آیا آیه ۹۴ سوره یونس بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
صاحبان شبهه، از ظاهر آیه شریفه چنین برداشت میکنند که پیامبر(ص) در حقانیت آیات نازل شده بر خود تردید داشته و خداوند با نازل کردن این آیه شریفه، تردید حضرت را برطرف فرموده است. با توجه به اینکه شک در امور اعتقادی برای انسانهای عادی اگر زمینه تحقیق باشد، نه تنها لغزش شمرده نمیشود، بلکه چه بسا نکته مثبتی به شمار آید؛ اما شک در وحی، از پیامبری که خود حامل و مبلغ آن است، پذیرفته نیست، آیا این مسأله با عصمت رسول خدا(ص) منافات ندارد؟!
پاسخ جامع اجمالی
«پاسخ نخست: سازگاری این خطاب با یقین: این نوع خطاب هرگز با وجود شک در مخاطب آن پیامبر(ص)) تلازمی ندارد؛ زیرا این سان خطابها، هم با مخاطب شکدار سازگاری دارد و هم مخاطبان با یقین را در بر میگیرد. این خطاب، کنایه از آن است که خبر اعلام شده، دارای براهین گوناگونی است که اگر در یکی از آنها شکی نفوذ کند، راههای دیگر همچنان سالم خواهند ماند. این گونه خطاب در میان عقلا مرسوم است که گفته میشود اگر در این برهانشک دارید، برهان دیگری پیش روی شما قرار میدهیم. پس آیه این سان تفسیر میشود که این معارف و قصص آن چنان روشناند که هیچگونه شکی را بر نمیتابند. افزون بر همه آنها حجتی دیگر در اینجا مطرح است که اهل کتب آسمانی پیشین نیز بدان واقفاند. شاهد روشن بر این نکته، این است که قرآن در آیاتی دیگر، از موضوع بصیرت و بینه داشتن حضرتسخن به میان آورده است[۲].
آیه﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ...﴾[۳]؛ همچنین آیه شریفه﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ﴾[۴]شاهد بر این است که حضرت به وحیاعتقادراسخ داشته است و این با شک سازگاری ندارد.
پاسخ دوم: اصل خطاب آیه به دیگران: مفهوم آیه این است که ای شنونده، اگر در رسالتنبی اکرم(ص) شک داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند، بپرس؛ یعنی خطاب به دیگر کسانی است که در این امر دچار شک و تردیدند[۵]. با توجه به اینکه پیامبر(ص) وحی را با شهود و مشاهده دریافته بود ـ چنان که آیات قرآن حاکی از همین معناست ـ شک و تردید در این مورد معنا نداشت. به علاوه ذکر جمله شرطیه، همیشه دلیل بر وجود شرط نیست، بلکه گاهی برای تأکید بر یک مطلب یا برای بیان یک قانون کلی است؛ مانند آیه ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...﴾[۶] که در زمان نزول آن، هیچ کدام از والدین حضرت در قید حیات نبودند[۷].
پاسخ سوم: ظاهر، خطاب به حضرت، اما مقصود آن، دیگران: گرچه مخاطب آیه، حضرت رسول(ص) است، مقصود آیه همان کسانیاند که به رسالت حضرت با دیده شک مینگرند[۸]. مشابه آن را در آیه ۱ سوره احزاب که میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ﴾[۹] و آیه ۶۵ سوره زمر: ﴿...لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ...﴾[۱۰] شاهدیم. این تعبیر رایج است که برای تنبیه دوردستان، افراد نزدیک را مخاطب قرار میدهند و سخنی را القا میکنند. عرب با ضرب المثل معروف إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة از این روش یاد میکند که نظیر آن را در فارسی نیز داریم: «به در میگویم، ولی دیوار تو بشنو». این گونه سخن در بسیاری موارد، تأثیرش از خطاب مستقیم بیشتر است. [۱۱].
پاسخ چهارم: شبههزدایی: وجه دیگر در تبیین آیه این است که خداوند متعال میداند در دل حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست حجت و برهان نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرمودهای مرا کفایت میکند. نظیر این موضوع را در مورد حضرت عیسی(ع) شاهدیم: ﴿أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...﴾[۱۲] که عیسی(ع) با پاسخش غبار شبهه را از وجود خود میزداید[۱۳].
پاسخ پنجم: بستن راه شک: حضرت، خود یکی از افراد بشر است و راهیابیشک در دل افراد بشر امری طبیعی است. خداوند با فرستادن این براهین، راه را بر نفوذ هرگونه شک در دل حضرت مسدود میسازد[۱۴]. در نتیجه فایده نزول این آیه، همان استحکام بخشیدن بنیانهای فکری حضرت بوده است[۱۵].
پاسخ ششم: نفیشک از حضرت (وجه ادبی): «ان» به معنای «ما» است. معنای آیه این است که تو در شک نیستی؛ پس برای زیاد شدن بصیرت و آگاهی، از کسانی که کتابهای پیشین را خواندهاند بپرس[۱۶]. اما ظاهراً «ان» شرطیه است نه نافیه و «ان» شرطیه چنین شهرت یافته است که شرط از ممکن بودن مشروط یا از محقق بودن آن در زمانی نامعلوم حکایت دارد؛ در حالی که مشروط گاهی از امور محال عادی است، مانند آیه﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ...﴾[۱۷]، و گاهی از امور محال عقلی است، مانند آیه ﴿قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾[۱۸].
گرچه تعلیق بر محال کمتر اتفاق میافتد، اصل وجود و تحقق آن در تبیین و توجیه این قبیل آیات کارساز است؛ اما چون مورد غفلت قرار گرفته است، مفسران در توجیه این آیات دچار اختلاف نظر شدهاند. در نتیجه شرط در این آیه نه تنها بر وقوع مشروط آن دلالتی ندارد، بلکه چه بسا مشروط، خود از امور محال باشد. این آیه نیز مصداق امر محال است»[۱۹].[۲۰]
پاسخ هفتم: سخن از زبان جاهلان مردد: اگر در این آیه فرموده: اگر تو در شک هستی با اینکه آن جناب شکی نداشته، خواسته است از دیدگاه جاهلان مردد، سخن گفته باشد، هم چنان که در آیه شریفه﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲۱] با اینکه خدای تعالی میداند رسول گرامیاش دروغ نمیگوید، و رسالت او را میرساند، مع ذلک آن جناب را مانند طایفه مقابلش جایز الخطا قلمداد کرده تا در مخاصمه، رعایت انصاف را کرده باشد و گرنه هم خدا میدانست که رسول اللَّه(ص) دروغ نمیگوید و هم آن جناب میدانست که راستگو است، چیزی که هست خواست تا در مقام احتجاج رعایت انصاف را کرده باشد[۲۲].
«خطاب در ظاهر آیه ۹۴ سوره یونس، به پیغمبراکرم(ص) است ولی مقصود جهّالند چنانچه مکرّر اشاره شده که این رویّه در کلام الهی جاری است و در فارسی هم میگویند: در به تو میگویم، دیوار تو گوش کن و البتّه این طرز کلام نکته و مناسبتی لازم دارد که در این آیهمدارا و مماشات و انصاف با جهّال است که نسبت شک را که ملازم با جهل است صریحا به آنها نداده چنانچه در علل الشرایع و عیّاشی از امام هادی(ع) نقل نموده که در جواب برادر خود موسی از این اشکال که چگونه خداوند در این آیه به پیغمبر(ص) خود خطاب کرده با آنکه آن حضرت شک در آنچه خداوند بر او نازل فرموده نداشت، فرمود: که جهّال گفتند: چرا خداوند پیغمبری از جنس ملائکه نفرستاد تا ممتاز شود از غیر به نخوردن و نیاشامیدن و راه نرفتن در بازارها، پس خداوحی فرمود به پیغمبر خود که سؤال فرماید از علمای اهل کتاب که آیا انبیای سابق نمیخوردند و نمیآشامیدند و در بازارها راه نمیرفتند در حضور آن جهّال تا آنها جواب علمای خودشان را بشنوند و قانع شوند و بدانند که تو هم مانند انبیای سابقی و اینکه خطاب به آن حضرت فرمود به این لفظ، با آنکه او شک نداشت، برای آن بود که داخل در عنوان آنها شود چنانچه در روزمباهله فرمود: بگو بیایید مباهله کنیم و بخواهیم لعنت خدا را بر دروغ گویان و اگر فرموده بود: بیایید مباهله کنیم و بخواهیم لعنت خدا را بر شما آنها، حاضر برای مباهله نمیشدند و خدا پیغمبر خود را شناخته بود به آنکه ادای رسالت خود را نموده و از دروغ گویان نیست و پیغمبر(ص) هم میدانست که از راستگویان است ولی دوست داشت که انصاف بدهد. همچنین در علل از حضرت رسول(ص) نقل نموده که فرمود: من نه شک میکنم نه سؤال.
قمّی از حضرت صادق(ع) نقل نموده که در شب معراج چون پیغمبر(ص) را به آسمان بردند و وحی شد از خداوند به او آنچه وحی شد در حقّ علی(ع) از شرف و عظمت او نزد خدا و برگرداندند آن حضرت را به بیت المعمور و در آنجا تمام انبیای حاضر شده به او اقتدا نمودند؛ پیغمبر(ص) از عظمت مقام امیرالمؤمنین چیزی به خاطرش گذشت پس این آیه نازل شد که دلالت دارد بر آنکه اگر چیزی به خاطرت خطور نمود در آنچه نازل نمودیم ما در کتاب تو از فضل علی(ع)، از انبیا سؤال نما چون ما فضل او را در تمام کتب سماوی به همین منوال ذکر نمودیم ولی قسم به خدا او نه شک کرد نه سؤال.
عیّاشی نیز قریب به این مضمون را نقل نموده و اخبار دیگری هم به این معنی وارد شده است. بنابراین آنچه را بعضی از مفسّرین در بیان ﴿... مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ﴾ ذکر نمودهاند که مراد قضایای سابقه و علمای یهودند، به نظر حقیر مردود است و شاید مراد از شک بنابر روایت اخیر، حیرت و تعجّب باشد و در هر حال معلوم است که مقصود به خطاب مردمند نه پیغمبر اکرم(ص) چون او از هر کس بهتر امیر المؤمنین(ع) را میشناخت.
چنانچه معلوم است که مقصود به نهی در ذیل آیه اوّل و صدر آیه دوّم کسانی هستند که احتمال حدوث شک و تکذیب آیات الهی در وجود آنها راه دارد نه کسانیکه از این امور منزّه و مبرّی و معصومند و نمیشود از زیانکاران باشند چون توجیه نهی به این قبیل اشخاص مستهجن است و در آیه سوّم خداوند از حال کسانیکه در علم الهی گذشته است که به حال کفر از دنیا بروند و محقّق و ثابت شده است بر آنها حکم و قضای خدا به سوءاختیار خودشان پیغمبر خود را خبر داده است به آنکه اینها هر قدر معجزات ببینند و ادلّه و براهین برای آنها اقامه شود،ایمان نمیآورند مانند فرعون تا وقتی که عذاب را مشاهده نمایند با آنکه ایمان در آن حال فائده ندارد چون اختیار از دست آنها رفته است تا آن حضرت ملول از اصرار آنها بر کفر نباشد و بداند به قضای الهی است و دعوت و معجزه و دلیل و برهان برای اتمام حجّت است.
«در تفسیر عیاشی از محمد بن سعید اسدی روایت کرده که موسی بن محمد بن رضا به وی خبر داده که یحیی بن اکثم نامهای به وی نوشت تا در آن نامه از وی سؤالهایی کند، و پرسیده: در آیه ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۲۴] روی سخن با کیست؟ اگر با رسول خدا(ص) باشد، لازمهاش این میشود که آن جناب به آنچه به او نازل شده شک داشته باشد و اگر روی سخن با غیر آن جناب باشد لازمهاش اینست که قرآن بر غیر آن جناب نازل شده باشد.
موسی میگوید: من این سؤال را از برادرم (علی بن محمد هادی(ع)) کردم، فرمود: اما اینکه فرموده: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ﴾، مخاطب در آن، رسول خدا(ص) است، ولی آن جناب نسبت به آنچه به وی وحی شده بود شک و تردید نداشت و لیکن از آنجا که جاهلان میپرسیدند چطور شد که خدا فرشتهای به سوی ما مبعوث نکرد و چگونه فردی مبعوث کرده که در بینیاز نبودن از خوردن و نوشیدن و راه رفتن در بازارها مثل همه مردم است لذا خدای سبحان به پیامبرش وحی کرد (که اگر ادله تو برای آنان قانع کننده و مؤثر واقع نشد، این دلیل را برایشان بیاور) که نخست اهل کتاب را نزد خود و ایشان حاضر سازی، و در پیش روی این جاهلان از اهل کتاب بپرسی مگر پیامبران شما غیر بشر بودند؟ و مگر غذا نمیخوردند و نوشیدنی نمینوشیدند؟ و مگر در بازارها قدم نمیزدند؟! (وقتی همه گفتند: آری، پیامبران ما همه از جنس بشر بودند و همه این لوازم بشری را داشتند، آن وقت به ایشان بگو) خوب، پیغمبر شما هم فردی مانند آن پیامبران است، و من نیز مثل آنها هستم.
پس، اگر در این آیه فرموده: اگر تو در شک هستی با اینکه آن جناب شکی نداشته، خواسته است از دیدگاه جاهلان مردد،سخن گفته باشد، هم چنان که در آیه شریفه﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲۵] با اینکه خدای تعالی میداند رسول گرامیاش دروغ نمیگوید، و رسالت او را میرساند، مع ذلک آن جناب را مانند طایفه مقابلش جایز الخطا قلمداد کرده تا در مخاصمه، رعایت انصاف را کرده باشد و گرنه هم خدا میدانست که رسول اللَّه(ص)دروغ نمیگوید و هم آن جناب میدانست که راستگو است، چیزی که هست خواست تا در مقام احتجاج رعایت انصاف را کرده باشد.
شیخ صدوق این روایت را در کتابش به سند خود از موسی بن محمد بن علی نقل کرده و برگشت آن به همان روایتی است که نقل کردیم. و در بعضی از روایات آمده که: این آیه شریفه در شب معراج نازل شد و در آن، رسول خدا(ص) مامور شد تا از ارواح انبیا(ع) از این معنا سؤال کند، و همین انبیا مورد نظر آیه ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ﴾ بودهاند. همین وجه از زهری نیز روایت شده، و لیکن این روایت به خوبی و بهطور روشن با لفظ آیه انطباق ندارد.
در تفسیر عیاشی از معمر روایت آورده که گفت: امامابو الحسن الرضا(ع) فرمود: یونس از طرف خدای تعالی مأموریتهایی داشت که همه را به قومش رسانید، تا در آخر، نشانیهای عذاب هویدا گشت، پس مردم بین خود و اطفالشان و بین حیوانات و بچههایشان جدایی انداختند، آن گاه به درگاه خدای- عز و جل-تضرع و زاری کردند، و خدا هم عذاب را از آنان برداشت... .
در الدرالمنثور است که ابن ابیحاتم و لالکائی- در کتاب السنة- از علی بن ابی طالب(ع) روایت کردهاند که فرمود: برحذر بودن مقدرات (قضا و قدر) را بر نمیگرداند، ولی دعا مقدرات را بر میگرداند و این مطلب در قرآن کریم آمده آنجا که میفرماید:﴿إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ﴾[۲۶] و در کافی و بصائر با ذکر سند از ابی بصیر از امام صادق(ع)روایت شده که فرمود: رجس عبارت است از شک و ما ابدا در دین خود شک نمیکنیم»[۲۷].
«شأن نزولی که در بعضی از تفاسیر نقل شده نیز، این معنی را تأئید میکند و آن این که: جمعی از کفار «قریش» میگفتند: این قرآن از طرف خدا نازل نشده، بلکه شیطان به محمّد(ص) القاء میکند!، این سخن سبب شد که عدهای در شک و تردید فرو روند، خداوند با آیه فوق به آنها پاسخ گفت.
ممکن است در ابتدا چنین به نظر برسد که: آیه حکایت از این دارد که پیامبر(ص) در حقانیت آیاتی که بر او نازل میشد، تردید داشت، و خداوند از طریق فوق تردید او را زایل کرد. ولی، با توجه به این که پیامبر(ص) مسأله وحی را با شهود و مشاهده دریافته بود، چنان که آیات قرآن حاکی از همین معنی است، شک و تردید در این مورد معنی نداشت. به علاوه این تعبیر رائج است، که برای تنبیه دوردستان به افراد نزدیک خطاب میکنند و سخنی را القا مینمایند، این همان است که عرب با ضرب المثل معروف: إِیَّاکَ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جارَه: «به تو میگویم ولی همسایه، تو بشنو» از آن یاد میکند، که نظیر آن را نیز در فارسی داریم، و این گونه سخن در بسیاری از موارد، تأثیرش از خطاب صریح بیشتر است.
اضافه بر این، ذکر جمله شرطیه، همیشه دلیل بر احتمال وجود شرط نیست، بلکه گاهی برای تأکید روی یک مطلب و یا برای بیان یک قانون کلّی است، مثلًا در سوره اسراء میخوانیم: ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ...﴾[۲۸]. با این که میدانیم، پیامبر(ص) پدرش را قبل از تولّد، و مادرش را در دوران طفولیتش از دست داد، با این حال حکماحترام به پدر و مادر، به عنوان یک قانون کلّی بیان شده است، هر چند مخاطب ظاهراً پیامبر است و نیز در سوره «طلاق» میخوانیم: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾[۲۹]. این تعبیر، دلیل بر این نیست که پیامبر زنی را در عمرش طلاق گفته، بلکه بیان یک قانون کلّی است، و جالب این که: مخاطب در آغاز این جمله، پیامبر است، و در آخر جمله همه مردم.
از جمله قرائنی که تأئید میکند منظور اصلی در آیهمشرکان و کافران است، آیات پشت سر این آیه است، که از کفر و بیایمانی آنها سخن میگوید. نظیر همین موضوع، در آیات مربوط به مسیح(ع) دیده میشود که: وقتی خداوند در روز رستاخیز از او میپرسد: آیا تو مردم را به عبادت خویش و مادرت دعوت کردی؟! او صریحاً این مسأله را انکار میکند و اضافه میکند: ﴿إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ﴾»[۳۰].[۳۱]
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی در کتاب «تفسیر نور» در اینباره گفتهاند:
«چگونه قرآن میفرماید: ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ﴾[۳۲] ای پیامبر! اگر در حقّانیّت قرآن شکداری، از اهل کتاب سؤال کن. با آنکه پیامبر(ص) هرگز در شک نبوده است؟ و عقل نمیپذیرد که پیامبری، در وحیشک کند؟
پاسخها:
کلمه «إِنَّ» (اگر) فرض است و نشانه حتمیّت و وقوع نیست. مثل ﴿إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ﴾[۳۳] با آنکه آیه ﴿لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾[۳۴]، فرزند داشتن را صریحاً نفی میکند.
در آیه ۱۰۴ این سوره از قول پیامبر خطاب به مردم آمده است: اگر در دین من شکّ دارید. ﴿إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي﴾[۳۵]، پس خود آن حضرت شکّ نداشت، وگرنه تحدّی نمیکرد. همچنین قرآن میفرماید: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ﴾[۳۶].
گاهی خطاب قرآن به پیامبر است، ولی مخاطبِ مورد نظر دیگرانند. مثل این آیه: ﴿إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا﴾[۳۷]. در حالی که پدر حضرت رسول قبل از تولّدش و مادر او در سنّ کودکی آن حضرت از دنیا رفتند و در هنگام نزول این آیه، پیامبر پدر و مادری نداشت تا پیر باشند. آیه از بابِ «به در بگو تا دیوار بشنود» است، که در زبان عربی میگویند: ایّاک اعنی و اسمعی یا جاره. در مسائل تربیتی هم گاهی خطاب به بزرگان و شخصیّتها میکنند، تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند»[۳۸].
«پاسخ نخست: سازگاری این خطاب با یقین: این نوع خطاب هرگز با وجود شک در مخاطب آن (پیامبر (ص)) تلازمی ندارد؛ زیرا این سان خطابها، هم با مخاطب شکدار سازگاری دارد و هم مخاطبان با یقین را در بر میگیرد. این خطاب، کنایه از آن است که خبر اعلام شده، دارای براهین گوناگونی است که اگر در یکی از آنها شکی نفوذ کند، راههای دیگر همچنان سالم خواهند ماند. این گونه خطاب در میان عقلا مرسوم است که گفته میشود اگر در این برهان شک دارید، برهان دیگری پیش روی شما قرار میدهیم. پس آیه این سان تفسیر میشود که این معارف و قصص آن چنان روشناند که هیچگونه شکی را بر نمیتابند. افزون بر همه آنها حجتی دیگر در اینجا مطرح است که اهلکتب آسمانی پیشین نیز بدان واقفاند. شاهد روشن بر این نکته، این است که قرآن در آیاتی دیگر، از موضوع بصیرت و بینه داشتن حضرت سخن به میان آورده است[۳۹].
آیه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ...﴾[۴۰]؛ همچنین آیه شریفه﴿قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ﴾[۴۱]شاهد بر این است که حضرت به وحیاعتقادراسخ داشته است و این با شک سازگاری ندارد.
پاسخ دوم: اصل خطاب آیه به دیگران: مفهوم آیه این است که ای شنونده، اگر در رسالتنبی اکرم (ص) شک داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند، بپرس؛ یعنی خطاب به دیگر کسانی است که در این امر دچار شک و تردیدند[۴۲]. با توجه به اینکه پیامبر (ص) وحی را با شهود و مشاهده دریافته بود- چنان که آیات قرآن حاکی از همین معناست - شک و تردید در این مورد معنا نداشت. به علاوه ذکر جمله شرطیه، همیشه دلیل بر وجود شرط نیست، بلکه گاهی برای تأکید بر یک مطلب یا برای بیان یک قانون کلی است؛ مانند آیه ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا...﴾[۴۳] که در زماننزول آن، هیچ کدام از والدین حضرت در قید حیات نبودند[۴۴].
پاسخ سوم: ظاهر، خطاب به حضرت، اما مقصود آن، دیگران: گرچه مخاطب آیه، حضرت رسول (ص) است، مقصود آیه همان کسانیاند که به رسالت حضرت با دیده شک مینگرند[۴۵]. مشابه آن را در آیه ۱ سوره احزاب که میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ﴾[۴۶] و آیه ۶۵ سوره زمر: ﴿...لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ...﴾[۴۷] شاهدیم. این تعبیر رایج است که برای تنبیه دوردستان، افراد نزدیک را مخاطب قرار میدهند و سخنی را القا میکنند. عرب با ضرب المثل معروف إِيَّاكِ أَعْنِي وَاسْمَعِي يَا جَارَة از این روش یاد میکند که نظیر آن را در فارسی نیز داریم: «به در میگویم، ولی دیوار تو بشنو». این گونه سخن در بسیاری موارد، تأثیرش از خطاب مستقیم بیشتر است.
در اواخر این سوره (یونس) میفرماید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۴۸] پس آنچه در آیه ۹۴ سوره یونس به صورت رمز آمده، در آیه ۱۰۴ همین سوره به صراحت بیان شده است؛
اگر پیامبر (ص) در نبوت خود شک داشته باشد، دیگران به طریق اولی باید شک داشته باشند و این، سقوط کلی شریعت را به دنبال خواهد داشت؛
اگر حضرت در نبوت خویش شک داشته باشد، چگونه این شک با اخباراهل کتاب که بیشترشان کافر بودهاند، برطرف میشود؟ البته در میان اهل کتاب افراد مؤمنی نیز بودهاند، اما گفتارشان برای حضرت حجت نبوده است؛ به ویژه که تورات و انجیل از تحریف در امان نبودهاند. پس باید گفت مخاطب ظاهری آیه حضرت است، ولی مخاطب واقعی، همه امتاند[۴۹].
پاسخ چهارم: شبههزدایی: وجه دیگر در تبیین آیه این است که خداوند متعال میداند در دل حضرت راهی برای نفوذ شک وجود ندارد، اما این سخن را از آن جهت فرموده است که هرگاه حضرت این سخن را بشنود، چنین بازگوید که خداوندا من هرگز شک نخواهم داشت و هیچ گاه از اهل کتاب درخواست حجت و برهان نخواهم کرد، بلکه براهینی که بر من نازل فرمودهای مرا کفایت میکند. نظیر این موضوع را در مورد حضرت عیسی (ع) شاهدیم: ﴿أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ...﴾[۵۰] که عیسی (ع) با پاسخش غبار شبهه را از وجود خود میزداید[۵۱].
پاسخ پنجم: بستن راه شک: حضرت، خود یکی از افراد بشر است و راهیابیشک در دل افراد بشر امری طبیعی است. خداوند با فرستادن این براهین، راه را بر نفوذ هرگونه شک در دل حضرت مسدود میسازد[۵۲]. در نتیجه فایده نزول این آیه، همان استحکام بخشیدن بنیانهای فکری حضرت بوده است[۵۳].
پاسخ ششم: نفی شک از حضرت (وجه ادبی): «ان» به معنای «ما» است. معنای آیه این است که تو در شک نیستی؛ پس برای زیاد شدن بصیرت و آگاهی، از کسانی که کتابهای پیشین را خواندهاند بپرس[۵۴]. اما ظاهراً «ان» شرطیه است نه نافیه و «ان» شرطیه چنین شهرت یافته است که شرط از ممکن بودن مشروط یا از محقق بودن آن در زمانی نامعلوم حکایت دارد؛ در حالی که مشروط گاهی از امور محال عادی است، مانند آیه ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ...﴾[۵۵]، و گاهی از امور محال عقلی است، مانند آیه ﴿قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ﴾[۵۶].
گرچه تعلیق بر محال کمتر اتفاق میافتد، اصل وجود و تحقق آن در تبیین و توجیه این قبیل آیات کارساز است؛ اما چون مورد غفلت قرار گرفته است، مفسران در توجیه این آیات دچار اختلاف نظر شدهاند. در نتیجه شرط در این آیه نه تنها بر وقوع مشروط آن دلالتی ندارد، بلکه چه بسا مشروط، خود از امور محال باشد. این آیه نیز مصداق امر محال است»[۵۷].[۵۸].
«در شأن نزول آیه ۹۴ سوره یونس، حکایت شده که گروهی از کفارقریش میگفتند این قرآن از طرف خدا فرود نیامده بلکه شیطان آن را بر محمد القا میکند. از این رو این آیه فرود آمد و به آنان پاسخ داد. پس اگر چه خطاب آیات فوق به پیامبر(ص) است اما از آنجا که پیامبر در مورد وحی تردید ندارد پس مخاطبان واقعی آیات، کافران و مشرکان هستند که در مورد حقانیت پیامبر و قرآن تردید دارند.
نکته جالب آن است که این آیه به صورت جمله شرطیه آمده است؛ یعنی میگوید: «اگر شک داری» و جمله شرطیه دلالت بر تحقق و وجود شرط ندارد بلکه گاهی برای تأکید بر مطلب یا بیان یک قانون کلی است. به عبارت دیگر مخاطب آیه پیامبر(ص) است اما مقصود کنایی آن دیگران هستند»[۵۹].
↑«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
↑«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
↑«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
↑ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۲۵۵.
↑«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
↑«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑«و اگر رویگردانی آنان بر تو گران است چنانچه بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی بر آسمان بیابی تا نشانهای (دیگر) برای آنان بیاوری (چنین کن، اما باز ایمان نمیآورند) و اگر خداوند میخواست همه آنان را بر رهنمود (خود) گرد میآورد پس، هرگز از نادانان مباش!» سوره انعام، آیه ۳۵.
↑«بگو: اگر برای (خداوند) بخشنده فرزندی باشد من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱.
↑ر.ک: محمد بن یوسف ابوحبان اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۱۰۵.
↑«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
↑«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
↑«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
↑«پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهرهمند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
↑«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
↑«ای پیامبر! چون زنان را طلاق میدهید، هنگام (آغاز) عدهشان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانههاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمیدانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
↑«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
↑«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم، شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
↑«بگو: اگر برای (خداوند) بخشنده فرزندی باشد من نخستین پرستنده او هستم» سوره زخرف، آیه ۸۱.
↑«نه زاده است و نه او را زادهاند» سوره اخلاص، آیه ۳.
↑«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.
↑«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
↑«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
↑«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم و میگویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (میجوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
↑«بگو: این راه من است که با بینش به سوی خداوند فرا میخوانم، من و (نیز) هر کس که پیرو من است؛ و پاکاکه خداوند است و من از مشرکان نیستم» سوره یوسف، آیه ۱۰۸.
↑ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۲۵۵.
↑«و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
↑ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۸۳.
↑ر.ک محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۶، ص۲۵۵.
↑«ای پیامبر! از خداوند پروا کن و از کافران و منافقان فرمانبرداری مکن، بیگمان خداوند دانایی فرزانه است» سوره احزاب، آیه ۱.
↑«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
↑«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم ولی خداوندی را میپرستم که جان شما را میستاند و فرمان یافتهام که از مؤمنان باشم» سوره یونس، آیه ۱۰۴.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑«و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانستهای، تو آنچه در درون من است میدانی و من آنچه در ذات توست نمیدانم، بیگمان این تویی که بسیار داننده نهانهایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۱۶۷.
↑«و اگر رویگردانی آنان بر تو گران است چنانچه بتوانی سوراخی در زمین یا نردبانی بر آسمان بیابی تا نشانهای (دیگر) برای آنان بیاوری (چنین کن، اما باز ایمان نمیآورند) و اگر خداوند میخواست همه آنان را بر رهنمود (خود) گرد میآورد پس، هرگز از نادانان مباش!» سوره انعام، آیه ۳۵.
↑«بگو: اگر برای (خداوند) بخشنده فرزندی باشد من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱.
↑ر.ک: محمد بن یوسف ابوحبان اندلسی، البحر المحیط، ج۶، ص۱۰۵.