عصمت پیامبر خاتم در مرحله دریافت و ابلاغ وحی به چه معناست؟ (پرسش)
عصمت پیامبر خاتم در مرحله دریافت و ابلاغ وحی به چه معناست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت پیامبران |
مدخل اصلی | عصمت در ابلاغ وحی - عصمت در تلقی وحی |
مدخل وابسته | پیامبر خاتم - وحی |
تعداد پاسخ | ۴ پاسخ |
عصمت پیامبر خاتم (ص) در مرحله دریافت و ابلاغ وحی به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
تلقی وحی به معنای "دریافت کردن" است. منظور از عصمت در مقام تلقّی وحی این است که پیامبر، وحی را همان طور که در لوح و خزانه علم الهی است، بدون کم و زیاد، دریافت میکند و در این میان نه شیاطین میتوانند در آن تصرف نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن پیام خداوند میباشد مرتکب خطا میگردند و نه ابزار ادراکی پیامبر (ص) در فهم و دریافت کامل آن به اشتباه میرود. مقام ابلاغ وحی نیز این است که پیامبر همان مطالبی را که تلقی و دریافت کرده، بیافزون و کاستن به مردم برساند. یعنی، نه پیامبر (ص) دچار خطا و یا تحریف عمدی آن شود و نه شیاطین هنگام تبلیغ پیامبر، دخالت کرده و مثلاً با صدایی شبیه صدای پیامبر، مطالبی را به آیات الهی بیفزایند[۱]. اصطلاح "عصمت در مقام ابلاغ وحی" در جایی به کار میرود که پیامبر (ص) صراحتاً وحی و فرمان الهی را برای مردم بیان کند. و حداکثر افعالی را که در مقام تعلیم حکم الهی به مردم انجام میدهد، نیز شامل میشود[۲]. امّا عصمت در سایر اقوال و افعال پیامبر (ص) ـ هر چند از نظر ما مسلّم است ـ داخل در اصطلاح "عصمت در تبلیغ وحی" نیست[۳].
عصمت در مقام تلقی وحی، تقریباً مورد پذیرش تمامی طوایف مسلمانان قرار گرفته است و میتوان گفت عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ وحی از پذیرش اصل نبوت انفکاک ناپذیر است. عقل میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن پیام وی یعنی به دوربودن از خطا و خیانت ملازمه میبیند. ادعای اجماع دست کم در مسئله عدم کذب پیامبر در مقام تبلیغ مطرح است. در عین حال قاضی ابوبکر باقلانی سهو و نسیان در مقام ابلاغ وحی را جایز دانسته است و بعضی از کرّامیه مسئله کذب پیامبر در مقام تبلیغ را نیز جایز شمردهاند[۴]. نیز کسانی که افسانه غرانیق را نقل کرده[۵] و محتوای آن را میپذیرند، احتمال تصرف شیاطین در محتوای وحی را منتفی نمیدانند[۶].
بعضی دایره این حوزه از عصمت را در سه مقام تصویر کردهاند:
- مقام اخذ و تلقّی وحی از خداوند متعال؛
- مقام حفظ و ضبط وحی الهی؛
- مقام بازخوانی و ابلاغ پیام الهی به مردم[۷].
برخی نیز تنها به مقام نخست و سوم بسنده کرده، عدهای دیگر تنها مقام سوم را بررسی کردهاند[۸]. دسته یکم میگویند: افزون بر اینکه پیامبر باید وحی را درست دریافت کند و در بازگوکردن پیام خدا برای مردم هم معصوم باشند لازم است در فاصله این دو (اخذ و بازخوانی) نیز باید محتوای وحی الهی از هرگونه تصرف از انحراف سهوی یا عمدی محفوظ و مصون بماند[۹].
شواهد فراوانی بر عصمت پیامبر خاتم (ص) در مرحله تلقی و دریافت وحی دلالت دارند که برخی از آنها به شرح ذیل هستند:
۱. پیامبر اکرم (ص) در برابر برخی شبهههای مخالفان که هدفشان ایجاد خدشه در حقانیت گفتههای آن حضرت بود، با یادآوری عصمت خود از اشتباه، به شبهات آنها پاسخ میدادند[۱۰].
۲. پیامبر اکرم (ص) در موارد فراوانی خبرهایی غیبی میداد که عامه مسلمانان آنها را میپذیرفتند و بر آنها اثر عملی مترتب میکردند. اینکه مسلمانان چنین خبرهایی را میپذیرفتند، نشان معصوم دانستن پیامبر در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. خبرهای غیبی پیامبر اکرم (ص) آنچنان فراوان است که جمعآوری آنها بسیار دشوار مینماید.
۳. پس از آنکه رسول خدا (ص) به دستور خداوند، دعوت عمومی خود را آغاز کرد، مشرکان او را آزار و اذیت کردند. پس از آنکه حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) باخبر شد که ابوجهل پیامبر اکرم (ص) را اذیت کرده است، نزد وی آمد و ضربتی به او زد، و وقتی دیگران به او اعتراض کردند، فرمود: أنا اشهد أنه رسول الله و أن الذي يقول حق[۱۱].
۴. پس از آنکه رسول خدا (ص) از خورده شدن کاغذ عهدنامه قریش به وسیله موریانه و باقی ماندن نام خدا خبر داد، حضرت ابوطالب (ع) با اظهار شگفتی از این خبر غیبی فرمود: أشهد أن لا تقول إلا حقا[۱۲].
۵. در سال دوم هجری، سعد بن معاذ به نمایندگی از انصار، در مقام مشاور پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر، ضمن ابراز وفاداری به ایشان گفت: «ما به تو ایمان آوردهایم و شهادت میدهیم که آنچه تو آوردهای، حق است، و به پیمانها و عهدهای خود با تو پایبندیم و از آنها اطاعت میکنیم»[۱۳]. سخنان سعد بن معاذ، نماینده انصار، نشان اعتقاد آن گروه به عصمت رسول گرامی اسلام (ص)، دستکم در مقام ابلاغ و دریافت وحی است[۱۴].
دیدگاه متکلمان اسلامی در عصمت پیامبر در مقام تلقی وحی
- امامیه: امامیه به مصونیت پیامبران از هر گونه خطا و لغزشی اعم از تعمدی و سهوی در تلقی وحی و ابلاغ آن قایل هستند.
- اشاعره: اکثر اشاعره سعی دارند عصمت پیامبران در این مقام را بپذیرند، لکن اعتقاد آنان در عدم کذب پیامبران در مقام وحی و تبلیغ آن صریح است، اما درباره امکان سهو و نسیان مناقشه برانگیز است؛ چراکه آنان بیشتر از عبارت عصمتهم عن تعمد الکذب استفاده میکنند که درباره خطا و نسیان ساکت است، برخی نیز مانند کرّامیه و حشویه از عدم عصمت در مقام خطا و نسیان طرفداری کردند. قاضی باقلانی تصریح کرده است که خطای پیامبر در تبلیغ دین منافاتی با تصدیق نبوت وی ندارد.
- معتزله: آنان قول به خطا و سهو در امر شریعت و وحی را قول اقلیت معرفی میکنند. قاضی عبدالجبار خطا و سهو در امر دین که موجب اشتباه مخاطبان باشد را انکار میکنند، اما سهوی که موجب اشتباه نگردد را میپذیرد. مانند سهو در تعداد رکعات نماز یا کیفیت آن. خیاط و ابن ابی الحدید نیز منکر سهو و خطا در امر دین بودند»[۱۵].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در اینباره گفته است:
«طبیعی است که اعتقاد به نبوت پیامبر اکرم (ص) با اعتقاد به عصمت وی در مرحله دریافت و ابلاغ وحی ملازمه روشنی دارد؛ زیرا اعتقاد نداشتن به عصمت وی در این مرحله، با انکار نبوت وی مساوی است. از این رو، میتوان عمده مسلمانان - یا حتی تمام آنها - را به عصمت پیامبر از ارتکاب گناه و اشتباه، در مرحله دریافت و ابلاغ وحی معتقد دانست. با وجود این، میتوان شواهد فراوانی نیز دال بر این مدعا اقامه کرد: ۱. رسول گرامی اسلام (ص) خود در برخی موارد خطاب به بعضی اصحاب سخنانی گفتند که در حقیقت بیانگر عصمت ایشان بوده است. به دیگر بیان، پیامبر اکرم (ص) در برابر برخی شبهههای مخالفان که هدفشان ایجاد خدشه در حقانیت گفتههای آن حضرت بود، با یادآوری عصمت خود از اشتباه، به شبهات آنها پاسخ میدادند. برای نمونه عبدالله بن عمر نقل میکند که همه سخنانی را که از پیامبر اکرم (ص) میشنیدم، یادداشت میکردم تا بتوانم آنها را حفظ کنم. قریش مرا از این کار نهی میکردند و میگفتند: پیامبر نیز بشر است و حالات انسانی، مانند خشم و غضب نیز دارد، و برخی از گفتههای وی در چنین حالتهایی صادر شده است؛ بدین معنا که همه سخنان وی حقانیت ندارد تا لازم باشد آنها را بنویسی. گفتار قریش موجب شد تا عبدالله بن عمر از کتابت دست بردارد و دلیل آن را نیز برای پیامبر بازگو کند. پیامبر اکرم (ص) در مقابل فرمودند: «بنویس. به خدایی که جانم در دست اوست، چیزی جز حق از من صادر نمیشود»[۱۶]. همچنین از ابوهریره نقل شده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: «آنچه از جانب خدا به شما خبر دادم، تردیدی در آن نیست»[۱۷]. بیانات فوق - به ویژه بیان نخست- حتی میتواند عصمت پیامبر را در همه گفتهها ثابت کند که بخشی از آن، عصمت آن حضرت در دریافت و ابلاغ وحی است. با توجه به آنکه اصحاب و مسلمانانی که مخاطب این بیانات بودند، به مقام نبوت وی اعتقاد داشتند، بیگمان آموزه عصمت ایشان را نیز پذیرفته بودند. ۲. پیامبر اکرم (ص) در موارد فراوانی خبرهایی غیبی میداد که عام مسلمانان آنها را میپذیرفتند و بر آنها اثر عملی مترتب میکردند. اینکه مسلمانان چنین خبرهایی را میپذیرفتند، نشان معصوم دانستن پیامبر در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. خبرهای غیبی پیامبر اکرم (ص) آنچنان فراوان است که جمعآوری آنها بسیار دشوار مینماید. از جمله خبرهای غیبی پیامبر، خبری است که وی درباره حنظله غسیل الملایکه فرمودند و در ضمن آن از غسل دادن «حنظله» - به دلیل جنب بودن وی هنگام شهادت - به وسیله ملائکه میان آسمان و زمین خبر دادند، و منابع تاریخی نیز هیچ گزارشی از تردید اصحاب درباره این خبر ارائه نکردهاند. پس از آن، همسر حنظله گفت: حنظله هنگام خروج از منزل به سوی جنگ، جنب بوده است[۱۸]. همچنین بر اساس برخی منابع تاریخی، روزی پیامبر خدا در حالی که با اصحاب نشسته بودند، خبر دادند که هفتادهزار تن از امت وی به صورت ماه شب چهارده وارد بهشت میشوند. در این حال، عکاشة بن محصن از پیامبر خواست تا دعا کند که وی نیز در زمره آنها باشد. پیامبر به وی خبر داد که وی از آنهاست[۱۹]. در منابع دیگری به روایت سلمة بن الاکوع درباره ماجرای تاریخی صلح حدیبیه و بیعت مردم با پیامبر اکرم (ص) چنین آمده است که منادی آن حضرت میان مردم رفت و ضمن خبر دادن از جانب رسول خدا (ص) درباره حضور روح القدس نزد ایشان، مردم را به بیعت با پیامبر گرامی اسلام (ص) فراخواند[۲۰]. بر اساس این روایت، مردم به محض شنیدن این خبر از زبان منادی آن حضرت، به سوی پیامبر رفتند و با وی بیعت کردند. منابع تاریخی، از تردید صحابه درباره چنین خبرهایی کمتر گزارش دادهاند که این امر، خود دلیل اعتقاد مسلمانان به عصمت رسول گرامی اسلام(ص)، در مرحله ابلاغ وحی است؛ ٣. ام قبال - خواهر ورقة بن نوفل - پس از شنیدن بعثت پیامبر اکرم (ص) درباره ایشان ابیاتی را سرود که در آن حضرت محمد (ص) را هدایت شدهای معرفی کرد که همیشه همراه با نور الهی بوده و هدایت کننده مردم است. نسبت دادن چنین اوصافی به پیامبر اکرم (ص)، بیانگر معصوم شمردن ایشان است[۲۱]. البته چنین اوصافی، تنها بیانگر اعتقاد به عصمت در مرحله دریافت و ابلاغ وحی نیست، بلکه عصمت مطلق را نیز ثابت میکند. ظاهراً این اشعار اندکی پس از نبوت حضرت محمد (ص) سروده شده که ام قبال هنوز نشانه ویژهای از رسول گرامی اسلام (ص) ندیده است؛ اما میتوان حدس زد که او نشانههای پیامبر آخرالزمان را میشناخته و با آگاهی از بعثت و اعلان نبوت آن حضرت، چنین اشعاری را در وصف رسول گرامی اسلام (ص) سروده است؛ ۴. عباس بن مرداس سلمی، ماجرای اسلام آوردن خود را چنین تعریف میکند که پدرش مرداس که از بت پرستان آن زمان بود، هنگام وفات درباره بتی به نام «ضمار» به او سفارش کرد. عباس بن مرداس نیز بنا بر سفارش پدر هر روز به آن سر میزد، تا اینکه پیامبر اکرم (ص) دعوت خود را علنی کرد. شبی صدایی از درون بت شنید که خبر از پایان عبادت آن میداد و حضرت محمد (ص) را نیز هدایت شده و وارث نبوت و هدایت معرفی میکرد. عباس بن مرداس پس از شنیدن این صدا به خود آمد و نزد پیامبر خدا (ص) رفت و با سرودن شعری، اسلام خود را اعلام کرد. وی در این شعر پیامبر اسلام (ص) را پس از حضرت عیسی (ع) سخنگوی خدا و امین قرآن معرفی میکند[۲۲]. مضمون این ابیات، دستکم از اعتقاد به عصمت پیامبر در مرحله ابلاغ وحی حکایت میکند؛ ۵. پس از آنکه رسول خدا (ص) به دستور خداوند، دعوت عمومی خود را آغاز کرد، مشرکان او را آزار و اذیت کردند. پس از آنکه حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) باخبر شد که ابوجهل پیامبر اکرم (ص) را اذیت کرده است، نزد وی آمد و ضربتی به او زد، و وقتی دیگران به او اعتراض کردند، فرمود: أنا اشهد أنه رسول الله و أن الذي يقول حق[۲۳]؛ ۶. پس از آنکه رسول خدا (ص) از خورده شدن کاغذ عهدنامه قریش به وسیله موریانه و باقی ماندن نام خدا خبر داد، حضرت ابوطالب (ع) با اظهار شگفتی از این خبر غیبی فرمود: أشهد أن لا تقول إلا حقا[۲۴]. همچنین ایشان هنگام وفات، خطاب به پیامبر اکرم (ص) اعتقاد خود را مبنی بر اینکه پیامبر جز حق چیزی نمیگوید، ابراز داشت: يا ابن أخي، إني لا علم أنك لا تقول إلا حقا[۲۵]. این کلام ابوطالب، نه تنها بیانگر اعتقاد به عصمت پیامبر در مرحله ابلاغ وحی است، بلکه میتواند نشان اعتقاد وی به عصمت کامل آن حضرت در همه سخنان باشد. ابوطالب نیز در همان هنگام، خطاب به دیگر فرزندان و خویشاوندان خود گفت تا زمانی که به سخنان پیامبر اسلام (ص) گوش فرادهند و از او پیروی کنند، در راه رشد و هدایتاند[۲۶]. سخنان ابوطالب (ع) دستکم نشان میدهد که او به نبوت پیامبر اکرم (ص) و درستی اخبار وحیانیاش اعتقاد دارد؛ ٧. امام علی (ع) در رثای پدرش اشعاری سرود و ضمن آن، پیامبر اسلام (ص) را خبر دهنده از وحی و امین وحی الهی و تأیید شده در همه گفتههایش معرفی کرد[۲۷] که این حقیقت چیزی جز اعتقاد به عصمت مطلق پیامبر (ص) یا دستکم عصمت در ابلاغ وحی نیست؛ ٨. از جمله داستانهای عجیبی که در برخی منابع تاریخی اهل سنت به چشم میخورد، داستان معروف به «غرانیق» است که به گمان گوینده آن، پیامبر اکرم (ص) آنچه را شیطان به گوش وی خوانده بود، به زبان آورد. طبری، از مورخان برجسته اهل سنت با بیان چنین داستانی از زبان محمد بن کعب القرظی جملهای را بیان میکند که نشان اعتقاد عموم مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم (ص) است. وی نقل میکند هنگامی که پیامبر خدا (ص) جمله «تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَ لَتُرْتَجَى» را گفت، مسلمانان او را تخطئه نکردند؛ زیرا المؤمنون مصدقون نبيهم فيما جاءهم به عن ربهم و لا يتهمونه على خطإ ولا وهم و لا زلل[۲۸]؛ «مؤمنان پیامبر خود را در آنچه وی از جانب خدا برای آنها میآورد، تصدیق میکردند و او را متهم به اشتباه و قصد [به گناه و] لغزش نمیکردند». این عبارت به روشنی اعتقاد مسلمانان را به عصمت پیامبر اکرم (ص) در مرحله دریافت و ابلاغ وحی نشان میدهد. بر اساس تحقیقات حدیثی و تاریخی، چنین داستانی از اساس، ساختگی و جعلی است[۲۹]، اما همین که راوی آن برای تأیید داستان خود، ناچار به استمداد از فضای عمومی جامعه میشود، میتواند در شناخت مبانی فکری جامعه آن زمان به حقجویان کمک بسزایی بکند؛ ۹. در سال دوم هجری، سعد بن معاذ به نمایندگی از انصار، در مقام مشاور پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر، ضمن ابراز وفاداری به ایشان گفت: «ما به تو ایمان آوردهایم و شهادت میدهیم که آنچه تو آوردهای، حق است، و به پیمانها و عهدهای خود با تو پایبندیم و از آنها اطاعت میکنیم»[۳۰]. سخنان سعد بن معاذ، نماینده انصار، نشان اعتقاد آن گروه به عصمت رسول گرامی اسلام (ص)، دستکم در مقام ابلاغ و دریافت وحی است. ۱۰. با نیرومند شدن اسلام در مدینه و شروع نبردهای مسلمانان، بنا بر رسوم آن زمان، مسلمانان در برابر دشمنان خود، رجزخوانی میکردند و اشعاری میسرودند که محتوای آنها از عقاید مسلمانان حکایت میکرد. برای نمونه قیس بن بحر الاشجعی در روز جنگ بنی نضیر، روح القدس را همراه سپاه اسلام و رسول گرامی اسلام (ص) را فرستاده حق و تعلیم دیده او میشمرد[۳۱]. کعب بن مالک نیز در روز جنگ بنی نضیر، پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) را انذار دهندهای راستگو میداند که پیروی از او موجب رشد و هدایت است[۳۲]. کعب بن مالک در روز جنگ خندق، پیامبر اکرم (ص) را حق و تصدیق شده و مُطاع مسلمانان معرفی کرد[۳۳]. حسان بن ثابت در جنگ ذی قرد گفت: رسول نصدق ما جاءه ويتلو كتابا مضيئا منيرا[۳۴]: «فرستادهای که او را در آنچه آورده است، تصدیق میکنیم و تلاوت میکند کتابی را که روشن کننده و نوردهنده است». در همه این اشعار، از «مهدی» بودن پیامبر خدا و حق و تصدیق شده بودن وی در ابلاغ وحی الهی، از دیدگاه مسلمانان سخن به میان آمده است که همگی بیانگر اعتقاد به عصمت پیامبر، دستکم در مرحله ابلاغ وحیاند. ۱۱. انس بن مالک نقل میکند هنگامی که پیامبر اکرم (ص) وارد مکه شد، ابن رواحه - از اصحاب آن حضرت - پیشاپیش ایشان حرکت میکرد و با ابراز اینکه بهترین مرگ، مرگ در راه خداست، ایمان خود را به سخنان ایشان اعلام کرد[۳۵]. ۱۲. عبدالله بن زبعری که با فتح مکه به نجران گریخته بود، پس از مدتی نزد رسول خدا (ص) آمد و با اظهار اسلام و ایمان به خداوند یکتا، آنچه را پیامبر برای آنها آورده بود، حق، صادق و نوردهنده شمرد[۳۶]. ۱۳. احمد حنبل از امامان چهارگانه اهل سنت، همراه برخی از مورخان سنی، حالت مسلمانان را هنگام خروج از مدینه و حرکت به سوی مکه به نقل از برخی صحابه چنین گزارش میدهد؛ قد كان أصحاب رسول الله (ص) خرجوا و هم لا يشكون في الفتح لرؤيا رآها رسول الله (ص)[۳۷]؛ «اصحاب رسول خدا (ص) از مدینه خارج شدند، در حالی که به دلیل رؤیای پیامبر اکرم (ص)، درباره فتح مکه تردید نداشتند». بر اساس این نقل تاریخی، مسلمانان درباره صحت خواب پیامبر اکرم (ص) و مطابقت آن با واقع نیز تردید نمیکردند. در این صورت آیا میتوان در اعتقاد آنها به عصمت آن حضرت در گفتههای وحیانی تردید کرد؟ ۱۴. داستان معروف خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین که در بسیاری از منابع تاریخی نقل شده است، بیگمان از اعتقاد این صحابی جلیلالقدر به عصمت پیامبر اکرم (ص) از گناه و حتی اشتباه حکایت میکند: پیامبر خدا اسبی را از اعرابیای خریده بود؛ اما اعرابی این معامله را انکار و اسب را مطالبه میکرد. خزیمة بن ثابت بدون آنکه معامله را دیده باشد، در مقام شاهد معامله شهادت داد که آن حضرت اسب یادشده را خریده است. هنگامی که رسول گرامی اسلام (ص) از وی پرسید که چگونه شهادت دادی، در حالی که حاضر نبودی؟ وی جواب داد: لتصديقي إياك يا رسول الله، و إن قولك كالمعاينة؛ «زیرا من شما را [به طور مطلق] تصدیق میکنم، و گفتار تو مانند آن است که آن را [با چشم] دیدهام». پس از این گفتار بود که پیامبر او را ذوالشهادتین نامید[۳۸]. در برخی نقلها نیز آمده است که خزیمه گفت: من تو را در آنچه [از وحی] آوردهای تصدیق میکنم و میدانم که تو جز حق چیزی نمیگویی»[۳۹]. فخر رازی نیز گفتار خزیمة بن ثابت را چنین نقل میکند: «ای رسول خدا، من تو را بر وحیی که از فراز هفت آسمان بر تو نازل میشود، تصدیق میکنم. پس چگونه تو را در این مقدار (شهادت بر وقوع معامله) تصدیق نکنم»[۴۰]. بر اساس این نقلها - یا دستکم دو نقل نخست - همه گفتههای پیامبر اکرم (ص) برای خزیمة بن ثابت واقعیت داشته است، و این نشان اعتقاد او به عصمت پیامبر اکرم (ص) از اشتباه، در همه موارد، از جمله در امور وحیانی است. ۱۵. جارود بن عبدالله برای اظهار وفاداری به رسول اکرم (ص) جملاتی عجیب و شنیدنی بیان کرد: والله يا رسول الله، لقد أخطأ من أخطأك قصده، و عدم رشده، و تلك وأيم الله أكبر خيبة... لقد جئت بالحق، و نطقت بالصدق[۴۱]؛ «به خدا سوگند یا رسول الله، کسی که در صدد خطاکار دانستن توست، سخت در اشتباه است، و این کار نشانه هدایت نشدن اوست، و به خدا سوگند که این، بزرگترین خطاست.... هر آینه تو به حق آمدهای و به راستی سخن میگویی». جارود در این بیان تخطئه کننده پیامبر را خطاکار میداند و فعل او را بزرگترین اشتباه و گناه میشمرد. عبارات جارود، نشان اعتقاد وی به عصمت رسول گرامی اسلام (ص) است. افزون بر آن، نشان میدهد که در آن زمانه، نه تنها مسئله عصمت در امور وحیانی پیامبر اکرم (ص) پذیرفتنی بوده، بلکه عصمت ایشان از اشتباه در دیگر موارد نیز، اجمالاً پذیرفته برخی مسلمانان بوده است. ۱۶. از دیگر موارد شنیدنی در این باره، داستانی است که ابن عباس درباره پیامبر اکرم (ص) و ابوبکر نقل میکند. ابن عباس نقل میکند که کسی نزد پیامبر آمد و خوابش را برای ایشان تعریف کرد و خواستار تعبیر آن شد. ابوبکر که در آنجا بود، این خواب را تعبیر کرد. آنگاه از پیامبر اکرم (ص) خواست تا درباره تعبیر خواب وی اظهار نظر کند. پیامبر خدا (ص) نیز بخشی از تعبیر خواب وی را درست و بخشی را نادرست خواند. ابوبکر پس از شنیدن کلام ایشان، پیامبر را قسم میدهد که اشتباهاتش را در تعبیر خواب به وی بگوید[۴۲]. از این داستان میتوان نتیجه گرفت که ابوبکر سخن پیامبر را حتی در تعبیر خواب نیز حجت و مطابق با واقع میدانست. حال آیا میتوان در اعتقاد وی به عصمت پیامبر در امور وحیانی تردید کرد؟ ۱۷. معاویة بن ابی سفیان در نامهای که در خلال جنگ صفین به امام علی (ع) نوشت، جملاتی را در وصف پیامبر اکرم (ص) به کار برد که نشان اعتقاد وی به عصمت رسول خدا (ص) در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. وی در آغاز نامه خود نوشت: «خداوند محمد (ص) را با علم خود به رسالت برگزید و او را امین وحی خود قرار داد»[۴۳]. روشن است که امین دانستن پیامبر بر وحی الهی، همان اعتقاد به عصمت پیامبر اکرم (ص) در مرحله دریافت و ابلاغ وحی است. با ملاحظه شواهد یادشده و شاهدهای فراوان دیگری که با تتبع بیشتر در منابع تاریخی و روایی دستیافتنی است، جای تردیدی باقی نمیماند که عصمت پیامبر از دروغ و اشتباه در دریافت و ابلاغ وحی، از نظر غالب مسلمانان صدر اسلام یا دستکم نزد اصحاب بزرگ پیامبر (ص)، امری روشن بوده است»[۴۴] |
2. احمد حسین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«مراد از عصمت در مقام ابلاغ وحی این است که پیامبر همان مطالبی را که تلقی و دریافت کرده، بیافزون و کاستن به مردم برساند. یعنی، نه پیامبر (ص) دچار خطا و یا تحریف عمدی آن شود و نه شیاطین در موقع تبلیغ پیامبر، دخالت کرده و مثلاً با صدایی شبیه صدای پیامبر، مطالبی را به آیات الهی بیفزایند[۴۵]. در اینجا توجّه به چند نکته، لازم و ضروری مینماید[۴۶]: یک. برخی به عصمت در مقام تلقی و ابلاغ، عصمت در مقام حفظ وحی را نیز میافزایند؛ یعنی علاوه بر اینکه پیامبر باید وحی را درست دریافت کند (تلقی) و در موقع بازگو کردن برای مردم (ابلاغ) هم معصوم باشد، در فاصله این دو (تلقی تا ابلاغ) نیز باید محتوای وحی از هر گونه تصرف و انحراف سهوی یا عمدی، محفوظ بماند. چنانکه در پیامهایی که افراد عادی، برای ابلاغ آن، شخص دیگری را واسطه قرار میدهند، خطاهایی که رخ میدهد، در یکی از این سه مقام خواهد بود. یا شخص پیامرسان در موقع شنیدن پیام، آن را درست درک نمیکند؟ یا پس از شنیدن، در حفظ آن دچار فراموشی و نسیان میشود؛ و یا در موقع بازگو کردن پیام به شخص یا اشخاص دیگر، عمداً و یا سهواً، در آن تصرف فی کند. ولی با توجّه به تفسیری که برای ابلاغ ذکر کردیم، نیازی به افزودن "عصمت در مقام حفظ وحی" نیست؛ زیرا وقتی عصمت انبیا را در مقام ابلاغ وحی به معنای ابلاغ بیکم و زیاد همان پیامی که دریافت کردهاند، دانستیم، لازمه آن این است که از تلقّی وحی، هیچگونه خللی در آن رخ ندهد؛ چه، در غیر این صورت ابلاغ به نحو معصومانه صورت نگرفته است. دو. بعضی از بزرگان، معنای ابلاغ را از آن مفهومی که در نظر ابتدایی به ذهن میرسد، توسعه داده و گفتهاند: فهم بشر از معارف دینی هم باید معصوم باشد. یعنی، اگر پیامبران تمام معارف الهی را بیکم و کاست به مردم بگویند، اما فهم مردم از آن - - به خاطر داشتن پیشفرضهای ذهنی و معرفتهای بیرونی[۴۷] - متفاوت باشد، در واقع آن معارف اصیل به مردم ابلاغ نشده است. هر چند پس از این مرحله و تمام شدن حجت بر مردم، در مرحله بقای معارف در جامعه، ممکن است تحریف یا سهو و نسیان در آن رخنه کند. از این رو همان ادلهای که دلالت بر عصمت پیامبران در مقام ابلاغ وحی دارند، بر عصمت فهم و برداشت آدمیان از معارف دینی نیز صحه میگذارند[۴۸]. روشن است که این مطلب بدان معنا نیست که سطح درک و فهم افراد از معارف دینی، یکسان و بدون شدت و ضعف باشد. یقیناً درکی که اصحاب خاص رسول خدا (ص) و اولیای الهی از معارف داشتند، با درک و فهم توده مردم بسیار متفاوت بود. بلکه منظور از نفی تفاوت فهم بشر از معارف دینی، نفی برداشتهایی است که در عرض هم باشند؛ نه در طول هم. بنابراین، برداشتهای متعارض و متضاد است که با عصمت در مقام ابلاغ منافات دارد، نه اختلاف در سطح فهم و درک مردم از معارف دینی. سه. از آنجا که تمامی افعال و حرکات و سکنات پیامبر (ص) میتواند الگویی برای مردم باشد و تبلیغ عملی به حساب آید، میتوان دایره ابلاغ و تبلیغ را بسیار گستره گرفت و شامل تمامی این امور دانست. هر چند برخی نیز بین وظایف نبوّت و کارهای مربوط به زندگی شخصی یا عمومی پیامبران تفاوت قائل شده و تعلیمات از سنخ دوم را داخل در حوزه دین و شریعت و مشمول آیات﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۴۹] ندانستهاند[۵۰]. صرف نظر از بطلان این نظریه باید توجّه داشت، اصطلاح "عصمت در مقام ابلاغ وحی" در جایی به کار میرود که پیامبر (ص) صراحتاً وحی و فرمان الهی را برای مردم بیان کند. و حداکثر افعالی را که در مقام تعلیم حکم الهی به مردم انجام میدهد، نیز شامل میشود[۵۱]. امّا عصمت در سایر اقوال و افعال پیامبر (ص) – هر چند از نظر ما مسلّم است - داخل در اصطلاح "عصمت در تبلیغ وحی" نیست»[۵۲]. «تلقی وحی به معنای "دریافت کردن" میباشد. منظور از عصمت در مقام تلقّی وحی این است که پیامبر، وحی را همان طور که در لوح و خزانه علم الهی است، بدون کم و زیاد، دریافت میکند، و در این میان نه شیاطین میتوانند در آن تصرف نمایند؛ نه فرشتگانی که واسطه در رساندن پیام خداوند میباشد مرتکب خطا میگردند؛ و نه ابزار ادراکی پیامبر (ص) در فهم و دریافت کامل آن به اشتباه میرود»[۵۳]. |
3. بهروز مینایی؛ |
---|
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در اینباره گفته است:
«عصمت در مقام تلقی وحی، تقریباً مورد پذیرش تمامی طوایف مسلمانان قرار گرفته است و میتوان گفت عصمت در مقام تلقّی و ابلاغ وحی از پذیرش اصل نبوت انفکاک ناپذیر است. عقل میان پذیرش نبوت و بین مطابق بودن پیام وی یعنی به دوربودن از خطا و خیانت ملازمه میبیند. ادعای اجماع دست کم در مسئله عدم کذب پیامبر در مقام تبلیغ مطرح است. در عین حال قاضی ابوبکر باقلانی سهو و نسیان در مقام ابلاغ وحی را جایز دانسته است و بعضی از کرّامیه مسئله کذب پیامبر در مقام تبلیغ را نیز جایز شمردهاند[۵۴]. نیز کسانی که افسانه غرانیق را نقل کرده[۵۵] و محتوای آن را میپذیرند، احتمال تصرف شیاطین در محتوای وحی را منتفی نمیدانند. ذکر چند نکته در این حوزه از عصمت ضروری به نظر میرسد: الف) بعضی دایره این حوزه از عصمت را در سه مقام تصویر کردهاند:
برخی نیز تنها به مقام نخست و سوم بسنده کرده[۵۷]، عدهای دیگر تنها مقام سوم را بررسی کردهاند[۵۸]. دسته یکم میگویند: افزون بر اینکه پیامبر باید وحی را درست دریافت کند و در بازگوکردن پیام خدا برای مردم هم معصوم باشند لازم است در فاصله این دو (اخذ و بازخوانی) نیز باید محتوای وحی الهی از هرگونه تصرف از انحراف سهوی یا عمدی محفوظ و مصون بماند. نگارنده معتقد است محدودکردن به سه مقام یا اکتفای به مقام سوم یا مقام اخذ و ابلاغ، بستگی به نحوۀ تعبیر ما از ابلاغ یا تبلیغ وحی الهی به مردم دارد و بحث چندان مهمی نیست. خطاها در پیامهای بشری و ابلاغ آن توسط یک واسطه به فرد یا افراد دیگر در سه مقام مطرح است. گیرنده پیام در موقع شنیدن پیام ممکن است خطا کند یا پس از شنیدن ممکن است دچار سهو و فراموشی شود یا در موقع بازگوکردن پیام به دیگران، عمداً یا سهواً در آن تصرف کند. اگر ما عصمت در مقام ابلاغ را اینگونه معنا کردیم که همانگونه که پیام الهی را تلقّی کرده است آن را بیهیچ کاستی یا زیادی به مردم برساند، تمامی مقامهای سه گانه را در بر خواهد داشت. ب) برخی از بزرگان معنای ابلاغ را از مفهوم نخستین آن توسعه دادهاند و دایره شمول این پیام رسانی پیامبران را به حوزه برداشت و فهم افراد بشری از پیام الهی نیز تسرّی دادهاند[۵۹]. اگر انبیا پیام الهی را بیهیچ کم و کاست به مردم برسانند، ولی مردم به دلیل پیشفرضها و معرفتهای بروندینی، بهگونه وارونهای پیام خدا را فهم کنند، درواقع آن معارف اصیل به مردم ابلاغ نشده است؛ ازاین رو همان ادلّهای که دلالت بر عصمت پیامبران در مقام ابلاغ وحی دارند، بر عصمت فهم و برداشت انسانها از معارف دینی نیز صحه میگذارند. بسی روشن است که عمق فهم افراد بشری با یکدیگر متفاوت است. منظور از تفاوت فهم بشر از معارف دینی، نفی برداشتهای متضاد و متعارض و در عرض هم است که با عصمت در مقام ابلاغ منافات دارد، نه اختلاف در سطح فهم و درک مردم از معارف دینی. یقیناً درکی که اصحاب خاص رسول خدا (ص) و اولیای الهی از معارف داشتند با درک و فهم تودۀ مردم بسیار متفاوت بود»[۶۰].[۶۱] |
4. حجت الاسلام و المسلمین دکتر قدردان قراملکی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی در کتاب «کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت» در اینباره گفتهاند:
«دیدگاه متکلمان اسلامی در عصمت پیامبر در مقام تلقی وحی
|
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ چنانکه برخی، افسانه غرانیق را این گونه توجیه کردهاند.
- ↑ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۰ ـ ۹۳.
- ↑ برای اطلاع بیشتر درباره این حوزه از عصمت و اقوال آن ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹؛ میرسیدشریف جرجانی، شرح المواقف قاضی عضدالدین ایجی، ج۸، ص۲۶۳؛ قاضی عضدالدین ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۴؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۴؛ عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۰؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۲؛ علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۷۵.
- ↑ ر.ک: جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۳۶۶ - ۳۶۸؛ علی بن برهان الدین الحلبی، السیرةالحلبیه، ج۱، ص۳۲۴ - ۳۲۷؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵ - ۱۹۶.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۶؛ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۵۶.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۸۵؛ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۲۱ – ۱۲۳؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، وحی یا شعور مرموز، ص۱۹ - ۲۰.
- ↑ محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین الشیعة و السنه، ص۱۹۱.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۵ ـ ۹۶؛ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۵۶.
- ↑ ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، تحقیق: سید محمد اللحام، ج۲، ص۱۷۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۱۱.
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۰۳-۱۱۳.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.
- ↑ اصل این روایت در منابع روایی نخستین اهل سنت نیز آمده است (ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۲؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، تحقیق: سید محمد اللحام، ج۲، ص۱۷۶).
- ↑ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۱۱.
- ↑ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۴۸۶. این داستان در منابع متعدد آمده است (ر.ک: عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۵۴۳؛ همو، الکامل، ج۲، ص۱۵۸؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۱، ص۳۸۱؛ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۱۱۹؛ محمد بن منصور سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، ج۱۰، ص۴۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۳۲۰؛ احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۶، ص۲۶۱؛ ج۱۳، ص۲۶۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۴، ص۲۱؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۳، ص۲۴۶). مانند این خبر درباره حمزه نیز وجود دارد (محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۳۰۹؛ احمد بن علی مقریزی، امتناع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۲، ص۱۷۳).
- ↑ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۶۵.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۹؛ ابوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ يری المهدي حين يرى عليه / ونور قد تقدمه اماما... / فكل الخلق يرجوه جميعا / يسود الناس مهتديا اماما / يراه الله من نور مصفى / فاذهب نوره عنا الظلاما؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق سهیل زکار، ص۴۳-۴۴؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۴).
- ↑ احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۱۸-۱۱۹. نظیر چنین داستانی درباره راشد بن عبد ربه نیز نقل شده است (ر.ک: همان، ص۱۲۱).
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۲، ص۲۴.
- ↑ محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۳۷.
- ↑ امين على ما استودع الله قلبه / و ان قال قولا كان فيه مسددا؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۴۰).
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۷۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۲۳، ص۲۳۸، ۲۳۹؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۱۷۳، ۱۷۴؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۳۹۶؛ سیدمحمدحسین فضلالله، تفسیر من وحی القرآن، ج۱۶، ص۹۸، ۹۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱-۱۴۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۴۸؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۷.
- ↑ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۸۸.
- ↑ و نطيع أمر نبينا و نجيبه / وإذا دعا لكريهة لم نسبق..... من يتبع قول النبي فإنه / فينا مطاع الامر حق مصدق؛ (عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۳۸).
- ↑ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۵۶.
- ↑ كما قتلناكم على تنزيله / يا رب إني مؤمن بقيله (محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر بن عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۴۶۲؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۳۲۳).
- ↑ إن ما جئتنا به حق صدق / ساطع نوره مضيء منير؛ (عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابة، ج۳، ص۱۳۵؛ ابو عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر، الاستیعاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج۳، ص۹۰۲).
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۲۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۵۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۱.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۵۰۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، ص۶۴.
- ↑ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۶۱۰. نیز ر.ک: احمد بن علی مقریزی، امتاع الاسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، ج۷، ص۱۹۴؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۱، ص۴۱۸.
- ↑ يا رسول الله إني أصدقك على الوحي النازل عليك من فوق سبع سموات أفلا أصدقك في هذا القدر؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۴۵۷).
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۶، ص۳۴۷.
- ↑ «فَإِنَّ اللَّهِ اصْطَفَى مُحَمَّداً بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَهُ الْأَمِينَ عَلَى وَحْيِهِ وَ الرَّسُولَ إِلَى خَلْقِهِ»؛ (احمد بن عثم کوفی، الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج۲، ص۵۵۹).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۰۳-۱۱۳.
- ↑ چنانکه برخی، افسانه غرانیق را این گونه توجیه کردهاند.
- ↑ ر.ک: وحی یا شعور مرموز، ص۱۹-۲۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۸۵؛ شریعت در آینه معرفت، ص۱۲۱-۱۲۳.
- ↑ ر.ک: قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۲۳.
- ↑ شریعت در آینه معرفت، ص۵۵-۵۷.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ کیان، ش۳۸، ص۵۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۰.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۹۰-۹۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۰.
- ↑ برای اطلاع بیشتر درباره این حوزه از عصمت و اقوال آن ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹؛ میرسیدشریف جرجانی، شرح المواقف قاضی عضدالدین ایجی، ج۸، ص۲۶۳؛ قاضی عضدالدین ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۴؛ عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ابن میثم البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۴؛ عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۱۰؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۲؛ علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۷۵.
- ↑ ر.ک: جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۳۶۶ - ۳۶۸؛ علی بن برهان الدین الحلبی، السیرةالحلبیه، ج۱، ص۳۲۴ - ۳۲۷؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵ - ۱۹۶.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۸۵؛ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۱۲۱ – ۱۲۳؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، وحی یا شعور مرموز، ص۱۹ - ۲۰.
- ↑ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۵.
- ↑ محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین الشیعة و السنه، ص۱۹۱.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ص۵۵ - ۵۷.
- ↑ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۹۶.
- ↑ مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۵۶.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، کاوشی در ماهیت و قلمرو عصمت، مجله پگاه حوزه، مرداد ماه ۱۳۸۳ ش۱۳۹.