به پایمال ساختن حقوق دیگران و... مهار کند. در مواردی چند عفو و آمرزش در گفتار الهی، گونه‌های گوناگونی دارد؛ نقطه جامع آنها همان ذنب است که به معنای دور شدن از حق است. پس آیه شریفه چنین تفسیر می‌شود که مدافع خیانت‌کاران مباش و به آنان گرایش نداشته باش و از خداوند توفیق خود را در عمل به این وظیفه و چیرگی بر نفس را در میلش به دفاع از آنان، درخواست کن. شاهد این تفسیر، همان فرازهای آیاتی است که می‌فرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ...[۱۵۵]. این آیه به گونه‌ای شفاف تأکید می‌کند که آنان با تمام کوشش خود هرگز نتوانستند آن حضرت را به سوی باطل سوق دهند؛ بلکه حضرت همچنان در حریم امن الهی از صدور حکم ناروا در امان بوده است[۱۵۶].

پاسخ دوم: آموزش ادب قضاوت: این خطاب به پیامبر اکرم (ص) از آن جهت است که به حضرت ادب قضاوت بیاموزد تا پیش از روشن شدن حق، قضاوت نکند. از سوی دیگر در واقع امت او مخاطبان اصلی آیه‌اند و ما دلیلی نداریم که حضرت این کار را انجام داده باشد. آنچه نقل شده، همه خبر واحدند[۱۵۷]. انصراف خطاب آیه از حضرت به امت، بدون دلیل و خلاف ظاهر است.

پاسخ سوم: نهی در مقام پیشگیری از خلاف: نهی از خصیم و مدافع خائن شدن بر ضد مظلوم و نیز امر به استغفار که در آیه بعد مطرح می‌شود، همگی صبغه دفع ذنب دارند، نه رفع آن و اساس مطلب که عصمت حضرت رسول (ص) است، در آیه وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ...[۱۵۸] کاملاً روشن است[۱۵۹].

نتیجه‌گیری: با نگاهی به این پاسخ‌ها و گزینش برترین‌ها، راه استدلال به این آیات برای نفی عصمت پیامبر اکرم (ص) بسته خواهد بود[۱۶۰].

آیه ۲ سوره شرح

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده آیه ۲ سوره انشراح است که می‌فرماید: وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ[۱۶۱]. به این آیه شریفه این گونه استدلال شده است که آیه یکی از نعمت‌های خداوند در مورد پیامبر اسلام (ص) را باز می‌گوید و آن، برداشتن «وزر» از دوش آن حضرت است. «وزر» در قرآن، به معنای گناه به کار رفته است. در سوره انعام می‌خوانیم: وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى[۱۶۲]. حال با توجه به معنای «وزر»، در استدلال به این آیه باید گفت پیامبر اسلام (ص) در گذشته تاریخ زندگانی خود، بار گناه بر دوش می‌کشیده که خداوند این بار سنگین را از دوش آن حضرت فرو نهاده است.

پاسخ نخست: سنگینی بار رسالت: از آنجا که این آیه در سیاق و به دنبال آیه شرح صدر قرار گرفته است، وِزْرَ به همان سنگینی بار رسالت الهی که بر عهده حضرت نهاده شده بود، تفسیر می‌شود. این همان بار سنگینی است که نیازمند شرح صدر و تفضل الهی است. پس تفسیر وزر به گناه[۱۶۳]، تفسیری بی‌دلیل و ناهمخوان با سیاق آیات[۱۶۴] و ناسازگار با گفتار لغت‌شناسان است.

پاسخ دوم: وزر به معنای گناه: وزر به معنای گناه است، اما گناه همان گونه تفسیر می‌شود که در آیه ۲ سوره فتح لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ[۱۶۵] تفسیر شد. پس همان‌گونه که در آن آیه، لغزشی برای حضرت رسول (ص) به اثبات نرسید، در این آیه نیز به اثبات نمی‌رسد[۱۶۶].

پاسخ سوم: سنگینی غم امت: احتمال می‌رود که وزر، همان سنگینی باشد که حضرت رسول (ص) از غم و اندوه قوم مشرک خود در دل داشت و خداوند این غم و سنگینی آن را از دوش حضرت برداشت[۱۶۷]. بر اساس این تفسیر، خود رسالت حضرت و فراگیر شدن آن، وسیله برداشته شدن این وزر به شمار می‌آید[۱۶۸].

آیات ۱ و ۲ سوره عبس

از جمله آیاتی که توهم عدم عصمت پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده آیه ۱ و ۲ سوره عبس است که می‌فرماید: عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى[۱۶۹]. ظاهر آیه گویای آن است که حضرت با فرد نابینا برخوردی نامناسب داشته است و این خود لغزشی قابل توجه برای آن حضرت به حساب می‌آید.

پاسخ: فاعل «عبس» شخصی غیر از حضرت: مرحوم سید مرتضی، شیخ طوسی و دیگر مفسران شیعه چنین پاسخ داده‌اند که از این آیات نمی‌توان به این نتیجه رسید که حضرت رسول (ص) این برخورد نامناسب را داشته است؛ بلکه رخ درهم کشیدن آن حضرت حتی برای کافران نیز تحقق نپذیرفته است، چه رسد به پویندگان راه هدایت؛ همان‌گونه که توجه به ثروتمندان و روی‌گردانی از فقیران با سیره رفتاری حضرتش ناسازگار است[۱۷۰].[۱۷۱]

آیه ۲۰۰ سوره اعراف

یکی از آیاتی که توهم عدم عصمت پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده آیه ۲۰۰ سوره اعراف است که می‌فرماید: وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۷۲]. بر اساس این آیه برخی تصور کرده‌اند پیامبر هم مانند سایر مردم ممکن است مورد وسوسه و تسلط شیطان قرار گرفته و خطا کند به همین جهت است که قرآن کریم به آن حضرت سفارش می‌کند که در چنین شرایطی باید به خدای متعال پناه برد.

پاسخ نخست: مخاطب واقعی؛ امت: تفسیر آیه شریفه این است که اگر شیطان وسوسه کند که تو را در برابر جهالت و بدی آنان غضبناک سازد تا دست به انتقام زنی، پس به خداوند پناه ببر. گرچه خطاب به پیامبر (ص) است، مخاطب واقعی، همه امت آن حضرت‌اند[۱۷۳] در واقع مراد از نزغ وسوسه شیطان نسبت به قوم آن حضرت است که وادار می‌کند آنها را بر مخالفت آن حضرت و اذیت به آن بزرگوار[۱۷۴].

پاسخ دوم: منظور از وسوسه؛ همان چیرگی خشم بر انسان: برخی چنین توجه کرده‌اند که منظور از وسوسه شیطان، همان معنای مجازی آن، یعنی چیرگی خشم بر انسان است و امر به استعاذه (پناه بردن به خداوند) مفید آن است که این از امور پیچیده و مشکلی است که تنها با پناه بردن به حرم عصمت می‌توان از زیان آن در امان ماند[۱۷۵].

پاسخ سوم: لزوم پناه بردن به خداوند در برابر وسوسه‌های شیطان: «در آیات یاد شده، هیچ مطلبی وجود ندارد که مخالف مقام عصمت بوده باشد؛ زیرا پیامبران و معصومان هم در برابر وسوسه‌های شیطان باید خود را به خدا بسپارند و هیچ کسی از لطف و حمایت خدا در برابر وساوس شیاطین و نفس بی‌نیاز نیست، حتی معصومان[۱۷۶].[۱۷۷]

آیه ۶۷ سوره انفال

یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۶۷ سوره انفال است که می‌فرماید: مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ...[۱۷۸].

در برخی تفاسیر چنین آمده است: گروهی از مفسران، حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ را به معنای مبالغه و شدت در کشتار دشمن گرفته‌اند و می‌گویند معنای جمله این است که گرفتن اسیران جنگی باید بعد از کشتار فراوان دشمن باشد؛ ولی با توجه به کلمه فِي الْأَرْضِ و با توجه به ریشه این لغت که به معنای شدت و غلظت است، روشن می‌شود که معنای اصلی جمله چنین نیست، بلکه منظور اصلی، تفوق کامل بر دشمن و نشان دادن قوت و قدرت و محکم کردن سیطره خود بر منطقه است[۱۷۹].

علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: تفسیرهای بسیار گوناگونی از این آیات به دنبال روایات وجود دارد.... اما پیامبر (ص) که جرمی مرتکب نگردیده و برتر از آن است که این سان از سوی خداوند به عذاب عظیم تهدید شود. تهدید به عذاب عظیم، در پی ارتکاب جرم بزرگ است نه گناهان صغیره.... عتاب در آیه اول، لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ، به دنبال آن است که آنان اقدام به گرفتن اسیر کردند و این ارتباطی به موضوع گرفتن فدا ندارد.... صحابه از حضرت درخواست کردند تا غنایم را در اختیارشان قرار دهد و از اسیران برایشان فدا دریافت کند که خداوند آنان را درباره اصل کارشان در گرفتن اسیر نکوهش می‌فرماید و پس از آن، گرفتن فدا را بر آنان روا می‌شمارد، نه از آن جهت که حضرت هم با آنان در مباح شمردن فدیه همراهی نموده باشد. پس حضرت در موضوع قتل و فدیه هرگز با آنان مشارکت نداشته است تا مشمول عتاب الهی قرار گیرد. شاهد این نظر آن است که روی سخن در آیه به گرفتن فدیه است و هیچ‌گونه اشاره‌ای به مشورت صحابه و رضایت حضرت به گرفتن اسیر در آن به چشم نمی‌خورد؛ بلکه آنان روش همیشگی خود را در جنگ همچنان دنبال کرده‌اند.... تنها امام علی (ع) هیچ اسیر نگرفته، بلکه تنها افراد دشمن را به هلاکت رسانده است[۱۸۰]. پس در آیه دلیلی بر نفی عصمت حضرت یافت نمی‌شود[۱۸۱].

آیه ۶۸ سوره انعام

در آیاتی چند، از تأثیرگذاری شیطان بر پیامبر اکرم (ص) به گونه‌ای خاص سخن به میان آمده است. «یکی از آیاتی که توهم معصوم نبودن پیامبر خاتم(ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۶۸ سوره انعام است که می‌فرماید: وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۱۸۲]. آیه ۲۰۰ اعراف نیز بسان این آیه است که پیش‌تر درباره آن بحث شد. سخن در این است که اگر شیطان بتواند در روح پاک پیامبر اکرم (ص) راه یابد و حکم الهی را از یاد حضرتش ببرد، چگونه می‌توان عصمت آن حضرت را باور داشت؟

پاسخ: مخاطب اصلی؛ امت: ظاهر این جمله بر سلطه و نفوذ شیطان در امر فراموشی] تکلیف (اعراض از مجالس کافران) دلالت دارد؛ حال آنکه پذیرفتنی نیست که مخاطب آن پیامبر اکرم (ص) باشد؛ زیرا ادله عقلی قطعی و نقلی معتبر بر عصمت آن حضرت از سهو و نسیان و گناه دلالت دارند. پس ممکن نیست که ایشان با نفوذ شیطان، چیزی (حکم شرعی یا موضوع آن) را فراموش کند. افزون بر این، خداوند در پایان آیه یادشده (آیه ۱۴۰ سوره نساء) می‌فرماید که اگر مسلمانان در مجلس استهزای دین باشند، باید بکوشند آن مجلس را به مجلس استدلال و دفاع علمی از دین بدل کنند، یا آن مجلس را ترک گویند و گرنه از منافقان و کافران به شمار می‌آیند: إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ. این گونه تعبیرها تنها در مورد مسلمانان عادی و سست ایمان رواست، نه پیامبر عظیم‌الشأن اسلام (ص). در نتیجه آیه سوره نساء گویاست که مخاطب آن، مسلمانان‌اند نه پیامبر اکرم (ص)[۱۸۳].

آیه ۳۷ سوره احزاب

یکی دیگر از آیاتی که توهم معصوم نبودن پیامبر خاتم (ص) را برای برخی به وجود آورده، آیه ۳۷ سوره احزاب است که می‌فرماید: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...[۱۸۴].

شأن نزول آیه

یکی از سنت‌های رایج در عصر جاهلیت این بود که عرب‌ها پسرخوانده خود را همانند پسر حقیقی خود می‌پنداشتند. بر این اساس، پسرخوانده نیز از پدرخوانده خود ارث می‌برد و زن وی همانند عروس واقعی بر پدرخوانده حرام ابدی بود و او نمی‌توانست در صورت طلاق گرفتن همسر فرزندخوانده‌اش با وی ازدواج کند. اسلام این سنت را غلط دانست[۱۸۵]. این سنت چنان در فرهنگ جاهلی نهادینه شده بود که عمل کردن برخلاف آن پذیرفته نبود و با واکنش شدید اجتماعی روبه‌رو می‌شد. برای همین، حکمت خداوند اقتضا کرد که این سنت جاهلی عملاً به دست خود پیامبر(ص) در ازدواج با همسر فرزند خوانده خود، (زید بن حارثه) شکسته شود تا پذیرش آن برای مسلمانان آسان شده و قطعیت پیدا کند و استمرار یابد. در چنین فضای فکری و فرهنگی، خداوند به پیامبر اکرم(ص) وحی کرد که زید بن حارثه همسر خود را که زینب دختر جحش و عمه زاده پیامبر بود طلاق خواهد داد و تو با آن ازدواج خواهی کرد. روزی زید نزد پیامبر آمد و از قصد خود مبنی بر طلاق دادن همسرش خبر داد. پیامبر(ص) درحالی‌که از فرجام کار زید و همسرش آگاه بود، به وی توصیه کرد که همسر خود را طلاق ندهد و با رعایت تقوا، عدالت را درباره او رعایت کند. در چنین شرایطی آیه ۳۷ سوره احزاب نازل شد: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ...[۱۸۶].

پاسخ نخست: جمله اللَّهُ مُبْدِيهِ بدین معناست که خداوند طلاق گرفتن زینب و ازدواج پیامبر(ص) را با وی به آن حضرت خبر داده بود و رسول خدا با آگاهی از این موضوع و پنهان داشتن آن به زید توصیه می‌کرد همسرش را طلاق ندهد. هراس پیامبر نیز به این دلیل بود که می‌ترسید مردم حکم خداوند مبنی بر ازدواج وی با همسر مطلقه پسرخوانده‌اش را نپذیرند و با مقاومت آنها مواجه شود زیرا پیامبر(ص) می‌خواست سنت‌شکنی کند و با این کار یکی از سنت‌های غلط رایج آن زمان را بشکند[۱۸۷].[۱۸۸].[۱۸۹]

پاسخ دوم: بیم حضرت در راستای رسالت: با نگاهی به تفسیر بندهای این آیه و آیات پس از آن، می‌توان به مراد خداوند پی برد و راه را بر تفسیرها و برداشت‌های انحرافی بست. از آیه شریفه الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ[۱۹۰] چنین برداشت می‌شود که این بیم حضرت رسول (ص) جنبه شخصی نداشته، بلکه کاملاً در راستای اجرای رسالت الهی بوده است؛ چراکه اگر حضرت مأموریت خود را به اطلاع مردم می‌رساند، دشمنان با خرده‌گیری بر ایشان، تأثیر نامطلوبی بر قلب و دل افراد سست ایمان جامعه می‌گذاشتند و روند تکاملی ایمان آنان را دچار مشکل می‌کردند. بدیهی است چنین بیمی، به هیچ عنوان ناپسند نیست. این پاسخ، پاسخی درست و کامل است. بر اساس برخی روایات، زینب به دیگر همسران پیامبر (ص) فخر می‌فروخت که پیامبر (ص) شما را به ازدواج خود درآورده است؛ ولی ازدواج من با آن حضرت، از سوی خداوند انجام شده است[۱۹۱].[۱۹۲]

خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم (ص)

برخی چنین پنداشته‌اند که دو خطاب: يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ[۱۹۳] و يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ[۱۹۴] به پیامبر خاتم (ص) حکایت از سستی آن حضرت در انجام رسالت خویش دارد و روشن است که این لحن عتاب گونه این دو خطاب با عصمت آن حضرت منافات دارد.

پاسخ به شبهه

به کسی که جامه یا چیزی به خود می‌پیچد تا بخوابد یا مثلا سرما را دفع کند، «مزمل» می‌گویند و از ظاهر این جمله بر می‌آید در آن ساعتی که این سوره نازل می‌شده آن جناب جامه‌ای را به خود پیچیده بوده؛ از این جهت با واژه: «مزمل» مورد خطاب قرار گرفته است. از این رو چنین برداشتی که خطاب، جنبه توبیخ و یا تحسین دارد، صحیح نیست بله، ممکن است از سیاق آیات استفاده شود که گویا آن جناب در مقابل دعوتش مورد استهزا و اذیت قرار گرفته و برای خاطر خدا اندوهناک شده و برای دفع غم و اندوه خود جامه‌ای به خود پیچیده تا لحظه‌ای استراحت کند، در این هنگام خطاب شده: ای جامه به خود پیچیده برخیز، نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو می‌گویند صبر کن؛ همان طور که به عموم مسلمانان سفارش کرده برای مقاوم شدن در برابر ناملایمات از صبر و نماز کمک بخواهند، اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ[۱۹۵] با این، دستور به آن جناب فهمانده که باید خود را در مقابل اندوه‌های بزرگ‌تر و مصائب تلخ به وسیله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسیله پیچیدن جامه و خوابیدن.

مفسران در ذیل این دو آیه شریفه در تفسیر سوره‌های المزمل و المدثر، احتمالاتی را ذکر کرده اند:

  1. حزن پیامبر از آزار و اذیت مردم و کافران در آغاز رسالت؛
  2. انس و ملاطفت پیامبر(ص)؛
  3. مراد پوشیدن جامه نبوت، است، نه جامه ظاهری؛
  4. گوشه‌گیری و غیب پیامبر از انظار مردم در غار حرا؛
  5. مراد فراغت و استراحت کامل است، که دیگر باید به پاخیزد و تهجد داشته باشد.

حال آنکه هیچ یک از مفسران از دو آیه شریفه و این دو خطاب، اکراه و عقب نشینی از ابلاغ رسالت را برداشت نکرده‌اند[۱۹۶].[۱۹۷]

پرسش‌های وابسته

  1. آیا پیامبر خاتم پیش از تصدی منصب نبوت معصوم بوده است؟ (پرسش)
  2. آیا پیامبر خاتم در دریافت وحی دچار تردید شده است؟ (پرسش)
  3. آیا منشأ عصمت پیامبر خاتم علم است؟ (پرسش)
  4. آیا خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم در قرآن کریم بر سستی و کوتاهی در تبلیغ رسالت دلالت دارد؟ (پرسش)
  5. عصمت پیامبر خاتم در مرحله عمل به وحی به چه معناست؟ (پرسش)
  6. عصمت پیامبر خاتم در مرحله دریافت و ابلاغ وحی به چه معناست؟ (پرسش)
  7. دلایل قرآنی اثبات عصمت پیامبر خاتم چیست؟ (پرسش)
  8. آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ (پرسش)
  9. آیا آیه ۱ و ۲ سوره فتح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت دارد؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۵۲ سوره شوری بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  11. آیا آیه ۷ سوره ضحی بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  12. آیا آیه ۶۵ و ۶۶ سوره زمر بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۱۴ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۳ سوره اسراء بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  15. آیا آیه نخست سوره تحریم بر عدم عصمت پیامبر دلالت دارد؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۹۴ سوره یونس بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۱۱۴ سوره طه بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۷ سوره مائده بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیاتی که پیامبر خاتم به طلب آمرزش از خداوند مأمور شده است بر عدم عصمت ایشان دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۱۱۷ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۵۲ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۱۰۵ و ۱۰۶ سوره نساء بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۲ سوره شرح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱ و ۲ سوره عبس بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۳۷ سوره احزاب بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۲۰۰ سوره اعراف بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۶۷ سوره انفال بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۶۸ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت می‌کند؟ (پرسش)
  30. افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ (پرسش)
  31. آیا این نظریه که پیامبر خاتم به عمد اعمالی را سهوی انجام می‌داد درست است؟ (پرسش)

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. نک: ابن قبه، نقض کتاب الاشهاد، به نقل از صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۹۵-۹۴؛ مفید محمدبن محمد بن نعمان، وقعة الجمل، ص۷۷؛ همو، اوائل المقالات، ص۶۵؛ همو، المقنعة، ص۳۲-۳۱؛ همو، الفصول المختاره، ص۱۰۵-۱۹۴.
  12. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر.ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶؛ محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸.
  13. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  14. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  15. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  16. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  17. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  18. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص۵۰-۵۴.
  19. یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۹.
  20. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  21. تمامی متکلمان شیعه پیامبران خاتم را از انجام کلیه گناهان صغیره و کبیره، قبل و پس از تصدی منصب، معصوم می‌دانند به خلاف اهل سنت. فرمانیان، مهدی، عصمت امامان شیعه، معارف کلامی شیعه، ص۱۹.
  22. به جز مرحوم صدوق و استادش ابن ولید سایر متکلمام امامیه معتقد به عصمت پیامبر از سهو هستند
  23. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، ص۶۲؛ همو، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۹.
  24. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۷۰.
  25. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۴.
  26. ر.ک: پیام قرآن‏، مکارم شیرازی، ناصر، ج ۷، ص۱۸۵.
  27. پیامبراکرم پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است و اگر معصوم نبوده و مرتکب خطا و گناه شود، خود آن حضرت هم محتاج هادیان یا پیامبران دیگری هستند که بی‌خطا باشند و «معصوم» و اگر آنها هم معصوم نباشند نیازمند به معصوم دیگری هستند که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا به پیامبر (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  28. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  29. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  30. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  31. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  32. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  33. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  34. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  35. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  36. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  37. صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.
  38. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  39. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  40. ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.
  41. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  42. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  43. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  44. «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال کرده است برای کسب خشنودی همسرانت حرام می‌داری؟ و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره تحریم، آیه ۱.
  45. در بعضی از نقل‌ها، به جای زینب، نام «سوده» آمده است. ر.ک: روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.
  46. تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۶؛ تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۷۱-۲۷۲؛ مجمع البیان، ج۹-۱۰، ص۴۷۱.
  47. تفسیر البصائر، ج۴۷، ص۳۹۹-۴۰۱؛ تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۲۳۱-۲۳۲؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۱۴۷.
  48. «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
  49. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۹، ص۳۳۰.
  50. «اگر شما دو زن به درگاه خداوند توبه کنید (بسی شایسته است)؛ چراکه به راستی دلتان برگشته است و اگر از هم در برابر پیامبر پشتیبانی کنید بی‌گمان خداوند و جبرئیل و (آن) مؤمن شایسته، یار اویند و فرشتگان هم پس از آن پشتیبان وی‌اند» سوره تحریم، آیه ۴.
  51. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۸۵-۴۹۱.
  52. «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
  53. ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۷۴؛ البیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج۲ ص۱۸۵-۱۸۶.
  54. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۴.
  55. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۲۸۵؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر الکاشف، ج۴، ص۴۸.
  56. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۱۰۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۳، ص۴۴۱؛ نظام الدین حسن بن محمد قمی نیشابوری، غرائب القرآن، ج۳، ص۴۷۵.
  57. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴۷-۴۵۳.
  58. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۲۱۸؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۴.
  59. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
  60. ر.ک: اجناس جولد تسهیر، العقیدة و الشریعة فی الاسلام، ترجمه محمد یوسف موسی، علی حسن عبدالقادر و عبدالعزیز عبدالحق، ص۲۰۹.
  61. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۲۲۰؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۴۲۲-۴۳۹؛ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۲.
  62. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۹، ص۳۱۴؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، ج۱۷، ص۳۲۴.
  63. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.
  64. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۷۶؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۲۲-۴۳۹.
  65. «... تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ...» سوره شوری، آیه ۵۲.
  66. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۸، ص۷۷.
  67. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۸۹.
  68. «و تو را گم‌گشته یافت و راه نمود» سوره ضحی، آیه ۷.
  69. ر.ک: حسین راغب اصفهانی، المفردات الفاظ قرآن، ماده «ضل».
  70. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، ج۲، ص۱۰۵۰.
  71. ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۴۴۴.
  72. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۱۰۳؛ محمد سبزواری نجفی، الجدید، ج۷، ص۲۸۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲۰، ص۹۶؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۱۰، ص۴۵۷؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۱۰، ص۵۲۵؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۵، ص۳۶۹؛ محمدجمال قاسمی، محاسن التأویل، ج۷، ص۳۴۱.
  73. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۹۱-۳۹۸.
  74. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  75. «با خداوند خدایی دیگر قرار مده که نکوهیده بی‌یاور فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۲.
  76. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۲-۱۶۴.
  77. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  78. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۱۴۳.
  79. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
  80. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۶۲-۱۶۴؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۳۹۸.
  81. «بگو آیا جز خداوند آفریننده آسمان‌ها و زمین را سرور گزینم و اوست که (روزی) می‌خوراند و به او نمی‌خورانند؟ بگو فرمان یافته‌ام که نخستین کس باشم که تسلیم (خداوند) می‌شود و (به من گفته‌اند) هرگز از مشرکان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۴.
  82. «بگو اگر من از (فرمان) پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم» سوره انعام، آیه ۱۵.
  83. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۲، ص۱۷۹.
  84. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۱.
  85. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  86. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۴۰۳-۴۰۸.
  87. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۸؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج۸ ص۴۹۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
  88. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  89. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  90. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳.
  91. تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
  92. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  93. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.
  94. روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.
  95. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  96. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  97. الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.
  98. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  99. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  100. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  101. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
  102. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
  103. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۳-۴۰۸.
  104. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  105. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۱۲۳.
  106. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۲۵۵.
  107. ر.ک محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۲۵۵.
  108. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
  109. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
  110. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۸.
  111. «و تو (ای رسول) پیش از آنکه وحی قرآن تمام و کامل به تو رسد تعجیل در (تلاوت و تعلیم) آن مکن و دائم بگو: پروردگارا بر علم من بیفزا.» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  112. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی» سوره قیامه، آیه ۱۶.
  113. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  114. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۲۱۴.
  115. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  116. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  117. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۳.
  118. «و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار بنهی و دل از آن تنگ داری از آن رو که می‌گویند: «چرا بر او گنجی فرو فرستاده نمی‌شود یا فرشته‌ای همراه وی نمی‌آید؟» تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و خداوند بر هر چیزی مراقب است» سوره هود، آیه ۱۲.
  119. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۰۰.
  120. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۰۱.
  121. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۴۱۵.
  122. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  123. مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا * الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست؛ بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند و فرمان خداوند دارای اندازه‌ای سنجیده است * همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۸-۳۹.
  124. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۴۳.
  125. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۱۹.
  126. «و از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۶.
  127. «بنابراین شکیب کن که وعده خداوند راستین است و از گناه خویش آمرزش بخواه و در پایان روز و پگاهان با سپاس پروردگارت را به پاکی بستای!» سوره غافر، آیه ۵۵.
  128. «آنگاه، با سپاس، پروردگارت را به پاکی بستای و از وی آمرزش خواه که او بی‌گمان بسیار توبه‌پذیر است» سوره نصر، آیه ۳.
  129. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۳۶۶؛ محمد حسینی شیرازی، تبیین القرآن، ص۴۸۶.
  130. ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۸، ص۳۴۷؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۴۳.
  131. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۰، ص۳۴۵.
  132. ر.ک: محمود بن محمد حسنی واعظ (ابوالمکارم)، دقائق التأویل و حقائق التنزیل، پژوهش جویا جهانبخش، ص۹۷.
  133. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۳۹-۴۴۴.
  134. «خداوند بر پیامبر و مهاجران و انصاری که از او هنگام دشواری پیروی کردند- پس از آنکه نزدیک بود دل گروهی از ایشان بگردد- بخشایش آورد سپس توبه آنان را پذیرفت که او نسبت به آنها مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۷.
  135. ر.ک: احمد بن فارس، ترتیب مقائیس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمدهارون، ترتیب و تنقیح علی العسکری و حیدر المسجدی، ج۱، ص۳۵۷.
  136. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۳۹۹.
  137. «خداوند می‌خواهد (احکام خود را) برای شما روشن گرداند و شما را به روش‌های (نیکوی) پیشینیانتان، رهنمون گردد و توبه شما را بپذیرد و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۲۶.
  138. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۲۸۱.
  139. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۷۲.
  140. ر.ک: حسین بن علی کاشفی (سبزواری)، مواهب علیه، تصحیح محمدرضا جلالی فائینی، ج۱، ص۴۳۶؛ محمود بن ابی الحسن نیشابوری، ایجاز البیان، تحقیق حنیف بن حسن القاسمی، ج۱، ص۳۹۴؛ محمد بن عمر نووی جاوی، مراح لبید، تصحیح محمد امین الضناوی، ج۱، ص۴۷۳؛ عبدالکریم بن هوازن قشیری، لطائف لاشارات، ج۲، ص۷۰؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۴، ص۲۲۵؛ حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، تحقیق خالد عبدالرحمن العک و مروان سوار، ج۲، ص۳۹۶؛ علاءالدین علی بن محمد خازن (بغدادی)، لباب التأویل (تفسیر الخازن)، ج۲، ص۴۱۴.
  141. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۴۴.
  142. «و كسانى را كه پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مى‌خوانند -در حالى كه خشنودى او را مى‌خواهند- مران. از حساب آنان چيزى بر عهده تو نيست، و از حساب تو [نيز] چيزى بر عهده آنان نيست، تا ايشان را برانى و از ستمكاران باشى.».
  143. «تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  144. «و من کسانی را که ایمان آورده‌اند (از خود) نمی‌رانم» سوره هود، آیه ۲۹.
  145. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  146. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۳.
  147. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  148. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۵، ص۳۰۴.
  149. ر.ک: عبدالکریم خطیب، التفسیر القرآنی للقرآن، ج۴، ص۱۹۱.
  150. «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  151. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۵، ص۸۰.
  152. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۵۶-۴۶۰.
  153. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش * و از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۵-۱۰۶.
  154. محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۶، جزء ۱۱، ص۳۴.
  155. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند ...» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  156. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۷۲.
  157. ر.ک: محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۱۲.
  158. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  159. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۰، ص۳۳۸.
  160. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۶۰-۴۶۵.
  161. «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲.
  162. «و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر نمی‌دارد» سوره انعام، آیه ۱۶۴.
  163. ر.ک: عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تفسیر غریب القرآن، تحقیق احمد صقر، ص۳۹۵.
  164. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۲۰، ص۳۵۹؛ نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۱۵، ص۱۷۸؛ محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۲۴، ص۳۱۶.
  165. «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
  166. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۶، جزء ۳۲، ص۵؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲۰، ص۱۰۵؛ عبدالرحمن سعدی، تیسیر الکریم الرحمن، تحقیق محمد زهری النجار، ج۷، ص۶۴۵.
  167. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۱.
  168. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۶۵-۴۷۲.
  169. «روی ترش کرد و رخ بگردانید * که آن نابینا نزد وی آمد» سوره عبس، آیه ۱-۲.
  170. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۶۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۱۰، ص۲۶۸.
  171. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۷۳-۴۸۵.
  172. «و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
  173. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۸۱؛ نصرت بیگم امین، مخزن العرفان، ج۵، ص۳۴۵.
  174. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۶، ص۶۲.
  175. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۶، جزء ۹، ص۲۱۴.
  176. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۴.
  177. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۵۰۵.
  178. «بر هیچ پیامبری روا نیست که اسیرانی داشته باشد تا (آنگاه که) در سرزمین (خویش دشمن را) از توان بیندازد؛ (شما از گرفتن اسیر) کالای ناپایدار این جهان را می‌خواهید و خداوند جهان واپسین را (برای شما) می‌خواهد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره انفال، آیه ۶۷.
  179. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۷، ص۲۴۳.
  180. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۹، ص۱۳۵.
  181. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۵۰۹.
  182. واگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین» سوره انعام، آیه ۶۸.
  183. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۵۱۴-۵۱۹.
  184. «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  185. ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است» سوره احزاب، آیه ۵.
  186. سوره احزاب، آیه ۳۷.
  187. ر.ک: محمد بن جریر طبری، مجمع البیان، ج۷ - ۸ ص۴۶۷؛ شیخ طوسی، التبیان، ج۸، ص۳۴۲؛ علامه طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۳۲۰؛ مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۸۴.
  188. دشمنان اسلام بر اساس این آیه داستان نادرستی را ساخته و پرداخته‌اند که عصمت پیامبر را زیر سوال می‌برد و از آنجایی که این داستان به دروغ به پیامبر نسبت داده شده و بطلان آن واضح است، از نقل آن خودداری کردیم و تنها به تفسیر صحیح آیه پرداختیم.
  189. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۶.
  190. «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند و از او می‌ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند و حسابرسی را خداوند بسنده است» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  191. زوجكن اهلوكن و زوجني الله من السماء؛ (عزالدین علی بن محمد بن محمد بن اثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، ج۲، ص۱۷۷).
  192. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۹۲-۵۰۵.
  193. «ای جامه بر خویش پیچیده» سوره مزمل، آیه ۱.
  194. «ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱.
  195. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بی‌گمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
  196. طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۵۰؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۲۶، ص۱۲؛ طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۵۹-۸۰؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم ج۸، ص۲۶۱؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۵، ص۳۰-۱۳.
  197. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۸۴.