←منابع
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = پیامبر | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اسحاق در قرآن]] - [[اسحاق در علوم قرآنی]] | پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = پیامبر | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اسحاق در قرآن]] - [[اسحاق در علوم قرآنی]] | پرسش مرتبط = }} | ||
یکی از فرزندان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} '''حضرت اسحاق {{ع}}''' است. مادرش [[ساره]] [[همسر]] رسمی ابراهیم و دختر خاله آن حضرت است. بشارت ولادت اسحاق به وسیله [[فرشتگان الهی]] به ساره و ابراهیم داده شد. نام حضرت اسحاق {{ع}} ۱۷ بار در [[قرآن کریم]] آمده و برخی صفات درباره ایشان بیان شده است مانند: [[موحد]]؛ دریافت کننده [[وحی]]؛ [[عطیه]] الهی؛ [[هدایت]] شده ویژه و ... . | |||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
یکی از فرزندان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} که نامش در [[قرآن کریم]] ذکر شده، اسحاق است. در [[روایات]]، اسحاق پنج سال کوچکتر از اسماعیل و محل ولادتش [[شام]] است. مادرش [[ساره]] [[همسر]] رسمی ابراهیم و دختر خاله آن حضرت است. | |||
داستان بشارت ولادت اسحاق که به وسیله [[فرشتگان الهی]] به ساره و ابراهیم داده شد، در چند جای [[قرآن]] ذکر شده است: سورههای [[هود]]، [[حجر]] و ذاریات؛ البته در [[سوره عنکبوت]] نیز اشارهای بدان شده است. و در [[سوره حجر]] و ذاریات نیز نام اسحاق ذکر نشده و تنها نام بشارت به ابراهیم یا بشارت به آمدن [[فرزندی]] [[دانا]] برای آن حضرت ذکر شده است. از این رو درباره فرزندی که [[خداوند]] به آمدنش بشارت داده، [[اختلاف]] است و در بعضی روایات، بشارت به آمدن اسماعیل ذکر شده، از این رو برخی گفتهاند که این بشارت چند بار اتفاق افتاده است: یک بار به اسماعیل و بار دیگر به اسحاق و شاید سبب آن (چنان که در برخی از روایات هست) این بوده که [[خدای تعالی]] میخواست این بشارت را ضمن خبر نابودی [[قوم لوط]] به ابراهیم بدهد تا تسلیتی برای او باشد؛ زیرا خبر نابودی ایشان برای ابراهیم خبر ناگواری بود. | |||
اما داستان بشارت به ولادت اسحاق در [[سوره هود]] با تفصیل بیشتری ذکر شده که [[ترجمه]] آن چنین است: «و همانا فرستادگان ما با نوید نزد ابراهیم آمدند و بدو [[سلام]] گفتند و او هم سلام گفت و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای [[پذیرایی]] آنان) آورد، و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود آنها را نا آشنا شمرد و ترسی در دلش جای گرفت، فرستادگان بدو گفتند: نترس که به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم، زنش (در آن حال) ایستاده بود و بخندید، ما (به وسیله همان فرستادگان) آن [[زن]] را به اسحاق و از پی او به [[یعقوب]] مژده دادیم، زن با [[تعجب]] گفت: وای بر من چگونه خواهم زایید با آنکه پیرزنی هستم و این شوهرم نیز مردی پیر و فرتوت است به [[راستی]] که این داستان شگفتانگیزی است، بدو گفتند: از کار [[خدا]] [[تعجب]] میکنی که [[رحمت]] و برکتهای او بر شما [[خاندان]] (شامل) بوده و به راستی که خدا ستوده و بزرگوار است»<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ}} «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: * و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد ؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم * و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم * گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است! * گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بیگمان او ستودهای ارجمند است» سوره هود، آیه ۶۹ - ۷۳.</ref>. | |||
[[خدای تعالی]] چند تن از [[فرشتگان]] را - که برخی از [[مفسران]] آنها را نه تا یازده نفر ذکر کردهاند و [[جبرئیل]]، [[میکائیل]] و [[اسرافیل]] نیز از آنها بودند - [[مأمور]] نابودی [[قوم لوط]] کرد و به آنها دستور داد که ابتدا نزد [[ابراهیم]] بروند و ولادت [[اسحاق]] را به وی [[بشارت]] دهند و سپس به دنبال مأموریت خویش رهسپار گردند. | |||
و | |||
علت این دستور نیز ـ طبق برخی از [[تواریخ]] ـ آن بود که ابراهیم بسیار مهمان [[دوست]] بود و پیش از این در [[حدیث]] [[کتاب کافی]] گذشت که هرگاه میهمان نداشت به سراغ او از [[خانه]] بیرون میرفت تا میهمانی بیابد و بیشتر زمانها با میهمان غذا میخورد. در آن هنگام، پانزده شب بود که بر ابراهیم میهمانی وارد نشده و او ناراحت بود. ناگهان میهمانانی خوش سیما و زیباروی را مشاهده کرد که بر وی وارد شدند. ابراهیم خوشحال شد و با خود گفت: باید خدمتکاری اینان را خود انجام دهم. به دنبال این تصمیم برخاست و گوسالهای را ـ که مطابق برخی از [[روایات]] جز آن در خانهاش چیزی نبود ـ [[ذبح]] کرد و پس از بریان کردن برای میهمانان آورد. خود نیز در پیش روی آنان نشست و به خوردن غذا مشغول شد. | |||
اما ضمن خوردن، متوجه شد که آنها به غذا دست نمیزنند، از این رو وحشتی در دلش افتاد و چنان که برخی گفتهاند و در روایتی هم ذکر شده، ترسید که مبادا آن [[جوانان]] نیرومند که شبانه به خانه او آمدهاند، قصد آسیب رساندن به او یا دزدی داشته باشند، اما وقتی [[مشاهده]] کرد که [[غذا]] نمیخورند، دانست که آنها فرشتهاند، ولی ترسید که مبادا برای [[عذاب]] [[قوم]] او آمده باشند. به هر حال [[ترس]] خود را به آنان اظهار کرد. | اما ضمن خوردن، متوجه شد که آنها به غذا دست نمیزنند، از این رو وحشتی در دلش افتاد و چنان که برخی گفتهاند و در روایتی هم ذکر شده، ترسید که مبادا آن [[جوانان]] نیرومند که شبانه به خانه او آمدهاند، قصد آسیب رساندن به او یا دزدی داشته باشند، اما وقتی [[مشاهده]] کرد که [[غذا]] نمیخورند، دانست که آنها فرشتهاند، ولی ترسید که مبادا برای [[عذاب]] [[قوم]] او آمده باشند. به هر حال [[ترس]] خود را به آنان اظهار کرد. | ||
[[فرشتگان]] که دانستند [[ابراهیم]] از آنها بیمناک شده، خود را به او معرفی کردند و ترس او را برطرف ساخته و مأموریتشان را به اطلاع وی رسانیدند، سپس مژده ولادت [[فرزندی]] | [[فرشتگان]] که دانستند [[ابراهیم]] از آنها بیمناک شده، خود را به او معرفی کردند و ترس او را برطرف ساخته و مأموریتشان را به اطلاع وی رسانیدند، سپس مژده ولادت [[فرزندی]] دانا را بدو دادند. | ||
[[ | ابراهیم در کمال [[تعجب]] گفت: «آیا پس از آنکه من پیر شدهام»<ref>حجر (۱۵) آیه ۵۴.</ref> و [[امید]] فرزند دار شدن در من نیست «مرا به فرزندی [[بشارت]] میدهید؟ این چه بشارتی است؟»<ref>{{متن قرآن|قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ}} «گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟» سوره حجر، آیه ۵۴.</ref> فرشتگان گفتند: «تو را به [[حق]] بشارت میدهیم»<ref>{{متن قرآن|قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ}} «گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۵.</ref> و این موضوع تحقق خواهد یافت «و تو از نو میدان مباش». | ||
[[ساره]] ایستاده بود. وقتی این بشارت را شنید، خندید و چنان که در [[حدیثی]] از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شده و برخی از [[مفسران]] هم گفتهاند، خندهاش از تعجب بود که چگونه در [[جوانی]] که به امید بچهدار شدن آنها امید میرفت، دارای فرزند نشدند و اکنون که به سن [[پیری]] رسیدهاند، [[خداوند]] بدانها فرزندی میدهد؛ زیرا از سن ساره در آن وقت به اختلاف روایات -۹۸ یا ۹۹ سال گذشته و ابراهیم نیز ۱۰۰ یا ۱۲۰ ساله بود. | |||
ساره مانند ابراهیم از تعجب گفت: «وای بر من چگونه من دارای فرزندی میشوم با آنکه پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیری فرتوت است»<ref>{{متن قرآن|قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ}} «گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲.</ref>. | ولی فرشتگان گذشته از [[اسحاق]] به فرزند او هم ـ که نامش [[یعقوب]] بود ـ مژده دادند که باقی خواهد ماند و دارای فرزند و [[نسل]] خواهد شد. ساره مانند ابراهیم از تعجب گفت: «وای بر من چگونه من دارای فرزندی میشوم با آنکه پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیری فرتوت است»<ref>{{متن قرآن|قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ}} «گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲.</ref>. | ||
ساره پس از این بشارت، به اسحاق حامله شد. پس از گذشت دوران [[آبستنی]]، اسحاق متولد شد و با گذشتن روزها و شبها اندک اندک بزرگ شد و رونق تازهای به [[زندگی]] آنها بخشید. | ساره پس از این بشارت، به اسحاق حامله شد. پس از گذشت دوران [[آبستنی]]، اسحاق متولد شد و با گذشتن روزها و شبها اندک اندک بزرگ شد و رونق تازهای به [[زندگی]] آنها بخشید. | ||
از این جا به بعد در [[قرآن کریم]] و [[روایات اهل بیت]] | از این جا به بعد در [[قرآن کریم]] و [[روایات]] [[اهل بیت]] درباره [[زندگی]] و [[ازدواج]] [[اسحاق]] چیزی ذکر نشده، ولی در برخی از [[تواریخ]] چون [[تاریخ]] [[طبری]] و کامل و همچنین در [[تورات]] کنونی مطالبی ذکر شده که صرف نظر از اختلافاتی که در آنها به چشم میخورد، موضوعاتی هم که شاید مناسب با [[شأن]] [[انبیای الهی]] نباشد ذکر شده و چون از نظر ما اعتباری نداشت بهتر آن دیدیم که از نقل آنها خودداری کنیم و به طور اختصار به برخی از آنچه در بحثهای [[آینده]] مورد نیاز و همچنین مورد اتفاق تاریخ نویسان است و با داستانهای بعدی هم ارتباط دارد، اشاره کنیم. | ||
نوشتهاند که چون [[ابراهیم]] به سنّ [[پیری]] رسید به «لعاذر» - که [[سرپرستی]] [[خانواده]] او را به عهده داشت - سفارش کرد که برای پسرش اسحاق از [[کنعانیان]] - که در [[فلسطین]] بودند - همسری بر نگزیند و [[همسر]] او را از میان [[فامیل]] خود [[انتخاب]] کند. لعاذر نیز طبق [[وصیت]] ابراهیم «رفقه» دختر [[بتوئیل بن ناحور]] را برای همسری اسحاق برگزید و اسحاق از او صاحب دو پسر به نامهای عیض و [[یعقوب]] - که دو قلو بودند - شد. | نوشتهاند که چون [[ابراهیم]] به سنّ [[پیری]] رسید به «لعاذر» - که [[سرپرستی]] [[خانواده]] او را به عهده داشت - سفارش کرد که برای پسرش اسحاق از [[کنعانیان]] - که در [[فلسطین]] بودند - همسری بر نگزیند و [[همسر]] او را از میان [[فامیل]] خود [[انتخاب]] کند. لعاذر نیز طبق [[وصیت]] ابراهیم «رفقه» دختر [[بتوئیل بن ناحور]] را برای همسری اسحاق برگزید و اسحاق از او صاحب دو پسر به نامهای عیض و [[یعقوب]] - که دو قلو بودند - شد. | ||
اسحاق، [[عیص]] را بیش از یعقوب [[دوست]] میداشت و رفقه به یعقوب علاقه بیشتری داشت. | اسحاق، [[عیص]] را بیش از یعقوب [[دوست]] میداشت و رفقه به یعقوب علاقه بیشتری داشت. | ||
عیش پس از این که بزرگ شد، نزد عمویش اسماعیل رفت و دختر او را که نامش «بسمه» بود به همسری برگزید و یعقوب برای ازدواج نزد دایی خود لیان بن بتوئیل رفت و با دخترش «لیا» ازدواج کرد و از وی صاحب هفت فرزند شد. بعد لیا از [[دنیا]] رفت و یعقوب [[خواهر]] او «راحیل» را به همسری [[اختیار]] کرد و یوسف و [[بنیامین]] را نیز راحیل برای او به دنیا آورد که شرح آن پس از این خواهد آمد | عیش پس از این که بزرگ شد، نزد عمویش اسماعیل رفت و دختر او را که نامش «بسمه» بود به همسری برگزید و یعقوب برای ازدواج نزد دایی خود لیان بن بتوئیل رفت و با دخترش «لیا» ازدواج کرد و از وی صاحب هفت فرزند شد. بعد لیا از [[دنیا]] رفت و یعقوب [[خواهر]] او «راحیل» را به همسری [[اختیار]] کرد و یوسف و [[بنیامین]] را نیز راحیل برای او به دنیا آورد که شرح آن پس از این خواهد آمد<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۱۸۵.</ref>. | ||
== اسحاق در قرآن == | |||
{{اصلی|اسحاق در قرآن}} | |||
نام حضرت اسحاق {{ع}} ۱۷ بار در [[قرآن کریم]]<ref>سوره بقره، آیه ۱۳۳، ۱۳۶، ۱۴۰؛ سوره انعام، آیه ۸۴؛ سوره آل عمران، آیه ۸۴؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳؛ سوره هود، آیه ۷۱؛ سوره یوسف، آیه ۶، و ۳۸؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۹؛ سوره مریم، آیه ۴۹؛ سوره انبیاء، آیه ۷۲؛ سوره عنکبوت، آیه ۲۷؛ سوره صافات، آیه ۱۱۲؛ سوره صافات، آیه ۱۱۳؛ سوره ص، آیه ۴۵.</ref> آمده است. | |||
در [[قرآن کریم]] صفاتی برای حضرت اسحاق {{ع}} بیان شده است مانند: | |||
# '''[[موحد]]:''' هنگام [[مرگ]]، وقتی [[یعقوب]] {{ع}} از فرزندانش پرسید: پس از او چه چیزی را میپرستند، آنان پاسخ دادند: خدای تو و خدای پدارنت [[ابراهیم]] و اسماعیل و اسحاق، [[خداوند]] یکتا را<ref>«مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۳.</ref>. | |||
# '''دریافت کننده [[وحی]]:''' [[قرآن کریم]] نزول وحی بر [[رسول اکرم]] {{صل}} را همانند نزول آن بر [[نوح]] و [[پیامبران]] بعد از او و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و... میداند<ref>«ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داوود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref>. | |||
# '''[[عطیه]] الهی:''' در آیه {{متن قرآن|فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.</ref> [[قرآن]] اسحاق و یعقوب را عطیهای میداند که به [[پاداش]] دوری ابراهیم از [[قوم]] خود و [[امتناع]] او از [[پرستش]] بتها و برای جبران تنهایی او [[خداوند]] آن دو را به ابراهیم بخشید. | |||
# '''[[هدایت]] شده ویژه:''' هدایت و راهنمایی الهی از بزرگترین نعمتهایی است که اسحاق و [[پیامبران]] دیگر به دریافت آن مفتخر شدهاند<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۸.</ref>. | |||
# '''[[بشارت]] داده شده از سوی [[خداوند]]:''' خداوند پیش از تولد [[اسحاق]] اعطای چنین [[فرزندی]] را به [[ابراهیم]]: {{متن قرآن|وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.</ref> یا به مادرش [[ساره]]: {{متن قرآن|وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ}}<ref>«و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم» سوره هود، آیه ۷۱.</ref> [[بشارت]] داده است. | |||
# '''برخوردار از [[رحمت]] خداوند<ref>سوره مریم، آیه ۴۹؛ سوره مریم، آیه ۵۰.</ref>. | |||
# '''دارای نام نیک و [[شهرت]] ستوده:''' {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا}}<ref>«و به آنان از بخشایش خویش ارزانی داشتیم و برای آنان نام و آوازه نیکوی بلندی پدید آوردیم» سوره مریم، آیه ۵۰.</ref>. | |||
# '''«[[صالح]]» :''' {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.</ref>.<ref>[[ابوالفضل روحی|روحی]] و [[محمد خراسانی|خراسانی]]، [[اسحاق - روحی و خراسانی (مقاله)|مقاله «اسحاق»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref> | |||
== اسحاق در [[ | == رحلت و محل دفن == | ||
بیشتر مورخان [[عمر]] [[اسحاق]] را ۱۸۰ سال<ref>صدوق، اکمال الدین، ص۲۸۹.</ref> نوشتهاند، ولی [[ابن اثیر]] عمر ایشان را ۱۶۰ سال ذکر کرده است<ref>کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۷.</ref>. مدفن آن حضرت نیز در [[حبرون]] - که اکنون به [[شهر]] [[خلیل الرحمان]] موسوم است- میباشد. چنانکه [[قبر]] مادرش [[ساره]] نیز همان جاست. مورخان عمر ساره را هنگام [[مرگ]] ۱۲۷ سال نوشتهاند<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۱۸۸.</ref>. | |||
== | ==[[اسحاق]]== | ||
«اسحاق»<ref>اصل نام او در عبری «یصحاق» فعل مضارع به معنای «میخندد» است (دائره المعارف بزرگ اسلامی، جهشتم، ص۲۲۴).</ref> از [[انبیاء]] [[بنی اسرائیل]]، پسر ابراهیم{{ع}} و [[ساره]] است. در [[قرآن]] ۱۵ بار از وی نام برده شده و چندین بار به او اشاره شده است. وی در صد سالگی ابراهیم{{ع}} و نود سالگی ساره متولد شد و پیش از تولد، [[خداوند]] ابراهیم{{ع}} را به تولد [[فرزندی]] که او را «اسحاق» نام نهاده بود،[[ بشارت]] داد. | |||
در قرآن به ذبیح بودن اسحاق یا اسماعیل تصریح نشده است، و [[مفسران]] و [[تاریخنگاران]] نیز در این مورد [[اختلاف]] نظر دارند. برخی اسحاق و بعضی اسماعیل را ذبیح دانستهاند و هر گروه در [[اثبات]] [[رأی]] خویش به احادیثی استناد کردهاند. | |||
اسحاق در [[چهل سالگی]] با «رفقه» اربکام دختر «ناحور» - که به [[روایت]] [[تورات]] [[برادر]] ابراهیم بود -[[ ازدواج]] کرد و از او صاحب دو فرزند همزاد به نامهای [[یعقوب]] و [[عیسو]] گردید. | |||
اسحاق در صد و هشتاد<ref>عن رسول الله{{صل}} «عاشق اسحاق بن ابراهیم{{ع}} مائه و ثمانین سنه». بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۱۳.</ref> و به گفته مفسران [[اسلامی]] در صد و بیست و یا صد و شصت سالگی درگذشت و پیکرش را در «مغاره مکفیله» در کنار [[قبر]] ابراهیم{{ع}} و ساره به خاک سپردند. وی از انبیای مورد [[احترام]] [[یهودیان]] و [[مسیحیان]] و [[مسلمانان]] است<ref>دائرة المعارف [[تشیع]]، جدوم، ص۱۲۵؛ بنابر روایت [[عهد عتیق]] خداوند [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} را در ۹۹ سالگی [[بشارت]] رسانید که همسرش ساره را [[برکت]] داده است و از وی پسری به او خواهد بخشید، پسری که او نیز برکت خواهد یافت و [[امتها]] از وی به وجود خواهد آمد. ابراهیم{{ع}} از این خبر خندید و با خود اندیشید که چگونه مردی ۱۰۰ ساله و زنی ۹۰ ساله صاحب فرزندی خواهد شد... در عهد عتیق درباره دوره [[کودکی]] اسحاق[[ سخن]] بس اندک است. تنها اشاره شده که ابراهیم{{ع}} او را در سن هشت روزگی به [[فرمان خدا]] [[ختنه]] کرد و چون [[رشد]] نمود، به مناسبت از شیر گرفتن او جشنی بزرگ برپا داشت... | |||
با تولد [[اسحاق]] [[ناسازگاری]] [[ساره]] با اسماعیل فرزند مهتر ابراهیم{{ع}} و مادرش [[هاجر]] فزونی یافت، چندان که ساره ابراهیم را واداشت تا هاجر و فرزندش اسماعیل را از [[سرزمین کنعان]] دور سازد.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۰۴.</ref> | |||
[[ | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۶۹: | خط ۶۲: | ||
# [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[ابوالفضل روحی|روحی]] و [[محمد خراسانی|خراسانی]]، [[اسحاق - روحی و خراسانی (مقاله)|مقاله «اسحاق»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']] | # [[پرونده:000054.jpg|22px]] [[ابوالفضل روحی|روحی]] و [[محمد خراسانی|خراسانی]]، [[اسحاق - روحی و خراسانی (مقاله)|مقاله «اسحاق»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳''']] | ||
# [[پرونده:13681351.jpg|22px]] [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|'''تاریخ انبیاء''']] | # [[پرونده:13681351.jpg|22px]] [[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|'''تاریخ انبیاء''']] | ||
# [[پرونده:IM010703.jpg|22px]] [[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|'''محمدنامه''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||