آیا پیامبر خاتم در دریافت وحی دچار تردید شده است؟ (پرسش)
آیا پیامبر خاتم در دریافت وحی دچار تردید شده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ عصمت |
مدخل بالاتر | عصمت |
مدخل اصلی | عصمت پیامبر خاتم |
مدخل وابسته | پیامبر خاتم - وحی - افسانه غرانیق |
تعداد پاسخ | ۴ پاسخ |
آیا پیامبر خاتم در دریافت وحی دچار تردید شده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث عصمت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.
پاسخ جامع اجمالی
تردید در دریافت وحی، در منابع اهل سنت در ماجرای دریافت اولین وحی از جانب پیامبر و مراجعه او به ورقة بن نوفل و همچنین در ماجرای افسانه غرانیق مفصل به آن پرداخته شده و طرفداران مخصوص به خود را دارد. در این میان برخی مستشرقین نیز با مطالعه منابع اهل سنت به این وادی کشیده شدهاند. منشأ تردید در تلقی، وحی، به طور وسیع، منابع تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت است که خواسته یا ناخواسته مورد دستاویز فراوان مستشرقان نیز قرار میگیرد[۱].
نزول وحی
ماجرای اولین نزول وحی بر پیامبر خاتم، از جمله مباحثی است که با نقلهای عجیب و خاص در منابع اهل سنت، منعکس شده است به گونهای که برخی مستشرقان را نیز را بر آن داشته تا دیدگاههای مختلفی را پیرامون تردید آن حضرت در دریافت وحی مطرح نمایند.
چنانچه نقل کردهاند که ورقة بن نوفل از عموزادگان حضرت خدیجه(ع)، فردی کم سواد بود که اندکی از تاریخ انبیای سلف میدانست. در وصف او گفتهاند: و کان قارئا للکتب وکانت له رغبة عن عبادة الأوثان[۲] میگویند، او بود که پیامبر اسلام(ص) را از نگرانی که در آغاز بعثت برایش رخ داده بود نجات داد! صحیح بخاری، صحیح مسلم، تاریخ ابن هشام و تاریخ طبری شرح واقعه را چنین گفتهاند: آنگاه که محمد(ص) در غار حرا با خدای خود خلوت کرده بود، ناگهان ندایی به گوشش رسید که او را میخواند، سر بلند کرد تا بداند کیست، با موجودی هولناک مواجه گردید وحشت زده به هر طرف مینگریست، همان صورت وحشتناک را میدید که آسمان را پر کرده بود، از شدت وحشت و دهشت از خود بیخود شد و در این حال مدتها ماند. خدیجه که از تأخیر او نگران شده بود، کسی را به دنبال او فرستاد ولی او را نیافت، تا آنکه پیامبر(ص) به خود آمد و به خانه رفت، ولی با حالتی هراسناک و خودباخته، خدیجه پرسید: تو را چه میشود؟ گفت: «از آنچه میترسیدم بر سرم آمد، پیوسته در بیم آن بودم که مبادا دیوانه شوم، اکنون دچار آن شده ام!» خدیجه گفت: هرگز گمان بد به خود راه مده، تو مرد خدا هستی و خداوند تو را رها نمیکند، حتما نوید آینده روشنی است. سپس برای رفع نگرانی کامل پیامبر(ص)، او را به خانه ورقه بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت. ورقه پرسشهایی از پیامبر(ص) کرد، در پایان به وی گفت: نگران نباش، این همان پیک حق است که بر موسی(ع) کلیم نازل شده و اکنون بر تو نازل گردیده است و نبوت تو را نوید میدهد. گویند اینجا بود که پیامبر اکرم(ص) احساس آرامش کرد و فرمود: اکنون دانستم که پیامبرم: فعند ذلک إطمان باله و ذهبت روعته و أیقن أنه نبی[۳].
این داستان، یکی از دهها داستان ساختگی دو قرن نخست اسلام است که با ساختن این گونه حکایتهای افسانه آمیز، ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خواص نیز ایجاد خلل میکردند. در سالهای اخیر نیز دشمنان اسلام بر اساس این داستان و داستانهای مشابه آن، از جمله داستان آیات شیطانی (افسانه غرانیق) و دست آویز قرار دادن آنها، بر اثبات مقاصد مغرضانه خود تأکید کرده و بر سستی پایههای اولیه اسلام شاهد گرفتهاند.
نقد و بررسی
چگونه پیامبری که مدارج کمال را صعود کرده، از مدتها پیش نوید نبوت را در خود احساس کرده، هنگام دریافت وحی حقایق آن بروی آشکار نشده است، در حالی که بالاترین و والاترین عقول را در خود یافته است. امیرالمؤمنین(ع) در این باره میفرماید:«إِنَّ اللهَ وَجَدَ قَلْبُ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ الْقُلُوبِ وَ أَوْعَاهُ فَاخْتَارَهُ لِنُبُوَّتِهِ» [۴]. چگونه انسانی که چنین تکامل یافته است، در آن موقع حساس نگران میشود و به خود شک میبرد، سپس با تجربه یک زن و پرسش یک مرد که اندک سوادی دارد، این نگرانی از وی رفع میشود، آن گاه اطمینان حاصل میکند که پیامبر است؟! آن هم شخصی که به اعتراف سیره نویسان، حتی به علم ادعایی خود عمل نکرد و با حالت کفر از دنیا رفت.
این داستان، افزون بر آنکه با مقام شامخ نبوت منافات دارد، با ظواهر آیات و روایات صادره از اهل بیت(ع) نیز مخالف است. در اینجا ضمن بیان اقوال برخی بزرگان درباره این داستان، دلایل ساختگی بودن آن را ذکر میکنیم: قاضی عیاض[۵] (متوفی (۵۴۴ق) در بیان این نکته که امر وحی بر شخص پیامبر، فاقد هرگونه ابهام و شک است، میگوید: هرگز نشاید که ابلیس در صورت فرشته درآمده و امر را بر پیامبر مشتبه سازد، نه در آغاز بعثت و نه پس از آن، و همین آرامش و استواری و اعتماد به نفس، که پیامبر اکرم(ص) در این گونه مواقع از خود نشان داد، خود یکی از دلایل اعجاز نبوت به شمار میرود، آری! پیامبر هرگز شک نمیکند و تردید به خود راه نمیدهد که آنکه بر او آمده فرشته است و از جانب حق تعالی پیام آورده است، به طور قطع امر بر او آشکار است؛ زیرا حکمت الهی اقتضا میکند که امر بروی کاملا روشن شود تا آشکارا آنچه میبیند، لمس کند، یا دلایل کافی در اختیار او قرار میدهد تا کلمات اللّه ثابت و استوار جلوه کند ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾[۶].[۷]
امین الاسلام طبرسی نیز بیان میکند که برای آنکه پیامبر بتواند دیگران را با وحی هدایت نماید، نخست خود باید از هرگونه خطا و اشتباه در دریافت وحی مصون باشد، از این رو در تفسیر سوره مدثر میگوید: به درستی که خداوند وحی نمیکند به رسولی مگر با دلایل روشن و نشانههای آشکار، که خود دلالت دارد بر اینکه آنچه بر او وحی میشود، از جانب حق تعالی است و به چیز دیگری نیاز ندارد، هرگز ترسانده نمیشود و نمیهراسد و به خود نمیلرزد[۸].
به طور کلی آیات قرآنی بر این نکته تصریح میکنند که پیامبران الهی از آغاز، وحی، پیامها را به روشنی دریافت نموده و دچار شک و تردید نمیشوند. مقام حضور در پیشگاه حق جایگاهی است که در آن وهم و شک و ترس راه ندارد امیرالمؤمنین علی(ع) درباره پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «خداوند شبانه روز فرشتهای را بر او گمارده بود تا او را به کمالات انسانی رهنمون باشد»[۹].[۱۰]
افسانه غرانیق
یکی دیگر از شبهاتی که درباره عصمت پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ وحی طرح شده افسانه غرانیق است. بر اساس برخی از روایات وارد شده در تفاسیر و منابع حدیثی اهل سنت که کسانی چون سیوطی[۱۱]، ابن حجر[۱۲] و دیگران آن را صحیح خواندهاند، هنگامی که سوره نجم نازل شد، پیامبر(ص) آن را در مکه قرائت کرد. هنگام تلاوت، وقتی به این آیات رسید که ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۱۳]. شیطان دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: "تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى"؛ «آنها بتهای غرانیق[۱۴] والایی هستند و از آنها امید شفاعت میرود». پیامبر(ص) بدون اینکه بداند این جملات جزء وحی نیست، آن را نیز برای مردم تلاوت کرد. جبرئیل هر شب از رسول خدا(ص) میخواست آیاتی را که آن روز نازل شده است، برای وی بازگو کند.
هنگامی که پیامبر به جملات فوق رسید، جبرئیل گفت: اینها را من نگفتهام و از القائات شیطانی است. رسول خدا(ص) نیز به مردم اعلام کرد که این دو جمله جزء قرآن نیست.
چون حضرت متوجه القائات شیطان و اشتباه خویش در تلاوت آن به عنوان آیات وحیانی برای مردم شد، ترس و اضطراب وجودش را فرا گرفت و آن حضرت به فرجام کار خویش و چگونگی برخورد خداوند با او اندیشید. در چنین شرایطی، آیات زیر در نکوهش و سرزنش وی نازل شد: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۱۵].
هنگامی که آیات فوق نازل شد، غم و اندوه پیامبر(ص) افزون شد تا اینکه پس از مدتی خداوند مهر و محبت و لطف خود را شامل آن حضرت کرد و از لغزش وی درگذشت و آیات زیر که حاکی از عفو و گذشت الهی بود نازل شد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۱۶].
نقد و بررسی
افسانه غرانیق افزون بر اینکه با دلایل عقلی و نقلی عصمت در مقام دریافت و ابلاغ وحی سازگار نیست، خود نیز اشکالات مختلف سندی و محتوایی دارد که به عمده آنها اشاره میشود. علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ این گونه افسانهها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:
- بسیاری از صاحبنظران اهل سنت، در سند حدیث خدشه وارد کرده و آن را از احادیث موضوعه و مجعوله توسط کفار و زنادقه شمرده[۱۷] و گفتهاند که سند هیچ یک از طرق این روایت، به زمان معاصر با این واقعه نمیرسد؛ یعنی، هیچ یک از راویان این قصه از کسانی نبودهاند که زمان نزول سوره نجم را درک کرده باشند. نزدیکترین شخص به زمان وقوع این حادثه، از بین کسانی که این قصه را از آنها نقل کردهاند، ابنعباس است و حال آنکه ابنعباس یک سال قبل از هجرت متولد شده است[۱۸]. ولی به تصریح خود آنها، زمان وقوع این جریان به سال پنجم بعثت بر میگردد[۱۹]؛ یعنی حدود هفت سال پیش از تولد ابنعباس[۲۰]
- این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بتها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۲۱]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سورهای ادعا کردهاند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بتها آمده است[۲۲]: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾[۲۳]. شگفتا که برخی، این عقبنشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، میگویند: چون رویگردانی و انکار قریش، بر حضرت گران میآمد، آرزو میکرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۲۴].
- تناقضات فراوانی در نقلهای مختلف این داستان به چشم میخورد که از هر شخص منصفی سلب اعتماد کرده، دروغ بودن آن را مینمایاند. مثلاً برخی گفتهاند که شب بعد از وقوع این جریان، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و حضرت را از آنچه رخ داده بود آگاه کرد. اما در برخی دیگر از نقلها آمده است که افشای این جریان و آگاهی پیامبر از ماجرا تا مدتها طول کشید؛ به طوری که مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده بودند، با شنیدن خبر توافق پیامبر با قریش، به مکّه برگشتند. امّا پس از مدتی جبرئیل از نسخ آیات شیطانی خبر داد و مجدداً مشرکان سختگیریهای خود را آغاز کردند[۲۵]. همچنین، در بعضی از نقلها، زمان سجده پیامبر و مشرکان، پس از اتمام آیه آخر سوره نجم عنوان شده، اما ظاهر برخی دیگر از روایات این است که پس از القای تلک الغرانیق.... بوده است[۲۶].[۲۷]
- سوره نجم و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت میباشد و حال آیه تمنّی که این داستان به عنوان شأن نزول آن، مطرح میشود، در سوره حج واقع شده که به تصریح بسیاری از مفسران از سورههای مدنی است[۲۸].
- آیات سوره اسراء نیز دلالتی بر سرزنش پیامبر (ص) و تأثیرپذیری ایشان از دسیسههای شیطان ندارد؛ زیرا در شأن نزول این آیه گفتهاند[۲۹]. آیات سوره اسراء در تناقض و تنافی آشکار با قصه غرانیق است؛ زیرا این آیات میفرمایند که پیامبر هیچ رکون و تمایلی به مشر کین نشان نداد و هرگز بر آنها اعتماد نکرد؛ که اگر کمترین تمایلی به آنها پیدا مینمود به سختترین عذابهای دنیوی و اخروی دچار میشد. اما طبق داستان غرانیق، نه تنها پیامبر به آنها تمایل پیدا کرد، بلکه به خواسته اصلی آنها جامه عمل پوشید و دست از رکن اصلی دعوت خویش (مبارزه با بتها) برداشت و چیزی را که خداوند نفرموده بود به او نسبت داد[۳۰]. بنابراین، این آیات نه تنها بر لغزش و انحراف پیامبر دلالتی ندارند، بلکه بر عصمت حضرت نیز صحه میگذارند؛ زیرا تثبیت الهی چیزی غیر از عصمتها نیست[۳۱].[۳۲]
- تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان میشود؛ آن آیات عبارتاند از: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۳۳]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر (ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزههای دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی میکنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور میدارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟! دیگر آیات این سوره، به نکوهش بت و بتپرستان میپردازند که مجالی برای شک و تردید در پست بودن آنها باقی نمیگذارد: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ﴾[۳۴]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی میتوانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بیجانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: ﴿وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾[۳۵]، ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۳۶]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان میدهد کافران و مشرکان میکوشیدند با وسوسههای خود، پیامبر اکرم (ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن میشود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ﴾[۳۷]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسهای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم (ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۳۸].
- ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ﴾[۳۹]. اگر پیامبر (ص) این کلمات را بر قرآن افزوده بود، طبق این آیه شریفه به مجازاتی سخت مبتلا میشد؛ اما از آنجا که چنین امری تحقق نیافته است، این نتیجه به دست میآید که این کلمات بر زبان حضرت جاری نشده است[۴۰]. البته از این استدلال نمیتوان در برابر دیدگاهی بهره برد که این کلمات را گفتار شیطان میداند که به تقلید از صدای حضرت، آنها را ادا کرده است؛ چون حضرت هیچ سخنی را نبسته است؛ از مجموع آیاتی که فرایند وحی را از آغاز تا انجام، مصون از هرگونه لغزش معرفی میکنند، چنین برداشت میشود که این داستان افسانه و انگارهای بیش نیست؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) اولاً در ناحیه دریافت وحی معصوم است: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[۴۱]؛ ثانیاً در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾[۴۲]؛ ثالثاً در مقام انشا و ابلاغ، ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[۴۳]، و رابعاً در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: ﴿وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ﴾[۴۴][۴۵]. آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبهای پایینتر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگدلی)[۴۶] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۴۷].
- ناهمخوانی با تاریخ: اولاً حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمیکرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد؛ ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند؛ ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقهترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت میداند و بر طعن راویان آن تأکید میکند[۴۸]؛ رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است[۴۹].[۵۰]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
1. مهدی سازندگی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سازندگی در کتاب عصمت پیامبران اولوالعزم در اینباره گفته است:
«تردید در دریافت وحی، مطلبی است که در منابع اهل سنت و نخست در ماجرای دریافت اولین وحی از جانب پیامبر و مراجعه او به ورقة بن نوفل و همچنین در ماجرای افسانه غرانیق مفصل به آن پرداخته شده و طرفداران مخصوص به خود را دارد. در این میان برخی مستشرقین نیز که با مطالعه منابع اهل سنت به این وادی کشیده شدهاند، در مقالات خود از این دو ماجرا یاد میکنند: وقتی خود پیامبر هم درباره ماهیت واقعی آنچه بر او نازل شده، دچار تردید میشود، به او اندرز داده میشود با کسانی مشورت کند که کتابهای آسمانی پیشین را میخواندهاند و در نتیجه به شباهت قرآن و آن کتابهای مقدس پی ببرد[۵۱]. بررسی: همان طور که ملاحظه شد، در همین چند سطر سه مطلب خلاف واقع و قابل بررسی وجود دارد: ۱. این که اصل تردید در وحی توسط پیامبر را پذیرفته شده میداند؛ ۲. این که پیامبر را به اهل کتاب و دریافت واقعیت و حقیقت از آنها توصیه میکند؛ ۳. این که اصل مشابهت مطالب قرآنی با کتب مقدس پیش از خود را به اثبات میرساند. از این رو منشأ تردید در تلقی، وحی، به طور وسیع در منابع تفسیری، روایی و تاریخی اهل سنت است که خواسته یا ناخواسته مورد دستاویز فراوان مستشرقان نیز قرار میگیرد. ورقة بن نوفل از عموزادگان حضرت خدیجه(ع)، فردی کم سواد بود که اندکی از تاریخ انبیای سلف میدانست. در وصف او گفتهاند: و کان قارئا للکتب وکانت له رغبة عن عبادة الأوثان[۵۲] میگویند، او بود که پیامبر اسلام(ص) را از نگرانی که در آغاز بعثت برایش رخ داده بود نجات داد! صحیح بخاری، صحیح مسلم، تاریخ ابن هشام و تاریخ طبری شرح واقعه را چنین گفتهاند: آنگاه که محمد(ص) در غار حرا با خدای خود خلوت کرده بود، ناگهان ندایی به گوشش رسید که او را میخواند، سر بلند کرد تا بداند کیست، با موجودی هولناک مواجه گردید وحشت زده به هر طرف مینگریست، همان صورت وحشتناک را میدید که آسمان را پر کرده بود، از شدت وحشت و دهشت از خود بیخود شد و در این حال مدتها ماند. خدیجه که از تأخیر او نگران شده بود، کسی را به دنبال او فرستاد ولی او را نیافت، تا آنکه پیامبر(ص) به خود آمد و به خانه رفت، ولی با حالتی هراسناک و خودباخته، خدیجه پرسید: تو را چه میشود؟ گفت: «از آنچه میترسیدم بر سرم آمد، پیوسته در بیم آن بودم که مبادا دیوانه شوم، اکنون دچار آن شده ام!» خدیجه گفت: هرگز گمان بد به خود راه مده، تو مرد خدا هستی و خداوند تو را رها نمیکند، حتما نوید آینده روشنی است. سپس برای رفع نگرانی کامل پیامبر(ص)، او را به خانه ورقه بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت. ورقه پرسشهایی از پیامبر(ص) کرد، در پایان به وی گفت: نگران نباش، این همان پیک حق است که بر موسی(ع) کلیم نازل شده و اکنون بر تو نازل گردیده است و نبوت تو را نوید میدهد. گویند اینجا بود که پیامبر اکرم(ص) احساس آرامش کرد و فرمود: اکنون دانستم که پیامبرم: فعند ذلک إطمان باله و ذهبت روعته و أیقن أنه نبی[۵۳]». این داستان، یکی از دهها داستان ساختگی دو قرن نخست اسلام است که با ساختن این گونه حکایتهای افسانه آمیز، ضمن سرگرم کردن عامه مردم، در عقاید خواص نیز ایجاد خلل میکردند. در سالهای اخیر نیز دشمنان اسلام بر اساس این داستان و داستانهای مشابه آن، از جمله داستان آیات شیطانی (افسانه غرانیق) و دست آویز قرار دادن آنها، بر اثبات مقاصد مغرضانه خود تأکید کرده و بر سستی پایههای اولیه اسلام شاهد گرفتهاند. چگونه پیامبری که مدارج کمال را صعود کرده، از مدتها پیش نوید نبوت را در خود احساس کرده، در هنگام دریافت وحی حقایق آن بروی آشکار نشده است، در حالی که بالاترین و والاترین عقول را در خود یافته است. امیرالمؤمنین(ع) در این باره میفرماید:«إِنَّ اللهَ وَجَدَ قَلْبُ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ الْقُلُوبِ وَ أَوْعَاهُ فَاخْتَارَهُ لِنُبُوَّتِهِ» [۵۴]. چگونه انسانی که چنین تکامل یافته است، در آن موقع حساس نگران میشود و به خود شک میبرد، سپس با تجربه یک زن و پرسش یک مرد که اندک سوادی دارد، این نگرانی از وی رفع میشود، آن گاه اطمینان حاصل میکند که پیامبر است؟! آن هم شخصی که به اعتراف سیره نویسان، حتی به علم ادعایی خود عمل نکرد و با حالت کفر از دنیا رفت. این داستان، افزون بر آنکه با مقام شامخ نبوت منافات دارد، با ظواهر آیات و روایات صادره از اهل بیت(ع) نیز مخالف است. در اینجا ضمن بیان اقوال برخی بزرگان درباره این داستان، دلایل ساختگی بودن آن را ذکر میکنیم: قاضی عیاض[۵۵] (متوفی (۵۴۴ق) در بیان این نکته که امر وحی بر شخص پیامبر، فاقد هرگونه ابهام و شک است، میگوید: هرگز نشاید که ابلیس در صورت فرشته درآمده و امر را بر پیامبر مشتبه سازد، نه در آغاز بعثت و نه پس از آن، و همین آرامش و استواری و اعتماد به نفس، که پیامبر اکرم(ص) در این گونه مواقع از خود نشان داد، خود یکی از دلایل اعجاز نبوت به شمار میرود، آری! پیامبر هرگز شک نمیکند و تردید به خود راه نمیدهد که آنکه بر او آمده فرشته است و از جانب حق تعالی پیام آورده است، به طور قطع امر بر او آشکار است؛ زیرا حکمت الهی اقتضا میکند که امر بروی کاملا روشن شود تا آشکارا آنچه میبیند، لمس کند، یا دلایل کافی در اختیار او قرار میدهد تا کلمات اللّه ثابت و استوار جلوه کند ﴿وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ﴾[۵۶] [۵۷]. امین الاسلام طبرسی نیز بیان میکند که برای آنکه پیامبر بتواند دیگران را با وحی هدایت نماید، نخست خود باید از هرگونه خطا و اشتباه در دریافت وحی مصون باشد، از این رو در تفسیر سوره مدثر میگوید: به درستی که خداوند وحی نمیکند به رسولی مگر با دلایل روشن و نشانههای آشکار، که خود دلالت دارد بر اینکه آنچه بر او وحی میشود، از جانب حق تعالی است و به چیز دیگری نیاز ندارد، هرگز ترسانده نمیشود و نمیهراسد و به خود نمیلرزد[۵۸]. به طور کلی آیات قرآنی بر این نکته تصریح میکنند که پیامبران الهی از آغاز، وحی، پیامها را به روشنی دریافت نموده و دچار شک و تردید نمیشوند. مقام حضور در پیشگاه حق جایگاهی است که در آن وهم و شک و ترس راه ندارد امیرالمؤمنین علی(ع) درباره پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «خداوند شبانه روز فرشتهای را بر او گمارده بود تا او را به کمالات انسانی رهنمون باشد»[۵۹].[۶۰] |
2. سید موسی هاشمی تنکابنی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین هاشمی تنکابنی در کتاب «عصمت ضرورت و آثار» در اینباره گفتهاند:
«یکی از شبهاتی که درباره عصمت پیامبر(ص) در دریافت و ابلاغ وحی طرح شده افسانه غرانیق است. بر اساس برخی از روایات وارد شده در تفاسیر و منابع حدیثی اهل سنت که کسانی چون سیوطی[۶۱]، ابن حجر[۶۲] و دیگران آن را صحیح خواندهاند، هنگامی که سوره نجم نازل شد، پیامبر(ص) آن را در مکه قرائت کرد. هنگام تلاوت، وقتی به این آیات رسید که ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۶۳]. شیطان دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: "تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى"؛ «آنها بتهای غرانیق[۶۴] والایی هستند و از آنها امید شفاعت میرود». پیامبر(ص) بدون اینکه بداند این جملات جزء وحی نیست، آن را نیز برای مردم تلاوت کرد. جبرئیل هر شب از رسول خدا(ص) میخواست آیاتی را که آن روز نازل شده است، برای وی بازگو کند. هنگامی که پیامبر به جملات فوق رسید، جبرئیل گفت: اینها را من نگفتهام و از القائات شیطانی است. رسول خدا(ص) نیز به مردم اعلام کرد که این دو جمله جزء قرآن نیست. چون حضرت متوجه القائات شیطان و اشتباه خویش در تلاوت آن به عنوان آیات وحیانی برای مردم شد، ترس و اضطراب وجودش را فرا گرفت و آن حضرت به فرجام کار خویش و چگونگی برخورد خداوند با او اندیشید. در چنین شرایطی، آیات زیر در نکوهش و سرزنش وی نازل شد: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۶۵]. هنگامی که آیات فوق نازل شد، غم و اندوه پیامبر(ص) افزون شد تا اینکه پس از مدتی خداوند مهر و محبت و لطف خود را شامل آن حضرت کرد و از لغزش وی درگذشت و آیات زیر که حاکی از عفو و گذشت الهی بود نازل شد: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۶۶]. هرچند «أمنیة» به معنای «آرزو» است، ولی در این آیه به معنای «قرائت» به کار رفته است و نمونه کاربرد آن در این معنا را میتوان در اشعار عربی نیز یافت[۶۷]؛ بر این اساس، معنای آیه چنین میشود: ما هیچ فرستاده و پیامبری پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر وقت میخواست چیزی را تلاوت و قرائت کند، شیطان چیزهای دیگری بر تلاوت او القا میکرد و میافزود، اما خداوند القائات شیطان را نسخ میکرد. استدلال کنندگان القای جملات مربوط به غرانیق را مصداق این آیه میدانند و اینکه در اینجا نیز جبرئیل آمد و آن را نسخ کرد. پس این مسئله موضوع تازهای نیست و در مورد انبیای پیشین نیز سابقه داشته است. متأسفانه افسانه غرانیق در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده و بهانه خوبی را به دست بدخواهان داده است[۶۸]؛ کسانی که با دستآویز قرار دادن این افسانههای بیپایه، کتاب نوشته و به خیال خام خود توانستهاند به اسلام ضربه وارد کنند، مانند سلمان رشدی مرتد که به جریان افسانه غرانیق بسیار دامن زده است. نقد و نظر افسانه غرانیق افزون بر اینکه با دلایل عقلی و نقلی عصمت در مقام دریافت و ابلاغ وحی سازگار نیست، خود نیز اشکالات مختلف سندی و محتوایی دارد که به عمده آنها اشاره میشود:
بر اساس آنچه گفته شد، روشن میشود که ترتیب تمام آیات سورهها وحیانی است و گرفتار هیچ تغییر و تحریفی نشده است. از سوی دیگر، نه در خود وحی رخ دادن خطایی ممکن است و نه پیامبر در دریافت و ابلاغ آن گرفتار خطا شده است و لذا میتوانیم به قرآن که یک کتاب آسمانی و الهی است استناد کنیم و به سندیت آن اطمینان داشته باشیم و آن را معجزه جاودان برای دین جاودان و ماندگار بدانیم. در پایان، یادآور میشویم که ممکن است آیات دیگری از قرآن وجود داشته باشد که در گناه ظاهری و اولیه شبههانگیز باشد و یا مغرضان و بدخواهان با آنها درباره پیامبر(ص) شبهه کرده باشند، ولی با آنچه در پاسخ شبهات گذشته یاد شد، پاسخ همه شبهات داده میشود و ضرورت عصمت پیامبر(ص) در تمام شئون و مراتب به اثبات میرسد و دیگر جایی برای هیچ شبهه و اشکال باقی نخواهد بود؛ بنابراین، اگر اشکال و شبههای را یادآور نشدیم، از پاسخ شبهات به ویژه ضابطهای که در طی مباحث گذشته گفته شد، میتوان بهره برد و دیگر جایی برای هیچ شبههای نخواهد گذاشت»[۷۵]. |
3. احمد حسین شریفی؛ |
---|
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در اینباره گفتهاند:
«یکی از داستانهایی است که با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد، افسانه غرانیق است. در برخی از کتب روایی و تفسیری اهل سنّت[۷۶]، چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم (ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت میکردند، وقتی به این آیات رسیدند: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۷۷]شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۷۸] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت میرود. مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر (ص)، جز مخالفت با بتهایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر (ص) نیز – شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد - به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند! رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا (ص) نازل میکرد، به خدمت حضرت فرود میآمد و از ایشان میخواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آوردهای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی. جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیدهای را من به تو آموختهام؟ آنگاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار میاندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد. ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا﴾[۷۹]. با نزول این آیات، به غمهای پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾[۸۰]. آنچه که در این آیه بیان شده، این است که هر وقت پیامبری "تمنّی" میکرد، شیطان در اُمنیه او دخالت مینمود. باید دید امنیّه چیست و دخالت شیطان به چه معناست؟ اُمنیه در لغت به معنای آرزو است و تمنی به معنای "آرزو کردن". ولی صاحبان این شبهه میگویند: در این آیه، تمنّی به معنی قرائت است. و در تأیید این معنا، به اشعار بعضی از شعرای عرب تمسک کردهاند که در آنها "تمنی" به معنای "قرائت" به کار رفته است[۸۱]. از این رو معنای آیه این میشود: هر وقت پیامبر، چیزی قرائت و تلاوت مینمود، شیطان در آنچه که تلاوت شده، چیزهای دیگری نیز القا کرده، بر آن میافزود[۸۲]. پیش از بیان اشکالات و اثبات ذکر جعلی بودن داستان، توجیهاتی را که برخی از علمای اسلامی برای این قصه ذکر کردهاند، تا ظاهری آراسته بدان دهند. از نظر میگذرانیم.
نقد و بررسی: علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی پیش گفته برای ردّ این گونه افسانهها کافی است. اشکالات دیگری نیز در آن وجود دارد که به آنها اشاره کنیم:
اول: نماز را بدون رکوع و سجود به جا آوریم؛ دوم: بتهایمان را با دست خود نشکنیم (بلکه دیگران بشکند)؛ سوّم: به مدت یک سال اجازه بتپرستی داشته باشیم. پیامبر اکرم (ص) پیشنهاد اول و سوم را نپذیرفت، ولی با پیشنهاد دوم موافقت نمود. امّا گویا آنان همچنان انتظار داشتند که پیامبر (ص) نرمش نشان داده، با شرایط دیگرشان نیز موافقت نماید. لکن پیامبر (ص) هیچ گونه سازش و نرمشی از خود نشان ندادند. با دقت در آیات نیز روشن میشود که هرگز سازشی صورت نگرفته است. چنانکه میفرماید: ﴿لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۹۸]. ﴿لَوْلَا﴾ در این آیه، به اصطلاح، امتناعیه است؛ یعنی، اگر ما آن استواری و استقامتی که شایسته تو بود، به تو عطا نمیکردیم، ممکن بود دچار تزلزل شوی و گرایشی - هر چند ناچیز - به آنان پیدا کنی؛ اما ما تو را حفظ کرده، ثابت قدم نگه داشتیم و از این رو هیچ گونه تمایلی نسبت به آنها از خود نشان با ندادی[۹۹]. در واقع، آیات سوره اسراء در تناقض و تنافی آشکار با قصه غرانیق است؛ زیرا این آیات میفرمایند که پیامبر هیچ رکون و تمایلی به مشر کین نشان نداد، و هرگز بر آنها اعتماد نکرد؛ که اگر کمترین تمایلی به آنها پیدا مینمود به سختترین عذابهای دنیوی و اخروی دچار میشد. اما طبق داستان غرانیق، نه تنها پیامبر به آنها تمایل پیدا کرد، بلکه به خواسته اصلی آنها جامه عمل پوشید و دست از رکن اصلی دعوت خویش (مبارزه با بتها) برداشت و چیزی را که خداوند نفرموده بود به او نسبت داد[۱۰۰]. بنابراین، این آیات نه تنها بر لغزش و انحراف پیامبر دلالتی ندارند، بلکه بر عصمت حضرت نیز صحه میگذارند؛ زیرا تثبیت الهی چیزی غیر از عصمتها نیست»[۱۰۱].[۱۰۲]. |
4. حجت الاسلام و المسلمین انواری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در اینباره گفته است:
«برخی باورمندان به نفی عصمت پیامبران، برای اثبات دیدگاه خود، افسانهای با عنوان داستان غرانیق نقل کردهاند. این گروه، اصل این داستان را در مورد آیههای سوره نجم میدانند و برای تبیین دیدگاه خود در این آیه شریفه، از آیه ۵۲ سوره حج بهره میجویند. این بحث از جهتی با عصمت تمام پیامبران ارتباط دارد و از سوی دیگر به ویژه با عصمت پیامبر اکرم (ص) پیوند مییابد؛ چون مصداق روشن آن را همین داستان غرانیق دانستهاند؛ اما از آنجا که اثبات یا نفی عصمت، امری فراگیر است و همه پیامبران را شامل میشود و هیچ یک از عالمان دینی در این جهت قایل به جدایی بین پیامبران نیستند، در همین فصل بدان پرداخته شده است. نقد و بررسی این داستان در نقد ادعای نفی عصمت پیامبران، به ویژه حضرت رسول (ص) ضروری است. تبیین شبهه: بر پایه نقل مورخان و نویسندگان شأن و اسباب نزول آیات، پیامبر اکرم (ص) هنگام تلاوت آیاتی از سوره نجم، جملاتی بر زبانش جاری شده که بیانگر ستایش از بتان بوده است، و این خود لغزشی بس بزرگ است که سلامت وحی و عصمت را به چالش میکشاند. طبری داستان را چنین نقل میکند: گفته شده که سبب نزول این آیه بر پیامبر اکرم (ص) آن بوده است که شیطان توانسته است هنگام تلاوت قرآن از سوی حضرت رسول (ص) جملههای غیر قرآنی را بر زبان حضرت جاری سازد. آن داستان از این قرار است که حضرت روزی در جمع مشرکان نشسته بودند که سوره نجم نازل گردید. حضرت در حال تلاوت سوره، هنگامی که آیههای ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۱۰۳] را تلاوت فرمود، شیطان دو جمله بر این آیهها افزود و بر زبان حضرت جاری ساخت؛ آن دو جمله این چنین بود: تلك الغرانيق العلى[۱۰۴]، و ان شفاعتهن لترتجى. حضرت با تلاوت آیه سجده در پایان این سوره ﴿فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا﴾[۱۰۵] به سجده افتادند. مسلمانان نیز همراه حضرت به سجده رفتند. مشرکان نیز با شادمانی، مسلمانان را در سجده همراهی کردند. شب هنگام جبرئیل بر حضرت نازل شد و حضرت آیات سوره نجم را بر وی عرضه فرمود. جبرئیل پس از شنیدن این دو جمله، اظهار داشت این دو جمله در این سوره وجود ندارد. حضرت از اینکه چنین نسبتی در مورد خداوند روا داشته است، غمناک گردید؛ تا اینکه با نزول آیه ۵۲ سوره حج، بر دل غمآلود حضرت، نسیم تسلی و آرامش وزید و غبار غم از قلب مقدسش زدوده گشت[۱۰۶]. طبری در نقلی دیگر چنین آورده است: حضرت روزی در یکی از محافل قریش که جمع زیادی حضور داشتند، آرزو کرد که از سوی خداوند آیهای نازل نشود که مایه تنفر آنان گردد. خداوند سوره نجم را نازل فرمود. وقتی پیامبر اکرم (ص) آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى...﴾ را تلاوت کرد، شیطان این کلمات را بر زبان حضرت جاری ساخت: تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لترتجى و در پایان سوره، همگی به سجده رفتند. مشرکان با رضایت از این پدیده، گفتند: میدانیم خداوند زنده میکند و میمیراند و اوست که روزی میدهد و میآفریند؛ اما معبودان ما شافعان ما نزد او هستند و چون تو برای آنها بهرهای قرار دادی، ما همراه تو خواهیم بود. شب هنگام که جبرئیل خدمت حضرت رسید و آن جملهها را شنید، گفت: من اینها را از سوی خداوند نیاوردهام. حضرت فرمود: به خداوند افترا زدهام؛ که این آیات نازل گشت: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۱۰۷] پس از نزول این آیات، همچنان هالهای از غم، قلب حضرت را فرا گرفته بود تا اینکه آیه ۵۲ سوره حج نازل شد. وقتی این خبر به مهاجران حبشه رسید، پنداشتند که تمام اهل مکه مسلمان شدهاند. از آن رو به سوی خویشان خود بازگشتند و گفتند آنان نزد ما محبوبترند؛ اما هنگامی که نزد آنان رفتند، دیدند آنان بازگشتهاند و خداوند القائات شیطان را از بین برده است[۱۰۸]. وی داستان را به گونههای دیگری نیز نقل کرده است که برای رعایت اختصار از گزارش آنها خودداری میشود. سمرقندی داستان را به گونهای متفاوت با نقل طبری، چنین گزارش میکند: «پیامبر (ص) در مسجدالحرام به تلاوت سوره نجم مشغول بود. پس از آنکه این آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى...﴾ را قرائت فرمود، شیطان به صورت جبرئیل حاضر شد و این جملهها را بر زبان حضرت جاری ساخت: تلك الغرانيق العلى منها الشفاعة ترتجى...[۱۰۹]. چکیده شبهه و پاسخ آن، چنین است که این سخنان از زبان حضرت شنیده شده است؛ در این صورت، سه احتمال مطرح میگردد: سهو و قهر و اختیار که نیازمند بررسیاند. این احتمال که این کلمات از روی سهو و فراموشی بر زبان حضرت جاری شده باشد، مردود است؛ زیرا اولاً احتمال سهو در گفتار وحیانی حضرت رسول (ص) اعتماد به آن را خدشهدار میسازد؛ ثانیاً هرگز کلماتی چنین هموزن با آیات قرآن از روی سهو از انسان صادر نمیشود؛ ثالثاً چرا حضرت هنگامی که آیات و کلمات را بر جبرئیل عرضه میفرمود، به اشتباه خود پی نبرد؟ گرچه برخی مفسران در مقام توجیه آن برآمده و چنین گفتهاند: «خداوند بلافاصله حضرت را آگاه فرمود و هیچ بشری از سهو به دور نمیباشد... البته خداوند کار شیطان را با آگاهسازی پیامبرش منسوخ میسازد و آیات خود را با نسخ موارد اضافه شده تحکیم میبخشد»[۱۱۰]. پاسخ: این نقل ایرادهایی دارد که عبارتاند از: الف) ضعف سندی: در این مجال، نکاتی چند درخور توجه است:
نتیجه آنکه این افسانه، در هیچ یک از منابع شیعی نقل نشده است و تنها برخی تاریخ نگاران اهل سنت به گزارش آن پرداختهاند. در این میان، مفسران و محققان بزرگ اهل سنت نیز از آن به عنوان افسانه یاد کردهاند. قرطبی، سندهای این داستان را به کلی فاقد اعتبار دانسته است[۱۱۹]. مراغی چنین آورده است: این روایات، در هیچ کدام از کتابهای صحیح نقل نشده و اصول دین و عقل سلیم، آنها را مردود میشمارند. بر دانشمندان لازم است این روایات را وانهند و وقت خود را در تأویل و توجیه آنها به هدر ندهند[۱۲۰]. سید قطب سناد حدیث را بیاعتبار، و محتوای آن را با عصمت پیامبر اکرم (ص) که از اصول اعتقادی است، متضاد دانسته و افزوده است: «خاورشناسان و دشمنان دین، در پخش و استفاده از این حدیث، از هیچ تلاشی فروگذار نبودهاند»[۱۲۱]. ابن کثیر نیز بر این باور است که تمام این روایات مرسلهاند و هیچ سند صحیحی در میان آنها یافت نمیشود[۱۲۲]. طنطاوی در تفسیر آیه شریفه ﴿فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ﴾[۱۲۳] نسخ را به نابودی خرافهها و حدیثهای دروغ تفسیر میکند و میافزاید احادیثی که در تفسیر این آیه پیرامون داستان غرانیق نقل شده است، در شمار همان احادیث دروغاند. البته چون این حدیث در هیچ کتاب صحیحی نقل نشده است، پس ارزش نقل و نقد ندارد[۱۲۴]. ب) چندگانگی نقل داستان: این چندگانگی در نقل، خود شاهد بر افسانه بودن این داستان است. این داستان به ۲۴ گونه متفاوت نقل شده است که به بیان پارهای از آنها در این مجال بسنده میشود:
این جملهها خود به گونههای متفاوت نقل شده است[۱۲۷]:
این اختلاف نقلها در روایاتی که سیوطی آورده است، آشکارا به چشم میخورد و از این چندگانگی، به خوبی میتوان به ساختگی بودن داستان پی برد[۱۲۸]؛ زیرا نمیتوان برای این داستان موارد متعددی را در نظر داشت و این اختلاف را توجیه کرد. در دیگر موارد چه بسا اختلاف در نقل، به دلیل متعدد بودن مورد اتفاق قضیه توجیه شود؛ اما در این مورد یک قضیه بیش نیست. از این رو با این توجیه مسدود است. ج) تنافی با قرآن: این داستان با تمام آیات بیانگر عصمت پیامبران که در صفحات پیشین گذشت، ناسازگار است. با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان میشود؛ آن آیات عبارتاند از:
د) ناهمخوانی با آرمان نبوی: پیامبر اسلام (ص) که رسالت خود را با نفی بت و بتپرستی آغاز کرد و در این راه، حتی تهدید به مرگ، کوچکترین خللی در اراده پولادینش ایجاد نکرد، چگونه ناخواسته لب به ستایش بتان میگشاید و دشمنان قسم خورده خود را شادمان میسازد و چرا در عمر ۲۳ ساله رسالتش، تنها یک بار این موضوع شوم اتفاق میافتد؟! چرا شیطان که این گونه در زبان منادی توحید، ستایش از جلوههای شرک را جاری میسازد، دگرباره آن را تکرار نمیکند؟! پس نمیتوان گفت چون جاری شدن این کلمات بر زبان حضرت غیرعمدی بوده است، اشکالی در پی نخواهد داشت؛ زیرا سخن در این است که اگر شیطان توان انجام دادن این کار را داشت، چرا در طول ۲۳ سال تکرار نکرد؟ افزون بر آن، چگونه پیامبر اکرم (ص) که سر آمد مخلَصان از اولین و آخرین است، تحت سلطه شیطان قرار گرفته است که خود اذعان داشت هیچگونه سلطهای بر بندگان مخلَص خداوند نخواهد داشت؟ از سوی دیگر، مشرکان چگونه به این دو جمله اکتفا کردهاند و به دیگر آیات قبل و بعد در نکوهش بتان توجهی نکردهاند؟[۱۴۴] پس باید گفت کسانی که چنین افسانهای جعل کردهاند، این حقایق را نادیده انگاشتهاند و جای بسی تأسف است که داستان سرایی آنان، راه را برای یاوهسرایی برخی خاورشناسان کینهتوز، همچون یوسف شاخت هلندی و بوهل دانمارکی هموار ساخته است. ه) ناهمخوانی با تاریخ: اولاً حضرت رسول (ص) در آغاز بعثت، در حضور مشرکان و در کنار کعبه عبادت نمیکرد؛ بلکه سعی حضرت بر این بود که در اوقات خلوت به عبادت بپردازد؛ ثانیاً دشمنی مشرکان با حضرت بیش از این بود که بدون فحص و تحقیق به این مقدار از نرمش حضرت، واکنش مثبت نشان دهند؛ ثالثاً محمد بن اسحاق که از باسابقهترین مورخان است، بر جعلی بودن این داستان از سوی زندیقان پافشاری دارد و کتابی نیز در همین راستا نگاشته است؛ چنان که احمد بن حسین بیهقی اصل داستان را غیر ثابت میداند و بر طعن راویان آن تأکید میکند[۱۴۵]؛ رابعاً طبق روایت ابن عباس و ابن زبیر، سوره حج در مدینه نازل شده و حتی آیه ۵۲ سوره حج هم استثنا نشده است. این سخن با ادعای نزول آیه در مکه بلافاصله پس از جریان غرانیق، در تضاد است»[۱۴۶].[۱۴۷]. |
منبعشناسی جامع عصمت
پانویس
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۴۰.
- ↑ . و کان ورقه قد تنصر و قرا الکتب و سمع من اهل التوراه و الانجیل (سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴)؛ و کان امرا تنصر فی الجاهلیه و کان یکتب الکتاب بالعبرانیه فیکتب من الانجیل بالعبرانیه (صحیح بخاری، ج۱، ص۳).
- ↑ محمد حسین هیکل حیاة محمد، ص۹۶ - ۹۵؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۷ - ۹۹؛ صحیح بخاری، ج۱، ص۳ - ۴؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲ - ۲۵۵؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۸ - ۳۰۰؛ جامع البیان (تفسیر طبری)، ج۳۰، ص۱۶۱.
- ↑ . مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۵.
- ↑ . قاضی عیاض از بزرگان و دانشمندان اندلس، بود ابن خلکان درباره او میگوید: «کان امام وقته فی الحدیث و علومه والنحو واللغه وکلام العرب وایامهم و انسابهم و صنف التصانیف المفیده) وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۸۳، شماره ۵۱۱).
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: رساله الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۱۲؛ شرح ملا علی القاری، ج۲، ص۵۶۳.
- ↑ إن الله لا یوحی إلی رسوله إلا بالبراهین النیرة و الآیات البینة الدالة علی أن ما یوحی إلیه إنما هو من الله تعالی، فلا یحتاج إلی شیء سواها، لا یفزع و لا یفزع و لا یفرق؛ ابوالفضل طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۴).
- ↑ «وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»، (صبحی صالح، نهج البلاغه خطبه قاصعه شماره ۱۹۲، ص۳۰۰).
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۴۰.
- ↑ ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۸.
- ↑ ر.ک: ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج۸ ص۴۹۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ غرانیق، جمع «غُرنُوق»، «غرنیق» و «غُرانیق» است، که به معنای پرنده گردن سفید است که در فارسی به آن «قو» میگویند و در عربی جوان سفیدرو و زیبا، به آن تشبیه میشود. ر.ک: جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۵۳۷؛ المنجد، ص۵۴۹، ماده «غرق».
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
- ↑ و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳؛ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۰۷.
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
- ↑ البته در کتب تفسیر، وجوه دیگری نیز در شأن نزول آیات بیان شده است. از جمله اینکه بر اساس برخی از روایات، مشرکین از پیامبر (ص) درخواست نمودند که بتهایشان را به بدی یاد نکند و مسلمانان فقیر را از خود دور نماید، تا آنها نیز با پیامبر (ص) مجالست نمایند و سخنان او را بشنوند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲؛ مجمع البیان، ج۵-۶، ص۶۶۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶؛ الکشاف، ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۷۰-۷۱.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۲۲-۱۲۹.
- ↑ «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ «و بسا فرشتههایی در آسمانهاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمیآید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ ر.ک: ناصرالدین البانی، نصب المجانیق فی نسف قصة الغرانیق، ص۵۸ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
- ↑ «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری،» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳.
- ↑ «و او در (رساندن) وحی، تنگچشمی نمیورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
- ↑ ر.ک: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
- ↑ ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.
- ↑ . یونس، آیه ۹۴.
- ↑ . و کان ورقه قد تنصر و قرا الکتب و سمع من اهل التوراه و الانجیل (سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۴)؛ و کان امرا تنصر فی الجاهلیه و کان یکتب الکتاب بالعبرانیه فیکتب من الانجیل بالعبرانیه (صحیح بخاری، ج۱، ص۳).
- ↑ . محمد حسین هیکل حیاة محمد، ص۹۶ - ۹۵؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۹۷ - ۹۹؛ صحیح بخاری، ج۱، ص۳ - ۴؛ سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۵۲ - ۲۵۵؛ طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۸ - ۳۰۰؛ جامع البیان (تفسیر طبری)، ج۳۰، ص۱۶۱.
- ↑ . مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۵.
- ↑ . قاضی عیاض از بزرگان و دانشمندان اندلس، بود ابن خلکان درباره او میگوید: «کان امام وقته فی الحدیث و علومه والنحو واللغه وکلام العرب وایامهم و انسابهم و صنف التصانیف المفیده) وفیات الاعیان، ج۳، ص۴۸۳، شماره ۵۱۱).
- ↑ «و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست» سوره انعام، آیه ۱۱۵.
- ↑ . ر.ک: رساله الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۱۲؛ شرح ملا علی القاری، ج۲، ص۵۶۳.
- ↑ . إن الله لا یوحی إلی رسوله إلا بالبراهین النیرة و الآیات البینة الدالة علی أن ما یوحی إلیه إنما هو من الله تعالی، فلا یحتاج إلی شیء سواها، لا یفزع و لا یفزع و لا یفرق؛ ابوالفضل طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۳۸۴).
- ↑ «وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ»، (صبحی صالح، نهج البلاغه خطبه قاصعه شماره ۱۹۲، ص۳۰۰).
- ↑ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم، ص ۳۴۰.
- ↑ ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۸.
- ↑ ر.ک: ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج۸ ص۴۹۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ غرانیق، جمع «غُرنُوق»، «غرنیق» و «غُرانیق» است، که به معنای پرنده گردن سفید است که در فارسی به آن «قو» میگویند و در عربی جوان سفیدرو و زیبا، به آن تشبیه میشود. ر.ک: جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۵۳۷؛ المنجد، ص۵۴۹، ماده «غرق».
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ حسان بن ثابت از شعرای معروف عرب، «امنیه» را به این معنا در شعر خود به کار برده است: الگو:متن عربی ای قرأ کتاب الله.
- ↑ برای نمونه ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، ج۴، ص۶۶۱؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸ ص۳۳۳؛ طبرسی، جامع البیان، ج۱۰، ص۲۲۰؛ تفسیر البیضاوی، ج۴، ص۱۳۴؛ السیرة الحلیة، ج۲، ص۶؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۷۷؛ شرح الشفا، ح۲، ص۱۲۴؛ فخر رازی، عصمة الانبیاء ص۱۲۲؛ غزالی، کتاب الاربعین فی اصول الدین، ص۱۵؛ الجصاص، احکام القرآن، ج۳، ص۲۴۶.
- ↑ یکی از پژوهشگران اهل سنت در این باره میگوید: ان قصة الغرانيق المشهورة قصة مختلفة قد وضعها الزنادقة كيدا للدين، و رغبة منهم في إحداث الشك فيه، فتأثر بها من تأثر، و توهم أو ظن صحتتها بعض المفسرين كالطبري في تفسيره (ج ۱۷، ص۱۳۱) و بعض المحدثين كابن سعد في الطبقات (ج ۱، ص۱۸۹) و ابن حجر في الفتح (ج ۸، ص۳۰۶) ولكن رب الدين و حافظه قد قبض له من أهله من رد كيد عدوه و فضح أمره، و كشف ستره، و أقام البرهان القاطع والدليل الساطع على وضع هذه القضية و بطلانها من جهة النقل و العقل و اللغة. عبدالغنی عبدالخالق المصری، حجیة السنة، ص۱۰۰.
- ↑ عبدالغنی عبدالخالق المصری، حجیة السنة، ص۱۰۰؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸ – ۶۹.
- ↑ ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ﴾ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۲۶.
- ↑ ر.ک: بلاغی، الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹ – ۷۰.
- ↑ ر.ک: بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۴؛ معرفت، تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۲۰۷ - ۲۰۸؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۲۸.
- ↑ هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۲۳۸-۲۴۳.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷؛ همچنین ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳-۶۰۴؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۵-۱۹۶.
- ↑ «آیا بتهای "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق میباشد و به معنای پرندهای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته میشود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز میآید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳، ماده غرنق) تشبیه بتها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بتپرستان، بتها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا میرفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بتها به جوانان سفیدرو تشبیه شدهاند.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بیگمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) میچشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمییافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ در این زمینه به دو بیت از شعرا استناد شده است: الف: بیتی از حسان بن ثابت: تمنی کتاب الله اول لیلة و اخره لاقی حمام المقادر ب: بیتی از شاعری دیگر: تمنی کتاب الله اخر لیلة تمنی داوود الزبور علی رسل (ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۲).
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۵۰.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص۲۷۷؛ شرح اسرار مثنوی، ص۴۳۸؛ شرح الشفا، ج۲، ص۳۳۴-۳۳۶؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۶؛ فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۶۷؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ برای نسخ اقسامی ذکر شده است: الف. نسخ تلاوت و حکم: به این معنی که آیهای از قرآن که متضمن یک حکم شرعی بوده، منسوخ شده است؛ به گونهای که هم حکم آن برداشته شده است و هم تلاوت و قرائت آن. ب. نسخ تلاوت فقط؛ یعنی تلاوت آیهای از قرآن که در بردارنده حکم و دستورالعمل خاصی بوده، نسخ شده است، به گونهای که دیگر، آن آیه، در قرآن وجود ندارد؛ هر چند حکمی که آیه متضمن آن بوده، در دین باقی مانده است. ج. نسخ حکم فقط؛ بدین معنا که حکمی که مدلول آیه است، برداشته شده ولی صورت ظاهری آیه و تلاوت آن باقی مانده است. از بین اقسام بالا وقوع قسم سوم مورد اتفاق تمامی اندیشمندان اسلامی است، اما قسم اول مورد انکار علمای شیعه و اکثر علمای اهل سنت واقع شده است. قسم دوم هم مورد قبول علمای شیعه نیست. هر چند که اکثر علمای اهل سنت بر وقوع آن اصرار میورزند. باید توجه داشت که توجیه مذکور برای قصه غرانیق، بر فرق آنکه وقوع نسخ را در غیر تشریعیات بپذیریم، از نوع دوم، یعنی نسخ تلاوت میباشد. برای اطلاع بیشتر از حقیقت نسخ و اقسام آن، طالبان را به منابع زیر ارجاع میدهیم: التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۹۶-۲۹۷؛ الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۷۰۰-۷۰۷؛ قرآنشناسی، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۴.
- ↑ شرح المواقف، ج۸، ص۲۷۷؛ شرح الشفا، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۶۸؛ ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹-۱۵۰؛ فتح الباری، ج۸، ص۴۹۸؛ ر.ک: الرحلة المدرسیة، ص۴۴-۴۵.
- ↑ و یا آنکه در آن زمان، کودکی دو سه ساله بوده است. ر.ک: الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۶۶-۶۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۰۷.
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۷-۳۶۸؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ الرحلة المدرسیة، ص۴۵؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۹-۷۰.
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۴؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۱؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ البته در کتب تفسیر، وجوه دیگری نیز در شأن نزول آیات بیان شده است. از جمله اینکه بر اساس برخی از روایات، مشرکین از پیامبر (ص) درخواست نمودند که بتهایشان را به بدی یاد نکند و مسلمانان فقیر را از خود دور نماید، تا آنها نیز با پیامبر (ص) مجالست نمایند و سخنان او را بشنوند. ر.ک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲؛ مجمع البیان، ج۵-۶، ص۶۶۵؛ السیرة الحلبیة، ج۱، ص۳۲۶؛ الکشاف، ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۴۷؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۲۰۶.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۷۰-۷۱.
- ↑ المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۲۲-۱۲۹.
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ غرانیق، جمع غرانق، به چند معنا آمده است: ۱. نوعی پرنده آبی؛ ۲. جوان سپید و خوشاندام (مسعود جبران، الرائد، ترجمه رضا انزابی نژاد، ج۲، ص۱۲۴۶).
- ↑ «بنابراین به خداوند سجده برید و (او را) بپرستید!» سوره نجم، آیه ۶۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۱۷۶.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بیگمان دوست میگرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۹، ص۱۷۵.
- ↑ نصر بن محمد سمرقندی، بحرالعلوم، تحقیق علی محمد معوض، ج۲، ص۴۶۵.
- ↑ علی بن احمد واحدی، التفسیر البسیط، تحقیق محمد بن صالح بن عبدالله الفوزان، ج۱۵، ص۴۷۰.
- ↑ ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهادی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۹؛ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۱۹۹.
- ↑ ر.ک: مرتضی عسکری، احادیث ام المؤمنین عایشه، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ ر.ک: اسماعیل ابراهیمی، «نگرشی نو به افسانه غرانیق» مجله سفیر نور، ش۱۸، ص۱۱۹.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۳، ص۵۱.
- ↑ ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن، سوره نجم، ح۴۸۶۲.
- ↑ احمد بن علی بن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۳۵۴.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: عبدالرحمن بن علی بن جوزی، زاد المسیر، تحقیق عبدالرزاق المهدی، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۵۶.
- ↑ ر.ک: احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۷، ص۱۳۰.
- ↑ سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۶۱۳.
- ↑ ر.ک: اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح لجنة من العلماء، ج۵، ص۶۱۳.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ ر.ک: جوهری طنطاوی، الجواهر، ج۶، ص۴۶.
- ↑ «و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۲۰.
- ↑ «آنگاه این بخش کردنی ستمگرانه است» سوره نجم، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۶۵-۶۹.
- ↑ ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ «و بسا فرشتههایی در آسمانهاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمیآید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمیکنند و به تو هیچ زیانی نمیرسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمیدانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ ر.ک: ناصرالدین البانی، نصب المجانیق فی نسف قصة الغرانیق، ص۵۸ (نرم افزار المکتبة الشاملة).
- ↑ «و بیگمان قرآن را از نزد فرزانهای دانا به تو میآموزند» سوره نمل، آیه ۶.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری،» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید» سوره نجم، آیه ۳.
- ↑ «و او در (رساندن) وحی، تنگچشمی نمیورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
- ↑ ر.ک: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، «افسانه غرانیق»، مجله مکتب اسلام، اردیبهشت ۱۳۸۹، ش۵۸۸، ص۸۳.
- ↑ ر.ک: عمر بن علی بن عادل دمشقی، اللباب فی علوم الکتاب، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، ج۱۴، ص۱۱۷.
- ↑ ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۷۱.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص ۱۲۰-۱۳۱.