انسان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از الناس)

انسان یا به معنای نسیان و یا به معنای انس و الفت، دارای حقیقت و ماهیتی است که نظرات مختلفی درباره آن وجود دارد، برخی حقیقت انسان را جسم یا جسمانی بودن می‌دانند، برخی دیگر مرکب از جسم و نفس و.... منتها از دیدگاه اسلام، حیات اصالتاً از آنِ روح است و تا روح به بدن تعلق دارد، بدن نیز از وی کسب حیات می‌کند؛ لذا انسانیت انسان و اصالت او به روح او بستگی دارد.

مهم‌ترین جایگاه‌هایی که برای انسان در نظام آفرینش وجود دارد عبارت است از: مقام خلافت الهی؛ مقام کرامت و افضلیت انسان؛ برخورداری از فطرت الهی]؛ حامل امانت الهی و برخورداری از آزادی و حق انتخاب.

معناشناسی

معنای لغوی

در وجه تسمیه انسان گفته شده است: با توجه به اینکه انسان اصلش انسیان بوده و آن هم از نسیان است و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد[۱] یا بدان جهت انسان نامیده شد که می‌تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند[۲].[۳]

انسان‌شناسی

خودشناسی

حقیقت انسان

دانشمندان اسلامی درباره حقیقت و ماهیت انسان، آراء مختلفی ارائه کرده‌اند:

قول اوّل: جسم یا جسمانی بودن

برخی حقیقت انسان را جسم یا جسمانی دانسته‌اند و این دیدگاه اکثر متکلمان است[۴]. این طایفه در اینکه کدام یک از ابعاد جسمانی انسان، حقیقت او را تشکیل می‌دهد، دچار اختلاف شده‌اند، برخی آن را همین بنیه و هیکل مخصوص و قابل مشاهده دانسته‌اند[۵]. به عبارت دیگر، انسان در صورت صحت بدن و اعتدال مزاجش، قادر به درک و فهم و انجام کارهایش خواهد بود و در صورت فساد و به هم خوردن اعتدال مزاج، تمامی‌ فعالیت‌های او از بین خواهد رفت، پس قوام انسانیت انسان به بدن و اعتدال مزاجش برمی‌گردد[۶]. سید مرتضی و اکثر معتزله، این قول را پذیرفته‌اند[۷].

دیدگاه جسم یا جسمانی پنداشتن انسان، به دلایل گوناگون عقلی و نقلی مورد نقد دانشمندان واقع شده است:

  1. دلیل اوّل: بدیهی است که اجزای این بدن در حال تبدل بوده و دائماً در حال زیادت و نقصان است و روشن است که امر متبدّل و متغیر غیر از امر ثابت و باقی است، بنابراین انسان نمی‌تواند مجموع این جثّه باشد[۸].
  2. دلیل دوم: انسان وقتی که فکرش متوجه یک کار مخصوص می‌شود، در چنین حالتی از تمامی اجزا و اعضای بدنش غافل می‌شود، لکن از نفس خود غافل نیست. انسان در چنین حالتی به نفس خود عالم و از تمامی بدن و اجزای آن، غافل است، پس حقیقت انسان غیر از بدن و اعضای آن است[۹].
  3. دلیل سوم: خداوند در سوره آل عمران آیه ۱۶۹ می‌فرماید: ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۱۰]، در این آیه با توجه به اینکه بدن انسان مرده است، لکن خداوند می‌فرماید انسان زنده است و در پیش خدا روزی می‌خورد، بنابراین، حقیقت انسان غیر از بدنی است که مرده و به خاک تبدیل می‌شود[۱۱].
  4. دلیل چهارم: خداوند متعال در سوره انعام آیه ۶۱ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ[۱۲]، در این آیه خداوند بیان می‌کند در حالی که بدن انسان مرده است، لکن آنها به سوی خدا برگردانیده می‌شوند. پس آنچه را که به سوی خدا می‌برند، غیر از بدن مرده است[۱۳].

علاوه بر ادلّه نقلی و عقلی، کاوش‌های تاریخی در سیره فرقه‌ها و ادیان جهان، از هند و روم، عرب و عجم، یهود و نصاری و... بر این مطلب دلالت می‌کند که مردم از طرف مردگان خود صدقه داده و برای آنان دعای خیر کرده و به زیارت آنها می‌روند، حال اگر آنها بعد از مرگ بدن، باقی نمانند همه این کارها لغو و عبث خواهد بود[۱۴].[۱۵].

قول دوم: عَرَض بودن

عده‌ای دیگر از متکلمان، حقیقت انسان را عَرَض دانسته‌اند[۱۶]. قول به عرض بودن انسان غیر معقول است، چراکه اوّلاً انسان متصف به علم، قدرت، تدبّر و تصرف است و متصف به این اوصاف قطعاً جوهر است نه عرض[۱۷]. ثانیاً: اعراض در خارج، وجود مستقل نداشته و نحوه وجودشان قائم به وجود جوهر است[۱۸].[۱۹].

قول سوم: مرکب از جسم و عرض

عده‌ای گفته‌اند انسان مجموعی مرکب از جسم و عرض است[۲۰] و گاهی انسان را مرکب از بدن و روح دانسته‌اند، به طوری که بدن را جسمی‌ کثیف و روح را جسمی‌ لطیف شمرده‌اند که صفات نفسانی راجع به جسم لطیف است و صفات بدنی راجع به جسم کثیف. با تأمّل در ادلّه‌ای که برای بطلان قول اوّل و دوم بیان گردید، این دیدگاه نیز باطل می‌شود و نیازی به تکرار آن نیست[۲۱].

قول چهارم: مرکب از بدن و نفس مجرّد

عده‌ای انسان را مرکب از بدن و نفس مجرّد می‌دانند و قائلان به این دیدگاه نیز دو طایفه هستند: برخی از آنان حقیقت انسان را مرکب از نفس مجرد و بدن دانسته و تقوّم حقیقت انسان از نفس و بدن، شبیه تقوّم جسم به مادّه و صورت است. طایفه‌ای دیگر از دانشمندان اکثر فلاسفه و برخی از متکلمان امامیه بر این باورند که هر چند انسان مرکب از دو بُعد بدن و نفس مجرّده است، لکن حقیقت انسان را همان نفس مجرد و روح او تشکیل می‌دهد که نه جسم است و نه جسمانی، بلکه بالقوه عاقل بوده و تعلّق تدبیری به بدن دارد[۲۲] و این حقیقت هرگز نمی‌میرد، لکن بعد از مرگ بدن از او جدا شده و باقی می‌ماند[۲۳].

آیات زیادی از قرآن و روایات معصومان (ع) به همین مطلب دلالت می‌کنند[۲۴]. امام علی (ع) در این زمینه فرمودند: "حقیقت انسان همان عقل اوست[۲۵] و نیز امام صادق (ع) می‌فرماید: "اساس و رکن انسان عقل است و عقل انسان عبارت از زیرکی، درایت، صیانت و علم است، و آدمی به سبب عقل کامل می‌شود و عقل، دلیل و راهنما و کلید امور اوست[۲۶].

از مجموع مطالب یاد شده می‌توان نتیجه گرفت که روح و بدن در نظر اسلام در واقع مخالف همدیگرند، حیات اصالتاً از آنِ روح است و تا روح به بدن تعلق دارد، بدن نیز از وی کسب حیات می‌کند و هنگامی‌که روح از بدن قطع علاقه می‌کند، بدن از کار می‌افتد و روح همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد[۲۷]. بنابراین انسانیت انسان و اصالت او به روح او بستگی دارد که با فاسد شدن بدن از بین نمی‌رود و ادراک لذت و الم از سوی انسان متوقف بر داشتن بدن نیست[۲۸].[۲۹]

جهان‌بینی توحیدی و جایگاه انسان

مهم‌ترین جایگاه‌ها و رتبه وجودی انسان در نظام آفرینش عبارت است از:

  1. مقام خلافت الهی: بارزترین مقامی‌ که خداوند برای انسان مقدّر فرموده است، مقام خلافت الهی است[۳۰]. حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است و آن اصل وجود و کمال آن است.
  2. مقام کرامت و افضلیت انسان: خداوند درباره کرامت و افضلیت انسان بر سایر موجودات در سوره اسراء آیه هفتادم، می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً[۳۱].
  3. برخورداری از فطرت الهی]: یکی دیگر از شایستگی‌های والای انسان این است که خداوند او را به لحاظ خلقت و ساختار درونی، خداشناس و خداجو آفریده است[۳۲]. نقش فطرت در انسان به منزله هادی و راهنما به سوی سعادت و کمال که غرض از خلقت اوست خواهد بود[۳۳].
  4. حامل امانت الهی: یکی دیگر از خصوصیات منحصر به فردی که قرآن برای انسان مطرح می‌کند آن است که انسان دارای قابلیت‌ها و استعدادهایی برای قبول و حمل امانت الهی بوده و آن را پذیرفته است[۳۴].
  5. برخورداری از آزادی و حق انتخاب: آزادی و برخورداری از حقّ اختیار و انتخاب یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ الهی برای بشر بوده و از کمالات ذاتی اوست، قرآن، برخورداری انسان از آزادی تکوینی را با تعبیراتی نشان دادن راه[۳۵] بیان می‌کند. آدمی‌ هر‌چند به لحاظ تکوین و ساختار وجودی آزاد بوده و حقّ اختیار و انتخاب دارد، لکن در حوزه تشریع، اخلاق و قانون و هم به لحاظ حکم عقلی، موظف و مکلف است که آنچه را که مایه سعادت و تعالی واقعی خود و جامعه است بیان کرده و در حوزه عمل نیز بر اساس عدالت و حکمت رفتار کند.

با توجه به مباحثی که پیرامون جایگاه انسان مطرح گردید روشن شد که اوّلاً: خداوند انسان را موجودی خودآگاه و مختار آفریده است و در وجود او شایستگی‌های منحصر به فردی همچون خداشناسی و خداگرایی فطری و بالاتر از آن دریافت علم به اسماء و صفات الهی و سیر صعودی در اسماء و صفات الهی و نیل به مقام خلیفة اللهی قرار داده است[۳۶].

نفس انسان

هریک از موجودات، بنابر مرتبه‌ای که از هستی برخوردارند، دارای حدّ معیّنی از حیات و علم و قدرت و سایر صفات وجودی هستند؛ مثلاً نفوس نباتی و یا حیوانی، تنها در محدوده خود دارای ادراک هستند و فرشتگان نیز، بنا بر مرتبه‌ای که در عوالم مجرّده دارند، دارای مقامی متناسب با مرتبه تجرّدی خود هستند. در این میان، تنها نفس انسان است که استعداد حضور در همه مراتب عالم را دارد؛ چنان‌که خداوند درباره خلقت انسان می‌فرماید: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ[۳۷]. یعنی انسان را واجد بهترین استعدادها آفریدیم.

نفس همه انسان‌ها استعداد کمال بی‌نهایت تا نیل به مقام خلافت الهی را دارد. فعلیّت این مراتب، منوط به تربیت و تعلیم نفس در تحت هدایت نفوس انبیاء و اولیاء الهی (ع) است[۳۸].

محدوده مالکیّت و ولایت انسان در جهان

مراتب مالکیّت و ولایت در تصرّف انسان، بنا بر قرب و بُعد و نوع رابطه‌ای که با مملوک خود دارد، متفاوت است؛ زیرا انسان در روابط فردی خود، مالک نفس و قوای نفسانی خود و آثار آنها در معقولات و تخیّلات خویش است؛ مالکیّت او در این مراحل، چون دائرمدار وجود است، مالکیّتی حقیقی، مانند مالکیّت و حاکمیّت علّت بر معلول است. در مرتبه پایین‌تر، مالکیّت انسان بر بدن و جوارح مادّی خود است که چنین مالکیّتی، برزخ میان مالکیّت حقیقی و اعتباری است. در مرتبه بعد، انسان نسبت به اموال و دارایی‌های خود مالکیّتی اعتباری دارد. در فرهنگ قرآن، از آنجا که همه عالم مخلوق خداوند است، مالکیّت اصلیِ همه آنها به خالق تعلّق دارد. بر این مبنا، خود و کلیّه متعلّقات انسان نیز، به عنوان یکی از مخلوقات خداوند، از آن اوست؛ به همین جهت، هرگونه تصرّف انسان در متعلّقاتش نیز باید با اذن مالک اصلی صورت پذیرد؛ و الا حقّ تصرّف در آن را ندارد.

نتیجه آنکه: چون خداوند خالق جهان است، عقلاً ولیّ مطلق جهان است و عرصه‌های تکوین و تشریع، تحت ولایت الهی است. بر این مبنا، جریان ولایت غیر پروردگار در نظام عالم و امور اعتباری، می‌باید از خداوند آغاز و به او ختم گردد. هرچند این امر در پدیده‌ها به طور قهری صورت می‌گیرد و آیات فراوان قرآن مشیر به آن است، ولی در امور هنجاری و تکالیف دینی و قوانین فردی و اجتماعی اسلام، همه ولایت‌ها باید مأذون از ولایت الهی باشد و الا والی و موَلَّی علیه، غاصب و مغصوب محسوب شده و در قیامت مورد مؤاخذه واقع خواهند شد.

بر همین اساس است که بسیاری از حسابرسی‌ها و مُؤخَذات پروردگار درباره مالکیّت‌های حقیقی و اعتباری انسان در دنیا و آخرت معنا پیدا می‌کند[۳۹].

منابع

پانویس

  1. تاج العروس، ج۴، ص ۱۰۲؛ لسان العرب، ج۱، ص ۲۳۲ـ ۲۳۱.
  2. تفسیر صدرالمتألهین، ج۲، ص ۳۰۱.
  3. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۰۷.
  4. التفسیر الکبیر، جزء ۲۱، ص ۴۰؛ المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۸.
  5. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  6. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  7. اشراق اللاهوت فی نقد شرح الیاقوت، ص ۳۸۳، اللوامع الالهیه، ص ۴۴۱.
  8. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۰، انوار الحکمة، ص ۲۷۰
  9. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۴۰؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۱۸۳.
  10. و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند؛ سوره آل عمران، آیه۱۶۹.
  11. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۴۱؛ گوهر مراد، ص ۵۹۷.
  12. و او بر بندگان خویش چیره است و بر شما نگهبانانی می‌فرستد تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند و آنان کوتاهی نمی‌ورزند؛ سوره انعام، آیه۶۱.
  13. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۱.
  14. التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۲.
  15. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۰۸-۵۰۹.
  16. کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص ۴۴؛ تلخیص المحصّل، ص ۳۷۹؛ المغنی، ص ۳۱۰.
  17. التفسیر الکبیر، جزء۲۱، ص ۴۴.
  18. نهایة الحکمه، ص ۳۲.
  19. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۰۹-۵۱۰.
  20. تلخیص المحصّل، ص ۳۷۸؛ کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۳۲۷.
  21. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۱۰.
  22. شرح المواقف، ج۲، ص ۶۶۸؛ الکافی با تعلیقه علاّمه شعرانی، پاورقی، ج۹، ص ۱۰۱.
  23. المنقذ من التقلید، ص ۲۹۱.
  24. سوره مؤمنون، آیه ۱۲ ـ ۱۴.
  25. بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۰۸؛ امالی، ص۲۴۰.
  26. الکافی، ج۱، ص ۲۵؛ بحارالانوار، ج۱، ص ۹۰.
  27. شیعه در اسلام، ص ۲۰۷.
  28. تفسیر بیضاوی، ج۲، ص ۱۱۴.
  29. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۱۰-۵۱۲.
  30. سوره بقره، آیه۳۰.
  31. و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم؛ سوره اسراء، آیه۷۰.
  32. سوره روم، آیه۳۰.
  33. المیزان، ج۱۶، ص ۱۸۷.
  34. سوره احزاب، آیه۷۲.
  35. سوره انسان، آیه۳؛ سوره کهف، آیه۲۹؛ سوره بقره، آیه۲۵۶.
  36. شجاعی، احمد، مقاله «انسان»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۵۱۲ ـ ۵۲۲.
  37. «که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.
  38. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۵۸-۳۵۹.
  39. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۴۶۲-۴۶۴.