←پانویس
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = جنگ خندق | | موضوع مرتبط = جنگ خندق | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = جنگ خندق | ||
| مداخل مرتبط = [[جنگ خندق در قرآن]] - [[جنگ خندق در تاریخ اسلامی]] - [[جنگ خندق در معارف و سیره نبوی]] - [[جنگ خندق در معارف و سیره علوی]] | | مداخل مرتبط = [[جنگ خندق در قرآن]] - [[جنگ خندق در تاریخ اسلامی]] - [[جنگ خندق در معارف و سیره نبوی]] - [[جنگ خندق در معارف و سیره علوی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[احزاب]] یکی از سه [[جنگ]] بزرگ [[مشرکان]] ([[بدر]]، [[اُحُد]]، [[خندق]]) بر ضدّ [[مسلمانان]] بود که بهسبب حضور شماری از [[قبایل]] مهم و معتبر منطقه در این [[نبرد]]، "احزاب" نام گرفت و از آن رو که [[پیامبر]] {{صل}} و مسلمانان برای [[مبارزه]] با آنان در مناطق حساس [[مدینه]] خندق کندند، به "خندق" نیز [[شهرت]] یافت. خندق واژهای [[فارسی]] است که به [[زبان عربی]] وارد شده است.<ref>لسانالعرب، ج۴، ص۲۲۸.</ref> برخی آن را معرّب «کَنْده» و بهمعنای کانال پیرامون دیوار [[شهر]] میدانند.<ref> القاموس المحیط، ج۲، ص۱۱۷۰.</ref> در [[متون دینی]] و [[تاریخی]] از این جنگ به هر دو نام یادشده است؛<ref>الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۶؛ فتحالباری، ج۷، ص۳۰۲؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۳۳.</ref> هرچند، در مواردی، اولی بر دومی رجحان یافته است. این [[پیکار]] نزد مسلمانان چنان اهمیت داشت که سال وقوع آن را "عامالاحزاب" نامیدند و بعدها سورهای از [[قرآن]] نیز بدان نامیده و شماری از [[آیات قرآن]] از جمله [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا }}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛ و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند. و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند. بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛ در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند. بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند. و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید. و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.</ref> و نیز آیات {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«از شب میکاهی و به روز میافزایی و از روز میکاهی و به شب میافزایی؛ و زنده را از مرده و مرده را از زنده بر میآوری و به هر که بخواهی بیحساب (و شمار) روزی میبخشی» سوره آل عمران، آیه ۲۷.</ref>،{{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ}}<ref>«آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>، {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است؛ بیگمان میداند که بر چه کارید و روزی که به سوی او بازگردانده میشوند آنان را از آنچه کردهاند آگاه میگرداند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۶۴.</ref> درباره آن نازل گردید.<ref>جامعالبیان، مج۲، ج۲، ص۴۶۳ـ۴۶۴؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۴۶ و ۷۲۶؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶ـ۱۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶ـ۷۸.</ref> اهمیت این نبرد بدان جهت است که [[دشمن]] با آنکه همه توان خود را بهکار بسته بود، [[شکست]] خورد و برای همیشه [[توانایی]] خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد؛ چنانکه پیامبر {{صل}} پس از [[شکست]] دشمن فرمود: "از این پس ما به آنان [[حمله]] میبریم نه آنان به ما"<ref>{{متن حدیث|الان نغروهم وَ لَا يغزوننا}}؛ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۲۴۷؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج۱، ص۴۴۸.</ref> | [[احزاب]] یکی از سه [[جنگ]] بزرگ [[مشرکان]] ([[بدر]]، [[اُحُد]]، [[خندق]]) بر ضدّ [[مسلمانان]] بود که بهسبب حضور شماری از [[قبایل]] مهم و معتبر منطقه در این [[نبرد]]، "احزاب" نام گرفت و از آن رو که [[پیامبر]] {{صل}} و مسلمانان برای [[مبارزه]] با آنان در مناطق حساس [[مدینه]] خندق کندند، به "خندق" نیز [[شهرت]] یافت. خندق واژهای [[فارسی]] است که به [[زبان عربی]] وارد شده است.<ref>لسانالعرب، ج۴، ص۲۲۸.</ref> برخی آن را معرّب «کَنْده» و بهمعنای کانال پیرامون دیوار [[شهر]] میدانند.<ref> القاموس المحیط، ج۲، ص۱۱۷۰.</ref> در [[متون دینی]] و [[تاریخی]] از این جنگ به هر دو نام یادشده است؛<ref>الکامل، ج۲، ص۱۷۸؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۶؛ فتحالباری، ج۷، ص۳۰۲؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۳۳.</ref> هرچند، در مواردی، اولی بر دومی رجحان یافته است. این [[پیکار]] نزد مسلمانان چنان اهمیت داشت که سال وقوع آن را "عامالاحزاب" نامیدند و بعدها سورهای از [[قرآن]] نیز بدان نامیده و شماری از [[آیات قرآن]] از جمله [[آیات]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا }}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛ و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند. و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند. بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛ در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند. بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند. و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید. و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.</ref> و نیز آیات {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}}<ref>«از شب میکاهی و به روز میافزایی و از روز میکاهی و به شب میافزایی؛ و زنده را از مرده و مرده را از زنده بر میآوری و به هر که بخواهی بیحساب (و شمار) روزی میبخشی» سوره آل عمران، آیه ۲۷.</ref>،{{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ}}<ref>«آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.</ref>، {{متن قرآن|أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است؛ بیگمان میداند که بر چه کارید و روزی که به سوی او بازگردانده میشوند آنان را از آنچه کردهاند آگاه میگرداند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۶۴.</ref> درباره آن نازل گردید.<ref>جامعالبیان، مج۲، ج۲، ص۴۶۳ـ۴۶۴؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۴۶ و ۷۲۶؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۸۶ـ۱۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶ـ۷۸.</ref> اهمیت این نبرد بدان جهت است که [[دشمن]] با آنکه همه توان خود را بهکار بسته بود، [[شکست]] خورد و برای همیشه [[توانایی]] خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد؛ چنانکه پیامبر {{صل}} پس از [[شکست]] دشمن فرمود: "از این پس ما به آنان [[حمله]] میبریم نه آنان به ما"<ref>{{متن حدیث|الان نغروهم وَ لَا يغزوننا}}؛ المواهب اللدنیه، ج۱، ص۲۴۷؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج۱، ص۴۴۸.</ref> | ||
در سال، ماه و [[روز]] نبرد احزاب [[اختلاف]] است؛ برخی آن را در [[شوال]] [[سال چهارم هجری]]، یک سال پس از [[غزوه]] اُحُد دانستهاند.<ref>اعلام الوری، ص۵۹۹؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶.</ref> این قول را به موسیبن [[عقبه]] و دیگران منسوب میدانند.<ref> دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۷۸.</ref> [[بخاری]] در [[تأیید]] این [[رأی]] از ابنعمر [[نقل]] کرده است که من در [[نبرد]] [[احد]] چون ۱۴ ساله بودم اجازه شرکت نیافتم؛ اما در [[خندق]] که ۱۵ ساله شدم ازطرف [[پیامبر]] {{صل}} اجازه یافتم <ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۰.</ref>. ابنحبیب نیز خندق را یک سال پس از [[احد]] میداند.<ref>المحبّر، ص۱۰.</ref> وی [[پنجشنبه]] دهم [[شوال]] را آغاز [[جنگ]] و [[شنبه]] اول [[ذیقعده]] را پایان آن ذکر میکند.<ref> المحبّر، ص۱۱۳.</ref> برخی [[پژوهش گران]] معاصر این رأی را ترجیح دادهاند.<ref>الصحیح من سیره، ج۹، ص۳۶ـ۴۱.</ref> دیگر [[مورخان]]، [[زمان]] نبرد را دو سال پس از احد و در [[سال پنجم هجرت]] میدانند؛<ref> المصنّف، ج۵، ص۳۶۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۷۶.</ref> چنانکه ابنسلاّم با نقل سخنی از ابنعمر که من در احد سیزده ساله بودم که پیامبر حضور مرا نپذیرفت؛ ولی در خندق، در ۱۵ سالگی شرکت جستم، بر این قول صحه میگذارد؛<ref> غریب الحدیث، ج۳، ص۲۹۰.</ref> هر چند برخی، آن را در ماه شوال <ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۷۸.</ref> و برخی دیگر در شنبه هشتم ذیقعده ذکر میکنند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۷.</ref> [[بیهقی]] نیز این واقعه را در [[سال پنجم هجری]] و [[یعقوبی]] زمان آن را ۵۵ ماه پس از [[هجرت]] گزارش کرده است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۵.</ref> با توجه به قراین و منابع، این دیدگاه که مشهورتر است، صحیحتر بهنظر میرسد؛ چنانکه [[ابنکثیر]] آن را ترجیح داده است.<ref>البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶ـ۷۷؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج۱، ص۴۳۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | در سال، ماه و [[روز]] نبرد احزاب [[اختلاف]] است؛ برخی آن را در [[شوال]] [[سال چهارم هجری]]، یک سال پس از [[غزوه]] اُحُد دانستهاند.<ref>اعلام الوری، ص۵۹۹؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶.</ref> این قول را به موسیبن [[عقبه]] و دیگران منسوب میدانند.<ref> دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۳؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۷۸.</ref> [[بخاری]] در [[تأیید]] این [[رأی]] از ابنعمر [[نقل]] کرده است که من در [[نبرد]] [[احد]] چون ۱۴ ساله بودم اجازه شرکت نیافتم؛ اما در [[خندق]] که ۱۵ ساله شدم ازطرف [[پیامبر]] {{صل}} اجازه یافتم <ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۰.</ref>. ابنحبیب نیز خندق را یک سال پس از [[احد]] میداند.<ref>المحبّر، ص۱۰.</ref> وی [[پنجشنبه]] دهم [[شوال]] را آغاز [[جنگ]] و [[شنبه]] اول [[ذیقعده]] را پایان آن ذکر میکند.<ref> المحبّر، ص۱۱۳.</ref> برخی [[پژوهش گران]] معاصر این رأی را ترجیح دادهاند.<ref>الصحیح من سیره، ج۹، ص۳۶ـ۴۱.</ref> دیگر [[مورخان]]، [[زمان]] نبرد را دو سال پس از احد و در [[سال پنجم هجرت]] میدانند؛<ref> المصنّف، ج۵، ص۳۶۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۷۶.</ref> چنانکه ابنسلاّم با نقل سخنی از ابنعمر که من در احد سیزده ساله بودم که پیامبر حضور مرا نپذیرفت؛ ولی در خندق، در ۱۵ سالگی شرکت جستم، بر این قول صحه میگذارد؛<ref> غریب الحدیث، ج۳، ص۲۹۰.</ref> هر چند برخی، آن را در ماه شوال <ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۷۸.</ref> و برخی دیگر در شنبه هشتم ذیقعده ذکر میکنند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ المنتظم، ج۲، ص۳۱۷.</ref> [[بیهقی]] نیز این واقعه را در [[سال پنجم هجری]] و [[یعقوبی]] زمان آن را ۵۵ ماه پس از [[هجرت]] گزارش کرده است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۵.</ref> با توجه به قراین و منابع، این دیدگاه که مشهورتر است، صحیحتر بهنظر میرسد؛ چنانکه [[ابنکثیر]] آن را ترجیح داده است.<ref>البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶ـ۷۷؛ السیرةالنبویه، دحلان، ج۱، ص۴۳۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 266-267.</ref> | ||
== شکلگیری [[احزاب]] == | == شکلگیری [[احزاب]] == | ||
طراحان اصلی نبرد، عدهای از بزرگان [[یهود]]، از [[بنینضیر]] و [[بنیوائل]] چون [[سلام بن ابیالحقیق نَضْری]]، [[حیی بن اخطب نضری]]، [[کنانة بن ربیع بن ابیالحقیق]] و [[هوذة بن قیس وایلی]] و [[ابوعمار وایلی]] و دیگران، <ref>الثقات، ج۱، ص۲۶۴؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴.</ref> بودند؛ اینان بهویژه [[یهودیان بنینضیر]] که پیش از هجرت از موقعیت بالایی برخوردار بوده و پس از [[پیمان شکنی]]، از [[مدینه]] [[رانده شده]]،<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۸۸.</ref> در [[خیبر]] [[پناه]] گرفتند و بر آن شدند تا به هر طریقی [[مسلمانان]] و [[پیامبر]] را از پای درآورند؛<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۷۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref> بدین منظور با [[سفر]] به [[مکه]] و ترجیح [[آیین]] [[مشرکان قریش]] بر [[رسالت پیامبر]]، آنان را به [[جنگ]] با مسلمانان فراخواندند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۰ـ۹۱؛ عیونالاثر، ج۲، ص۸۳ـ۸۴.</ref> و با اعلام [[همراهی]] و [[همکاری]] و<ref> المیزان، ج۱۶، ص۲۹۲؛ الثقات، ج۲، ص۸۳.</ref> [[یادآوری]] خاطرات تلخ و [[ناگواری]] که مسلمانان برای [[قریش]] پیش آورده بودند، آنان را به سرعت [[عمل]] [[ترغیب]] کردند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۴.</ref> گفتهاند که [[آیات]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا }}<ref>«آیا به کسانی که بهرهای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریستهای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران میگویند که اینان رهیافتهتر از مؤمنانند؟! آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت. آیا ایشان را بهرهای از فرمانروایی است؟ که در آن صورت سر سوزنی به کسی (چیزی) نمیدهند. یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم. پس برخی از آنها به آن ایمان آوردند و برخی از ایشان روی از آن برتافتند و (برافروختن) آتش فروزان را، دوزخ بس» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۵.</ref> درباره همین [[یهودیان]] نازل شده که برخلاف [[باور]] و دادههای [[کتاب آسمانی]] خود به [[حقانیت]] [[مشرکان]] نظر دادهاند؛<ref>اسباب النزول، ص۱۳۰؛ جامعالبیان، مج۴، ج۵، ص۱۸۲؛ لباب النقول، ص۵۹ـ۶۰.</ref> گرچه قول به [[نزول]] این آیات در غیر این مورد، در [[منابع تفسیری]] اندک نیست.<ref> الدرالمنثور، ج۲، ص۵۶۲ـ۵۶۴؛ التبیان ج۳، ص۲۲۳ـ۲۲۵؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۹۲.</ref> یهودیان در کنار [[کعبه]] با قریش [[پیمان]] بسته، [[سوگند]] [[وفاداری]] یادکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲.</ref> [[ابوسفیان]] با شنیدن این سخنان و پس از [[اطمینان]] از [[انگیزه]] [[جنگافروزی]] یهودیان علیه پیامبر و مسلمانان، [[آمادگی]] خویش را اعلام کرد. سران [[بنینضیر]] [[بنیسلیم]] را به همراهی با قریش [[دعوت]] کردند و [[غطفان]] را با [[تطمیع]] محصول یک سال خرمای خیبر، به مساعدت فراخواندند؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲ـ۴۴۳.</ref> بدینگونه لشکری انبوه فراهم گردید.<ref> زاد المسیر، ج۶، ص۳۵۶.</ref> [[یعقوبی]] برخلاف نظر همگان، [[قریش]] را طراح اصلی جنگ دانسته و بر آن است که آنان سفیرانی بهسوی [[یهود]] و دیگر [[قبایل]] فرستاده، آنان را به جنگ علیه [[رسول خدا]] و مسلمانان [[تشویق]] کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> به هر روی، [[ابوسفیان]] [[پرچم]] [[جنگ]] را در [[دارالندوه]] برپا کرده، به [[عثمان بن طلحه]] از [[بنیعبدالدار]] (صاحبان لواء) سپرد و با ۴۰۰۰ جنگآور، ۳۰۰ اسب و ۱۵۰۰ <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref> شتر از [[مکه]] حرکت کرده و در مرّالظهران فرود آمد. دیگر تیرهها از [[بنیسلیم]]، [[اسلم]]، [[اشجع]]، [[بنیمره]]، [[کنانه]]، [[فزاره]] و [[غطفان]] نیز به آنان پیوستند و سپاهی ۱۰۰۰۰ نفری فراهم آمد.<ref> تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۷.</ref> [[فرماندهی]] و شمار [[احزاب]] با اندک [[اختلاف]] چنین است: بنیسلیم با ۷۰۰ نفر به فرماندهی [[پدر]] [[ابوالاعور سلمی]]، [[بنیاسد]] با فرماندهی [[طلیحه بن خویلد اسدی]]، بنیفزاره بهطور کامل با ۱۰۰۰ شتر به فرماندهی عُیَینَة بن حِصْن فَزاری، اشجع با ۴۰۰ نفر به فرماندهی مسعودبن رُخَیله و بنیمُرَّة با ۴۰۰ نفر و فرماندهی [[حارث بن عوف]]. مجموع [[سپاه]] به سه [[لشکر]] تقسیم و فرماندهی کل به ابوسفیان واگذار شد؛<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۰ـ۵۱؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۳ـ۴۴۴.</ref> سپس بهسوی [[مدینه]] حرکت کردند. [[مسعودی]] شمار سپاه احزاب را ۲۴۰۰۰ نفر میداند.<ref> التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref> با توجه به تیرههای شرکت کننده شمار [[قطعی]] یا تقریبی آنها، با این دیدگاه نمیسازد؛ هرچند واقدی [[نقل]] کرده که حارثبن [[عوف]] از بزرگان بنیمره در مرّالظهران جلوی قومش را گرفت و از آنان خواست تا بهسوی [[محمد]] {{صل}} نروند؛ اما خود آن را نپذیرفته، از حضور آنان در جنگ و هجو [[حسان بن ثابت]] شاعر معروف [[مسلمان]] علیه حارث سخن دارد.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | طراحان اصلی نبرد، عدهای از بزرگان [[یهود]]، از [[بنینضیر]] و [[بنیوائل]] چون [[سلام بن ابیالحقیق نَضْری]]، [[حیی بن اخطب نضری]]، [[کنانة بن ربیع بن ابیالحقیق]] و [[هوذة بن قیس وایلی]] و [[ابوعمار وایلی]] و دیگران، <ref>الثقات، ج۱، ص۲۶۴؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴.</ref> بودند؛ اینان بهویژه [[یهودیان بنینضیر]] که پیش از هجرت از موقعیت بالایی برخوردار بوده و پس از [[پیمان شکنی]]، از [[مدینه]] [[رانده شده]]،<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۰؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۸۸.</ref> در [[خیبر]] [[پناه]] گرفتند و بر آن شدند تا به هر طریقی [[مسلمانان]] و [[پیامبر]] را از پای درآورند؛<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۷۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref> بدین منظور با [[سفر]] به [[مکه]] و ترجیح [[آیین]] [[مشرکان قریش]] بر [[رسالت پیامبر]]، آنان را به [[جنگ]] با مسلمانان فراخواندند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۰ـ۹۱؛ عیونالاثر، ج۲، ص۸۳ـ۸۴.</ref> و با اعلام [[همراهی]] و [[همکاری]] و<ref> المیزان، ج۱۶، ص۲۹۲؛ الثقات، ج۲، ص۸۳.</ref> [[یادآوری]] خاطرات تلخ و [[ناگواری]] که مسلمانان برای [[قریش]] پیش آورده بودند، آنان را به سرعت [[عمل]] [[ترغیب]] کردند.<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۴.</ref> گفتهاند که [[آیات]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا }}<ref>«آیا به کسانی که بهرهای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریستهای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران میگویند که اینان رهیافتهتر از مؤمنانند؟! آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت. آیا ایشان را بهرهای از فرمانروایی است؟ که در آن صورت سر سوزنی به کسی (چیزی) نمیدهند. یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم. پس برخی از آنها به آن ایمان آوردند و برخی از ایشان روی از آن برتافتند و (برافروختن) آتش فروزان را، دوزخ بس» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۵.</ref> درباره همین [[یهودیان]] نازل شده که برخلاف [[باور]] و دادههای [[کتاب آسمانی]] خود به [[حقانیت]] [[مشرکان]] نظر دادهاند؛<ref>اسباب النزول، ص۱۳۰؛ جامعالبیان، مج۴، ج۵، ص۱۸۲؛ لباب النقول، ص۵۹ـ۶۰.</ref> گرچه قول به [[نزول]] این آیات در غیر این مورد، در [[منابع تفسیری]] اندک نیست.<ref> الدرالمنثور، ج۲، ص۵۶۲ـ۵۶۴؛ التبیان ج۳، ص۲۲۳ـ۲۲۵؛ مجمعالبیان، ج۳، ص۹۲.</ref> یهودیان در کنار [[کعبه]] با قریش [[پیمان]] بسته، [[سوگند]] [[وفاداری]] یادکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲.</ref> [[ابوسفیان]] با شنیدن این سخنان و پس از [[اطمینان]] از [[انگیزه]] [[جنگافروزی]] یهودیان علیه پیامبر و مسلمانان، [[آمادگی]] خویش را اعلام کرد. سران [[بنینضیر]] [[بنیسلیم]] را به همراهی با قریش [[دعوت]] کردند و [[غطفان]] را با [[تطمیع]] محصول یک سال خرمای خیبر، به مساعدت فراخواندند؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۲ـ۴۴۳.</ref> بدینگونه لشکری انبوه فراهم گردید.<ref> زاد المسیر، ج۶، ص۳۵۶.</ref> [[یعقوبی]] برخلاف نظر همگان، [[قریش]] را طراح اصلی جنگ دانسته و بر آن است که آنان سفیرانی بهسوی [[یهود]] و دیگر [[قبایل]] فرستاده، آنان را به جنگ علیه [[رسول خدا]] و مسلمانان [[تشویق]] کردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> به هر روی، [[ابوسفیان]] [[پرچم]] [[جنگ]] را در [[دارالندوه]] برپا کرده، به [[عثمان بن طلحه]] از [[بنیعبدالدار]] (صاحبان لواء) سپرد و با ۴۰۰۰ جنگآور، ۳۰۰ اسب و ۱۵۰۰ <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات، ج۲، ص۵۰.</ref> شتر از [[مکه]] حرکت کرده و در مرّالظهران فرود آمد. دیگر تیرهها از [[بنیسلیم]]، [[اسلم]]، [[اشجع]]، [[بنیمره]]، [[کنانه]]، [[فزاره]] و [[غطفان]] نیز به آنان پیوستند و سپاهی ۱۰۰۰۰ نفری فراهم آمد.<ref> تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۷.</ref> [[فرماندهی]] و شمار [[احزاب]] با اندک [[اختلاف]] چنین است: بنیسلیم با ۷۰۰ نفر به فرماندهی [[پدر]] [[ابوالاعور سلمی]]، [[بنیاسد]] با فرماندهی [[طلیحه بن خویلد اسدی]]، بنیفزاره بهطور کامل با ۱۰۰۰ شتر به فرماندهی عُیَینَة بن حِصْن فَزاری، اشجع با ۴۰۰ نفر به فرماندهی مسعودبن رُخَیله و بنیمُرَّة با ۴۰۰ نفر و فرماندهی [[حارث بن عوف]]. مجموع [[سپاه]] به سه [[لشکر]] تقسیم و فرماندهی کل به ابوسفیان واگذار شد؛<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۰ـ۵۱؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۳ـ۴۴۴.</ref> سپس بهسوی [[مدینه]] حرکت کردند. [[مسعودی]] شمار سپاه احزاب را ۲۴۰۰۰ نفر میداند.<ref> التنبیه و الاشراف، ص۲۱۶.</ref> با توجه به تیرههای شرکت کننده شمار [[قطعی]] یا تقریبی آنها، با این دیدگاه نمیسازد؛ هرچند واقدی [[نقل]] کرده که حارثبن [[عوف]] از بزرگان بنیمره در مرّالظهران جلوی قومش را گرفت و از آنان خواست تا بهسوی [[محمد]] {{صل}} نروند؛ اما خود آن را نپذیرفته، از حضور آنان در جنگ و هجو [[حسان بن ثابت]] شاعر معروف [[مسلمان]] علیه حارث سخن دارد.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۳؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 267-269.</ref> | ||
== حفر [[خندق]] == | == حفر [[خندق]] == | ||
پیش از آنکه "احزاب" وارد مدینه شوند، [[پیامبر]] {{صل}} از طریق سوارانی از [[خزاعه]] که طی ۴ [[روز]] [[راه]] مکه به مدینه را طی کردند، خبر [[حمله]] [[دشمن]] را بهدست آورد؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و آنگاه با [[اعلان]] آن به [[مسلمانان]] و توصیه به [[پایداری]] و [[پارسایی]]، همچون دیگر [[نبردها]]، با آنان به [[مشورت]] نشست که آیا از مدینه خارج شوند یا در [[شهر]] بمانند و خندقی حفر نمایند، یا در نزدیکی [[کوه]] سَلْع جای گیرند و با [[دشمن]] به [[جهاد]] برخیزند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۱ـ۶۳۲.</ref> هرکس پیشنهادی مطرح کرد. [[سلمان]] که به تازگی [[آزاد]] شده و به [[پیامبر]] پیوسته بود و برای اولین بار در [[جنگ]] حضور مییافت،<ref>المنتخب، ص۳۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> بنابر روشهای تدافعی متداول در [[ایران]]، <ref>البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۷؛ الروض الانف، ج۶، ص۳۰۶.</ref> طرح [[خندق]] را ارائه داد <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲؛ ص۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴؛ تجارب الامم، ج۱، ص۱۴۹.</ref> که مایه [[شگفتی]] همگان شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵.</ref> برخی برآنند که پیشنهاد حفر خندق از [[ناحیه]] خود پیامبر {{صل}} بوده است؛ چنانکه از طرح برنامه [[دفاعی]] آن [[حضرت]] چنین برمیآید <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵.</ref> و در پاسخ [[نامه]] [[رسولخدا]] به [[ابوسفیان]] نیز صریحاً به آن اشاره شده است؛<ref> المغازی، ج۲، ص۴۹۳.</ref> بنابراین، نقش سلمان صرفاً بیان [[حکمت]] آن بوده است.<ref>الصحیح من سیره، ج۹، ص۸۱ـ۸۲.</ref> هرچند انتساب این پیشنهاد به سلمان در [[منابع اسلامی]] [[شهرت]] دارد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص۲۱۶؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۷.</ref> به هر روی، پیامبر {{صل}} جهت [[شناسایی]] محل استقرار، از [[مدینه]] بیرون رفتند. | پیش از آنکه "احزاب" وارد مدینه شوند، [[پیامبر]] {{صل}} از طریق سوارانی از [[خزاعه]] که طی ۴ [[روز]] [[راه]] مکه به مدینه را طی کردند، خبر [[حمله]] [[دشمن]] را بهدست آورد؛<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و آنگاه با [[اعلان]] آن به [[مسلمانان]] و توصیه به [[پایداری]] و [[پارسایی]]، همچون دیگر [[نبردها]]، با آنان به [[مشورت]] نشست که آیا از مدینه خارج شوند یا در [[شهر]] بمانند و خندقی حفر نمایند، یا در نزدیکی [[کوه]] سَلْع جای گیرند و با [[دشمن]] به [[جهاد]] برخیزند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۱ـ۶۳۲.</ref> هرکس پیشنهادی مطرح کرد. [[سلمان]] که به تازگی [[آزاد]] شده و به [[پیامبر]] پیوسته بود و برای اولین بار در [[جنگ]] حضور مییافت،<ref>المنتخب، ص۳۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> بنابر روشهای تدافعی متداول در [[ایران]]، <ref>البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۷؛ الروض الانف، ج۶، ص۳۰۶.</ref> طرح [[خندق]] را ارائه داد <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲؛ ص۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴؛ تجارب الامم، ج۱، ص۱۴۹.</ref> که مایه [[شگفتی]] همگان شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵.</ref> برخی برآنند که پیشنهاد حفر خندق از [[ناحیه]] خود پیامبر {{صل}} بوده است؛ چنانکه از طرح برنامه [[دفاعی]] آن [[حضرت]] چنین برمیآید <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵.</ref> و در پاسخ [[نامه]] [[رسولخدا]] به [[ابوسفیان]] نیز صریحاً به آن اشاره شده است؛<ref> المغازی، ج۲، ص۴۹۳.</ref> بنابراین، نقش سلمان صرفاً بیان [[حکمت]] آن بوده است.<ref>الصحیح من سیره، ج۹، ص۸۱ـ۸۲.</ref> هرچند انتساب این پیشنهاد به سلمان در [[منابع اسلامی]] [[شهرت]] دارد.<ref> تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص۲۱۶؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۷.</ref> به هر روی، پیامبر {{صل}} جهت [[شناسایی]] محل استقرار، از [[مدینه]] بیرون رفتند. | ||
[[گزینش]] منطقه شمالی مدینه که به عنوان میدان نمایشی برای کارهای نظامی [[سپاه اسلام]] بود، از نظر نظامی درست بود؛ زیرا تنها ناحیه [[بازی]] بود که هر سپاهی که قصد مدینه را داشت به ناچار از آنجا میگذشت و جز آن سمت، دیگر اطراف مدینه بهوسیله درختان خرما و درختان انبوه دیگر و بناهای متصل به هم و موانع طبیعی چون سنگلاخهای واقم، [[حرّه]] و بِرّه و کوه عسیر احاطه شده بود که به نیروی [[احزاب]] اجازه [[اقدام]] مطلوب، یا امکان دست یازیدن به مانورهای وسیع را نمیداد. و در نتیجه میبایست از شمال به مدینه [[هجوم]] ببرند و این همان جهتی بود که [[پیغمبر اسلام]] [[دستور]] حفر خندق و [[دفاع]] از آن را داد.<ref> پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۱.</ref> گفتهاند که [[پیامبر]] [[خندق]] را از اجُم الشَّیخین از طرف [[بنیحارثه]] خطکشی کرد تا به مَذاد رسید؛ سپس حفر آن را، [[مهاجران]] از [[ناحیه]] راتج تا [[کوه]] ذُباب، و [[انصار]] از ناحیه ذُباب تا [[جبل]] بنیعبید، و [[طایفه]] بنیعبدالاشهل از انصار از ناحیه راتج تا پشت [[مسجد]]، واقع در پشت کوه سلع، و [[بنیدینار]] از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل [[خانه]] ابن ابیالجَنوب بهدست گرفتند و با تلاش شبانهروزی، در ۶ [[روز]] آن را به پایان رساندند.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> پیامبر {{صل}} در آغاز حفر خندق، [[مسلمانان]] را به تلاش و [[کوشش]] فراخواند و به آنان درصورت [[پایداری]]، [[وعده]] [[پیروزی]] داد <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و خود نیز برای [[ترغیب]] مسلمانان، با تمام توان کار میکرد و با [[فروتنی]] توصیف نشدنی، [[خاک]] بر پشت خود حمل میکرد؛ بهگونهای که تمام لباسش خاکآلود میشد.<ref>سبلالهدی، ج۴، ص۳۶۵؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۹.</ref> [[رسولخدا]] در ضمن کار [[رجز]] میخواند و چون انصار میخواندند: {{عربی|"نحن الذین بایعوا محمداً على الجهاد ما بقينا أَبداً"}}، میفرمود: {{متن حدیث|لاَ عَيْشَ إِلاَّ عَيْشُ اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ اَلْمُهَاجِرِينَ}}.<ref> الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۴۸؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۳۴ـ۴۳۵.</ref> پیامبر {{صل}} برای اینکه مسلمانان دچار مشکل نشوند، از هرگونه حرکت تنشزا جلوگیری میفرمود. [[کعب بن مالک]] شاعر، [[نقل]] میکند که ما بنیسلمهایها که در یک طرف بودیم، رجز میخواندیم و حفر میکردیم. رسولخدا خواسته بود تا چیزی نسرایم. از حسّان شاعر نیز چنین خواسته بود تا مایه سرشکستگی و رنجش دیگران نشود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۷.</ref> مسلمانان تا زمانی که | [[گزینش]] منطقه شمالی مدینه که به عنوان میدان نمایشی برای کارهای نظامی [[سپاه اسلام]] بود، از نظر نظامی درست بود؛ زیرا تنها ناحیه [[بازی]] بود که هر سپاهی که قصد مدینه را داشت به ناچار از آنجا میگذشت و جز آن سمت، دیگر اطراف مدینه بهوسیله درختان خرما و درختان انبوه دیگر و بناهای متصل به هم و موانع طبیعی چون سنگلاخهای واقم، [[حرّه]] و بِرّه و کوه عسیر احاطه شده بود که به نیروی [[احزاب]] اجازه [[اقدام]] مطلوب، یا امکان دست یازیدن به مانورهای وسیع را نمیداد. و در نتیجه میبایست از شمال به مدینه [[هجوم]] ببرند و این همان جهتی بود که [[پیغمبر اسلام]] [[دستور]] حفر خندق و [[دفاع]] از آن را داد.<ref> پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۱.</ref> گفتهاند که [[پیامبر]] [[خندق]] را از اجُم الشَّیخین از طرف [[بنیحارثه]] خطکشی کرد تا به مَذاد رسید؛ سپس حفر آن را، [[مهاجران]] از [[ناحیه]] راتج تا [[کوه]] ذُباب، و [[انصار]] از ناحیه ذُباب تا [[جبل]] بنیعبید، و [[طایفه]] بنیعبدالاشهل از انصار از ناحیه راتج تا پشت [[مسجد]]، واقع در پشت کوه سلع، و [[بنیدینار]] از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل [[خانه]] ابن ابیالجَنوب بهدست گرفتند و با تلاش شبانهروزی، در ۶ [[روز]] آن را به پایان رساندند.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> پیامبر {{صل}} در آغاز حفر خندق، [[مسلمانان]] را به تلاش و [[کوشش]] فراخواند و به آنان درصورت [[پایداری]]، [[وعده]] [[پیروزی]] داد <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و خود نیز برای [[ترغیب]] مسلمانان، با تمام توان کار میکرد و با [[فروتنی]] توصیف نشدنی، [[خاک]] بر پشت خود حمل میکرد؛ بهگونهای که تمام لباسش خاکآلود میشد.<ref>سبلالهدی، ج۴، ص۳۶۵؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۹.</ref> [[رسولخدا]] در ضمن کار [[رجز]] میخواند و چون انصار میخواندند: {{عربی|"نحن الذین بایعوا محمداً على الجهاد ما بقينا أَبداً"}}، میفرمود: {{متن حدیث|لاَ عَيْشَ إِلاَّ عَيْشُ اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ اَلْمُهَاجِرِينَ}}.<ref> الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۴۸؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۳۴ـ۴۳۵.</ref> پیامبر {{صل}} برای اینکه مسلمانان دچار مشکل نشوند، از هرگونه حرکت تنشزا جلوگیری میفرمود. [[کعب بن مالک]] شاعر، [[نقل]] میکند که ما بنیسلمهایها که در یک طرف بودیم، رجز میخواندیم و حفر میکردیم. رسولخدا خواسته بود تا چیزی نسرایم. از حسّان شاعر نیز چنین خواسته بود تا مایه سرشکستگی و رنجش دیگران نشود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۷.</ref> مسلمانان تا زمانی که پیامبردست از کار نمیکشید، کار میکردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> [[زمان]] حفر خندق چندان روشن نیست؛ اما برخی با توجه به چند عنصر، برآنند که مسلمانان در مدت ۹ یا ۱۰ روز آن را کندهاند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۳.</ref> از طول، عرض و عمق خندق نیز اطلاعی در دست نیست. به [[استنباط]] برخی نویسندگان، طول خندق در حدود ۵ / ۵ کیلومتر و عرض و عمق آن بهاندازهای بود که سواره یا پیادهای نتواند از آن بجهد، یا ازسویی پایین برود و از سوی دیگر بالا بیاید. شاید حدود ۱۰ متر عرض و ۵ متر عمق داشته است.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، ص۳۸۲.</ref> برخی محققان طول [[خندق]] را حدود ۵۰۰۰ ذرع و عرض آن را ۹ ذرع و عمق آن را ۷ ذرع، دانسته به هر ۱۰ تن جنگجو، بهطور معدل ۴۰ ذرع<ref>پیامبر و آیین نبرد، ص۳۸۲.</ref> از جهت طول میرسید. دیگران طول خندق را تقریباً ۵ / ۵ کیلومتر، عرض آن را ۵ / ۴ و متوسط عمق آن را سه متر و اندی [[محاسبه]] کردهاند، و هرفردی عملاً کندن سه متر مربع را عهدهدار بوده است.<ref>غزوة الخندق، ص۷۶.</ref> هرچند از نظر واقدی خندق به قامت یک [[انسان]] بود؛<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۶.</ref> ولی معلوم نیست این عمق در تمام طول خندق رعایت شده باشد. | ||
دستهای از [[منافقان]]، به رغم [[دستور پیامبر]] {{صل}}، با [[سستی]] و کندی کار میکردند و گاه بدون اجازه [[پیامبر]] و پنهانی نزد [[خانواده]] خویش میرفتند؛ ولی [[مؤمنان]] جز به [[ضرورت]] و با اجازه پیامبر محل کار را ترک نمیکردند و پس از انجام کار خود بیدرنگ به محل کار بازمیگشتند.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۹؛ جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۳۴.</ref> [[خداوند]] درباره اینان فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خواستند به هر یک از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۶۲.</ref>؛ سپس درباره منافقانی که بدون [[اذن]] دست از کار میکشیدند و میرفتند فرموده است: {{متن قرآن|لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳-۶۴.</ref> در حفر [[خندق]]، هر یک از [[قبایل]] [[انصار]] و [[مهاجران]] بر سر [[سلمان]] که مردی [[قوی]] و پرکار بود <ref> تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۴۰۸.</ref> به [[نزاع]] برخاسته و سلمان را از خود میدانستند؛ ولی [[رسولخدا]] فرمود: سلمان از ما [[اهلبیت]] است.<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱ـ۹۲.</ref> به [[نقل]] [[جابر بن عبدالله]]، او در حفر خندق به [[تنهایی]] ۵ ذرع در ۵ ذرع را کند و پس از [[فراغت]] در [[تأیید]] نظر پیامبر، {{عربی|"لا عیشَ إِلاّ عیشُ الآخره"}}، را تکرار کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۷.</ref> در حفر خندق [[مسلمانان]] با صخرهای مواجه شدند که شکستن آن غیر ممکن بود؛ ازاینرو سلمان نزد پیامبر رفت تا چارهای بیندیشد، یا مسیر خندق را [[تغییر]] دهد. به نقل [[حذیفه]] پیامبر {{صل}} با سه ضربه کلنگ، سنگ را [[شکست]] و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانان[[تکبیر]] گفتند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۶۲ـ۶۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۹.</ref> سلمان که با چشمانش نورها را میپایید از [[حضرت]] در این مورد پرسید. پیامبر {{صل}} فرمود: که در یکی از آن نورها، مداینکسری و شهرهای آن و در دیگری بلاد [[روم]] و [[شام]] و در سومی [[یمن]] و قصرهای آن برایم آشکار شد.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۹ـ۴۰۰.</ref> و سپس به وصف قصرهای [[مداین]] پرداخت؛ بهگونهای که گویا آن را از نزدیک دیدهبود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰.</ref> این خبر حکایت از [[گسترش اسلام]] در این مناطق داشت. [[بیهقی]] مواردی از پیشگوییهای متعدد [[پیامبر]] را به هنگام حفر [[خندق]] ذکر کردهاست.<ref>دلایل النبوه، ص۴۱۵ـ۴۲۱.</ref> این [[پیشگوییها]] چنان بشارتآمیز بود که چون [[مؤمنان]]، [[سپاه]] [[احزاب]] را دیدند گفتند: {{متن قرآن|وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا}}<ref>«و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود» سوره احزاب، آیه ۲۲.</ref>.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸۸؛ التبیان، ج۸، ص۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۰۳.</ref> پس از حفر خندق برای آن، معبرهایی قرار دادند و بر هر معبر، نگهبانانی گماشته، فرماندهی نگهبانان را به [[زبیر بن عوام]] سپردند.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> | دستهای از [[منافقان]]، به رغم [[دستور پیامبر]] {{صل}}، با [[سستی]] و کندی کار میکردند و گاه بدون اجازه [[پیامبر]] و پنهانی نزد [[خانواده]] خویش میرفتند؛ ولی [[مؤمنان]] جز به [[ضرورت]] و با اجازه پیامبر محل کار را ترک نمیکردند و پس از انجام کار خود بیدرنگ به محل کار بازمیگشتند.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۹؛ جامعالبیان، مج۱۰، ج۱۸، ص۲۳۴.</ref> [[خداوند]] درباره اینان فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمیروند؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خواستند به هر یک از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۶۲.</ref>؛ سپس درباره منافقانی که بدون [[اذن]] دست از کار میکشیدند و میرفتند فرموده است: {{متن قرآن|لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳-۶۴.</ref> در حفر [[خندق]]، هر یک از [[قبایل]] [[انصار]] و [[مهاجران]] بر سر [[سلمان]] که مردی [[قوی]] و پرکار بود <ref> تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۴۰۸.</ref> به [[نزاع]] برخاسته و سلمان را از خود میدانستند؛ ولی [[رسولخدا]] فرمود: سلمان از ما [[اهلبیت]] است.<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱ـ۹۲.</ref> به [[نقل]] [[جابر بن عبدالله]]، او در حفر خندق به [[تنهایی]] ۵ ذرع در ۵ ذرع را کند و پس از [[فراغت]] در [[تأیید]] نظر پیامبر، {{عربی|"لا عیشَ إِلاّ عیشُ الآخره"}}، را تکرار کرد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۷.</ref> در حفر خندق [[مسلمانان]] با صخرهای مواجه شدند که شکستن آن غیر ممکن بود؛ ازاینرو سلمان نزد پیامبر رفت تا چارهای بیندیشد، یا مسیر خندق را [[تغییر]] دهد. به نقل [[حذیفه]] پیامبر {{صل}} با سه ضربه کلنگ، سنگ را [[شکست]] و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانان[[تکبیر]] گفتند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۶۲ـ۶۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۵۰؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۹.</ref> سلمان که با چشمانش نورها را میپایید از [[حضرت]] در این مورد پرسید. پیامبر {{صل}} فرمود: که در یکی از آن نورها، مداینکسری و شهرهای آن و در دیگری بلاد [[روم]] و [[شام]] و در سومی [[یمن]] و قصرهای آن برایم آشکار شد.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۳۹۹ـ۴۰۰.</ref> و سپس به وصف قصرهای [[مداین]] پرداخت؛ بهگونهای که گویا آن را از نزدیک دیدهبود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰.</ref> این خبر حکایت از [[گسترش اسلام]] در این مناطق داشت. [[بیهقی]] مواردی از پیشگوییهای متعدد [[پیامبر]] را به هنگام حفر [[خندق]] ذکر کردهاست.<ref>دلایل النبوه، ص۴۱۵ـ۴۲۱.</ref> این [[پیشگوییها]] چنان بشارتآمیز بود که چون [[مؤمنان]]، [[سپاه]] [[احزاب]] را دیدند گفتند: {{متن قرآن|وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا}}<ref>«و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود» سوره احزاب، آیه ۲۲.</ref>.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸۸؛ التبیان، ج۸، ص۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۰۳.</ref> پس از حفر خندق برای آن، معبرهایی قرار دادند و بر هر معبر، نگهبانانی گماشته، فرماندهی نگهبانان را به [[زبیر بن عوام]] سپردند.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> | ||
در حفر خندق [[عمار]] نیز چون دیگر [[مسلمانان]] میکوشید و بیش از دیگران کار میکرد و باری بیشتر برمیداشت. پیامبر {{صل}} درحالیکه [[خاک]] از سر و رویش میفشاند، فرمود: پسر [[سمیه]]! تو را گروه [[ستمگر]] خواهند کشت.<ref> البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۷۱.</ref> مسلمانان هشتم [[ذیقعده]] در محل مستقر شدند. شمار مسلمانان را ۷۰۰ <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref> نفر، ۱۰۰۰ <ref> وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا ۳۰۰۰ نفر <ref> الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۲۹؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۳.</ref> نوشتهاند، آنانکه شمار فراوان را ذکر کردهاند با این توجیه میپذیرند که در حفر خندق تنها مردان نبودند که کار میکردند، بلکه افراد ۱۴ساله به بالا نیز حضور داشتند.<ref> السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۶.</ref> اما اینان پساز حفر، به [[دستور پیامبر]] {{صل}} بازگشتند و شمار سپاه به حدود ۱۰۰۰ نفر کاهش یافت.<ref> غزوة الخندق، ص۹۰.</ref> پیامبر {{صل}} [[پرچم]] [[مهاجران]] را بهدست [[زید بن حارثه]] و [[پرچم]] [[انصار]] را بهدست [[سعد بن عباده]] داد.<ref> المنتظم، ج۲، ص۳۱۹.</ref> و [[عبدالله بن اممکتوم]] را به جای خویش در [[مدینه]] گذاشت <ref> المنتظم، ج۲، ص۳۱۸.</ref> و سپس بهسوی [[خندق]] رفت. سهتن از [[همسران پیامبر]] {{صل}} به نوبت در خندق بودند و بقیه در کوشک [[بنیحارثه]] که از همه مصونتر بود،<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۴.</ref> یا در مُسیر، برجی در [[بنیزریق]]، که سخت [[استوار]] بود، یا در [[برج]] فارع بودند.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۹؛ المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>[[زنان]] و [[فرزندان]] [[مسلمان]] در برجهای خود جای گرفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰ـ۴۵۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} [[خیمهگاه]] خویش را در ذُباب برپا کرد و درآنجا استقرار یافت.<ref> تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | در حفر خندق [[عمار]] نیز چون دیگر [[مسلمانان]] میکوشید و بیش از دیگران کار میکرد و باری بیشتر برمیداشت. پیامبر {{صل}} درحالیکه [[خاک]] از سر و رویش میفشاند، فرمود: پسر [[سمیه]]! تو را گروه [[ستمگر]] خواهند کشت.<ref> البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۷۱.</ref> مسلمانان هشتم [[ذیقعده]] در محل مستقر شدند. شمار مسلمانان را ۷۰۰ <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۱.</ref> نفر، ۱۰۰۰ <ref> وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا ۳۰۰۰ نفر <ref> الطبقات، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۲۹؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۳.</ref> نوشتهاند، آنانکه شمار فراوان را ذکر کردهاند با این توجیه میپذیرند که در حفر خندق تنها مردان نبودند که کار میکردند، بلکه افراد ۱۴ساله به بالا نیز حضور داشتند.<ref> السیرة الحلبیه، ج۲، ص۶۳۶.</ref> اما اینان پساز حفر، به [[دستور پیامبر]] {{صل}} بازگشتند و شمار سپاه به حدود ۱۰۰۰ نفر کاهش یافت.<ref> غزوة الخندق، ص۹۰.</ref> پیامبر {{صل}} [[پرچم]] [[مهاجران]] را بهدست [[زید بن حارثه]] و [[پرچم]] [[انصار]] را بهدست [[سعد بن عباده]] داد.<ref> المنتظم، ج۲، ص۳۱۹.</ref> و [[عبدالله بن اممکتوم]] را به جای خویش در [[مدینه]] گذاشت <ref> المنتظم، ج۲، ص۳۱۸.</ref> و سپس بهسوی [[خندق]] رفت. سهتن از [[همسران پیامبر]] {{صل}} به نوبت در خندق بودند و بقیه در کوشک [[بنیحارثه]] که از همه مصونتر بود،<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۵۴.</ref> یا در مُسیر، برجی در [[بنیزریق]]، که سخت [[استوار]] بود، یا در [[برج]] فارع بودند.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۹؛ المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>[[زنان]] و [[فرزندان]] [[مسلمان]] در برجهای خود جای گرفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۰ـ۴۵۱.</ref> [[پیامبر]] {{صل}} [[خیمهگاه]] خویش را در ذُباب برپا کرد و درآنجا استقرار یافت.<ref> تاریخ المدینه، ج۱، ص۶۲.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 269-273.</ref> | ||
== ورود [[مشرکان]] و محل استقرار آنان == | == ورود [[مشرکان]] و محل استقرار آنان == | ||
[[احزاب]] سه [[روز]] پس از [[فراغت]] [[مسلمانان]] از خندق، به مدینه رسیده، در منطقه رومه، بین جُرُف و زَغابه فرود آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۹.</ref>[[قریش]] و همراهانشان از تهامه و [[کنانه]] و [[یهود]] در رومه و وادیالعقیق، و [[غطفان]] و نجدیان در دامنه [[احد]] مستقر شدند <ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و [[چارپایان]] خود را در بیشهزارهای اطراف رها کردند؛ امّا کاهش نزولات آسمانی در آن سال از یک سو و برداشت یک ماه پیشتر محصولات زراعی از سوی دیگر، [[دشمن]] را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان مواجه ساخت.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> مشرکان هرچند به نوبت به معرکه آمده، پیرامون خندق اسب میتاختند؛ ولی [[رویارویی]] آنان با [[سپاه اسلام]] از حد پرتاپ سنگ و [[تیراندازی]] فراتر نمیرفت.<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۲؛ اعلام الوری، ص۱۰۰؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> مشرکان ۱۵،<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۰.</ref> ۲۰،<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا بیش از ۲۰ روز <ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴.</ref> یا یک ماه <ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۱۷.</ref> مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق در تکاپو بودند. [[عمروعاص]] و [[خالد بن ولید]] در گشت و گذار اطراف [[خندق]] باریکهای یافته، بر آن بودند تا هنگام [[غفلت]] [[مسلمانان]] جمعی را از خندق عبور دهند؛ اما مسلمانان با حراست و [[تیراندازی]]، آنان را منصرف ساخته و دور کردند و به پیشنهاد [[سلمان]]، به توسعه آن قسمت [[اقدام]] کردند. در این مدت، [[سختیها]] و [[مشکلات]]، هر دو طرف [[نبرد]] را در شرایط [[ناگواری]] قرار داد؛ مسلمانان در سرما و [[گرسنگی]]، شبانه [[روز]] از خندق [[مراقبت]] میکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۵ و ۴۷۴.</ref> فشار شبانهروزی [[دشمن]] نیز مزید بر علت بود؛ به حدی که به گفته [[محمد بن مسلمه]]، [[شب]] و روز مسلمانان یکی شده و [[خواب]] را از چشم آنان ربوده بود <ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | [[احزاب]] سه [[روز]] پس از [[فراغت]] [[مسلمانان]] از خندق، به مدینه رسیده، در منطقه رومه، بین جُرُف و زَغابه فرود آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۱۹.</ref>[[قریش]] و همراهانشان از تهامه و [[کنانه]] و [[یهود]] در رومه و وادیالعقیق، و [[غطفان]] و نجدیان در دامنه [[احد]] مستقر شدند <ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و [[چارپایان]] خود را در بیشهزارهای اطراف رها کردند؛ امّا کاهش نزولات آسمانی در آن سال از یک سو و برداشت یک ماه پیشتر محصولات زراعی از سوی دیگر، [[دشمن]] را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان مواجه ساخت.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴.</ref> مشرکان هرچند به نوبت به معرکه آمده، پیرامون خندق اسب میتاختند؛ ولی [[رویارویی]] آنان با [[سپاه اسلام]] از حد پرتاپ سنگ و [[تیراندازی]] فراتر نمیرفت.<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۲؛ اعلام الوری، ص۱۰۰؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> مشرکان ۱۵،<ref> المغازی، ج۲، ص۴۴۰.</ref> ۲۰،<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۱.</ref> یا بیش از ۲۰ روز <ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴.</ref> یا یک ماه <ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۱۷.</ref> مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق در تکاپو بودند. [[عمروعاص]] و [[خالد بن ولید]] در گشت و گذار اطراف [[خندق]] باریکهای یافته، بر آن بودند تا هنگام [[غفلت]] [[مسلمانان]] جمعی را از خندق عبور دهند؛ اما مسلمانان با حراست و [[تیراندازی]]، آنان را منصرف ساخته و دور کردند و به پیشنهاد [[سلمان]]، به توسعه آن قسمت [[اقدام]] کردند. در این مدت، [[سختیها]] و [[مشکلات]]، هر دو طرف [[نبرد]] را در شرایط [[ناگواری]] قرار داد؛ مسلمانان در سرما و [[گرسنگی]]، شبانه [[روز]] از خندق [[مراقبت]] میکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۵ و ۴۷۴.</ref> فشار شبانهروزی [[دشمن]] نیز مزید بر علت بود؛ به حدی که به گفته [[محمد بن مسلمه]]، [[شب]] و روز مسلمانان یکی شده و [[خواب]] را از چشم آنان ربوده بود <ref> المغازی، ج۲، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 273-274.</ref> | ||
== [[همراهی]] [[بنی قریظه]] و [[بحرانی]] شدن [[جنگ]] == | == [[همراهی]] [[بنی قریظه]] و [[بحرانی]] شدن [[جنگ]] == | ||
[[حیی بن اخطب]] از بزرگان [[بنینضیر]] که از آغاز [[وعده]] کرده بود تا [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] را با ۷۵۰ نیروی مسلح همراه [[احزاب]] سازد <ref> المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>، به درخواست [[ابوسفیان]]، نزد بنیقریظه رفت و از آنان خواست تا با [[نقض پیمان]] خود با [[پیامبر]] به [[یاری]] آنان در جنگ بیایند. بنیقریظه که در درون حصار [[مدینه]] میزیستند نخست وی را به قلعه خود [[راه]] ندادند؛<ref> الطبقات، ج۳، ص۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۴.</ref> اما در نهایت با او همراه شدند <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۳.</ref> و [[حیی]] [[پیمان]] [[نامه]] آنان را پاره کرد <ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۲۳.</ref> که ذیل [[آیه]] ۲۶{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا}}<ref>«و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا}}<ref>«و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۷.</ref> از آنان به عنوان [[اهلکتاب]] یاد شده است.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۸۰؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۵۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۸۶.</ref>[[نعیم بن مسعود]] خبر [[پیمانشکنی]] [[بنیقریظه]] را به [[رسولخدا]] داد <ref>السیر الکبیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و آنگاه [[پیامبر]] {{صل}} بزرگان [[اوس]]، ازجمله [[سعد بن معاذ]] و [[عبدالله بن رواحه]] را نزد آنان فرستاد تا آنان را از [[پیمان شکنی]] بازدارند؛ اما بنیقریظه با [[تندی]] و [[خشم]] با آنان برخورد کردند <ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۲۹.</ref> و برای [[هجوم]] شبانه به [[مسلمانان]]، از [[قریش]] و [[غطفان]] ۲۰۰۰ نیروی کمکی خواستند؛ ولی آنان هیچگونه [[همراهی]] نکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref> از این پس بنیقریظه به حملات ایذایی روی آوردند. پیامبر {{صل}} در پی خنثیسازی حرکت آنان [[سلمة بن اسلم|سَلَمَة بن اَسلم]] را با ۲۰۰ مرد و زیدبن [[حارثه]] را با ۳۰۰ مرد فرستاد، تا از محلههای [[مدینه]] نگهبانی داده، با [[تکبیر]] حضور خود را اعلام دارند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref> شبی [[نبّاش بن قیس قرظی]] با ۱۰ تن از دلیران [[قوم]] خود به قصد [[شبیخون]] به مسلمانان تا [[بقیع]] الغَرقَد پیش آمدند؛ امّا گروهی از مسلمانان ضمن تعقیب آنان، دو حلقه از چاههای بنیقریظه را منهدم ساخته، وحشتی در آنها افکندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۲.</ref> حملات گاه و بیگاه بنیقریظه، مسلمانان را به [[هراس]] افکنده و رفت و آمدشان را مختل ساخته بود؛ چنانکه مسلمانان منطقه [[عوالی]] که در نزدیکی بنیقریظه میزیستند، چون میخواستند نزد [[خانواده]] خویش بروند، به [[دستور پیامبر]] مسلح شده، گاه از [[بیراهه]] میرفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۷۴.</ref> [[یهودیان]] یک بار به برجی که [[زنان پیامبر]] و نزدیکانش در آن مستقر بودند هجوم بردند؛ امّا با [[رشادت]] [[صفیّه]]، عمّه پیامبر که به کشته شدن یکی از آنان منجر شد، ناکام ماندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۲ـ۴۶۳.</ref> افزون بر [[شدت عمل]] [[مشرکان]] و همراهی یهودیان با آنان، کمبود مواد غذایی بر [[بحران]] میافزود و [[یاران]] رسولخدا که از هر سو در [[سختی]] و تنگنا قرار داشتند، با کمبود آذوقه نیز مواجه بودند؛ بهگونهای که هر فردی تنها میتوانست غذای یک یا دو نفر را تهیه کند؛<ref> الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref> هر چند گاهی [[پیامبر]] {{صل}} بخشی از [[مشکلات]] [[مسلمانان]] را با [[معجزات]] خود حل میکرد؛<ref>اعلام الوری، ص۱۰۰.</ref> چنانکه گفتهاند: دختر [[بشیر بن سعد]] برای [[پدر]] و دایی خود [[عبدالله بن رواحه]] مقداری [[غذا]] برد که [[رسولخدا]] {{صل}} همگان را به آن [[دعوت]] کرد و [[سیر]] خوردند؛ بیآنکه [[کاستی]] در آن حاصل شده باشد.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۱۸.</ref> از این موارد در قضیه [[احزاب]] فراوان ذکر شده است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۲ به بعد؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۱۷؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۴۲۲ـ۴۲۷.</ref> این وضعیت افزون بر [[شدت عمل]] [[مشرکان]] و [[همراهی]] [[یهودیان]] با آنان، موجب گردید که برخی از [[منافقان]] در وعدههای پیامبر[[تردید]] کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۲.</ref> آنان [[سوگند]] یاد کردند که همه آن وعدهها [[فریب]] بوده و گفتند: چگونه [[رسول خدا]] به ما [[وعده]] [[طواف]] [[کعبه]] و دستیابی به گنجهای [[فارس]] و [[روم]] داده است؛ حال آنکه جرئت رفع [[حاجت]] نداریم.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> [[خداوند]] درباره اینان فرموده است: {{متن قرآن|وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا}}<ref>«و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.</ref>.<ref>تفسیر ثعالبی، ج۲، ص۵۶۷؛ زادالمسیر، ج۶، ص۳۵۹؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۴۵.</ref> از [[ثعلبی]] از [[عمرو بن عوف]] [[نقل]] است که آیه {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، نیز در پاسخ به منافقان در احزاب نازل شده که وعدههای پیامبر را [[باطل]] میشمردند<ref>مجمعالبیان، ج۲، ص۷۲۷؛ اسباب النزول، ص۸۸.</ref> از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر میدهد که [[دوست]] دارند که در کنار صحرانشینان و به دور از [[جنگ]] بودند و آنجا [[اخبار]] [[جنگ]] را دنبال میکردند: {{متن قرآن|يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>.<ref> التبیان، ج۸، ص۳۲۴ و ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۰۲؛ تفسیر ثعالبی، ج۲، ص۵۶۹.</ref> از [[سُدی]] و [[قتاده]] نقل است که با شدت یافتن [[نبرد]] [[خندق]] و در محاصره قرار گرفتن [[مسلمانان]]، برخی نسبت به [[خدا]] و [[رسول]] بدبین شدند و آیه {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ}}<ref>«آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است» سوره بقره، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد<ref>جامعالبیان، ج۲، ص۴۶۳ـ۴۶۴؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۴۶؛ اسباب النزول، ص۶۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۵۸۴.</ref> | [[حیی بن اخطب]] از بزرگان [[بنینضیر]] که از آغاز [[وعده]] کرده بود تا [[یهودیان]] [[بنیقریظه]] را با ۷۵۰ نیروی مسلح همراه [[احزاب]] سازد <ref> المغازی، ج۲، ص۴۵۴.</ref>، به درخواست [[ابوسفیان]]، نزد بنیقریظه رفت و از آنان خواست تا با [[نقض پیمان]] خود با [[پیامبر]] به [[یاری]] آنان در جنگ بیایند. بنیقریظه که در درون حصار [[مدینه]] میزیستند نخست وی را به قلعه خود [[راه]] ندادند؛<ref> الطبقات، ج۳، ص۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۴.</ref> اما در نهایت با او همراه شدند <ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۳.</ref> و [[حیی]] [[پیمان]] [[نامه]] آنان را پاره کرد <ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۲۳.</ref> که ذیل [[آیه]] ۲۶{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا}}<ref>«و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا}}<ref>«و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۷.</ref> از آنان به عنوان [[اهلکتاب]] یاد شده است.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۸۰؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۵۱؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۸۶.</ref>[[نعیم بن مسعود]] خبر [[پیمانشکنی]] [[بنیقریظه]] را به [[رسولخدا]] داد <ref>السیر الکبیر، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و آنگاه [[پیامبر]] {{صل}} بزرگان [[اوس]]، ازجمله [[سعد بن معاذ]] و [[عبدالله بن رواحه]] را نزد آنان فرستاد تا آنان را از [[پیمان شکنی]] بازدارند؛ اما بنیقریظه با [[تندی]] و [[خشم]] با آنان برخورد کردند <ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۲۹.</ref> و برای [[هجوم]] شبانه به [[مسلمانان]]، از [[قریش]] و [[غطفان]] ۲۰۰۰ نیروی کمکی خواستند؛ ولی آنان هیچگونه [[همراهی]] نکردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref> از این پس بنیقریظه به حملات ایذایی روی آوردند. پیامبر {{صل}} در پی خنثیسازی حرکت آنان [[سلمة بن اسلم|سَلَمَة بن اَسلم]] را با ۲۰۰ مرد و زیدبن [[حارثه]] را با ۳۰۰ مرد فرستاد، تا از محلههای [[مدینه]] نگهبانی داده، با [[تکبیر]] حضور خود را اعلام دارند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۰.</ref> شبی [[نبّاش بن قیس قرظی]] با ۱۰ تن از دلیران [[قوم]] خود به قصد [[شبیخون]] به مسلمانان تا [[بقیع]] الغَرقَد پیش آمدند؛ امّا گروهی از مسلمانان ضمن تعقیب آنان، دو حلقه از چاههای بنیقریظه را منهدم ساخته، وحشتی در آنها افکندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۲.</ref> حملات گاه و بیگاه بنیقریظه، مسلمانان را به [[هراس]] افکنده و رفت و آمدشان را مختل ساخته بود؛ چنانکه مسلمانان منطقه [[عوالی]] که در نزدیکی بنیقریظه میزیستند، چون میخواستند نزد [[خانواده]] خویش بروند، به [[دستور پیامبر]] مسلح شده، گاه از [[بیراهه]] میرفتند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۱ و ۴۷۴.</ref> [[یهودیان]] یک بار به برجی که [[زنان پیامبر]] و نزدیکانش در آن مستقر بودند هجوم بردند؛ امّا با [[رشادت]] [[صفیّه]]، عمّه پیامبر که به کشته شدن یکی از آنان منجر شد، ناکام ماندند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۲ـ۴۶۳.</ref> افزون بر [[شدت عمل]] [[مشرکان]] و همراهی یهودیان با آنان، کمبود مواد غذایی بر [[بحران]] میافزود و [[یاران]] رسولخدا که از هر سو در [[سختی]] و تنگنا قرار داشتند، با کمبود آذوقه نیز مواجه بودند؛ بهگونهای که هر فردی تنها میتوانست غذای یک یا دو نفر را تهیه کند؛<ref> الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۷.</ref> هر چند گاهی [[پیامبر]] {{صل}} بخشی از [[مشکلات]] [[مسلمانان]] را با [[معجزات]] خود حل میکرد؛<ref>اعلام الوری، ص۱۰۰.</ref> چنانکه گفتهاند: دختر [[بشیر بن سعد]] برای [[پدر]] و دایی خود [[عبدالله بن رواحه]] مقداری [[غذا]] برد که [[رسولخدا]] {{صل}} همگان را به آن [[دعوت]] کرد و [[سیر]] خوردند؛ بیآنکه [[کاستی]] در آن حاصل شده باشد.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۱۸.</ref> از این موارد در قضیه [[احزاب]] فراوان ذکر شده است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۵۲ به بعد؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۲، ص۲۱۷؛ دلایل النبوه، ج۳، ص۴۲۲ـ۴۲۷.</ref> این وضعیت افزون بر [[شدت عمل]] [[مشرکان]] و [[همراهی]] [[یهودیان]] با آنان، موجب گردید که برخی از [[منافقان]] در وعدههای پیامبر[[تردید]] کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۲.</ref> آنان [[سوگند]] یاد کردند که همه آن وعدهها [[فریب]] بوده و گفتند: چگونه [[رسول خدا]] به ما [[وعده]] [[طواف]] [[کعبه]] و دستیابی به گنجهای [[فارس]] و [[روم]] داده است؛ حال آنکه جرئت رفع [[حاجت]] نداریم.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۲.</ref> [[خداوند]] درباره اینان فرموده است: {{متن قرآن|وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا}}<ref>«و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.</ref>.<ref>تفسیر ثعالبی، ج۲، ص۵۶۷؛ زادالمسیر، ج۶، ص۳۵۹؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۴۵.</ref> از [[ثعلبی]] از [[عمرو بن عوف]] [[نقل]] است که آیه {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>، نیز در پاسخ به منافقان در احزاب نازل شده که وعدههای پیامبر را [[باطل]] میشمردند<ref>مجمعالبیان، ج۲، ص۷۲۷؛ اسباب النزول، ص۸۸.</ref> از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر میدهد که [[دوست]] دارند که در کنار صحرانشینان و به دور از [[جنگ]] بودند و آنجا [[اخبار]] [[جنگ]] را دنبال میکردند: {{متن قرآن|يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>.<ref> التبیان، ج۸، ص۳۲۴ و ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۰۲؛ تفسیر ثعالبی، ج۲، ص۵۶۹.</ref> از [[سُدی]] و [[قتاده]] نقل است که با شدت یافتن [[نبرد]] [[خندق]] و در محاصره قرار گرفتن [[مسلمانان]]، برخی نسبت به [[خدا]] و [[رسول]] بدبین شدند و آیه {{متن قرآن|أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ}}<ref>«آیا گمان میکنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی میگفتند: یاری خداوند کی در میرسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است» سوره بقره، آیه ۲۱۴.</ref> نازل شد<ref>جامعالبیان، ج۲، ص۴۶۳ـ۴۶۴؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۵۴۶؛ اسباب النزول، ص۶۰؛ الدرالمنثور، ج۱، ص۵۸۴.</ref>. | ||
وضعیت مسلمانان چنان بود که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا}}<ref>«در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.</ref> مسلمانان در [[مدینه]]، از [[بنیقریظه]] بیشتر از [[قریش]] و [[غطفان]] نسبت به [[کودکان]] و [[زنان]] خود میترسیدند.<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۲.</ref> برخی مسلمانان از [[ترس]] [[خانواده]] و بیپناهی آنان، از پیامبر {{صل}} اجازه بازگشت میخواستند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۳.</ref> از میان [[انصار]]، [[بنیحارثه]] در [[مقاومت]]، [[سستی]] کرده، با فرستادن [[اوس بن قیظی]] نزد پیامبر و بهانه کردن احتمال [[تصرف]] خانههایشان، قصد ترک عرصه نبرد را داشتند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا}}<ref>«و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.</ref>.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۹۷ـ۹۸؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۸۲.</ref> [[قرآن کریم]] در معرفی آنان میفرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا}}<ref>«و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۱۴.</ref>. اینان کسانی بودند که پیشتر [[پیمان]] بسته بودند صحنه را ترک نکنند. {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا}}<ref>«و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.</ref>.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۶؛ المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷.</ref> [[خداوند]] به بهانهجویان که بنا به [[نقلی]]، [[بنیحارثه]] بودند که در [[نبرد]] [[احد]] [[سستی]] کرده ولی [[عهد]] کرده بودند دیگر چنین نکنند، هشدار میدهد که [[گریز]] از صحنه نبرد به حال آنان هیچ سودی نداشته، [[مرگ]] آنان را به تأخیر نمیاندازد و هیچ قدرتی نمیتواند مانع [[نفوذ]] [[اراده الهی]] گردد {{متن قرآن|قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد» سوره احزاب، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا}}<ref>«بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۶؛ المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | وضعیت مسلمانان چنان بود که [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}}<ref>«هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref>، {{متن قرآن|هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا}}<ref>«در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.</ref> مسلمانان در [[مدینه]]، از [[بنیقریظه]] بیشتر از [[قریش]] و [[غطفان]] نسبت به [[کودکان]] و [[زنان]] خود میترسیدند.<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۲.</ref> برخی مسلمانان از [[ترس]] [[خانواده]] و بیپناهی آنان، از پیامبر {{صل}} اجازه بازگشت میخواستند.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۶۳.</ref> از میان [[انصار]]، [[بنیحارثه]] در [[مقاومت]]، [[سستی]] کرده، با فرستادن [[اوس بن قیظی]] نزد پیامبر و بهانه کردن احتمال [[تصرف]] خانههایشان، قصد ترک عرصه نبرد را داشتند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا}}<ref>«و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.</ref>.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۹۷ـ۹۸؛ تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۴۸۲.</ref> [[قرآن کریم]] در معرفی آنان میفرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا}}<ref>«و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۱۴.</ref>. اینان کسانی بودند که پیشتر [[پیمان]] بسته بودند صحنه را ترک نکنند. {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا}}<ref>«و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.</ref>.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۶؛ المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷.</ref> [[خداوند]] به بهانهجویان که بنا به [[نقلی]]، [[بنیحارثه]] بودند که در [[نبرد]] [[احد]] [[سستی]] کرده ولی [[عهد]] کرده بودند دیگر چنین نکنند، هشدار میدهد که [[گریز]] از صحنه نبرد به حال آنان هیچ سودی نداشته، [[مرگ]] آنان را به تأخیر نمیاندازد و هیچ قدرتی نمیتواند مانع [[نفوذ]] [[اراده الهی]] گردد {{متن قرآن|قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد» سوره احزاب، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا}}<ref>«بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>.<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۶؛ المیزان، ج۱۶، ص۲۸۷.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 274-277.</ref> | ||
== عبور از [[خندق]] == | == عبور از [[خندق]] == | ||
با طولانی شدن محاصره و زمزمه بازگشت بخشی از [[سپاه]]، نبرد خندق با [[پیکار]] تن به تن [[امام علی]] {{ع}} با عمروبنعبدود، به مرحله جدیدی وارد شد. [[مشرکان]] که از هر طریقی در پی شکستن [[مسلمانان]] بودند، ۵ تن از دلاوران آنان، [[عمرو بن عبدود]]، [[نوفل بن عبدالله بن مغیره مخزومی]]، [[عکرمة بن ابیجهل]]، [[ضرار بن خطاب]] و [[هُبَیرة بن ابی وهب مخزومی]]، از باریکهای گذر کرده و بهسوی مسلمانان آمدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ الامالی، ج۳، ص۹۵.</ref> امام علی {{ع}} با تنی چند از [[مسلمانان]] بیرون آمده، جلوی باریکه را گرفتند. سوارکاران [[مشرک]] به سرعت بهسوی آنان آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴ـ۲۲۵؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳ـ۲۹۴.</ref> [[عمرو]] که به تک سوار یَلْیَلْ [[شهرت]] و حدود ۹۰ سال سن داشت، چون در [[بدر]] جراحتی یافته بود، در [[احد]] حضور نداشت وی با خود [[عهد]] کرده بود که تا از [[محمد]] و اصحابش [[انتقام]] نگیرد خود را نیاراید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۲۶.</ref> او در مبارز طلبی [[اصرار]] فراوان داشت و به قول خودش بر اثر [[کثرت]] مبارز طلبی صدایش گرفت؛<ref>المنتظم، ج۲، ص۳۲۱؛ المسترشد، ص۲۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۶.</ref> امّا کسی یارای [[رویارویی]] با او را نداشت.<ref>الافصاح، ص۱۵۷.</ref> [[علی]] {{ع}} از [[پیامبر]] [[اذن]] خواست تا به [[مبارزه]] او برود؛ اما پیامبر با [[یادآوری]] اینکه او عمرو است، علی را به نشستن واداشت، تا اینکه برای سومین بار علی {{ع}} با بیان اینکه میدانم او چه کسی است و در عین حال میخواهم با او مبارزه کنم، توانست نظر مساعد [[رسول خدا]] را جلب کند.<ref> کنزالفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۹۲.</ref> [[رسولخدا]] پس از موافقت، [[شمشیر]] خود [[ذوالفقار]] را بدو داد و [[عمامه]] خویش را بر سرش بست و برای او چنین [[دعا]] کرد: {{متن قرآن|رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref>.<ref>شرحالاخبار، ج۱، ص۳۲۳ـ۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶ـ۴۸۷؛ المنتظم، ج۲، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۲۳.</ref> و در بیان [[عظمت]] کار علی {{ع}} فرمودند: " همه [[ایمان]] در برابر همه [[کفر]] قرار گرفته است". علی {{ع}} وقتی به میدان آمد از او خواست، تا براساس عهد خود اگر مردی از [[قریش]] او را به یکی از دو کار بخواند، حتماً یکی را بپذیرد: به [[خدا]]، [[رسول]] و [[اسلام]] ایمان بیاورد یا برای مبارزه از اسب پیاده شود؛<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۸.</ref> اما عمرو [[جوان بودن]] علی و [[دوستی]] خود با [[ابوطالب]] را مانع [[نبرد]] با او دانست.<ref> الارشاد، ج۱، ص۹۸ـ۹۹؛ المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> و خواهان نبرد با کسانی چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] شد،<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref> ولی [[امام]] صحنه را خالی نکرد و هرچند خود جراحتی برداشت اما موفق شد او را به [[قتل]] رساند.<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۱۴، ص۳۸۲؛ المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۸.</ref> [[امام علی]] {{ع}} پس از کشتن [[عمرو]]، سرش را جدا کرد و برای [[پیامبر]] {{صل}} آورد. عمر و ابوبکر برخاسته، و سر [[علی]] {{ع}} را بوسیدند.<ref> شرح نهجالبلاغه، ج۱۹، ص۳۹.</ref> عمل امام در آن [[روز]]، مایه [[سربلندی]] [[اسلام]] شد و چنانکه [[رسول گرامی اسلام]] فرمود: آن ضربه از [[اعمال]] همه [[امت]] من تا [[روز قیامت]] ارزشمندتر است؛<ref> فرائد السمطین، ج۱، ص۲۵۵؛ المستدرک، ج۳، ص۳۴؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲ و ۱۴.</ref>. {{متن حدیث|ضربة عَلَيَّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ}}<ref> بحارالانوار، ج۳۹، ص۲.</ref> با این [[اقدام]] امام، [[خداوند]] [[کارزار]] را از [[مؤمنان]] برداشت؛ چنانکه [[ابنمسعود]] با ذکر آیه {{متن قرآن|وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا}}<ref>«و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۲۵.</ref> گفته است که خداوند بهوسیله علی {{ع}} [[وعده]] خود را محقق ساخت.<ref>الدرالمنثور، ج۶، ص۵۹۰؛ المناقب، ج۳، ص۱۵۹.</ref> و به رغم آنکه [[مشرکان]] میخواستند جنازه او را به ۱۰۰۰۰ [[درهم]] بخرند، امّا پیامبر اجازه داد بدون هیچ پرداختی جنازه عمرو را ببرند.<ref> المناقب، ج۱، ص۲۵۰.</ref> با کشته شدن عمرو، دیگر سواران پا به فرار نهادند و در این [[گریز]] نوفلبن [[عبدالله]] به درون [[خندق]] افتاد و او نیز بهدست علی {{ع}} کشته شد.<ref> تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷؛ الارشاد، ج۱، ص۹۹.</ref> [[بنیمخزوم]] برای گرفتن [[جسد]] [[نوفل]]، حاضر به پرداخت دیه شدند؛ اما پیامبر جسد و بهای آن را [[پست]] دانست و در برابر آن چیزی دریافت نکرد.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۹۰؛ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۸ـ۴۴۹.</ref> [[ابن شهر آشوب]]، آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا}}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.</ref>. را بنا به قول جماعتی از [[مفسران]]، در [[شأن]] علی {{ع}} میداند که در [[نبرد]] [[احزاب]]، آنگاه که [[مسلمانان]] از [[ترس]] عمروبن عبدود عامری جرئت تکان خوردن نداشتند، با او به مقابله برخاست.<ref>المناقب، ج۳، ص۱۶۰.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | با طولانی شدن محاصره و زمزمه بازگشت بخشی از [[سپاه]]، نبرد خندق با [[پیکار]] تن به تن [[امام علی]] {{ع}} با عمروبنعبدود، به مرحله جدیدی وارد شد. [[مشرکان]] که از هر طریقی در پی شکستن [[مسلمانان]] بودند، ۵ تن از دلاوران آنان، [[عمرو بن عبدود]]، [[نوفل بن عبدالله بن مغیره مخزومی]]، [[عکرمة بن ابیجهل]]، [[ضرار بن خطاب]] و [[هُبَیرة بن ابی وهب مخزومی]]، از باریکهای گذر کرده و بهسوی مسلمانان آمدند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ الامالی، ج۳، ص۹۵.</ref> امام علی {{ع}} با تنی چند از [[مسلمانان]] بیرون آمده، جلوی باریکه را گرفتند. سوارکاران [[مشرک]] به سرعت بهسوی آنان آمدند.<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۴ـ۲۲۵؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳ـ۲۹۴.</ref> [[عمرو]] که به تک سوار یَلْیَلْ [[شهرت]] و حدود ۹۰ سال سن داشت، چون در [[بدر]] جراحتی یافته بود، در [[احد]] حضور نداشت وی با خود [[عهد]] کرده بود که تا از [[محمد]] و اصحابش [[انتقام]] نگیرد خود را نیاراید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۲۶.</ref> او در مبارز طلبی [[اصرار]] فراوان داشت و به قول خودش بر اثر [[کثرت]] مبارز طلبی صدایش گرفت؛<ref>المنتظم، ج۲، ص۳۲۱؛ المسترشد، ص۲۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۸۶.</ref> امّا کسی یارای [[رویارویی]] با او را نداشت.<ref>الافصاح، ص۱۵۷.</ref> [[علی]] {{ع}} از [[پیامبر]] [[اذن]] خواست تا به [[مبارزه]] او برود؛ اما پیامبر با [[یادآوری]] اینکه او عمرو است، علی را به نشستن واداشت، تا اینکه برای سومین بار علی {{ع}} با بیان اینکه میدانم او چه کسی است و در عین حال میخواهم با او مبارزه کنم، توانست نظر مساعد [[رسول خدا]] را جلب کند.<ref> کنزالفوائد، ص۱۳۷؛ عیون الاثر، ج۲، ص۹۲.</ref> [[رسولخدا]] پس از موافقت، [[شمشیر]] خود [[ذوالفقار]] را بدو داد و [[عمامه]] خویش را بر سرش بست و برای او چنین [[دعا]] کرد: {{متن قرآن|رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref>.<ref>شرحالاخبار، ج۱، ص۳۲۳ـ۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۶ـ۴۸۷؛ المنتظم، ج۲، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۲۳.</ref> و در بیان [[عظمت]] کار علی {{ع}} فرمودند: " همه [[ایمان]] در برابر همه [[کفر]] قرار گرفته است". علی {{ع}} وقتی به میدان آمد از او خواست، تا براساس عهد خود اگر مردی از [[قریش]] او را به یکی از دو کار بخواند، حتماً یکی را بپذیرد: به [[خدا]]، [[رسول]] و [[اسلام]] ایمان بیاورد یا برای مبارزه از اسب پیاده شود؛<ref>الارشاد، ج۱، ص۹۸.</ref> اما عمرو [[جوان بودن]] علی و [[دوستی]] خود با [[ابوطالب]] را مانع [[نبرد]] با او دانست.<ref> الارشاد، ج۱، ص۹۸ـ۹۹؛ المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷.</ref> و خواهان نبرد با کسانی چون [[ابوبکر]] و [[عمر]] شد،<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۱.</ref> ولی [[امام]] صحنه را خالی نکرد و هرچند خود جراحتی برداشت اما موفق شد او را به [[قتل]] رساند.<ref>شرح نهجالبلاغه، ج۱۴، ص۳۸۲؛ المغازی، ج۲، ص۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۸.</ref> [[امام علی]] {{ع}} پس از کشتن [[عمرو]]، سرش را جدا کرد و برای [[پیامبر]] {{صل}} آورد. عمر و ابوبکر برخاسته، و سر [[علی]] {{ع}} را بوسیدند.<ref> شرح نهجالبلاغه، ج۱۹، ص۳۹.</ref> عمل امام در آن [[روز]]، مایه [[سربلندی]] [[اسلام]] شد و چنانکه [[رسول گرامی اسلام]] فرمود: آن ضربه از [[اعمال]] همه [[امت]] من تا [[روز قیامت]] ارزشمندتر است؛<ref> فرائد السمطین، ج۱، ص۲۵۵؛ المستدرک، ج۳، ص۳۴؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲ و ۱۴.</ref>. {{متن حدیث|ضربة عَلَيَّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ}}<ref> بحارالانوار، ج۳۹، ص۲.</ref> با این [[اقدام]] امام، [[خداوند]] [[کارزار]] را از [[مؤمنان]] برداشت؛ چنانکه [[ابنمسعود]] با ذکر آیه {{متن قرآن|وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا}}<ref>«و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۲۵.</ref> گفته است که خداوند بهوسیله علی {{ع}} [[وعده]] خود را محقق ساخت.<ref>الدرالمنثور، ج۶، ص۵۹۰؛ المناقب، ج۳، ص۱۵۹.</ref> و به رغم آنکه [[مشرکان]] میخواستند جنازه او را به ۱۰۰۰۰ [[درهم]] بخرند، امّا پیامبر اجازه داد بدون هیچ پرداختی جنازه عمرو را ببرند.<ref> المناقب، ج۱، ص۲۵۰.</ref> با کشته شدن عمرو، دیگر سواران پا به فرار نهادند و در این [[گریز]] نوفلبن [[عبدالله]] به درون [[خندق]] افتاد و او نیز بهدست علی {{ع}} کشته شد.<ref> تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۷؛ الارشاد، ج۱، ص۹۹.</ref> [[بنیمخزوم]] برای گرفتن [[جسد]] [[نوفل]]، حاضر به پرداخت دیه شدند؛ اما پیامبر جسد و بهای آن را [[پست]] دانست و در برابر آن چیزی دریافت نکرد.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۸؛ عیون الاثر، ج۲، ص۹۰؛ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۴۸ـ۴۴۹.</ref> [[ابن شهر آشوب]]، آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا}}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.</ref>. را بنا به قول جماعتی از [[مفسران]]، در [[شأن]] علی {{ع}} میداند که در [[نبرد]] [[احزاب]]، آنگاه که [[مسلمانان]] از [[ترس]] عمروبن عبدود عامری جرئت تکان خوردن نداشتند، با او به مقابله برخاست.<ref>المناقب، ج۳، ص۱۶۰.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 277-279.</ref> | ||
== پیش نهاد [[مصالحه]] و ایجاد [[تفرقه]] == | == پیش نهاد [[مصالحه]] و ایجاد [[تفرقه]] == | ||
پس از کشته شدن [[عمرو]]، هیچ [[اقدام]] گروهی دیگری روی نداد و تنها احزاب هر شب گروهی را برای [[غارت]] بهسوی [[مدینه]] میفرستادند <ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۲ و ۴۷۴؛الطبقات، ج۲، ص۵۲ـ۵۳.</ref>. [[دفاع]] مداوم مسلمانان از حصار مدینه موجب فوت [[نماز]] برخی از آنان شد و ازاینرو [[پیامبر]] [[مشرکان]] را [[لعن]] کرد.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۲ـ۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> [[رسولخدا]] {{صل}} طی اقداماتی سعی کرد در [[سپاه]] [[دشمن]] تفرقه ایجاد کند؛ بدین منظور در نخستین اقدام و با توجه به انگیزههای [[اقتصادی]] [[غطفان]] <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳.</ref> بر آن شد تا با پرداخت یک سوم محصول خرمای مدینه، آنان را از ادامه نبرد منصرف سازد؛ اما [[غطفان]] به [[طمع]] [[بهایی]] بیشتر از پذیرش پیشنهاد، سرباز زدند <ref> المغازی، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref>و چون پس از درنگ بدان [[رضایت]] دادند،<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> پیامبر {{صل}} پس از [[مشورت]] با [[بزرگان مدینه]] و [[مخالفت]] آنان، از پیشنهاد خویش منصرف شد.<ref> المصنف، ج۵، ص۳۶۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴.</ref> این خبر چنانچه به [[قریش]] میرسید از اعتبار غطفان میکاست و میان آنان و قریش فاصلهای میانداخت؛ همانطور که خود به آن اعتراف داشتند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> پیامبر در اقدام دوم خود که تفرقه میان سپاه احزاب و [[بنیقریظه]] را دنبال میکرد از [[نعی بن مسعود]] بهره برد. به [[نقل]] [[مغازی]] از [[موسی بن عقبه]]، نعیم از جمع مشرکان خبری از گفتگوی قریش، غطفان و بنیقریظه برای پیامبر آورد. پیامبر {{صل}} که میدانست نعیم برای احزاب خبر میبرد، اقدامات بنیقریظه را نقشه مسلمانان علیه قریش معرفی کرد و [[انگیزه]] بنیقریظه از این کار را دستیابی به [[غنایم]] [[بنینضیر]] دانست.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۴ـ۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۵.</ref> [[نعیم]] با شنیدن این خبر بهمیان [[مشرکان]] رفت و آنچه شنیده بود با آنان در میان نهاد و آنان در [[اعتماد]] به [[بنیقریظه]] [[تردید]] کردند؛ بهویژه آنکه برای [[آزمایش]]، سفیری نزد بنیقریظه فرستادند، تا با آنان نبردی را بیاغازند؛ اما آنان به بهانه اینکه [[شنبه]] است و شنبه [[روز]] مقدسی است از [[حمله]] سرباز زدند و این به منزله عدم [[همدلی]] آنان با مشرکان دانسته شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۶ـ۴۸۷.</ref> واقدی ضمن رد [[روایت]] پیشین بر این [[باور]] است که نعیم، در [[جاهلیت]] با [[یهودیان]] سر و سرّی داشت و در این [[زمان]]، [[مسلمان]] شده؛ بیآنکه یهودیان و مشرکان از [[اسلام]] او [[آگاهی]] یابند <ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۳۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۹۱؛ المغازی، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. او نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد تا وظیفهای را به دوش گیرد. آن [[حضرت]] با ذکر اینکه [[جنگ]] [[خدعه]] و [[نیرنگ]] است او را برای ایجاد [[تفرقه]]، بهمیان [[دشمن]] فرستاد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۶؛ عیونالاثر، ج۲، ص۹۵؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۴.</ref> نعیم وقتی نزد بنیقریظه رفت وضعیت آنان را حساس خواند؛ چرا که مشرکان به محض ناکامی به [[خانه]] خود بازمیگردند و بنیقریظه که در خانه خویش میجنگیدند تنها مانده و میبایست تاوان [[نبرد]] را بپردازند؛ ازاینرو از آنان خواست تا از [[قریش]] و [[غطفان]] بخواهند برای ضمانت [[پایداری]] [[احزاب]] تا پایان جنگ، افرادی را به عنوان گروگان به آنان تحویل دهد. نعیم سپس نزد قریش و غطفان رفت و بنیقریظه را مترصد فرصتی برای جبران [[پیمانشکنی]] خود با پیامبرنشان داد که میخواهند به بهانهای از شما گروگان گرفته و به پیامبر تحویل دهند و بدین ترتیب، فضای [[بیاعتمادی]] را میان آنان پدید آورد و چون پیک بنیقریظه خبر از درخواست گروگان از قریش و غطفان را مطرح کرد، آنان به سخن نعیم [[اطمینان]] یافته، و حاضر به همکاری نشدند و به این طریق همپیمانی آنان با بنیقریظه برهم خورد. [[بنیقریظه]] نیز این عدم همکاری را تأییدی بر سخنان [[نعیم]] دانستند؛<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۸۱ـ۴۸۵.</ref> بدینگونه نعیم توانست میان [[سپاه]] [[دشمن]] [[تفرقه]] ایجاد کند و اتحادشان را بر هم زند.<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۹ـ۲۳۱؛ دلایلالنبوّه، ج۳، ص۴۰۴.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | پس از کشته شدن [[عمرو]]، هیچ [[اقدام]] گروهی دیگری روی نداد و تنها احزاب هر شب گروهی را برای [[غارت]] بهسوی [[مدینه]] میفرستادند <ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۲ و ۴۷۴؛الطبقات، ج۲، ص۵۲ـ۵۳.</ref>. [[دفاع]] مداوم مسلمانان از حصار مدینه موجب فوت [[نماز]] برخی از آنان شد و ازاینرو [[پیامبر]] [[مشرکان]] را [[لعن]] کرد.<ref>تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۸۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۲ـ۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.</ref> [[رسولخدا]] {{صل}} طی اقداماتی سعی کرد در [[سپاه]] [[دشمن]] تفرقه ایجاد کند؛ بدین منظور در نخستین اقدام و با توجه به انگیزههای [[اقتصادی]] [[غطفان]] <ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۳.</ref> بر آن شد تا با پرداخت یک سوم محصول خرمای مدینه، آنان را از ادامه نبرد منصرف سازد؛ اما [[غطفان]] به [[طمع]] [[بهایی]] بیشتر از پذیرش پیشنهاد، سرباز زدند <ref> المغازی، ج۲، ص۴۷۷ـ۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج۱، ص۲۹۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۶.</ref>و چون پس از درنگ بدان [[رضایت]] دادند،<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> پیامبر {{صل}} پس از [[مشورت]] با [[بزرگان مدینه]] و [[مخالفت]] آنان، از پیشنهاد خویش منصرف شد.<ref> المصنف، ج۵، ص۳۶۷؛ الطبقات، ج۲، ص۵۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۴.</ref> این خبر چنانچه به [[قریش]] میرسید از اعتبار غطفان میکاست و میان آنان و قریش فاصلهای میانداخت؛ همانطور که خود به آن اعتراف داشتند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> پیامبر در اقدام دوم خود که تفرقه میان سپاه احزاب و [[بنیقریظه]] را دنبال میکرد از [[نعی بن مسعود]] بهره برد. به [[نقل]] [[مغازی]] از [[موسی بن عقبه]]، نعیم از جمع مشرکان خبری از گفتگوی قریش، غطفان و بنیقریظه برای پیامبر آورد. پیامبر {{صل}} که میدانست نعیم برای احزاب خبر میبرد، اقدامات بنیقریظه را نقشه مسلمانان علیه قریش معرفی کرد و [[انگیزه]] بنیقریظه از این کار را دستیابی به [[غنایم]] [[بنینضیر]] دانست.<ref>دلایل النبوه، ج۳، ص۴۰۴ـ۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۵.</ref> [[نعیم]] با شنیدن این خبر بهمیان [[مشرکان]] رفت و آنچه شنیده بود با آنان در میان نهاد و آنان در [[اعتماد]] به [[بنیقریظه]] [[تردید]] کردند؛ بهویژه آنکه برای [[آزمایش]]، سفیری نزد بنیقریظه فرستادند، تا با آنان نبردی را بیاغازند؛ اما آنان به بهانه اینکه [[شنبه]] است و شنبه [[روز]] مقدسی است از [[حمله]] سرباز زدند و این به منزله عدم [[همدلی]] آنان با مشرکان دانسته شد.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۶ـ۴۸۷.</ref> واقدی ضمن رد [[روایت]] پیشین بر این [[باور]] است که نعیم، در [[جاهلیت]] با [[یهودیان]] سر و سرّی داشت و در این [[زمان]]، [[مسلمان]] شده؛ بیآنکه یهودیان و مشرکان از [[اسلام]] او [[آگاهی]] یابند <ref>تاریخ ابنخلدون، ج۲، ص۳۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۹۱؛ المغازی، ج۲، ص۴۸۷.</ref>. او نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد تا وظیفهای را به دوش گیرد. آن [[حضرت]] با ذکر اینکه [[جنگ]] [[خدعه]] و [[نیرنگ]] است او را برای ایجاد [[تفرقه]]، بهمیان [[دشمن]] فرستاد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۶؛ عیونالاثر، ج۲، ص۹۵؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۴.</ref> نعیم وقتی نزد بنیقریظه رفت وضعیت آنان را حساس خواند؛ چرا که مشرکان به محض ناکامی به [[خانه]] خود بازمیگردند و بنیقریظه که در خانه خویش میجنگیدند تنها مانده و میبایست تاوان [[نبرد]] را بپردازند؛ ازاینرو از آنان خواست تا از [[قریش]] و [[غطفان]] بخواهند برای ضمانت [[پایداری]] [[احزاب]] تا پایان جنگ، افرادی را به عنوان گروگان به آنان تحویل دهد. نعیم سپس نزد قریش و غطفان رفت و بنیقریظه را مترصد فرصتی برای جبران [[پیمانشکنی]] خود با پیامبرنشان داد که میخواهند به بهانهای از شما گروگان گرفته و به پیامبر تحویل دهند و بدین ترتیب، فضای [[بیاعتمادی]] را میان آنان پدید آورد و چون پیک بنیقریظه خبر از درخواست گروگان از قریش و غطفان را مطرح کرد، آنان به سخن نعیم [[اطمینان]] یافته، و حاضر به همکاری نشدند و به این طریق همپیمانی آنان با بنیقریظه برهم خورد. [[بنیقریظه]] نیز این عدم همکاری را تأییدی بر سخنان [[نعیم]] دانستند؛<ref> الطبقات، ج۲، ص۵۳؛ المغازی، ج۲، ص۴۸۱ـ۴۸۵.</ref> بدینگونه نعیم توانست میان [[سپاه]] [[دشمن]] [[تفرقه]] ایجاد کند و اتحادشان را بر هم زند.<ref>السیرةالنبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۲۹ـ۲۳۱؛ دلایلالنبوّه، ج۳، ص۴۰۴.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 279-280.</ref> | ||
== [[امداد الهی]] == | == [[امداد الهی]] == | ||
به رغم تفرقهای که در سپاه دشمن ایجاد شده بود همچنان خطر [[احزاب]] جدّی بود؛ ازاینرو [[پیامبر]] مجدّانه دست به [[دعا]] برداشت؛ از [[جابر ابن عبدالله]] [[نقل]] است که پیامبر {{صل}} سه [[روز]] به [[راز و نیاز]] پرداخت، تا اینکه در روز سوم دعایش [[مستجاب]] شد و [[شادی]] در چهره آن [[حضرت]] نمایان گردید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.</ref> در شب آخر، سرما و باد شدیدی درگرفت؛<ref>اعلام الوری، ص۱۰۱؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۶.</ref> بهگونهای که آتشها را خاموش و ریسمان خیمهها را پاره کرد.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۷۶؛ قصصالانبیاء، ص۳۴۲.</ref> [[وحشت]] و [[سستی]] همه وجود [[مشرکان]] را فرا گرفت و آنان را به ناچار به عقبنشینی واداشت. حذیفةبن یمان که، به رغم [[میل باطنی]]، ازطرف پیامبر {{صل}} [[مأموریت]] یافته بود تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از به هم ریختگی اوضاع آنان و [[نابسامانی]] [[حاکم]] سخن گفت. وی در آنجا شنید که [[ابوسفیان]] در [[اجتماع]] مشرکان، پس از [[اطمینان]] از عدم حضور فرد [[بیگانه]] در جمع، [[مشکلات]] پیش آمده را برشمرد و آنگاه خواست تا بازگردند و خود سراسیمه بهسوی شترش رفت و با [[عجله]] بر آن سوار شد و بیآنکه پایبند آن را بازکند، حرکت کرد. دیگر مشرکان نیز هر یک با عجله گریختند، تا بتوانند [[جان]] خود را [[نجات]] دهند.<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۳۱ـ۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۷ـ۹۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> [[خداوند]] درباره این [[امداد]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا}}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.</ref> از [[قتاده]] نقل است که خداوند [[ترس]] و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را [[مشرکان]] بر میافروختند خاموش میکرد، تا اینکه برای [[نجات]] خویش، به کوچیدن تن دادند.<ref> جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۵۴ـ۱۵۵؛ المناقب، ج۱، ص۲۵۰.</ref>آن شب برای [[مسلمانان]] نیز شب سخت و جانکاهی بود؛ کمبود مواد غذایی و نبود امکانات پوششی، [[یاران]] [[رسولخدا]] را به [[مشقت]] افکنده بود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۶؛ جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴.</ref> [[ابوسفیان]] که به بازگشت ناچار شده بود، در نامهای به [[پیامبر]]، پس از [[سوگند]] به [[لات]] و [[عزی]] از [[تصمیم]] جدی خود به [[درمانده]] ساختن پیامبر {{صل}} اشاره کرد و نوشت که دیدم برخورد با ما را خوش نداشتی و خندقها و تنگناهایی فراهم ساختهای، ای کاش میدانستم چه کسی این کار را به تو آموخته است؟ و در پایان او را به [[جنگ]] دیگری چون [[احد]] [[تهدید]] کرد که [[زنها]] در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به [[غرور]] دیرینه و [[کینهتوزی]] او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عزی و [[اساف]] و [[نائله]] و [[هبل]] را [[درهم]] خواهد [[شکست]].<ref> المغازی، ج۲، ص۴۹۲ـ۴۹۳.</ref> در [[نبرد]] [[خندق]] معدودی از [[سپاه]] طرفین کشته شدند؛ هر چند اسامی و شمار آنان به [[اختلاف]] ذکرشده است.<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۴؛ المغازی، ج۲، ص۴۹۵ـ۴۹۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳ـ۵۴.</ref> [[سعد بن معاذ]] نیز جراحت [[سختی]] یافت و بر اثر آن چندی بعد درگذشت<ref> تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۲۵؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۵۰ و ۲۵۲.</ref>. آیه {{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> درباره نیک مردانی است که بر پیمانی که با خدای خویش بستهاند صادقانه [[وفا]] کردند؛ گروهی از اینان کسانیاند که به [[شهادت]] رسیدهاند و گروهی دیگر شهادت را [[انتظار]] میکشند و] هرگز [[عقیده]] خود را [تبدیل نکردند<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | به رغم تفرقهای که در سپاه دشمن ایجاد شده بود همچنان خطر [[احزاب]] جدّی بود؛ ازاینرو [[پیامبر]] مجدّانه دست به [[دعا]] برداشت؛ از [[جابر ابن عبدالله]] [[نقل]] است که پیامبر {{صل}} سه [[روز]] به [[راز و نیاز]] پرداخت، تا اینکه در روز سوم دعایش [[مستجاب]] شد و [[شادی]] در چهره آن [[حضرت]] نمایان گردید.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج۱، ص۵۹.</ref> در شب آخر، سرما و باد شدیدی درگرفت؛<ref>اعلام الوری، ص۱۰۱؛ السیرة النبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۴۵۶.</ref> بهگونهای که آتشها را خاموش و ریسمان خیمهها را پاره کرد.<ref> المغازی، ج۲، ص۴۷۶؛ قصصالانبیاء، ص۳۴۲.</ref> [[وحشت]] و [[سستی]] همه وجود [[مشرکان]] را فرا گرفت و آنان را به ناچار به عقبنشینی واداشت. حذیفةبن یمان که، به رغم [[میل باطنی]]، ازطرف پیامبر {{صل}} [[مأموریت]] یافته بود تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از به هم ریختگی اوضاع آنان و [[نابسامانی]] [[حاکم]] سخن گفت. وی در آنجا شنید که [[ابوسفیان]] در [[اجتماع]] مشرکان، پس از [[اطمینان]] از عدم حضور فرد [[بیگانه]] در جمع، [[مشکلات]] پیش آمده را برشمرد و آنگاه خواست تا بازگردند و خود سراسیمه بهسوی شترش رفت و با [[عجله]] بر آن سوار شد و بیآنکه پایبند آن را بازکند، حرکت کرد. دیگر مشرکان نیز هر یک با عجله گریختند، تا بتوانند [[جان]] خود را [[نجات]] دهند.<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۳۱ـ۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۹۷ـ۹۸؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳.</ref> [[خداوند]] درباره این [[امداد]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا}}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.</ref> از [[قتاده]] نقل است که خداوند [[ترس]] و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را [[مشرکان]] بر میافروختند خاموش میکرد، تا اینکه برای [[نجات]] خویش، به کوچیدن تن دادند.<ref> جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۵۴ـ۱۵۵؛ المناقب، ج۱، ص۲۵۰.</ref>آن شب برای [[مسلمانان]] نیز شب سخت و جانکاهی بود؛ کمبود مواد غذایی و نبود امکانات پوششی، [[یاران]] [[رسولخدا]] را به [[مشقت]] افکنده بود.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۷۶؛ جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۵۳ـ۱۵۴.</ref> [[ابوسفیان]] که به بازگشت ناچار شده بود، در نامهای به [[پیامبر]]، پس از [[سوگند]] به [[لات]] و [[عزی]] از [[تصمیم]] جدی خود به [[درمانده]] ساختن پیامبر {{صل}} اشاره کرد و نوشت که دیدم برخورد با ما را خوش نداشتی و خندقها و تنگناهایی فراهم ساختهای، ای کاش میدانستم چه کسی این کار را به تو آموخته است؟ و در پایان او را به [[جنگ]] دیگری چون [[احد]] [[تهدید]] کرد که [[زنها]] در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به [[غرور]] دیرینه و [[کینهتوزی]] او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عزی و [[اساف]] و [[نائله]] و [[هبل]] را [[درهم]] خواهد [[شکست]].<ref> المغازی، ج۲، ص۴۹۲ـ۴۹۳.</ref> در [[نبرد]] [[خندق]] معدودی از [[سپاه]] طرفین کشته شدند؛ هر چند اسامی و شمار آنان به [[اختلاف]] ذکرشده است.<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۳۰۴؛ المغازی، ج۲، ص۴۹۵ـ۴۹۶؛ الطبقات، ج۲، ص۵۳ـ۵۴.</ref> [[سعد بن معاذ]] نیز جراحت [[سختی]] یافت و بر اثر آن چندی بعد درگذشت<ref> تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۲۵؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۲۵۰ و ۲۵۲.</ref>. آیه {{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> درباره نیک مردانی است که بر پیمانی که با خدای خویش بستهاند صادقانه [[وفا]] کردند؛ گروهی از اینان کسانیاند که به [[شهادت]] رسیدهاند و گروهی دیگر شهادت را [[انتظار]] میکشند و] هرگز [[عقیده]] خود را [تبدیل نکردند<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 280-281.</ref> | ||
== دیگر [[آیات]] مرتبط با نبرد احزاب == | == دیگر [[آیات]] مرتبط با نبرد احزاب == | ||
افزون بر آیاتی که در ضمن مقاله به آنها اشاره شده آیات دیگری نیز درباره [[احزاب]] نازل شده است که بهگونهای در [[فهم]] درست آن مؤثر است. واقدی در پایان بخش مربوط به [[جنگ خندق]]، بابی را گشوده و [[آیات]] مربوط به این [[نبرد]] را آورده است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۴ـ۴۹۵.</ref> آیات {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا }}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛ و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند. و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند. بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛ در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند. بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند. و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید. و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.</ref> نیز درباره [[جنگ احزاب]] است و چهره انسانهای [[نیک]] و بد را نشان میدهد. در مورد آیات ۱۸{{متن قرآن|قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.</ref>، {{متن قرآن|أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا}}<ref>«در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است» سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref> گفته شده که یکی از [[یاران رسول خدا]] [[برادری]] داشت که در نبرد احزاب به [[عیش و نوش]] مشغول بوده و [[جنگ]] آن [[حضرت]] را بیثمر میدانست و برادرش را به [[همراهی]] با خود فرامیخواند. او پس از [[سرزنش]] [[برادر]] جهت گزارش این جریان نزد [[پیامبر]] آمد که [[آیه]] نازل شد<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۸؛ زادالمسیر، ج۶، ص۳۶۴.</ref> در ادامه آیات گذشته، خداوند پیامبر را به عنوان الگوی تمام عیار و تنها راه دستیابی به خیر و [[آخرت]] میخواند و هر راه دیگر را بینتیجه میشمارد: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، | افزون بر آیاتی که در ضمن مقاله به آنها اشاره شده آیات دیگری نیز درباره [[احزاب]] نازل شده است که بهگونهای در [[فهم]] درست آن مؤثر است. واقدی در پایان بخش مربوط به [[جنگ خندق]]، بابی را گشوده و [[آیات]] مربوط به این [[نبرد]] را آورده است.<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۴ـ۴۹۵.</ref> آیات {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا }}<ref>«ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛ و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند. و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند. بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛ در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند. بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند. و چون مؤمنان دستهها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده دادهاند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینهشان بیآنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید. و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.</ref> نیز درباره [[جنگ احزاب]] است و چهره انسانهای [[نیک]] و بد را نشان میدهد. در مورد آیات ۱۸{{متن قرآن|قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.</ref>، {{متن قرآن|أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا}}<ref>«در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاوردهاند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است» سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref> گفته شده که یکی از [[یاران رسول خدا]] [[برادری]] داشت که در نبرد احزاب به [[عیش و نوش]] مشغول بوده و [[جنگ]] آن [[حضرت]] را بیثمر میدانست و برادرش را به [[همراهی]] با خود فرامیخواند. او پس از [[سرزنش]] [[برادر]] جهت گزارش این جریان نزد [[پیامبر]] آمد که [[آیه]] نازل شد<ref>جامعالبیان، مج۱۱، ج۲۱، ص۱۶۸؛ زادالمسیر، ج۶، ص۳۶۴.</ref> در ادامه آیات گذشته، خداوند پیامبر را به عنوان الگوی تمام عیار و تنها راه دستیابی به خیر و [[آخرت]] میخواند و هر راه دیگر را بینتیجه میشمارد: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[احزاب / غزوه (مقاله)|مقاله«احزاب»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲، ص 281-282.</ref> | ||
== احزاب در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم == | == احزاب در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم == | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
در [[قرآن]] "احزاب" به گروههایی از مردم و طوائف مختلف آنان که برای [[جنگ]] با [[پیامبران]] {{صل}} [[بسیج]] میشدند اطلاق شده است و در [[آیه]] {{متن قرآن|يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref> به [[سپاه قریش]] و [[همپیمانان]] آنها از دیگر قبائل [[مشرک]] و برخی از [[یهودیان]] که در [[سال پنجم هجری]] به جنگ [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] آمدند "احزاب" گفته شده است. | در [[قرآن]] "احزاب" به گروههایی از مردم و طوائف مختلف آنان که برای [[جنگ]] با [[پیامبران]] {{صل}} [[بسیج]] میشدند اطلاق شده است و در [[آیه]] {{متن قرآن|يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا}}<ref>«گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref> به [[سپاه قریش]] و [[همپیمانان]] آنها از دیگر قبائل [[مشرک]] و برخی از [[یهودیان]] که در [[سال پنجم هجری]] به جنگ [[پیامبر]] {{صل}} و [[مسلمانان]] آمدند "احزاب" گفته شده است. | ||
[[جنگ احزاب]] در [[شوال]] سال پنجم (و بر اساس گزارش [[تاریخ | [[جنگ احزاب]] در [[شوال]] سال پنجم (و بر اساس گزارش [[تاریخ یعقوبی]] در سال ششم) [[هجری]] (فوریه - مارس ۶۲۷ م) روی داد. [[انگیزه]] این رویداد بزرگ [[تاریخی]]، عبارت بود از این که: گروهی از [[یهودیان بنینضیر]] همچون [[عبدالله بن سلام بن ابی حقیق]]، [[حُیَیِّ بن اخطب]]، [[کِنانة بن ربیع بن ابی حُقَیق]] و دیگران، گروهی از [[سپاهیان]] گوناگون را به جنگ [[پبامبر خدا]] {{صل}} برانگیختند. ابتدا سراغ [[قریش]] آمدند و گفتند: ما همراه شما هستیم تا [[محمد]] {{صل}} را ریشهکن سازیم. سپس نزد [[قبیله]] [[بنی غطفان]] آمدند و ایشان را [[دعوت]] کردند تا با [[پیامبر خدا]] {{صل}} بجنگند. [[غطفانیان]] نیز، مانند قریش پذیرفتند و خود را آماده جنگ کردند. | ||
پیامبر {{صل}} چون گزارش کار آنها را شنید [[فرمان]] داد تا مسلمانان گرداگرد [[مدینه]] را گودال یا [[خندق]] بکنند. این [[اندیشه]] را [[سلمان]] [[پاک]] پارسی با پیامبر {{صل}} در میان گذاشت. پس از آن، خود پیامبر {{صل}} در کندن خندق با مسلمانان [[مشارکت]] فرمود و برای هر نفر از مسلمانان حدود [[چهل]] گز معین فرمود تا حفر نمایند. در این هنگام، هر کدام از [[مهاجران]] و [[انصار]]، سلمان را از خود میدانستند که پیامبر {{صل}} فرمود: سلمان از ما است یا از ما [[اهل بیت]] است. | پیامبر {{صل}} چون گزارش کار آنها را شنید [[فرمان]] داد تا مسلمانان گرداگرد [[مدینه]] را گودال یا [[خندق]] بکنند. این [[اندیشه]] را [[سلمان]] [[پاک]] پارسی با پیامبر {{صل}} در میان گذاشت. پس از آن، خود پیامبر {{صل}} در کندن خندق با مسلمانان [[مشارکت]] فرمود و برای هر نفر از مسلمانان حدود [[چهل]] گز معین فرمود تا حفر نمایند. در این هنگام، هر کدام از [[مهاجران]] و [[انصار]]، سلمان را از خود میدانستند که پیامبر {{صل}} فرمود: سلمان از ما است یا از ما [[اهل بیت]] است. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
==حاصل تحقیق== | ==حاصل تحقیق== | ||
از جمعبندی مطالب مذکور، به این نتیجه میرسیم که محل وقوع حادثه و درگیری طرفین [[جنگ]]؛ در مدینه بوده و مهاجمین از دو سو، یعنی مشرق و [[مغرب]] مدینه این [[شهر]] را مورد تعرض قرار داده بودند. پس منظور از اسفل و فوق، در آیه مورد پژوهش همان مشرق و مغرب مدینه است. از آنجا که جغرافیای اطراف هر شهر دارای موقعیت جغرافیای همان شهر است؛ لذا جغرافیای آن دو نقطه با جغرافیای مدینه یکی است لذا خوانندگان گرامی را به جغرافیای مدینه ارجاع میدهیم.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۱۰۶.</ref> | از جمعبندی مطالب مذکور، به این نتیجه میرسیم که محل وقوع حادثه و درگیری طرفین [[جنگ]]؛ در مدینه بوده و مهاجمین از دو سو، یعنی مشرق و [[مغرب]] مدینه این [[شهر]] را مورد تعرض قرار داده بودند. پس منظور از اسفل و فوق، در آیه مورد پژوهش همان مشرق و مغرب مدینه است. از آنجا که جغرافیای اطراف هر شهر دارای موقعیت جغرافیای همان شهر است؛ لذا جغرافیای آن دو نقطه با جغرافیای مدینه یکی است لذا خوانندگان گرامی را به جغرافیای مدینه ارجاع میدهیم.<ref>[[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید]]، ص ۱۰۶.</ref> | ||
==ماجرای [[جنگ احزاب]] در [[قرآن]]== | |||
قرآن در شرح این ماجرا میگوید: «ای کسانی که [[ایمان]] آوردهاید [[نعمت]] بزرگ [[خدا]] را بر خودتان به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهای (عظیمی) به سراغ شما آمدند»<ref>سوره احزاب، آیه ۹.</ref>. | |||
«ولی ما باد و طوفانی بر آنها فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید، و به این وسیله آنها را در هم کوبیدیم»<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا}} «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.</ref>. منظور از لشکریانی که [[مسلمانان]] آنها را نمیدیدند و به [[یاری]] آنان آمدند همان فرشتگانی است که یاری آنها نسبت به [[مؤمنان]] در [[غزوه بدر]] نیز صریحاً در [[قرآن مجید]] آمده است ولی دلیلی در دست نیست که [[فرشتگان]]، این [[جنود الهی]] [[ناپیدا]]، رسماً وارد میدان و مشغول [[جنگ]] شده باشند، بلکه قرائنی در دست است که نشان میدهد آنها برای [[تقویت روحیه]] مؤمنان و دلگرمی آنان نازل گشتهاند. | |||
در ادامه، قرآن با ترسیمی از وضع [[بحرانی]] جنگ احزاب، و [[قدرت]] [[عظیم]] [[جنگی]] [[دشمنان]]، و [[نگرانی]] شدید بسیاری از مسلمانان است چنین میگوید: «به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین [[شهر]] بر شما وارد شدند (و [[مدینه]] را در محاصره خود قرار دادند) و هنگامی را که [[چشمها]] از شدت [[وحشت]] [[خیره]] شده بود و [[جانها]] به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون [[بدی]] به خدا میبردید»<ref>{{متن قرآن|إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا}} «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشمها کلاپیسه شد و دلها به گلوها رسید و به خداوند گمانها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.</ref>. | |||
در این حالت، گمانهای ناجوری برای جمعی از [[مسلمانان]] پیدا شده بود،؛ چراکه هنوز از نظر نیروی [[ایمان]] به مرحله کمال نرسیده بودند. | |||
شاید بعضی [[فکر]] میکردند ما سرانجام [[شکست]] خواهیم خورد، و [[ارتش]] [[دشمن]] با این [[قدرت]] و قوت [[پیروز]] میشود، روزهای آخر [[عمر]] [[اسلام]] فرا رسیده است و وعدههای [[پیامبر]] در زمینه [[پیروزی]] مطلقاً تحقق نخواهد یافت! | |||
البته این [[افکار]] نه به صورت یک [[عقیده]] که به صورت یک [[وسوسه]] در اعماق دلهای بعضی پیدا شده بود. | |||
اینجا بود که کورۀ [[امتحان الهی]] سخت داغ شد، چنانکه [[قرآن]] میگوید: «در آنجا [[مؤمنان]] [[آزمایش]] شدند و تکان [[سختی]] خوردند»<ref>{{متن قرآن|هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا}} «در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.</ref>. | |||
طبیعی است هنگامی که [[انسان]] گرفتار طوفانهای [[فکری]] میشود، [[جسم]] او نیز از این [[طوفان]] برکنار نمیماند، و در [[اضطراب]] و [[تزلزل]] فرو میرود، بسیار دیدهایم افرادی که [[ناراحتی]] فکری دارند در همان جای خود که نشستهاند مرتباً تکان میخورند، دست بر دست میمالند، و اضطراب خود را در حرکات خود کاملاً مشخص مینمایند. | |||
یکی از شواهد این [[وحشت]] شدید این بود که نقل کردهاند پنج قهرمان معروف [[عرب]] که عمروبن عبدود سرآمد آنها بود [[لباس]] [[جنگ]] پوشیده و با [[غرور]] خاصی به میدان آمدند و هل من [[مبارز]] گفتند، مخصوصاً [[عمرو بن عبدود]] [[رجز]] میخواند و [[بهشت]] و [[آخرت]] را به مسخره گرفته بود، و میگفت: مگر نمیگویید مقتولین شما در بهشت خواهند بود؟ آیا کسی از شما [[شوق دیدار]] بهشت در سر ندارد؟! ولی در برابر نعرههای او [[سکوت]] بر [[لشکر]] حکمفرما بود، و کسی جرئت مقابله را نداشت، جز [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} که به مقابله برخاست و پیروزی بزرگی نصیب مسلمانان نمود. | |||
آری فولاد را در کورۀ داغ میبرند تا آبدیده شود، مسلمانان نخستین نیز باید در کورۀ حوادث سخت، مخصوصاً غزواتی همچون غزوۀ [[احزاب]]، قرار گیرند تا آبدیده و [[مقاوم]] شوند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۱۴.</ref> | |||
===[[منافقان]] و [[ضعیف]] الایمانها در صحنۀ [[احزاب]]=== | |||
کوره [[امتحان]] [[جنگ احزاب]] داغ شد، و همگی در این امتحان بزرگ درگیر شدند، روشن است در اینگونه موارد [[بحرانی]] مردمی که در شرایط عادی ظاهراً در یک صف قرار دارند به صفوف مختلفی تقسیم میشوند، در اینجا نیز [[مسلمانان]] به گروههای مختلفی تقسیم شدند: جمعی [[مؤمنان راستین]] بودند، گروهی [[خواص]] [[مؤمنان]]، جمعی افراد [[ضعیف الایمان]]، جمعی [[منافق]]، جمعی منافق لجوج و سرسخت، گروهی در [[فکر]] [[خانه]] و [[زندگی]] خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعی سعی داشتند دیگران را از [[جهاد]] باز دارند و گروهی تلاش میکردند رشته [[اتحاد]] خود را با [[منافقین]] محکم کنند. | |||
خلاصه هر کس [[اسرار]] [[باطنی]] خویش را در این [[رستاخیز]] عجیب و «[[یوم]] البروز» آشکار ساخت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۱۵.</ref> | |||
===قصرهای [[ایران]]، [[روم]] و [[یمن]] را دیدم=== | |||
در اثنای حفر [[خندق]] که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشی از خندق بودند روزی به قطعه سنگ سخت و بزرگی برخورد کردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمیکرد، خبر به [[پیامبر]]{{صل}} دادند پیامبر{{صل}} شخصاً وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگی را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتی از آن متلاشی شد و [[برقی]] از آن جستن کرد، پیامبر{{صل}} [[تکبیر]] [[پیروزی]] گفت، مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند. | |||
بار دوم ضربۀ شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگری در هم [[شکست]] و برقی از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. | |||
سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشی شد، حضرت{{صل}} باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، [[سلمان]] از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر{{صل}} فرمود: | |||
در میان برق اول [[سرزمین]] «[[حیره]]» و قصرهای [[پادشاهان ایران]] را دیدم، و [[جبرئیل]] به من [[بشارت]] داد که [[امت]] من بر آنها [[پیروز]] میشوند! و در برق دوم قصرهای سرخ فام «[[شام]] و [[روم]]» نمایان گشت، و [[جبرئیل]] به من [[بشارت]] داد که [[امت]] من بر آنها نیز [[پیروز]] خواهند شد! در برق سوم قصرهای «[[صنعا]] و [[یمن]]» را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آنها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما ای [[مسلمانان]]!. | |||
[[منافقان]] نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند چه سخنان عجیبی؟ و چه حرفهای [[باطل]] و بیاساسی؟ او از [[مدینه]] دارد [[سرزمین]] [[حیره]] و [[مدائن]] کسری را میبیند، و خبر فتح آن را به شما میدهد، در حالی که هم اکنون شما در چنگال یک مشت [[عرب]] گرفتارید (و حالت [[دفاعی]] به خود گرفتهاید) و حتی نمیتوانید به [[بیت]] الحذر بروید (چه [[خیال]] باطل و [[پندار]] خامی؟!). | |||
[[وحی الهی]] نازل شد و گفت که «این منافقان و [[بیماردلان]] میگویند [[خدا]] و پیغمبرش جز [[فریب]] و [[دروغ]] وعدهای به ما نداده است»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا}} «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده ندادهاند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.</ref>. آنها از [[قدرت]] بیپایان [[پروردگار]] بیخبرند. | |||
و [[راستی]] در آن [[روز]] چنین [[اخبار]] و بشارتی جز در نظر [[مؤمنان]] [[آگاه]] فریب و غروری بیش نبود، اما دیده [[ملکوتی]] [[پیامبر]]{{صل}} در لابلای جرقههای آتشینی که از برخورد کلنگهایی که برای حفر [[خندق]] بر [[زمین]] کوبیده میشد جستن میکرده میتوانست گشوده شدن درهای قصرهای [[پادشاهان ایران]] و روم و یمن را ببیند، و به امت [[جان]] بَرکفش بشارت دهد، و از [[اسرار]] [[آینده]] پرده بردارد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۱۶.</ref> | |||
===عذرهای منافقانه=== | |||
در ادامه داستان [[جنگ احزاب]]، [[قرآن]] به شرح حال گروه خطرناکی از همین منافقان [[بیمار]] [[دل]] که نسبت به دیگران [[خباثت]] و [[آلودگی]] بیشتری داشتند پرداخته میگوید: «به خاطر بیاورید هنگامی را که گروهی از آنها گفتند ای [[مردم یثرب]]! (مدینه) اینجا جای توقف شما نیست، به خانههای خود بازگردید»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا}} «و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.</ref>. | |||
خلاصه در برابر این انبوه [[دشمن]] کاری از شما ساخته نیست خود را از معرکه بیرون کشیده و خویشتن را به [[هلاکت]] و [[زن]] و فرزندتان را به دست [[اسارت]] نسپارید. | |||
و به این ترتیب میخواستند [[جمعیت]] [[انصار]] را از [[لشکر اسلام]] جدا کنند این از یکسو. | |||
از سوی دیگر «گروهی از همین [[منافقین]] که در [[مدینه]] [[خانه]] داشتند از [[پیامبر]]{{صل}} [[اجازه]] میخواستند که بازگردند و برای بازگشت خود عذرتراشی میکردند. از جمله میگفتند: خانههای ما [[دیوار]] و در و پیکر [[درستی]] ندارد، در حالی که چنین نبود، آنها فقط میخواستند صحنه را خالی کرده فرار کنند»<ref>{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا}} «و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.</ref>. | |||
«[[منافقان]]» با مطرح ساختن این عذرها میخواستند میدان [[جنگ]] را ترک کرده و به خانههای خود [[پناه]] برند. در روایتی آمده است که طایفۀ «[[بنی حارثه]]» کسی را [[خدمت]] پیامبر{{صل}} فرستادند و گفتند خانههای ما بدون حفاظ است و هیچیک از خانههای انصار همچون خانههای ما نیست، و میان ما و [[طایفه]] «[[غطفان]]» که از شرق مدینه [[هجوم]] آوردهاند حایل و مانعی وجود ندارد، اجازه فرما به خانههای خود بازگردیم و از [[زنان]] و فرزندانمان [[دفاع]] کنیم، [[پیامبر]]{{صل}} به آنها [[اجازه]] داد. | |||
این موضوع به [[گوش]] [[سعد بن معاذ]]، بزرگ [[انصار]] رسید، به پیامبر{{صل}} عرض کرد به آنها اجازه نفرما، به [[خدا]] [[سوگند]] تا کنون هر مشکلی برای ما پیش آمده این گروه همین بهانه را پیش کشیدهاند، اینها [[دروغ]] میگویند، پیامبر{{صل}} دستور داد باز گردند<ref>«یثرب» نام قدیمی [[مدینه]] است، پیش از آنکه پیامبر{{صل}} به آنجا [[هجرت]] کند، بعد از آن کمکم نام مدینة الرسول ([[شهر]] [[پیغمبر]]) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان «مدینه» بود. | |||
در پارهای از [[روایات]] آمده است که پیامبر{{صل}} فرمود: «این شهر را یثرب ننامید» شاید به این جهت که یثرب در اصل از مادۀ «ثرب» (بر وزن [[حرب]]) به معنی ملامت کردن است، و پیامبر{{صل}} چنین نامی را برای این شهر پر [[برکت]] نمیپسندید. | |||
به هر حال اینکه [[منافقان]] [[اهل]] «مدینه» را با عنوان «یا [[اهل یثرب]]» خطاب کردند بیدلیل نیست، شاید به خاطر این بوده که میدانستند پیامبر از این نام متنفر است، و یا میخواستند عدم رسمیت [[اسلام]] و عنوان «مدینة الرسول» را اعلام دارند، و یا آنها را به [[دوران جاهلیت]] توجه دهند!.</ref>. | |||
[[قرآن]] در ادامه به [[سستی]] [[ایمان]] این گروه اشاره کرده میگوید: «آنها در [[اظهار اسلام]] آنقدر [[سست]] و ضعیفند که اگر [[دشمنان]] از اطراف و جوانب مدینه وارد آن شوند، و این شهر را اشغال نظامی کنند و به آنها پیشنهاد نمایند که به سوی آئین [[شرک]] و [[کفر]] باز گردید به سرعت میپذیرند، و جز مدت کمی برای [[انتخاب]] این راه درنگ نخواهند کرد!»<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا}} «و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمیآمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را میخواستند بدان سوی میرفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۱۴.</ref>. | |||
پیدا است مردمی که این چنین [[ضعیف]] و بیپاشنهاند نه آمادۀ [[پیکار]] با دشمنند و نه پذیرای [[شهادت در راه خدا]]، به سرعت [[تسلیم]] میشوند و [[تغییر]] مسیر میدهند. | |||
سپس [[قرآن]]، این گروه [[منافق]] را به [[محاکمه]] میکشد و میگوید: «آنها قبلا با [[خدا]] [[عهد]] و [[پیمان]] بسته بودند که پشت به [[دشمن]] نکنند، و بر سر عهد خود در [[دفاع]] از [[توحید]] و [[اسلام]] و [[پیامبر]] بایستند، مگر آنها نمیدانند که [[عهد الهی]] مورد سؤال قرار خواهد گرفت»<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا}} «و بیگمان اینان پیشتر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست میگردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.</ref> و آنها در برابر آن مسئولند. | |||
بعد از آنکه [[خداوند]] [[نیت]] [[منافقان]] را افشاء کرد که منظورشان [[حفظ]] خانههایشان نیست، بلکه فرار از صحنۀ [[جنگ]] است، با دو دلیل به آنها پاسخ میگوید. | |||
نخست به پیامبر میفرماید: «بگو اگر از [[مرگ]] یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودی به حال شما نخواهد داشت و بیش از چند روزی از [[زندگی دنیا]] بهره نخواهید گرفت»<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا}} «بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهرهور نخواهید شد» سوره احزاب، آیه ۱۶.</ref>. دیگر اینکه مگر نمیدانید تمام [[سرنوشت]] شما به دست خداست و هرگز نمیتوانید از حوزۀ [[قدرت]] و [[مشیت]] او فرار کنید. «ای پیامبر به آنها بگو چه کسی میتواند شما را در برابر [[اراده خدا]] حفظ کند اگر او [[مصیبت]] یا رحمتی را برای شما بخواهد؟!»<ref>{{متن قرآن|قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا}} «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۱۷.</ref> | |||
===گروه بازدارندگان=== | |||
[[قرآن]] سپس به وضع گروهی دیگر از [[منافقین]] که از میدان [[جنگ احزاب]] [[کنارهگیری]] کردند و دیگران را نیز [[دعوت]] به کنارهگیری مینمودند اشاره کرده میگوید: «[[خداوند]] آن گروهی از شما را که [[کوشش]] داشتند [[مردم]] را از [[جنگ]] منصرف سازند به خوبی میشناسد». | |||
«و همچنین کسانی را که به برادرانشان میگفتند به سوی ما بیایید» و دست از این [[پیکار]] خطرناک بردارید! «همان کسانی که [[اهل]] جنگ و پیکار نیستند و جز مقدار کمی ۔ آن هم از روی [[اکراه]] و یا [[ریا]] - به سراغ جنگ نمیروند»<ref>{{متن قرآن|قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا}} «بیگمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب میشناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش میگویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمیکنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.</ref>. | |||
در روایتی میخوانیم یکی از [[یاران پیامبر]]{{صل}} از میدان «[[احزاب]]» به درون [[شهر]] برای حاجتی آمده بود، برادرش را دید که نان و گوشت بریان و شراب پیش روی خود نهاده، گفت تو اینجا به [[خوشگذرانی]] مشغولی و [[پیامبر خدا]] در میان شمشیرها و نیزهها مشغول پیکار است؟! در جوابش گفت ای ابله! تو نیز بیا با ما بنشین و خوش باش! به خدایی که محمد به او قسم یاد میکند که او هرگز از این میدان باز نخواهد گشت! و این [[لشکر]] عظیمی که جمع شدهاند او و اصحابش را زنده نخواهند گذاشت! | |||
برادرش گفت: [[دروغ]] میگویی، به [[خدا]] [[سوگند]] میروم و [[رسول خدا]]{{صل}} را از آنچه گفتی با خبر میسازم، [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمد و جریان را گفت.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۱۹.</ref> | |||
===آنها هرگز [[ایمان]] نمیآورند=== | |||
قرآن در ادامه میافزاید: «[[انگیزه]] تمام این کارشکنیها این است که آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند»<ref>سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>. | |||
نه تنها در [[بذل جان]] در میدان [[نبرد]] که در کمکهای [[مالی]] برای تهیه وسایل [[جنگ]]، و در کمکهای بدنی برای حفر [[خندق]]، و حتی در کمکهای [[فکری]] نیز [[بخل]] میورزند، بخلی توأم با [[حرص]] و حرصی روزافزون! | |||
بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هرگونه [[ایثارگری]]، به بیان اوصاف دیگری از آنها که تقریباً جنبۀ عمومی در همۀ [[منافقان]] در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین میگوید: «هنگامی که لحظات ترسناک و [[بحرانی]] پیش میآید آنچنان [[ترسو]] هستند که میبینی به تو نگاه میکنند در حالی که چشمهایشان بیاختیار در حدقه به گردش آمده، همانند کسی که در حال [[جان]] دادن است!»<ref>سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>. | |||
آنها چون از [[ایمان]] [[درستی]] برخوردار نیستند و تکیهگاه محکمی در [[زندگی]] ندارند، هنگامی که در برابر حادثۀ [[سختی]] قرار گیرند کنترل خود را به کلی از دست میدهند، گویی میخواهند [[قبض]] روحشان کنند. | |||
سپس میافزاید: «اما همینها هنگامی که [[طوفان]] فرو نشست و حال عادی پیدا کردند به سراغ شما میآیند آنچنان پرتوقعند که گویی فاتح اصلی جنگ آنها هستند، و همچون طلبکاران فریاد میکشند و با الفاظی درشت و [[خشن]]، سهم خود را از [[غنیمت]]، مطالبه میکنند، در حالی که در [[مال]] [[بخیل]] و حریصند!»<ref>سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>. | |||
در پایان به آخرین توصیف آنها که در واقع ریشۀ همۀ بدبختیهایشان میباشد اشاره کرده میفرماید: «آنها هرگز ایمان نیاوردهاند»<ref>سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>. | |||
«و به همین دلیل [[خداوند]] اعمالشان را حبط و نابود کرده»<ref>{{متن قرآن|أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا}} «در حالی که به شما تنگچشمی میورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را میبینی که در تو مینگرند چون کسانی که در بیهوشی جان میکنند، چشمهاشان (در چشمخانه) میچرخد و چون آن بیم از میان برود با زبانهایی تیز و تند به شما زخم زبان میزنند در حالی که» سوره احزاب، آیه ۱۹.</ref>؛ چراکه اعمالشان هرگز توأم با انگیزۀ [[الهی]] و [[اخلاص]] نبوده است. | |||
«آنها به قدری [[وحشت]] زده شدهاند که بعد از پراکنده شدن [[احزاب]] و [[لشکریان]] [[دشمن]] [[تصور]] میکنند هنوز آنها نرفتهاند!»<ref>سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>. | |||
کابوس وحشتناکی بر [[فکر]] آنها [[سایه]] افکنده، گویی [[سربازان]] [[کفر]] مرتباً از مقابل چشمانشان رژه میروند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزهها را به آنها حواله میکنند! | |||
این جنگاوران [[ترسو]]، این [[منافقان]] بزدل از سایه خود نیز وحشت دارند، هر صدای اسبی بشنوند، هر نعرۀ شتری به گوششان رسد، از [[ترس]] به خود میپیچند به [[گمان]] اینکه لشکریان احزاب برگشتهاند! | |||
سپس اضافه میکند: «اگر بار دیگر احزاب برگردند آنها [[دوست]] میدارند سر به بیابان بگذارند و در میان [[اعراب]] [[بادیهنشین]] پراکنده و پنهان شوند»<ref>سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>. | |||
آری بروند و در آنجا بمانند «و مرتباً از [[اخبار]] شما جویا باشند»<ref>سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>. | |||
لحظه به لحظه از هر مسافری جویای آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به [[دیوار]] [[خانه]] آنها بیفتد! و این [[منت]] را بر سر شما بگذارند که همواره جویای حال و وضع شما بودیم! | |||
و در آخرین جمله میافزاید: «به فرض که آنها فرار هم نمیکردند و در میان شما بودند جز به مقدار کم نمیجنگیدند»<ref>{{متن قرآن|يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا}} «گمان میکنند که دستهها (ی مشرک) هنوز نرفتهاند و اگر آن دستهها باز آیند، اینان آرزو میکنند کاش میان تازیهای بیاباننشین، بیاباننشینی میکردند و خبرهای شما را (از این و آن) میپرسیدند و اگر در میان شما میبودند جز اندکی کارزار نمیکردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.</ref>. | |||
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادی بیارزش و بیخاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر! | |||
همین مقدار [[پیکار]] مختصر نیز برای [[خدا]] نیست. از [[ترس]] [[سرزنش]] و ملامت [[مردم]] و برای [[تظاهر]] و [[ریا]] کاری است،؛ چراکه اگر برای [[خدا]] بود حد و مرزی نداشت، و تا پای [[جان]] در این میدان ایستاده بودند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۰.</ref> | |||
===نقش [[مؤمنان راستین]] در [[جنگ احزاب]]=== | |||
تاکنون از گروههای مختلف و برنامههای آنها در غزوۀ «[[احزاب]]» سخن به میان آمده از جمله افراد [[ضعیف الایمان]]، [[منافقین]]، سران [[کفر]] و [[نفاق]]، و بازدارندگان از [[جهاد]]. | |||
[[قرآن مجید]] در پایان این سخن از «مؤمنان راستین»، و [[روحیه]] عالی و [[پایمردی]] و [[استقامت]] و سایر ویژگیهای آنان در این جهاد بزرگ، سخن میگوید. | |||
و مقدمۀ این بحث را از شخص [[پیامبر اسلام]] که [[پیشوا]] و بزرگ و اسوۀ آنان بود شروع میکند، میگوید: «برای شما در [[زندگی]] [[رسول خدا]]{{صل}} و عملکرد او (در میدان احزاب) [[سرمشق]] نیکویی بود برای آنها که [[امید به رحمت خدا]] و [[روز رستاخیز]] دارند و خدا را بسیار یاد میکنند»<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}} «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. | |||
بهترین [[الگو]] برای شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگی، شخص [[پیامبر]]{{صل}} است، [[روحیات]] عالی او، استقامت و [[شکیبایی]] او، [[هوشیاری]] و [[درایت]] و [[اخلاص]] و [[توجه به خدا]] و [[تسلط]] او بر حوادث، و زانو نزدن در برابر [[سختیها]] و [[مشکلات]]، هر کدام میتواند الگو و سرمشقی برای همۀ [[مسلمین]] باشد. | |||
این ناخدای بزرگ به هنگامی که سفینهاش گرفتار سختترین طوفانها، میشود کمترین [[ضعف]] و [[سستی]] و دستپاچگی به خود راه نمیدهد، او هم ناخدا است هم لنگر مطمئن این کشتی، هم [[چراغ هدایت]] است، و هم مایۀ [[آرامش]] و راحت [[روح]] و جان سرنشینان. | |||
همراه دیگر [[مؤمنان]]، کلنگ به دست میگیرد، [[خندق]] میکند، با بیل جمعآوری کرده و با ظرف از [[خندق]] بیرون میبرد، برای [[حفظ]] [[روحیه]] و خونسردی یارانش با آنها [[مزاح]] میکند، و برای گرم کردن [[دل]] و [[جان]]، آنها را به خواندن اشعار حماسی [[تشویق]] مینماید، مرتباً آنان را به [[یاد خدا]] میاندازد و به آیندۀ درخشان و [[فتوحات]] بزرگ نوید میدهد. | |||
از [[توطئه]] [[منافقان]] بر [[حذر]] میدارد و [[هوشیاری]] لازم را به آنها میدهد. | |||
از ارایش [[جنگی]] صحیح و [[انتخاب]] بهترین روشهای نظامی لحظهای [[غافل]] نمیماند، و در عین حال از راههای مختلف برای ایجاد شکاف در میان صفوف [[دشمن]] از پای نمینشیند. | |||
آری او بهترین [[مقتدا]] و اسوۀ [[مؤمنان]] در این میدان و در همۀ میدانها است.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۱.</ref> | |||
===وصف مؤمنان=== | |||
[[قرآن]] سپس اشاره به گروه خاصی از مؤمنان میکند که در [[تأسی]] به [[پیامبر]]{{صل}} از همه پیشگامتر بودند، و بر سر [[عهد]] و پیمانشان با [[خدا]] یعنی [[فداکاری]] تا آخرین نفس و آخرین قطره [[خون]] ایستادند، میفرماید: | |||
«در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستهاند ایستادهاند، بعضی از آنها به عهد خود [[وفا]] کرده، جان را به جان آفرین [[تسلیم]] نمودند و در میدان [[جهاد]] شربت [[شهادت]] نوشیدند، و بعضی نیز در انتظارند». | |||
«و هیچگونه [[تغییر]] و تبدیل در عهد و [[پیمان]] خود ندادند»<ref>{{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا}} «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref> و کمترین [[انحراف]] و تزلزلی در کار خود پیدا نکردند. | |||
در میان [[مفسران]] [[گفتگو]] است که این سخن قرآن به چه افرادی ناظر است؟ | |||
دانشمند معروف [[اهل سنت]]، «[[حاکم]] ابوالقاسم [[حسکانی]]» با سند از علی{{ع}} نقل میکند که فرمود: این [[آیه]] دربارۀ ما نازل شده است، و من به خدا همان کسی هستم که [[انتظار]] (شهادت) را میکشم، (و قبلاً مردانی از ما همچون [[حمزه سیدالشهدا]]{{ع}} شربت [[شهادت]] نوشیدند) و من هرگز در روش خود [[تغییر]] نداده، بر سر پیمانم ایستادهام».<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۳.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۴۰: | خط ۲۲۷: | ||
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[احزاب (مقاله)|مقاله «احزاب»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | # [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[حسن علی نوریها|نوریها، حسن علی]]، [[احزاب (مقاله)|مقاله «احزاب»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']] | ||
# [[پرونده:IM010435.jpg|22px]] [[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|'''دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید''']] | # [[پرونده:IM010435.jpg|22px]] [[محمد حسن عرب|عرب، محمد حسن]]، [[دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید (کتاب)|'''دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید''']] | ||
# [[پرونده:1100842.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|'''قصههای قرآن''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۱۴۸: | خط ۲۳۶: | ||
[[رده:مفاهیم در قرآن]] | [[رده:مفاهیم در قرآن]] | ||
[[رده: | [[رده:جنگ خندق]] |