اهل حدیث
مقدمه
- اهل حدیث و شخص احمد بن حنبل، از اولین و بلکه بنیانگذار برخی از فرقههای اهل سنت است به خصوص برخی عقاید این فرقه بعدها سنگ بنای مسلک کلامی فرقه اشعری قرار گرفت[۱].
پیدایش
- جریان "اهل حدیث" در آغاز به عنوان یک جریان فقهی در مقابل اهل رأی و قیاس و بیشتر میان فقهای مدینه بهخصوص ابوحنیفه بود. شخص احمد بن حنبل نیز در واقع محدث بود و به ظواهر قرآن و احادیث تمسک میکرد. با توجه به ویژگیهای تاریخی اهل حدیث، آنها با القابی مانند حشویه، مشبهه، مالکیه و شافعیه یاد شدهاند[۲].
- آنها را اصحاب حدیث و اثر هم گفتهاند؛ زیرا رأی و قیاس را به کار نمیگرفتند و میگفتند باید از آنچه از پیامبر، صحابه و تابعین در حلال و حرام به ما رسیده است، پیروی کنیم و سزاوار نیست قیاس کنیم[۳].
- از قرن سوم به بعد درباره آنها واژه سلف وارد شد که تا قرن هفتم به همان معنای لغوی آن به کار میرفت و بیشتر بر علمای قرن دوم و سوم اطلاق میشد[۴]، تا اینکه در قرن هفتم ابنتیمیه آن را به معنای اخذ عقاید از نصوص و عدم برتری عقل بر نص تعریف کرد[۵]. در قرن دوازدهم نیز محمد بن عبدالوهاب دوباره تفکر احمد بن حنبل و ابنتیمیه را عملاً احیا و اجرایی نمود و وهابیت خود را سلفی نامیدند[۶].
نقل احادیث پیامبر خاتم
در قرن اول هجری
سنت از نگاه اهل سنت به معنی استنباط احکام شرعی توسط قول، فعل و تقریر پیامبر است، اما در نزد شیعه قول، فعل و تقریر معصوم (پیامبر و اهل بیت (ع) به عنوان یکی از ادلۀ استنباط احکام شرعی شمرده شده است.
نقل احادیث پیامبر تا قرن اول توسط صحابۀ پیامبر انجام میشد که صحابه مرجع نقل حدیث تابعین بودند.
در موضوعاتی که سخنی از قرآن یا پیامبر (ص) وجود نداشت و این امر موجب اختلاف میشد، تابعین آرای صحابه را به عنوان مستند خود میپذیرفتند. به این ترتیب نظر تابعین برای تابعینِ تابعین حجت بود. این فتاوا و اقوال تابعین را (اثر) نامگذاری کردند که از لحاظ رتبه و اعتبار پس از حدیث نبوی قرار دارد[۷].
در قرن دوم هجری
از قرن دوم تدوین حدیث آغاز شد و مکتب حدیثگرایی پدید آمد. از رهبران این گروه میتوان به محمد بن ادریس شافعی و احمد بن حنبل اشاره کرد. با شروع تدوین حدیث، این نگرش پدیدار شد که با وجود احادیث مرفوع (نبودن تمام راویان حدیث در یک حدیث) دلیلی برای توجه به آثار صحابه و تابعین وجود ندارد، چنانکه شافعی سنت را فقط قول، فعل و تقریر پیامبر (ص) معنا کرد و قول صحابه و تابعین را از تعریف سنت خارج کرد و تنها حدیث مرفوع را نماینده سنت دانست، همچنین احمد بن حنبل نیز سنت را به آثار رسول خدا (ص) تفسیر کرده است[۸].[۹]
دوران جدید اهل حدیث
بعد از واقعه محنت (واقعهای که قرآن را حادث و مخلوق میدانستند) اهل حدیث، خود را اهل سنت و مخالفین خود را اهل بدعت نامیدند؛ عنوان اهل بدعت شامل تمام فرق شیعه و غیر شیعه میشد. در حقیقت اهل حدیث معتقد بودند معنای اهل حدیث چیزی غیر از اهل سنت نیست به نحوی که بعد از نهادینه شدن این نظریه، معتبرین کتابهای اهل سنت به نام صحاح سته که بر احادیث پیامبر (ص) تأکید داشت به نگارش درآمد.
پس از اهل حدیث، ابوالحسن اشعری که خود را پیرو احمد بن حنبل مینامید، خود را اهل سنت نامید و به ترویج این نام همراه با گسترش مکتب اشعری پرداخت. پس از او ابومنصور ماتریدی در شرق جهان اسلام ظهور کرد و او نیز خود را اهل سنت نامید[۱۰].
روش فهم دین
- اهل حدیث در کشف احکام در درجه اول به قرآن رجوع میکردند؛ اگر حکم مسئله را در قرآن نمییافتند، به حدیث پیغمبر مراجعه میکردند؛ اگر احادیث مختلف بود، به ترجیح احادیث از نظر راویان سند میپرداختند. اگر حکم مسئله را در حدیث نمییافتند یا ترجیحی در میان احادیث مختلف به دست نمیآوردند، به اقوال و فتاوای صحابه رجوع میکردند و اگر از این راه هم طرفی نمیبستند، کوشش میکردند بهنحوی از اشاراتی که در نصوص هست، استفاده کنند.
- آنها معتقد بودند اعتماد به رأی و قیاس، انسان را در کشف احکام شرعی دچار انحراف و اشتباه میکند و روش اهل قیاس را نوعی افراط در رجوع به عقل و کوتاهی در اخذ به حدیث و به عبارت دیگر نوعی سطحینگری در کشف مصالح واقعی تلقی میکردند. اهل حدیث بر آن بودند که بنای کار شرع بر جمع متفرقات و تفریق مجتمعات است که از سطح عقول عادی به دور است.
- آنها در مسائل مربوط به اصول دین، مانند مسائل فروع دین، اهل تسلیم و تعبد بوده و مخالف هر نوع تفکر، تعمق، استدلال و منطق بودند. اهل حدیث معتقدند لزومی ندارد درباره اینکه مثلاً عدل چیست و به چه دلیل منطقی خداوند عادل است، بیندیشیم؛ بلکه اندیشیدن در این امور بدعت و حرام است. ازاینرو حنابله به طور کلی با کلام اعم از کلام معتزلی یا اشعری، چه رسد به شیعی، و به طریق اولی با منطق و فلسفه مخالفند.
- مالک بن انس و احمد بن حنبل، از ائمه اهل حدیث، هرگونه بحث و کاوش را در مسائل اعتقادی غیر جایز میشمرند. جلالالدین سیوطی، یکی از دانشمندان اهل حدیث نیز کتابی به نام صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام نگاشته است. ابن تیمیه حنبلی نیز به حرمت کلام و منطق فتوا داده است[۱۱]؛ حتی احمد بن حنبل به عدم مجالست با اهل کلام فتوا میداد[۱۲] و تمام فرقههای اسلامی مانند شیعه، معتزله، مرجئه و خوارج را بدعتگذار میدانست و بر آن بود که نماز پشت سر آنها جایز نیست[۱۳][۱۴].
اصول اعتقادی
- برخی از دیدگاههای اعتقادی احمد بن حنبل[۱۵] و اهل حدیث به این بیان است[۱۶]:
- ایمان، قول و عمل و نیت است و قابل ازدیاد و نقصان میباشد.
- همه افعال خوب و بد انسان از سر قضا و قدر الهی است. از قضا و قدر الهی گریزی نیست.
- قرآن مخلوق نیست و قدیم است و هرکس غیر از این اعتقاد داشته باشد، کافر است.
- خروج بر سلطان جامعه اسلامی جایز نیست، حتی اگر جائر باشد
- خلافت و امامت تا قیامت از آن قریش است.
- التزام به ظاهر صفات خبری بدون تأویل و کیف و تشبیه؛ ازاینرو مؤمنین در قیامت خدا را با چشم سر میبینند؛ همانگونه که انسان ماه شب چهارده را میبیند و بندگان با خدا در قبر و قیامت سخن میگویند.
- بهشت و جهنم مخلوقند و منکر آنها منکر قرآن است.
- فرقههای شیعه، قدریه، مرجئه، خوارج، معتزله و جهمیه، بدعتگذاراند و نماز پشت سر آنها جایز نیست.[۱۷].
منابع
پانویس
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۱.
- ↑ ابوحاتم رازی، الزینه، ج۳، ص۴۳.
- ↑ ابوحاتم رازی، الزینه، ج۳، ص۴۳.
- ↑ انجمن علمی ادیان و مذاهب، آشنایی با فرق تسنن، ص۹۲.
- ↑ ابنتیمیه، الفتاوی الکبری، ج۲، ص۴۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۱-۲۸۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
- ↑ زمرلی، عقائد ائمه السالف، ص۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.
- ↑ مطهری، عدل الهی، ص۳۳ - ۳۱ و ۵۰ - ۴۹؛ همو، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۲۶.
- ↑ جواد الرومی، بین محنة الدین و الدنیا، ص۲۹۶.
- ↑ ابوحبیب، السیرة و المذهب، ص۳۰۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۲.
- ↑ طرح اصول شده اعتقادی احمد بن حنبل از این جهت اهمیت دارد که بعدها به عنوان اصول اهل سنت و جماعت پذیرفته شد.
- ↑ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۶ - ۱۶۰؛ جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اهل حدیث؛ ابوحبیب، السیرة و المذهب، ص۳۰۴ به بعد.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۲۸۳.