افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیافسانه غرانیق - عصمت پیامبر خاتم
مدخل وابستهگستره عصمت
تعداد پاسخ۵ پاسخ

افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

تبیین شبهه

یکی از داستان‌هایی که با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد، افسانه غرانیق است. در برخی از کتب روایی و تفسیری اهل سنّت[۱]، چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم (ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت می‌کردند، وقتی به این آیات رسیدند: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۲] ‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۳] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت می‌رود.

مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر (ص)، جز مخالفت با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر (ص) نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد ـ به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!

رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا (ص) نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی. جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟

آن‌گاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۴].

با نزول این آیات، به غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۵].[۶]

پاسخ جامع اجمالی

علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانه‌ها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:

پاسخ نخست: اشکالات سندی و دلالی افسانه غرانیق

علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانه‌ها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:

  1. بسیاری از صاحب‌نظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۷] و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند. نزدیک‌ترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها نقل کرده‌اند، ابن‌عباس است و حال آنکه ابن‌عباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است[۸]. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر می‌گردد[۹]؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابن‌عباس[۱۰] سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است[۱۱]. راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر (ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند[۱۲].[۱۳]
  2. این حدیث مخالف قرآن است و حدیث مخالف قرآن بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۱۴] و روایات غرانیق با آیات قرآنی مخالف و ناسازگار است[۱۵].
  3. دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمت‌ها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟[۱۶].[۱۷]
  4. به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام (ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بت‌ها[۱۸] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۱۹].[۲۰]
  5. چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم (ص) و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد، این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۲۱].[۲۲]
  6. اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند[۲۳].[۲۴]
  7. این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۲۵]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است[۲۶]: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۲۷]. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و انکار قریش، بر حضرت گران می‌آمد، آرزو می‌کرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۲۸].
  8. تناقضات فراوانی در نقل‌های مختلف این داستان به چشم می‌خورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را می‌نمایاند.[۲۹]؛ یعنی اولاً در گوینده جملات "تلك الغرانيق العلى" اختلاف است که آیا پیامبر یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است. ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همین‌رو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۳۰].[۳۱] برخی گفته‌اند که شب بعد از وقوع این جریان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و حضرت را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد. اما در برخی دیگر از نقل‌ها آمده است که افشای این جریان و آگاهی پیامبر از ماجرا تا مدت‌ها طول کشید؛ به طوری که مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با شنیدن خبر توافق پیامبر با قریش، به مکّه برگشتند. امّا پس از مدتی جبرئیل از نسخ آیات شیطانی خبر داد و مجدداً مشرکان سخت‌گیری‌های خود را آغاز کردند[۳۲]. همچنین، در بعضی از نقل‌ها، زمان سجده پیامبر و مشرکان، پس از اتمام آیه آخر سوره نجم عنوان شده، اما ظاهر برخی دیگر از روایات این است که پس از القای تلک الغرانیق.... بوده است[۳۳].[۳۴]
  9. سوره نجم و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت می‌باشد و حال آیه تمنّی که این داستان به عنوان شأن نزول آن، مطرح می‌شود، در سوره حج واقع شده که به تصریح بسیاری از مفسران از سوره‌های مدنی است[۳۵].
  10. آیات سوره اسراء نیز دلالتی بر سرزنش پیامبر (ص) و تأثیرپذیری ایشان از دسیسه‌های شیطان ندارد؛ زیرا در شأن نزول این آیه گفته‌اند[۳۶]. آیات سوره اسراء در تناقض و تنافی آشکار با قصه غرانیق است؛ زیرا این آیات می‌فرمایند که پیامبر هیچ رکون و تمایلی به مشر کین نشان نداد و هرگز بر آنها اعتماد نکرد؛ که اگر کم‌ترین تمایلی به آنها پیدا می‌نمود به سخت‌ترین عذاب‌های دنیوی و اخروی دچار می‌شد. اما طبق داستان غرانیق، نه تنها پیامبر به آنها تمایل پیدا کرد، بلکه به خواسته اصلی آنها جامه عمل پوشید و دست از رکن اصلی دعوت خویش (مبارزه با بت‌ها) برداشت و چیزی را که خداوند نفرموده بود به او نسبت داد[۳۷]. بنابراین، این آیات نه تنها بر لغزش و انحراف پیامبر دلالتی ندارند، بلکه بر عصمت حضرت نیز صحه می‌گذارند؛ زیرا تثبیت الهی چیزی غیر از عصمت‌ها نیست[۳۸].[۳۹]
  11. تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود؛ آن آیات عبارت‌اند از: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۴۰]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر (ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟! دیگر آیات این سوره، به نکوهش بت و بت‌پرستان می‌پردازند که مجالی برای شک و تردید در پست بودن آنها باقی نمی‌گذارد: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۴۱]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی می‌توانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: ﴿وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ[۴۲]، ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۴۳]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان می‌دهد کافران و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، پیامبر اکرم (ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می‌شود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۴۴]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم (ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۴۵].
  12. ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ[۴۶]. اگر پیامبر (ص) این کلمات را بر قرآن افزوده بود، طبق این آیه شریفه به مجازاتی سخت مبتلا می‌شد؛ اما از آنجا که چنین امری تحقق نیافته است، این نتیجه به دست می‌آید که این کلمات بر زبان حضرت جاری نشده است[۴۷]. البته از این استدلال نمی‌توان در برابر دیدگاهی بهره برد که این کلمات را گفتار شیطان می‌داند که به تقلید از صدای حضرت، آنها را ادا کرده است؛ چون حضرت هیچ سخنی را نبسته است؛ از مجموع آیاتی که فرایند وحی را از آغاز تا انجام، مصون از هرگونه لغزش معرفی می‌کنند، چنین برداشت می‌شود که این داستان افسانه و انگارهای بیش نیست؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) اولاً در ناحیه دریافت وحی معصوم است: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۴۸]؛ ثانیاً در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۴۹]؛ ثالثاً در مقام انشا و ابلاغ، ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۵۰]، و رابعاً در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۵۱][۵۲]. آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگ‌دلی)[۵۳] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۵۴].
  13. خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیام‌های الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا [۵۵] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند[۵۶].
  14. ناهمخوانی با تاریخ: اولاً حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمی‌کرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد؛ ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند؛ ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقه‌ترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت می‌داند و بر طعن راویان آن تأکید می‌کند[۵۷]؛ رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است[۵۸].[۵۹]

پاسخ دوم: صیانت از لغزش با حفظ الهی

ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید می‌کند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۶۰].

پاسخ سوم: رعایت حال برخی مسلمانان

بر پایه اخباری، آیه درباره امیرمؤمنان، علی (ع) است. حضرت رسول (ص) که می‌دانست بسیاری از همان مسلمانان، به ویژه منافقان، با علی (ع) دشمنی دارند - چراکه او در جنگ‌ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته بود- هنگامی که امر الهی درباره نصب امیرمؤمنان، علی (ع) بر خلافت رسید، برای اینکه آنها دست از اسلام برندارند، در ابلاغ امر الهی قدری توقف کرد. خداوند برای اینکه مسلمانان بدانند حضرتش در اجرای اوامر الهی کوتاهی نمی‌کند، این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع غدیر خم که مسلمانان متفرق می‌شدند، وسعت داشت. در عبارت ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل ﴿كَادُوا همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود پیغمبر (ص) را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت ﴿عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۶۱]، ﴿الَّذِي امیرمؤمنان است و موضوع وحی، تبلیغ خلافت و نصب علی (ع) است. ﴿لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که رسول خدا (ص) بر خلاف وحی الهی، غیر علی (ع) را بر خلافت نصب کند ﴿وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۶۲] می‌گفتند اگر چنین کنی، ما تو را دوست خود می‌گیریم؛ غافل از اینکه آن حضرت، از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ بلکه آنچه می‌گوید، جز وحی نازل شده بر او نیست ﴿مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۶۳] و خداوند نیز می‌فرماید: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۶۴][۶۵].

پاسخ چهارم: مماشات با مشرکان

در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم (ص) گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر (ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد...[۶۶].

همچنین در روایتی آمده است قریش به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه رحمت را به آیه عذاب و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان می‌آوریم که این آیه شریفه نازل شد[۶۷]. در پاره‌ای از روایات، نسبت‌های ناروایی به پیامبر (ص) داده شده است که تأویل پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمی‌توان به این روایات پیوند داد[۶۸].[۶۹]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. احمد حسین شریفی؛
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یکی از داستان‌هایی است که با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد، افسانه غرانیق است. در برخی از کتب روایی و تفسیری اهل سنّت[۷۰]، چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم (ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت می‌کردند، وقتی به این آیات رسیدند: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۷۱]‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۷۲] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت می‌رود.

مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر (ص)، جز مخالفت با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر (ص) نیز – شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد - به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند! رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا (ص) نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی. جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟

آن‌گاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد. ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۷۳].

با نزول این آیات، به غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۷۴].

آنچه که در این آیه بیان شده، این است که هر وقت پیامبری "تمنّی" می‌کرد، شیطان در اُمنیه او دخالت می‌نمود. باید دید امنیّه چیست و دخالت شیطان به چه معناست؟

اُمنیه در لغت به معنای آرزو است و تمنی به معنای "آرزو کردن". ولی صاحبان این شبهه می‌گویند: در این آیه، تمنّی به معنی قرائت است. و در تأیید این معنا، به اشعار بعضی از شعرای عرب تمسک کرده‌اند که در آنها "تمنی" به معنای "قرائت" به کار رفته است[۷۵].

از این رو معنای آیه این می‌شود: هر وقت پیامبر، چیزی قرائت و تلاوت می‌نمود، شیطان در آنچه که تلاوت شده، چیزهای دیگری نیز القا کرده، بر آن می‌افزود[۷۶].

پیش از بیان اشکالات و اثبات ذکر جعلی بودن داستان، توجیهاتی را که برخی از علمای اسلامی برای این قصه ذکر کرده‌اند، تا ظاهری آراسته بدان دهند. از نظر می‌گذرانیم.

  1. نظر به آیه شریفه ﴿أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ در واقع این پیامبر نبود که دو جمله پیش گفته را بر زبان راند، بلکه شیطان صدای خود را با صدای پیامبر در هم آمیخت؛ به نحوی که مردم گمان کردند، گوینده این جملات پیامبر (ص) است[۷۷].
  2. این دو جمله به واقع از آیاتی بودند که بر پیامبر (ص) نازل شد؛ اما منظور از غرانیق، بت‌ها نبودند، بلکه مراد، فرشتگانند. چنان‌که آیه ۲۶ همین سوره در رابطه با شفاعت ملائکه می‌باشد. اما در عین حال، تلاوت این آیات، به دلیل سوء استفاده‌هایی که از آنها می‌شد، منسوخ[۷۸] گردید[۷۹].

نقد و بررسی: علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی پیش گفته برای ردّ این گونه افسانه‌ها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:

  1. بسیاری از صاحب‌نظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۸۰] و گفته‌اند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمی‌رسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبوده‌اند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند. نزدیک‌ترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها نقل کرده‌اند، ابن‌عباس است و حال آنکه ابن‌عباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است[۸۱]. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر می‌گردد[۸۲]؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابن‌عباس.
  2. این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش – و حتی قبل از آن – سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۸۳]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است[۸۴]: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۸۵]. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و انکار قریش، بر حضرت گران می‌آمد، آرزو می‌کرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۸۶].
  3. تناقضات فراوانی در نقل‌های مختلف این داستان به چشم می‌خورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را می‌نمایاند. مثلاً برخی گفته‌اند که شب بعد از وقوع این جریان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و حضرت را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد. اما در برخی دیگر از نقل‌ها آمده است که افشای این جریان و آگاهی پیامبر از ماجرا تا مدت‌ها طول کشید؛ به طوری که مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با شنیدن خبر توافق پیامبر با قریش، به مکّه برگشتند. امّا پس از مدتی جبرئیل از نسخ آیات شیطانی خبر داد و مجدداً مشرکان سخت‌گیری‌های خود را آغاز کردند[۸۷]. همچنین، در بعضی از نقل‌ها، زمان سجده پیامبر و مشرکان، پس از اتمام آیه آخر سوره نجم عنوان شده، اما ظاهر برخی دیگر از روایات این است که پس از القای تلک الغرانیق.... بوده است[۸۸].
  4. سوره نجم و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت می‌باشد و حال آیه تمنّی که این داستان به عنوان شأن نزول آن، مطرح می‌شود، در سوره حج واقع شده که به تصریح بسیاری از مفسران از سوره‌های مدنی است[۸۹].
  5. امّا آیه ۵۲ سوره حج - که شأن نزول آن را داستان غرانیق دانسته‌اند- هیچ‌گونه ارتباطی با این مسأله ندارد. بلکه مقصود این است که[۹۰] هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر اینکه یک آرزو داشت و آن، قوام دین خداوند بود. تنها آرزوی تمامی انبیا و تنها امیدی که همه آنها در دل می‌پروراندند، این بود که "کلمة الله" بر تمامی جهان حکم‌فرما شود و احکام و دستورات خداوند در گستره زمین به اجرا درآید. اما شیطان با انواع دسیسه‌ها و حیله‌ها، مردم را فریب داده، آنها را از جاده حق گمراه می‌نمود. از این رو دعوت پیامبران را کمتر اجابت می‌گردند. با توجه به این مسأله، خداوند رسول الله (ص) را دلداری می‌دهد که این، تو تنها نیستی که مورد انکار و طرد انکار قومت قرار گرفته‌ای و سخنان تو در دل‌های آنان تأثیری ندارد، بلکه همه پیشینیان تو نیز با همین مشکل رو‌به‌رو بودند. به هر حال، شیاطین همواره با لطایف الحیل راه را بر مؤمنان می‌بستند، امّا یقین بدان که ﴿فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ خداوند القائات و وسوسه‌های شیطانی را محو و نابود خواهد کرد و آیات خویش را استحکام خواهد بخشید.
  6. آیات سوره اسراء نیز دلالتی بر سرزنش پیامبر (ص) و تأثیرپذیری ایشان از دسیسه‌های شیطان ندارد؛ زیرا در شأن نزول این آیه گفته‌اند[۹۱]: عده‌ای از طایفه ثقیف به حضرت پیشنهاد دادند که با سه شرط حاضریم به تو ایمان آوریم:

اول: نماز را بدون رکوع و سجود به جا آوریم؛

دوم: بت‌هایمان را با دست خود نشکنیم (بلکه دیگران بشکند)؛

سوّم: به مدت یک سال اجازه بت‌پرستی داشته باشیم.

پیامبر اکرم (ص) پیشنهاد اول و سوم را نپذیرفت، ولی با پیشنهاد دوم موافقت نمود. امّا گویا آنان همچنان انتظار داشتند که پیامبر (ص) نرمش نشان داده، با شرایط دیگرشان نیز موافقت نماید. لکن پیامبر (ص) هیچ گونه سازش و نرمشی از خود نشان ندادند.

با دقت در آیات نیز روشن می‌شود که هرگز سازشی صورت نگرفته است. چنان‌که می‌فرماید: ﴿لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۹۲]. ﴿لَوْلَا در این آیه، به اصطلاح، امتناعیه است؛ یعنی، اگر ما آن استواری و استقامتی که شایسته تو بود، به تو عطا نمی‌کردیم، ممکن بود دچار تزلزل شوی و گرایشی - هر چند ناچیز - به آنان پیدا کنی؛ اما ما تو را حفظ کرده، ثابت قدم نگه داشتیم و از این رو هیچ گونه تمایلی نسبت به آنها از خود نشان با ندادی[۹۳].

در واقع، آیات سوره اسراء در تناقض و تنافی آشکار با قصه غرانیق است؛ زیرا این آیات می‌فرمایند که پیامبر هیچ رکون و تمایلی به مشر کین نشان نداد، و هرگز بر آنها اعتماد نکرد؛ که اگر کم‌ترین تمایلی به آنها پیدا می‌نمود به سخت‌ترین عذاب‌های دنیوی و اخروی دچار می‌شد. اما طبق داستان غرانیق، نه تنها پیامبر به آنها تمایل پیدا کرد، بلکه به خواسته اصلی آنها جامه عمل پوشید و دست از رکن اصلی دعوت خویش (مبارزه با بت‌ها) برداشت و چیزی را که خداوند نفرموده بود به او نسبت داد[۹۴].

بنابراین، این آیات نه تنها بر لغزش و انحراف پیامبر دلالتی ندارند، بلکه بر عصمت حضرت نیز صحه می‌گذارند؛ زیرا تثبیت الهی چیزی غیر از عصمت‌ها نیست»[۹۵].[۹۶].
2. حجت الاسلام و المسلمین انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی باورمندان به نفی عصمت پیامبران، برای اثبات دیدگاه خود، افسانه‌ای با عنوان داستان غرانیق نقل کرده‌اند. این گروه، اصل این داستان را در مورد آیه‌های سوره نجم می‌دانند و برای تبیین دیدگاه خود در این آیه شریفه، از آیه ۵۲ سوره حج بهره می‌جویند. این بحث از جهتی با عصمت تمام پیامبران ارتباط دارد و از سوی دیگر به ویژه با عصمت پیامبر اکرم (ص) پیوند می‌یابد؛ چون مصداق روشن آن را همین داستان غرانیق دانسته‌اند؛ اما از آنجا که اثبات یا نفی عصمت، امری فراگیر است و همه پیامبران را شامل می‌شود و هیچ یک از عالمان دینی در این جهت قایل به جدایی بین پیامبران نیستند، در همین فصل بدان پرداخته شده است.

نقد و بررسی این داستان در نقد ادعای نفی عصمت پیامبران، به ویژه حضرت رسول (ص) ضروری است.

تبیین شبهه: بر پایه نقل مورخان و نویسندگان شأن و اسباب نزول آیات، پیامبر اکرم (ص) هنگام تلاوت آیاتی از سوره نجم، جملاتی بر زبانش جاری شده که بیانگر ستایش از بتان بوده است، و این خود لغزشی بس بزرگ است که سلامت وحی و عصمت را به چالش می‌کشاند.

طبری داستان را چنین نقل می‌کند: گفته شده که سبب نزول این آیه بر پیامبر اکرم (ص) آن بوده است که شیطان توانسته است هنگام تلاوت قرآن از سوی حضرت رسول (ص) جمله‌های غیر قرآنی را بر زبان حضرت جاری سازد. آن داستان از این قرار است که حضرت روزی در جمع مشرکان نشسته بودند که سوره نجم نازل گردید. حضرت در حال تلاوت سوره، هنگامی که آیه‌های ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۹۷] را تلاوت فرمود، شیطان دو جمله بر این آیه‌ها افزود و بر زبان حضرت جاری ساخت؛ آن دو جمله این چنین بود: تلك الغرانيق العلى[۹۸]، و ان شفاعتهن لترتجى. حضرت با تلاوت آیه سجده در پایان این سوره ﴿فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا[۹۹] به سجده افتادند. مسلمانان نیز همراه حضرت به سجده رفتند. مشرکان نیز با شادمانی، مسلمانان را در سجده همراهی کردند. شب هنگام جبرئیل بر حضرت نازل شد و حضرت آیات سوره نجم را بر وی عرضه فرمود. جبرئیل پس از شنیدن این دو جمله، اظهار داشت این دو جمله در این سوره وجود ندارد. حضرت از اینکه چنین نسبتی در مورد خداوند روا داشته است، غمناک گردید؛ تا اینکه با نزول آیه ۵۲ سوره حج، بر دل غم‌آلود حضرت، نسیم تسلی و آرامش وزید و غبار غم از قلب مقدسش زدوده گشت[۱۰۰].

طبری در نقلی دیگر چنین آورده است: حضرت روزی در یکی از محافل قریش که جمع زیادی حضور داشتند، آرزو کرد که از سوی خداوند آیه‌ای نازل نشود که مایه تنفر آنان گردد. خداوند سوره نجم را نازل فرمود. وقتی پیامبر اکرم (ص) آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى... را تلاوت کرد، شیطان این کلمات را بر زبان حضرت جاری ساخت: تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى و در پایان سوره، همگی به سجده رفتند. مشرکان با رضایت از این پدیده، گفتند: می‌دانیم خداوند زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که روزی می‌دهد و می‌آفریند؛ اما معبودان ما شافعان ما نزد او هستند و چون تو برای آنها بهره‌ای قرار دادی، ما همراه تو خواهیم بود. شب هنگام که جبرئیل خدمت حضرت رسید و آن جمله‌ها را شنید، گفت: من اینها را از سوی خداوند نیاورده‌ام. حضرت فرمود: به خداوند افترا زده‌ام؛ که این آیات نازل گشت: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۰۱] پس از نزول این آیات، همچنان هاله‌ای از غم، قلب حضرت را فرا گرفته بود تا اینکه آیه ۵۲ سوره حج نازل شد. وقتی این خبر به مهاجران حبشه رسید، پنداشتند که تمام اهل مکه مسلمان شده‌اند. از آن رو به سوی خویشان خود بازگشتند و گفتند آنان نزد ما محبوب‌ترند؛ اما هنگامی که نزد آنان رفتند، دیدند آنان بازگشته‌اند و خداوند القائات شیطان را از بین برده است[۱۰۲].

وی داستان را به گونه‌های دیگری نیز نقل کرده است که برای رعایت اختصار از گزارش آنها خودداری می‌شود. سمرقندی داستان را به گونه‌ای متفاوت با نقل طبری، چنین گزارش می‌کند: «پیامبر (ص) در مسجدالحرام به تلاوت سوره نجم مشغول بود. پس از آنکه این آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى... را قرائت فرمود، شیطان به صورت جبرئیل حاضر شد و این جمله‌ها را بر زبان حضرت جاری ساخت: تلك الغرانيق العلى منها الشفاعة ترتجى...[۱۰۳].

چکیده شبهه و پاسخ آن، چنین است که این سخنان از زبان حضرت شنیده شده است؛ در این صورت، سه احتمال مطرح می‌گردد: سهو و قهر و اختیار که نیازمند بررسی‌اند. این احتمال که این کلمات از روی سهو و فراموشی بر زبان حضرت جاری شده باشد، مردود است؛ زیرا اولاً احتمال سهو در گفتار وحیانی حضرت رسول (ص) اعتماد به آن را خدشه‌دار می‌سازد؛ ثانیاً هرگز کلماتی چنین هم‌وزن با آیات قرآن از روی سهو از انسان صادر نمی‌شود؛ ثالثاً چرا حضرت هنگامی که آیات و کلمات را بر جبرئیل عرضه می‌فرمود، به اشتباه خود پی نبرد؟ گرچه برخی مفسران در مقام توجیه آن برآمده و چنین گفته‌اند: «خداوند بلافاصله حضرت را آگاه فرمود و هیچ بشری از سهو به دور نمی‌باشد... البته خداوند کار شیطان را با آگاه‌سازی پیامبرش منسوخ می‌سازد و آیات خود را با نسخ موارد اضافه شده تحکیم می‌بخشد»[۱۰۴].

پاسخ: این نقل ایرادهایی دارد که عبارت‌اند از:

الف) ضعف سندی: در این مجال، نکاتی چند درخور توجه است:

  1. سلسله سند این جریان، در نهایت به ابن عباس می‌رسد که به نظر برخی محققان، سن وی هنگام نزول سوره نجم، بیش از سه سال نبوده است[۱۰۵]. دیگر راویان آن عبارت‌اند از: محمد بن کعب سلیم القرظی (متولد ۴۰ قمریمحمد بن قیس، سخنگوی دولت عمر بن عبدالعزیز؛ ابی العالیه البرا (متوفای ۹۰ قمری)، و سعید بن جبیر که از تابعان بوده است و ماجرا را از ابن عباس نقل می‌کند. وی به نظر بعضی از عالمان هنگام نزول سوره نجم هنوز به دنیا نیامده بود، بلکه سال تولد وی یک سال پیش از هجرت بوده است[۱۰۶]. بنابراین هیچ کدام از راویان، زمان پیامبر اکرم (ص) را درک نکرده‌اند. دیگر راویان نیز وضعیتی مشابه دارند؛
  2. نخستین مورخی که به نقل این داستان پرداخته، محمد بن سعد، نویسنده کتاب الطبقات الکبری است. پس از او محمد بن جریر طبری در تفسیر جامع البیان و در کتاب تاریخ الامم و الملوک آن را گزارش کرده است. تمام راویانی که در سلسله سند این داستان قرار دارند، افرادی ضعیف و غیر موثق‌اند[۱۰۷]. محمد بن اسحاق بن خزیمه، در پاسخ به پرسشی در مورد این داستان، آن را ساخته و پرداخته زندیق‌ها دانسته و کتابی در رد آن نگاشته است. همچنین احمد بن حسین بیهقی، این داستان را مردود دانسته و راویان آن را ضعیف شمرده است[۱۰۸]؛
  3. بخاری، ماجرای سجده مسلمانان و مشرکان را بدون ذکر ماجرای غرانیق نقل کرده است[۱۰۹]. عسقلانی در شرح صحیح بخاری می‌نویسد: «تمام سندهای روایت، به جز از طریق سعید بن جبیر، یا ضعیف است با منقطع»[۱۱۰]؛
  4. با نگاهی به روایات در می‌یابیم که سعید بن جبیر بدون اسناد به ابن عباس، ماجرا را گزارش کرده است. نمونه روایات از این قرار است: «اخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر قال: قرأ رسول الله (ص) بمکة النجم فلما بلغ هذا الموضع ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى... القی الشیطان علی لسانه تلک الغرانیق العلی...»[۱۱۱]؛ حضرت رسول (ص) در مکه به قرائت سوره نجم پرداختند و چون به آیه ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى... رسیدند، شیطان جمله تلك الغرانيق را بر زبان حضرتش جاری ساخت.... بنابراین باید گفت سعید بن جبیر، ابن عباس و دیگر راویان، هیچ کدام زمان وقوع حادثه (نزول سوره نجم) را درک نکرده‌اند؛
  5. در پاره‌ای از این روایات، یک راوی با نام ابی معشر مطرح است که نسائی او را تضعیف کرده و بخاری از او با تعبیر «منکر الحدیث» یاد نموده است. ابن جوزی، دیگر روایات این باب را بررسی سندی و بر ضعیف بودن آنها تأکید کرده است[۱۱۲].

نتیجه آنکه این افسانه، در هیچ یک از منابع شیعی نقل نشده است و تنها برخی تاریخ نگاران اهل سنت به گزارش آن پرداخته‌اند. در این میان، مفسران و محققان بزرگ اهل سنت نیز از آن به عنوان افسانه یاد کرده‌اند. قرطبی، سندهای این داستان را به کلی فاقد اعتبار دانسته است[۱۱۳]. مراغی چنین آورده است: این روایات، در هیچ کدام از کتاب‌های صحیح نقل نشده و اصول دین و عقل سلیم، آنها را مردود می‌شمارند. بر دانشمندان لازم است این روایات را وانهند و وقت خود را در تأویل و توجیه آنها به هدر ندهند[۱۱۴]. سید قطب سناد حدیث را بی‌اعتبار، و محتوای آن را با عصمت پیامبر اکرم (ص) که از اصول اعتقادی است، متضاد دانسته و افزوده است: «خاورشناسان و دشمنان دین، در پخش و استفاده از این حدیث، از هیچ تلاشی فروگذار نبوده‌اند»[۱۱۵]. ابن کثیر نیز بر این باور است که تمام این روایات مرسله‌اند و هیچ سند صحیحی در میان آنها یافت نمی‌شود[۱۱۶]. طنطاوی در تفسیر آیه شریفه ﴿فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ[۱۱۷] نسخ را به نابودی خرافه‌ها و حدیث‌های دروغ تفسیر می‌کند و می‌افزاید احادیثی که در تفسیر این آیه پیرامون داستان غرانیق نقل شده است، در شمار همان احادیث دروغ‌اند. البته چون این حدیث در هیچ کتاب صحیحی نقل نشده است، پس ارزش نقل و نقد ندارد[۱۱۸].

ب) چندگانگی نقل داستان: این چندگانگی در نقل، خود شاهد بر افسانه بودن این داستان است. این داستان به ۲۴ گونه متفاوت نقل شده است که به بیان پاره‌ای از آنها در این مجال بسنده می‌شود:

  1. پیامبر اکرم (ص) هنگام نماز این آیات را قرائت فرمودند؛
  2. حضرت هنگام نشستن میان قوم خود به تلاوت این آیات پرداختند؛
  3. حضرت پس از تلاوت آیه شریفه ﴿وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۱۱۹]، این جمله‌ها را بر زبان جاری ساختند؛
  4. حضرت در ادامه تلاوت آیه شریفه ﴿تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى[۱۲۰] این جمله‌ها را قرائت فرمودند.

این جمله‌ها خود به گونه‌های متفاوت نقل شده است[۱۲۱]:

  1. انهن لفي الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجي؛
  2. تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى؛
  3. تلك الغرانيق العلى و شفاعتهن ترتضى و مثلهن لا ينسى.

این اختلاف نقل‌ها در روایاتی که سیوطی آورده است، آشکارا به چشم می‌خورد و از این چندگانگی، به خوبی می‌توان به ساختگی بودن داستان پی برد[۱۲۲]؛ زیرا نمی‌توان برای این داستان موارد متعددی را در نظر داشت و این اختلاف را توجیه کرد. در دیگر موارد چه بسا اختلاف در نقل، به دلیل متعدد بودن مورد اتفاق قضیه توجیه شود؛ اما در این مورد یک قضیه بیش نیست. از این رو با این توجیه مسدود است.

ج) تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران که در صفحات پیشین گذشت، ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود؛ آن آیات عبارت‌اند از:

  1. ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۲۳]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر (ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید، و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟! دیگر آیات این سوره، به نکوهش بت و بت‌پرستان می‌پردازند که مجالی برای شک و تردید در پست بودن آنها باقی نمی‌گذارد: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۱۲۴]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی می‌توانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است. ﴿وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ[۱۲۵].
  2. ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۲۶]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان می‌دهد کافران و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، پیامبر اکرم (ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می‌شود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛
  3. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۱۲۷]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم (ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۱۲۸]؛
  4. ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ[۱۲۹]. اگر پیامبر (ص) این کلمات را بر قرآن افزوده بود، طبق این آیه شریفه به مجازاتی سخت مبتلا می‌شد؛ اما از آنجا که چنین امری تحقق نیافته است، این نتیجه به دست می‌آید که این کلمات بر زبان حضرت جاری نشده است[۱۳۰]. البته از این استدلال نمی‌توان در برابر دیدگاهی بهره برد که این کلمات را گفتار شیطان می‌داند که به تقلید از صدای حضرت، آنها را ادا کرده است؛ چون حضرت هیچ سخنی را نبسته است؛
  5. از مجموع آیاتی که فرایند وحی را از آغاز تا انجام، مصون از هرگونه لغزش معرفی می‌کنند، چنین برداشت می‌شود که این داستان افسانه و انگارهای بیش نیست؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) اولاً در ناحیه دریافت وحی معصوم است: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۱۳۱]؛ ثانیاً در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۱۳۲]؛ ثالثاً در مقام انشا و ابلاغ، ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۱۳۳]، و رابعاً در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۱۳۴][۱۳۵].
  6. آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگ‌دلی)[۱۳۶] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۱۳۷].

د) ناهمخوانی با آرمان نبوی: پیامبر اسلام (ص) که رسالت خود را با نفی بت و بت‌پرستی آغاز کرد و در این راه، حتی تهدید به مرگ، کوچک‌ترین خللی در اراده پولادینش ایجاد نکرد، چگونه ناخواسته لب به ستایش بتان می‌گشاید و دشمنان قسم خورده خود را شادمان می‌سازد و چرا در عمر ۲۳ ساله رسالتش، تنها یک بار این موضوع شوم اتفاق می‌افتد؟! چرا شیطان که این گونه در زبان منادی توحید، ستایش از جلوه‌های شرک را جاری می‌سازد، دگرباره آن را تکرار نمی‌کند؟! پس نمی‌توان گفت چون جاری شدن این کلمات بر زبان حضرت غیرعمدی بوده است، اشکالی در پی نخواهد داشت؛ زیرا سخن در این است که اگر شیطان توان انجام دادن این کار را داشت، چرا در طول ۲۳ سال تکرار نکرد؟ افزون بر آن، چگونه پیامبر اکرم (ص) که سر آمد مخلَصان از اولین و آخرین است، تحت سلطه شیطان قرار گرفته است که خود اذعان داشت هیچ‌گونه سلطه‌ای بر بندگان مخلَص خداوند نخواهد داشت؟ از سوی دیگر، مشرکان چگونه به این دو جمله اکتفا کرده‌اند و به دیگر آیات قبل و بعد در نکوهش بتان توجهی نکرده‌اند؟[۱۳۸] پس باید گفت کسانی که چنین افسانه‌ای جعل کرده‌اند، این حقایق را نادیده انگاشته‌اند و جای بسی تأسف است که داستان سرایی آنان، راه را برای یاوه‌سرایی برخی خاورشناسان کینه‌توز، همچون یوسف شاخت هلندی و بوهل دانمارکی هموار ساخته است.

ه) ناهمخوانی با تاریخ: اولاً حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمی‌کرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد؛ ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند؛ ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقه‌ترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت می‌داند و بر طعن راویان آن تأکید می‌کند[۱۳۹]؛ رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است»[۱۴۰].[۱۴۱].
3. حجت الاسلام و المسلمین سید موسی هاشمی تنکابنی؛
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی تنکابنی در کتاب «عصمت ضرورت و آثار» در این‌باره گفته‌ است:

«تبیین شبهه

از جمله مواردی که منکران عصمت پیامبران بدان استناد کرده‌اند، آیاتی است که در ظهور ابتدایی خود، لغزشی در مورد وحی به حضرت رسول (ص) نسبت می‌دهد؛ از جمله آن آیات، این آیه است: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۱۴۲].[۱۴۳]

برخی با استناد به این آیه و نقل افسانه‌ای ساختگی به نام غرانیق، در عصمت پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ وحی شبهه کرده‌اند. بر اساس برخی از روایات وارد شده در تفاسیر و منابع حدیثی اهل سنت که کسانی چون سیوطی[۱۴۴]، ابن حجر[۱۴۵] و دیگران آن را صحیح خوانده‌اند، هنگامی که سوره نجم نازل شد، پیامبر(ص) آن را در مکه قرائت کرد. هنگام تلاوت، وقتی به این آیات رسید که ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۱۴۶]. شیطان دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: "تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى"؛ «آنها بت‌های غرانیق[۱۴۷] والایی هستند و از آنها امید شفاعت می‌رود». پیامبر(ص) بدون اینکه بداند این جملات جزء وحی نیست، آن را نیز برای مردم تلاوت کرد. جبرئیل هر شب از رسول خدا(ص) می‌خواست آیاتی را که آن روز نازل شده است، برای وی بازگو کند. هنگامی که پیامبر به جملات فوق رسید، جبرئیل گفت: اینها را من نگفته‌ام و از القائات شیطانی است. رسول خدا(ص) نیز به مردم اعلام کرد که این دو جمله جزء قرآن نیست.

چون حضرت متوجه القائات شیطان و اشتباه خویش در تلاوت آن به عنوان آیات وحیانی برای مردم شد، ترس و اضطراب وجودش را فرا گرفت و آن حضرت به فرجام کار خویش و چگونگی برخورد خداوند با او اندیشید. در چنین شرایطی، آیات زیر در نکوهش و سرزنش وی نازل شد: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۴۸].[۱۴۹]

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست: افسانه غرانیق دارای اشکالات سندی و دلالی است این افسانه افزون بر اینکه با دلایل عقلی و نقلی عصمت در مقام دریافت و ابلاغ وحی سازگار نیست، خود نیز اشکالات مختلف سندی و محتوایی دارد که به عمده آنها اشاره می‌شود:

  1. بسیاری از اهل سنت در سند این حدیث خدشه وارد کرده و آن را ساخته و پرداخته کفار و زنادقه دانسته‌اند[۱۵۰].
  2. محتوای این افسانه خود بزرگ‌ترین دلیل بر دروغ و ساختگی بودن آن است؛ زیرا اولاً پیامبر(ص) از روز نخست دعوت و حتی بسیار پیش‌تر از آن، سرلوحه کارش بر یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها مبتنی بود. بارها در جریان دعوت به اسلام، شعور و شفاعت بت‌ها را زیر سؤال برده و شفاعت را حق ویژه خداوند خوانده بود؛ بنابراین، چگونه ممکن است چنین کسی از بت‌ها تعریف کند و امیدوار شفاعت آنان باشد و سپس، در برابر آنها سجده کند؟! چنین کاری از یک موحد و یکتاپرست معقول و پسندیده نیست تا چه رسد به پیامبر خدا(ص). ثانیاً، چگونه ممکن است مخاطبان پیامبر(ص) و شنوندگان تلاوت او با آن همه حساسیت و آشنایی با آموزه‌های توحیدی قرآن و تک‌تک سخنان پیامبر(ص) هیچ توجه و اعتراضی به این تناقض نداشته باشند[۱۵۱]. افزون بر آن، افسانه غرانیق و جملات شیطانی در جریان نزول سوره‌ای پنداشته شده است که در آیه ۲۳ آن سنگین‌ترین نکوهش‌ها درباره بت آمده است[۱۵۲]. با این حال، چگونه ممکن است پیامبر(ص) و مخاطبان مسلمان به این تناقض آشکار توجهی نداشته باشند؟ کسی که اندکی با سیره پیامبر آشنا باشد، هرگز این افسانه را نمی‌پذیرد»[۱۵۳].
4. حجت الاسلام و المسلمین حسن ضیاء توحیدی؛
حجت الاسلام و المسلمین ضیاء توحیدی در «مقاله «افسانه غرانیق»» در این‌باره گفته‌ است:

«در برخی منابع تفسیری،[۱۵۴] حدیثی[۱۵۵] و تاریخی[۱۵۶] به داستانی بر می‌خوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است[۱۵۷] و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،[۱۵۸] با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر اسلام و قرآن قرار داده‌اند[۱۵۹].

غرانیق جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای جوان سفیدرو، زیبا و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می‌کند و پاهای درازی دارد[۱۶۰] و به آن کُرکی[۱۶۱] می‌گویند نیز آمده است.

بت‌پرستان بر این پندار بودند که بتها آنان را به خداوند نزدیک و از آنان نزد او شفاعت می‌کنند، ازاین‌رو بتهای خود را به پرندگانی که در آسمان بالا می‌روند و اوج می‌گیرند تشبیه می‌کردند[۱۶۲].[۱۶۳]

ورود افسانه غرانیق در منابع اسلامی

از موّرخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا نقل، و درباره صحت و سقم آن سکوت کرده‌اند. براساس یکی ازاین روایات پیامبر خدا (ص) در انجمن قریش (کنار کعبه) نشسته بود و آرزو کرد که از سوی خدا آیه‌ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه خداوند سوره نجم را نازل کرد و آن حضرت آیات این سوره را (برای مردم) خواند تا به آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى [۱۶۴] رسید. در این هنگام شیطان این دو جمله را القا کرد: ""تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى" = آنها جوانانی عالی مقام‌اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به آسمان پر می‌کشند و ارزش والایی دارند) و به شفاعت آنها امید می‌رود". آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و آیه سجده را تلاوت کرد و مسلمانان و مشرکان با آن حضرت سجده کردند. حتی ولید بن مغیره مشرک که بر اثر کهنسالی نمی‌توانست سجده کند قدری خاک از زمین برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات خشنود شده و گفتند: ما می‌دانیم که خدا زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت می‌کنند و هم‌اکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم[۱۶۵]. در این روایات آمده است که شب‌ هنگام جبرئیل برای مقابله آیات نزد پیامبر آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر (ص) با اندوه فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که وحی نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد: ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۱۶۶].[۱۶۷] پیامبر (ص) همچنان ناراحت بود تا اینکه آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۶۸] برای دلداری او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر آزار مشرکان) به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند شنیدند که همه اهل مکه (در پی این ماجرا) مسلمان شده‌اند، از همین‌رو به سوی اقوامشان (در مکه) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از مردم حبشه) بیشتر دوست داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات شیطانی توسط جبرئیل)، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته‌اند.[۱۶۹] ابن حجر عسقلانی می‌گوید: موسی بن عقبه این داستان را در مغازی از محمد بن شهاب زهری نقل کرده و نیز ابومعشر آن را در سیره از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل می‌کند، بنابراین، مغازی ابن شهاب و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است،[۱۷۰] به هر حال دانشمندان شیعه به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به تکذیب و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند،[۱۷۱] چنان‌که بیشتر مفسران و عالمان اهل‌سنت نیز با دلایل گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل‌سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند.[۱۷۲] طبری در تاریخ الامم والملوک نیز به نقل این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است[۱۷۳] و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و مورخان بزرگی مانند ابن‌اسحاق و ابن‌هشام آن را در سیره خود نقل نکرده‌اند، از سوی دیگر طبری در جمع احادیث مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین‌رو اسرائیلیات به کتب او راه یافته است[۱۷۴]. در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی،[۱۷۵] ماوِردی،[۱۷۶] زمخشری،[۱۷۷] ابن اثیر،[۱۷۸] ابن حجر عسقلانی[۱۷۹] و سیوطی[۱۸۰] به تبع ابن سعد و طبری، داستان غرانیق را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر عالمان اهل‌سنت از جمله فخر رازی،[۱۸۱]محمد بن اسحاق بن خزیمه،[۱۸۲] ابن جوزی،[۱۸۳] قاضی عیاض،[۱۸۴] بیضاوی،[۱۸۵] قرطبی،[۱۸۶] ابوحیان،[۱۸۷] ابن‌کثیر، محمد امین حکنی،[۱۸۸] عمادی حنفی،[۱۸۹] عبدالرحمن ثعالبی،[۱۹۰]محمد جمال‌الدین قاسمی[۱۹۱] و سید قطب[۱۹۲] پس از نقل این داستان، با صراحت سند این روایت را مردود و ساخته منکران دین دانسته و با ادله عقلی و نقلی بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن‌العربی می‌گوید: همه روایاتی که در این ماجرا نقل شده باطل است[۱۹۳].[۱۹۴]

بررسی داستان

بطلان و ساختگی بودن داستان غرانیق را می‌توان با ادله حدیث‌شناسی، قرآنی، کلامی و عقلی ثابت کرد.

حدیث‌شناسی

  1. سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است.[۱۹۵] راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر (ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند.[۱۹۶] سایر راویان افسانه جز ابن‌عباس عبارت‌اند از: ابوصالح، سعید بن جبیر، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث، ابن‌شهاب، موسی بن عقبه، عروة ‌بن‌ زبیر، محمد بن‌ کعب قرظی، محمد بن قیس، ضحاک بن مزاحم هلالی، ابوالعالیه، قتاده، مجاهد، عکرمه، سُدّی[۱۹۷].
  2. حدیث مخالف قرآن هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۱۹۸] و روایات غرانیق با آیات قرآنی مخالف و ناسازگار است.
  3. متن این حدیث دارای اضطراب و تشویش است؛[۱۹۹] یعنی اولاً در گوینده جملات "تلك الغرانيق العلى". اختلاف است که آیا پیامبر یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است. ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همین‌رو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۲۰۰].
  4. براساس روایت طبری که در شرح این ماجرا گذشت آیه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۲۰۱] و ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۲۰۲]. در پی همین داستان و برای فرو کاستن اندوه پیامبر اسلام (ص) که به ناروا آیاتی را به خداوند نسبت داده بود! نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است، زیرا اولاً بنا به نظر مشهور مفسران، سوره حجّ مدنی است[۲۰۳] و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت در مکه است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در مدینه آیاتی برای دلداری و رفع نگرانی آن حضرت نازل شود. ثانیاً اگر "تمنی" در آیه به معنای آرزو کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ پیامبر و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه شیطان در آرزوی او که پیشرفت دین یا ایمان آوردن مردم بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به دین وسوسه می‌کرد و کوشش پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام وسوسه‌های شیطان را می‌زدود؛ اما اگر تمنی به معنای تلاوت و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتی پیامبران آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، شیطان شبهه‌هایی گمراه کننده بر دلهای مردم می‌افکند؛ اما خداوند شبهات شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای باطل می‌کرد؛[۲۰۴] همچنین براساس روایت طبری آیه ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۲۰۵] نیز پس از داستان غرانیق برای دلداری پیامبر نازل شده است؛ اما مفاد این آیه با افسانه غرانیق بیگانه است و حتی آن را رد می‌کند. آن‌گونه که ادبا گفته‌اند ﴿كَادُوا مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است،[۲۰۶] چنان‌که واژه ﴿لَوْلاَ در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر تثبیت الهی هرگز به مشرکان نزدیک نشده است: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۲۰۷].[۲۰۸] همانگونه که مفسران گفته‌اند خداوند در این آیات، به درخواست مشرکان از پیامبر (ص) برای سازش و بدگوئی نکردن از بتها و راندن مؤمنان ضعیف از خود اشاره می‌کند و الطاف الهی را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و انحراف حضرت از وحی الهی می‌شمارد و مقام عصمت وسیله‌ای برای استواری ایشان است[۲۰۹].
  5. منکران نبوّت پیامبر (ص) در شخصیت بی‌نظیر و هوشمندی آن حضرت تردید نکرده‌اند، زیرا یک انسان درس نخوانده در جزیرة العرب نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند جهان را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین انسانی ناهماهنگی بلکه تناقض جمله‌هایی را که در ستایش بتهاست "تلك الغرانيق العلى" با جمله‌ای که در آیه پس از آن در نکوهش بتها آمده: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۲۱۰] درک نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهای لات و منات و عزی را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که امید شفاعت از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته‌اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است.[۲۱۱]
  6. مسلمانانی که این جملات را شنیدند با اینکه خود اهل لغت عرب بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند چرا در اعتقاد خود متزلزل نشدند و عکس‌العمل نشان ندادند؟ (هیچ‌گونه واکنشی از مسلمانان در این رابطه گزارش نشده است)[۲۱۲].
  7. دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهای آنهاست؟[۲۱۳]
  8. اولین و مهم‌ترین محور دعوت و تبلیغ پیامبر اکرم (ص)‌وسلم توحید و مبارزه با بت‌پرستی است: «قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا»[۲۱۴] و از سویی آن حضرت با پایداری، همه دشواریها را در راه هدف الهی خود تحمل کرد و آزارها و محاصره در شعب ابی‌طالب ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد[۲۱۵] و گفت: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از تبلیغ دینم دست بردارم برنخواهم داشت.[۲۱۶] چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهم‌ترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور دوست و دشمن از بتها تجلیل و تمجید و آنها را عالی مقام و دارای مقام شفاعت معرفی کند؟[۲۱۷]
  9. اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند[۲۱۸].
  10. در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که مهاجران حبشه این ماجرا را شنیدند به مکه مراجعت کردند؛ ولی در بیرون دروازه مکه آگاه شدند که قریش دشمنی را از سر گرفته‌اند. به نقل ابن‌سعد، مهاجران در ماه شعبان سال پنجم بعثت هجرت کرده و در شوال همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه غرانیق در ماه رمضان این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به مسلمانان مهاجر ابلاغ کند و آنها نیز چندی به مشورت پرداخته و سرانجام تصمیم به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم ۶ ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون روایات است که زمان حادثه تا بازگشت مهاجران به حبشه را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات افسانه غرانیق است[۲۱۹].[۲۲۰]

ادله کلامی

  1. به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام (ص) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بتها[۲۲۱] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است[۲۲۲].
  2. چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم (ص) و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۲۲۳].
  3. خداوندی که پیامبرش را برای تبلیغ اسلام فرستاده و معجزات فراوانی برای پی بردن مردم به حقانیت او قرار داده چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر پیامبر (ص) پیدا کند که موجب شک و تردید در صداقت و حقانیت آن حضرت گردد[۲۲۴].
  4. آیا عقل پذیراست که خداوند متعال کسی را نماینده و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولی به او قدرت بازشناسی فرشته وحی از شیطان ندهد تا او به اشتباه افتد و سخن شیطان را به جای سخن فرشته بپذیرد و آنها را به مردم ابلاغ کند و به گوش دوست و دشمن و مؤمن و مشرک برسد و سپس او را به خطایش آگاه سازند[۲۲۵].
  5. صدور چنین کلماتی از پیامبر (ص) در حال غفلت و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلی است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست[۲۲۶].[۲۲۷]

ادله قرآنی

  1. قرآن کریم آنچه را پیامبر (ص) به عنوان قرآن بیان می‌کند وحی الهی می‌داند: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى [۲۲۸]، در حالی که براساس افسانه غرانیق کلماتی مخالف آیات توحیدی، بر پیامبر (ص) القا و بر زبان آن حضرت جاری شده است[۲۲۹].
  2. به تصریح قرآن شیطان بر بندگان (خاص) خدا و مؤمنان و کسانی که بر خدا توکل می‌کنند سلطه‌ای ندارد. سلطه او بر گمراهانی است که خود در پی شیطان می‌روند: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[۲۳۰]، ﴿ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ [۲۳۱] و به تصریح آیات ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۲۳۲]، ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۲۳۳]، شیطان بر اندیشه و جان بندگان مُخلَص خدا ـ که قطعا پیامبر هم از آنان است ـ نمی‌تواند نفوذ کند و تأثیر بگذارد. و در روایات افسانه غرانیق سخن از القای کلماتی باطل و شرک‌آلود به پیامبر (ص) از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و دل پیامبر است که در آیه فوق نفی شده است[۲۳۴].
  3. خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا [۲۳۵] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
  4. خداوند جمع، قرائت و حفظ قرآن را خود بر عهده گرفته است: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۲۳۶]، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۳۷] و نیز به پیامبر وعده داده است که آیات قرآن را بر او بخواند تا او فراموش نکند: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۲۳۸]، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به قرآن وارد کند.
  5. آیات ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا [۲۳۹] آشکارا بر عصمت پیامبر (ص) دلالت دارد و با ﴿لَوْلاَ ی امتناعیه کمترین گرایش آن حضرت را به مشرکان نفی می‌کند،[۲۴۰] بنابراین بر فرض صحّت سند حدیث، تعارض متن آن با آیات قرآن بهترین گواه بر کذب آن است[۲۴۱].[۲۴۲]

ریشه احتمالی داستان

با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالی داستان غرانیق روشن می‌شود:

  1. مبارزه با شرک و بت‌پرستی در رأس برنامه‌های پیامبر گرامی (ص) بود و هرگاه سخنی از بت‌ها به میان می‌آورد در جهت نفی آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت آگاه بودند.
  2. مشرکان به یکدیگر توصیه می‌کردند که به قرآن گوش فرا ندهند و در ضمن (تلاوت) آن بیهوده‌گویی (سر و صدا و جنجال) کنند. ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ[۲۴۳].
  3. مشرکان قریش برای بتها احترام قائل بودند و از آنها امید شفاعت داشتند و در ضمن طواف کعبه این سرود را می‌خواندند: "واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"[۲۴۴] بنابراین، احتمال می‌رود هنگامی که پیامبر گرامی (ص) آیه ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى [۲۴۵] را خواند و مشرکان براساس روش همیشگی حضرت می‌دانستند که در ادامه به نفی و نکوهش بت‌ها خواهد پرداخت و از سویی مایل بودند هنگامی که آن حضرت، آیات الهی را می‌خواند جنجال کنند این جمله را که شعار آنان بود با صدای بلند تکرار کردند و همانجا به نظرشان رسید که در تجلیل از بت‌ها با صدای بلند بگویند: "واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی" و در این هنگام افرادی که در فاصله‌ای دورتر از آن حضرت بوده‌اند گمان کرده باشند که این جمله را نیز که هموزن آیات پیشین سوره نجم است ایشان فرموده یا خود همان مشرکان چنین شایع کرده باشند، افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّی مطرح شده است که این داستان از روایات اسرائیلی است که برای بهره‌گیری تبلیغاتی ضدّ اسلام به دست برخی علمای یهود و نصارا ساخته و در روایات اسلامی وارد شده است[۲۴۶].[۲۴۷]
5. مهدی سازندگی؛
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی در کتاب عصمت پیامبران اولوالعزم در این‌باره گفته‌‌ است:

«در برخی منابع تفسیری،[۲۴۸] حدیثی اهل سنت[۲۴۹] و تاریخی[۲۵۰] به داستانی عجیب بر می‌خوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است[۲۵۱] و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،[۲۵۲] با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر اسلام و قرآن قرار داده‌اند[۲۵۳].

روایات عجیبی که از ابن عباس نقل شده عبارت است از این که: پیامبرخدا(ص) در مکه مکرمه مشغول خواندن سوره «والنجم» بود، چون به آیاتی که نام بت‌های مشرکان در آن بود رسید ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۲۵۴]، در این هنگام شیطان این دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: «تلک الغرانیق العلی، وإن شفاعتهن لترتجی[۲۵۵]!؛ اینها پرندگان زیبای بلند مقامی هستند و از آنها امید شفاعت است!

در این هنگام مشرکان خوشحال شدند و گفتند محمد(ص) تاکنون نام خدایان ما را به نیکی نبرده بود، در این هنگام پیامبر(ص) سجده کرد و آنها هم سجده کردند. در این هنگام جبرئیل(ع) نازل شد و به پیامبر(ص) اخطار کرد که این دو جمله را من برای تو نیاورده بودم، این از القائات شیطان بود، در این موقع آیات مورد بحث ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ...[۲۵۶] نازل گردید و به پیامبر(ص) و مؤمنان هشدار داد!

گرچه جمعی از مخالفان اسلام برای تضعیف برنامه‌های پیامبر(ص) به گمان اینکه دستاویز خوبی پیدا کرده‌اند این قضیه را با آب و تاب فراوان نقل کرده و شاخ و برگ‌های زیادی به آن داده‌اند، ولی قرائن فراوان نشان می‌دهد که این یک حدیث مجعول و ساختگی است که برای بی‌اعتبار جلوه دادن قرآن و کلمات پیامبراسلام(ص) به وسیله شیطان صفتان جعل شده است[۲۵۷]؛ زیرا:

اولاً، به گفته محققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیر موثق‌اند و صدور آن از ابن عباس نیز به هیچ وجه معلوم نیست و به گفته محمد بن اسحاق این حدیث از مجعولات زنادقه می‌باشد و او کتابی در این باره نگاشته است[۲۵۸].

ثانیاً، احادیث متعددی در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر(ص) و مسلمانان در کتب مختلف نقل شده و در هیچ یک از این احادیث سخنی از افسانه غرانیق نیست. این نشان می‌دهد که این جمله بعدا به آن افزوده شده است[۲۵۹].

ثالثاً، آیات آغاز سوره نجم صریحا این خرافات را ابطال می‌کند؛ آنجا که می‌گوید: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۲۶۰]. این آیه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟

رابعا، آیاتی که بعد از ذکر نام بت‌ها در این سوره آمده، همه بیان مذمت بت‌ها و زشتی و پستی آنهاست و با صراحت می‌گوید: اینها اوهامی است که شما با پندارهای بی‌اساس خود ساخته اید و هیچ گونه کاری از آنها ساخته نیست: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۲۶۱]. با این مذمت‌های شدید چگونه ممکن است چند جمله قبل از آن، مدح بت‌ها شده باشد؟ به علاوه قرآن صریحا یادآور شده که خدا تمامی آن را از هرگونه تحریف و انحراف و تضییع حفظ می‌کند، چنان که در آیه ۹ سوره حجر می‌خوانیم: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۲۶۲].

خامساً، مبارزه پیامبر(ص) بابت و بت پرستی یک مبارزه آشتی ناپذیر و پی گیر و بی‌وقفه از آغاز تا پایان عمر او است، پیامبر(ص) در عمل نشان داد که هیچگونه مصالحه و سازش و انعطافی در مقابل بت و بت پرستی - حتی در سخت‌ترین حالات - نشان نمی‌دهد. در این وضعیت چگونه ممکن است چنین الفاظی بر زبان مبارکش جاری شود؟

سادساً، حتی آنها که پیامبراسلام(ص) را از سوی خدا نمی‌دانند و مسلمان نیستند، او را انسانی متفکر و آگاه و مدبر می‌دانند که در سایه تدبیرش به بزرگترین پیروزی‌ها رسید. چنین کسی که شعار اصلی‌اش ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۲۶۳] و مبارزه آشتی ناپذیر با هرگونه شرک و بت پرستی بوده و عملا نشان داده است که در ارتباط با مسئله بت‌ها حاضر به هیچ گونه سازشی نیست، چگونه ممکن است برنامه اصلی خود را رها کرده و از بت‌ها این چنین تجلیل کند؟

از مجموع این بحث به خوبی روشن می‌شود که افسانه غرانیق ساخته و پرداخته دشمنان ناشی و مخالفان بی‌خبر است که برای تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر(ص) چنین حدیث بی‌اساسی را جعل کرده‌اند؛ از این رو تمام محققان اسلامی اعم از شیعه و اهل سنت این حدیث را قویا نفی و تضعیف کرده‌اند و به جعل جاعلین نسبت داده‌اند[۲۶۴].

البته بعضی از مفسران توجیهی برای این حدیث ذکر کرده‌اند که بر فرض ثبوت اصل حدیث، قابل مطالعه بود و آن اینکه: پیامبر اسلام(ص) آیات قرآن را آهسته و با تأنی می‌خواند، و گاه در میان آن لحظاتی سکوت می‌کرد، تا دلهای مردم آن را به خوبی جذب کند، هنگامی که مشغول تلاوت آیات سوره نجم بود و به آیه ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۲۶۵] رسید، بعضی از شیطان صفتان (مشرکان لجوج) از فرصت استفاده کرده و جمله تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجیرا در این وسط با لحن مخصوصی سر دادند تا هم دهن کجی به سخنان پیامبر(ص) کنند و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، ولی آیات بعد به خوبی به آنها پاسخ داد و بت پرستی را شدیدا محکوم کرد[۲۶۶].

از اینجا روشن می‌شود اینکه بعضی خواسته‌اند داستان غرانیق را نوعی انعطاف از ناحیه پیامبر(ص) نسبت به بت پرستان به خاطر سرسختی آنها و علاقه پیامبر(ص) به جذب آنان به سوی اسلام بدانند و از این راه تفسیر کنند، مرتکب اشتباه بزرگی شده‌اند، و نشان می‌دهد که این توجیه گران موضع اسلام و پیامبر(ص) را در برابر بت و بت پرستی درک نکرده‌اند و مدارک تاریخی را که شهادت می‌دهند دشمنان حاضر شدند در این زمینه هر بهایی را به پیامبر(ص) بپردازند ولی او نپذیرفت و ذره‌ای از برنامه خود عدول ننمود ندیده‌اند و یا عمدا تجاهل می‌کنند[۲۶۷].[۲۶۸]

سستی پایه‌های افسانه غرانیق

در رابطه با قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی، فراوان خوانده و شنیده ایم که قرآن یک پیام وحیانی است که در طول ۲۳ سال به تدریج بر پیامبر مکرم اسلام(ص) نازل شد. با این حال هنوز درباره حقیقت، چیستی و چگونگی وحی به مثابه یک پدیده غیبی و یک شعور مرموز، پرسش‌ها و ابهام‌های فراوانی وجود دارد.

از میان انبوه پرسش‌هایی که یک باره به فضای ذهن هجوم می‌آورند، مهم‌تر از همه این است که شیطان آیا توان آن را دارد که در امر قدسی وحی دخل و تصرف کند و تسویلات خود را به صورت وحی جلوه دهد یا خیر؟

اگر این سؤال را به متون دینی و مجامع روایی خاندان اهل بیت(ع) عرضه کنیم، پاسخ منفی خواهد بود، اما اگر در آثار و نوشته‌های برخی اهل حدیث و غیر وارد از ناحیه اهل بیت(ع) بنگریم، پاسخ مثبت است. ایشان در پاره‌ای از آثار خود روایات و داستانهایی آورده‌اند که نه تنها با اصل مقام عصمت پیامبر(ص) ناسازگار است که حتی پایه و اساس نبوت را نیز متزلزل می‌سازد[۲۶۹].

افسانه غرانیق در منابع تشیع و اهل سنت

از مورخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا نقل، و درباره صحت و سقم آن سکوت کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی می‌گوید: موسی بن عقبه این داستان را در مغازی از محمد بن شهاب زهری نقل کرده و نیز ابو معشر آن را در سیره از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل می‌کند؛ بنابراین مغازی ابن شهاب و سیره ابو معشر که هیچ یک اکنون موجود نیست، منبع نهایی این داستان است[۲۷۰]، به هر حال دانشمندان شیعه به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به تکذیب و رد آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند[۲۷۱]، چنان که بیشتر مفسران و عالمان اهل سنت نیز با دلایل گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند تنها برخی از مفسران و عالمان اهل سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند[۲۷۲].

طبری در "تاریخ الامم و الملوک" نیز به نقل این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است[۲۷۳]، در حالی که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و مورخان بزرگی مانند ابن اسحاق و ابن هشام آن را در سیره خود نقل نکرده‌اند. از سوی دیگر طبری در جمع احادیث مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین رو اسرائیلیات به کتب او راه یافته است[۲۷۴]. در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی[۲۷۵]، ماوردی[۲۷۶]، زمخشری[۲۷۷]، ابن اثیر[۲۷۸]، ابن حجر عسقلانی[۲۷۹] و سیوطی[۲۸۰] به تبع ابن سعد و طبری، داستان غرانیق را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر عالمان اهل سنت از جمله فخر رازی[۲۸۱]، محمد بن اسحاق بن خزیمه[۲۸۲]، ابن جوزی[۲۸۳]، قاضی عیاض[۲۸۴]، بیضاوی[۲۸۵]، قرطبی[۲۸۶]، ابوحیان[۲۸۷]، ابن کثیر، محمد امین حکنی[۲۸۸]، عمادی حنفی[۲۸۹]، عبدالرحمن ثعالبی[۲۹۰]، محمد جمال الدین قاسمی[۲۹۱]، و سید قطب[۲۹۲] پس از نقل این داستان، با صراحت سند این روایت را مردود و ساخته منکران دین دانسته و با ادله عقلی و نقلی بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن العربی می‌گوید: «همه روایاتی که در این ماجرا نقل شده باطل است[۲۹۳].

ابوبکر ابن العربی می‌گوید: «هر آنچه طبری در این مورد روایت کرده باطل است و اصلی ندارد[۲۹۴]». محمد بن اسحاق رساله‌ای درباره این حدیث نگاشته و کاملا آن را تکذیب کرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه می‌داند[۲۹۵]. استاد محمد حسین هیکل گفتار دقیقی درباره این افسانه دارد و با بیانی روشن تناقض گویی و دروغ بودن آن را آشکار می‌سازد[۲۹۶]. علامه طباطبائی نیز با نقل آرای دانشمندان اسلامی درباره این موضوع می‌نویسد: این افسانه را هیچ یک از محققین علمای اسلام نپذیرفته و آن را خرافه‌ای بیش ندانسته‌اند. قاضی عیاض می‌گوید: «این حدیث در هیچ یک از کتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادی آن را روایت نکرده است و سند متصلی هم ندارد، صرفا مفسرین ظاهر نگر و تاریخ نویسان خوش باور، آنان که فرقی میان سلیم و سقیم نمی‌گذارند و در جمع‌آوری غرائب و عجایب ولع می‌ورزند، آن را روایت کرده‌اند و دست به دست گردانده‌اند. قاضی بکر بن علا راست گفته است که مسلمانان گرفتار چنین هوس خواهانی شده‌اند؛ با آنکه سند این حدیث سست و متن آن مشوش و مضطرب و دگرگون است[۲۹۷].

وجود اشکال‌های فراوان سندی و متنی، این افسانه را از قابلیت استناد خارج کرده است، با این حال برخی افراد مغرض با بهره‌گیری از برخی منابع اهل سنت، همچنان بر اشاعه و اثبات این افسانه اصرار دارند.

بطلان و ساختگی بودن داستان غرانیق را می‌توان با براهین عقلی، ادله قرآنی و روایی ثابت کرد[۲۹۸].

براهین عقلی بر بطلان افسانه غرانیق

  1. چنین حادثه‌ای موجب تردید در صداقت و حقانیت و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم(ص) و رهاورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد القای شیطان ثابت شد، این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را برای تبلیغ فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است، چنین مجالی به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد[۲۹۹].
  2. خداوندی که پیامبر شرا برای تبلیغ اسلام فرستاده و معجزات فراوانی برای پی بردن مردم به حقانیت او قرار داده، چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر پیامبر(ص) پیدا کند که موجب شک و تردید در صداقت و حقانیت آن حضرت گردد[۳۰۰].
  3. آیا عقل می‌پذیرد که خداوند متعالی کسی را نماینده و پیامبر خویش قرار دهد، ولی به او قدرت بازشناسی فرشته وحی از شیطان ندهد تا او به اشتباه افتد و سخن شیطان را به جای سخن فرشته بپذیرد و آنها را به مردم ابلاغ کند و به گوش دوست و دشمن و مؤمن و مشرک برسد و سپس او را به خطایش آگاه سازند[۳۰۱].
  4. صدور چنین کلماتی از پیامبر(ص) در حال غفلت و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست؛ زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات پیشین است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست[۳۰۲].[۳۰۳]

ادله قرآنی

  1. قرآن کریم آنچه را پیامبر (ص) به عنوان قرآن بیان می‌کند وحی الهی می‌داند: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى [۳۰۴]، در حالی که براساس افسانه غرانیق کلماتی مخالف آیات توحیدی، بر پیامبر (ص) القا و بر زبان آن حضرت جاری شده است[۳۰۵].
  2. به تصریح قرآن شیطان بر بندگان (خاص) خدا و مؤمنان و کسانی که بر خدا توکل می‌کنند سلطه‌ای ندارد. سلطه او بر گمراهانی است که خود در پی شیطان می‌روند: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ[۳۰۶]، ﴿ إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ [۳۰۷] و به تصریح آیات ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۳۰۸]، ﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۳۰۹]، شیطان بر اندیشه و جان بندگان مُخلَص خدا ـ که قطعا پیامبر هم از آنان است ـ نمی‌تواند نفوذ کند و تأثیر بگذارد. و در روایات افسانه غرانیق سخن از القای کلماتی باطل و شرک‌آلود به پیامبر (ص) از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و دل پیامبر است که در آیه فوق نفی شده است[۳۱۰].
  3. خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا [۳۱۱] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
  4. خداوند جمع، قرائت و حفظ قرآن را خود بر عهده گرفته است: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۳۱۲]، ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۳۱۳] و نیز به پیامبر وعده داده است که آیات قرآن را بر او بخواند تا او فراموش نکند: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۳۱۴]، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به قرآن وارد کند.
  5. آیات ﴿وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا [۳۱۵] آشکارا بر عصمت پیامبر (ص) دلالت دارد و با ﴿لَوْلاَ ی امتناعیه کمترین گرایش آن حضرت را به مشرکان نفی می‌کند،[۳۱۶] بنابراین بر فرض صحّت سند حدیث، تعارض متن آن با آیات قرآن بهترین گواه بر کذب آن است[۳۱۷].[۳۱۸]

ادله روایی بطلان افسانه غرانیق

  1. اولاً، اینکه سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است[۳۱۹]. راویان این داستان همگی از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر(ص) است؛ لکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند[۳۲۰]. سایر راویان افسانه جز ابن عباس عبارت‌اند از: ابو صالح (م ۱۰۱ق)، سعید بن جبیر (م ۹۵ق)، ابوبکر بن عبد الرحمن بن حارث (م ۹۴۰ق)، ابن شهاب (م. ۱۲۴ق)، موسی بن عقبه (م. ۱۴۱ق)، عروة بن زبیر (م. ۹۴ق)، محمد بن کعب قرظی (م۱۲۰۰ق)، محمد بن قیس (م. ۱۲۶ق)، ضحاک بن مزاحم هلالی (م. پس از سال ۱۰۰قابوالعالیه (م ۹۳ق)، قتاده (م. ۱۸۸ق)، مجاهد (م ۱۰۳۰ق)، عکرمه (م. ۱۰۷ق)، سُدّی (م. ۱۲۷ یا ۱۲۸ق)[۳۲۱].
  2. ثانیاً، حدیث مخالف قرآن هر چند سند آن صحیح باشد، فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۳۲۲] و چنانچه در مباحث پیشین ملاحظه شد، روایات غرانیق با آیات قرآنی مخالف و ناسازگار است.
  3. متن این حدیث اضطراب و تشویش دارد[۳۲۳]؛ یعنی اولا، در گوینده جملات تلک الغرانیق العلی... اختلاف است که آیا پیامبر(ص) یا یکی از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است؛ ثانیا این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است؛ ثالثا، در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است؛ از همین رو اعتماد به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است[۳۲۴].
  4. بر اساس روایت طبری که در شرح این ماجرا گذشت، آیه ۵۲، سوره حج و آیات ۷۳ - ۷۵ سوره اسراء در پی همین داستان و برای فرو کاستن اندوه پیامبر اسلام(ص) که به ناروا آیاتی را به خداوند نسبت داده بود، نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است؛ زیرا اولا، بنا بر نظر مشهور مفسران، سوره حج مدنی است[۳۲۵] و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت در مکه است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در مدینه آیاتی برای دلداری و رفع نگرانی آن حضرت نازل شود. ثانیا، اگر «تمنی» در آیه به معنای آرزو کردن باشد، آیه بدین معناست که خداوند هیچ پیامبر و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه شیطان در آرزوی او که پیشرفت دین یا ایمان آوردن مردم بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به دین وسوسه میکرد و کوشش پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام وسوسه‌های شیطان را می‌زدود. اما اگر «تمنی» به معنای تلاوت و قرائت باشد، آیه بدین معناست که وقتی پیامبران آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، شیطان شبهه‌هایی گمراه کننده بر دل‌های مردم می‌افکند، اما خداوند شبهات شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای باطل می‌کرد[۳۲۶]. همچنین بر اساس روایت طبری آیه ۷۳ سوره اسراء نیز پس از داستان غرانیق برای دلداری پیامبر(ص) نازل شده است؛ اما مفاد این آیه با افسانه غرانیق بیگانه است و حتی آن را رد می‌کند. آن گونه که ادبا گفته‌اند «کاد» ی مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است[۳۲۷]، چنان که واژه «لولا» در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر تثبیت الهی هرگز به مشرکان نزدیک نشده است[۳۲۸]: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۳۲۹] همان‌گونه که مفسران گفته‌اند خداوند در این آیات به درخواست مشرکان از پیامبر(ص) ته برای سازش و بدگوئی نکردن از بتها و راندن مؤمنان ضعیف از خود اشاره می‌کند و الطاف الهی را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و انحراف حضرت از وحی الهی می‌شمارد و مقام عصمت وسیله‌ای برای استواری ایشان است[۳۳۰].
  5. منکران نبوت پیامبر(ص) در شخصیت بی‌نظیر و هوشمندی آن حضرت تردید نکرده‌اند؛ زیرا یک انسان درس نخوانده در جزیرة العرب نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند جهان را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین انسانی ناهماهنگی، بلکه تناقض جمله‌هایی را که در ستایش بت هاست الگو:متن عربی با جمله‌ای که در آیه پس از آن در نکوهش بت‌ها آمده: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ...[۳۳۱] درک نکند و چنین سخن بگوید: آیا بت‌های لات و منات و عزی را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که امید شفاعت از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است[۳۳۲].
  6. مسلمانانی که این جملات را شنیدند با این که خود اهل لغت عرب بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند، چرا در اعتقاد خود متزلزل نشدند و عکس العمل نشان ندادند؟ (هیچ گونه واکنشی از مسلمانان در این رابطه گزارش نشده است[۳۳۳].)
  7. دشمنان پیامبر که در دشمنی با آن حضرت از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کردند و برای پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمت‌ها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده می‌کردند، چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته سنجان بودند، چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بت‌های آنهاست[۳۳۴]؟
  8. نخستین و مهمترین محور دعوت و تبلیغ پیامبراکرم(ص) توحید و مبارزه با بت پرستی است: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» و از سویی آن حضرت با پایداری، همه دشواری‌ها را در راه هدف الهی خود تحمل کرد و آزارها و محاصره در شعب ابی طالب ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد[۳۳۵] و گفت: «اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از تبلیغ دینم دست بردارم برنخواهم داشت»[۳۳۶]. چگونه ممکن است آن به حضرت یک باره از اولین و مهمترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور دوست و دشمن از بت‌ها تجلیل و تمجید و آنها را عالی مقام و دارای مقام شفاعت معرفی کند[۳۳۷]؟
  9. اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیر مسلمان آن را به طور گسترده نقل می‌کردند، در حالی که هیچ یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند[۳۳۸].
  10. در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که مهاجران حبشه این ماجرا را شنیدند، به مکه مراجعت کردند، ولی در بیرون دروازه مکه آگاه شدند که قریش دشمنی را از سر گرفته است. به نقل ابن سعد، مهاجران در ماه شعبان سال پنجم بعثت هجرت کرده و در شوال همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه غرانیق در ماه رمضان این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به مسلمانان مهاجر ابلاغ کند و آنها نیز چندی به مشورت پرداخته و سرانجام تصمیم به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم شش ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون روایات است که زمان حادثه تا بازگشت مهاجران به حبشه را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات افسانه غرانیق است»[۳۳۹].[۳۴۰]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷؛ همچنین ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵-۱۹۶.
  2. «آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  3. غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.
  4. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  5. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  6. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  7. تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
  8. و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
  9. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
  10. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  11. نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.
  12. الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.
  13. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  14. الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.
  15. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  16. التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.
  17. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  18. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.
  19. روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.
  20. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  21. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  22. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  23. التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.
  24. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۸؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  25. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.
  26. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
  27. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  28. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  29. الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.
  30. تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
  31. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  32. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
  33. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
  34. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  35. الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
  36. البته در کتب تفسیر، وجوه دیگری نیز در شأن نزول آیات بیان شده است. از جمله اینکه بر اساس برخی از روایات، مشرکین از پیامبر (ص) درخواست نمودند که بت‌هایشان را به بدی یاد نکند و مسلمانان فقیر را از خود دور نماید، تا آنها نیز با پیامبر (ص) مجالست نمایند و سخنان او را بشنوند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲؛ مجمع البیان، ج۵-۶، ص۶۶۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶؛ الکشاف، ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
  37. الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۷۰-۷۱.
  38. المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳.
  39. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۲۲-۱۲۹.
  40. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  41. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  42. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
  43. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  44. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  45. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  46. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.
  47. ر.ک: ناصرالدین البانی، نصب المجانیق فی نسف قصة الغرانیق، ص۵۸ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
  48. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  49. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  50. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  51. «و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
  52. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
  53. ر.ک: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  54. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
  55. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  56. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶.
  57. ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
  58. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
  59. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  60. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
  61. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  62. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  63. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  64. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  65. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.
  66. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
  67. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.
  68. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.
  69. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۳-۴۰۸.
  70. الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷؛ همچنین ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵-۱۹۶.
  71. «آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  72. غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.
  73. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  74. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  75. در این زمینه به دو بیت از شعرا استناد شده است: الف: بیتی از حسان بن ثابت: تمنی کتاب الله اول لیلة و اخره لاقی حمام المقادر ب: بیتی از شاعری دیگر: تمنی کتاب الله اخر لیلة تمنی داوود الزبور علی رسل (ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۲).
  76. تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۵۰.
  77. شرح المواقف، ج۸، ص۲۷۷؛ شرح اسرار مثنوی، ص۴۳۸؛ شرح الشفا، ج۲، ص۳۳۴-۳۳۶؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۶؛ فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۶۷؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  78. برای نسخ اقسامی ذکر شده است: الف. نسخ تلاوت و حکم: به این معنی که آیه‌ای از قرآن که متضمن یک حکم شرعی بوده، منسوخ شده است؛ به گونه‌ای که هم حکم آن برداشته شده است و هم تلاوت و قرائت آن. ب. نسخ تلاوت فقط؛ یعنی تلاوت آیه‌ای از قرآن که در بردارنده حکم و دستورالعمل خاصی بوده، نسخ شده است، به گونه‌ای که دیگر، آن آیه، در قرآن وجود ندارد؛ هر چند حکمی که آیه متضمن آن بوده، در دین باقی مانده است. ج. نسخ حکم فقط؛ بدین معنا که حکمی که مدلول آیه است، برداشته شده ولی صورت ظاهری آیه و تلاوت آن باقی مانده است. از بین اقسام بالا وقوع قسم سوم مورد اتفاق تمامی اندیشمندان اسلامی است، اما قسم اول مورد انکار علمای شیعه و اکثر علمای اهل سنت واقع شده است. قسم دوم هم مورد قبول علمای شیعه نیست. هر چند که اکثر علمای اهل سنت بر وقوع آن اصرار می‌ورزند. باید توجه داشت که توجیه مذکور برای قصه غرانیق، بر فرق آنکه وقوع نسخ را در غیر تشریعیات بپذیریم، از نوع دوم، یعنی نسخ تلاوت می‌باشد. برای اطلاع بیشتر از حقیقت نسخ و اقسام آن، طالبان را به منابع زیر ارجاع می‌دهیم: التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۹۶-۲۹۷؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۷۰۰-۷۰۷؛ قرآن‌شناسی، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۴.
  79. شرح المواقف، ج۸، ص۲۷۷؛ شرح الشفا، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۶۸؛ ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  80. تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
  81. و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
  82. الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
  83. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.
  84. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
  85. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  86. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  87. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
  88. تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
  89. الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
  90. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۴؛ جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۷۱؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۲۰۷-۲۰۸.
  91. البته در کتب تفسیر، وجوه دیگری نیز در شأن نزول آیات بیان شده است. از جمله اینکه بر اساس برخی از روایات، مشرکین از پیامبر (ص) درخواست نمودند که بت‌هایشان را به بدی یاد نکند و مسلمانان فقیر را از خود دور نماید، تا آنها نیز با پیامبر (ص) مجالست نمایند و سخنان او را بشنوند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲؛ مجمع البیان، ج۵-۶، ص۶۶۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶؛ الکشاف، ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
  92. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  93. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۴۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۲۰۶.
  94. الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۷۰-۷۱.
  95. المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳.
  96. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۲۲-۱۲۹.
  97. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  98. غرانیق، جمع غرانق، به چند معنا آمده است: ۱. نوعی پرنده آبی؛ ۲. جوان سپید و خوش‌اندام (مسعود جبران، الرائد، ترجمه رضا انزابی نژاد، ج۲، ص۱۲۴۶).
  99. «بنابراین به خداوند سجده برید و (او را) بپرستید!» سوره نجم، آیه ۶۲.
  100. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۱۷۶.
  101. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
  102. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۱۷۵.
  103. نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، تحقیق علی محمد معوض، ج۲، ص۴۶۵.
  104. علی بن احمد واحدی، التفسیر البسیط، تحقیق محمد بن صالح بن عبدالله الفوزان، ج۱۵، ص۴۷۰.
  105. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهادی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۱۹۹.
  106. ر.ک: مرتضی عسکری، احادیث ام المؤمنین عایشه، ج۲، ص۳۱۷.
  107. ر.ک: اسماعیل ابراهیمی، «نگرشی نو به افسانه غرانیق» مجله سفیر نور، ش۱۸، ص۱۱۹.
  108. ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۳، ص۵۱.
  109. ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، سوره نجم، ح۴۸۶۲.
  110. احمد بن علی بن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۳۵۴.
  111. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۶۵.
  112. ر.ک: عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۳، ص۲۴۳.
  113. ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۵۶.
  114. ر.ک: احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۷، ص۱۳۰.
  115. سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۶۱۳.
  116. ر.ک: اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح لجنة من العلماء، ج۵، ص۶۱۳.
  117. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  118. ر.ک: جوهری طنطاوی، الجواهر، ج۶، ص۴۶.
  119. «و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۲۰.
  120. «آنگاه این بخش کردنی ستمگرانه است» سوره نجم، آیه ۲۲.
  121. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۶۵-۶۹.
  122. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۹.
  123. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  124. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  125. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
  126. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  127. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  128. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  129. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.
  130. ر.ک: ناصرالدین البانی، نصب المجانیق فی نسف قصة الغرانیق، ص۵۸ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
  131. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  132. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  133. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  134. «و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
  135. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
  136. ر.ک: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  137. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
  138. ر.ک: جعفر سبحانی، «افسانه غرانیق»، مجله مکتب اسلام، اردیبهشت ۱۳۸۹، ش۵۸۸، ص۸۳.
  139. ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
  140. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
  141. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
  142. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  143. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۴۰۳-۴۰۸.
  144. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۸.
  145. ر.ک: ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج۸ ص۴۹۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
  146. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  147. غرانیق، جمع «غُرنُوق»، «غرنیق» و «غُرانیق» است، که به معنای پرنده گردن سفید است که در فارسی به آن «قو» می‌گویند و در عربی جوان سفیدرو و زیبا، به آن تشبیه می‌شود. ر.ک: جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۵۳۷؛ المنجد، ص۵۴۹، ماده «غرق».
  148. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  149. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳.
  150. یکی از پژوهشگران اهل سنت در این باره می‌گوید: ان قصة الغرانيق المشهورة قصة مختلفة قد وضعها الزنادقة كيدا للدين، و رغبة منهم في إحداث الشك فيه، فتأثر بها من تأثر، و توهم أو ظن صحتتها بعض المفسرين كالطبري في تفسيره (ج ۱۷، ص۱۳۱) و بعض المحدثين كابن سعد في الطبقات (ج ۱، ص۱۸۹) و ابن حجر في الفتح (ج ۸، ص۳۰۶) ولكن رب الدين و حافظه قد قبض له من أهله من رد كيد عدوه و فضح أمره، و كشف ستره، و أقام البرهان القاطع والدليل الساطع على وضع هذه القضية و بطلانها من جهة النقل و العقل و اللغة. عبدالغنی عبدالخالق المصری، حجیة السنة، ص۱۰۰.
  151. عبدالغنی عبدالخالق المصری، حجیة السنة، ص۱۰۰؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸ – ۶۹.
  152. ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند» سوره نجم، آیه ۲۳.
  153. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳.
  154. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.
  155. تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.
  156. الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
  157. لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».
  158. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.
  159. نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.
  160. لسان‌العرب، ج ۱۰، ص ۶۱، «غرنق».
  161. مجمع البحرین، ج۳، ص ۳۰۹، «غرنق»؛ حیاه‌الحیوان، ج۲، ص۱۱۳؛ لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۶۹۶،«غرنوق».
  162. لسان‌العرب، ج۱۰، ص۶۱؛ النهایه، ج ۳، ص ۳۶۴؛ مجمع‌البحرین، ج ۳، ص ۳۰۹، «غرنق».
  163. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۱.
  164. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  165. الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.
  166. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  167. الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.
  168. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  169. جامع‌البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.
  170. فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.
  171. تنزیه‌الانبیاء، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی‌دین‌المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج ۳،ص ۱۳۷، ۱۴۸.
  172. فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۳۶۳.
  173. تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
  174. تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.
  175. اسباب النزول، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳.
  176. تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶.
  177. الکشاف، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵.
  178. الکامل، ج ۲، ص ۷۷.
  179. فتح‌الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.
  180. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵.
  181. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، ۵۴.
  182. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.
  183. زاد المسیر، ج ۵، ص ۴۴۱.
  184. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۲۱.
  185. تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۵۰.
  186. تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.
  187. البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۶.
  188. اضواء البیان، ج ۵، ص ۴۹۹.
  189. تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص ۲۶ ـ ۲۷.
  190. تفسیر ثعالبی، ج ۲، ص ۴۰۹.
  191. تفسیر قاسمی، ج ۱۲، ص ۴۵.
  192. فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۴۳۲.
  193. احکام القرآن، ابن عربی، ج ۳، ص ۱۳۰۳.
  194. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۱ ـ ۱۱۳.
  195. نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.
  196. الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.
  197. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۴، ۲۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵، ۶۹.
  198. الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.
  199. الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.
  200. تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
  201. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  202. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  203. مجمع ‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۹؛ ج ۱۰، ص ۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۳۸.
  204. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ ـ ۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۰، ۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص ۳۲۲.
  205. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  206. البرهان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۱۲۰.
  207. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  208. البحر المحیط، ج ۷، ص ۹۰.
  209. مجمع‌البیان، ج۶، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.
  210. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  211. التمهید، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۲.
  212. التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱؛ الصحیح من سیره، ج ۳، ص ۱۴۲،۱۴۵.
  213. التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.
  214. مسند احمد، ج ۴، ص ۵۴۷.
  215. السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۸.
  216. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶.
  217. نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۱؛ من وحی القرآن، ج ۱۶، ص ۹۹.
  218. التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.
  219. میقات حج، سال ۶، ش ۲۴، ص ۶۶ ـ ۶۷.
  220. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۳ ـ ۱۱۷.
  221. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.
  222. روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.
  223. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  224. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.
  225. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.
  226. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۲ ـ ۵۳.
  227. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۷.
  228. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  229. بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.
  230. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  231. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
  232. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
  233. «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
  234. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.
  235. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  236. «گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.
  237. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  238. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  239. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
  240. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.
  241. البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.
  242. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۷ ـ ۱۱۸.
  243. «و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.
  244. تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.
  245. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  246. الاسرائیلیات، ص۳۱۶ـ۳۲۱؛ میقات، ش۲۴، ص۷۳.
  247. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴، ص۱۱۸ ـ ۱۱۹.
  248. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.
  249. تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.
  250. الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.
  251. لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».
  252. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.
  253. نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.
  254. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  255. غرانیق جمع غرنوق بر وزن مزدور یک نوع پرنده آبی سفید یا سیاه رنگ است و به معانی دیگر نیز آمده (قاموس اللغة).
  256. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  257. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱ - ۱۴۳
  258. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۳، ص۵۰.
  259. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۳، ص۵۰.
  260. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  261. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  262. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  263. «آنان چنان بودند که چون به آنها می‌گفتند: هیچ خدایی جز خداوند نیست، سرکشی می‌ورزیدند» سوره صافات، آیه ۳۵.
  264. مجمع البیان، تفسیر فخر رازی، قرطبی، فی ظلال تفسیر، صافی روح ال حالمعانی و المیزان و تفسیرهای دیگر ذیل آیات مورد بحث.
  265. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  266. تفسیر قرطبی، ج۷، ص۴۴ - ۷۴؛ مرحوم طبرسی در مجمع البیان نیز آن را به عنوان یک احتمال آورده است.
  267. تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۱۴۱-۱۴۴.
  268. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۶۷.
  269. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۱.
  270. فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳.
  271. تنزیه الانبیا، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶-۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۸.
  272. فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳؛ جصاص، احکام القرآن، ج۳، ص۳۶۳.
  273. تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۰-۵۵۲
  274. تفسیر قرطبی، ج۶ و ۱۲، ص۵۵
  275. اسباب النزول، ص۲۳۲ - ۲۳۳.
  276. تفسیر ماوردی، ج۴، ص۳۵ - ۳۶.
  277. الکشاف، ج۳، ص۱۶۴- ۱۶۵.
  278. الکامل، ج۲، ص۷۷.
  279. فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳.
  280. الدر المنثور، ج۶، ص۶۵.
  281. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۰، ۵۴.
  282. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۰
  283. زاد المسیر، ج۵، ص۴۴۱.
  284. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۲۱.
  285. تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۵۰.
  286. تفسیر قرطبی، ج۶ و ۱۲، ص۵۵.
  287. البحر المحیط، ج۷، ص۵۲۶
  288. اضواء البیان، ج۵، ص۴۹۹.
  289. تفسیر ابی السعود، ج۴، ص۲۶ - ۲۷.
  290. تفسیر ثعالبی، ج۲، ص۴۰۹.
  291. تفسیر قاسمی، ج۱۲، ص۴۵.
  292. فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۴۳۲
  293. احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۳۰۳
  294. فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳
  295. تفسیر کبیر فخر رازی، ج۲۳، ص۵۰.
  296. حیات محمد ص۱۲۹-۱۲۴
  297. ر.ک: معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص۲۷-۳۰.
  298. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۲.
  299. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱.
  300. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱.
  301. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۰.
  302. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۲-۵۳.
  303. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۵.
  304. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  305. بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.
  306. «بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.
  307. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
  308. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
  309. «بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.
  310. التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.
  311. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  312. «گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.
  313. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  314. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  315. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.
  316. تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.
  317. البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.
  318. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۶ ـ ۳۷۸.
  319. نصب المجانیق، ص۵ و ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸-۶۲؛ الاسرائیلیات، ص۳۱۴ - ۳۱۵.
  320. الاصابة، ج۴، ص۱۲۲
  321. جامع البیان، ج۱۰ و ج۱۷، ص۲۴۴، ۲۵۰؛ الدر المنثور، ج۶، ص۶۹-۶۵
  322. الکافی، ج۱، ص۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص۶۷ - ۶۸؛ عمده، ص۸۴.
  323. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۲؛ الرواشح، ص۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص١٩.
  324. تاریخ قرآن، ص۱۵۸.
  325. مجمع البیان، ج۷، ص۱۰۹؛ ج۱۰، ص۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۸۱؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۳۸.
  326. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ - ۵۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۰-۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص۳۲۲.
  327. البرهان فی علوم القرآن، ج۴، ص۱۲۰
  328. البحر المحیط، ج۷، ص٩٠.
  329. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  330. مجمع البیان، ج۶، ص۶۶۵ - ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲ - ۱۷۳.
  331. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  332. التمهید، ج۱، ص۹۴ - ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص۶۲.
  333. التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱؛ الصحیح من سیره، ج۳، ص۱۴۲ - ۱۴۵.
  334. التمهید، ج۱، ص۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۳ - ۳۴۴.
  335. السیرة النبویه، ج۱، ص۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۵۱- ۳۵۸.
  336. السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
  337. نقد توطئه آیات شیطانی، ص۶۱؛ من وحی القرآن، ج۱۶، ص۹۹.
  338. التمهید، ج۱، ص۸۷؛ پژوهشهای قرآنی، ش۱، ص۸۸-۹۰.
  339. میقات حج، سال ۶، ش۲۴، ص۶۶-۶۷.
  340. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص ۳۷۸.