عصمت پیامبر خاتم در قرآن
عصمت پیامبر خاتم(ص)، از جمله مباحثی است که در قرآن کریم در ضمن آیات متعددی به وضوح بیان شده است. از بررسی این آیات هم میتوان به موهبتی بودن عصمت آن حضرت پی برد و هم میتوان به گستره عظیم عصمت پیامبر که مشتمل بر عصمت از انواع معاصی، خطا، اشتباه و فراموشی قبل و بعد از تصدی منصب نبوت است، دست یافت. با این توضیح عصمت آن حضرت با استناد به چند دسته از آیات از قرآن کریم قابل اثبات است. آیاتی که بر عصمت تمامی انبیا به صورت کلی دلالت دارند و آیاتی که به صورت ویژه بیانگر عصمت پیامبر خاتم هستند.
معناشناسی
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
حقیقت عصمت پیامبر(ص)
عصمت، حالت نفسانی است که انسان را از خطا و گناه باز میدارد. وقتی این عصمت از سوی خدا ایجاد شود، به معنای رهایی از هرگونه پلیدی بازدارنده از کمال است. پیامبران بهویژه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) براساس آیه ۳۳ سوره احزاب از عصمت الهی برخوردار هستند، به طوری که همه هستی ایشان، از نظر کمی و کیفی از هر گونه پلیدی (رجس) تطهیر شده و به تمامیت طهارت دست یافتهاند؛ زیرا با آنکه آنان از همه جهات بشری همانند دیگر انسانها هستند؛ اما به سبب مقام نبوت، رسالت و امامت، لازم است تا از هر گونه قول و فعلی که برخاسته از «رجس» باشد، پاک شوند؛ چراکه اگر قول و فعل آنان، همان چیزی نباشد که خدا خواسته است، نمیتوان بدان اعتماد کرد. پس حتی اگر در یک قول و فعل ایشان، خدشه و شائبهای از خطا، سهو، اشتباه، نسیان، جهل و مانند آنها باشد، به هیچ یک از اقوال و افعالشان نمیتوان اعتماد کرد؛ از این رو خدا در آیات ۳ و ۴ سوره نجم و آیه ۱۷ سوره انفال، قول و فعل ایشان را همان قول و فعل الهی دانسته که از قول و فعل سایر بشر متفاوت است.
در حقیقت، وجه تمایز پیامبر(ص) با دیگر انسانها در بخش «بشر» بودن ایشان نیست؛ زیرا ایشان و دیگر پیامبران نیز بشری همانند سایر انسانها هستند؛ چنانکه خدا به صراحت میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾[۱۱] بلکه این فرق به حوزه «انسانیت» آن حضرت باز میگردد؛ زیرا انسان دارای نفس الهی است که به سبب روح دمیده شده، او را از دیگر آفریدههای الهی متمایز ساخته تا جایی که در مقام خلافت الهی همگان حتی فرشتگان مامور به اطاعت و سجده اطاعت و تسخیر نسبت به او شدند[۱۲]. خدا از میان انسانها، کسانی را دستچین و گلچین کرده است که از آنها به «مجتبی» (برگزیده) یاد میشود[۱۳]، همان طوری که خدا حضرت آدم(ع) را از میان مخلوقات خویش برگزید[۱۴]. سپس همین افرادی را که دستچین شدهاند، از صافی گذرانده و آنان را «مصطفی»[۱۵] کرد تا هیچگونه نقص و کمبودی نداشته و همانند عسل مصفی، بدون هیچگونه موم و زوائد باشند[۱۶]. نواقص دیگری که سائر افراد بشر دارند، این افراد برگزیده صاف شده ندارند؛ یعنی در سطحی از کمالات قرار دارند که میتوان گفت از هر عیبی، سبوح و از هر نقصی قدوس هستند که به معنای تمامیت در کمالات است.
از آنجا که آنان با انتخاب و گزینش الهی از دیگر افراد بشر متمایز شدهاند، از این استعداد و قابلیت برخوردارند که وحی را دریافت دارند: بگو من همانند شما بشری هستم، با این فرق که به من وحی میشود[۱۷].
ظرفیتی که آنان پیدا کردهاند موجب شده تا از دیگر انسانها متمایز باشند. این دریافت وحی، نیازمند سطحی از کمالات است که همه انسانها، هر چند در اصل وجود آن را دارا هستند، ولی چون به کمال نرسیده، نمیتوانند از آن سطح بهرهمند شوند، در حالی که پیامبران با عنایت و فضل الهی به این ظرفیت میرسند و اینگونه میتوانند در مقام نبوت و رسالت به دریافت وحی و ابلاغ آن بپردازند. پس عصمت در پیامبران، حقیقتی است که در ایشان نه تنها به شکل ملکه، بلکه مقوّم ذات وجود دارد و آنان را از هر گونه رجس که نقص و عیب است، پاک و مطهر کرده است. این بدان معناست که قول ایشان همان «نطق الهی»[۱۸] و فعل ایشان همان فعل الله است[۱۹]. بنابراین، اطاعت از ایشان عین اطاعت از خداست؛ چنانکه عصیان نسبت به ایشان عصیان نسبت به خداست؛ زیرا قول و فعلی ندارند که بر خلاف حق باشد و شائبه خطا، اشتباه، نسیان، سهو و مانند آنها در آن راه نمییابد[۲۰].
بنابراین، هر چیزی که پیامبر(ص) در قول و فعل و تقریر خویش دارد، میبایست اطاعت شود و برخلاف آن عمل نکرد؛ زیرا اینگونه است که انسان میتواند با اطاعت مطلق از اسوه حسنه به کمالات برسد و خدایی و ربانی شود[۲۱].[۲۲]
موهوبی بودن عصمت پیامبر خاتم
از برخی آیات قرآن کریم چنین استفاده میشود که عصمت پیامبر خاتم(ص) با عنایت خدای متعال و امری موهبتی و تفضلی است که در این میان میتوان به آیات ذیل اشاره نمود:
- ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾[۲۳].
- ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۲۴].
- ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى *... فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى﴾[۲۵].
از این آیات چنین استفاده میشود که نفس پیامبر (ص) بدون تأیید و فضل الهی، به هیچوجه از اشتباه و سهو و خطا در امان نیست. فضل و رحمت خاص الهی بر پیامبر، موجب عصمت و مصونیت وی ازخطا و لغزش است: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾ و عنایت خاص و حفظ و نگهداری خدا، عامل عصمت و مصونیت از انحراف پیامبر: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۲۶].
عوامل و زمینههای عصمت پیامبر(ص)
قرآن برای پیدایی عصمت در پیامبران و امامان و خصوصا حضرت محمد(ص) عوامل و زمینههایی را برشمرده که برخی از آنها عبارتاند از:
- حکمت الهی: اهدافی برای آفرینش انسان در نظر گرفته شده که جز از راه هدایتهای فطری[۲۷] و هدایتهای تشریعی که مطابق همان هدایت فطری تکوینی است[۲۸] به دست نمیآید. از همینرو خدا برای هدایت بشر افزون بر حجت باطنی عقلی فطری، حجتهای ظاهری به عنوان پیامبران فرستاده تا اسلام را ابلاغ کرده و مردم را به صراط مستقیم الهی دعوت کنند[۲۹]. پس حکمت الهی مقتضای آن است که گروهی دارای عصمت باشند و بتوانند در مقام اسوههای حسنه الهی قرار گیرند و مردمان را با تعلیم و تزکیه به کمالاتی برساند که مقام خلافت الهی انسان مقتضی آن است. از آیات قرآن به دست میآید که پیامبر(ص) نیز به حکمت الهی در این درجه از عصمت قرار گرفته تا از هر گونه خطا در امان باشد و بتواند مأموریت الهی را به انجام برساند[۳۰].
- فضل الهی: نبوت و رسالت و امامت از مقامات الهی است که به هر کسی نمیرسد؛ زیرا باید شخص از هر گونه ظلم فکری و رفتاری از جمله ظلم عظیم شرک و گناه به دور باشد[۳۱]. خدا از میان موجودات، انسان را بر دیگران برتری بخشید[۳۲] و در میان انسانها پیامبران را بر غیر ایشان برتری داد[۳۳]. مقتضی فضل الهی خاص نسبت به پیامبر(ص) این است که ایشان از عصمت مطلق برخوردار باشد[۳۴] تا در مقام اسوه حسنه مطلق قرار گیرد که قول و فعل او حجت است[۳۵].
- الطاف خفی الهی: پیامبر(ص) از الطاف خفی الهی بهره برده و به او عصمت داده شده است[۳۶].
- علم لدنی: علم لدنی به معنای علمی که مستقیم و بیواسطه از خدا به قلب انسان میرسد و نسبت به حقایق هستی، از رؤیت و شهود برخوردار میشود، عامل مهم در عصمت پیامبر(ص) و مصون ماندن ایشان است. از نظر قرآن، برخورداری حضرت محمد(ص) از علم لدنّی، زمینه مصونیّت آن حضرت از خطا و مایه عصمت وی بوده است[۳۷].
- وحی: وحی الهی که نوعی ارتباط خاص میان انسان با خداست، موجب میشود تا انسان به مصونیت برسد و از عصمت الهی برخوردار شود. این وحی الهی علاوه بر عصمتبخشی علومی خاص را در اختیار پیامبر(ص) قرار میدهد که او و بلکه همه انسانها جز از راه وحی نمیتوانستند به آن دست یابند. در حقیقت معلوماتی که از طریق وحی میرسد معلوماتی است که از هیچ راه دیگری قابل دسترسی برای بشر نیست[۳۸]، این معلومات که علم لدنی است[۳۹]، نوعی علم خاص است که موجب عصمت نیز میشود[۴۰].
- نعمت الهی: از نظر قرآن، برخی امور نعمتهای مطلق هستند که از جمله آنها میتوان به نعمت ولایت، اسلام، ایمان و نبوت و رسالت اشاره کرد[۴۱]. همین لطف الهی است که اجازه نمیدهد تا شیاطین و جنیان بر نفس پیامبر(ص) مسلط شوند و القائات شیطانی داشته باشند و او را به جنون مبتلا سازند که همان جنزدگی است[۴۲].
- استعاذه به خدا: از عوامل موثر در عصمت، استعاذه به خداست. کسی که واقعاً در پناه خدا قرار گیرد از عصمت بهرهمند میشود؛ چنانکه حضرت یوسف[۴۳] و پیامبر(ص) با استعاذه در امان خدا قرار گرفته و از هرگونه وسوسهها و تاثیرات شیطانی در امان ماندند[۴۴].[۴۵]
گستره عصمت پیامبر خاتم
آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که هر یک بخشی از گستره وسیع عصمت پیامبر خاتم(ص) را نشان میدهند. بر اساس این آیات دامنه عصمت آن حضرت علاوه بر مصونیت از ارتکاب انواع معاصی به عصمت از صدور خطا، اشتباه و حتی نسیان از آن حضرت پیش و پس از تصدی منصب نبوت گسترش یافته و هم مشتمل بر عصمت زمانی است و هم عصمت متعلق. عصمت از خطا در دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم و نیز عصمت از خطا و اشتباه در تبیین و تفسیر وحی و... نیز برخی دیگر از ابعاد عصمت آن حضرت است.
در ادامه به برخی از ابعاد عصمت آن حضرت در قرآن کریم اشاره مینماییم
- خطا: پیامبر(ص) از هرگونه خطا در دریافت وحی[۴۶]، دیدن و رؤیت حقیقت و مشاهدات قلبی[۴۷] و نیز حکم، حکومت، قضاوت و فتوا[۴۸] در امان خواهد بود.
- نسیان: پیامبر(ص) هر چه را خدا به او آموخت را یاد دارد و فراموشی در او راه نمییابد[۴۹].
- شیطنت: آن حضرت از هر گونه شیطنت در امان است و هرگز شیطان نمیتواند در او تصرفاتی داشته باشد[۵۰]؛ زیرا ایشان تحت ربوبیت مستقیم رب العالمین قرار دارد و از سلطه شیطان در امان است[۵۱].
- گمراهی: عصمت الهی پیامبر(ص) موجب آن است که همواره در خط هدایت و صراط مستقیم باشد و هرگز به سمت گمراهی کشیده نشود[۵۲].
- عصیان و معصیت: پیامبر(ص) معصوم از هر گونه عصیان بوده و همواره مطیع خداست[۵۳].
- مصونیت در ابلاغ: همان طوری که ایشان در دریافت وحی دارای عصمت است، در ابلاغ نیز دارای عصمت است[۵۴].
- حکم و حکومت: هر فرمان و حکمی که پیامبر(ص) میدهد فرمان و حکم الهی است که میبایست از آن اطاعت شود؛ زیرا پیامبر(ص) حکم و حکومتی که دارد، همان حکم و حکومت الهی است و در آن هواهای نفس و امور دیگر راه نمییابد؛ لذا مردم باید تسلیم محض حکم و حکومت ایشان باشند[۵۵].
- قول و فعل: سخن ایشان بر اساس نطق الهی است. قرآن میفرماید: «او از روی هواهای نفس سخن نمیگوید؛ جز این نیست که همان وحی را میگوید که به او شده است»[۵۶]. در مقام فعل نیز هر اقدام فعلی او همان فعل الله است؛ زیرا خدا به عنوان نمونه میفرماید: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَی﴾[۵۷] از همین رو وقتی ایشان کسی را برای امامت و خلافت خویش نصب میکند، همان نصب الهی است و باید اطاعت شده و عصیان نشود؛ چراکه ایشان هرگز به میل خویش یا هواهای نفسانی اقدامی نمیکند که موجب خشم الهی شود و رضایت الهی در آن نباشد. پس سخنی به هذیان نمیگوید و وصیتی نمیکند که برخاسته از پریشان حالی در هنگام احتضار و مانند آن باشد؛ زیرا اگر در مقام احتضار هوشیاری نداشته باشد یا خطا و نسیان کند، ممکن است سخنی بگوید که سخن شیطان باشد و همه تلاشهای عمرش را به یک سخن بر باد دهد. پس عصمت ایشان تا دم مرگ همچنان باقی بوده است و اینکه دوات و قلم خواست تا مطلبی بنویسد که هرگز امت گمراه نشود، سخنی برخاسته از «هذیان» نبوده است که برخی از اصحاب نزدیک ایشان او را متهم به آن کرده و گفتند: "ان الرجل لیهجر"؛ این مرد هذیان میگوید[۵۸].[۵۹]
اثبات عصمت پیامبر خاتم
عصمت پیامبر خاتم(ص) را میتوان از آیات متعددی به اثبات رساند. عصمت آن حضرت با استناد به سه دسته از آیات قابل اثبات است. نخست آیاتی که مشتمل بر عصمت تمامی انبیای الهی است. دوم آیاتی که منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) بوده و به نوعی مصونیت آن حضرت را از ارتکاب انواع معاصی، خطا، اشتباه و نیز فراموشی ثابت میکنند و سوم: آیاتی که مشتمل بر عصمت اهل بیت یا جانشینان پیامبر هستند. در توضیح دسته نخست باید گفت: بدیهی است که پس از اثبات عصمت انبیا (ع)، اثبات عصمت رسول خدا (ص) که خود افضل از سایر انبیا و رسل است امری سهل خواهد بود.؛ چراکه شخص افضل نمیتواند فاقد مقامی باشد که مفضول آن را دارا است.
در ادامه ابتدا به آیات دسته نخست اشاره مینماییم و سپس آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) را ذکر میکنیم.
آیات مشتمل بر عصمت پیامبران
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾ [۶۰]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۶۱].[۶۲]
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۶۳]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۶۴]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۶۵] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۶۶] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۶۷].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۶۸]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۶۹].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۷۰]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..﴾، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»[۷۱].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۷۲]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۷۳].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۷۴].[۷۵]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۷۶]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۷۷].
آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم
خبر از دوری پیامبر خاتم از گمراهی و هوای نفس
قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر خاتم(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای پیامبر(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و میفرماید: ﴿ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي﴾[۷۸].
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات میگوید: ««ماینطق»، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب ﴿صَاحِبُكُمْ﴾ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن میخواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت میکند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب میگوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل میکند»[۷۹]. با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه (و ما ینطق عن الهوی) چنین استفاده میشود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار میشود[۸۰].
امر به اطاعت مطلق از پیامبر خاتم
دلیل عصمت از وجوب اطاعت استفاده میشود، زیرا اگر پیامبر هر کاری انجام داد، سیره و روش عملی او حجت است. و پیامبر اگر خطا کند، با وجوب اطاعت سازگار نیست، لذا باید مبرا از خطا باشد. این مسئله شامل آیاتی میشود که محبت رسول را محبت خدا دانسته و یا از سوی خدا امر شده که آنچه پیامبر بگوید خدا گفته است که با خطا و نسیان و گناه پیامبر ناسازگار میشود.
- ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۸۱].
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾[۸۲].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۸۳].
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۸۴].
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾[۸۵].
- ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[۸۶].
- ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۸۷].
- ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ﴾[۸۸].
- ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۸۹].
- ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۹۰].
نکته: در این آیات آمده "اطاعت کنید خدا و رسول را". پیروی از رسول با فرض گناه و خطا ناسازگار است. چون در صورت خطا مردم آن را به معنای درست آن میگیرند و خود باعث خطاهای بیشمار میگردد، پس باید پیامبر خطا و گناه نکند تا پیروی از او در کنار پیروی از خدا الزامی باشد. در آیه بعد میگوید: "بگو اگر شما خدا را دوست میدارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد". یا در آیه سوم میگوید: "آنچه را که رسول بر شما آورد بگیرید و آنچه را که از او نهی کرده دست بردارید". یا باز میفرماید: "آنان کسانی بودند که خدا خود آنان را هدایت کرد پس از راه آنان پیروی کن"[۹۱].
معرفی پیامبر خاتم به عنوان الگوی حسنه
- ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۹۲].
- ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۹۳].
نکته: دلیل بر این که این آیه دلالت بر عصمت میکند، این است که خداوند میفرماید: "تا آنکه پس از فرستادن اینهمه پیامبران، مردم را بر خدا حجتی نباشد". پیامبران با قول و فعل خود مردم را راهنمای میکنند، حال اگر قول آنان خطایی و متخذ از هوا و هوس باشد، یا به خطا امری را که واقع نیست، واقع نما کنند، دیگر حجت خدا بر خلق تمام نشده است. نکته دیگر: در بیان اسوه بودن پیامبر است که میفرماید: "همانا برای شما رسول خدا الگوی خوبی است". اگر الگوی خوبی باشد، نباید به گناه آلوده بشود و گرنه نمیتواند الگو باشد. الگو آن وقتی اسوه است که مبرای از خطا و عصیان باشد[۹۴].
تاکید بر عدم صدور فراموشی از پیامبر خاتم
قرآن کریم در باره عصمت پیامبر خاتم از نسیان یا فراموشی چنین میفرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى﴾[۹۵].
شاهد بودن پیامبر خاتم بر امت
یکی از دلایل عصمت پیامبر در قرآن حضور و شهود پیامبر بر مردم است. این معنا به این دلیل دلالت بر عصمت دارد که شاهد الگوی جامعه است و الگو نمیتواند گناهکار و خطاکار باشد، و الا نمیتواند شاهد باشد. چنانکه در برخی از آیات خداوند پیامبر (ص) را به عنوان شهید و شاهد بر این امّت معرفی کرده، امتی که خود بر امت گذشته شاهد بوده است: و چون این امت وسط و عدل است، لذا هر دو طرف افراط و تفریط باید با آن سنجش شود، پس به همین دلیل شهید بر سایر مردم هم که در دو طرف قرار دارند.
- ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا﴾[۹۶]. نکته: "و همچنین مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم و به اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید چنانکه پیامبر را گواه شما کردیم. و چون رسول اسلام (ص) مثل اعلای این امت است، لذا او شهید و معصوم بر امت است، و افراد امت باید کارهای خود را با او بسنجند، و او میزانی است که حال آحاد و تک تک امت با آن وزن میشود، و امت میزانی است که حال سایر امتها با آن وزن میشود. اگر مبرای از خطا نباشد، نمیتواند میزان و مثل اعلا باشد و مردم کارهای خود را با او بسنجند".
- ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا﴾[۹۷].
- ﴿وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۹۸].
- ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا﴾[۹۹].
- ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا﴾[۱۰۰].
- ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَى فِرْعَوْنَ رَسُولًا﴾[۱۰۱]. ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا﴾ او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را میبیند و از سوی دیگر شاهد و گواه بر انبیای پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوی سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، الگو و با برنامههای سازنده، با سوابق درخشان و با عملکرد نیک شاهد و گواه بر حقانیت مکتب، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است[۱۰۲].
اصطفا و برگزیدگی پیامبر خاتم
از مفاهیم مرتبط با عصمت اصطفا، ارتضی و انعم است که خداوند در برگزیدن از میان انسانها و رضایت داشتن و دادن نعمت به آنان یاد کرده است. باید دلیل اصطفا و ارتضی مشخص شود که چه ویژگی را بیان میکند.
- ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۱۰۳].
- ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۱۰۴].
- ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا﴾[۱۰۵].
نکته: از ادله بر عصمت مصطفا و مرتضا و مجتبا و منعم بودن پیامبران خاص متفاوت از نعمتهای عام است. این سه صفت عالی برای پیامبران نکته مهم اثبات عصمت است؛ زیرا اگر آنان مانند انسانهای معمولی بودند، دلیل بر انتخاب و رضایت دادن بر القای وحی نبود. به همه مردم وحی میشد. این که از میان مردم تنها عدهای انتخاب میشوند، و به آنان نعمت ویژه داده میشود، باید دارای ویژگی خاص برای قبول وحی و ایجاد اعتماد و تأثیرگذاری باشند، لذا میفرماید: "همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آلعمران را بر تمام عالمیان برگزید". همچنین خداوند "دانای نهان است و کسی بر عالم غیب او آگاه نیست، جز پیامبری که از او خشنود باشد، که (در اینصورت) برای او از پیشرو و پشتسرش نگاهبانانی برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیامهای پروردگار خود را میفرستند، (تا بداند که آن رسولان پیامهای پروردگار خود را رسانیدهاند) و خدا به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است". همچنین پیامبران مجتبا و برگزیده بودن است: "آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت، از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح بر کشتی سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که آنان را هدایت نمودیم و برگزیدیم و هرگاه آیات خدای رحمان برایشان خوانده میشد، سجدهکنان و گریان بر خاک میافتادند"[۱۰۶].
مطیع و فرمانبردار بودن پیامبر از خدای متعال
از دیگر ادله عصمت پیامبران، آن دسته از آیاتی است که خدا در اوصاف آنان مطیع و گوش به فرمان بودن را به تعبیرهای مستقیم و یا غیرمستقیم بیان میکند.
- ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱۰۷].
- ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۱۰۸].
نکته: "ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به دستور خداوند از او اطاعت کنند". چنانکه باز میفرماید: و چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند میگویند: "قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن". بگو: مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم. جز آنچه را که به من وحی میشود پیروی نمیکنم. اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از عذاب روزی بزرگ میترسم"[۱۰۹].
هشدارهای الهی به پیامبر
منظور آن دسته از آیاتی است که به پیامبر هشدار داده شده که معنای آن هشدارها و یا حتی توبیخها این نبوده که پیامبر خلافی انجام داده، بلکه به این معناست که از گناه و یا عمل ناروا و غیر مناسب با شخصیت پیامبر پیشگیری کرده و با هشدار از ارتکاب آن جلوگیری کرده است.
- ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾[۱۱۰].
- ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۱۱].
- ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۲].
- ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۱۱۳].
نکات:
- هشدار از این که ﴿وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾ پیامبر به نفع خیانتکاران به خصومت برخیزد، نکتهای است که در آیه نخست میدهد: "ما به سوی تو قرآن را به حق فرستادیم تا به آنچه خدا به وحی خود بر تو پدید آرد میان مردم حکم کنی و نباید به نفع خیانتکاران به خصومت بر خیزی"؛
- و نیز میفرماید: ﴿وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ﴾ در مقابل یهودیانی و مسیحیانی که تلاش میکنند و بسا ممکن است که پیامبر در جهت رضایت آنان گام بردارد، لذا میگوید: و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر از کیش آنان پیروی کنی. بگو: "در حقیقت، تنها هدایتِ خداست که هدایت [واقعی] است". و چنانچه پس از آن علمی که تو را حاصل شد، باز از هوسهای آنان پیروی کنی، در برابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت؛
- تفاوت آیه دوم که میگفت: ﴿مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾ با سوم این است که در آیه سوم میگوید اگر از هواهای آنان پیروی کنی: ﴿إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ﴾ و اگر هر گونه معجزهای برای اهل کتاب بیاوری [باز] قبله تو را پیروی نمیکنند، و تو [نیز] پیرو قبله آنان نیستی، و خود آنان پیرو قبله یکدیگر نیستند، و پس از علمی که تو را [حاصل] آمده، اگر از هوسهای ایشان پیروی کنی، در آن صورت جدّاً از ستمکاران خواهی بود؛
- عنایت خاص و حفظ و نگهداری خدا، عامل عصمت و مصونیت از انحراف پیامبر: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾ زیرا در این آیه به طوری که از سیاق بر میآید ﴿ثَبَّتْنَاكَ﴾ به معنای عصمت و حفظ الهی است و اگر جواب لولا را خود رکون قرار نداده و نفرمود “ترکن” بلکه نزدیک شدن به رکون را قرار داده و فرمود: ﴿لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ﴾ برای این بوده که با در نظر داشتن اینکه رکون به معنای کمترین میل است، دلالت میکند بر اینکه رسول خدا (ص) میل به کفار که نکرد، سهل است؛ بلکه نزدیک به میل آنان هم نشد، و اینکه فرمود ﴿إِلَيْهِمْ﴾ و در اجابت خواستههای آنان رکون را به مشرکین نسبت داد، تا این معنا را تأکید کند. و معنای آیه این است: اگر ما با عصمت خود تو را پایداری نمیدادیم، نزدیک میشدی به اینکه به سوی آنان اندکی میل کنی، لکن ما تو را استوار ساختیم، و در نتیجه به آنان کمترین میلی نکردی تا چه رسد به اینکه به آنان پاسخ مثبت بدهی، پس رسول خدا (ص) ایشان را اجابت نکرد و ذرهای میل به ایشان هم ننمود و نه نزدیک بود میل کند[۱۱۴]. نکته این آیه این است که خدا پیشگیری میکند، میآموزاند و طرح نگرانی میکند و به دیگران خبر میدهد که پیامبر چنین بود و ما چنین کردیم[۱۱۵].
آیات نفی گناه از پیامبر خاتم
در برخی از آیات قرآن کریم، ارتکاب گناهان از پیامبر خاتم(ص) نفی شده که مساوی با عصمت آن حضرت است.
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۱۶].
﴿قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۱۱۷].
﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۱۸].
- ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۱۹].
- ﴿عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا﴾[۱۲۰].
نکات:
- تعلق اراده الهی مایه عصمت پیامبر و اهل بیت: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛
- خوف و هراس پیامبر از عذاب الهی، بازدارنده آن حضرت از هرگونه عصیان و نافرمانی: ﴿إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾؛
- مفسرین علم آموخته خداوند را مبنی عصمت میدانند. بنابراین پیامبر دارای عصمت در مراحل گوناگون از دریافت وحی و ابلاغ آن گرفته تا در حیات عادی و زندگی روزمره عصمت از معصیت و گناه است، چون اگر چنین عصمتی نداشته باشد، به جایگاه تبلیغ و تأثیر او آسیب میرساند. این مسئله شامل عصمت از خطا در امور فردی و اجتماعی نیز میگردد[۱۲۱].
پرسشهای وابسته
- آیا پیامبر خاتم در دریافت وحی دچار تردید شده است؟ (پرسش)
- آیا خطاب مزمل و مدثر به پیامبر خاتم در قرآن کریم بر سستی و کوتاهی در تبلیغ رسالت دلالت دارد؟ (پرسش)
- عصمت پیامبر خاتم در مرحله عمل به وحی به چه معناست؟ (پرسش)
- عصمت پیامبر خاتم در مرحله دریافت و ابلاغ وحی به چه معناست؟ (پرسش)
- دلایل قرآنی اثبات عصمت پیامبر خاتم چیست؟ (پرسش)
- آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱ و ۲ سوره فتح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۵۲ سوره شوری بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷ سوره ضحی بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۵ و ۶۶ سوره زمر بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۴ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۷۳ سوره اسراء بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه نخست سوره تحریم بر عدم عصمت پیامبر دلالت دارد؟ (پرسش)
- آیا آیه ۹۴ سوره یونس بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۱۴ سوره طه بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۲ سوره هود بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۷ سوره مائده بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیاتی که پیامبر خاتم به طلب آمرزش از خداوند مأمور شده است بر عدم عصمت ایشان دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۱۷ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۵۲ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱۰۵ و ۱۰۶ سوره نساء بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲ سوره شرح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۱ و ۲ سوره عبس بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۳۷ سوره احزاب بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۲۰۰ سوره اعراف بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۷ سوره انفال بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- آیا آیه ۶۸ سوره انعام بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت میکند؟ (پرسش)
- افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ (پرسش)
منابع
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسن، عصمت امام
- سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- منصوری، خلیل، عصمت پیامبر اکرم از نگاه قرآن
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: ﴿وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ﴾ والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ «بگو جز این نیست که من نیز همانند شما بشری هستم»، کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ سوره ص، آیه ۷۲؛ سوره بقره، آیات ۳۰ و ۳۱.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ سوره فرقان، آیه ۱۲۲.
- ↑ سوره صاف شده.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۳۳؛ سوره فاطر، آیه ۳۲.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ سوره نجم، آیات ۳ و ۴.
- ↑ سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ سوره انفال، آیات ۲۰ و ۴۶؛ سوره مجادله، آیه ۱۳؛ سوره ممتحنه، آیه ۸ و ۹.
- ↑ سوره حشر، آیه ۷؛ سوره احزاب، آیه ۲۱؛ سوره آل عمران، آیه ۷۹.
- ↑ منصوری، خلیل، عصمت پیامبر اکرم از نگاه قرآن.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛ * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود *... پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد * دل، آنچه میدید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱-۵ و ۱۰-۱۱.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ سوره طه، آیه ۵۰.
- ↑ سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ سوره بقره، آیه ۳۸؛ سوره آل عمران، آیات ۱۹ و ۸۵ و ۱۶۴.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۲۴؛ سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ سوره انعام، آیه ۸۶؛ سوره بقره، آیه ۲۵۳؛ سوره اسراء، آیات ۲۱ و ۵۵.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره هود، آیه ۱؛ سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره مائده، آیه ۳؛ سوره حجرات، آیه ۷.
- ↑ سوره قلم، آیه ۲؛ سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۲۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۲۰۰؛ سوره فصلت، آیه ۳۶.
- ↑ منصوری، خلیل، عصمت پیامبر اکرم از نگاه قرآن.
- ↑ سوره نجم، آیه ۱۱.
- ↑ سوره نجم، آیات ۱۰ تا ۱۷.
- ↑ سوره نساء، آیه ۶۵؛ التفسیر الکبیر، فخر رازی، ج ۴، ص۱۲۸ – ۱۲۹.
- ↑ سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ سوره حج، آیات ۵۲ و ۵۴.
- ↑ سوره اسراء، آیه ۶۵.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ سوره نجم، آیات ۳ و ۴؛ سوره حاقه، آیه ۴۴.
- ↑ سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ سوره نجم، آیات ۳ و ۴.
- ↑ «وقتی تیر میاندازی تو تیر نمیاندازی بلکه این خدا است که تیر میاندازد»، سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۱۸۷؛ مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶.
- ↑ منصوری، خلیل، عصمت پیامبر اکرم از نگاه قرآن.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر.ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.» سوره نجم، آیات ۴-۲.
- ↑ طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.
- ↑ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را میشنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰.
- ↑ «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
- ↑ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.
- ↑ «و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
- ↑ «و تا در میان ایشان بهسر میبردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
- ↑ «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیمدهنده فرستادهایم؛» سوره احزاب، آیه ۴۵.
- ↑ «ای پیامبر! ما تو را گواه و نویدبخش و بیمدهنده فرستادهایم» سوره احزاب، آیه ۴۵.
- ↑ «ما به سویتان پیامبری که گواه بر شماست فرستادهایم چنان که به سوی فرعون پیامبری فرستادیم» سوره مزمل، آیه ۱۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «آنان کسانی از پیامبرانند از فرزندان آدم که خداوند به آنان نعمت بخشیده است و از (فرزندان) آن کسانند که با نوح (در کشتی) برداشتیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیلاند و از آنانند که رهیاب کردیم و برگزیدیم؛ چون بر آنان آیات (خداوند) بخشنده خوانده میشد سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند» سوره مریم، آیه ۵۸.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمیبرند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم؛ بیگمان من اگر با پروردگارم نافرمانی کنم از عذاب روزی سترگ میهراسم» سوره یونس، آیه ۱۵.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافتهای از خواستههای آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
- ↑ «و اگر تو پس از (وحی و) دانشی که به تو رسیده است، از خواست آنان پیروی کنی، در آن صورت بیگمان از ستمکارانی» سوره بقره، آیه ۱۴۵.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
- ↑ ترجمه المیزان، ج۱۳، ص۲۳۸.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «بگو اگر من از (فرمان) پروردگارم سرپیچی کنم از عذاب روزی سترگ بیم دارم» سوره انعام، آیه ۱۵.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ «و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.