دین
دین یا همان طاعت، انقیاد و آیین آسمانی عبارت از مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی است که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا میخواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند. دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگی کامل دارد.
این واژه ۹۱ بار در قرآن به کار رفته که در آن به سه دسته کلی تقسیم شده است: الف) گزارش تاریخی ادیان که فرایند تکاملی داشتند؛ ب) گونههای مختلف ادیان غیر توحیدی و تعالیم آنها؛ ج) صورت تحریف شده ادیان توحیدی که انحرافات اعتقادی و رفتاری پیروان آنها را بیان میکند.
بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند.
معناشناسی دین
معنای لغوی
کلمه «دین» در لغت دارای معانی گوناگون و گاه متضادی است؛ طاعت، نافرمانی، کیفر و پاداش، انقیاد، قضاوت، عادت، آیین آسمانی و خلق و خوی از این معانیاند[۱]اطاعت و پیروی را بدین جهت دین نامیدهاند که برای جزا و پاداش است[۲] البته برخی معتقدند واژه «دین» در اصل به معنای خضوع و انقیاد در برابر برنامه یا مقرراتی معین ـ نه هر طاعتی ـ است و معانی فوق مصادیق معنای اصلی هستند[۳].[۴]
معنای اصطلاحی
در تعریف اصطلاحی دین دو رویکرد وجود دارد:
- رویکرد برون دینی: دین به مثابه یکی از لوازم جداناشدنی زندگی انسان و برای پاسخگویی به نیازهای اجتماعی و روانی پدید آمده است. در این رویکرد ماهیت الهی ـ وحیانی دین نادیده گرفته شده که نتیجه آن تقدسزدایی است و دین از مؤلفههای اصلی فرهنگ و زاییده ذهن بشر و جامعه پنداشته میشود که از ترسیم سیمای کامل ادیان وحیانی ناتواناند.
- رویکرد درون دینی: با توجه به خاستگاه الهی دین و بر اساس آموزهها و منابع اصیل دینی، ادیان دو قسماند: ادیان الهی که ماهیتی وحیانی و ریشه در غیب دارند و ادیان بشری که از بازتاب نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی انسان و بر اساس شناخت انسان پدید آمدهاند[۵]. ادیان الهی نیز به دین حق و دین باطل تقسیم میشوند؛ لذا دین الهی برخاسته از ارادۀ تشریعی خداوند و مجموعهای از معارف در باورها، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادهاست که از راه وحی به دست میآید[۶]. [۷]
بنابراین معنای اصطلاحی دین عبارت است از مجموعهای از قوانین و تعالیم الهی که خردمندان را به پیروی از خدا و پیامبر خدا فرا میخواند و به نیکی و نیکوکاری و سعادت دنیوی و اخروی دعوت میکند[۸].[۹]
در مجموع درباره دین گفتهاند:
- دین، عبارت است از اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید[۱۰].
- دین، عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند[۱۱].
- دین مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقرراتی است که برای اداره فرد و جامعه انسانی و پرورش انسانها از طرف وحی و عقل در اختیار آنان قرار دارد[۱۲][۱۳]
ضرورت دین
نیاز به دین
اهداف دین
مراد از اهداف دین، غایات و مقاصد دین است که اجزایی مانند اعتقادات، شریعت (احکام فقهی) و اخلاقیات دارد یا به طور دقیقتر، اهداف شارع مقدس (خداوند متعال) است که تحت عنوان اهداف و غایات بعثت انبیا مطرح میشود.[۱۴]
با توجه به گستردگی بحث اهداف دین، موارد دیگری را میتوان جزء اهداف معرفتیدین برشمرد؛ مانند یادآوری معارف فراموش شده[۱۵]، رفع اختلافات دینی[۱۶]، دعوت به حیات انسانی[۱۷]، اتمام حجت[۱۸] و....[۱۹]
کارکرد دین
در کارکرد دین، باید توجه داشت که کارکرد با توجه به اقسام آن، عبارت است از فایده و ثمره دین و آثار و پیامدهای آن. در صورتی میتوان برای دین، ثمره و کارکرد در نظر گرفت که آن را با اعتقادورزی و همچنین دینداری مورد توجه قرار دهیم؛ به این معنا که دین، به خودی خود به عنوان پدیده و مجموعهای از گزارهها بدون اعتقادورزی و التزام قلبی از جانب موجود باشعوری مثل انسان، هیچ کارکرد مثبت یا منفی نمیتواند داشته باشد. به این لحاظ، ما در بیشتر موارد، کارکرد تدین (دینداری)، اعتقاد و باورمندی را کارکرد دین در نظر گرفتهایم و این نکتهای است که در روایات و همچنین کلام بزرگان وجود دارد.[۲۰]
کاربردهای واژه دین
واژه دین به اعتبارهای مختلف کاربردهای گوناگونی دارد؛ به اعتبار انقیاد و تبعیتی که از یک آیین و شریعت صورت میگیرد به آن دین گفته میشود[۲۱] در صورتی که مراد از دین مجموعه قوانین عملیِ دین باشد به آن «شریعت» میگویند[۲۲] و دین را «ملت» گویند؛ چون افراد پراکنده را گرد هم میآورد و چون راهی است که مردم در آن گام میگذارند، به آن مذهب میگویند. بدینسان، دین، شریعت، ملت و مذهب یکی بیش نیستند و اختلاف آنها اعتباری است[۲۳] در واقع میتوان گفت دین به معنای راه و رسم زندگی است، به معنای عام یعنی اعتقاد به خدا یا خدایان که ادیان شرکآمیز را هم در برمیگیرد و به معنای خاص مجموعهای از تعالیم نظری و عملی قدسی برای تنظیم زندگی و به معنای اخص تنها در دین اسلام که خاتم و جامع است تحقق مییابد[۲۴].[۲۵]
نسبت مفهومی دین با واژگان همسو
نسبت با وحی
دین با وحی تفاوت دارد. دین عبارت است از عقیدهای که نظامی برای زندگی بر پایۀ آن استوار میشود. آنچه این آیۀ کریمه به آن اشاره دارد نیز همین است: قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[۲۶].
گزارههای علمی و دینی، به تناسب قلمرو مسائل مورد اهتمامشان، گاه در یک نقطه گرد میآیند و گاه از هم جدا میگردند.
اما وحی چیزی جز دین، و عبارت است از راه و روشی معرفتی که ممکن است نتیجۀ آن در عرصههای مختلف معرفت اعم از شناخت علمی محض یا معرفت دینی یا هر شاخۀ دیگری از معرفت بشری قرار بگیرد.
درست است که چون راه شناخت در بیشتر مسائل دینی منحصر به وحی است، در قلمرو معرفت دینی بیش از سایر شاخههای معرفت، به وحی نیاز وجود دارد، اما این بدان معنا نیست که وحی نتواند به سایر شاخههای معرفت بشری، مانند علوم طبیعی دنیایی یا غیر آن، راه پیدا کند.
خود قرآن کریم از بعضی پیامبران (ع) برای ما سخن میگوید که از راه وحی فنون و علوم دنیوی بسیاری را برای بشر آوردند. مثلاً دربارۀ داوود و سلیمان (ع) میفرماید: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ[۲۷]؛ وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شَاكِرُونَ وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ[۲۸]. یا دربارۀ جناب نوح (ع) در قرآن کریم آمده است: وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا[۲۹].
همچنین قرآن میگوید که به حضرت یوسف (ع) علم تعبیر خواب عطا شد؛ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ[۳۰].
بنابراین مسأله نو و بیپیشینهای نیست که به پیامبر ما (ص) که سرور و آقای همۀ پیامبران (ع) است، افزون بر علم آخرت و علوم و معارف مرتبط با آن و شریعت و دینی که بر او وحی شده است، علم دنیا نیز عطا شده باشد.[۳۱]
نسبت با شریعت
نسبت با مذهب
نسبت با تدین
دین در قرآن
واژه دین ۹۱ بار در قرآن به کار رفته است؛ ۶۱ بار در معنای اصطلاحی و در مورد ادیان بر حق، ادیان تحریف شده و ادیان بشری به کار رفته است: يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۳۲] یک بار در ترکیب «یوم الدین» به معنای کیفر و پاداش؛ يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ[۳۳]و ۱۲ بار به معنای طاعت و انقیاد به کار رفته است؛ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ[۳۴].
میتوان ادیان یاد شده در قرآن را به سه دسته کلی تقسیم کرد:
- گزارش تاریخی ادیان که فرایند تکاملی داشتند،
- گونههای مختلف ادیان غیر توحیدی و تعالیم آنها
- صورت تحریف شده ادیان توحیدی که انحرافات اعتقادی و رفتاری پیروان آنها را بیان میکند[۳۵].
منشأ دین
دو رویکرد اساسی درباره منشأ دین وجود دارد:
- رویکرد الحادی که منشأ دین را وجود زمینههای اجتماعی یا برآیند هیجانات و تعارضهای روحی و یا از خود بیگانگی میداند. براساس این رویکرد علت گرایش به دین، ترس، جهل و نادانی، نظم و عدالت، وسیلهای برای تسلط بر جوامع طبقاتی و یا تمایل جنسی سرکوب شده است.
- رویکرد خداگرایانه که در آن منشأ پیدایش دین خداست و علت دینگرایی، فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اقتصادی، یا اجتماعی تنها زمینه ساز گرایش به دین هستند[۳۶].
نظرات مختلفی در مورد پیدایش دین وجود دارد از جمله:
- عده ای معتقدند دین به سبب ضعف و زبونی انسانها حاصل شده است. در واقع این عده ترس را سبب دینداری انسانها میدانند.
- برخی دیگر علت پیدایش دین را جهل و نادانی بشر عنوان کرده و معتقدند عدم علم به علل وقوع حوادث سبب پروراندن علت ماورائی برای اینگونه حوادث شده و چنین علتهایی در قالب دین عنوان میشود.
- اندیشمندان اسلامی معتقدند دین مولد فطرت آدمی است، به این بیان که فطرت انسانها نسبت به آنچه پیغمبران عرضه داشتهاند، نه تنها بیتفاوت نیست، بلکه آموزههای پیامبران همان چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسانها وجود دارد[۳۷].
علل پیدایش دین
قلمرو دین
ضرورت دین
نیاز بشر به دین
نقش دین
جایگاه و نقش دین در زندگی انسان
بشر احتیاجاتی دارد که رفع آنها فقط در گرو بهرهمندی از دین است. دین، هم خواستۀ انسان است و هم تأمین کنندۀ خواستههای اوست و هم پشتوانه قانون و اخلاق در جامعه است[۳۸]. در عین حال درباره جایگاه دین سه نظریه مطرح است:
- کسانی که به جهت محدودیتآور بودن دین، مخالف هستند و دین را مزاحم حیات شیطانی میدانند.
- کسانی که با سوء استفاده از دین آن را وسیله و ابزار قدرت میدانند.
- کسانی که معتقدند با وجود عقل و علم نیازی به ایمان و معنویت و دین نیست.
در نگاه قرآنی دین، معرفتزا، دارای کارکرد (مفید)، پدیدآورنده تمدن و برپاکننده حکومت قسط و عدل است[۳۹]. از مهمترین فواید دین معنا بخشیدن به زندگی و تعیین جهت و هدف زندگی است و همچنین برقراری وحدت، تأمین عدالت، پشتیبانی از فضائل اخلاقی و تنظیم روابط اجتماعی از کارکردهای اجتماعی دین است[۴۰].
فطری بودن دین
دین با فطرت و سرشت انسانها هماهنگی کامل دارد. از نگاه قرآن و روایات، فطرت جنبۀ عمومی و فراگیر دارد، صفاتی که در نهاد هر انسانی قرار دارد و آگاهانهتر از غریزه و مربوط به مسائل انسانی است نه صرف نیازهای حیوانی. فطرت قابلیت رشد و تکامل دارد و دو نوع است: ادراکی و احساسی (گرایشی) مصادیق فطرت انسانی عبارتند از: حقیقت جویی، پرستش، ستایش، گرایش به خیر اخلاقی، گرایش به زیبایی و کمال. دین و خداشناسی از امور فطری است زیرا نوعی پایبندی به دین در همه جوامع انسانی در آثار تاریخی وجود دارد و مطالعات روانشناختی گرایش ذاتی انسان به پرستش را تأیید میکنند و علیرغم تلاشهای ضد دینی گرایش به دین باقی است[۴۱].
آموزههای دین
آموزههای دین وحیانی سه بخش هستند:
- نظری: عقاید یا باورها مانند خداوند، رستاخیز و... ؛
- عملی: شریعت و مناسک از قبیل مقررات عبادی، حقوقی و اجتماعی؛
- اخلاق که شامل فضائل و رذائل اخلاقی است[۴۲].
اصول دین یا همان بخش نظری پایههای اعتقادی دین است در مقابل فروع دین که مربوط به عمل و تعبد در حوزه عمل و مسائل اخلاقی است. اعتقاد به اصول دین در اسلام باید از روی فکر و تحقیق و یقینی باشد بر خلاف مسیحیت که عقل و فکر در اصول دین جایی ندارد و فقط باید تسلیم بود[۴۳].
ادیان الهی
بر اساس بینش توحیدی دین خدا از آدم (ع) تا خاتم (ص) یکی بیش نیست؛ منشأ، هدف، ماهیت و اصول همه آنها واحد است. محتوای رسالت همه انبیاء الهی مبتنی بر تسلیم مطلق در برابر خداوند متعال است و همه ادیان آسمانی در ظرف زمانی و مکانی خود اسلام نامیده شده و معتبرند. البته تأیید ادیان آسمانی گذشته و مشترک بودن اصول و آموزههای بنیادین آنها با دین اسلام هرگز به معنای معتبر بودن آنها در کنار دین اسلام نیست.
ادیان الهی علیرغم اشتراک در اصول و احکام بنیادین، اختلافاتی هم با یکدیگر دارند، از جمله:
- اختلافات ناشی از اراده الهی که با توجه به شرایط اجتماعی و مصالح امتهای مختلف است و به تدریج کامل میشود.
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، هواپرستی و منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است.
- اختلافاتی که ناشی از تحریف گروهی از علمای اهل کتاب است[۴۴].
در مورد جهانی بودن برخی از ادیان سه نظر وجود دارد:
- جهانی بودن ادیان پیامبران اولوالعزم که دارای کتاب آسمانی شریعت و احکام اجتماعی بودند.
- قومی بودن ادیان همه پیامبران
- قومی و جهانی بودن پیامبران اولوالعزم که دو صورت دارد: اگر جهانی بودن به معنای ارتباط پیامبر با اقوام و ملل گوناگون معاصر باشد تنها دین اسلام جهانی است، ولی اگر جهانی بودن به معنای لزوم ابلاغ دین به سایر ملل در صورت امکان باشد دین همه پیامبران الهی جهانی خواهد بود[۴۵].
حضرت آدم (ع) نخستین دریافتکننده آموزههای وحیانی، نخستین دین[۴۶]، مجموعهای از معارف وحیانی ساده و ابتدایی که بنیادیترین اصول یک دین توحیدی است. دین حضرت آدم (ع) تا زمان حضرت نوح (ع) استمرار داشت. دین حضرت نوح (ع) آموزههای مختلف اعتقادی، احکام و اخلاق را دربرداشت. علیرغم تلاش و دعوت شبانهروزی و طولانی مدت جز گروهی اندک دین او را نپذیرفتند. پیامبران بعدی تا زمان حضرت ابراهیم (ع) پیرو و مبلغ دین او بودند. حضرت هود (ع) مستقیماً وحی دریافت میکرد و دارای معجزه بود. درباره دین و کتاب آسمانی جداگانه برای آن حضرت، اختلاف وجود دارد و برخی معتقدند: او پیرو دین حضرت نوح (ع) بوده است. حضرت صالح (ع) پس از حضرت هود (ع) بوده که درباره دین و کتاب آسمانی مستقل گزارشی نشده است. آموزههای دینی او مشتمل بر عقاید خداشناسی و ارزشهای توحیدی است.
حضرت ابراهیم (ع) فرمانبرداری محض از خدا را دین و آیین برگزیده خود خوانده است، بخش عمده دین آن حضرت مربوط به آموزههای اعتقادی به ویژه خداشناسی توحیدی است. مقاومت بت پرستان و مشرکان، احتجاجهای آنان در برابر حضرت، تلاش آنها برای سوزاندن وی، نشان میدهند که دین او با اقبال روبهرو نشد. دین حضرت ابراهیم (ع) را پس از وی در منطقه فلسطین حضرت اسحاق (ع) و پس از او حضرت یعقوب (ع) تبلیغ و نمایندگی کردند[۴۷] فرزندان و نوادگان حضرت یعقوب (ع) «بنی اسرائیل» پیرو این دین بودند و آن دین را در مصر گسترش دادند. دین حضرت ابراهیم (ع) در اردن به وسیله حضرت لوط (ع) تبلیغ میشد و در مکه توسط حضرت اسماعیل و فرزندان و نوادگان حضرت به سایر مناطق عربی گسترش یافت، که تا زمان پیامبر اسلام گروهی به نام «حنفاء» بودند که به پیروی از دین ابراهیمی شهرت داشتند.
حضرت شعیب (ع) شریعت مستقلی نداشته و به آیین حضرت ابراهیم (ع) میخوانده است. دعوت به توحید و پرهیز از مفاسد اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی از آموزههای آن حضرت بوده است قوم وی در گذر ایام به کفر و شرک گرویدند و سرانجام با عذاب الهی نابود شدند.
دین حضرت موسی (ع) مجموعه تعالیم وحیانی است که طی چنددهه بر وی نازلشد. قرآن کریم، کتاب آن حضرت را بیانگر همه معارف مورد نیاز مردم دانسته است: ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ[۴۸] پیامبران بزرگی مانند حضرت سموئیل، داود، سلیمان، زکریا، یحیی در میان بنی اسرائیل برانگیخته شدند که مبلغ دین حضرت بودند. گروهی از یهودیان با توجه به پیشگویی کتاب مقدس درباره هجرتگاه پیامبر اکرم (ص) در اطراف مدینه ساکن شدند.
قرآن بعثت و دین حضرت عیسی (ع) را استمرار رسالت حضرت موسی (ع) میداند وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقًا تَقْتُلُونَ[۴۹] که اضافه برتعالیم تورات آموزههای جداگانهای داشته که در قرآن نیز به آن اشاره شده است، و علاوه بر اصول اعتقادی، جهاد در راه خدا را مطرح کرده است[۵۰].
دین اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است که پیامبر آن، حضرت محمد بن عبدالله (ص) و مخاطب همۀ جهانیاناند إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ[۵۱]. لازمۀ خاتمیت دین، جاودانگی آن است. اسلام، آیینی فطری است و با سنت تکوین و نظام آفرینش همراه است[۵۲]. شرط ایمان، اسلام است، اما اسلام، اعتقاد غیر راسخ است و ایمان، اعتقاد راسخ. اسلام تنها اعتقاد به توحید و نبوت و معاد است؛ ولی ایمان، پایبندی عملی است که ولایت را نیز در بردارد و مایه سعادت اخروی است[۵۳].
دین خاتم
جامعیت دین
کمال دین
ادیان غیر الهی
ادیان غیرتوحیدی
تاریخ پیدایش ادیان غیر توحیدی تقریباً همزمان با پیدایش آدمیان است؛ برخی روایات آن را بعد از مرگ حضرت آدم (ع) میدانند و آیات قرآن به وجود بتپرستی در زمان حضرت نوح (ع) اشاره دارند. از آنجا که ادیان غیر توحیدی ساخته و پرداخته ذهن بشر و متأثر از شرایط اجتماعی و... است اختلافات بنیادین دارند. چند نمونه از این ادیان عبارتند از:
- بتپرستی: وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا[۵۴]؛
- گاو پرستی: أَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ[۵۵]؛
- پرستش اجرام آسمانی: وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ[۵۶]؛
- پرستش پادشاهان: فرعون معاصر حضرت موسی (ع) خود را خدای برتر مصریان میدانست: فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۵۷].
تحریف در ادیان سابق
بیشتر مفسران متأخر[۵۸] و معاصر[۵۹]، کتاب مقدس کنونی (عهدین) را تحریف شده و فاقد ساختار وحیانی دانسته و بر این باورند که افزون بر تحریف معنوی، انواع تحریف لفظی نیز در آن راه یافته است.
آیات زیادی به انواع تحریف در آموزههای دینی به ویژه در تعالیم یهودیت و مسیحیت ناظرند. این آیات را میتوان به ۴ دسته کلی قسمت کرد:
- آیاتی که بیانگر تحریفگری در آموزهیهای دینی از سوی یهود است. فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ[۶۰].
- آیاتی که وقوع تحریف در تورات و انجیل را مطرح کردهاند. الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۶۱].
- آیاتی که باورهای شرکآمیز و گزارشهای تاریخی یهود و نصارا را به صراحت نقد و نفی میکند. وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[۶۲].
- آیاتی که مقاطع مهمی از تاریخ زندگی پیامبران را بیان میکند که در کتب مقدس اثری از آنها نیست[۶۳].
دین منطقهای
پاسداری از دین
احیای دین
اختلاف در دین
ادیان الهی به رغم اشتراک در اصول عقاید و احکام بنیادین، دارای برخی اختلافات نیز هستند. این اختلافها چند دستهاند:
- اختلافاتی که ناشی از اراده الهی است و به اقتضای مصالح و شرایط اجتماعی امتهای گوناگون پدید آمدهاند: لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ وَإِنْ جَادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ[۶۴]. [۶۵]
- اختلافاتی که به جهت سرکشی، منافع شخصی از سوی عالمان اهل کتاب پدید آمده است: وَآتَيْنَاهُمْ بَيِّنَاتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[۶۶]
- اختلافات ناشی از تحریف گری علمای اهل کتاب: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ[۶۷]. [۶۸]
قرآن در آیات متعددی به اختلاف در دین اشاره کرده است از جمله:
- آیاتی که تهدید و نکوهش خداوند نسبت به اختلاف کنندگان در دین را بیان میکنند: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۶۹]
- از جمله آثار اختلف در دین از بین رفتن وحدت جامعه است: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۷۰]
- برخی از عوامل اختلاف در دین: حسادت عالمان، ظلم وستمگری، هواپرستی ظالمان: {{متن قرآن|كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[۷۱]
- توجّه به قیامت و بازگشت انسانها به سوی پروردگار، منشأ پرهیز از اختلاف در دین است: إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[۷۲]. [۷۳]
رابطه دین و حکومت
درباره رابطه دین و حکومت چهار حالت متصور است:
- ارزشپسند: دین، تنها به اصول ارزشیِ مانند تکلیف دولت دربرابر مردم، مالکیّت اجتماعی بیتالمال[۷۴]، مساوات، آزادی[۷۵]، با محوریّت اصل عدالت در همه موارد اشاره کرده است.
- آرمانپسند: پیوند دین با حکومت در بُعد جهانبینی خاصّ دینی بدون دخالت در کیفیت قانونگذاری[۷۶].
- پیوند دستوری محدود: دین با بیان اصول کلّی، تنها بخشی از راهبردهای خاصّ حکومتی را بیان میکند[۷۷].
- پیوند دستوری جامع: مجموعه راهبردهای حکومتی را از دین میتوان برداشت کرد[۷۸].
در نگاه سکولاریستی قلمرو دین منحصر در امور شخصی است و دین که امری ثابت و کلی است، نمیتواند سیاست متغیر و جزئی را شامل شود[۷۹]. ولی در پاسخ باید گفت: برخی از شؤون پیامبر تنها در سایه حکومت قابل اجراست علاوه بر اینکه با پذیرش عقل در حریم دین به عنوان یکی از منابع اجتهاد و استنباط احکام متغیر از اصول ثابت و اختیارات حاکم جامعه اسلامی از حکومت دینی دفاع شده است. البته برخی از اشکالات هم مربوط به فهم نادرست دین و احکام آن است[۸۰].
رابطه عقل و علم با دین
یکی از مباحث پیرامون دین رابطه عقل و دین است که گفتگوهای فراوانی در مورد آن صورت گرفته تا جایی که حتی تضاد عقل و دین مطرح شده است. عقل به معنای مرکز تشخیص خوبی از بدی و ابزار تحلیل مفاهیم است که در نگاه دین از جایگاه و شرافت بالایی برخوردار است. سه نوع عقل در جهت فهم حقایق دینی به کار گرفته شده است:
- عقل نظری: کشف واقعیتها ومعارف بنیادین میپردازد، امام علی (ع) میفرمایند: «با خردها شناختخدا پایدار میگردد»[۸۱].
- عقل عملی: شناخت بایدها و نبایدها. در روایت آمده: «عقل آن است که عمل نیکو را از عمل قبیح باز میشناسند»[۸۲]
- عقل ابزاری و مدیریت زندگی: وسیلهای برای برنامهریزی، تشخیص سود و زیان و پیداکردن مسیر درست زندگی.
در اندیشه اسلامی عقل مبانی نظری دین را تبیین میکند و احکام شرعی هم از گذر عقل تأیید میشوند[۸۳]
در نظر اندیشمندان غربی ابتدا عقل بر خلاف تجربه، نظامهای نظری دین را بنا نهاد و تعارضی بین عقل و دین نبود. در مرحله بعد عقل در خدمت اثبات حقایق دینی به وسیله براهین عقلی قرار گرفت. پس از آن عقل در برابر تفکر سنتی کلیسا قرار گرفت و به نوعی مرجع و منبع تصمیمگیری در همه امور زندگی اعم از علم، دین و اخلاق شد. در نهایت دفاع عقلانی از دین را نفی کرده و در دوران مدرنیته دین را از زندگی عمومی بشر حذف کردند[۸۴].
درباره رابطه علم و دین هم نظریاتی مطرح است که به چند نمونه اشاره میشود:
- تمایز: کانت معتقد است علم و دین خاستگاه متفاوتی دارند و معرفت به علم و امور اخلاقی به دین مرتبط است.
- تعارض: علم و دین ناهمگون و ناسازگارند به گونهای که گزارههای آنها قابل جمع با یکدیگر نیستند.
- توافق: در نظر وایتهد بین علم و دین هماهنگی و سازگاری وجود دارد و مکمل یکدیگرند.
- رابطه ارگانیکی علم و دین: در این نظر علم بخشی از دین است. از آنجا که اسلام دینی با پیام جهانی، جاودانگی و جامعیت است، هر علمی که برآوردن نیازهای جامعه، متوقف بر آن باشد، علم دینی است[۸۵]
در نظر اسلام هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد معتبر و دینی است به شرطی که نکات زیر رعایت شود: خلقت به جای طبیعت، هدف خلقت پرستش و عدل و داد است، محوریت با دلیل معتبر نقلی، تفسیر اجزاء خلقت باید با لحاظ سایر اجزاء باشد. همچنین باید توجه داشت که عقل و علم حجت خدا برای شناخت دین است. بر این اساس علمی که به دنبال کشف اسرار کتاب تکوین الهی باشد، دینی است و اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقصِ حاکم بر علوم تجربی رایج است[۸۶].[۸۷]
رابطه دین و اخلاق
دین مجموعهای از عقاید، اخلاق و احکام شرعی است که بر هم اثر میگذارند، التزام به احکام شرعی سبب ساز اخلاق و اعتقادات الهی است و بالعکس. در همین راستاد چند نمونه از مهمترین تأثیرات دین بر اخلاق عبارتند از: تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی و تعیین مصادق آن مانند کیفیت رعایت عدالت میان زن و مرد. همچنین در جهت دهی توحیدی به اخلاق و تأکید بر غایتگرایی و دستیابی به کمالات انسانی که تقرب الهی است. علاوه بر اینکه اعتقاد به خداوند و جاوادنگی و معاد مستلزم مسؤولیت در رفتار است که نوعی ضمانت اجرایی برای اخلاق است[۸۸]
در هویتیابی «اخلاق دینی»، آنچه اهمیت دارد، شمول دین بر اخلاق به عنوان رابطه جزء و کل و ارگانیک میان آنهاست؛ زیرا دین شامل اعتقادات، اخلاق و احکام میشود که اقسام سهگانه، از حدیث معروف نبوی به خوبی مستقصی و هویداست، آنجا که فرمودند: «همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله و سنت پابرجا»[۸۹]. این سه رکن، همان عقاید، اخلاق و احکام شرعی است، که همه خود را درون خانواده دین، مییابند و برهم اثر میگذارند؛ مثلاً التزام به احکام شرعی سببساز اخلاق و اعتقاداتی الهی خواهد بود و بالعکس در موارد مشابه[۹۰].
تاثیرات دین بر اخلاق
آنچه در این بحث مهم است، «تأثیرات دین بر نظام اخلاقی» است که در غیر این صورت، نمیتوان وجه ممیزه روشنی میان اخلاق دینی و سکولار برشمرد. اهم این کار کردها که در این تحقیق مورد نظرند، یکی به جنبه تبیین مفاهیم اخلاقی ناظر است و دیگری به آسمانی و مینوی شدن فضائل، و در آخر تحقق عملی ارزشهای اخلاقی به مدد دین است که این سه بر هم ترتب منطقی دارند؛ زیرا فهم درست مفاهیم به مدد دین بوده، و به مبدأ بازمیگردد. پس از ایضاح مفهومی، نوبت ارتقای ارزشی آنهاست که با رنگ گرفتن از خداوند به عنوان مبدأ هستی تحقق مییابد، و دست آخر، مسئله ضمانت اخروی مطرح است، که آن حرکت به مقصد و قیامت است[۹۱].[۹۲]
اهم تأثیرات دین بر اخلاق عبارت است از:
تبیین مفهومی ارزشهای اخلاقی
فهم درست آموزههای اخلاقی در دو پرده، مخاطبان را با ابهام و شبهه روبهرو خواهد نمود: یکی در پرده «کشف» که به مقام ثبوت و واقع مربوط است و دیگری در پرده «فهم» که به مقام اثبات و تحقق ناظر است. در هر دوی آنها، اگر همکاری و رازگشایی دین نباشد، میتواند به نسبیت در اخلاق بینجامد.
مراد از «مبادی تصوری» یا «ایضاح مفهومی»، آن است که درک دقیق، کامل، شفاف و پایدار از مفاهیم اخلاقی در برخی موارد، به منبعی حکیم و قادر و ثابت، سرمد و بیطرف نیازمند است[۹۳]؛ زیرا عقل تنها میتواند، مفاهیم کلّی را درباره رابطه میان افعال اختیاری و کمال نهایی به دست آورد.
این مفاهیم کلّی برای تعیین مصادیق دستورات اخلاقی بسنده نمیکند، مثلاً عقل میفهمد عدل نیکوست؛ اما اینکه «عدل» در هر مورد چه اقتضایی دارد، و چگونه رفتاری در هر مورد عادلانه است، روشن نیست؛ مانند بحث حقوق زن و مرد در یکسان بودن یا تفاوت[۹۴].
همچنین صدق برخی از گزارههای دینی و مذهبی، راه فهم مابه اتصاف افعال به اوصاف اخلاقی است؛ زیرا اگر خداوند خوبی یک فعل را به ما نگوید، ما خود نمیفهمیم که این فعل از افعال خوب است یا بد، و این در مقام اثبات و تشخیص مصادیق است؛ یعنی مقام فهم ما از واقعیات[۹۵] به تعبیر اسلامپژوه معروف، توشیهکو ایزوتسوکه تحقیقات فراوانی درباره اسلام به انجام رسانده، قرآن، مفاهیم اخلاقی را از ساخت اجتماعی و انسانی آن، به تراز دینی میرساند. در این روند، ساحت تصور و فرمول، هنوز درست همان است که قبلاً بوده است؛ مثلاً درخصوص شکر در ایام جاهلی میگفتند، هرگز در مقابل نعمت، ناسپاسی مکن؛ ولی اکنون قرآن در تراز بلندتر و والاتری که رابطه میان خدا و انسان است، این مفاهیم را به کار میبرد. در اینجا دیگر نعمت الهی در کار است که در برابر آن شکرگزاری میکند، یا کفران میورزد[۹۶].
در هر صورت، با توجه به ناقص بودن قوای حسی و عقلی بشر در تشخیص سره از ناسره، به خصوص در مسائل و موارد اختلافی، مانند رعایت عدالت میان زن و مرد، نقش دین، به عنوان تعیینکننده گزینه درست و مسیر صحیح، دارای اهمیت فراوانی است[۹۷].
جهتدهی توحیدی به اخلاق
«اخلاق دینی»، در هدفگذاری خود، به دنبال فتح آخرین قلهای است که انسان متخلق و متعبد میتواند به آن دست بیابد که در ادبیات دینی، از آن به وصول و تقرب الهی یاد میکنند. درحقیقت انسان دیندار، اصول اخلاقی را با رویکرد شریعتباوری وصول به حق پایبند است.
یکی از نیازهای اخلاق به دین از آن روست که هیچ فعل اختیاری و آگاهانه انسان بدون غایت نیست، و نمیتواند باشد. کارهای اخلاقی نیز از این قاعده مستثنا نیست. از سوی دیگر ارزش اخلاقی کارها به ارزش غایت آنها وابسته است. هر چه این غایات ارزشمندتر باشد، ارزش اخلاقی آنها بیشتر خواهد بود[۹۸]
کییرکگور، با تقسیم ساحتهای وجودی انسان به ساحتهای احساسی، اخلاقی و دینی، اخلاق دینی را ساحتی میداند که انسان در آن، در بالاترین درجه هستی قرار دارد. او همچنین تأکید دارد که صرف بودن در حوزه اخلاق کافی نیست؛ بلکه باید در حوزه اخلاق دینی باشیم[۹۹].
با بررسی آیات قرآن آیاتی مانند: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ [۱۰۰]؛ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۰۱]؛ وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى[۱۰۲]؛ يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ[۱۰۳]، تاکید بر غایتگرایی و تلاش برای دستیابی به کمالات انسانی، به عنوان هدف نهایی، به وضوح مشهود است. در حقیقت، تقرب خداوندی را برترین نعمت در دنیا و آخرت به حساب میآورد؛ لذا قرآن بعد از اینکه میگوید: جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ؛ میگوید: رِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ[۱۰۴]. این، همان مکتبی است که درصدد معرفی انسان کامل و به تعبیر قرآن، نفس مطمئنه است که داخل شدن در سلک بندگان خاص خدا، پاداش او به حساب میآید و متنعم شدن به رضوان الهی در مقابل جنت و فردوس بهشت اکبر است[۱۰۵].
ضمانت اجرایی اخروی
اگر اعتقاد به معاد نباشد، دلیل اساسی برای اجتناب افراد بشر از پیروی هوا و هوس وجود نخواهد داشت[۱۰۶]. ازاینرو، اعتقاد به وجود خدا و جاودانی نفس مستلزم مسئولیت در رفتار است[۱۰۷].
سخن امیرالمؤمنین (ع) نمونهای روشن از احادیث فراوان معصومین (ع) دراینباره است: «بندگان خدا! از روزی بترسید که اعمال و رفتار انسان وارسی میشود؛ روزی که پر از تشویش و اضطراب است و کودکان در آن روز پیر میگردند... در قیامت با نیکوکار و بدکار یکسان رفتار نمیشود و به تناسب رفتارشان، به نعمت یا عذاب دچار میشوند»[۱۰۸] یا: «آنکس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد، خیانت و نیرنگ ندارد»[۱۰۹].
خلاصه آنکه باور به قیامت و معاد به صورت خاص از ضمانتهای مهم در انجام دادن فعل خوب و ترک کارهای بد اخلاقی است. مسئله ثواب و عقاب برای نیکوکاران و بدکاران، ثبت و ضبط تمام اعمال انسانی، اعم از صغیره و کبیره و نظارت الهی بر آنها از تضمینهای روی آوردن مکلفین به سمت نیکیهاست؛ تا جایی که نزدیک یکسوم آیات قرآن مجید متضمن مسئله مرگ و معاد است[۱۱۰].
زبان دین
زبان دین راه و روش فهم گزارههای وحیانی از طریق علوم و قواعد موجود است. غربیان درباره زبان دین سه نظریه دارند:
- تمثیل یعنی صفات مشترک انسان با خدا در عین اشتراک، دارای اختلاف هستند.
- نمادین: واژهها نیاز به تأویل و تفسیر دارند[۱۱۱]. این نظریه در بین اندیشمندان اسلامی نیز طرفدارانی دارد از جمله، سید رضی، ابن قتیبه، شهید مطهری و علامه طباطبائی[۱۱۲].
- پوزیتویسم منطقی: گزارههای دینی ناظر به واقع نبوده و معنای معرفت بخش ندارند.
درباره تحلیل معنای شناختی صفات خبریه خداوند بین متکلمان اسلامی اختلاف وجود دارد؛ نظریه رایج اهل سنت ظاهرگرایانه و به دور از هرگونه تأویل است که در نهایت به تشبیه و تجسیم میانجامد. از این رو برخی از علمای اسلامی مانند شیخ صدوق به الهیات سلبی یعنی نفی صفات ضد از خداوند روی آوردند. ولی دیدگاه غالب شیعه اشتراک معنوی در صفات ذات و فعل است از این رو صفات خبری را تأویل میکنند، معتزله هم قائل به تأویل است ولی درباره رابطه ذات و صفات سکوت میکند[۱۱۳].
ترویج دین
معانی دین
واژه دین و اسلام در زبان کتاب و سنت و مسلمانان، به معانی گوناگون به کار میروند. در اینجا پس از بیان کاربردهای این دو واژه، به ویژه در سخنان حضرت علی(ع)، به بیان مقصود از آن در این نوشتار میپردازیم.
دین به معنای محتوای آن
مأنوسترین معنای دین، دین به معنای محتوای آن است. مقصود از محتوای دین، آموزههایی است که به صورت حکم شرعی یا خبر از واقعیت خارجی در دین وجود دارد؛ به طور مثال گفته میشود: دین اسلام، شامل سه بخش اخلاق، عقاید و احکام است. این معنای دین در سخنان دینشناسان گاه به صورت جمع (ادیان) به کار میرود و هر یک از پیامبران صاحب شریعت را آورنده یک دین میدانند؛ اما قرآن هرگز واژه دین را به صورت جمع به کار نبرده[۱۱۴]، دین خدا را از آدم تا خاتم یکی، و آن را اسلام میداند[۱۱۵]. حضرت علی(ع) نیز فرمود: «آگاه باشید که قوانین دین، یکی است»[۱۱۶]. این دین واحد، در هر دورهای به فراخور درک مردم آن روزگار ابلاغ شده است و پیامبران، همواره مصدق پیامبران پیشین و مبشر پیامبران پسین بودهاند[۱۱۷]. پیامبر خاتم نیز برای احیای همان دین آمد و پس از آن، دیگر هیچ دینی پذیرفته نیست. امیر مؤمنان(ع) فرمود: خداوند با فرستادن پیامبر شریعتهای ناشناخته را شناساند، و ریشه بدعتهای راه یافته در ادیان آسمانی را قطع کرد، و احکام و مقررات الهی را بیان فرمود؛ پس هر کس جز اسلام دینی را برگزیند، بهیقین شقاوت او ثابت خواهد بود[۱۱۸].
واژه «دین» و «اسلام» در این تعابیر به معنای محتوای آن به کار رفته است. دین و اسلام به این معنا دارای سه مرحله است[۱۱۹]:
- دینِ واقعی نفسالامری، یعنی آنچه در علم الهی و لوح محفوظ دین به شمار میرود که همه حقایق برگزیده برای هدایت بشر (اعم از احکام تشریعی و غیر آن) را در بر میگیرد.
- دین ابلاغ شده واقعی، یعنی آنچه خداوند برای هدایت بشر به وسیله پیامبران ابلاغ کرده است. تعدد ادیان الهی در این مرتبه از دین است. وقتی سخن از دین حضرت ابراهیم، موسی و عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) به میان میآید و تفاوت آنها لحاظ میشود، مقصود، این مرحله از دین است؛ وگرنه دین واقعی نفسالامری یکی است. دین ابلاغ شدۀ واقعی به وسیله پیامبر(ص) که دین خاتم است، ضمن قرآن و سنت حضرت به انسان ابلاغ شده که این مرحله از دین، به دلیل عصمت، به طور قطع با دین واقعی نفسالامری مطابق است[۱۲۰].
- دینِ واصلِ ظاهری، یعنی آنچه به وسیله دینشناس از منابع دین شناخته میشود.
منابع دین اسلام، قرآن، سنت و عقل است.[۱۲۱] قرآنی که امروز در دست ما قرار دارد، به دلیل تواتر، بهیقین همان قرآنی است که در مرحله دین ابلاغ شده واقعی، به وسیله پیامبراکرم(ص) خوانده شد؛ اما سنتی که دینشناس در مییابد به دو دلیل ممکن است با سنت در مرحله دین ابلاغ شده واقعی متفاوت باشد: نخست اینکه آنچه از سنت به او رسیده، ناقص یا جعلی باشد. دوم اینکه فهم دینشناس از سنت با مقصود واقعی حضرت فرق کند. احتمال دوم در فهم قرآن نیز وجود دارد؛ پس دینشناس در مراجعه به قرآن و سنت احتمال. میدهد دینی که او از این دو منبع به دست آورده، با دینِ ابلاغ شده واقعی مطابق نباشد؛ اما میداند از روشهایی به فهم دین اقدام کرده که به یقین مورد پذیرش خداوند است، و آفریدگارش که از ضعفهای ادراکی او و سرگذشت آیندهٔ منابع دین پس از پیامبر آگاهی دارد، صاحب دین واقعی نفسالامری است؛ پس به یقین خواهد دانست که اعتقاد و عمل به آنچه از دین میفهمد، مورد پسند خداوند است و میتواند در مجموع، او را به سعادت برساند؛ زیرا اولاً این روش بهترین شیوهای است که بیشترین احتمال صحت و کمترین احتمال خطا را دارد. ثانیاً در موارد خطا نیز نزد خداوند معذور است[۱۲۲].
عقل نیز هرگاه در شناخت دین واقعی به قطع رسید، حکم آن در مرحله دین واصل ظاهری است و از آنجا که دینشناس در این فرایند به قطع رسیده، از دیدگاه او، دینِ واصل ظاهری بهحتم با دین واقعی نفسالامری مطابق است؛ گرچه از دیدگاه دینشناس دیگری، احتمال عدم تطابق در این حکم عقل نیز وجود داشته باشد. دین واصلِ ظاهری نزد دینشناس ممکن است با دین واصل ظاهری دینشناس دیگر متفاوت باشد؛ اما هر دو معتقدند: دینی که پیامبر آورد، یک دین بوده است. این اندیشه که به آن «تخطئه»[۱۲۳] گفته میشود، در حوزه احکام، از ویژگیهای مذهب تشیع، و در حوزه اعتقادات، مورد اتفاق همه فرقههای اسلامی است[۱۲۴].[۱۲۵]
دین به معنای تحقق خارجی آن
واژههای «دین» و «اسلام»، گاه به معنای تحقق خارجی و بروز آن در جامعه به کار میرود. این تحقق و بروز خارجی، خود به دو لحاظ تقسیم میشود: نخست اینکه تحقق دین در خارج، به لحاظ رفتار و اعتقادات فرد یا افراد باشد که از آن، به دینداری و مسلمانی تعبیر میشود. در سخنان زیر دین و اسلام به این معنا به کار رفتهاند. اسلام را چنان میشناسانم که پیش از من کسی این گونه نشناسانده باشد. اسلام، همان تسلیم، در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین، اعتقاد راستین، و اعتقاد راستین، همان اقرار درست، و اقرار درست، انجام مسئولیت، و انجام مسئولیت همان عمل کردن است[۱۲۶].
شقیترین مردم کسی است که دین خودش را به دنیای دیگری بفروشد[۱۲۷]. دوم این که تحقق دین در خارج، به لحاظ بروز خارجی آن در جامعه اسلامی یا جامعهٔ بشری و نه در مقایسه با فرد یا افراد لحاظ شود که از آن به (نهاد دین) نیز تعبیر میشود؛ مانند کلام حضرت امیر(ع) که فرمود: «خداوند ادیان و مذاهب را با عزت دین اسلام، خوار و با سربلند کردن آن، دیگر ملتها را بیمقدار کرد»[۱۲۸]. مفهوم مغلوب شدن دیگر ادیان در برابر رسول خدا، عزت دادن و سربلند کردن اسلام در برابر دیگر ادیان و ملل، با این معنا سازگار است.[۱۲۹]
دین و تعیین و کشف برخی ارزشهای اخلاقی
شالوده همه ارزشها و فضیلتهای اخلاقی، در درون انسان است و هدایت او به سوی کمالات را در پی دارد؛ اما دریافتهای باطنی انسان بسیار محدود، و نیازهای وجودی انسان بسیار گسترده و عمیق است. انسان علاوه بر دریافتهای فطری، باید با منبع دیگری که نیازهای همه جانبه او را بر آورده سازد، مرتبط شود و آن، آموزههای وحیانی است که از افق بسیار بالا سخن میگوید. استاد مطهری در این باره میفرماید:
این وحی، بر اساس نیازی است که نوع بشر به هدایتی الهی دارد که از طرفی، بشر را به سوی مقصودی که ماورای افق محسوسات و مادیات است و خواه ناخواه گذرگاه بشر خواهد بود، راهنمایی کند و از طرف دیگر، نیاز بشر را در زندگی اجتماعی که همواره نیازمند به قانونی است که تضمین الهی داشته باشد، بر آورد[۱۳۰].
همچنین با توجه به ابعاد گسترده فطری و روحی انسان، درمییابیم که تعیین ارزشهای اخلاقی توسط دین، فی الجمله میتواند درست باشد؛ یعنی در تعیین ارزش بسیاری از جزئیات اعمال اختیاری، انسان نیازمنددین و گزارههای دینی است و عقل آدمی، به تنهایی نمیتواند همه ارزشهای اخلاقی را تعیین کند. در عین حال، برخی اصول ارزشهای اخلاقی مانند خوبی عدالت و زشتی ظلم، بدون دین و باورهای دینی نیز قابل تشخیص هستند؛ ولی دین باید برخی افعال ارزش را در مقام اثبات تعیین کند؛ یعنی به کمک وحی الهی و آموزههای دین، باید ارزشهای رفتاری و حدود کارها مشخص شود و حد مطلوبیت یک شیء و ارزش آن تعیین گردد؛ مثلاً کار و فعالیت اجتماعی از نظر اسلام و همچنین از نظر حیات انسانی، یک ضرورت است و فعالیتهای اقتصادی، حسن و نیکویی اجتماعی به شمار میرود؛ اما این که محدوده فعالیت و تلاش اقتصادی چیست و کدام فعالیت و تا چه حد مطلوب است، باید دین تعیین کند. در اسلام، درآمد بر پایه مصلحت است، نه مطلوبیت[۱۳۱].
استاد مطهری در این باره بیان مفصلی دارد و آن اینکه:
- مصلحت در افعال: «اسلام، مطلوبیت و کشش تمایلات [افراد] را برای اعتبار مالیت چیزی و مشروع شمردن کار افراد، کافی نمیداند. مطابقت با مصلحت را شرط لازم مالیت در عرف شرع و مشروعیت کار میشمارد و...؛ از این رو در اسلام، پارهای از کار و کسبها «مکاسب محرمه» خوانده شده است[۱۳۲].
- قاعده نفی ضرر: از نظر اسلام، فعالیتهای همه جانبه انسانی اعم فعالیتهای فردی و اجتماعی برپایه «نفی ضرر» قرار دارد. استاد مطهری در این باره میفرماید: دستورهای اسلامی، که مطلق و عام است، تا آن حد لازم الاجراست که مستلزم ضرر و زیانی نباشد. قاعده ضرر، یک قاعده کلی است در اسلام که حق «وتو» را در مورد هر قانونی دارد که منتهی به ضرر گردد[۱۳۳].
- قاعده اصالت فایده و نفی لغویت: حتی اگر بحث اصالت فایده را بحث عقلی و فطری در نظر بگیریم، بازهم به دلیل این که کار غیر مفید، لغو و ضرر و زیان تلف شدن عمر و سرمایه بر آن مترتب است، از نظر اسلام ممنوع شمرده شده. «از نظر اسلام در هر کاری، اعم از فردی و اجتماعی، باید در درجه اول فایده و نتیجه مفید آن در نظر گرفته شود. هر کاری که مفید فایده نباشد، از نظر اسلام «لغو» و ممنوع تلقی میشود»[۱۳۴].[۱۳۵]
دین و تعیین هدف ارزشهای اخلاقی
درباره هدف نهایی ارزشهای اخلاقی، دیدگاههای گوناگون هست که کتب فلسفه اخلاق، به تفصیل در این مورد مطالبی را بیان کرده است. ما در این بخش از منظر دین، هدف نهایی هنجارهای اخلاقی را بیان میکنیم:
قرب الهی یا ابدیت مطلق
اساس ارزشها را غایات و اهداف افعال و رفتارها تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، ارزش رفتارهای اخلاقی به غایات و اهداف آنهاست. از آنجا که انسان دارای اهداف مقدس است، باید فعالیتها و اعمالی را انجام دهد که او را به آنها برسانند. در این صورت است که چهره ارزشهای اخلاقی ظاهر میگردد. با توجه به اینکه هدف نهایی انسان رسیدن به قرب الهی است و بالاترین هدف برای سیر تکاملی انسان است[۱۳۶]، ارزش رفتارهای اخلاقی از آن نشئت میگیرد که یا مستقیماً موجب قرب الهی میشوند یا زمینه تقرب را فراهم میآورند و «تقرب یعنی: [انسان] واقعاً مراتب و مراحل هستی را طی کند و به کانون لایتناهی هستی نزدیک شود»[۱۳۷] و این کمال مطلق است.
به گفته استاد مطهری، بشر هم از لحاظ شخصی به دین احتیاج دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمنددین است. «همین که ابدیت به فکر بشر میآید، به جهان دیگر پیوند پیدا میکند. این قدرت فکری و تصوری، در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود میآورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و... تمایلات و خواستههای عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان، به هیچ وجه هماهنگی ندارد[۱۳۸] و تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تأسیس میکند، احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است»[۱۳۹].
کمال و سعادت
استاد مطهری به تبیین تفاوت نداشتن کمال با سعادت میپردازد و با اشاره انتقادی به دیدگاه کانت، میفرماید: «آقای کانت، میان کمال و سعادت فرق گذاشته و این فکر از زمان او تا زمان حاضر، هنوز رایج است که فرنگیها میگویند کمال یک مطلب است، سعادت مطلب دیگر»[۱۴۰]؛ زیرا «کانت میگوید در همه دنیا یک خوبی وجود دارد و آن، اراده نیک است. اراده نیک یعنی در مقابل فرمانهای وجدان مطیع مطلق بودن... و به نتایج کار توجه ندارد، و میگوید خواه برای تو مفید فایده، یا لذتی [داشته] باشد یا [نداشته] نباشد، خوشی به دنبال بیاورد یا رنج، آن را انجام بده... پس با سعادت انسان کار ندارد؛ چون «سعادت» یعنی خوشی... یعنی خوشی هرچه بیشتر، که در آن هیچگونه رنج و المی، اعم از روحی - جسمی، دنیوی و اخروی وجود نداشته باشد.»..[۱۴۱].
ایشان این مطلب را تشریح کرده، میفرماید: «اخلاق و سعادت با یکدیگر توأم است... مفهوم سعادت، رکن اخلاق است»[۱۴۲]. ایشان با جملات استفهامی، بیان میکند که انسان وقتی به ملکوت اعلا و کمال مطلق برسد، سعادتمند است و همان چیزی که هدف دین الهی است. پس سعادت همان رسیدن به قرب الهی و کمال لایتناهی است.[۱۴۳]
دین و ارائه ضمانت اجرایی و تحقق بخشی به ارزشهای اخلاقی
اصول اخلاقی و دیگر برنامههای تربیتی، در صورتی سازنده است که از ضمانت اجرایی محکم و استواری برخوردار باشد؛ زیرا در مواقع طغیان غرایز و توفان شهوات و خواستههای شدید نفسانی، وجدان و تربیت انسانی تخریب میشود و انسان به قدرت و نیروی بالاتری از وجدان و تربیت محتاج میگردد که او را در حد اعتدال نگه دارد. همچنین ممکن است کسی ارزشهای اخلاقی را به خوبی بشناسد و بداند؛ اما از عمل کردن طبق آن خودداری کند. افزون بر این، بر اساس روانشناسی، تنبیه و تشویق نقش بسیار مؤثری در گرایش انسان به کارهای خوب و ترک کارهای بد دارد. بنابراین، میتوان گفت که بدون دین و برخی آموزههای دینی همچون اعتقاد به عدالت الهی، وجود معاد و حسابرسی به اعمال بندگان، اکثریت مردم چندان التزامی به اصول و ارزشهای اخلاقی نخواهند داشت. در واقع، مصلحتخواهی، خودگرایی و حب ذات در همه مسائل، از جمله مسائل اخلاقی، گریبانگیر عموم انسانهاست و کمتر کسی است که به دلیل عشق به حقیقت (خداوند)، به ارزشهای اخلاقی و هنجارهای دینی پایبند باشد. بسیاری به دلیل شوق به بهشت و نعمتهای آن یا هراس از جهنم و نقمتهای آن است که به رفتارهای اخلاقی تن در میدهند. بیتردید، دین در این باره با ارائه تضمینهای لازم، نقش مؤثری را ایفا مینماید. نقش دین در این باره را در حیطههای زیر میتوان در نظر گرفت:
کارکرد اعتقاد به خدا در تحقق ارزشهای اخلاقی
استاد مطهری نقش دین را در تحقق اخلاقیات، ارزنده میداند و میفرماید: تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد: [نظیر عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت، همدردی و هر چه که به فکر شما میرسد، تا پای دین در میان نباشد، حقیقت پیدا نمیکند... انسانیت مساوی با دین و ایمان است و اگر دین و ایمان نباشد، انسانیتی نیست[۱۴۴].
ایشان اخلاق و ارزشهایی را که بر پایه خداشناسی است، مستحکم و استوار میداند و بیان میکند که این مطلب که تا دشمن تجاوز و تهاجم را شروع نکرده [به ویژه دشمنی که مسلمان است]، ما از خودمان دفاع نمیکنیم، این نحوه واکنش و متانت یک ارزش اخلاقی و یا یک انضباط اخلاقی است و میفرماید: این انضباط اخلاقی را ببینید. این همان اخلاقی است که بر پایه خداشناسی است. این اخلاق را هیچ چیز نمیتواند متزلزل کند؛ منافع شخصی، حب حیات، حفظ خود، حفظ خانواده، مقام ریاست و خلافت، نمیتواند آن را متزلزل کند[۱۴۵].
یعنی جوانمردی و آزادگی به واسطه ایمان به خدا و شناخت عمیق او برای انسان به وجود میآید.
کارکرد تنبیه و تشویق (وعدهها برای نیکیها و وعیدها برای بدیها)
استاد مطهری در این باره بحث مفصلی دارد. ایشان برای عذابهای اخروی و تناسب آن با اعمال دنیوی، ابتدا به بیان تفاوتهای دنیا و آخرت میپردازد و تفاوت آن دو را در:
- تغییر و اثبات[۱۴۶]؛
- زندگی خالص و ناخالص[۱۴۷]؛
- برداشت و داشت (درو و کشت)[۱۴۸]؛
- سرنوشت اختصاصی و مشترک انسانها[۱۴۹] میداند. آنگاه بر اساس تفاوتهای این دو جهان، در مورد مجازاتها تقسیمات زیر را ارائه میدهد و به بیان آثار و فواید آن میپردازد.
مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)
ایشان میفرماید: نوع اول از مجازات، همان کیفرها و مقررات جزایی است که در جوامع بشری به وسیله مقنین الهی و یا غیر الهی، وضع گردیده است. فایده اینگونه مجازاتها دو چیز است: یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران، از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد میکند و به همین جهت، میتوان این نوع مجازات را «تنبیه» نامید.
فایده دیگر، تشفی و تسلی خاطر ستمدیدگان است و این در مواردی است که از نوع جنایت و تجاوز به دیگران باشد... انسان ستمدیده، دچار عقده روحی میگردد و اگر عقده او خالی نگردد، ممکن است به طور آگاهانه یا ناآگاهانه، روزی مرتکب جنایت گردد. وقتی ستمگر را در برابر او مجازات کنند، عقدهاش باز میشود و درونش از کینه و ناراحتی پاک میگردد. قوانین جزایی برای تربیت مجرمین و برقراری نظم در جامعه، ضروری و لازم است و هیچ چیز دیگر نمیتواند جانشین آن گردد[۱۵۰].
مکافات دنیوی و رابطه تکوینی آن با رفتار انسان
استاد مطهری در این باره داستانی را از نهج البلاغه، بخش کلمات قصار، نقل میکند که شخصی خدمت امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و از دنیا شکایت، و آن را مذمت کرد که چنین و چنان است؛ مثلاً دنیا فریبکار است و.... علی(ع) به او فرمود: تو فریب دنیا را میخوری؛ دنیا تو را فریب نمیدهد و... تا آنجا که فرمود: دنیا با کسی که با صداقت رفتار کند، صدیق است و برای کسی که آن را درک کند، مایه عافیت است و دنیا معبد دوستان خدا، فرودگاه وحی خدا و تجارتخانه اولیای خداست[۱۵۱].
ایشان کیفرهای بعد از گناهان را نتیجه طبیعی جرایم و گناهان میداند و میفرماید: دومین نوع از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» مینامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای ارتکاب کننده به وجود میآورد [۱۵۲].
آنگاه ایشان تفاوت کیفرهای قراردادی و کیفرها و مکافات طبیعی را بیان کرده، و میگویند: مسئله تناسب جرم و کیفر، مربوط به کیفرهای قراردادی است که رابطه آنها با جرم، رابطه قراردادی است، نه واقعی و ذاتی؛ اما مکافاتهای طبیعی نتیجه و لازمه عملاند... هر چیزی در نظام علت و معلولی جهان، موقعیت خاصی دارد و هرگز ممکن نیست که علت واقعی، معلول واقعی را به دنبال خود نیارود[۱۵۳].
ایشان آنگاه تفاوت دنیا و آخرت را بیان میکند که دنیا محل کشت است و آخرت محل درو و میفرماید که گاه برخی اعمال در همین دنیا نیز نتایج خود را نشان میدهند و به اصطلاح ایشان، کشتهها درو میگردد و ایشان نیز دریافت ثمره عمل و درو کردن را نیز نوعی عذاب الهی در همین جهان میداند که جزای کامل نیست و محاسبه دقیق در آخرت صورت میگیرد؛ زیرا آنجا صد درصد خانه جزا و حساب است و مجال برای عمل نیست[۱۵۴] و اضافه میکند: کارهایی که مربوط به مخلوق خداست، خواه نیکی و خدمت به خلق باشد یا بدی و صدمه به مردم؛ بدی و نیکی با والدین، غالباً در همین دنیا پاداش و کیفر دارد بیآنکه چیزی از جزا اخروی آن کاسته شو شود[۱۵۵]. ایشان در پایان تذکر میدهند که «البته ما نباید چنین بیندیشیم که هرگاه صدمه و مصیبتی بر فرد یا گروهی وارد شد، حتماً مکافات اعمال آن است؛ زیرا مصائب این جهان فلسفه دیگری هم دارد. آنچه که ما معتقد هستیم، این است که در این جهان، فی الجمله مکافات عمل هم وجود دارد»[۱۵۶].
عذابهای اخروی
مجازاتهای جهان دیگر، رابطه تکوینی قویتری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت، نه قراردادی است و نه، از نوع رابطه علی و معلولی؛ بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه «عینیت» و«اتحاد» حکمفرماست؛ یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران یا بدکاران داده میشود، تجسم عمل خود آنهاست[۱۵۷]. آنگاه ایشان با استناد به آیات مختلف قرآن چنین نتیجه میگیرد: آنچه به آدمی در آن جهان میرسد، اعم از نعیم بهشتی و عذاب دوزخی، همه چیزهایی است که آدمی خودش آماده و حاضر ساخته است؛ الا این که در این دنیا آنها را نمیشناسد و در آخرت آنها را خواهد شناخت[۱۵۸].
به عبارت دیگر، «اعمال ما صورتی ملکی دارد که فانی و موقت است و آن، همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر میشود و صورت و وجههای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما، هرگز فانی نمیشود... و چهره غیبی باقی است و روزی ما به آن اعمال خواهم رسید... اگر زیبا و لذت بخش است، نعیم ما خواهد بود و اگر زشت و کریه است، آتش و جحیم ما خواهد بود»[۱۵۹].
وجود آموزههای دینی در موارد خاص افعال اخلاقی
این موارد خاص، مواردی است که در دیگر مکاتب دیده نمیشود؛ بلکه خاص مکاتب الهی، به ویژه مکتب حیاتبخش اسلام است. مثالهایی از قبیل «ایثار» یعنی غیر را بر خود مقدم داشتن، زحمت خود و آسایش دیگران را طلبیدن، همدردی با دردمندان[۱۶۰]، برحذر داشتن از انجام اعمالی که بشر از آن آگاهی کامل ندارد مانند نوشیدن شراب و دیگر نوشیدنیها و خوردنیهای حرام، که در قالب بایدها و نبایدهاست، نمونههای روشنی از جامعیت اسلام و اثرگذاری آن در تعیین و تحقق ارزشهای اخلاقی است که شهید مطهری عامل مهم و اثرگذار در عمل به دستورها را خداشناسی و پایبندی به دین الهی میداند و اینگونه اعمال را در جهت سعادت بشری، بسیار مهم ارزیابی مینماید[۱۶۱].
پس میتوان گفت که اخلاق، متکی به مذهب است. اعتقاد به پاداش و کیفرهای روز بازپسین، مجری و پشتوانه اصول اخلاقی است؛ اعتقاد به خدایی که از درون و برون آگاه است؛ خدایی که در زمین و آسمان، چیزی بر او پنهان نیست؛ خدایی که حکمران و داور روز بازپسین است. در آن روز، پرونده اعمال انسان، که به وسیله فرشتگان مصون از خطا و اشتباه نوشته شده است، بازگشایی میشود. حتی به این نیز بسنده نمیشود؛ بلکه صورت واقعی کردار انسان در برابر او مجسم میشود. چنین اعتقاد راسخی، بزرگترین پشتوانه اخلاق و طبیعیترین ضامن اجرایی اصول انسانی است. قدرت ایمان به خدا و کیفرهای روز پسین، گاه به مرتبهای میرسد که انسان را در برابر گناه و آلودگی، «بیمه» میکند و انسان به صورت عنصر معصوم در میآید.[۱۶۲]
کارکرد دین در معرفی ابزار و وسیله پرورش فضایل
پرورش فضایل و سجایای نیک انسانی، بر اساس آموزههای دینی از طریق تذکر، اندرز و مواعظ دست یافتنی است. دین الهی با بیانی محکم و استوار به عدل و داد، راستی و درستی، حفظ عزت و کرامت نفس، احترام به حقوق، انفاق و ایثار و دیگر اصول اخلاقی دعوت کرده و از رذایل اخلاقی باز داشته است.
در این مورد، اوامر دین بهکارگیری روشهای زیر را پیشنهاد میدهد و بر انجام دادن آن تأکید میکند:
موعظه
وعظ همچنان که در قرآن کریم آمده، یکی از طرق سهگانه دعوت (حکمت، موعظه، مجادله به نحو احسن) است.
تفاوت موعظه و حکمت، در این است که حکمت، تعلیم است و موعظه، تذکار. حکمت برای آگاهی است و موعظه، برای بیداری. حکمت، مبارزه با جهل است و موعظه، مبارزه با غفلت. سروکار حکمت با عقل و فکر است و سروکار موعظه با دل و عاطفه. حکمت برای اندیشیدن است و موعظه، برای به خود آمدن. حکمت، زبان عقل است و موعظه، پیام روح. از این رو، شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد... سخن اگر از دل بر آید و پیام روح باشد، در دل نفوذ میکند[۱۶۳].
استاد مطهری با استناد به نهج البلاغه، عناصر موعظه را بسیار متنوع و گوناگون ذکر میکند که برخی از آنها عبارتاند از: تقوا، توکل، صبر، زهد، پرهیز از هوای نفس و دنیاپرستی، پرهیز از طول امل، پرهیز از عصبیت، ظلم، تبعیض، ترغیب به احسان و محبت، و دستگیری مظلومان و...[۱۶۴].
ترغیب به تقوا
در گام اول باید ببینم که تقوا چه مفهومی دارد. استاد مطهری با تمرکز بر کلام نورانی امام علی(ع) در نهج البلاغه، مینویسد: مفهوم تقوا در نهج البلاغه مرادف با پرهیز، حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهج البلاغه، نیرویی است روحانی که بر اثر تمرینهای زیاد، پدید میآید و پرهیزهای معنوی و منطقی از یک طرف، سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانی است و از طرف دیگر، محصول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار میرود[۱۶۵].
مهمترین آثار و نتایج تقوا را میتوان موارد زیر دانست:
- این حالت روح را نیرومند و شاداب میکند و به آن مصونیت میدهد... اگر نیروی روحانی تقوا در روح فردی پیدا شد، ضرورتی ندارد که محیط را رها کند. بدون رها کردن محیط، خود را پاک و منزه نگه میدارد[۱۶۶].
- ثمره دیگر که برای تقوی ذکر کردهاند و حضرت علی(ع) به آن تصریح فرموده، این است که «تقوا مایه اصلی آزادیهاست... و به انسان آزادی معنوی میدهد؛ یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد میکند. رشته آز، طمع، حسد، شهوت و خشم را از گردن انسان بر میدارد و رشته رقیتها و بردگیهای اجتماعی را از بین میبرد»[۱۶۷].
- آثار دیگر تقوا: ثمرات زیادی برای تقوا ذکر شده است که مهمترین آنها عبارت انداز: روشنبینی و بصیرت، توانایی بر رفع مشکلات و خروج از شداید و تعهد متقابل[۱۶۸].
دعوت به زهد
زهد یعنی اعراض و بیمیلی در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و میل[۱۶۹]. بیمیلی دو گونه است:
- طبیعی: بیمیلی طبیعی آن است که طبع انسان به شیئی معین تمایل نداشته باشد.
- روحی: بیمیلی روحی یا عقلی یا قلبی، آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است، از نظر اندیشه و آرزوی انسان که در جستوجوی سعادت و کمال مطلوب است، هدف و مقصود نباشد.
هدف و مقصد و نهایت آرزو و کمال مطلوب، اموری است که مافوق مشتهیات نفسانی دنیوی بوده، بلکه از مشتهیات نفسانی اخروی باشد یا اساساً از نوع مشتهیات نفسانی نباشد؛ بلکه از نوع فضایل اخلاقی باشد؛ از قبیل عزت، شرافت، کرامت و آزادی یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد؛ مانند ذکر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهی[۱۷۰]. اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهای مافوق مادی است[۱۷۱] و دارای این خاصیت است که در متن زندگی قرار دارد و از دخالت دادن پارهای از ارزشها برای زندگی نشئت گرفته است و سه اصل یا پایه زهد اسلامی، عبارت انداز:
- بهرهگیریهای مادی از جهان و تمتعات طبیعی و جسمانی؛
- سرنوشت [[[نیک]]] و سعادت فرد و عدم جدایی آن از جامعه؛ یعنی انسان از آن حیث که انسان است، یک سلسله وابستگیهای عاطفی و احساس مسؤلیتهای انسانی درباره جامعه دارد که نمیتواند فارغ از آسایش دیگران، آرامش داشته باشند؛
- روح در عین اتحاد و یگانگی با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد؛ یعنی روح هم،... منبع مستقلی است برای لذات و آلام. روح، به نوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند تغذیه، تهذیب، تقویت و تکمیل است[۱۷۲].
استاد مطهری آثار زیر را برای زهد عنوان میکند:
- ایثار: یعنی دیگران را بر خویشتن مقدم داشتن و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکندن[۱۷۳]. ایثار از پرشکوهترین مظاهر جمال و جلال انسانیت است و فقط انسانهای بزرگ به این قله شامخ صعود میکنند[۱۷۴]. زهد بر اساس فلسفه ایثار... جلوه عالیترین احساسات انسان دوستانه، و موجب استحکام بیشتر پیوندهای اجتماعی است[۱۷۵].
- همدردی با دیگر انسانها و به ویژه با مستمندان و محرومان و شرکت عملی در بهبود وضع آنها، از ریشهها و فلسفههای زهد است[۱۷۶].
- زهد و آزادی: بینیازی، ملاک آزادگی است. سبکباری و سبکبالی و... پرواز، اصیلترین آرزوی آزادگان است. زهد و قناعت، موجب تقلیل نیازها و رهایی از اسارتها میشود[۱۷۷].
- عبارت از معنویت[۱۷۸] (عشق و پرستش) برداشت کم برای بازدهی زیاد...[۱۷۹] میباشد.
ایشان مهمترین ثمره زهد و تقوا را عزت و کرامت نفس انسان میداند که استاد توجه فراوان به آن دارد.
عزت و کرامت نفس، محور اخلاق اسلامی
در اخلاق اسلامی، محور و آن چیزی که مباحث اخلاقی گرد آن میگردد یا آن نقطهای از روح انسان که اسلام بر آن دست گذاشته است، برای احیای اخلاق انسانی و برای این که انسان را به سوی اخلاق سوق بدهد، کرامت و عزت نفس است[۱۸۰]؛ زیرا سلسله تصاعدی عزت به خدا که همان کمال مطلق است، بر میگردد؛ یعنی وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ[۱۸۱]. مؤمن باید همیشه عزیز باشد و عزیز است[۱۸۲]. این نگرش برای انسان، از هر لحاظ مصونیت به وجود میآورد. کسی که به کرامت و عزت نفس خود ایمان دارد، به کارهای ناشایست و گناهان تن نمیآلاید و از کارهایی که منافی شأن و شخصیت انسانی اوست، بپرهیزد؛ زیرا او مقام خود را اجل و بالاتر از آن میداند. اسلام، همواره انسان را به حفظ کرامت و عزت نفس توصیه میکند. نگاهی گذرا به زندگی و سخنان معصومین(ع) انسان را بیشتر به این وادی آگاه میسازد. استاد مطهری در این باره میفرماید: پیامبر فرمود: «اُطْلُبُوا الْحَوَائِجَ بِعِزَّةِ الْأَنْفُسِ» [طبیعتا]بشر، به بشر حاجت پیدا میکند. فرمود اگر حاجتی دارید، هیچ وقت پیش کسی، با ذلت حاجت نخواهید[۱۸۳]، با عزت نفس بخواهید؛ یعنی عزت خودتان را لکهدار نکنید... میبینید علی(ع) در میدان جنگ چه میگوید: اینجا صحبت از عزت نفس و شرافت است. میفرماید: «الْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ»[۱۸۴]؛ (زنده بودن و زیردست بودن برای شما مرگ است و مرگ، برای شما در راه به دست آوردن آزادی، زندگی است).
امام حسین(ع) میفرماید: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلّ»[۱۸۵]؛ (مردن در سایه عزت، بهتر است از زندگی با ذلت). تأکید فراوان به عزت از سوی آموزههای اسلام و قرآن، ناظر به فواید و ثمرات فراوان مقوله عزت و کرامت نفس در زندگی فردی و اجتماعی است. اما این در رابطه با جنبه نفس انسانی اصیل و الهی انسان است و آنجایی که نفس، نفس اماره باشد و منجر به خودخواهی، تمرد، عصیان و تکبر شود، در این صورت اسلام دستور به مبارزه با این خصلتهای مذموم نفسانی میدهد و انسان را به جایگاه الهی او متوجه میسازد و او را از انجام دستورات نفس سرکش برحذر میدارد. جهاد با نفس در قرآن و سنت معصومین، مورد تأکید فراوان است؛ نفسی که أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ است و انسان را به حرص، آز، تکبر، هوا، هوس و رذایل اخلاقی دعوت میکند.
آنگاه ایشان به حدیث مبارزه با نفس اشاره میکند[۱۸۶]: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِيَّ(ص) بَعَثَ سَرِيَّةً فَلَمَّا رَجَعُوا قَالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيْهِمُ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ قَالَ جِهَادُ النَّفْسِ»[۱۸۷].
حضرت صادق(ع) فرمود: به درستی که حضرت پیغمبر(ص) فرستاد لشکری را به جنگی. پس چون برگشتند، فرمود: مرحبا به جماعتی که به جا آوردند جهاد اصغر را و باقی است. برایشان، جهاد اکبر. عرض کردند: چیست جهاد اکبر؟ فرمود: جهاد با نفس.
آزادی، زمینه رشد اخلاق متعالی
از اهداف دین، رهایی انسان از تمام بندها و قیود غیر خدایی است؛ یعنی رهایی انسان از عبودیت و بندگی غیر خدا. استاد در این باره به تشریح معنای آزادی میپردازد.
معنا، ارکان و دلایل ضرورت آزادی
آزادی یعنی نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هیچ قیدی در سر راه؛ پس آزادم و میتوانم راه کمال خودم را طی کنم، نه اینکه چون آزاد هستم، به کمال خود رسیدهام[۱۸۸].
باید به این نکته توجه داشت که آزادی، کمال انسان نیست؛ بلکه آزادی، وسیلهای برای رسیدن انسان به کمالات معنوی و الهی است. انسان در جمیع شئون حیاتیاش باید آزاد باشد؛ یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد؛ سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد[۱۸۹].
از دیدگاه استاد مطهری، اسلام هم شعار آزادی را سروده و هم اصول آزادی را تبیین کرده است. در نظر وی، نخستین شعار اسلام یعنی لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، متضمن و مشتمل است بر نفی و اثبات، سلب و ایجاب، عصیان و تسلیم، نه و آری، فصل و وصل، آزادی و بندگی؛ ولی نه به صورت دو شیء جداگانه؛ بلکه به صورت دو شیء وابسته به یکدیگر که هیچ یک بدون دیگری امکان پذیر نیست[۱۹۰].
ایشان این جمله را بیشتر توضیح داده، میفرمایند: اولین نفخه آزادی در اسلام، به وسیله همین کلمه و همین جمله دمیده شد. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها، ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره، به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد[۱۹۱].
جان کلام استاد مطهری در بحث ضرورت آزادی، این است که با دلایل گوناگون میتوان چنین حکم کرد که فقط و فقط در سایه آزادی است که رسیدن به مراتب سعادت و کمال الهی انسان ممکن میشود:
آزادی کلی، به این معنا صحیح است که نباید مانع بروز استعدادهای بشر شود. دیگر به این معنا صحیح است که بسیاری از چیزهاست که با جبر نمیتوان به بشر تحمیل کرد و دیگر به این جهت که بشر موجودی است که باید با اختیار و در صحنه تنازع و کشمکش به کمال خود برسد[۱۹۲].
پس از نظر ایشان: نخستین دلیل بر ضرورت آزادی، این است که بروز و ظهور استعدادهای آدمی، نیازمند فضای آزاد و بدور از خفقان است.
دلیل دوم، این است که بعضی امور و خصوصیات، تحمیل شدنی نیست و قابلیت تحمیل شدن به آدمیان را ندارد. استاد در این باره میفرماید: بعضی چیزهاست که اصلاً اجبار بردار نیست؛ یعنی نمیشود بشر را مجبور کرد که آن را داشته باشند... اگر تمام قدرتهای مادی جهان جمع شوند و بخواهند با زور، آن را اجرا کنند، قابل اجرا نیست؛ مثل محبت، دوستی، عشق،...[۱۹۳].
دلیل سوم، این است که همان قابلیت یعنی قابلیت کمالیابی انسان، در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد.
از مجموع بیانات استاد، میتوان چنین نتیجه گرفت که آزادی، مقدم بر اخلاق و فضایل اخلاقی است؛ یعنی جامعه فاقد آزادی، فاقد اخلاق هم خواهد بود.
دین و رشد هماهنگ ارزشهای اخلاقی در انسان
استاد مطهری در این باره تأکید میکند که کمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ یعنی در عین اینکه همه استعدادها رشد میکند، رشدش رشد هماهنگ باشد[۱۹۴] و نمونه آن را در وجود علی(ع) به عنوان مظهر انسان کامل میبینیم؛ زیرا همه «ارزشهای انسانی در حد اعلا» و به طور«هماهنگ» در او رشد کرده است[۱۹۵]. آنگاه ایشان به خطر افراط و تفریط و گرایش یکسویه به بعضی ارزشها اشاره میکند که «گاهی در جهت یک گرایش از گرایشهای انسانی، «مد» پیدا میکنند و کشیده میشوند؛ به طوری که همه ارزشهای دیگر فراموش میشود. اینها مثل آدمی است که فقط گوش یا بینی یا دستش رشد کرده است»[۱۹۶]. همچنین میفرماید: «غالباً جامعهها از راه گرایش صد درصد به باطل، به گمراهی کشیده نمیشوند؛ بلکه از افراط در یک حق به فساد کشیده میشوند»[۱۹۷].
از ارزشهای انسانی که اسلام آن را صد درصد تأیید میکند، عبادت است. عبادت، به همان معنای خاصش مورد نظر است؛ یعنی همان خلوت با خدا، نماز، دعا، مناجات، تهجد،... که جزء ستون اسلام است و حذف شدنی نیست. اگر همین عبادت... مراقبت نشود، جامعه به سوی افراط کشیده میشود و اسلام فقط میشود عبادت کردن... در این صورت، ارزشهای دیگر اسلام محو میشود[۱۹۸].
از دیگر ارزشهای قاطع و مسلم اسلام، خدمت کردن به خلق خداست. استاد مطهری میفرماید: «اگر بگوییم انسانیت یعنی خدمت به خلق و هیچ ارزشی دیگری ندارد، باز یک نوع افراط دیگری است»[۱۹۹].
آزادی نیز از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی است و جزء معنویات انسان است و مافوق حد حیوانیت اوست[۲۰۰].
واقعاً یک ارزش است و اینکه بشریت و انسانیت را حصر در آزادی کنیم و سایر ارزشهای انسانی را فراموش نماییم، ثمرات زیان باری برای جامعه بشریت به دنبال دارد[۲۰۱].
افراط در مقولههایی مانند، عشق، محبت، تواضع...، موجب رشد یک جانبه میگردد[۲۰۲] و انسان را از برآوردن دیگر نیازها و حوایج بازمیدارد؛ در حالی که اسلام، رشد هماهنگ انسان و جامعه انسانی را مد نظر قرار داده و انسان اسلام، انسانی رشید در همه ابعاد است؛ یعنی دستورها و آموزههای الهی، به گونهای است که عدالت و اعتدال در حیات فردی و اجتماعی انسان را تضمین میکند و موجب رشد هماهنگ فضایل انسانی و اخلاقی میشود.
معرفی الگوها و اسوههای حسنه برای بشریت
دین برای بهرهگیری بیشتر انسان از تعالیم الهی، به او نمونههای عینی و واقعی معرفی میکند که دارای ابعاد متعالی فضایل انسانی و الهی است و به عنوان انسانهای الهی و کامل در جوامع انسانی مطرح است؛ برای مثال اسلام، پیامبر(ص) و چهارده نور مقدس(ع) را الگوها و پیشوایان همیشگی بشریت معرفی کرده است[۲۰۳].
دین و مصونیت انسان در قبال رذایل اخلاقی
از نظر تعلیمات اسلامی، هر گناه اثری تاریک کننده و کدورتآور بر دل آدمی باقی میگذارد و در نتیجه، میل و رغبت به کارهای نیک و خدایی کاهش، و رغبت به گناهان دیگر افزایش مییابد.
متقابلاً عبادت و بندگی و در یاد خدا بودن، وجدان مذهبی انسان را پرورش میدهد، میل و رغبت به کار نیک را افزون میکند و از میل و رغبت به شر و فساد و گناه میکاهد؛ یعنی تیرگیهای ناشی از گناهان را زایل میکند و میل به خیر و نیکی را جایگزین آن میسازد.
در نهج البلاغه، خطبهای هست که درباره نماز، زکات و ادای امانت بحث کرده است. پس از توصیه و تأکید درباره نماز، میفرماید: ... نماز گناهان را مانند برگ درخت میریزد و گردنها را از ریسمان گناه آزاد میکند. پیامبر خدا(ص) نماز را به چشمه آب گرم که بر در خانه شخص باشد و روزی پنج نوبت خود را در آن شستوشو دهد، تشبیه فرمود. آیا با چنین شستوشوها، چیزی از آلودگی بر بدن باقی میماند؟[۲۰۴].
در خطبه ۱۹۶ پس از اشاره به پارهای از اخلاق رذیله از قبیل سرکشی، ظلم و کبر، میفرماید: چون بشر در معرض این آفات اخلاقی و بیماریهای روانی است، خداوند به وسیله نمازها، زکاتها و روزهها، بندگان مؤمن خود را از این آفات حراست و نگهبانی کرد. این عبادات دستها و پاها را از گناه باز میدارند، چشمها را از خیرگی باز داشته و به آنها خشوع میبخشد، نفوس را آرام میگردانند، دلها را متواضع مینمایند و باد دماغ را زایل میسازند[۲۰۵].
ایشان آنگاه بیانی دارد که اثرگذاری ژرف عبادت و بندگی را بیان میکند و دیدگاه نهج البلاغه را در این باره شرح میدهد و میفرماید: از دیگاه نهج البلاغه، دنیای عبادت دنیای دیگری است.
دنیای عبادت، آکنده از لذت است... دنیای عبادت پر از جوشش و خروش و سیر و سفر است... و به شهری منتهی میشود که او را نام نیست. دنیای عبادت، شب و روز ندارد؛ زیرا همه روشنایی است، تیرگی و اندوه و کدورت ندارد، یکسره صفا و خلوص است[۲۰۶].
پس دین و دستورهای دینی از انسان، انسانی الهی میسازد؛ انسانی عابد و پرهیزکار که در او رذایل اخلاقی جایی ندارد و سراسر وجود او نور و درخشندگی است؛ زیرا «عبادت واقعی، نوعی خروج و انتقال از دنیای سه بعدی، و قدم نهادن در دنیای دیگر است؛ دنیایی که به نوبه خود پُر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبی و لذتهای خاص به خود»[۲۰۷]. از این دیدگاه، به کاربستن تمام دستورهای وحیانی، عبادت الهی است.
مصونیت اعمال اخلاقی انسان از خطر حبط و بطلان معنوی
استاد مطهری در این باره مسئله، آفت و آفتزدگی و حبط اعمال را مطرح میکند و میفرماید: ممکن است عملی، هم دارای حسن فعلی باشد و هم دارای حسن فاعلی و به تعبیر دیگر، هم پیکر صحیح داشته باشد و هم روح و جان سالم؛ هم از جنبه ملکی و طبیعت خیر باشد و هم از جنبه ملکوتی؛ ولی در عین حال، از نظر ملکوتی به خاطر آفتزدگی تباه و پوج گردد؛ همچون بذری سالم که در زمین مساعد پاشیده میشود و محصول هم میدهد؛ ولی قبل از این که مورد استفاده قرار گیرد، دچار آفت میگردد، ملخ با صاعقهای آن را نابود میکند. قرآن کریم این «آفتزدگی» را «حبط» مینامد[۲۰۸].
پس از آن، استاد اشاره میکند که «آفت زدگی»، اختصاص به کفار ندارد؛ بلکه در اعمال نیک مسلمان نیز ممکن است پیش آید[۲۰۹].
اینگونه آفات عبارت انداز:
- منتگذاری: استاد مطهری میفرماید: ممکن است یک انسان مسلمان مؤمن، در راه خدا و برای خدا به فقیر مستحقی صدقه بدهد و صدقه از او مورد قبول واقع گردد؛ ولی بعد آن را با منت گذاشتن بر او و یا با نوعی آزار روحی دیگر به او، نیست و نابود گرداند و تباه سازد[۲۱۰]. در این باره قرآن کریم میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدقات خویش را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید»[۲۱۱].
- حسد: از دیگر آفتهای اعمال خیر، حسد است؛ چنانکه معصوم(ع) میفرماید: «حسد ورزیدن، اعمال خیر را میبلعد و میخورد؛ همچنان که آتش هیزم را»[۲۱۲].
- جحود یا حالت «ستیزهگیری»: تعریف جهود: جحود همان حالت ستیزهگری با حقیقت است؛ یعنی این که آدمی حقیقت را درک کند و در عین حال، با آن مخالفت ورزد. به عبارت دیگر، جحود این است که فکر و اندیشه به واسطه دلیل و منطق تسلیم گردد و حقیقت از نظر عقل و چراغ اندیشه روشن گردد؛ اما روح و احساسات خود خواهانه سرباز زند و تسلیم نشود[۲۱۳]. امیرالمؤمنین علی(ع) در تعریف اسلام میفرماید: «اسلام یعنی تسلیم حقیقت بودن»[۲۱۴]. بنا به فرمایش امام علی(ع)، در جایی که منافع، تعصب و عادت شخص در مقابل حقیقت قرار گیرد، آدمی خود را تسلیم حقیقت کند و از هر چه جز حقیقت، صرف نظر نماید. قرآن کریم نیز این صفت نادرست را بسیار عالی مجسم کرده است: «و زمانی که گفتند خدایا اگر این حق است و از جانب تو است؛ پس از آسمان سنگی بر سر ما بیفکن یا عذابی دردناک بر ما وارد ساز»[۲۱۵]. استاد مطهری بعد از بیان قرآن، حدیثی از امام باقر(ع) نقل میکند که محمد بن مسلم میگوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، او ایمان است و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی باشد، او کفر است»[۲۱۶]. و اضافه میکند که «از نظر قرآن مجید، کافر از آن رو کافر خوانده شده است که حالت عناد و انکار، در عین ادراک و کشف حقیقت در او هست و همین حالت است که موجب حبط است و آفت عمل خیر به شمار میرود و لهذا خدای متعال درباره اعمال کفار میفرماید: «مانند خاکستری است که باد تندی بر آن بوزد و آن را از بین ببرد»[۲۱۷].
- بیاعتنایی: غیر از آنچه بیان شد، آفتهای دیگری نیز برای اعمال وجود دارد و شاید از آن آفتها، بیتوجهی و بیحسی درباره دفاع از حق و حقیقت است؛ یعنی انسان، نه فقط در مقابل حقیقت حجود و استنکار نداشته باشد؛ بلکه بیطرف هم نمیتواند باشد. باید از حق دفاع کند... در حقیقت، حمایت نکردن از حق، جحود عملی آن است.
- آفتهای دیگر: عُجب و به خود بالیدن، ریای پس از عمل، حسدت، تباه کننده عمل است.
قرآن، احادیث و سنت نبوی، با بیان اینگونه آفات برای اعمال خیر انسان، در حقیقت او را از خطرات بعضی اعمال و صفات، که موجب خسران دنیا و آخرت میشود، آگاه میسازند و او را از آنها بر حذر میدارند تا اعمال و عباداتشان، اثر جاودانه معنوی داشته باشند و مصنویت پیدا کنند و اینگونه معنویتها جز در سایه دین و آموزههای دینی، ممکن نیست[۲۱۸].
تعدیل غرایز سرکش و رهبری آن
از نگاهی بسیار گذرا به انسان و جنبههای وجود او، به دست میآید که انسان دارای غرایز گوناگون و مختلف بوده که هر یک نقش ویژهای را در بقای انسان و همچنین استمرار حیات اجتماعی او بر عهده دارد. برای مثال، حب ذات یا خود را دوست داشتن، از غرایز مهم و حیاتی برای انسان است؛ اما اگر جنبه افراط یا تفریط به خود بگیرد، در هر دو صورت برای انسان و حیات اجتماعی او بسیار خطرناک است؛ مثلاً نیروهای غریزی مانند خشم و شهوت، هر یک نقش بسیار ارزندهای را در انسان دارد و اعتدال در آن بسیار مهم، و افراط و تفریط در هر یک از آنها خطرناک است. برای مثال، افراط در خشم و غضب، خطرات بسیاری را به دنبال دارد یا تفریط در شهوت بقای نسل انسانی را به خطر میاندازد و اسلام راههای بسیار فراوانی را برای تعدیل غرایز ذکر میکند؛ مثلاً ازدواج در اسلام، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و موجب برقراری تعادل در غریزه شهوت میشود.
- ازدواج موجب تعدیل در قوای شهوانی: استاد مطهری در این باره بیان جالبی دارد: مثلاً چرا در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده؛ با این که از مقوله لذات و شهوات است؟ یکی از علل آن، این است که ازدواج، اولین قدمی است که انسان از خودپرستی و خوددوستی به سوی غیردوستی بر میدارد. تا قبل از ازدواج، فقط «من» وجود داشت و همه برای «من» بود. اولین مرحلهای که این حصار شکسته میشود؛ یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این «من» قرار میگیرد و برای او معنا پیدا میکند، در ازدواج است. [در ازدواجی که ملاک عشق است نه ازدواجی بیمحبت] و بعد دارای فرزند میشود... و اینجا قدمهایی است که انسان را از حالت منی و خودخواهی خارج میکند و به سوی غیردوستی میرود و «او» هم مورد توجهش قرار میگیرد... [ازدواج موجب کامل شدن شخصیت انسان میشود یعنی] یک پختگی هست که جز در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده پیدا نمیشود و در مدرسه... در جهاد با نفس... با نماز شب... با ارادت به نیکان... پیدا نمیشود[۲۱۹].
- تفریط در امور شهوانی یا عدم ازدواج: هیچ وقت نمیشود که یک کشیش یا کاردینال، به صورت انسان کامل در بیاید؛ اگر واقعاً در کاردینالی خودش صادق باشد[۲۲۰]. عامل تشکیل خانواده، یک عامل اخلاقی است و این از علل تقدس ازدواج در اسلام است؛ عاملی است که جانشین نمیپذیرد. پس ازدواج و بهرهگیری اعتدالی از قوه شهوت، به عنوان یک امر مقدس در اسلام شمرده شده است[۲۲۱]؛ زیرا با تأکید بر ازدواج، از دو امر افراطی یعنی زنا و تفریطی یعنی رهبانیت و غربگرایی نهی میکند.
- اعتدال در خشم: در اِعمال قوه خشم نیز اسلام مسئله جهاد را مطرح میکند که میتوان آن را عامل تربیت و اصلاح دانست و جهاد، عاملی است که جانشین نمیپذیرد؛ زیرا در جهاد، دفاع از مال و جان وجود دارد و کشته شدن و شهادت در این امر نهفته است. امکان ندارد که مسلمان مجاهد و مسلمان غیرمجاهد، از نظر روحی یکسان باشند. حدیثی از پیامبر(ص) به اهمیت جهاد در راه خدا اختصاص دارد که پیامبر(ص) میفرماید: «مَنْ لَمْ یَغْزُ وَ لَمْ یُحَدِّثْ نَفْسَهُ بِغَزْوٍ مَاتَ عَلَی شُعْبَةٍ مِنَ النِّفاقِ»؛ «مَنْ لَمْ يَغْزُ و لَمْ يُجَهِّزْ غَازِياً أَصَابَهُ اللَّه بِقَارِعَةٍ أَوْ یَخْلِفْ غَازِیًا فِي أَهْلِهِ بِخَیْرٍ؛ أَصَابَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِقَارِعَةٍ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ»[۲۲۲]؛ یعنی مسلمانی که غزو کرده باشد (غزو همان جهاد است) یا لااقل در دلش حدیث نفس غزو نداشته باشد، اگر بمیرد، در یک شعبهای از نفاق مرده است؛ یعنی خالی از یک نوع نفاق نیست. البته این از آن نفاقهای غیر مستشعر است که خود آدم نمیداند که منافق است؛ ولی واقعاً منافق است و در جهاد دفاعی، انسان باید با جدیت و غضب در مقابل دشمن ظاهر شود»[۲۲۳]. ولی در همین مورد جهاد خداوند میفرماید: «تعدی نکنید» و خونریزی بیهدف و تعدی فراتر از حد لزوم را ممنوع دانستهاند. پس اعتدال در غرایز، مورد تأکید اسلام است.
- علاقه به دنیا مانند مال و مقام و...: علاقه به مال، مقام و... امری غریزی است؛ ولی در همه این موارد، اسلام به رعایت اعتدال توصیه دارد. مثلاً در امور اقتصادی و همچنین کارهای اجتماعی، اعتدال حرف اول را از نظر اسلام میزند و بر همین اساس، بعضی کسبها حرام شده است و امتناع ورزیدن انسان از آنها و رفتن به سوی فعالیتهای حلال از نظر اسلام پاداش بزرگ دارد[۲۲۴]؛ مانند: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» و دیگر احادیث که بیانگر تلاش و اهمیت در اسلام است.
همچنین جنبه افراطی دنیاگرایی، مورد مذمت اسلام است و حب [بیش از اندازه دنیا] را رأس کل خطیئه میداند؛ ولی در آنجایی که اعتدال را رعایت کنیم و دنیا را مزرعه آخرت و محل بهرهبرداری برای اعمال خیر در نظر داشته باشیم، مورد تأکید و تأیید اسلام است.
استاد مطهری، کار را از عوامل تربیت در انسان میداند و تربیت نیز را در چگونگی کار مؤثر میپندارد و رابطه این دو را متقابل میداند و میفرماید: «تربیت و کار، هم علت یکدیگر هستند و هم معلول یکدیگر. هم انسان، سازنده، خالق و آفریننده کار خودش است و هم کار (نوع کار)، خالق و آفریننده روح و چگونگی انسان است»[۲۲۵].
ایشان با استناد به حدیث نبوی، بیکاری را که خلاف اعتدال در رویه اقتصادی است، منع و مذمت میکند و میفرماید که «پیامبر فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ»[۲۲۶]؛ هر کس که بیکار گردد و سنگینی [معاش] خود را بر دوش مردم بیندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست[۲۲۷] و نیز اگر کسی در حضور پیامبر میگفت فلانی بیکار است، پیامبر(ص) میفرمود: «سَقَطَ مِنْ عَيْنِي»؛ یعنی او از چشم من افتاد و در نظر من دیگر ارزشی ندارد[۲۲۸].
آنگاه استاد مطهری آثار و فواید کار را بیان میکند و برای مثال، کار را موجب تمرکز خیال[۲۲۹]، جلوگیری از گناه[۲۳۰] و وساوس و خیالات شیطانی[۲۳۱] و استعدادیابی [[[کشف]] استعداد و تواناییها] دانسته، تأکید میکند که «کار... سازنده خیال، سازنده فکر و عقل، سازنده دل و قلب... و موجب احساس شخصیت[۲۳۲] و به طور کلی، سازنده و تربیت کننده انسان است»[۲۳۳].
ولی همه اینها به شرط رعایت اعتدال است؛ یعنی نه بیکاری و نه خود را به مشقت بیش از حد انداختن.[۲۳۴]
جستارهای وابسته
منابع
- اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب
- اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری
- سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱
- زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- فرهنگ قرآن ج۱۴
- دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه
- علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱
- صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین
پانویس
- ↑ الصحاح، ج۵، ص۲۱۱۸-۲۱۱۹؛ لسان العرب، ج۱۳، ص۱۶۹-۱۷۰؛ مفردات، ص۱۷۵؛ العین، ج۸، ص۷۳؛ فرهنگ معاصر ص۲۱۲؛ تاج العروس، ج ۱۸، ص۲۱۵ و ۲۱۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۱ - ۲، ص۷۱۵.
- ↑ التحقیق، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۳؛ فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰.
- ↑ آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، ص۱۶.
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۶.
- ↑ مجمع البحرین، ج۶، ص۲۵۱؛ تعریفات جرجانی، ص۴۷؛ کشاف اصطلاحات فنون، ج۱، ص۵۰۳؛ دستور العلماء، ج۲، ص۱۱۸.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۵-۲۴۶؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۷۳.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۲۸.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، آموزش دین، ص۹.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، دینشناسی، ص۲۷.
- ↑ ر. ک: ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص۷۱-۷۲.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 21.
- ↑ فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای» سوره غاشیه، آیه ۲۱؛ وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کردهایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷؛ وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کردهایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷؛ كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ «قوم لوط بیمدادن را دروغ شمردند» سوره قمر، آیه ۳۳؛ وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «و ما به راستی قرآن را برای پندگیری آسان (یاب) کردهایم، آیا پندپذیری هست؟» سوره قمر، آیه ۱۷.
- ↑ كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «ای مؤمنان! (ندای) خداوند و پیامبر را هر گاه شما را به چیزی فرا خوانند که به شما زندگی میبخشد پاسخ دهید و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی میشود و (بدانید که) به نزد وی گرد آورده میشوید» سوره انفال، آیه ۲۴؛ أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زندهاش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه میرود، چون داستان کسی است در تیرگیها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدینگونه آنچه کافران میکردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
- ↑ رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵؛ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیآمدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن میگرداند تا نگویید نویدبخش و بیمدهندهای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیمدهندهای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 35.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 22.
- ↑ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۸-۱۰؛ الموسوعة الذهبیه، ج۴۰، ص۵۹۶؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ تفسیر مراغی، ج۶، ص۱۳۰؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۶.
- ↑ تعریفات جرجانی، ۴۷؛ کلیات العلوم، ۲/ ۳۲۸؛ «مفتاح الباب»، شرح باب حادی عشر، ۷۱؛ کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۸-۱۰؛ الموسوعة الذهبیه، ج۴۰، ص۵۹۶؛ دائرةالمعارف بستانی، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ برای ملاحظه انواع تعریفهای اندیشمندان اسلامی و غربی درباره دین و نقد و بررسی آنها بنگرید به مربوط به مباحث کلام جدید از جمله: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص۶۴ - ۴۵. برای تبیین تعاریف چهارگانه فوق بنگرید به: ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، ص۸۲ ـ ۷۶؛ کشاف اصطلاحات، ج۱، ص۷۵۹؛ شرح مواقف، ج۱، ص۳۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۵ ـ ۲۴۷.
- ↑ «بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است همتایی برای او نیست؛ و به همین مأمور شدهام؛ و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ «و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و کوهها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که همراه او تسبیح خدا میگفتند؛ و ما همواره کنندهایم و ساختن زره برای شما را به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند. پس آیا شکر میگزارید؟ و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که به فرمان او جریان مییافت» سوره انبیاء، آیه ۷۹-۸۱.
- ↑ «و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ «و اینگونه پروردگارت تو را بر میگزیند؛ و از تعبیر خوابها به تو میآموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
- ↑ اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب، ص۹۳-۹۵.
- ↑ «ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «میپرسند: روز پاداش و کیفر چه هنگام است؟» سوره ذاریات، آیه ۱۲.
- ↑ «او را در حالی که دین را برای وی ناب میسازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۰۶- ۲۶۶.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳ ص۲۵۳- ۲۶۲؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۴۳۱ـ۴۳۳؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۶-۲۱۸.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹.
- ↑ سبحانی، الالهیات، ج ۱ ص۱۷.
- ↑ الالهیات، سبحانی، ج۱، ص۱۳ و ۱۷ و ۱۸؛ نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین ص۴۳؛ علامه جعفری، فلسفه دین، ص۳۲۵.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۷؛ سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۶۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷۴-۱۷۵؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۳۶۲ـ۳۶۳؛ سعیدیانفر، محمد جعفر؛ ایازی، سید محمد علی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص۵۷۲-۵۸۱؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۵۸ ـ ۱۵۹.
- ↑ کشاف اصطلاحات، ج۱، ص۷۵۹؛ شرح مواقف، ج۱، ص۳۸.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۳۰؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۴۱- ۲۴۸.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۳۷- ۲۳۹.
- ↑ المنار، ج۷، ص۶۰۳ - ۶۰۷؛ المیزان، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ الدر المنثور، ج۴، ص۳۴؛ تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۰.
- ↑ «سپس به موسی کتاب دادیم تا (نعمت را) بر آنکه نیکی کرده است تمام کنیم و برای روشن داشتن هر چیز و برای رهنمون و بخشایش باشد که آنان به لقای پروردگارشان ایمان آورند» سوره انعام، آیه ۱۵۴.
- ↑ «و بیگمان به موسی کتاب بخشیدیم و پس از وی پیامبران (دیگر) را در پی آوردیم و به عیسی پسر مریم برهانها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس نیرومند کردیم؛ پس چرا هرگاه پیامبری، پیامی نادلخواه شما نزدتان آورد سرکشی ورزیدید، گروهی را دروغگو شمردید و گروهی را کشتید». سوره بقره، آیه ۸۷.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۱۰ ـ ۲۳۶.
- ↑ «این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره یوسف، آیه ۱۰۴.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۸۲.
- ↑ ر. ک: پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه، ص۲۴۸ ـ ۲۵۰.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ «آنگاه گوسالهای برای آنان برآورد، پیکری (بیروح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است» سوره طه، آیه ۸۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۵۹، ۲۸۸-۲۸۷؛ تنویر المقیاس، ص۸۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ المنار، ج۶، ص۳۸۹؛ المیزان، ج۴، ص۳۶۳-۳۶۵؛ ج۵، ص۳۴۲؛ معارف قرآن، ج۴، ص۲۳۰-۲۳۱.
- ↑ «پس، برای پیمانشکنی لعنتشان کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم زیرا عبارات (کتاب آسمانی) را از جای خویش پس و پیش میکردند و بخشی از آنچه را بدیشان یادآور شده بودند از یاد بردند و تو پیوسته از خیانت آنان- جز شمار اندکی از ایشان- آگاهی مییابی؛ از آنان درگذر و چشم پوشى كن كه خدا نيكوكاران را دوست مى دارد» سوره مائده، آیه ۱۳.
- ↑ «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده- كه [نام] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى يابند- پيروى مى كنند [همان پيامبرى كه] آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد، و از كار ناپسند باز مى دارد، و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گرداند، و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند». سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ ر. ک: فرهنگ قرآن، ج ۷.
- ↑ «برای هر امّتی آیینی نهادهایم که آنان بر همان (آیین) رفتار میکنند پس نباید در این کار با تو بستیزند و (مردم را) به سوی پروردگارت فرا خوان! بیگمان تو بر رهنمودی راست قرار داری. و اگر با تو به چالش بپردازند بگو: خداوند به آنچه انجام میدهید داناتر است. خداوند روز رستاخیز در آنچه اختلاف داشتید میان شما داوری خواهد کرد» سوره حج، آیه ۶۷ ـ ۶۹
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۴۰۵-۴۰۷.
- ↑ «و به آنان از کار (شریعت) برهانهایی (روشن) بخشیدیم پس، اختلاف نورزیدند مگر پس از آنکه به دانش دست یافتند (آن هم) از سر افزونجویی میان خود؛ بیگمان پروردگارت روز رستخیز میان آنان در آنچه اختلاف میورزیدند داوری خواهد کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۷.
- ↑ «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دستهایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
- ↑ ر. ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۳، ص۲۴۷- ۲۴۸.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ «مردم، امّتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند و جز كسانى كه [كتاب] به آنان داده شد- پس از آنكه دلايل روشن براى آنان آمد- به خاطر ستم [و حسدى] كه ميانشان بود، [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد. و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند» سوره بقره، آیه: ۲۱۳.
- ↑ «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه میکردند آگاه میسازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
- ↑ ر. ک: فرهنگ قرآن ج۱۴، ص۱۹۰- ۲۲۰
- ↑ نظام الاسلام الحکم والدوله، ص۲۹-۵۰.
- ↑ احیای فکر دینی، ص۱۷۷.
- ↑ هرمنوتیک کتاب و سنت، ص۶۹.
- ↑ زاد المسیر، ج ۲، ص۵۷۸؛ الکشاف، ج ۲، ص۶۲۸؛ سیاست و حکومت در قرآن، ص۸۹.
- ↑ النظریات السیاسیة الاسلامیه، ص۲۸.
- ↑ الاسلام و اصول الحکم، ص۴۴-۴۵.
- ↑ نظام الحکم فی الاسلام، ص۱۷۸-۱۷۹؛ نیز: حیاة الامام الحسین (ع)، ج ۲، ص۳۶۶-۳۶۷.
- ↑ «بِالْعُقُولِ تُعْتَقَدُ مَعْرِفَتُهُ وَ بِالْفِکْرَةِ تَثْبُتُ حُجَّتُه»؛ حرانی، تحف العقول، ص۶۲.
- ↑ «عَرَفُوا بِهِ الْحَسَنَ مِنَ الْقَبِیحِ وَ أَنَّ الظُّلْمَةَ فِی الْجَهْل»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ کشاف اصطلاحات، ۲۷۳؛ شرح باب حادی عشر، ۳۴.
- ↑ کاپلستون، تاریخ فلسفه، از دکارت تا لایب نیتس، ج۴، ص۲۸ بعد؛ پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ص۹۶ ـ ۸۵.
- ↑ علم و دین، ص۱۲۴؛ پترسون، عقل و اعتقاد دینی، ص۳۶۵ ـ ۳۶۳؛ مطهری، انسان کامل، ص۲۰۰؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۹۲؛ مسئله شناخت، ص۲۸.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۴۰-۱۴۴.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۳۶ ـ ۲۴۶
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹؛ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸؛ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵؛ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵؛ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ ـ ۲.
- ↑ «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۱۹-۲۲۰.
- ↑ جهت مطالعه تأثیر مباحث اعتقادی و کلامی بر آموزههای اخلاقی، بنگرید به: دو مقاله از مؤلف با عناوین، «ابعاد هویتیابی نظام اخلاقی دین با تأکید بر جنبههای کارکردگرایی»، اندیشه نوین دینی، زمستان ۱۳۹۰ و «تأثیر دو باور اعتقادی توحید و معاد بر اخلاق در نهجالبلاغه»، پژوهشنامه اخلاق، بهار ۱۳۹۰.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۰.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص۱۹۸.
- ↑ ملکیان، جزوه تقابل اخلاق دینی و اخلاق سکولار، ص۹۹ و ۱۱۵.
- ↑ ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص۳۰۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱.
- ↑ فتحعلی، مقاله اخلاق هنجاری، ص۹.
- ↑ وال، نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، ص۱۳۵ - ۱۳۲.
- ↑ «بیگمان پرهیزگاران در بوستانها و (کنار) جویبارانند در جایگاهی راستین نزد فرمانفرمایی توانمند» سوره قمر، آیه ۵۴-۵۵
- ↑ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶
- ↑ «و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲
- ↑ «ای انسان! بیگمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشندهای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۱ ـ ۲۲۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱۱، ص۱۵۵.
- ↑ مجتبوی، اخلاق در فرهنگ اسلامی، ص۳ - ۲.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۵۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.
- ↑ تاریخ جامع ادیان، ص۵۵۰ ـ ۵۴۹.
- ↑ ر. ک: یوسفیان، کلام جدید، ص۲۰۳ ـ ۲۰۰؛ فرامرز قراملکی، استاد مطهری و کلام جدید، فصل علم و دین.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۲۹ ـ ۲۳۴.
- ↑ ر.ک: مطهری، مرتضی، مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۲۱۴.
- ↑ آل عمران، آیهٔ۱۹: دین نزد خدا اسلام است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبهٔ ۱۲۰، ص۲۲۸؛ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح جمالالدین خوانساری، ج۲، ص۳۴۰، ح۲۷۸۵.
- ↑ صف، آیه ۶. واژه دین در این آیه به کار نرفته، اما مقصود ما را بیان میکند.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱، ص۳۰۲. در برخی از متون و منابع، بین «الاحکام المفصوله» و «فمن یبتغ» آمده است: «أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ وَ إِيضَاحِ الْمَنْهَجِ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ دَالًّا عَلَيْهَا وَ أَقَامَ أَعْلَامَ الِاهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ الضِّيَاءِ وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلَامِ مَتِينَةً وَ عُرَى الْإِيمَانِ وَثِيقَةً»؛ (ر.ک: موسوی، سیدصادق، تمام نهج البلاغه، ص۱۹۳).
- ↑ ر.ک: علی اکبریان، حسنعلی، درآمدی بر قلمرو دین، ص۲۳؛ هادوی تهرانی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، ص۳۸۴.
- ↑ گرچه در جهاتی مانند ویژگیبیانی یا مخاطبان مباشر با آن تفاوت دارد. (ر.ک: علی اکبریان، درآمدی بر قلمرو دین، ص۲۳)
- ↑ در اینجا منابع دین بنابر اندیشهٔ شیعه بیان شده است.
- ↑ برخی از مخطئه، مانند شیخ انصاری، افزون بر معذریت روش مذکور، جبران مصالح فوت شده در صورت خطا به دلیل سلوک این روش را نیز مطرح کردهاند. (ر.ک انصاری، مرتضی، فرائدالاصول).
- ↑ اندیشهٔ اهل سنت، در این زمینه «تصویب» نامیده میشود؛ یعنی همواره رأی دینشناس را مطابق واقع میدانند. اشاعره میگویند: خداوند احکام خود را بر اساس مفاد ادلهٔ موجود در منابع احکام، بر اساس رأی دینشناس جعل میکند. معتزله میگویند: خداوند و رای فتوای مجتهد، احکامی جعل کرده؛ اما اگر مفاد این ادله با آن احکام واقعی مطابق نباشد، آن احکام به فعلیت نمیرسد و خداوند آنها را مطابق مفاد این ادله تغییر میدهد. (برای مطالعه، ر.ک: غزالی، المستصفی، ج۲، ص۳۸۰ – ۳۶۲) رأی برخی از اصولیهای متأخر اهل سنت، تعدیلی از آرای مصوبه است که به رأی تخطئه نزدیک مینماید. (ر.ک: شوکانی، ارشادالفحول، ص۲۳۰) حضرت امیر(ع) در خطبه هجدهم نهج البلاغه اندیشه تصویب را ابطال کرده است.
- ↑ ر.ک: غروی تبریزی، میرزاعلی، التنقیح فی شرحالعروةالوثقی، الاجتهاد والتقلید، ص۳۶.
- ↑ علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۰۸.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵، ص۶۵۲؛ محمودی، محمدباقر، نهجالسعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳ ص۳۷۰؛ کلینی، محمد ابن یعقوب، الاصول من الکافی، ج۲، ص۴۵، با اختلاف تعبیر «وَ الْإِقْرَارَ هُوَ الْعَمَلُ وَ الْعَمَلَ هُوَ الْأَدَاءُ»، و در تمام نهج البلاغه، ص۱۴۸، مانند نهج البلاغه با اضافهٔ صفت صالح (والاداء هو العمل الصالح) آمده است.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۴۳۰، ج۳۱۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸، ص۴۱۶. تعبیر قرآن از دین در توبه، آیه ۳۳ و فتح، آیهٔ ۲۸ و صف، آیه ۹ نیز ذکر شده است.
- ↑ علی اکبریان، حسنعلی، مقاله «دین و دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۴۱۰.
- ↑ مرتضی مطهری، وحی و نبوت ۳، ص۱۴۲؛ مجموعه آثار، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ این کلام استاد شهید با استفاده از قاعده لاضرر، که قاعده مهم فقهی است، میباشد و اساس آن قاعده، از آیه ۳ سوره مؤمنون گرفته شده است.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 71-73.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۹۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی، ص۳۶.
- ↑ مرتضی مطهری، امدادهای غیبی، ص۳۷.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱؛ مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۵ - ۹۴ (به طور مفصل در این مورد بحث شده است).
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۰.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 74-76.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۲۹۰.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۲۸.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۲۹.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۰.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۲.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۳۸.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۱۱ و ۲۱۲.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۰.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۲.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۶.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۷.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۳.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۱.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 76-83.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۳ و ۱۰۴.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۱۹۶.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۰۲.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۰۲.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۱۰۸.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۰.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۴.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۱۸ - ۲۱۹.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۳.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۲۴.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۳۹.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۲۴۷.
- ↑ «فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۷۲.
- ↑ مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۶۸ – ۱۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۱.
- ↑ شهاب الدین مرعشی نجفی، ملحقات احاق الحق، ج۱، ص۶۰۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۹.
- ↑ حسین بن احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج۴، ص۳۸۳.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴۹.
- ↑ مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۱.
- ↑ مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۵۱.
- ↑ مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۵۸ و ص۱۲۲ و ۱۲۳.
- ↑ مرتضی مطهری، یادداشتها، ج۱، ص۷۶.
- ↑ مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۱۷.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۱.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۴.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۵ و ۴۶.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۸.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۴۸.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.
- ↑ مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۵۰.
- ↑ در این باره در آثار استاد مطهری، فراوان بحث شده؛ اما در کتابهای: انسان کامل، جاذبه و دافعه علی(ع)، صلح امام حسن و حماسه حسینی تمرکز بیشتری بر این موضوع صورت گرفته است.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷، به نقل از مرتضی مطهری، سیر در نهج البلاغه، ص۹۵ و ۹۶.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۹۶ و ۹۷.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۸۸ و ۸۹.
- ↑ مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۹۱.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴؛ مجموع آثار، ج۲۲، بخش حکمتها و اندرزها، ص۱۸۶.
- ↑ أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمیکنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان ماندهایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۳۲ و ۱۳۳.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۲۵.
- ↑ وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ کافی، ج۲، ص۳۸۷ به نقل از: عدل الهی، ص۳۴۷.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۴۹.
- ↑ مرتضی مطهری، عدل الهی، ص۲۵۰ و ۲۵۱.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۷ و ۷۷۸.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۷۹.
- ↑ کافی، ج۵، ص۸۸، به نقل از مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۵.
- ↑ کافی، ج۵، ص۷۲.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۶.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۸.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۸۹.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۲.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۵.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۷۹۴.
- ↑ صمیمی، سید رشید، اهداف و کارکردهای دین، ص 83-103.