←از دیدگاه غیر مسلمانان
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۶۲: | خط ۱۶۲: | ||
=== از زبان دشمنانش === | === از زبان دشمنانش === | ||
# [[معاویة بن ابی سفیان]]: [[ابو مسلم خولانی]] با گروهی نزد [[معاویه]] آمدند و گفتند: تو با [[علی]] میجنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]، نه! من میدانم که او [[برتر]] از من است و به [[حکومت]]، سزاوارتر از من است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.</ref>. جابر نقل میکند؛ نزد [[معاویه]] بودیم که از [[علی]] یاد شد، [[معاویه]] از او و | # [[معاویة بن ابی سفیان]]: [[ابو مسلم خولانی]] با گروهی نزد [[معاویه]] آمدند و گفتند: تو با [[علی]] میجنگی. آیا تو چون اویی؟ گفت: [[سوگند]] به [[خدا]]، نه! من میدانم که او [[برتر]] از من است و به [[حکومت]]، سزاوارتر از من است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۱۴۰ ش ۲۵.</ref>. جابر نقل میکند؛ نزد [[معاویه]] بودیم که از [[علی]] یاد شد، [[معاویه]] از او و پدر و مادرش به [[نیکی]] یاد کرد. آنگاه گفت: چهطور درباره آنان، چنین نگویم در حالی که آنان، [[بهترین]] [[بندگان خدا]] بودند و پسران او نزد اویند که [[بهترین]] و فرزندِ بهتریناند<ref>تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱۵.</ref>. به [[نقل]] از [[مغیره]]: وقتی خبر [[مرگ]] [[علی بن ابی طالب]] به [[معاویه]] رسید، وی با زنش، دختر قرظه، در یک روز تابستانی در [[خواب]] نیمروزی بود. گفت: "ما همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم". [[مردم]]، چه [[دانش]] و خیر و [[فضل]] و [[فقهی]] را از دست دادند! زنش گفت: دیروز با او میجنگیدی و امروز برایش [[آیه]] [[رجعت]] میخوانی؟! [[معاویه]] گفت: وای بر تو! تو نمیدانی [[مردم]] چه مقدار از [[دانش]]، [[فضل]] و سابقه را- که او داشت- از دست دادند<ref>مقتل أمیر المؤمنین، ص ۱۰۵، ح ۹۴.</ref>. | ||
# [[عمرو بن عاص]]: به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]]: [[معاویه]] به عمرو گفت: ای [[ابو عبد الله]]! من تو را به [[جنگ]] با این مردی که خدایش را [[عصیان]] کرده، [[خلیفه]] را کشته، [[فتنه]] بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا میخوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ [[معاویه]] گفت: به [[جنگ]] با [[علی]]! عمرو گفت: [[سوگند]] به [[خداوند]]- ای [[معاویه]]- تو و [[علی]]، همتا نیستید. تو [[هجرت]]، سابقه، [[صحابی]] بودن، [[مبارزه]]، [[فقه]] و [[دانش]] او را نداری. به [[خدا]] [[سوگند]]، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهرهمندی و عنایت و [[آزمایش]] نیکوی [[الهی]] برخوردار است. اگر من تو را در [[جنگ]] با او [[همراهی]] کنم- و خودت میدانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر میگیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی [[مصر]]<ref>وقعة صفین، ص ۳۷.</ref>. | # [[عمرو بن عاص]]: به [[نقل]] از [[عمر بن سعد]]: [[معاویه]] به عمرو گفت: ای [[ابو عبد الله]]! من تو را به [[جنگ]] با این مردی که خدایش را [[عصیان]] کرده، [[خلیفه]] را کشته، [[فتنه]] بر پا ساخته، جمع را پراکنده و رابطه خویشی را قطع کرده است، فرا میخوانم. عمرو گفت: با کدام مرد؟ [[معاویه]] گفت: به [[جنگ]] با [[علی]]! عمرو گفت: [[سوگند]] به [[خداوند]]- ای [[معاویه]]- تو و [[علی]]، همتا نیستید. تو [[هجرت]]، سابقه، [[صحابی]] بودن، [[مبارزه]]، [[فقه]] و [[دانش]] او را نداری. به [[خدا]] [[سوگند]]، وی با داشتن همه اینها، از تیزی و جدیت، بهرهمندی و عنایت و [[آزمایش]] نیکوی [[الهی]] برخوردار است. اگر من تو را در [[جنگ]] با او [[همراهی]] کنم- و خودت میدانی که در این کار، چه خطر و ضرری وجود دارد- چه چیزی برای من در نظر میگیری؟ گفت: نظر خودت چیست؟ گفت: پیشکشی [[مصر]]<ref>وقعة صفین، ص ۳۷.</ref>. | ||
# [[مروان بن حکم]]: به [[نقل]] از [[ابن ابی سیف]]: [[مروان]]، سخنرانی میکرد و در حالی که [[حسن]] {{ع}} نشسته بود، در سخنرانیاش به [[علی]] {{ع}} بد گفت. [امام] [[حسن]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو، ای [[مروان]]! آیا این فردی که بدش را میگویی، بدترینِ [[مردم]] است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ [[مردم]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>. | # [[مروان بن حکم]]: به [[نقل]] از [[ابن ابی سیف]]: [[مروان]]، سخنرانی میکرد و در حالی که [[حسن]] {{ع}} نشسته بود، در سخنرانیاش به [[علی]] {{ع}} بد گفت. [امام] [[حسن]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو، ای [[مروان]]! آیا این فردی که بدش را میگویی، بدترینِ [[مردم]] است؟!". گفت: نه، بلکه بهترینِ [[مردم]] است<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>. | ||
# [[ولید بن عبدالملک]]: [[ولید بن عبدالملک]] روزی به پسرانش گفت: بر شما باد [[دینداری]]! من چیزی را ندیدم که [[دین]]، ایجاد کند و [[دنیا]]، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که [[دنیا]] بنایی بر پا کرده است، ولی [[دین]]، آن را نابود ساخته است. همواره میشنوم که [[یاران]] و [[خاندان]] ما، [[علی بن ابی طالب]] را بد میگویند و [[فضایل]] او را پوشیده میدارند و [[مردم]] را به [[دشمنی]] با او وا میدارند؛ ولی این [[کارها]] برای او جز نزدیکی بیشتر به [[دلها]] ایجاد نمیکنند و آنان ([[یاران]] و [[خاندان]] ما) تلاش میکنند که در [[دل]] [[مردم]] جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از [[دل]] [[مردم]] نمیگردد<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>. | # [[ولید بن عبدالملک]]: [[ولید بن عبدالملک]] روزی به پسرانش گفت: بر شما باد [[دینداری]]! من چیزی را ندیدم که [[دین]]، ایجاد کند و [[دنیا]]، آن را نابود سازد؛ ولی دیدم که [[دنیا]] بنایی بر پا کرده است، ولی [[دین]]، آن را نابود ساخته است. همواره میشنوم که [[یاران]] و [[خاندان]] ما، [[علی بن ابی طالب]] را بد میگویند و [[فضایل]] او را پوشیده میدارند و [[مردم]] را به [[دشمنی]] با او وا میدارند؛ ولی این [[کارها]] برای او جز نزدیکی بیشتر به [[دلها]] ایجاد نمیکنند و آنان ([[یاران]] و [[خاندان]] ما) تلاش میکنند که در [[دل]] [[مردم]] جای گیرند و این تلاش، جز موجب دوری آنها از [[دل]] [[مردم]] نمیگردد<ref>الارشاد، ج ۱، ص ۳۱۰.</ref>. | ||
# [[عبدالعزیز بن مروان]]: به [[نقل]] از [[عمر بن عبد العزیز]]: پدرم سخنرانی میکرد و در سخنرانی خود، خوب پیش میرفت. هرگاه به یاد کردِ [[علی]] و بدگویی از او میرسید، زبانش بند میآمد، رنگش زرد میشد و حالش دگرگون میگشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شدهای؟ این [[مردم]] اگر آنچه را که پدرت درباره [[علی]] میداند، میدانستند، حتی یک نفر از آنان از ما [[پیروی]] نمیکرد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۶۵-۶۶۷.</ref> | # [[عبدالعزیز بن مروان]]: به [[نقل]] از [[عمر بن عبد العزیز]]: پدرم سخنرانی میکرد و در سخنرانی خود، خوب پیش میرفت. هرگاه به یاد کردِ [[علی]] و بدگویی از او میرسید، زبانش بند میآمد، رنگش زرد میشد و حالش دگرگون میگشت. در این باره با او صحبت کردم. گفت: آیا این موضوع را متوجه شدهای؟ این [[مردم]] اگر آنچه را که پدرت درباره [[علی]] میداند، میدانستند، حتی یک نفر از آنان از ما [[پیروی]] نمیکرد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۶۶۵-۶۶۷.</ref> | ||
=== از دیدگاه غیر [[مسلمانان]] === | |||
# جبران [[خلیل]] جبران: او [[مسیحی]] و [[اهل]] لبنان است. در دوازده سالگی به آمریکا رفته و تحصیلات خود را ادامه داده است. او هم هنرمندی نقاش است و هم از نویسندگان بزرگ [[عرب]] که به دو زبان عربی و انگلیسی کتاب نوشته است. از شیفتگان [[علی]] {{ع}} است و علی {{ع}} و [[حضرت مسیح]] {{ع}} را از بزرگترین شخصیتهای [[دنیا]] میداند<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۱۸۱.</ref>. وی درباره علی {{ع}} میگوید: "به [[عقیده]] من علی {{ع}} نخستین عربی است که با [[روح]] کلی [[جهان]] تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است. یعنی [[امام علی]] {{ع}} [[همسایه]] [[خدا]] و همنشین اوست و شبها با [[خدا]] به سر میبرد". او به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} حتی از [[حضرت رسول]] {{صل}} هم بیشتر اظهار علاقه میکند و میگوید: علی {{ع}} مُرد در حالی که [[نماز]] بین دو لبش بود. علی {{ع}} پیش از زمان خود بود و من [[آگاه]] نیستم که چرا روزگار گاهی افرادی را پیش زمان خودشان به وجود میآورد. یعنی زمان علی {{ع}} گنجایش او را نداشت. البته امام علی {{ع}} درباره مردان [[الهی]] تعبیری عمیقتر بهکار برده و میگوید: «این گونه اشخاص در هر زمانی متولد شوند پیش از زمان خود هستند» یعنی آنقدر بزرگ هستند که در هر زمان که باشند، زمان خودشان ظرفیت [[شناخت]] و معرفی ایشان را ندارد<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶؛ ج ۱۷، ص ۱۶۴.</ref>. | |||
# جرج جرداق: او نیز از نویسندگان [[مسیحی]] معاصر است. کتاب مشهوری درباره علی {{ع}} به نام الامام [[علی بن ابی طالب]]، صوت العدالة الانسانیه نگاشته و در آن از [[فضایل]] حضرت [[سخن]] گفته است. به نظر جرج جرداق، علی {{ع}} مردی [[الهی]] و همرتبه [[حضرت مسیح]] {{ع}} است<ref>ر.ک: [[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[عدل الهی (کتاب)|عدل الهی]]، مجموعه آثار، ج ۱، ص ۲۷۶.</ref> و...<ref>ر.ک: [[عبدالله محمدی|محمدی، عبدالله]]، [[امیر مؤمنان علی (کتاب)|امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت]] ص ۲۶ تا ۳۳.</ref>. | |||
== [[شمایل]] [[امام]] == | == [[شمایل]] [[امام]] == |