عصمت پیامبر خاتم در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه‏

‏‏از ویژگی‌های لازم درشأن پیامبر، خصوصیت «عصمت» است. منظور از عصمت در باور شیعه، وجود ملکه‌ای است در انسان معصوم که او را از گناه و خطا باز می‌‌دارد. خداوند به معصومان گونه‌ای دانش و آگاهی بخشیده است که به واسطه آن گناه و خطا نمی‌کنند. ‏بدین ترتیب، از معصومان گناهی سر نمی‌زند خواه صغیره باشد و یا کبیره. عصمت از مقوله علم است و از این رو، منافاتی با اختیار ندارد[۱]

‏‏عقیده مسلمانان دربارۀ اصل «عصمت انبیا» مسلّم است، اما دربارۀ قلمرو، حدود و اینکه چه کسانی عصمت دارند، نظر یکسان ندارند. شیعیان دوازده امامی معتقدند که پیامبران و ائمه اطهار(ع) از همه گناهان و عیوب و خطاها معصوم‌اند، اما نحله‌های دیگر دیدگاه‌شان متفاوت است.

معناشناسی

عصمت در لغت

‏‏عصمت در لغت به معنای منع، محافظت و مصونیت آمده است. مرحوم شریف مرتضی در تعریف عصمت می‌‌گوید:‏ ‏‏«اصل عصمت در وضع لغوی به معنای «منع» آمده است؛ وقتی گفته می‌‌شود: "‏‏عصمت فلاناً من السوء‏‏" که منع کرده باشم او را از انجام آن کار، اما متکلمین عصمت را در جایی به کار گرفته‌اند که کسی به اختیار خودش به سبب لطف الهی از کار خطا و خلافی منع شده و مصون باشد»[۲]‏.

‏‏در کتاب‌های معتبر لغت، نیز به همان معنای منع و حفظ آمده است[۳] و در بعض کتاب‌های جدید لغت، «عصم» را به معنای نگهداری و پناه بردن به کار برده که با معانی قبلی تفاوت جوهری ندارد‏‏[۴].

‏‏به هر حال «عصمت» از ریشه «عصم» اصل معنایش همان منع، حفظ و وقایه مصونیت است اما متعلّق آن امور ناپسند و شر است که با مقام والای شخص معصوم تنافی داشته باشد. در آیه وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ[۵]، «عصم» که جمع "عصمة" است به معنای نکاح و زوجیت به کار رفته ولی مفسرین، اینجا هم گفته‌اند که معنای اصلی آن همان «منع» است که لغویین ذکر کرده‌اند و استعمال آن در زوجیت و نکاح دارای قرینه است، در تفسیر «الامثل» از بعضی مفسرین نقل کرده که عصم به معنای نکاح دائمی است و مناسبتش این است که زن، در نکاح دائم از ازدواج با مرد دیگر برای ‏همیشه ـ البته تا زوجیت باقی است و همسرش زنده است ـ منع می‌‌شود[۶].

‏‏برخی دیگر گفته‌اند: ‏‏‏«عَصم» به فتح عین و سکون صاد یعنی چنگ آوردن و جلوگیر شدن، کسی را از بدی نگاه داشتن و از «‏‏عصام القربة‏‏» گرفته شده است و آن نخ یا چرمی است که با آن سر مشک را می‌‌بندند تا محتوای آن نریزد»[۷].‏ ‏‏به هر حال، معنای اصلی و ریشه لغوی «عصمت» به معنای منع به کار رفته و در منع از آفات، شرور و اوصاف ناپسند در اصطلاح متکلمین و دانشوران اسلامی استعمال شده است.‏

عصمت در اصطلاح

‏‏‏‏همان‌گونه که یاد آور شدیم، متعلق «عصمت» امور ناپسند است. این را در معنای اصطلاحی «عصمت» بیشتر می‌‌توان مطرح کرد؛ زیرا بحث کلامی از شئون پیامبران الهی در باب «عصمت» مصون بودن آنان از گناه و اشتباه و... است. اما در متعلّق «عصمت» و اینکه پیامبر نسبت به چه چیزی از صفت «عصمت» برخوردار باشد، بین متکلمین اختلاف نظرهای جدی وجود دارد.

‏‏در دیدگاه امام خمینی (ره) همانند دیگر متکلمان و دانشوران امامیه، «عصمت» به معنای حداکثری آن نسبت به پیامبران مطرح است، هرچند ایشان بین پیامبر خاتم(ص)، ائمه معصومین(ع) و دیگر انبیای الهی(ع)، از نگاه فضائل از جمله «عصمت» مراتب متفاوت قائل هستند.‏

تعریف فلسفی ـ عرفانی عصمت‏

‏‏یکی از شارحین فصوص الحکم، عصمت را از نگاه حکما، عبارت از انمحاء مطلق در ذات عقل کلی دانسته به گونه‌ای که همه حواس و قوای بدنی در تحت فرمان مطلق عقل کلی درآیند و در برابر عقل منفعل باشند[۸]‏.

‏‏بنابراین شخص معصوم قوه عقل و فطرت نابش، نسبت به دیگر قوا و حواس او از حاکمیت و فرماندهی مطلق برخوردار است و این گونه هیچ خطا و گناهی ـ که منشأ در دیگر قوا و حواس انسان دارد ـ از او سر نخواهد زد و این همان عصمت کلی است که پیروان مذهب جعفری نسبت به انبیا و اولیا و در رأس آنها پیامبر اسلام(ص) و اهل بیتش(ع) قائل هستند.‏

کاربرد عصمت در قرآن

در قرآن مشتقات واژه عصمت سیزده بار در همان معنای لغوی به کار رفته است[۹] ‏‏اما در برخی آیات به معنای پناه گرفتن یا امساک به کار رفته که در بعضی از کتب لغت نیز آمده[۱۰]. ‏‏در این جا چند آیه را به عنوان نمونه ذکر می‌‌کنیم:‏

نخست: عصمت به معنای نگهداری و محافظت‏

‏‏در جریان غدیر، خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) می‌‌فرماید:‏

  1. وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۱۱]؛
  2. مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ[۱۲]؛
  3. مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا[۱۳]؛
  4. قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ[۱۴].

دوم: عصمت به معنای پناه و تمسک‏

  1. يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ[۱۵]؛
  2. وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۶]؛
  3. وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا[۱۷].

کاربرد عصمت در روایات‏

  1. از امام علی(ع) درباره اذان و اقامه گفتن در گوش‌های نوزاد روایت شده که فرموده:‏ «... لا یُفعل ذلک بمثله الا عصم من الشیطان»‏‏[۱۸]. در این آیه، ماده عصم، به معنای حفظ و نگهداری که همان معنای لغوی است به کار رفته است.
  2. از امام صادق(ع) دربارۀ رد امانت و اینکه شیطان اعوانش را علیه شخص امانت دار بسیج می‌‌کند تا او را وسوسه و هلاک کند می‌‌فرماید: «... حتی یهلکوه الا من عصم الله عزّ و جل»‏‏[۱۹]‏‏ که عصم به همان معنای حفظ و مصونیت به کار رفته است.‏
  3. در روایت دیگری از امام صادق(ع) است که هشام بن حکم از معنای کلمه «معصوم» سؤال می‌‌کند و امام در پاسخ می‌‌فرماید:‏ «معصوم کسی است که به لطف خداوند از تمامی محرمات خودداری و امتناع کند، تحقیقاً خداوند تبارک و تعالی فرموده است: و هر کسی به دین خدا متمسک شود، محققا به راه مستقیم هدایت یافته است»[۲۰]‏.‏

‏‏روایات ذکر شده نمونه‌های اندک از روایات زیادی است که واژه «عصم» و مشتقات آن به ‏همان معنای لغوی و به معنای منع و حفاظت و... به کار رفته است.‏

عدم تنافی عصمت با اختیار

‏‏از آن جایی که عصمتامر موهبتی الهی برای معصوم است، ممکن است کسانی بپندارند که امر عصمت با اختیار، در تنافی است و شخص معصوم از روی اجبار، از خطا و گناه مصون می‌‌ماند. اما دانشوران امامیه این پندار را رد کرده‌اند[۲۱]‏.

‏‏محقق داماد، ضمن تأیید اراده الهی، اراده خود پیامبر را نیز دخیل دانسته است. مرحوم علامه معتقد است خداوند در حد راهنمایی و نه اجبار به معصومان کمک می‌‌نماید، بیان علامه چنین است:‏ ‏‏«... عصمت و تسدید این است که خدای سبحان مراقب اعمال آن حضرات باشد. هرگاه به صحنه ای نزدیک شوند که انسان در آن صحنه خطر لغزش دارد، آنان را متوجه راه صحیح و وجه صواب آن صحنه بسازد و به سوی سداد و التزام طریق عبودیت بخواند»[۲۲]‏‏.

‏‏در تفاسیر گوناگون این نوع خطاب‌ها و توجه دادن‌ها نسبت به پیامبر را دلیل بر تثبیت «عصمت» برای پیامبر دانسته‌اند؛ زیرا علاوه بر آنکه پیامبر، خود از ملکه عصمت برخوردار است و به سوی گناه و اشتباه متمایل نیست، خداوند متعال نیز همواره مراقب پیامبر است تا دچار اشتباه نشود. این گونه عصمت پیامبر از پشتوانه الهی برخوردار می‌‌گردد که هرگز دچار انحراف نگردد[۲۳].

‏‏از نظر علامه طباطبایی (ره) عصمت در عین اینکه یک موهبت الهی است، یک نوع علم و شعور است که با سایر انواع علوم فرق می‌‌کند و فرقش در این است که مغلوب قوای دیگر قرار نمی‌گیرد بلکه علم و شعور «عصمت» به قوای دیگر غلبه دارد و دیگر قوا را در استخدام خود‏ در می‌‌آورد و از همین جهت صاحب آن از گمراهی و خطا، به طور قطع مصون می‌‌ماند‏‏[۲۴].

‏‏البته در روایات نیز از چیزی که به عنوان حافظ پیامبر از لغزش و خطا است به عنوان «روح القدس» یاد شده است که علامه نیز بدان اشاره نموده است[۲۵].‏ و آن را به آیه قرآن نیز مستند نموده است[۲۶] که در روایتی از امام صادق(ع) در پاسخ آن حضرت به پرسش ابو بصیر دربارۀ آیه‏‏ وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۲۷]‏‏ چنین فرموده:‏ «روح مخلوقی از مخلوقات خداوند، که از جبرئیل و میکائیل بزرگ‌تر است، این روح همراه پیامبر بود و او را آگاه می‌‌ساخت و پایدار می‌‌نمود و پس از پیامبر، این روح، همراه ائمه(ع) است»[۲۸].‏

‏‏امام خمینی نیز در توضیح همین احادیث می‌‌فرماید:‏ «از حدیث اول معلوم شد که برای انبیا و اوصیا(ع) مقام شامخی است از روحانیت که آن را «روح القدس» گویند و به آن مقام، احاطه علمی قیّومی دارند به جمیع ذرات کائنات و در آن روح، غفلت و نوم و سهو و نسیان و سایر حوادث امکانیه و ‏تجددات و نقایص مُلکیه نیست، بلکه از عالم غیب مجرد و جبروت اعظم است». «چنانچه از حدیث دوم معلوم شود که آن روح مجرد کامل، از جبرئیل و میکائیل که اعظم قاطنین مقام قرب جبروت هستند، اعظم است»‏‏[۲۹].‏

‏‏در کلام امام، علاوه بر آنکه با تکیه بر احادیث به حقیقت متعالی روح اعظم اشاره گردیده است، به نکته‌های کاربردی‌تر که گاهی شبهاتی را متوجه عصمت انبیاء می‌‌کنند نیز اشاره شده است و آن عبارت است از نفی غفلت و سهو و نسیان و سائر حوادثی که جنبه منفی داشته باشد. و این گونه است که امام با نگاه عمیق عرفانی به حقیقت نبوت، پیامبر را از همه نواقص مصون می‌‌داند و «عصمت» را به معنای حداکثری آن برای پیامبر قائل می‌‌شود. امام در جای دیگر نیز تصریح می‌‌نماید به اینکه پیغمبران و هادیان الهی از اول عمر تا آخر عمرشان یک لغزش نداشته و معصوم بوده‌اند[۳۰].

اهم مراحل عصمت در پیامبر

‏‏یادآوری این نکته ضروری است که در مکتب شیعه امامیه و شواهد قرآنی، پیامبر در سه مرحله از عصمت برخوردار است:‏

  1. مرحله دریافت و تلقی وحی[۳۱]؛‏
  2. مرحله حفظ وحی[۳۲]؛‏
  3. مرحله ابلاغ و پیام‌رسانی وحی‏‏[۳۳].

عصمت پیامبر از دیدگاه امام خمینی‏

چیستی عصمت از نظر امام

‏‏از صفاتی که برای پیامبر در آثار و بیانات امام خمینی بیشتر روی آن تأکید گردیده است «عصمت» پیامبر است. ایشان در توضیح حدیثی از امام باقر(ع)، حقیقت عصمت را این گونه تصویر می‌‌کند:‏ ‏‏«رجس» را در این حدیث شریف و احادیث شریفه، تفسیر به «شک» فرموده، و در بعض احادیث «تطهیر از جمیع عیوب» شمرده و [از] ملاحظه شرح بعضی احادیث سابقه معلوم شود که نفی شک، مستلزم نفی عیوب قلبیّه و قالبیّه است، بلکه مستلزم «عصمت» است؛ زیرا که «عصمت» امری است‏‎ ‎‏[که] برخلاف اختیار و از قبیل امور طبیعیه و جبلّیه نیست؛ بلکه حالتی است نفسانیّه و نوری است باطنیّه که از نور کامل یقین و اطمینان تام حاصل شود... یقین کامل انبیا و اطمینان تام آنها، که از مشاهده حضوریه حاصل شده، آنها را معصوم از خطیئات نموده»‏‏[۳۴].

‏‏در بیان امام، حقیقت «عصمت» یک حقیقت نوری است که ناشی از یقین و اطمینان تام شخص پیامبر به نور مطلق می‌‌باشد؛ یعنی از نگاه معرفتی و عقل نظری نقیصه‌های قلبی و پلیدی‌های شک و تردید در آن راه نیافته و این باعث می‌‌شود که عملاً نیز از لغزش‌ها و خطاها مصون بماند. امام با نگاه عرفانی منشأ و مبدأ «عصمت» پیامبران را اتصال آنها به حقیقت مطلق الهی و مشاهده ‏حضوری حق می‌‌داند و این بیان، مبتنی بر یک حقیقت متعالی است که در کلام امام جلوه می‌‌نماید که نظیر آن را کمتر می‌‌توان یافت.‏ ‏‏ === عصمت معلول عوامل بیرونی یا درونی پیامبر ‏‏در اینکه «عصمت» انبیا عامل درونی دارد یا عامل و عوامل بیرونی، دیدگاه‌های متفاوتی مطرح است. برخی عصمت را به عنوان لطف و موهبت الهی برای شخص معصوم دانسته‌اند که یک عالم بیرونی و فیض الهی است[۳۵]. ‏‏ قیصری در شرح فصوص الحکم «عصمت» را عطیه اسم «الغفار» الهی دانسته که باز هم عامل بیرونی برای «عصمت» قائل شده است[۳۶]. ‏‏

دیدگاه امام خمینی در منشأ عصمت پیامبر

‏‏امام با اتقان به لطف الهی، برای عصمت عامل درونی را نیز خیلی برجسته مطرح می‌‌کند و عصمت را زاییده ایمان، باور و شهود قلبی شخص معصوم می‌‌داند و در بیان منشأ «عصمت» می‌‌گوید:‏ «و عصمت غیر از ایمان کامل نمی‌باشد. معنای عصمت انبیا و اولیا این نیست که مثلاً جبرئیل دست آنان را بگیرد....، بلکه عصمت زاییده ایمان است. اگر انسان به حق تعالی ایمان داشته باشد و با چشم قلب، خداوند متعال را مانند خورشید ببیند، امکان ندارد مرتکب گناه و معصیت گردد، چنانکه در مقابل یک مقتدر مسلح، «عصمت» پدید می‌‌آید. این خوف از اعتقاد به حضور است که انسان را از وقوع در گناه حفظ می‌‌کند. معصومین(ع) بعد از خلقت از طینت پاک، بر اثر ریاضت و کسب نورانیت و ملکات فاضله، همواره خود را در محضر خداوند تعالی... مشاهده می‌‌کنند»[۳۷].

‏‏‏‏‏بر اساس بیان امام، عامل اصلی برای «عصمت» پیامبر(ص) درونی است و منشأ «عصمت» در معصومین(ع) ایمان و باور قلبی قوی است، به اندازه‌ای که خدا را با بصیرت قلبی مثل خورشید ببینند، دیگر زمینه‌ای برای گناه نمی‌ماند. البته ایمان قوی، نیز از الطاف الهی است که با این نکته بین نظر امام و دیگران، وجه جمعی تدارک دیده می‌‌شود.‏

‏‏نکته دیگری که امام بدان اشاره می‌‌نماید طینت پاک معصومین(ع) از جمله پیامبران است که این طینت پاک همراه با ریاضت و عبادت باعث دوری از گناه و آلودگی می‌‌شود و این سخن امام، «عصمت» را در تمامی حیات پیامبر گسترش می‌‌دهد که یکی از معتقدات شیعه امامیه است و بسیار نکته اساسی در عصمت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است.‏

باور قبلی به آثار زشت گناه

‏‏از جمله مسائلی که امام در مورد «عصمت» پیامبر به آن می‌‌پردازد مشاهده پیامدهای ناگوار گناه و معصیت الهی است:‏ «عصمت که در انبیا هست دنبال باور است. باورش وقتی که آمد، ممکن نیست تخلف بکند... اگر کسی باورش بیاید که غیبت «إدام کلاب النار» است [اشاره است به فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که فرمود: ‏‏‏«اجتنب الغیبه فانّها ادام کلاب النار»؛ از غیبت دوری کن؛ زیرا که آن نانخورش سگ‌های جهنم است»[۳۸]، کسی که غیبت بکند کلب‌های آتش، او را می‌‌بلعند،... غیبت نمی‌کند»[۳۹]‏.

‏‏طبق این بیان، امام منشأ «عصمت» و عامل آن را یک امر درونی می‌‌داند که مربوط می‌‌شود به باور قلبی و صفای باطن انبیا؛ یعنی همان‌گونه که پیامبر خود را در محضر خدا می‌‌بیند فکر گناه از او دور می‌‌شود تا چه رسد به عمل آن. پیامبر با همان صفای باطن، حقیقت گناه و زشتی آن و پیامدهای آن را به باور قلبی و یقینی مشاهده می‌‌کند و از این جهت هرگز دست به گناه نمی‌زند واین راز عصمت انبیا از دیدگاه امام است. ‏

‏‏امام در کلام دیگر، پیامبر را در حالت خواب نیز دارای «عصمت» دانسته است:‏ ‏‏«رؤیا به حسب حال خواب بیننده متفاوت است، اما خواب‌های رسول الله(ص) از سنخ تمثلات حقایق غیبی در عالم خیال است که از حقایق دیگر، او را باز نمی‌داشته است»‏‏[۴۰].

‏‏این مسئله در روایات ما هم مطرح است که پیامبر(ص) خودش می‌‌فرماید: «چشم هایم می‌‌خوابند ولی قلبم بیدار است»[۴۱].‏

مراتب عصمت از نگاه امام خمینی

‏‏با توجه به بیان گذشته که «عصمت» یک نوع ملکه علمی و شهودی است که هم جنبه علمی دارد و هم جنبه عملی، دو سؤال مطرح می‌‌گردد:‏ آیا «عصمت» مخصوص عده خاصی از انسان‌ها است یا هر کسی می‌‌تواند به آن برسد؟‏ آیا «عصمت» یک حقیقت ذو مراتبی و تشکیکی است یا خیر؟‏

‏‏در پاسخ به سؤال اول باید گفت که طبق آموزه‌های دینی، «عصمت» انحصاری نیست. آنچه در جهان امکان، یافت می‌‌شود، موهبت الهی است: وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[۴۲]، ازمّة الامور طُرّا بیده و الکل مستمدّةٌ من مدده[۴۳]‏.

‏‏زمام همه امور در دست قدرت خدا است و همه نعمت در اثر کمک الهی به دست انسان می‌‌رسد. بنابراین، نعمت «عصمت» نیز می‌‌تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، نصیب انسان شود. با تهذیب نفس می‌‌توان نسبت به آینده مصون ماند و نیز ممکن است گذشته را با کفارات... جبران کرد. ‏ ‏‏گرچه رساندن گذشته به مرز «عصمت» مشکل است، اما می‌‌شود انسان قبل از بلوغ در سایه تعلیم و تربیت به جایی برسد که هنگام بلوغ معصوم باشد[۴۴].

‏اما پاسخ پرسش دوم نیز این است که «عصمت» مانند دیگر کمالات انسانی دارای مراتب و درجات است. با تهذیب نفس، مواظبت بر اعضا و جوارح می‌‌توان از ملکه «عصمت» در مرتبه علم و عمل بهره مند شد[۴۵].‏ ‏‏به تعبیر دیگر روح انسان به لحاظ سیر تکاملی و حرکت جوهری می‌‌تواند مراتب تجرد نفس را طی کند. هر مقدار روح کامل‌تر شود، درجه متعالی تری پیدا می‌‌کند و بالتبع کمالات و ملکات نورانی کامل تری نصیب او می‌‌شود. از جمله ملکه «عصمت»[۴۶].

‏‏امام خمینی دربارۀ درجات عصمت با صراحت بیشتر و با بیان مصادیق وارد شده است. ایشان بعد از ذکر این که انسان در عالم طبیعت در تحت تصرفات جنود الهی یا جنود ابلیسی است، چنین می‌‌گوید:‏ ‏‏«در بدو فطرت، انسان را نورانیت و سلامت و سعادتی است، فطری الهی... و تا انسان در این عالم است با قدم اختیار می‌‌تواند خود را در تحت تصرف یکی از آن دو [[[جنود]] الهیه و جنود ابلیسیه] قرار دهد. پس اگر از اول فطرت تا آخر، ابلیس را در آن تصرّفی نبود، انسان الهی لاهوتی است که سر تا پایش نور و طهارت و سعادت است؛ قلبش نورحق است و جز به حق توجّه نکند و قوای باطنه و ظاهره‌اش نورانی و طاهر است و جز حق در آنها تصرف نکند... همچو موجود شریفی، طاهر مطلق و نور خالص است... و صاحب فتح مطلق است و دارای مقام «عصمت» کبری است بالاصالة و دیگر معصومین به تبعیت آن ذات مقدّس دارای آن مقامند. و آن حضرت دارای مقام خاتمیّت است، که کمال علی الاطلاق است؛ و چون اوصیای او از طینت او منفصل و با فطرت او متصلند، صاحب «عصمت مطلقه» به تبعیت او هستند... و اما بعضی معصومین از انبیا و اولیا(ع) صاحب عصمت مطلقه نیستند... چنانچه توجه آدم(ع) به شجره، از تصرفات ابلیس... است... که منافی با مقام آدمیت کامله است»[۴۷].

‏‏در کلام امام به چند نکته اساسی اشاره شده است:‏

  1. الف) انسان در بدو فطرت دارای نورانیت و سعادت است که با اختیار خود می‌‌تواند در تصرّف جنود الهیه قرار بگیرد و تا آخر پاک و نورانی و الهی بماند و بر نورانیتش بیافزاید یا این که در تحت تصرّف جنود شیطانی قرار گرفته و به سقوط و تباهی کشیده شود.‏
  2. ب) حضرت پیامبر خاتم(ص) چون طینت پاک داشته و جز به حق توجه نکرده و در قلب شریفش جز نور حق نتابیده، «عصمت کبری» اصالتاً از آن اوست و مقام خاتمیت به عنوان کمال علی الاطلاق نیز مخصوص ایشان است. اما دیگر معصومین(ع) به تبع آن حضرت به مقام «عصمت» نائل می‌‌شوند.‏
  3. ج) جانشینان آن حضرت (دوازده امام(ع)) از بابت این که فطرتاً و خلقتاً از نور واحد هستند، دارای «عصمت مطلقه» هستند؛ «عصمت» آنها به تبع پیامبر خاتم است.‏
  4. د) انبیای الهی همه دارای «عصمت»‌اند و اما عصمت در آنها دارای مراتب تشکیکی و متفاوت است و در همه به یک مرتبه نیست؛ همان‌گونه که قرآن نیز اصل تفاوت مراتب انبیا در فضیلت را در آیاتی متذکر شده است. مثل:‏ ‏‏ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ[۴۸]‏‏؛ در آیه دیگر آمده: ‏‏ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[۴۹]‏.

طبق این آیات اصل تفاوت مرتبه، از حیث فضیلت‌ها، در انبیای الهی مورد تأکید قرآن قرار ‏گرفته است. عصمت نیز یکی از فضیلت‌ها است که در انبیای الهی دارای مراتب است، حتی مرتبه ضعیف عصمت عملی، ممکن است نصیب انسان‌های مهذّب عادی نیز بشود‏‏[۵۰]، نه عصمت معرفتی و علمی که آن مخصوص انبیاء و ائمه(ع) است.‏

‏‏بنابراین، از نظر امام عصمت پیامبر خاتم، بالاصاله و مطلق و کامل است علماً و عملا؛ آن حضرت در اندیشه و عمل دارای عصمت است‏‏[۵۱].‏‏ ‏‏‏ائمه اطهار نیز از عصمت مطلقه و از جمیع جهات برخوردارند؛ منتهی عصمت آنها به تبع از خاتم پیامبران(ص) است، چون پرتوی از نور وجود او هستند.‏

‏‏اما برخی از انبیای الهی دارای عصمت مطلقه نیستند؛ لذا از تصرّف شیطان ایمن نماندند، که امام(ره) به توجه آدم(ع) به شجره اشاره می‌‌نماید و آن را منافی با کمال آدمیت می‌‌داند، که ممکن است «ترک اولی» محسوب گردد.‏

تفاوت مراتب انبیای مرسل در مظهریت اسمای الهی

‏‏امام تفاوت مراتب انبیا را در جای دیگر نیز مطرح می‌‌نماید، آنجا که از لزوم اسفار اربعه برای هر نبی مشرّع و ولی کامل سخن می‌‌گوید چنین بیان می‌‌کند:‏ ‏‏«این چهار سفر برای هر صاحب شریعت و رسولی باید وجود داشته باشد و لیکن در عین حال مراتب آنها با همدیگر تفاوت دارد و مقامات شان با همدیگر فرق دارد، بعضی از انبیا و مرسلین از مظاهر اسم «رحمن» است مثلا چنین فردی در سفر اولش ظهور اسم الرحمن را در همه عالم مشاهده می‌‌کند و در پایان سفر دوم، خواهد دید که همه اشیاء در «اسم الرحمن» مستهلک‌اند، پس به هنگام بازگشت از این سفر با رحمت و وجود رحمانی به این جهان باز می‌‌گردد و دوره نبوتش محدود می‌‌شود و همچنین است مظاهر دیگر اسماء به حسب اختلافاتی که آنان را در حضرت علمی هست، تا برسد به مظهر اسم «الله» که او در پایان سفر اولش ظهور حق را به همه‏ شئونش مشاهده می‌‌کند و هیچ شأنی از حق تعالی او را از شأن دیگر حق، مشغول نمی‌کند و پایان سفر دومش بر این است که همه حقایق را در اسم جامع الهی مستهلک ببیند، و بلکه خود نیز در احدیت محض مستهلک می‌‌شود. پس با وجود جامع الهی به سوی خلق باز می‌‌گردد. در حالی که «نبوت» ازلی و ابدی و خلافت ظاهری و باطنی را دارا است»[۵۲].

‏‏کلام امام به صراحت تفاوت مراتب انبیای مرسل را مطرح می‌‌نماید و بن مایه این تفاوت را در آن می‌‌داند که پیامبر مظهر کدام اسم از اسماء الهی باشد یا به عبارت دیگر، وجود پیامبر از نگاه حقیقت نوری الهی، چقدر حق نما است و به چه میزان، صلاحیت قرب و فنای در حق را دارد، به همان میزان هم فضیلت و مرتبه معنوی خواهد داشت.‏

نسبت گناه به پیامبر در قرآن و منافی انگاری آن با عصمت

‏‏پیرامون «عصمت» پیامبران مخصوصاً پیامبر خاتم(ص) که سید الانبیاء است شبهاتی مطرح می‌‌شود، از جمله شبهه‌ای است که با توجه به ظواهر بعضی از آیات قرآن مطرح می‌‌شود؛ زیرا در قرآن نسبت گناه به پیامبر داده شده و یا به تعبیر بهتر مغفرت گناهان گذشته و آینده پیامبر به عنوان یک نعمت الهی و «فتح» برای پیامبر(ص) قلمداد گردیده است. امام خمینی با نگاه عرفانی نکاتی را درباره آیه‌ای از سوره فتح مطرح نموده‌اند. آیه قرآن این است:‏ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۵۳].‏ در تفسیر آیه مذکور، مفسرین توجیهاتی را برای معنای «ذنب» و مغفرت ذکر کرده اند‏‏[۵۴].

‏‏امام خمینی ابتدا در حدیث بیست و یک از کتاب چهل حدیث، پس از ذکر روایتی از امام باقر(ع) که طبق آن عایشه خدمت رسول اکرم عرض می‌‌کند که چرا خود را به زحمت می‌‌اندازی در حالی که خدا گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است که استناد به همان آیه ۱و۲ سوره فتح است و پیامبر(ص) جواب می‌‌دهد. آیا بنده شکرگزار نباشم»؟![۵۵]. به هر حال امام مستند به علمای پیشین و با تکیه بر قرآن و روایات و جلوه‌های عرفانی یکسری توجیهات را پیرامون آیه ذکر می‌‌کند.‏

توجیه اول

‏‏در این توجیه نسبت «ذنب» و گناه از پیامبر سلب شده و به امت پیامبر نسبت داده می‌‌شود و تکیه گاه آن هم دو تا روایت است که به عنوان نمونه ذکر می‌‌شود و امام این توجیه را از مرحوم مجلسی نقل می‌‌نماید و بعد تفسیر عرفانی می‌‌نماید. اما روایات:‏ ‏‏شخصی از امام صادق(ع) درباره آیات ۱ و۲ سوره فتح سؤال کرد، حضرت در جواب فرمود:‏ «والله ما کان له ذنب، لکن الله سبحانه ضمن له أن یغفر ذنوب شیعة علیّ ما تقدم من ذنبهم و ما تأخّر»‏»[۵۶] و در روایت دیگر از امام صادق(ع) آمده که فرمود:‏ «ما کان له ذنب، و لا هَمَّ بِذنب؛ ولکن الله حمّله ذنوب شیعته ثمّ غفرها له»[۵۷].‏

‏‏یادآور شدیم که امام خمینی برای همه پیامبران «عصمت» قائل است و به خصوص برای پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) به عنوان پرتوی از نور وجود آن حضرت عصمت مطلقه قائل است.‏

‏‏با توجه به روایت‌های ذکر شده، مراد از «ذنب» در آیه، گناه امت است که به شفاعت رسول خاتم(ص)، آمرزیده شده است.‏ ‏‏امام این وجه را از نگاه عرفانی نیز وجیه می‌‌داند و به یک نکته عمیق عرفانی می‌‌پردازد که عین ثابت انسان کامل، مظهر اسم «الله» اعظم است و اعیان جمیع دایره وجود مظهر عین «انسان کامل» است، در عالم اعیان، از این جهت، هر نقصی که در عالم تحقق واقع شود و هر گناهی که از مظاهر بروز کند، چه خطا و گناه تکوینی باشد یا تشریعی، بنابر حکم ظاهر و مظهر، به ظاهر نسبت داده می‌‌شود. و این انتساب مجازی هم نیست‏‏[۵۸].‏‏ آنگاه امام، یکسری روایات را در باب مقام و عظمت پیامبر(ص) نقل می‌‌کند مانند:‏‏ «آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامة»[۵۹] و‏‏ «اول ما خلق الله روحی ـ یا ـ نوری»[۶۰]. و «لولانا ما عرف الله»[۶۱] ‏‏و خداوند می‌‌فرماید: ‏‏«لولاک لما خلقت الافلاک»[۶۲].

‏‏امام وقتی این روایات را ذکر می‌‌نماید و به مضمون آنها سخت عقیده‌مند است هرگز «ترک اولی» را نیز برای آن حضرت نمی‌پسندد و از باب این که همه عالم وجود مظهر انسان کامل هستند، نقص را از طریق این مظاهر به آن ظاهر، قابل انتساب می‌‌دانند. امام در ادامه مضمون حدیث دیگری را نقل می‌‌کند:‏ ‏‏«در حدیثی است که رسول اکرم(ص) به منزله ساقه شجر است و ائمه هدی،(ع) به منزله شاخه‌های آن، و شیعیان به منزله برگ آن درخت ‏هستند»[۶۳].

‏‏«پس زینت شجره طیبه ولایت، به مظاهر است و هر یک از مظاهر که نقصانی یابد، در شجره طیبه، نقصانی واقع گردد. پس ذنوب جمیع موجودات، ذنوب ولی مطلق است و حق تعالی به رحمت تامه خود و به غفران شامل خود، رحمت بر نبی اکرم(ص) فرموده می‌‌فرماید: آنچه گناه است از پیشینیان و آنچه پس از این گناهی واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد و به شفاعت تو تمام دایره تحقق، به سعادت کامله خود رسند»‏‏[۶۴].

‏‏نگاه امام به هستی، در کل آثار ایشان، نگاه بلند و جامع است و این گونه است که اولاً شخصیت حقیقی پیامبر(ص) را آن گونه بزرگ و مظهر اسم الله می‌‌داند که دیگر احتمال گناه ولو به ترک اولی را از باب اینکه «حسنات الابرار سیئات المقربین‏‏» هم منتفی می‌‌داند. پیامبرالگو:ص شخصی است که همه عالم محتاج شفاعت او هستند و او به تصدیق قرآن کریم رحمت برای عالمیان است: وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۶۵].

‏‏کلمه طیبه رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ‏‏که از اخص القاب حضرت ختمی نبوت و ختمی ولایت است...[۶۶] و امام خمینی از این صفت پیامبر در جای جای آثار بیانی و مکتوبش یاد کرده و در برخی موارد توضیحاتی داده است، از جمله در بحث معاد جسمانی و بحث مکان آخرتی اشقیاء و سعداء در زنده کردن «قوه عاقله» مراتبی را مطرح می‌‌نماید که بالاترین مرتبه آن عبارت است از آنکه قوه عاقله کاملاً صبغه الهی بگیرد و به کمال مطلق الهی برسد که هر کاری را انجام می‌‌دهد به حب الهی باشد و به همه چیز به دیده مهر و نشانه و اثر الهی محبوب بنگرد و در ادامه می‌‌فرماید:‏ «البته این، مرتبه و مقامی است که برای هر کسی میسّر نیست، این، مرتبه «رحمه للعالمین»، نبی اکرم(ص) را می‌‌خواهد که اگر به سنگ هم نگاه می‌‌کرد به مهر اینکه اثر محبوب است، می‌‌نگریست و ابوجهل را هم با این نظر نگاه ‏می کرد و می‌‌توان گفت قتل او هم با «مهر» بود؛ چون می‌‌دانست که هر چه بماند، بر خسرانش افزوده خواهد شد»[۶۷].

‏‏بنابراین بیان، کسی که این قدر فانی در حق است که حتی به دشمنانش نیز نگاه مهر آمیز دارد، چگونه حاضر می‌‌شود خدایش را عصیان نماید ولو به ترک اولی.‏

‏‏از همین جهت است که امام، گناهان گذشته را که در سوره فتح آمده بنابر یک احتمال، به گناهان امت‌های پیشین نسبت می‌‌دهد؛ با این استدلال که جمیع امت‌ها ـ حتی امت‌های پیامبران پیشین ـ امت پیامبر خاتم(ص) هم هستند؛ برای اینکه دعوت همه انبیای الهی، دعوت به شریعت پیامبر اکرم(ص) بوده است و به تعبیر امام آدم و من دونه از اوراق شجره ولایت هستند که پیامبر خاتم و جانشینان معصومش(ع) مظاهر ولی مطلق هستند‏‏[۶۸].

توجیه دوم

‏‏امام توجیه دوم را از سید مرتضی (ره) نقل می‌‌نماید که در برخی تفاسیر نیز آمده است و آن این که کلمه «ذنب» مصدر است، و اضافۀ آن به فاعل و به مفعول جایز است و در آیه مورد بحث اضافه به مفعول شده است. امام بعد از ذکر پنج بلکه شش توجیه برای آیه قرآن که از طرف دانشوران اسلامی ارائه گردیده یا در روایات آمده است به توجیه عرفانی آیه می‌‌پردازد؛ ایشان برای «فتح» سه مرتبه و سه درجه را ذکر می‌‌نماید:‏

  1. فتح قریب: و آن عبارت است از رها شدن توسط ریاضات و انوار هدایت از زندان نفس، طوری که معارف وارد قلب گردیده انسان دارای مقام «قلب» می‌‌گردد و گناهان نفسی آمرزیده می‌‌شوند. آن را از این باب فتح قریب می‌‌گویند که نزدیک‌ترین و اولین فتح‌ها است، امام، به ‏نقلی آیه نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ[۶۹].‏‏ را ناظر به این مرتبه از فتح می‌‌داند.‏
  2. فتح مبین: که ابواب «ولایت» و تجلیات الهی؛ تجلیات اسماء و صفات بر روی انسان باز می‌‌گردد و بقایای ذنوب نفسیه متقدمه و ذنوب قلبیه متأخره آمرزیده می‌‌شود.‏
  3. فتح مطلق: و آن عبارت است از فتح تجلیات و رتبه احدیة که باعث آمرزیده شدن ذنب مطلق ذاتی می‌‌گردد.‏ امام بعد از بیان انواع و مراتب «فتح» و آمرزش گناهان می‌‌فرماید:‏ ‏‏«و باید دانست که «فتح قریب» و «فتح مبین»، عام است، نسبت به اولیا و انبیا و اهل معارف و اما «فتح مطلق» از مقامات خاصه ختمیه است، و اگر برای کسی حاصل شود، بالتبعیه و به شفاعت آن بزرگوار واقع می‌‌شود»[۷۰].

‏‏امام در رشته افکار خودش دارای یک نظم منطقی است و در هر جا برای یک هدف و بنیان‌گذاری یک معرفت قوی، از آن استفاده می‌‌نماید و این معرفت را بر بنیان‌هایی مثل قرآن و برهان و عرفان استوار می‌‌سازد. چنانچه ایشان در تفسیر عرفانی این آیه، ضمن اینکه اصل ذنب را می‌‌خواهد از وجود مقدس پیامبر به طور کلی و از خاتم پیامبران به طور اخص تأویل و دفع نماید، مراتب انبیا و برتری و فضیلت منحصر به فرد پیامبر خاتم(ص) را نیز اثبات می‌‌نماید و «فتح مطلق» را اختصاصی آن حضرت می‌‌داند که دیگر انبیا و اولیا به آن دسترسی ندارند مگر به تبعیت از آن حضرت که این قید شامل حال اوصیای آن حضرت می‌‌گردد به دلیل این که در حقیقت نوری آن حضرت شریک هستند.‏

‏‏امام پس از آنکه مراتب «فتح» را بیان نمود و اینکه در هر مرتبه از آن، گناهان مربوط به همان مرتبه بخشیده می‌‌شود، در ادامه به مراتب «ذنب» به حسب مراتب سیر تکاملی و معنوی انسان می‌‌پردازد و می‌‌فرماید:‏ ‏‏«و از این بیانات معلوم شد که از برای ذنب و گناه مراتبی است که بعضی از آن از ‏حسنات ابرار شمرده شود؛ و بعضی برای «خلّص»، ذنب است، و گویند که رسول اکرم(ص) فرموده: «لَیِرانُ (او لَیُغانُ) علی قَلبی و إنّی لأستغفرالله فی کل یوم سبعین مرّة»[۷۱]. به درستی غلبه می‌‌کند بردلم (یا می‌‌پوشاند دلم را) [اموری] و من طلب مغفرت می‌‌کنم از خدا در هر روز هفتاد بار».‏

‏‏به نظر امام خمینی، این کدورت می‌تواند از قبیل توجه به کثرت باشد، که به زودی زایل می‌‌شده»[۷۲] از باب‏‏ «حسنات الابرار سیئات المقربین»[۷۳].‏‏ امام خمینی نسبت بین گناه و صاحب آن را در نظر گرفته و آن را یک امر نسبی می‌‌داند که ممکن است عملی نسبت به برخی از حسنات و نسبت به گروه یا شخص دیگر از گناهان محسوب گردد و این امر بستگی به مقام معنوی انسان دارد و از آنجایی که امام، پیامبر را عبارت از کسی دانست که وجهی به وحدت و وجهی به کثرت دارد؛ از یک طرف جمال حق را درک می‌‌نماید از جانب دیگر کثرات را، و اینکه پیامبر به حسب وظیفه و شأن هدایتگری شان با انسان‌های مشرک، منافق و انواع و اقسام انسان‌ها درگیر است و آنها را هدایت می‌‌نماید. پیامبر برای این که به طور مطلق و کاملا متوجه کمال مطلق نبوده و درگیر کثرات بوده، آن را لایق استغفار می‌‌داند. البته اشتغال به کثرات هرگز پیامبر را از توجه به وحدت و حق رویگردان نمی‌سازد و او وحدت و کثرت را با هم درک می‌‌نماید[۷۴]،‏‏ ولی همین که متوجه کثرات بوده آن را هم در نور ذاتش برنمی‌تابد و از آن استغفار می‌‌نماید و از همین جاست که امام، نه استغفار را منحصر به گناه منافی عصمت می‌‌داند و نه مغفرت و ذنب را به اصطلاح عرف عام. ایشان مفاد آیه را نه تنها منافی مقام معنویه پیامبر(ص) نمی‌داند بلکه مؤکد آن می‌‌داند. برای اینکه سیر معنوی و رسیدن به فنای مطلق، برای هر انسانی که تمام شئون ملکی و بشری را دارد طی کردن مدارج و منازل است تا به مقام فنای ‏تام برسد[۷۵].‏‏ تا اینجا معلوم شد که امام، همان‌گونه که حقیقت نبوت را با دیدگاه توحیدی و فنای عبد به حق مطلق می‌‌داند و برای انبیا مراتب متفاوت قائل است، نسبت به اوصاف اصلی آنها از جمله شأن عصمت، مراتب متفاوت قائل می‌‌شود و بالاترین مرتبه آن را از آن رسول گرامی اسلام می‌‌داند.‏

‏‏امام خمینی(ره) درمواردی با نگاه عرفانی صفات برجسته و مهمی برای انبیا و رسولان الهی ذکر کرده است که هرکدام نیاز به بررسی و دقت نظر دارد از جمله در آغاز کتاب مصباح الهدایه پس ازحمد خداوند متعال، رسول گرامی اسلام(ص) را این گونه توصیف می‌‌نماید: «‏‏‏و درود و سلام بر اصل انوار و رازدار سِر اسرار و کسی که در اقیانوس غیب هویت غوطه ور، و تعین‌های دوئیت و جدائی از حق تعالی (همچون قطره ای در دریا) محو و نابود شده است، اصل اصول حقیقت خلافت است و جان جانان منصب ولایت، پرده ‏نشین حجاب عزت جلال است و سرشته دو دست جلال و جمال، بازگشای هر آنچه رمز احدیت است و جلو گاه هر آنچه حقیقت الهیت، آیینه تمام نما، و سراپا مجد و بزرگواری، سرور و سالار ما ابوالقاسممحمد که درودهای خداوندی بر او و فرزندانش باد که همچون آفتاب درخشان از فلک خلافت احمدیه سر بر آورده و ماه تابان افق ولایت علویه می‌‌باشند. مخصوصا جانشین آن حضرت که در ملک و ملکوت قائم مقام اوست و در حضرت جبروت و لاهوت با حقیقت او متحد است. او ریشة درخت طوبی و حقیقت سدره المنتهی است و در مقام «اوادنی» برترین رفیق آن حضرت است. روحانیان را آموزگار و انبیاء و مرسلین را یار و مددکار: امیرالمؤمنین علی که درودهای خدا و فرشتگان و پیامبران براو باد‏‏»[۷۶].[۷۷]

‏‏امام، روی هر وصفی که برای پیامبر گرامی اسلام ذکر کرده است به طور مفصل و مفید نکته‌های دقیق عرفانی آمیخته با ادله فلسفی بیان کرده است و با تکیه بر قرآن و سنت، بحث‌های نغز و ارزنده ای ارائه داده است که در نوع خود بی‌نظیر و یا کم نظیر است.‏

نتیجه

‏‏در این بحث عصمت پیامبر(ص) را از نظر امام بررسی نمودیم که در این نگاه، چند نکته درباره عصمت پیامبر قابل بررسی و درخور دقت است:‏

  1. انسان در بدو فطرت دارای نورانیت و سعادت است که با اختیار خود می‌‌تواند در تصرّف جنود الهیه قرار بگیرد و تا آخر پاک و نورانی و الهی بماند و بر نورانیتش بیافزاید و تا مرز عصمت عملی پیش رود یا این که در تحت تصرّف جنود شیطانی قرار گرفته و به سقوط و تباهی کشیده شود.‏
  2. حضرت پیامبر خاتم(ص) به لحاظ طینت پاکش و مظهریت اسم اعظم حق، جز به حق توجه نکرده و در قلب شریفش جز نور حق نتابیده؛ لذا «عصمت کبری» اصالتاً از آن اوست و مقام ‏خاتمیت به عنوان کمال علی الاطلاق نیز مخصوص ایشان است. اما دیگر معصومین(ع) به تبع آن حضرت به مقام «عصمت» نائل می‌‌شوند.‏
  3. جانشینان آن حضرت (دوازده امام معصوم(ع)) از بابت اینکه فطرتاً و خلقتاً با پیامبر اکرمالگو:ص، از نور واحد هستند، دارای «عصمت مطلقه» هستند؛ «عصمت» آنها به تبع پیامبر خاتم است.‏
  4. انبیای الهی همه دارای «عصمت»‌اند و اما عصمت در آنها دارای مراتب تشکیکی و متفاوت است؛ همان‌گونه که قرآن نیز اصل تفاوت مراتب انبیا در فضیلت را در آیاتی متذکر شده است.

‏‏طبق این آیات اصل تفاوت مرتبه، از حیث فضیلت‌ها، در انبیای الهی مورد تأکید قرآن قرار گرفته است. عصمت یکی از فضیلت‌هاست که در انبیای الهی دارای مراتب است. حتی مرتبه ضعیف عصمت عملی، ممکن است نصیب انسان‌های مهذّب عادی نیز بشود، البته نه عصمت معرفتی و علمی که آن مخصوص انبیاء و ائمه(ع) است.‏

‏‏بنابراین، از نظر امام، عصمت پیامبر خاتم، بالاصاله و مطلق و کامل است علماً و عملا و آن حضرت در اندیشه و عمل دارای عصمت است. ائمه اطهار(ع) نیز از عصمت مطلقه و از جمیع جهات برخوردارند؛ منتهی عصمت آنها به تبع از خاتم پیامبران(ع) است، چون پرتوی از نور وجود او هستند. اما برخی از انبیای الهی دارای عصمت مطلقه نیستند؛ لذا از تصرّف شیطان ایمن نماندند که امام به توجه حضرت آدم(ع) به شجره اشاره می‌‌نماید و آن را منافی با کمال آدمیت می‌‌داند که ممکن است «ترک اولی» محسوب گردد[۷۸].

منابع

پانویس

  1. فرهنگ شیعه، ص۳۴۰.
  2. شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۳۲۶.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج ۴، ص۳۳۱؛ قرشی، علی اکبر، قاموس القرآن، ج ۵، ص۹ - ۸؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۱۷ - ۱۱۶؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۳۱۳.
  4. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی، ص۶۱.
  5. «و هرگز متمسک به حفاظت کافران نشوید» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.
  6. مکارم شیرازی، ناصر، الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج۱۸ ص۲۵۸.
  7. داور پناه، ابوالفضل، انوار العرفان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج۱۱ ص۱۱۴.
  8. استرآبادی، محمدتقی، شرح فصوص الحکم، ص۲۸۷ و ۲۸۹.
  9. ضیائی فر، سعید، جایگاه مبانی کلامی در اجتهاد، ص۳۹۰.
  10. ‏(قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۵، ص۸.
  11. «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  12. «در برابر خداوند هیچ پناهی ندارند» سوره یونس، آیه ۲۷.
  13. «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  14. «او گفت: آنک به کوهی پناه می‌جویم که مرا از آب نگاه می‌دارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود» سوره هود، آیه ۴۳.
  15. «روزی که پشت‌کنان روی می‌گردانید؛ در برابر خداوند، شما را پناهی نیست و هر که را خداوند گمراه گذارد رهنمونی ندارد» سوره غافر، آیه ۳۳.
  16. «و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.
  17. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  18. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۵۵.
  19. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۶، ص۳۵۸.
  20. «المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع المحارم و قد قال الله تبارک و تعالی: وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ صدوق، محمد، معانی الاخبار، ص۱۳۱.
  21. نوبختی، ابراهیم، کتاب الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ نیز ر.ک: محقق، میر محمدباقر الداماد، الرسائل المختارة، ۱۱۸ ـ ۱۱۹.
  22. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، مترجم، محمدباقر موسوی همدانی، ج۱۰، ص۳۵۵.
  23. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، مترجم، محمدباقر موسوی همدانی، ج۱۷، ص۴۴۰؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۲۳.‏
  24. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج ۵، ص۸۱ - ۸۰.‏
  25. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج ۵، ص۸۱ - ۸۰.‏
  26. ‏‏بحث عصمت انبیاء طباطبایی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۶ و ج ۵، ص۷۹‏‏.
  27. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  28. «خلق من خلق الله تعالی، اعظم من جبرئیل و میکائیل، کان مع رسول الله(ص) یخبره و یسدّده و هو مع الائمّة من بعده صلوات الله علیهم»، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص۵۹.
  29. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۵۴۵‏‏.
  30. ر.ک: صحیفه امام، ج، ۱۲، ص۴۹۸.‏
  31. سوره نمل، آیه ۶؛ سوره قمر، آیه ۵۵، سوره شعراء، آیه ۱۹۳ ـ ۱۹۴.
  32. ‏سوره اعلی، آیه ۶ ـ ۷؛ برای توضیح بیشتر، ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، ج۹، ص۳۰.
  33. سوره نجم، آیه ۳ ـ ۴؛ جهت اطلاع بیشتر، ر.ک: سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۲، ص۱۷۴،‏‏ چنانچه در این منبع ذکر شده است، معتزله از اهل سنت، نیز در این مرحله، قائل به عصمت پیامبر هستند.‏
  34. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.‏
  35. علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۹۴؛ ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج۴ ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الهیات، ج۳ ص۱۷۴.‏
  36. قیصری، شرح فصوص الحکم، ج۲ فص شیثی، ص۱۱۵ ـ ۱۱۴.‏
  37. امام خمینی، جهاد اکبر، ص۴۹؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۰۵.‏
  38. ر.ک: حرّ عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، ج ۸ ص۵۹۹، ابواب احکام العشرة، باب ۱۲۵، ح ۱۱۳؛ بحار الا نوار، ج ۷۲، ۲۴۸‏‏.
  39. ‏تفسیر سوره حمد، ص۱۰۵-۱۰۶.
  40. ر.ک: امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص۱۴۶.‏
  41. «تنام عینای و لا ینام قلبی»، مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۶۴، ص۲۲۵؛ همان، ج۵۸، ص۲۱۲؛ نهج الفصاحة مجموعه کلمات قصار رسول اکرم(ص)، ص۳۹۱.
  42. «و هر نعمتی دارید از خداوند است» سوره نحل، آیه ۵۳.
  43. حکیم سبزواری، شرح منظومه بخش حکمت، ص۸؛ شرح المنظومة، ج۲، ص۳۵.
  44. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹ ص۲۱ ـ ۲۰.‏
  45. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۲۲.‏
  46. صادقی ارزگانی، محمد امین، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی(ره)، ص۴۸.‏
  47. امام خمینی، آداب الصلوة، ص۶۰ - ۵۹.‏
  48. «و بی‌گمان ما برخی از پیامبران را بر برخی (دیگر) برتری بخشیدیم» سوره اسراء، آیه ۵۵.
  49. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  50. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۰۸.
  51. ر.ک: امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۹۸؛ شیخ مفید، مصنفات الشیخ المفید، ج۴، ص۶۲.
  52. امام خمینی(ره)، مصباح الهدایه، ترجمه سید احمد فهری، ص۲۱۱ ـ ۲۱۰؛ مصباح الهدایه، با مقدمه آشتیانی، ص۸۹.‏
  53. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۱ و ۲.
  54. ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص۳۸۷ - ۳۷۸ که حدود ۸ وجه را ذکر کرده است؛ ر.ک: جمعی از مترجمین، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۲۳ ص۱۰۰ به بعد.‏‏
  55. کلینی، اصول کافی ج۲، ص۹۵، کتاب ایمان و کفر، باب الشکر، ح۶؛ امام خمینی، ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۳۳۷.‏
  56. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۴.
  57. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۲۴.
  58. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۳۳۸.
  59. ‏‏همان، ج۱۶ «تاریخ نبینا» باب ۱۲ ح ۱، ص۴۰۲؛ شرح چهل حدیث، ص۳۳۸ ـ ۳۳۹.
  60. احسائی، عوالی اللئالی، ج۴ ص۹۹، الجملة الثانیة، حدیث ۱۴۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴؛ شرح چهل حدیث، ص۳۳۹‏‏.
  61. مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۶ ص۲۴۷؛ شرح چهل حدیث، ص۳۳۹.
  62. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۳۳۹.‏
  63. شرح چهل حدیث، ص۳۳۹. «قال رسول الله(ص): أنا اصلها و علی فرعها و الائمه اغصانها و علمنا ثمرها و شعیتنا ورقها»؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲۴، ص۱۳۸.‏
  64. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۳۳۹.‏
  65. «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  66. ‏‏امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۱۳۲.
  67. ‏‏‏‏تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۶۰۹؛ ر.ک: صحیفه امام، ج ۱۹، ص۱۱۴.‏
  68. امام خمینی، ر.ک: شرح چهل حدیث، ص۳۳۹.‏
  69. «یاری از سوی خداوند و پیروزی نزدیک است» سوره صف، آیه ۱۳.
  70. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۳۴۲.‏
  71. چهل حدیث، ص۳۴۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۰، ص۱۸۳؛ همان، ج ۲۵، ص۲۰۴؛ در آدرس اخیر، به جای کلمه «فی الیوم» «بالنهار» دارد، و در بحار کلمه لیران نیامده است؛ نیز ر.ک: محدث اربلی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج۲، ص۲۵۴؛ در این کتاب کلمه «لیران» و«بالنهار» آمده است.
  72. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۳۴۲.
  73. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص۲۰۵.
  74. تقریرات فلسفه امام خمینی(س)، ج۳ ص۳۵۲.
  75. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص۳۴۳؛ همو، تفسیر سوره حمد، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
  76. ‏‏‏و الصلاة و السلام علی أصل الأنوار و محرم سرّ الأسرار، المستغرق فی غیب الهویّة و المنمحی عنه التعیّنات السوائیّة، أصل أصول حقیقة الخلافة و روح أرواح منصب الولایة، المستتر فی حجاب عزّ الجلال و المخمّر بیدی الجلال و الجمال، کاشف رموز الأحدیّة بجملتها و مظهر حقائق الإلهیّة برمّتها، المرآة الأتمّ الأمجد، سیّدنا، أبی القاسم، محمّد، صلّی الله علیه و آله، الشموس الطالعة من فلک الخلافة الأحمدیّة(ص)، و البدور المنیرة من أفق الولایة العلویّة(ع)، سیّما خلیفته، القائم مقامه فی الملک و الملکوت، المتّحد بحقیقته فی الحضرة الجبروت و اللاهوت، أصل «شجرة طوبی» و حقیقة «سدرة المنتهی»، «الرفیق الأعلی» فی مقام «أَوْ أَدْنی»، معلّم الروحانیّین و مؤیّد الأنبیاء و المرسلین، علیّ، امیرالمؤمنین، علیه صلوات الله و ملائکته و رسله أجمعین؛ امام خمینی(ره)، مصباح الهدایه، ص۱۱ ـ ۱۲.
  77. ر.ک: مصباح الهدایه، ترجمه سید احمد فهری، ص۱۸.‏
  78. صالحی مالستانی، حسین، امام خمینی و تفسیر نو از عصمت پیامبر اکرم (ص)، مجله حضور؛ [[۱]]