مقام شفاعت
از جمله مقامات امامان معصوم(ع) مقام شفاعت که در زیارت جامعه کبیره با عبارت «وَ رَزَقَنِي شَفَاعَتَكُمْ» آمده است.
شفاعت یعنی چه؟
شفاعت یعنی توسّط. وقتی شخصی برای دیگری نزد کسی به جهت انجام کار خاصّی واسطه میشود، میگویند: فلانی برای فلانی نزد فلانی وساطت کرد که فلان کار انجام بشود. فلان کار "مورد شفاعت"، شخصی که وساطت کرده "شافع" است و از صاحب حاجت به "مشفوع" تعبیر میشود.
پس انسان در هر حاجتی میتواند پیش شفیعی برود، اما آیا او دنبال آن حاجت راه میافید؟ تا رفتم به کسی گفت: آقا! برای فلان حاجت من پیش فلانی بیا، آیا او راه میافتد یا نه، نخست حاجت من و خودم را مطالعه میکند، تا ببیند من لیاقت این را دارم که این آقا راه بیفتد برای من پیش فلانی برود؟ از طرفی، وجاهت خودش را هم نزد او میسنجد؛ ببیند اگر راه افتاد و آنجا رفت، آن قدر وجاهت و آبرو برای چنین کاری دارد؟ تا از این امور مطمئن نشود حرکت نمیکند. از طرف دیگر، کسی قول نداده که آقای فلانی! هر وقت برای هر کسی و هر حاجتی آمدی و وساطت کردی من انجام میدهم و به وساطت تو ترتیب اثر میدهم، چنین قولی نیز وجود ندارد. البته صاحب حاجت تحقّق آن را میخواهد. در ضرب المثل عربی آمده است:صاحب حاجت همانند کوری میماند که هیچ چیز جز برآورده شدن حاجتش را نمیبیند[۱]. او دنبال خواستۀ خود است، بیتوجّه به اینکه خواستۀ او مشروع است یا غیرمشروع، شنیدنی است یا خیر، عقلایی است یا نه. ولی حاجت باید مشروع و عقلایی باشد، تا شفیع برای انجام آن اقدام کند. از طرف دیگر، بسیاری از اوقات انسان حاجتی دارد هم مشروع است و هم عقلایی و هم قابل حصول، اما شخص واسطه میگوید: این کار صلاح تو نیست، من برای این حاجت پیش فلانی نمیروم. این نکته بسیار مهم است؛ زیرا امکان دارد خود شخص نداند که صلاحش نیست و خیلی مصرّ باشد و التماس کند. شخص میگفت: میخواستم با خانمی ازدواج کنم. واضح است که از ازدواج کار مشروع و خواستگاری آن خانم عقلایی بوده، اما طبق معمول به واسطه نیاز داشتم تا برود و کار را انجام دهد، از این رو سراغ کسی رفتم و گفتم: آقا! برای من از فلان خانم خواستگاری کن! او به طور محرمانه به من گفت: این ازدواج صلاح تو نیست. گفتم: آقا! چرا صلاح من نیست؟! مگر ازدواج اشکالی دارد؟! مگر طوری است که من داماد آن آقا و شوهر این خانم بشوم؟! گفت: نه، طوری نیست، اما این ازدواج صلاح تو نیست و من نمیتوانم دلیل این را به تو بگویم. سپس معلوم شد که آن خانم به مرضی مبتلا بوده که کسی از ابتلای او خبر نداشته و نمیخواستند همه بفهمند. فرد دیگری میگفت: خواهان دختر عمویم بودم و میخواستم با او ازدواج کنم. پدرش موافقت نکرد. خیلی گریه و زاری و توسل کردم و واسطه فرستادم. هر چه انجام دادم موفق نشدم. سرانجام از خدا و ائمه اطهار(ع) گلایه کردم که این هم توسل میکنم، چرا وسیلۀ ازدواج دختر عموی مورد علاقهام را که لیاقت دارم شوهر او باشم، فراهم نمیکنید؟! چیزی نگذشت که معلوم شد این خانم به سرطان مبتلا بود و فوت شد. او میگفت: من از آن توسلات پیشیمان و شرمنده شدم که چرا آن قدر گلایه کردم، چرا دلگیر شدم. بنابراین، در شفاعت مصلحت نیز در کار است. باید در توسلات خود دقت کنیم. ممکن است خواسته، مشروع و عقلایی باشد، ولی مصلحت نباشد و شفیع وساطت نکند. پس شفاعت حساب و کتاب و شرایطی دارد که بخشی از آنها را درک میکنیم و بخش دیگر از ما مخفی است.
پیشتر گفتیم که شفاعت یک حقیقت قرآنی است و وساطت پیامبر خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) محدود است و در بعضی از امور نمیتوانند وساطت بکنند. برای مثال، وقتی مقرر شد که انسان مستطیع گردید به حج برود، اما از روی عمد به حج نرفت و مُرد، مرگ او، مرگ یهودی و یا نصرانی خواهد بود. در این مورد پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) چگونه شفاعت کنند. ذریح محاربی میگوید: امام صادق(ع) فرمود: "هر کس بمیرد، در حالی که حج واجب خویش را انجام نداده، بدون آنکه نیاز سخت او را از انجام حج باز دارد، یا به سبب بیماری نتواند حج را انجام دهد، یا سلطانی او را از انجام حج بازدارد، اگر خواهد یهودی یا مسیحی بمیرد[۲]. وقتی انسان نماز را بازیچه قرار بدهد و به آن بیاعتنا باشد؛ نمیشود از چنین آدمی شفاعت کرد.
ابو بصیر میگوید: خدمت ام حمیده رفتم که به او برای فقدان امام صادق(ع) تسلیت گویم. او گریست، من نیز از گریه او گریستم، آنگاه گفت: ای ابامحمد! اگر امام صادق(ع) را به هنگام مرگ دیدی، در شگفت میشدی. او دیدگانش را گشود و فرمود: خویشانم را جمع کنید! ما همه خویشان آن حضرت را جمع کردیم. حضرت نگاهی به آنها کرد و فرمود: به راستی که شفاعت ما به کسی که نماز را سبک شمارد، نمیرسد[۳].
آری، شفاعت محدود است. پس هر شافع و هم مشفوع محدود هستند. چیزی که غیر محدود است مورد شفاعت است، امّا با محدودیتهای یاد شده هرگز نمیشود برای شفاعت اعتماد کرد انسان به حج نرود و نماز را سبک شمارد؛ مورد شفاعت قرار میگیرد. این طور نیست.
بنابراین، شفاعت، موجب تجرّی بنده بر گناه نمیشود. چون ضابطه، ملاک و میزان دارد. بله، آنچه که گناه را " كَأَنْ لَمْ يَكُنْ" میسازد و هیچگونه محدودیتی ندارد، همان توبه است امام باقر(ع) فرمود: "توبه کننده از گناه، همانند کسی است که گناه ندارد"[۴].
ما در حضور ائمه اطهار(ع) و در این مقام برای حفظ ایمان، ثبات قدم در ولایت و جهات دینی؛ چه در اصول دین، چه در فروع دین و چه در مسائل اخلاقی دعا میکنیم و به توفیق خدا متعال و به شفاعت محمد و آل محمد(ع) نیاز داریم[۵].
متقین در طول تاریخ چه کسانی هستند؟
اگر بیطرفانه در احوال شخصیتهای بزرگ در طول تاریخ مطالعه کنید آنهایی که پیرو اهل بیت(ع) بودند، تقوا داشتند. اساساً "تقوا"، یعنی "ولایت" و "براءت". در این زمینه حدیثی از مدارک سنّی میآوریم. حاکم نیشابوری از دید اهل سنت شخصیت بسیار بزرگی است، او در نیمه دوم قرن چهارم رئیس حوزه علمیه بود و در تاریخ ۴۰۵ هجری درگذشته است. او حدیثی را از ابن عباس روایت میکند. ابن عباس میگوید: پیامبر خدا(ص) فرمود: "اگر مردی در میان رکن و مقام بایستد و نماز بخواند و روزه بگیرد؛ آنگاه خدا را در حال دشمنی با خاندان حضرت محمد(ع) ملاقات کند، وارد آتش میشود[۶] رکن و مقام قطعهای از مسجد الحرام است که شرافت و عظمت دارد.
حدیث دیگری را چند تن از بزرگان اهل سنت نظیر ابن عساکر، طبرانی و دیگران روایت کردهاند. ابو امامه یکی از صحابه پیامبر اکرم(ص) میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: "اگر عابدی سه هزار سال خدا را میان صفا و مروه عبادت کند و حال این که محبّت ما اهل بیت را درک نکند، خدای رحمان او را با صورت در آتش جهنم سرنگون کند[۷]. بنابراین حدیث، اگر بندهای از بندگان، خدا را عبادت کند؛ این دیگر فرض است. میفرماید: " لَوْ" حضرت میخواهند بفرمایند چقدر قضیه با عظمت است که اگر هزار سال عمر کند و عبادت نماید، و دوباره هزار سال عمر کند و عبادت نماید، سه باره اگر هزار سال عمر کند و عبادت نماید، اگر دارای محبت و ولایت ما نباشد خداوند او را به رو در جهنم میاندازند.
آنگاه پیامبر خدا(ص) این آیه را خواندند: ﴿ قُل لّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۸].[۹]
حدیث دیگری را خطیب بغدادی از بزرگان اهل سنت، روایت میکند. ابن عباس میگوید: رسول خدا(ص) فرمود: "اگر عابدی خدای را در میان رکن و مقام ابراهیم در مسجد الحرام دو هزار سال عبادت کند، به طوری که بدنش چون مشکی خشکیده گردد و در روز قیامت خدای را با بغض و دشمنی آل محمد(ص) دیدار کند، خداوند او را با رویش در آتش میافکند[۱۰].
واژه «بَالِي»؛ یعنی از بین رفته و خشک شده. کلمه «شِّنِّ»؛ یعنی مشک خشکیده؛ یعنی اگر تمام وجود چنین فردی یک مشت استخوان شود، از بس عبادت کند؛ نه یک هزار سال، بلکه دو هزار سال.
این مضمون در روایات ما بسیار است. برای نمونه خدای متعال در آیۀ مبارکهای میفرماید: ﴿ وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى﴾[۱۱]. ذیل این آیه روایتی از شیعه و سنی وارد شده است[۱۲].
در روایتی امام صادق(ع) میفرماید: "آیا میبینی چگونه شرط شده؟ توبه، ایمان و عمل صالح برای او سودی ندارد مگر وقتی که هدایت یابد. به خدا سوگند، اگر بکوشد که عمل کند از او نمیپذیرند مگر آنگاه که به سوی ما... هدایت یابد"[۱۳] و در روایتی امام صادق(ع) میفرماید: "اگر به ولایت ما خاندان اعتراف کند و بر آن عقیده بمیرند نماز، روزه، زکات و حج او پذیرفته است و اگر در پیشگاه خدا به ولایت ما اعتراف نکند، خدا چیزی از اعمال او را نمیپذیرد[۱۴].
شیخ مفید به سند خود از ابن عباس روایتی را نقل کرده که رسول خدا(ص) فرمود:ای مردم! پیوسته با دوستی ما اهل بیت همراه باشید، که هر کس همراه دوستی ما خدا را دیدار کند به شفاعت ما بهشت وارد گردد. سوگند به آن کس که جان محمّد به دست قدرت اوست، عمل هیچ بندهای به او سودی نرساند مگر با شناخت ما و اعتقاد به ولایت ما[۱۵]. آری، از طرفی خداوند متعال میفرماید: ﴿ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۶]. و از طرف دیگر، ولایت محمد و آل محمد(ع) همان تقوای الهی است.
فراتر این که ما در جای خود در مباحثمان ثابت کردیم که ولایت و امامت اهل بیت(ع) جزء اصول دین است، نه فروع دین. وقتی خداوند متعال اعمال ما را مشروط کرده که اصول دین ما درست باشد و طبق قاعدۀ " فإذا انتفى الشرط انتفى المشروط"؛ اگر اصلی از اصول دین متزلزل باشد آن اعمالی که به جا آورده شده دیگر فایده ندارد.
بنابراین، هر یک از اصول دین در تمامیت اعمال و عبادات و قبول شدن آنها شرط است و این از ما نیست، بلکه یک دستور الهی است. اگر کسی هزاران نماز با لباس پاک، در مکان پاک و خیلی با حضور قلب بخواند، اما این نمازها بدون وضو باشد؛ ارزش ندارد.؛ چراکه شارع مقدس؛ یعنی خداوند متعال که انسان برای او نماز میخواند طهارت را در نماز شرط قرار داده است و این اعتبار شرعی از ناحیۀ خود اوست. در مثال دیگر، اگر کسی حمام برود و آن قدر در آنجا خود را شست و شو کند و تمیز نماید و زحمت بسیاری متحمل شود و به اقسام شویندهها خود را تمیز کند، اما بدون غسل بیرون بیاید که به عهده دارد، این تمیزی برای او فایدهای ندارد. چون شارع مقدس گفته باید «قُرْبَةٌ إِلَى اللَّه» و طبق دستور، غسل کنی، او نیت غسل نکرده و غسل به عهده او بوده؛ گرچه بدنش بسیار تمیز است، اما نمیتواند نماز بخواند. چن این یک امر الهی و عبادی و دستوری شرعی است.
در قضایای دیگر؛ یعنی روزه، حج و دیگر عبادات همین طور است. خداوند متعال شرط کرده و گفته عبادتی را میخواهم که محمد و آل محمد(ع) گفته باشند و با ولایت اهل بیت(ع) باشد.
«اللَّهُمَ إِنِّي لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَيْكَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِي»[۱۷]. حرف «لَوْ»؛ یعنی اگر؛ به معنای فرض است، به این معنا که زائر میگوید: اگر کسانی را بیابم که نزد تو از محمد و آل محمد(ع) نزدیکتر و مقرّبتر باشند، سراغ آنها میرفتم.
طبیعی است ما وقتی با بزرگی کاری داشته باشیم حساب میکنیم نزدیکترین شخص به این بزرگ کیست. چه کسی میتواند بیشتر در آنجا برای ما کار کند، تا برای وساطت نزد او برویم.
روشن است که کسی از محمد و آل محمد(ع) در پیشگاه خداوند متعال نزدیکتر نیست. از این رو زائر میگوید: خدیا! اگر کسانی بودند به تو از محمد و آل محمد(ع) نزدیکتر بودند، به سراغ آنها میرفتم و آنها را واسطه میکردم، ولی کسی نیست.
«لَوْ وَجَدْتُ»؛ یعنی چنین چیزی نیست. «فَبِحَقِّهِمُ الَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُمْ عَلَيْك» پس از تو میخواهم بدان حقی که بر ایشان برای خود واجب کردی. زائر میگوید: پس خدایا! تو را قسم میدهم به مقام و قربی که اهل بیت(ع) نزد تو دارند و وعدۀ شفاعتی که به آنها دادهای که امت گنهکار را شفاعت کنند، که وقتی خداوند متعال وعده بدهد وفای به عهد واجب است؛ «أَسْأَلُكَ أَنْ تُدْخِلَنِي فِي جُمْلَةِ الْعَارِفِينَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ» پس از تو میخواهیم بدان حقی که برای ایشان بر خود واجب کردی که مرا در زمره عارفان به مقام آنها و به حق آنها قرارم ده. خدایا! ما را در زمرۀ آنهایی وارد کن که امام شناس هستند؛ آنهایی که حق اهل بیت(ع) را شناختند و فهمیدند. خدایا! ما را در جملۀ کسانی قرارده که به برکت اهل بیت(ع) و شفاعتشان مورد رحمت تو قرار گرفتند. «وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِمْ إِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» و در زمره کسانی که به وسیله شفاعت آنها مورد مهر قرار گرفتهاند که تو مهربانترین مهربان هستی. «وَ فِي زُمْرَةِ الْمَرْحُومِينَ بِشَفَاعَتِهِمْ إِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً وَ ﴿ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل﴾» و درود خدا بر محمد و خاندان پاکش و سلام مخصوص و بسیاری بر آنها باد و خدا ما را بس است و نیکو وکیلی است. اینک در پایان، خداوند را سپاس میگوییم که به ما توفیق و عمری را عنایت کرد که به شرح زیارت جامعه پرداختیم و به لطف خدا و برکت اهل بیت(ع) شرح آن را به پایان رساندیم. امیدواریم –ان شاء الله- این اثر مفید واقع شود و ذخیرهای برای آخرت ما باشد. خداوند متعال از ما بپذیرد و گذشتگان ما و کسانی را که این مطلب را به ما یاد دادهاند؛ اساتید، ذوی الحقوق و والدین ما را رحمت کند و همه آنها را با محمد و آل محمد(ع) محشور نماید و ما را در دنیا در راه آن بزرگواران ثابت قدم بدارد و فرزندان و ذریۀ ما را از محمد و آل محمد(ع) جدا نکند و شرّ اشرار و کید کفّار را به خودشان برگرداند و ما را موفق بدارد تا وظایفمان را به بهترین وجه بشناسیم و برترین شکل بدان عمل کنیم. «وَ الْمَكَانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْجَاهُ الْعَظِيمُ وَ الشَّأْنُ الْكَبِيرُ وَ الشَّفَاعَةُ الْمَقْبُولَة»[۱۸].
آری، کسی که نزد خدا قدر و منزلت با جلالت و شأن و قرب با عظمت داشته باشد، شفاعتش مقبول خواهد بود. این، به محمد و آل محمد(ع) اختصاص دارد. از این رو همه به آنها متوسّل میشوند و خدا را به حقّشان قسم میدهند. این امر مسلّم است و در کتابهای شیعی و سنی آمده که ابن عباس میگوید: "از پیامبر اکرم(ص) درباره کلماتی که آدم از پروردگارش آموخت، سپس توبه آدم(ع) را خدا پذیرفت، پرسیدم. پیامبر فرمود: آدم(ع)، خدا را به آبروی محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) خواند که توبه او را پذیرد. پس خدا، توبه او را پذیرفت[۱۹]. این حقیقت در فرزندان آدم(ع) در دنیا تا روز قیامت و در جهان آخرت جاری و ساری است.
«وَ رَزَقَنِي شَفَاعَتَكُمْ»ما دو نوع روزی داریم، روزی مادی و روزی معنوی که از روی مادی بالاتر است. ما در حوائجی که در حضور هر یک از حضرات معصومین(ع) درخواست داریم، به شفاعت آن بزرگواران نیازمندیم.
در بحث شفاعت به طور کوتاه گذشته که شفاعت یک مقام و منصب است و مفهوم شفاعت سه جهت دارد: شافع؛ مشفوع و مورد شفاعت.
شاید این مطلب در بحث شفاعت مطرح نشده باشد که رسیدن به هر چیزی به شفاعت نیاز دارد و مورد شفاعت عام است. انسان چه در مسائل مادی، معنوی، امور بزرگ و امور کوچک، قضایای شخصی و قضایای عمومی به شفاعت نیاز دارد و حق دارد شفاعت کسی را بطلبد؛ این را مورد شفاعت میگویند. پس مورد شفاعت، هیچ قیدی ندارد و مطلق است و عام. اما شافع و مشفوع عام و مطلق نیستند؛ بلکه مقید هستند. یعنی هر کسی نمیتواند شافع باشد، شفاعت از هر کسی برنمیآید، و هر کسی مشفوع واقع نمیشود؛ چراکه لیاقت لازم است، شرط و قید دارد. اگر این نکته درست فهمیده شود و هضم گردد، شبههای در حقیقت و حقّانیت شفاعت باقی نمیماند.
«وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ»[۲۰]اعمال عبادی ما و کارهای واجب و مستحب ما به برکت ولایت اهل بیت(ع) مورد قبول واقع میشود. چرا؟ پر واضح است، چون عملی که ما انجام میدهیم عملی است که اهل بیت(ع) به ما یاد دادهاند؛ این نمازی که میخوانیم، روزهای که میگیریم، حجی که به جا میآوریم و سایر عبادات ما به دستور خود اهل بیت(ع) است، آنان بارها فرمودهاند که این گفتههای ما، گفتۀ پیامبر اکرم(ص) است.
بنابراین، چون ما آن بزرگواران را قبول کردهایم و از آنها اطاعت و پیروی میکنیم، عمل ما با فرمایش پیامبر اکرم(ص) و دستور قرآن مطابقت میکند و ناگزیر مورد قبول واقع میشود.
اما کسانی که راه دوم؛ راه انحرافی را پیمودند؛ راهی که به پیامبر اکرم(ص) منتهی نمیشود و در آن راه، فرمایشات رسول خدا(ص) نیست، احکامشان را براساس خیالها، گمانها و رأیهای شخصی تأسیس کردند. نمیشود کسی ادّعای حبّ اهل بیت(ع) و ولایت آن بزرگواران را داشته باشند، اما به فقه دیگران عمل بکند، نماز، روزه، حج و دیگر احکام را بر طبق فقه دیگران به جا بیاورد؛ چراکه ولایت اهل بیت(ع)؛ یعنی متابعت از اهل بیت(ع). در این زمینه آیات و روایات فراوان داریم. قرآن کریم میفرماید: ﴿ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾[۲۱].
عباداتی را که انسان به جا میآورد اگر با تقوا باشد مورد قبول است. یعنی اگر متقی باشید خدا اعمال شما را قبول میکند. تقوا کجاست؟ تقوا در ولایت اهل بیت(ع) است[۲۲].
منابع
پانویس
- ↑ "صاحب الحاجة أعمی لا یراها إلّا قضاها "؛ کشف الخلفاء: ج۲، ص۱۸، شماره ۱۵۸۰.
- ↑ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَ حِجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ مَعَهُ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً»؛ الکافی: ج۴، ص۲۶۸، حدیث ۱، بحارالانوار: ج۹۶، ص۲، حدیث ۸۶.
- ↑ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِ حَمِيدَةَ أُعَزِّيهَا بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ(ع) فَبَكَتْ وَ بَكَيْتُ لِبُكَائِهَا ثُمَّ قَالَتْ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَوْ رَأَيْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عِنْدَ الْمَوْتِ لَرَأَيْتَ عَجَباً فَتَحَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ قَالَ اجْمَعُوا إِلَيَّ كُلَّ مَنْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ قَرَابَةٌ قَالَتْ فَلَمْ نَتْرُكْ أَحَداً إِلَّا جَمَعْنَاهُ قَالَتْ فَنَظَرَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ قَالَ إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاةِ»؛ الامالی شیخ صدوق: ۵۷۲، حدیث ۷۷۹.
- ↑ «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَه»؛ الکافی، ج۲، ص۴۳۵، حدیث ۱۰.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ج۴، ص۹۹ - ۱۰۴.
- ↑ «فلو أنّ رجلاً صفن بین الرکن و المقام فصلّی وصام، ثمّ لقی الله و هو مبغض لأهل بیت محمد(ع) دخل النار»؛ المستردک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۹.
- ↑ «لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ لَمْ يُدْرِكْ مَحَبَّتَنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ»
- ↑ میدهد بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را؛ سوره شوری، آیه۲۳.
- ↑ شواهد التنزیل: ج۲، ص۲۰۳، تاریخ مدینه دمشق: ج۴۲، ص۶۵. ر. ک: شرح منهاج الکرامه: ج۲، ص۲۹۹.
- ↑ «لَوْ أَنَ عَابِداً عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ أَلْفَ عَامٍ وَ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَكُونَ كَالشِّنِّ الْبَالِي وَ لَقِيَ اللَّهَ مُبْغِضاً لِآلِ مُحَمَّدٍ أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»؛ تاریخ بغداد: ج۱۳، ص۱۲۴، حدیث ۷۱۰۶؛ تاریخ مدینة دمشق: ج۴۲، ص۳۲۸.
- ↑ و به راستی من آمرزنده آن کسم که توبه کند و ایمان آورد و کاری شایسته کند سپس به راه آید؛ سوره طه، آیه۸۲.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار: ج۲۳، ص۸۱ و۸۲، شواهد التنزیل: ج۱، ص۴۹۱.
- ↑ «قَالَ أَ لَا تَرَى كَيْفَ اشْتَرَطَ وَ لَمْ تَنْفَعْهُ التَّوْبَةُ أَوِ الْإِيمَانُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ حَتَّى اهْتَدَى وَ اللَّهِ لَوْ جَهَدَ أَنْ يَعْمَلَ مَا قُبِلَ مِنْهُ حَتَّى يَهْتَدِيَ قَالَ قُلْتُ إِلَى مَنْ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ إِلَيْنَا»؛ بحار الانوار: ج۲۷، ص۱۶۹.
- ↑ «فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِه»؛ الامالی، شیخ صدوق:۲۵۶، بحار الانوار: ج۲۴، ص۲۴۸.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ الْزَمُوا مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّهُ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ بِوُدِّنَا دَخَلَ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِنَا فَوَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَنْفَعُ عَبْداً عَمَلُهُ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا وَ وَلَايَتِنَا»؛ الامالی، شیخ مفید، ۱۴۰، بحار الانوار: ج۲۷، ص۱۹۳.
- ↑ خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد؛ سوره مائده، آیه۲۷.
- ↑ خدایا! اگر من شفیعانی را مییافتم که نزدیکتر باشند به درگاهت از محمد و خاندان نیکویش آن پیشوایان نیکوکار به طور مسلم آنها را شفیعان خود قرار میدادم.
- ↑ و جایگاه معین و معلوم در نزد خدای عزوجل از آنِ شماست و منزلت عظیم از آنِ شماست و رتبه بزرگ از آنِ شماست و شفاعت پذیرفته از آنِ شماست.
- ↑ «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ(ص) عَنِ الْكَلِمَاتِ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَيْهِ قَالَ سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ فَتَابَ عَلَيْهِ»؛ الامالی، شیخ صدوق:۷۵.
- ↑ و به وسیله موالات شما فرمانبرداری واجب، پذیرفته گردد.
- ↑ خداوند تنها از پرهیزگاران میپذیرد؛ سوره مائده، آیه۲۷.
- ↑ ر.ک: حسینی میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر، ج۴، ص۳۱۶ - ۳۲۲.