عصمت پیامبر خاتم در مرحله عمل به وحی به چه معناست؟ (پرسش)

عصمت پیامبر خاتم (ص) در مرحله عمل به وحی به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

عصمت پیامبر خاتم در مرحله عمل به وحی به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت پیامبر خاتم
مدخل وابستهپیامبر خاتم - وحی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

پاسخ نخست

 
فاریاب

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌ است:

«عصمت در مرحله عمل به وحی، همان عصمت از گناه- اعم از گناه در رفتار و گفتار - است. شواهد فراوانی هست که می‌تواند نشان دهنده اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر از گناه باشد. پیش از بیان شواهد، یادکرد این نکته ضروری است که همه ناقلان شواهد و روایاتی که عصمت پیامبر اکرم (ص)، پیش از نبوت را پذیرفته‌اند، طبیعتاً عصمت وی را پس از آن نیز به طریق اولی قبول داشته‌اند. افزون بر آنکه برخی عبارت‌های نقل شده در بخش پیشین (عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی) به گونه‌ای مطلق و کلی بودند که می‌توان گوینده آنها را قایل به عصمت پیامبر از گناه – دست‌کم در حوزه گفتار - نیز دانست. برای نمونه جمله‌هایی نظیر إني لا أقول إلا حقا[۱] که در چند نوبت به وسیله صحابه از پیامبر اکرم (ص) نقل شد، نشان عصمت آن حضرت در همه سخنان است. افزون بر این موارد، منابع تاریخی و روایی گزارش‌های فراوانی را از اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم (ص) از گناه ارائه کرده‌اند که برخی از آنها را مطرح می‌کنیم[۲]:

  1. نافع جرشی نقل می‌کند هنگامی که پیامبر خدا به پیامبری مبعوث شد، مردم، کاهنی از کاهنان را فراخواندند و از او خواستند تا نظر خود را درباره پیامبر اکرم (ص) بیان کند. کاهن یادشده صراحتاً خطاب به مردم گفت که محمد (ص) برگزیده خداست، و خداوند قلب او را پاک کرده است[۳]؛
  2. ابن عباس نقل می‌کند که هاتفی از جنیان، در شهر مکه شعری را در مذمت پیامبر اسلام (ص) خواند که موجب شادی مشرکان شد. پیامبر اکرم (ص) اعلام کرد که این صدا از جانب شیطانی به نام «مسعر» بوده است. ابن عباس می‌گوید: سه روز پس از آن، هاتف دیگری ندای دیگری داد که ضمن آن با اعلام نابودی مسعر، به دلیل طغیان و سرکشی در برابر رسول خدا، پیامبر اکرم (ص) را انسانی مطهَّر و پاک شده معرفی می‌کرد[۴]؛
  3. پس از آنکه پیامبر اکرم (ص) در پایان سه سال محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب، به عمویش خبر داد که از صحیفه قریش چیزی جز نام خدا باقی نمانده است، و ابوطالب با بررسی موضوع، حقانیت برادرزاده خود را دید، با سرودن شعری تصریح کرد که پیامبر خدا (ص) که به نیکی و تقوا دعوت می‌کند، خود هرگز مرتکب گناه نمی‌شود[۵].سرودن این شعر و اقرار به گناهکار نبودن پیامبر خدا (ص) نشان اعتقاد ابوطالب به عصمت پیامبر اکرم (ص) است. منابع تاریخی کهن اهل سنت، از سروده شدن اشعار دیگری به دست ابوطالب خبر داده‌اند که وی ضمن آن، پیامبر اکرم (ص) را همچون حضرت موسی و عیسی (ع) آورنده هدایت و معصوم به امر الهی معرفی می‌کند[۶]؛
  4. عایشه نقل می‌کند که شبی دیدم پیامبر اکرم (ص) از خانه من خارج شد. به وی مشکوک شدم و او را تعقیب کردم. پیامبر خدا (ص) متوجه من شد و گفت: آیا شیطانت به سراغ تو آمده است؟ عایشه گفت که آیا شیطانی با من است؟ پیامبر خدا (ص) فرمود: همه انسان‌ها، شیطانی همراه خود دارند. عایشه پرسید: با شما نیز چنین شیطانی هست؟ پیامبر خدا (ص) فرمودند: نعم و لكن ربي أعانني عليه فأسلم[۷]؛ «آری، و اما خداوند مرا در برابر او یاری کرده، و او تسلیم من شده است». چنین بیانی بر عصمت پیامبر به وسیله خداوند متعالی تأکید دارد. همچنین عایشه حکایتی نقل می‌کند که روزی پیامبر اکرم (ص) به عباس بن عبدالمطلب درباره جنابت در حال خواب فرمودند: «جنابت از ناحیه شیطان است، و خداوند شیطان را بر من مسلط نکرده است»[۸]. توجه به این نکته لطیف، ضروری است که اساساً جنابت و جنب شدن، گناه به شمار نمی‌آید؛ اما شیطان حتی در چنین اموری نیز بر پیامبر مسلط نیست. افزون بر این دو مورد، سخنی از عایشه در بسیاری از منابع روایی و تاریخی نقل شده است که نشان اعتقاد راسخ وی به عصمت پیامبر از گناهان است. عایشه درباره سیره و اخلاق پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌گوید: ما خير رسول الله (ص) بين امرين قط الا اخذ ايسرها ما لم يكن اثما فان يكن اثما كان ابعد الناس منه[۹]؛ «هیچ‌گاه رسول خدا (ص) میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسان‌ترین آنها - تا زمانی که گناه نبود- را انتخاب کرد؛ اما اگر گناه بود، پیامبر، دورترین مردم از آن بود»؛
  5. عبدالله بن مسعود از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل می‌کند که می‌فرمود: همه شما انسان‌ها هم‌نشینی از جنیان و هم‌نشینی از ملائکه دارید. مردم به پیامبر اکرم (ص) گفتند که شما نیز این چنینید. پیامبر خدا با اذعان به وجود هم‌نشینی جنی با خود فرمودند: «اما خداوند مرا در برابر او یاری داده است. پس او تسلیم من شده و مرا جز به نیکی امر نمی‌کند»[۱۰].توجه به این نکته لازم است که پیامبر خدا (ص) این سخن را تنها خطاب به عبدالله بن مسعود نمی‌گوید، بلکه مخاطب ایشان گروهی از مسلمانان‌اند که پیامبرشان را تکذیب نمی‌کردند. حال، از آنجا که عبارت نقل شده به صراحت نشان عصمت پیامبر اکرم (ص) از گناه - به امداد و لطف الهی - است، آیا نمی‌توان این گروه از مسلمانان را معتقد به عصمت رسول اکرم (ص) دانست؟
  6. مسلمانان که برای مراسم حج به مکه رفته بودند، بی‌آنکه مناسک حج را بگزارند، با پذیرش صلح حدیبیه به مدینه بازگشتند. یکی از وقایعی که هنگام صلح حدیبیه رخ داد، گفت‌و‌گوی عمر بن خطاب با پیامبر اکرم (ص) است که در اغلب منابع تاریخی و روایی با مضمون‌های نسبتاً یکسانی منعکس شده است. عمر بن خطاب که پذیرش صلح حدیبیه را بر خود گران می‌دید، نزد رسول اکرم (ص) رفت و گفت این صلح، موجب حقارت مسلمانان شده است. پیامبر خدا (ص) در پاسخ فرمودند من بنده و فرستاده خدا هستم و هیچ گاه از دستور او سرپیچی نمی‌کنم. عمر بن خطاب پس از شنیدن این سخن که صراحت آن در عصمت پیامبر تردیدناپذیر است، نزد ابوبکر رفت و سخنی را که به پیامبر گفته بود، به ابوبکر نیز گفت. ابوبکر، با توصیه به لزوم تبعیت از اوامر پیامبر خدا (ص) گفت: «من شهادت می‌دهم که او فرستاده خداست، و حق، همان چیزی است که او امر می‌کند، و ما از دستور خدا سرپیچی نمی‌کنیم». عبارت پیامبر اکرم (ص) و نیز ابوبکر آن قدر در بیان عصمت پیامبر خدا (ص) از گناه صریح است که جای هیچ‌گونه توجیه و تردیدی را باقی نمی‌گذارد. عمر بن خطاب پس از شنیدن سخن ابوبکر از کرده خود پشیمان شده بود. ابوعبیده جراح به او توصیه کرد که از شر شیطان به خدا پناه ببرد، و او نیز با گفتن کلمات استعاذه به توصیه وی عمل کرد[۱۱]. طبری، جریان پشیمانی عمر بن خطاب را چنین گزارش داده است: «عمر می‌گفت: همواره به علت ترس از [عواقب] گفتارم [در آن روز] روزه می‌گرفتم، صدقه می‌دادم، نماز می‌خواندم و برده آزاد می‌کردم»[۱۲]؛
  7. عرب‌های ساکن حجاز ذوق و قریحه شعری بالایی داشتند، و در منابع تاریخی، اشعار فراوانی از این شعرا ثبت و ضبط شده است. با آغاز سلسله جنگ‌های مسلمانان با مشرکان و غیرمشرکان، شعرای مسلمان برای بالا بردن روحیه آنان برای مبارزه با دشمنان، شعر می‌سرودند. تأمل در مضمون‌های این اشعار که در حقیقت اعلان عقاید مسلمانان بود، کمک شایانی به درک اعتقاد مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم (ص) خواهد کرد. به چند نمونه دقت کنید:
    1. حسان بن ثابت در جنگ بدر، ضمن ابیاتی خطاب به ابوجهل، پیامبر خدا را مؤیَّد به دست خدا دانسته است[۱۳].
    2. کعب بن مالک در روز جنگ احد در جواب هبیرة بن أبی وهب، پیامبر عظیم‌الشأن اسلام را کسی شمرد که روح القدس از جانب خدا بر او نازل می‌شود، و مسلمانان همه گفته‌های او را تأیید می‌کنند[۱۴]. وی در همان روز از جانب مسلمانان خطاب به مشرکان قریش می‌گوید: پیامبر خدا (ص) عفیف و تصدیق شده است[۱۵]، گفتاری بر پایه حق و کرداری عادلانه دارد و در برخورد با مسلمانان گناه نمی‌کند[۱۶]. چنین مضمون‌هایی نشان باور مسلمانان به عصمت پیامبر اکرم (ص) است؛
  8. نزول آیه تطهیر درحق پنج تن آل عبا از اخبار متواتر فریقین به شمار می‌آید؛ چنان که حاکم حسکانی، انبوهی از روایت‌ها را در طول بیش از ۱۲۰ صفحه نقل می‌کند که همگی بر حصر مصداق اهل بیت در این آیه بر پنج تن آل عبا دلالت می‌کنند[۱۷]. پیامبر خدا (ص) در جریان نزول این آیه فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»[۱۸]؛ «خداوندا، اینان اهل بیت من‌اند، پس پلیدی را از آنان ببر و تطهیرشان کن». دلالت آیه تطهیر بر عصمت از رجس و گناه روشن است. حال به نظر می‌رسد بتوانیم راویان پرشمار این حدیث را با توجه به فهم ساذج آنها از آیه، از باورمندان به عصمت بدانیم؛
  9. مقداد، صحابی پارسا و پرهیزکار پیامبر اکرم (ص)، در اظهار وفاداری به ایشان گفت: «به خدا سوگند، آنچه بنی اسرائیل به موسی (ع) گفتند ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ[۱۹][۲۰]. عبارت مقداد، دست‌کم بر این مطلب دلالت می‌کند، که او تصمیم‌گیری‌های سیاسی و نظامی پیامبر اکرم (ص) را وحیانی می‌دانست، و انقیاد کامل خود و دیگر مسلمانان را از فرمان‌های رسول خدا (ص) اعلام کرد؛
  10. پس از وفات رسول خدا (ص) حسان بن ثابت در رثای آن حضرت شعری را سرود و ضمن آن، ایشان را پیشوایی دانست که مردم را به سوی حق هدایت می‌کند. از دیدگاه حسان، وی آموزگاری راست‌گو بود که اطاعت از او به سعادت می‌انجامد[۲۱]؛
  11. ابوبکر در سال دهم هجری، هنگام تصدی منصب خلافت مسلمانان، خطبه‌ای خواند و درباره خود و پیامبر خدا (ص) گفت: يا أيها الناس إنّما أنا مثلكم‌، و إنّي لا أدري لعلكم ستكلفوني ما كان رسول اللّه (ص) يطيق، إنّ اللّه اصطفى محمّدا على العالمين و عصمه من الآفات، و إنّما أنا متبع... فان استقمت فتابعوني، و إن زغت فقوموني... إنّ لي شيطانا يعتريني، فإذا أتاني فاجتنبوني[۲۲]؛ «ای مردم، همانا من مثل شما هستم و نمی‌دانم، شاید شما مرا به اموری موظف بدانید که پیامبر توان آن را داشت؛ در حالی که خداوند، محمد (ص) را بر همه عالمیان برگزید و او را از همه لغزش‌ها محفوظ داشت، و من تنها پیرو او هستم.... پس اگر در راه راست بودم، از من پیروی کنید، و اگر منحرف شدم، مرا آگاه کنید.... همانا من شیطانی دارم که مرا در برمی‌گیرد». ابوبکر در این خطبه به صراحت ضمن مقایسه خود با پیامبر اکرم (ص)، ایشان را فردی معصوم و حفظ شده از لغزش‌ها - به وسیله خداوند - معرفی می‌کند و در مقابل خود را از این خصیصه محروم می‌داند؛
  12. عصمت رسول گرامی اسلام (ص)، نه تنها باور مسلمانانی بود که سال‌ها وی را دیده و با وی زندگی کرده بودند، بلکه کسی مانند عدی بن حاتم که در سال نهم یا دهم هجری مسلمان شده[۲۳] و مدت زمان اندکی پیامبر اکرم (ص) را درک کرده بود نیز چنین دیدگاهی داشت. وی در جریان جنگ صفین، خطاب به امام علی (ع)، پیامبر اکرم (ص) را کسی شمرد که خداوند او را از هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی محفوظ و معصوم نگه داشته است[۲۴]؛
  13. امام علی (ع) که شاگرد و یار همیشگی پیامبر اکرم (ص) به شمار می‌رفت، نه تنها خود، پیامبر اکرم (ص) را معصوم می‌دانست، بلکه پس از وفات پیامبر اکرم (ص) نیز در آشنا کردن مردم با چنین آموزه‌ای تلاش می‌کرد؛ چنان که وی هنگام فرستادن نمایندگان و فرمانداران خود به مناطق مختلف، تأکید می‌کرد که خداوند پیامبرش را هدایت کرده و برای هدایت مردم فرستاده است[۲۵]. ایشان در جریان جنگ صفین نیز ضمن ابیاتی، پیامبر را «طیب» و «مطهَّر» نامید[۲۶].

با وجود شواهد فراوانی که در این باره نقل شد، می‌توان دریافت که گروه بسیاری از مسلمانان، پیامبر اکرم (ص) را معصوم از گناه می‌دانستند. با وجود این، در برخی منابع معتبر اهل سنت، رویدادهایی از زندگی پیامبر به تصویر کشیده شده که در نگاه نخست با اعتقاد به عصمت آن حضرت ناسازگار است؛ چنان که بخاری و مسلم در کتاب‌های خود در روایات متعددی از عایشه نقل می‌کنند که در حضور پیامبر آوازه‌خوانی به طور غنا انجام می‌شد، و ایشان نیز به آن گوش فرا می‌دادند. برای نمونه نقل می‌شود که روزی پیامبر اکرم (ص) وارد خانه شد، در حالی که دو کنیز آوازه‌خوان، نزد عایشه مشغول آوازه‌خوانی و غنا بودند. پیامبر بدون اعتراض به آنها در بستر خود قرار گرفت، تا اینکه ابوبکر وارد شد و به آن دو اعتراض کرد. پیامبر به ابوبکر فرمود: «دَعْهُمَا»؛ «رهایشان کن»[۲۷]. در روایتی دیگر، عایشه نقل می‌کند که روزی در مراسم عروسی یکی از انصار، پیامبر اکرم (ص) به من فرمود: «ای عایشه، آیا همراه شما لهو نیست؟ انصار لهو را دوست دارند»[۲۸]. در روایاتی نیز عایشه نقل می‌کند که در روز عید عده‌ای - مانند حبشیان- در مسجد مشغول بازی و لعب بودند، و پیامبر اکرم (ص) وقتی دیدند که من نیز علاقه دارم به این صحنه‌ها نگاه کنم، مرا بر دوش خود گذاشت، و هر دو باهم این منظره‌ها را دیدیم[۲۹].

نیز در این میان می‌توان به خطبه معاویة بن ابی سفیان اشاره کرد که وی در تبیین اشتباه بودن کار علی بن ابی طالب (ع) در جریان قتل عثمان، جمله‌ای را بر زبان جاری می‌کند که نشان عدم اعتقاد او به عصمت رسول گرامی اسلام است. وی می‌گوید: «پس اگر برای علی (ع) گناهی است، کسی که از او بهتر و بافضیلت‌تر است نیز، مرتکب گناه شد؛ چنان که خداوند به پیامبرش فرمود: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۳۰]، و نیز موسی بن عمران (ع) کسی را کشت، آن‌گاه استغفار کرد و گناهش بخشیده شد، و هیچ کس خالی از گناه نیست»[۳۱]. با وجود اذعان معاویه به عصمت نداشتن پیامبر اکرم (ص)، همچنان جای این شبهه باقی است که آیا می‌توان این عبارت را ناشی از باور حقیقی وی دانست یا اینکه وی در پی اغراض سیاسی خود چنین سخنانی گفته است.

درباره این گزارش‌ها توجه به چند نکته ضروری است: اولاً، در جعلی بودن این روایات تردیدی نیست. تصویری که قرآن کریم از پیامبر اکرم (ص) ارائه می‌کند، هرگز نمی‌تواند بر محتوای روایات یادشده منطبق باشد. آیا می‌توان تصور کرد پیامبری که به فرموده قرآن، اسوه حسنه مسلمانان است[۳۲]؛ دارای خلق عظیم است[۳۳]؛ به معراج رفته[۳۴] و در افق اعلا قرار گرفته است[۳۵]، به غنای زنان آوازه‌خوان گوش فرادهد؛ آوردن اموری لهوی را در مراسم عروسی تقاضا کند و...؟ اینکه عایشه تنها راوی این روایات است، تردید را دوچندان می‌کند. به راستی مگر همین عایشه نبود که می‌گفت: هیچ‌گاه رسول خدا (ص) میان دو امر مخیر نشد، مگر آنکه آسان‌ترین آنها - تا زمانی که گناه نبود - را انتخاب کرد؛ اما اگر گناه بود، پیامبر دورترین مردم از آن بود»؟[۳۶] آیا می‌توان نسبت دادن چنین اموری را به پیامبر اکرم (ص) پذیرفت؟ ثانیاً، بر فرض اینکه چنین گزارش‌هایی درست باشند، نمی‌توان از وجود آنها به این باور رسید که راوی یا دیگر مسلمانان، عمل مزبور در روایات یاد شده را گناه می‌دانسته‌اند، تا بر اساس آن نتیجه بگیریم که مسلمانان، اعتقادی به عصمت پیامبر اکرم (ص) نداشته‌اند؛ ثالثاً، با مشاهده انبوه شواهدی که پیش‌تر از آنها یاد شد، نتیجه می‌گیریم که اگرچه فضای ذهنی عموم مسلمانان بر معصوم دانستن پیامبر اکرم (ص) استوار بوده است، چنین مدعایی با اینکه شمار معدودی از مسلمانان چنین باوری نداشته‌اند، منافاتی ندارد»[۳۷]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۰؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۳، ص۲۴۱؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۸۳. ترمذی و ذهبی این روایت را صحیح می‌دانند.
  2. گفتنی است کوشش نگارنده در بیان شواهد تاریخی به حسب تقدم زمانی و تاریخی است، تا نشان داده شود که انگاره عصمت در طول دوران ۲۳ سال بعثت پیامبر اکرم (ص) میان مسلمانان وجود داشته است.
  3. عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۱، ص۱۳۵؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، أسد الغابه، ج۴، ص۵۲۴.
  4. نحن قتلنا مسعرا / لما طغى واستكبرا / و سفه الحق و سن المنكرا / قنعته سيفا جروفا ميترا / بشتمه نبينا المطهرا؛ (احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۰۹-۱۱۰).
  5. و ما ذنب من يدعوا إلى البر و التقى / و لم يستطع ان يا رب الشعب يأرب؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۱۶۳-۱۶۴).
  6. تعلم خيار الناس ان محمدا / وزير لموسى والمسيح بن مريم / اتى بالهدى مثل الذي اتيا به / وكل بامر الله يهدي ويعصم؛ (محمد بن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، تحقیق: سهیل زکار، ص۲۲۲).
  7. مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۸، ص۱۳۹؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۲.
  8. احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۳۸؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک (از طریق عایشه)، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۴، ص۴۰۵.
  9. احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹، ۲۲۹؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق: یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ علی بن محمد بن اثیر قرشی دمشقی، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة و النهایة ج۱، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۵۳.
  10. احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۵؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۷، ص۱۰۰.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، ج۱، ص۶۰۶-۶۰۷؛ عبدالملک بن هشام حمیری، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۷۸۱؛ محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۴۵-۴۶؛ احمد بن حسین بیهقی، دلائل النبوة، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، ج۴، ص۱۴۸؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، ج۲، ص۳۷۲.
  12. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۰.
  13. فأنزل ربي نصره لرسوله / و أيده بالعز في كل مشهد؛ (احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱، ص۳۰۷).
  14. عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۴.
  15. لنا حومة لا تستطاع يقودها / نبي أتى بالحق عف مصدق؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۵۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰).
  16. فينا الرسول شهاب ثم يتبعه / نور مضى له فضل على الشهب / الحق منطقه، والعدل سيرته / فمن يجبه إليه ينج من تبب / يمضي و يذمرنا عن غير معصية / كأنه البدر لم يطبع على الكذب؛ (عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، تحقیق: محمد محی الدین عبدالحمید، ج۳، ص۶۶۱).
  17. عبیدالله بن احمد حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸- ۱۴۱.
  18. عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۲، ص۵۴۴.
  19. «تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همین‌جا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.
  20. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۴۰.
  21. عبدالملک بن هشام حمیدی، السیرة النبویة، محمد محی الدین عبدالحمید، ج۴، ص۱۰۸۱.
  22. محمد بن سعد هاشمی، الطبقات الکبری، تحقیق: عبدالقادر عطا، ج۳، ص۱۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ عبدالرحمن بن علی بن جوزی، المنتظم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطاء ج۴، ص۶۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج۱۰، ص۹۸؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی اسماعیلی، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۰۳؛ محمد بن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، ج۱۲، ص۳۱۵.
  23. عزالدین علی بن محمدبن اثیر الجزری، اسدالغابة، ج۳، ص۵۰۵.
  24. يا أمير المؤمنين، أما عصم الله رسوله من حديث النفس و الوساوس و أماني الشيطان بالوحي؛ (نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۲۳).
  25. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۵.
  26. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۶۰.
  27. محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۲، ص۲-۳؛ مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۱.
  28. «يَا عَائِشَةُ، مَا كَانَ مَعَكُمْ لَهْو، فَإِنَّ الأَنْصَارَ يُعْجِبُهُمُ اللَّهْوُ»؛ (محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۶، ص۱۴۰).
  29. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالوهاب بن عبداللطیف، ج۵، ص۲۸۴؛ نیز، ر.ک: مسلم بن حجاج نیسابوری، الصحیح، ج۳، ص۲۲-۲۳.
  30. «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.
  31. احمد بن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۳، ص۵۰.
  32. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  33. ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  34. ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد تا از نشانه‌هایمان بدو نشان دهیم، بی‌گمان اوست که شنوای بیناست» سوره اسراء، آیه ۱.
  35. ﴿وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى «و او در افق فراتر بود» سوره نجم، آیه ۷.
  36. احمد بن ابی عبدالله ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ص۱۸۲؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۱۴، ۱۶۲، ۱۸۹ و ۲۲۹؛ محمدبن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷ و ج۷، ص۱۰۱؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، المستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۷، ص۸۰؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۴۱ و ج۱۰، ص۱۹۲؛ عزالدین علی بن محمد بن اثیر الجزری، اسد الغابه، ج۱، ص۳۶؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، البدایة والنهایة، ج۶، ص۳۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۱، ص۴۶۳.
  37. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۱۱۳-۱۲۳.