بحث:مقام شفاعت

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

محمد حسین فاریاب

در کتاب: بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت

شفاعت و دستگیری از گنهکاران در قیامت به وسیله انسان‌های برگزیده خدا از جمله آموزه‌هایی است که مورد پذیرش فِرق مسلمانان بوده، و قرآن کریم نیز از آن خبر داده است؛ چنان‌که درباره شفاعت فرشتگان می‌فرماید: ﴿﴿وَلا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ.[۱] درباره دیگر شفیعان نیز می‌فرماید: ﴿﴿وَلا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ.[۲] در روایاتی نیز آمده که یکی از شئون امامان(ع) در قیامت، شفاعتگری آنهاست؛[۳] چنان‌که امام هادی(ع) در زیارت جامعه کبیره بر وجود این شأن برای امامان(ع) تأکید کرده‌اند.[۴] فراوانیِ روایات مربوط به شفاعت به‌گونه‌ای است که انسان را از بررسی سندی تک‌تک روایات بی‌نیاز می‌سازد. برای نمونه به سه روایت اشاره می‌کنیم: ١. امام صادق(ع) در روایتی صحیح فرمودند: «شفاعت ما موجب نابودی گناهان شما می‌شود»؛[۵] ۲. ایشان در روایتی دیگر فرمودند: «همانا خداوند متعال ما را برای خودش برگزید... سپس به ما [حقِ] شفاعت را ارزانی فرمود»؛[۶] ٣. در روایاتی نیز به زیارت امامان(ع) توصیه شده و پاداش این زیارت را شفاعت آن امام از زایر بیان کرده‌اند. برای نمونه، امام رضا(ع) فرمودند: «هر کس که امامان را زیارت کند؛ درحالی‌که شوق به زیارت ایشان دارد... امامان(ع) شفیعان او در روز قیامت خواهند بود».[۷] از آنچه گذشت می‌توان شفاعت را نیز یکی از شئون امامان(ع) در روز قیامت دانست.[۸]


سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم

"وَ بِمُوالاتِکُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ"


قبولی طاعات. "و بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه". آخرین اثری که در این فقرات بر موالات خاندان رسالت(ع) مترتّب شده پذیرش طاعت‌های واجب و قبولی اعمال لازم است. احادیثمان در این زمینه شاید به مرز تواتر مضمونی برسد که پذیرش طاعات و قبولی عبادات منوط به موالات خاندان رسالت(ع) است. به عنوان نمونه چند حدیث می‌آوریم: ساباطی گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: یوسف بن ثابت از شما حدیث آورده که گفته‌اید: با ایمان هیچ عملی ضرر ندارد و با کفر هیچ کاری نفع ندارد. حضرت فرمود: او تفسیرش را از من سؤال نکرد. مقصودم از این سخن این بود که هر کس امام از آل محمد [ (ع) ] را بشناسد و تولّی او را داشته باشد، از اعمال خیرش با معرفتی که داشته، نفع برده است. این است آنچه من اراده نمودم، و همچنین خداوند اعمال صالحه‌ای که بندگانش می‌آورند، پذیرا نگردد هرگاه تولّی امام جائری که امامتش از ناحیه حق تعالی تثبیت نشده، داشته باشند.

عبدالله بن یعفور به حضرت عرض کرد: مگر خداوند نفرموده است: "مَن جاء بالحسنه فله خیر منها و هم من فزع یومئذ آمنون". هر کس حسنه‌ای بیاورد برای اوست بهتر از آن و آنان از فزع و وحشت قیامت در امان هستند؟ پس چگونه عمل صالح برای آنان که تولّی ائمه(ع) جور دارند، مفید نیفتد؟

حضرت فرمود: می‌دانی حسنه‌ای که در آیه ذکر شده چیست و خداوند چه معنایی از آن اراده کرده است؟ "هِیَ معرفه الامام و طاعته". حسنه در آیه شریفه شناخت امام(ع) و اطاعت و فرمان‌برداری از اوست و خداوند عزّوجلّ فرموده است: "وَ مَن جاء بالسیئة فکبت وجوههم فی النار هل تجزون الا ما کنتم تعملون"، و آنان که سیّئه و بدی آورند پس به رو در آتش افتند آیا جزا داده می‌شوید غیر از آنچه عمل می‌کردید؟ خداوند از کلمه سیّئه در این آیه انکار امامی که امامتش از ناحیه خداست، اراده فرموده. سپس حضرت صادق (ع) فرمود: هر کس در قیامت با ولایت امام جائری که امامتش خدایی نیست، بیاید و منکر حق و جاحد ولایت ما باشد خداوند او را به رو در آتش دوزخ می‌افکند.[۹] عمر بن حنظله گوید: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: آیه‌ای در قرآن مرا به شکّ وا داشته. فرمود: کدام آیه؟ گفتم: قول خدای تعالی: "انما یتقبل الله من المتقین". فرمود: در چه جهت شک داری؟ گفتم: هر کس نماز بخواند روزه بگیرد و بندگی خدا کند از او قبول می‌نماید؟ فرمود: "انما یتقبل الله من المتقین العارفین". خداوند از متّقین عارف پذیرا می‌گردد –آنان که در مقام عمل تقوی داشته و در جهت اعتقاد معرفت به حقّ اولیای حق دارند. سپس فرمود: زهد تو بیشتر است در دنیا یا زهد ضحّاک بن قیس؟- از خوارج و زاهدین منحرف از خاندان رسالت (ع).[۱۰] گفتم: نه، او از من زاهدتر است. فرمود: مقصود همین است. خداوند از او چیزی از اعمالی که گفتی قبول نمی‌کند.[۱۱] محمّد بن مسلم به حضرت باقر، یا امام صادق(ع) عرض کرد: ما گاهی از مخالفین شما می‌بینیم کسی را که صاحب عبادت و اجتهاد و کوشش و خشوع است. آیا این امور برای او نافع است؟

حضرت فرمود: ای محمّد، به درستی که مَثَل دودمانی بود در بنی‌اسرائیل که به دنبال چهل شب عبادت و بندگی آثار اجابت دعا برای آنان ظاهر می‌شد. کسی از آن‌ها چهل شب تلاش و کوشش در عبادت نمود. سپس دعا کرد ولی اثری از اجابت ندید. به محضر عیسی بن مریم(ع) شرف‌یاب شد و به حضرتش شکوه نمود و از او مسألت دعا کرد. و عیسی (ع) به دنبال تحصیل طهارت نماز خواند و دعا کرد. خداوند به او وحی نمود که: ای عیسی، این بنده من از غیر باب و دری که باید از آن در آید، در آمده. او مرا می‌خواند در حالی که قلبش نسبت به تو شک داشت. اگر آن دعا کند تا گردنش قطع شود و انگشت‌هایش بریزد دعایش را اجابت ننمایم. به دنبال این وحی الهی حضرت عیسی رو به آن مرد نموده چنین گفت: "تدعو ربک و فی قلبک شک من نبیه؟" خدایت را در حالی که نسبت به پیامبرش شک داری می‌خوانی؟ عرض کرد: آری، چنین است. از خدا بخواه این حالت را از من ببرد و شکّ و تردیدم نسبت به شما برطرف گردد. عیسی (ع) دعا کرد. خداوند پذیرا شد و آن مرد در زمره آن اهل بیت قرار گرفت –که پس از چهل شب بندگی دعاشان اجابت می‌گردید- سپس امام(ع) فرمود: هم‌چنین ما خاندان، خدا عمل بنده‌اش را پذیرا نشود در حالی که شکّی نسبت به ما دودمان دارد.[۱۲] از این چند حدیث که به عنوان نمونه آوردیم کاملاً سرّ این جمله زیارت "وَ بِموالاتکم تقبل الطاعه الفترضه" روشن شد و به خصوص از این روایت آخری استفاده می‌شود که این امر اختصاص به این امّت نداشته. در هر عصری هر جمعی را که خدا راه و وسیله قرار داده، با اعتقاد به آن‌ها و از طریق آن‌ها باید اعمال صالحه را آورد تا مورد قبول قرار گیرد.

(...)

با توجّه به آنچه عرض کردیم این احادیث جایگاه بالاتری در نظرمان پیدا می‌کند امیرالمؤمنین(ع) بر منبر می‌فرمود: هر کس ما خاندان را دوست بدارد ایمانش برای او نافع بوده، عملش مورد قبول واقع گردد. و هر کس محبّت ما دودمان را نداشته باشد ایمانش برای او سودی ندهد و کردارش پذیرفته نگردد، هر چند پیوسته شب و روز خود را به زحمت و مشقّت بدارد.[۱۳]

حضرت باقر (ع) نسبت به حطیم –فاصله بین رکن و مقام- که افضل بقاع است، می‌فرمود: به خدا سوگند، اگر بنده‌ای در حطیم که افضل بقاع است، پیوسته شب تا به صبح نماز گزارد و روز روزه بدارد ولی حقّ ما و حرمت ما را نشناسد خدا از او هیچ چیزی قبول نکند.[۱۴]

آخرین حدیث را هم برای عزیزان از مدارک عامّه نقل کنم که فکر نکنند این حرف‌ها را فقط من و شمای شیعه آورده‌ایم. به قول مرحوم آیت الله امینی صاحب الغدیر مطلب اسلامی است. مذهبی نیست. اختصاص به شیعه ندارد. حافظ موفق بن احمد حنفی، معروف به اخطب خوارزم که از بزرگان علمای عامّه در سده ششم هجری است و متوفّی سال ۵۶۸ می‌باشد، در کتاب نفیس مناقبش مسنداً این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) آورده است: "انه قال لعلی: یا علی، لو ان عبدا عبدالله عزوجل مثل ما قام نوح فی قومه، و کان له مثل احد ذهبا فانفقه فی سبیل الله، و مد فی عمره حتی حج الف عام علی قدمیه، ثم قتل بین الصفا و المروه مظلوما، ثم لم یوالک یا علی، لم یشم رائحه الجنه و لم یدخلها."[۱۵] حضرتش به علیّ (ع) فرمود: یا علی، اگر عبدی بندگی خدا کند به آن مقدار که نوح در میان قومش بود، و همانند کوه احد طلا داشته باشد در راه خدا انفاق نماید، و عمرش طولانی شود تا هزار مرتبه حج با پای پیاده بگزارد، و سرانجام مظلومانه میان صفا و مروه کشته شود، ولی موالات تو را نداشته باشد بوی بهشت به مشامش نرسد و در آن داخل نگردد. بگذریم. بیش از این عزیزان را خسته نکنیم. امید است خداوند ولایت و موالات این خاندان را برای ما و دودمان ما ثابت و مضاعف بدارد. همه دوستان به خصوص کاظم آقا از مطالب گفته شده تشکّر نمودند و گفتند: خداوند قلب شما را همیشه مسرور بدارد، آن گونه که موجبات سررو دل ما را فراهم آوردید. با خواندن دعای شریف فرج محفل خاتمه یافته و قرار شب بعد در ضلع جنوب غربی همین صحن گذارده شد.



ص۸۴۹

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم

"وَ فِی زُمرَةِ المَرحُومِینَ بِشَفاعَتِهِم"

آنچه مهم است و بسیار هم مهم، تمنّا و مسألت و خواسته و آرزویی است که پس از آن مقدمات و قسم‌ها، آن هم قسم به حقشان بر حق، زائر اظهار می‌دارد. گویا خدا به زائر می‌گوید: زائر ولیّ من، مدّتی است ثناگوی حجّت من و پرده پرداز ارباب راز من و نغمه‌ساز تکیه گزینان سرادق اعزاز من هستی، حالا که سخنت به پایان رسیده، از من چه مسألت داری و چه می‌خواهی؟ زائر سه خواسته اظهار می‌دارد و سه مسألت از حق تعالی می‌نماید: از تو می‌خواهم که مرا در جمع عارفان این خاندان و حق شناسان این دودمان بداری، و در زمره رحمت دیدگان به شفاعتشان رقم زنی. خواسته‌هایی که اساس همه خواسته‌هاست، سه مسألتی که بهترین مسایل و اصل همه سؤال‌هاست.

۱- معرفت و شناخت. من جزء عارفین این خاندان به حساب آیم. آنان را بشناسم. امام شناس باشم، معرفت به حقّ حجّت داشته باشم؛ یعنی همان اصل اصیل و رکن رکین که اگر به کسی دادند همه چیز داده‌اند، و به هر کس ندادند هیچ چیز ارزانی نداشته‌اند. آنچه که اگر بود همه بودها با بود او بود است و اگر نبود هر بودی نبود است. همانی که به کرّوبیان از فرشتگان، به مقرّبین از ملک‌ها، به اولوا العزم از پیامبران، به مخلصین از اولیا ارزانی شده است. آری، معرفت امام و شناخت حجّت، یعنی آنچه بودش هدایت و نبودش ضلالت است که باید عرض کرد: "اللهم، عرفنی حجتک، فانک ان لم تعرفنی حجتک ظللت عن دینی".[۱۶]

آنچه مرگ با نبود آن، مرگ جاهلیّت است. در حدیث می‌خوانیم: مَن ماتَ لا یعرف امامه مات میتة جاهلیه.[۱۷]

آری، عرفان و معرفت؛ عرفان امام و معرفت حجّت، آن هم عرفان و معرفتی موهبتی و اشراب شده از آبشخور زلال ماء مَعینشان، نه عرفان و معرفتی اکتسابی، آن هم ساخته و پرداخته و بافته و یافته ضالّان به اسم هادیان و گمراهان به نام رهنمونان.

آخر مگر کسی با عرفان محی الدّین عارف می‌شود؟ محی الدّینی که چنین مطالبی از او نقل شده: حضرت امام الموحّدین (!) شیخ محی الدّین در بعضی از تصانیف خود اثبات ایمان فرعون کرده، فرعون را ظاهر و مظهر گفته. موسی حق را به صورت جسم دید و خود را عین آن نیافت و فرعون حق را به صورت خود دید و خود را عین آن یافت.[۱۸] در این جا به نقل آنچه فقیه بزرگ و رجالی سترگ مرحوم میرزای قمّی رحمه الله آورده بسنده نموده، از خود سخنی نمی‌آوریم و قضاوت را به خود عزیزان وا می‌گذاریم. آن مرحوم گوید: امّا کلماتی که از ایشان مانده و سخنانی که متواتر از آن‌ها رسیده اگر مراد ایشان همان ظاهر کلام ایشان باشد به یقین کافرند و با وجود اتمام حجّت بر ایشان و تخلّف از حق هم مستحقّ لعن هستند. مثل این که محی الدّین در اوّل فتوحات گفته: «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها» و شیخ علاء الدّوله سمنانی با کمال ارادت او به محی الدّین در حاشیه فتوحات بر این عبارت نوشته: «ان الله لا یستحی من الحق. ایها الشیخ، لو سمعت من احد انه یقول: فضله الشیخ عین وجود الشیخ، لا تسامحه البته، بل تغضب علیه. فکیف یسوغ لک ان تنسب هذه الهذیانات الی الملک الدیان. تب الی الله توبه نصوحا لتنجو من هذه الورطه الو غره التی تستنکف منها الدهریون و الطبیعیون و الیونانیون. و السلام علی من اتبع الهدی».

و ایضاً از فصوص و فتوحات او منقول است که می‌گوید: هر که بت پرستید به همان، خدا را پرستیده باشد. و چون سامری گوساله ساخت و مردم را به عبادت آن خواند حق تعالی یاری نکرد هارون را بر سامری؛ از برای آن که می‌خواست که در هر صورتی پرستیده شود. حق تعالی نصاری را تکفیر ننموده به سبب آن که به الوهیّت عیسی قائل شده‌اند، بلکه به سبب آن که خدا را منحصر در عیسی دانسته‌اند. و خود را خاتم الاولیا دانسته و گفته که ختم ولایت به او شده و پیغمبران نزد او حاضر شدند به جهت تهنیت و مبارک باد ختم ولایت او. و هم گفته که جمیع انبیا اقتباس علم می‌کنند از خاتم اولیا. و گفته که خاتم اولیا افضل است از خاتم انبیا در ولایت، چنان که خاتم انبیا افضل است از سایر انبیا در رسالت. و نیز گفته که اهل آتش در دوزخ تنعّم می‌کنند و به آتش راحت می‌نمایند. لذّت می‌برند. و عذاب کفّار منقطع خواهد شد. و عذاب مشتقّ است از عذب به معنی شیرینی... .[۱۹]


۲- معرفت و شناخت حقّ این خاندان. دومین مسألتی که در این آخرین فراز زیارت داریم این است که به دنبال عرفان ذوات مقدّس‌شان، در جمع شناسندگان حقوقشان قرار گیریم و بدانیم خداوند چه حقّی را برای آنان نسبت به ما قرار داده. در قالب یک جمله می‌توان گفت: همه آن حقوقی که خدا بر خلق دارد، با حفظ جهت وجوب و امکان، خالقّیّت و مخلوقیّت، عابدیّت و معبودیّت، برای این خاندان هم نسبت به خلقش لحاظ فرموده است، از وجوب محبّت و لزوم طاعت و خضوع و تسلیم بدون قید و شرط و هکذا. در این جا توجّه به این نکته مناسب به نظر می‌رسد که از سه مسألت مذکور در این آخرین جملات زیارت دو خواسته راجع به امر معرفت است. با این که خواستار اصل معرفت در جمله العارفین بهم شدیم باز با کلمه وَ بِحقهم مسألت شناخت حقّشان را داریم. معلوم می‌شود شناخت حقّ این خاندان و آشنایی با حقوق این دودمان امر بسیار مهمّی است که به خصوص و جدای از معرفت خود حضراتشان مورد مسألت قرار گرفته. این حقیقتی است که در احادیث بسیاری آمده است و می‌تواند معرّف اهمیّت و بیان‌گر جایگاه معرفت حقوق این خاندان باشد. قال رسول الله (ص): لیس منا من لم یرحم صغیرنا و یوقر کبیرنا و یعرف حقنا.[۲۰] پیامبر اکرم (ص) فرمودند: از ما نیست آن کس که رحم بر صغیر ما ننماید و احترام بزرگ ما ندارد و حقّ ما را نشناسد. قال ابو عبدالله (ع): ما نبی نبی قط الا بمعرفة حقنا و بفضلنا علی من سوانا.[۲۱] حضرت صادق (ع) فرمودند: به نبوّت نرسید هیچ پیامبری جز این که حقّ ما را بشناسد و ما را بر دگران برتر بداند. و در حدیثی از حضرت صادق (ع) حسنه در آیه شریفه: مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا[۲۲]، هر کس حسنه‌ای بیاورد برای او بهتر از آن است، به محبّت خاندان رسالت و معرفت و شناخت حقّشان تفسیر شده است. حضرت فرمودند: الحسنه حبنا و معرفه حقنا.[۲۳] و در روایتی رسول خدا (ص) به جان خودشان سوگند یاد نمودند که عمل هیچ بنده‌ای جز با معرفت حقّ این خاندان مفید نیفتد. وَ الذی نفسی بیده لا ینفع عبدا عمله الا بمعرفه حقنا.[۲۴] و در حدیث اربعمأة –که متضمّن آموزش چهار صد باب از ابواب مفید در امور دین و دنیاست- امیر المؤمنین (ع) فرمودند: سراج المؤمن معرفه حقنا.[۲۵] چراغ مؤمن شناخت حقّ ما خاندان است. جایگاه بلند معرفت حقّ این دودمان از این تعبیرات به خوبی استفاده می‌شود. در احادیثی نمونه‌ها و نمودهایی از حقوقشان بازگو شده است، چونان سخن رییس مذهبمان حضرت صادق (ع) که فرمودند: از حقوق ما بر شیعیانمان این است که بعد از هر نماز واجبی دست بر چانه بگذارند و سه مرتبه بگویند: یا رب محمد، عجل فرج آل محمد، یا رب محمد، احفظ غیبه محمد، یا رب محمد، انتقم لابنه محمد (ص).[۲۶] در هر حال دخول در زمره عارفین حقوق خاندان رسالت مسألت دوم زائر است. امید که خداوند متعال توفیق شناخت حقوق این خاندان و ادای آن را به همه ما عنایت. از دوستان و زائرین قبورشان در ادای آن مسامحه می‌کنند و یا خدای نخواسته تارک آن هستند.


۳- آخرین مسألت زائر این است که در زیر پوشش سحاب رحمت و ابر گهربار شفاعت حضراتشان قرار گیرد. راستی اگر همین سه دعا و مسألت زائری اجابت گردد مسلّماً اهل نجات بوده، به فوز و رستگاری رسیده است.


ص۹۱۱

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم


وَ الشَّفاعَةُ المَقبُولَة آخرین منزلت و مقام خاصّ این خاندان که در این فقرات ذکر شده، شفاعت پذیرفته شده است.

صاحب شفاء الصدور گوید: عبارت زیارت جامعه وَ المقام المحمود... و الشفاعة المقبوله ظاهر در تعدّد مقام محمود با شفاعت است. مگر این که بگوییم: در لفظ مقام محمود اعتبار کمالی شده که شفاعت مضمّن در اوست، و در ثانی به جهت مزید تشریف، شفاعت مخصوص به ذکر شده، خاصّه که تصریح به اتّصاف به قبول، لذّتی دیگر در اسماع، و طربی جدید در قلوب محتاجان می‌فزاید.[۲۷]

باری به نکته زیبایی در این کلام اشاره شده و آن این است که گاهی کسی در مقام وساطت برمی‌آید، ولی معلوم نیست شفاعتش پذیرفته شود. ولی این جمله زیارت بیان‌گر شفاعت پذیرفته شده است که امید بسیار می‌آورد و لذّت و بهجت می‌آفریند. گویا چنین می‌گوید: تو به خودت، به سوء کردارت، به بدی رفتارت، به کثرت سیّئاتت، به فراوانی گناهان و معاصی‌ات توجّه نکن که فکر کنی هر کس هم وساطت کند معلوم نیست مقبول افتد. نه، اگر این دودمان در مقام شفاعت برآمدند بدان که قبولی‌اش از قبل صادر شده و از مرز رضا گذشته و به مرحله امضا رسیده است.

آری، وَ الشَّفاعَة المَقبُولَةُ. صاحب شرح الزیاره گوید: مقصود از شفاعت مقبوله و وساطت پذیرفته شده، تصرّف مطلق در امر حساب و بهشت و دوزخ است که در سایه ولایت عامّه‌ای که حق تعالی به آنان افاضه نموده و تولیتی که به حضراتشان بخشیده، عهده‌دار جمیع امور هستند بدون این که نیازی به مراجعه در جزیی جزیی امور باشد؛ زیرا خداوند سبحان آنان را بر کامل‌ترین مزاجی که امکان، امکان حملش را دارد آفریده است، و حکمتش اقتضا دارد که آنان شاهد بر خلقت همه اشیا بوده و علم همه اشیا در اختیارشان، و ولایت مطلقه غیر مقیّده و عامّه غیر خاصّه بر همه چیز داشته باشند. به همین جهت شؤون مربوط به قیامت هم در اختیار حضراتشان می‌باشد... . مفضّل بن عمر گوید: به حضرت صادق (ع) عرض کردم: اگر در قیامت علی (ع) بهشتیان را به جنّت و آتشیان را به دوزخ می‌برد پس خازن بهشت و مالک دوزخ چه کاره هستند؟ فرمود: ای مفضّل، مگر همه خلق تحت فرمان محمّد (ص) نیستند؟ گفتم: چرا. فرمود: علی (ع) در قیامت به امر محمّد (ص) قسیم الجنّة و النار، قسمت کننده بهشت و دوزخ است، و مالک و رضوان هم امرشان با اوست. ای مفضّل، این سخن را داشته باش که از علم مخزون و مکنون و حقایق پنهانی است.[۲۸]

مرحوم فرات بن ابراهیم کوفی، از بزرگان علما و محدّثین شیعه در حدود نیمه دوم قرن سوم و نیمه اوّل قرن چهارم هجری، در تفسیر ارزنده‌اش این حدیث را نقل نموده: جابر به حضرت باقر (ع) عرض کرد: فدای شما شوم ای پسر پیامبر خدا، برای من حدیثی در فضلیت جدّه‌تان حضرت فاطمه (س) بگویید که وقتی برای شیعیان نقل می‌کنم شاد و مسرور گردند. حضرت فرمود: پدرم از جدّم، از رسول خدا (ص) نقل نمود که: چون قیامت به پا می‌گردد برای انبیا و رسل منبرهایی از نور می‌نهند، و منبر من از همه بلندتر است. خطبه‌ای که به گوش کسی نرسیده بر آن ایراد می‌نمایم. سپس برای اوصیای پیامبران منبرهایی می‌نهند، و منبر وصیّ من علیّ بن ابی طالب (ع) از همه بلندتر است. او هم خطبه بی‌مانندی بخواند. هم چنین برای اولاد انبیا هست، و جایگاه دو سبط من حسن و حسین از همه بالاتر. آنان هم خطبه‌ای بی‌نظیر ایراد نمایند. سپس منادی که جبرئیل است، ندا در دهد: اَین فاطمه بنت محمد؟ این خدیجه بنت خویلد؟ این مریم بنت عمران؟ این آسیه بنت مزاحم؟ این ام کلثوم ام یحیی بن زکریا؟ حضرت صدیّقه (س) و سایر زنان با شخصیت چونان خدیجه و مریم و آسیه و مادر یحیی بن زکریا را صدا زنند و به اهل جمع ندا در دهند: سر فرود آرید و دیده بر هم بگذارید؛ زیرا این فاطمه (س) است که به بهشت می‌رود، در حالی که جبرئیل مرکبی از بهشت –با خصوصیّاتی که در حدیث آمده- برای او آورده و آن بانو بر آن مرکب سوار گردیده، راست و چپ او را صد هزار فرشته فرا گرفته، صد هزار ملک بر شهپرهاشان حامل اویند. او را با چنین جلال و حشمتی به در بهشت می‌رسانند. آن جا که رسید، التفاتی می‌نمایند. خدای گوید: ای دختر حبیب من، چرا التفات و توجّه نمودی، در حالی که فرمان بهشت رفتن به تو دادم؟ عرض کند: پروردگارا، دوست دارم در چنین روزی قدر و منزلت من شناخته شود.

خطاب رسد: ای دختر من، برگرد، بنگر هر کس در قلبش محبّت تو یا دوستی یکی از فرزندان و ذراری توست دستش را گرفته به بهشت بر. حضرت باقر (ع) فرمود: به خدا قسم ای جابر، در آن روز آن بزرگ بانو، شیعیان و دوستانش را از میان محشر بر می‌گزیند، آن گونه که پرنده دانه خوب را از دانه بد جدا می‌نماید. آن گاه که شیعیان فاطمه (س) با او به در بهشت رسیدند، خداوند در دل آنان می‌افکند که التفاتی بنمایند. خطاب می‌رسد: ای دوستان من، چرا توجّه نمودید در حالی که فاطمه دختر حبیب من در حقّ شما شفاعت نمود؟ عرض می‌کنند: بارالها، دوست داریم در مثل چنین روزی قدر ما هم معلوم گردد. که ناگهان این نوید رحمت به گوششان می‌رسد: یا احبائی، ارجعوا و انظروا! ای دوستان من، برگردید و بنگرید هر کس شما را به خاطر فاطمه (س) دوست داشته، بنگرید هر کس به شما طعامی، لباسی، شربت آبی به خاطر حضرت زهرا (س) داده، یا غیبتی را از شما برداشته و رد نموده، دست او را بگیرید و به بهشت ببرید. حضرت باقر (ع) فرمود: به خدا قسم، در میان مردم باقی نمی‌ماند مگر شاک یا کافر یا منافق... .[۲۹]


ص۸۸۴

سید مجتبی بحرینی

در کتاب: جامعه در حرم


"وَ رَزَقَنِی شَفاعَتَکُم" خدا روزی من کند شفاعت شما را. آنچه راجع به شفاعت گفتنی بود در توضیح جمله "وَ شُفَعاءُ دارِ البقاء مبسوطاً" عرض کردم. خوب است عزیزان به آن مطالب مراجعه نمایند. سخنی که مضاف بر آن‌ها در این جا می‌آوریم این است که زائر در این جمله از پروردگار شفاعت این خاندان را مسألت می‌نماید. در این زیارت شریف چهار نوبت سخن از شفاعت به میان آمده است. نخست که قبلاً ذکر شد، بیان‌گر مقام شفاعت این خاندان بود؛ شُفعاء دار البقاء، جمعی که شفیعان قیامت هستند. آنچه بعداً ذکر می‌شود: "وَ الشفاعة المقبوله"، در مقام بیان پذیرش شفاعت این دودمان است عندالله. زائر دو نوبت دیگر سخن از شفاعت می‌آورد. یکی در این جا و یکی هم در آخر زیارت: وَ فی زمرة المرحومین بشفاعتهم، که هر نوبت مسألت شمول شفاعت آن حضرات نسبت به زائر و روزی شدن شفاعت است؛ از خدای می‌خواهد جزء جمعی قرار گیرد که به فیض شفاعت حضراتشان نائل می‌گردند. بحمدالله آنچه موجبات رسیدن به شفاعتشان را فراهم می‌آورد، که سرمایه محبّت و ولایت است، به ما ارزانی شده است. موالات این خاندان که روزی ما شده، امید است شفاعتشان هم رزق ما قرار گیرد، به خصوص شما عزیزان که توشه زیارات هم همراه دارید که خود از اسباب و موجبات شفاعت است. صاحب شرح الزیاره که احتمال داده که مقصود از جمله وَ رَزقنی شفاعتکم این باشد که در سایه وساطت این خاندان خود این زائر جزء شفیعان و شفاعت کنندگان قرار گیرد و روزی او شود شفاعت نمودن.[۳۰]


ص۶۲۶

  1. «و آنها جز برای کسی که خداوند از او راضی باشد، شفاعت نمی‌کنند و از ترس او بیمناک‌اند» (انبياء، ۲۸).
  2. «و کسانی که جز خدا پرستش می‌شوند، هرگز مالک شفاعت نمی‌شوند؛ مگر کسانی که گواهی به حق داده و به خوبی آگاه‌اند» (زخرف، ۸۶).
  3. روایات یادشده در متون روایی پرشماری نقل شده‌اند. در برخی روایات، از اصل شفاعت سخن به میان آمده است (ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۸۴. وی چهار روایت ذکر کرده است). در برخی روایات نیز برخی موانع شفاعت، مانند استخفاف نماز و... بیان شده است (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۲۷۰). در برخی روایات، تأکید شده که شفاعت برای گناهکاران امت است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لايحضره الفقیه، ج۳، ص۵۷۴). برخی روایات نیز بیانگر آن است که شفاعت امامان(ع) ویژه شیعیان است (رک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۸۴).
  4. الگو:عربي (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقيه، ج۲، ص۲۱۶).
  5. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۴۶۹ و ۴۷۰.
  6. محمد بن حسن صفار قمی، بصائر الدرجات، ص۶۲.
  7. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۶۰ و ۲۶۱. برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۸۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۵۸. گفتنی است در برخی روایات نیز شافعان به سه گروهِ پیامبران، عالمان و شهدا تقسیم شده‌اند (رک: عبدالله بن جعفر حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۶۴؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۱۵۶). براساس این گروه از روایات امامان(ع) نیز از شفیعان روز قیامت هستند؛ چه، به اذعان موافقان و مخالفان، ایشان سرآمد عالمان روزگار خود بوده‌اند.
  8. در پایان این بخش از بحث، اشاره به این نکته ضروری است که بحث از شفاعت، گستره‌ای فراوان دارد که به دلیل رعایت اختصار تنها به اصل بحث شفاعت و اثبات آن برای امامان(ع) پرداختيم. برای تفصیل بیشتر، ر.ک: جعفر سبحانی، الشفاعة فی الكتاب و السنة؛ محمد باقر علم الهدی، شفاعت.
  9. بحار الانوار ۲۷ / ۱۷۰.
  10. تنقیح المقال ۲ / ۱۰۵.
  11. بحار الانوار ۲۷ / ۱۸۵.
  12. بحار الانوار ۲۷ / ۱۹۱.
  13. من یحبنا اهل البیت ینفعه ایمانه و یتقبل منه عمله، و من لا یجبنا اهل البیت لا ینفعه ایمانه و لا یتقبل منه عمله و ان اداب اللیل و النهار لم یزل.المحاسن ۱۹۹، بحار الانوار ۶۸ / ۹۵.
  14. «و الله، لو ان عبدا صف قدمیه فی ذلک المکان قام اللیل مصلیا حتی یجیئه النهار و صام النهار حتی یجیئه اللیل و لم یعرف حقنا و حرمتنا اهل البیت لم یقبل الله منه شیئا ابدا». بحار الانوار ۲۷ / ۱۷۸.
  15. المناقب خوارزمی ۲۸.
  16. «بارالها: حجّتت را به من بشناسان و معرفتش را به من ارزانی دار که اگر او را به من نشاساندی و معرفت او را نداشتم از دینم گمراه می‌گردم». غیبت نعمانی ۱۶۶، کمال الدین ۳۴۳ باب ۳۳ حدیث ۲۴، بحار الانوار ۵۲ / ۱۴۶.
  17. ینابیع المودّة ۱۱۷ باب ۳۸.
  18. دبستان المذاهب ۱ / ۳۵۶.
  19. قم نامه، رساله جوابات مسائل رکنیّه ۳۲۹.
  20. امالی مفید ۱۸ مجلس ۲ حدیث ۶.
  21. بحار الانوار ۲۶ / ۲۸۱.
  22. سوره نمل: ۸۹.
  23. بحار الانوار ۲۴ / ۴۵.
  24. همان ۶۸ / ۱۰۱.
  25. خصال ۶۳۳.
  26. جمال الصالحین، نسخه خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس شماره ۸۳۵۶، مکیال المکارم ۲ / ۷.
  27. شفاء الصدور ۲۱۷.
  28. شرح الزیاره ۴۱۹.
  29. تفسیر فرات کوفی ۱۱۳، بحار الانوار ۸ / ۵۱.
  30. شرح الزیاره ۳۱۳.