جنگ خندق در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

احزاب یکی از سه جنگ بزرگ مشرکان (بدر، اُحُد، خندق) بر ‌ضدّ مسلمانان بود که به‌سبب حضور شماری از قبایل مهم و معتبر منطقه در این نبرد، "احزاب" نام گرفت و از آن رو که پیامبر (ص) و مسلمانان برای مبارزه با آنان در مناطق حساس مدینه خندق کندند، به "خندق" نیز شهرت یافت. خندق واژه‌ای فارسی است که به زبان عربی وارد شده است.[۱] برخی آن را معرّب «کَنْده» و به‌معنای کانال پیرامون دیوار شهر می‌دانند.[۲] در متون دینی و تاریخی از این جنگ به هر دو نام یاد‌شده است؛[۳] هرچند، در مواردی، اولی بر دومی رجحان یافته است. این پیکار نزد مسلمانان چنان اهمیت داشت که سال وقوع آن را "عام‌الاحزاب" نامیدند و بعدها سوره‌ای از قرآن نیز بدان نامیده و شماری از آیات قرآن از ‌جمله آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا [۴] و نیز آیات‌ ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۵]، ﴿تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ[۶]،﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ[۷]، ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۸]، ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۹]، ﴿أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۰] درباره آن نازل گردید.[۱۱] اهمیت این نبرد بدان جهت است که دشمن با آن‌که همه توان خود را به‌کار بسته بود، شکست خورد و برای همیشه توانایی خویش را در مواجهه با مسلمانان از دست داد؛ چنان‌که پیامبر (ص) پس از شکست دشمن فرمود: "از این پس ما به آنان حمله می‌بریم نه آنان به ما"[۱۲]

در سال، ماه و روز نبرد احزاب اختلاف است؛ برخی آن را در شوال سال چهارم هجری، یک سال پس از غزوه اُحُد دانسته‌اند.[۱۳] این قول را به موسی‌بن عقبه و دیگران منسوب می‌دانند.[۱۴] بخاری در تأیید این رأی از ابن‌عمر نقل کرده است که من در نبرد احد چون ۱۴ ساله بودم اجازه شرکت نیافتم؛ اما در خندق که ۱۵ ساله شدم از‌طرف پیامبر (ص) اجازه یافتم [۱۵]. ابن‌حبیب نیز خندق را یک سال پس از احد می‌داند.[۱۶] وی پنج‌شنبه دهم شوال را آغاز جنگ و شنبه اول ذی‌قعده را پایان آن ذکر می‌کند.[۱۷] برخی پژوهش گران معاصر این رأی را ترجیح داده‌اند.[۱۸] دیگر مورخان، زمان نبرد را دو سال پس از احد و در سال پنجم هجرت می‌دانند؛[۱۹] چنان‌که ابن‌سلاّم با نقل سخنی از ابن‌عمر که من در احد سیزده ساله بودم که پیامبر حضور مرا نپذیرفت؛ ولی در خندق، در ۱۵ سالگی شرکت جستم، بر این قول صحه می‌گذارد؛[۲۰] هر چند برخی، آن را در ماه شوال [۲۱] و برخی دیگر در شنبه هشتم ذی‌قعده ذکر می‌کنند.[۲۲] بیهقی نیز این واقعه را در سال پنجم هجری و یعقوبی زمان آن را ۵۵ ماه پس از هجرت گزارش کرده است.[۲۳] با توجه به قراین و منابع، این دیدگاه که مشهورتر است، صحیح‌تر به‌نظر می‌رسد؛ چنان‌که ابن‌کثیر آن را ترجیح داده ‌است.[۲۴][۲۵]

شکل‌گیری احزاب

طراحان اصلی نبرد، عده‌ای از بزرگان یهود، از بنی‌نضیر و بنی‌وائل چون سلام ‌بن ابی‌الحقیق نَضْری، حیی بن‌ اخطب نضری، کنانة ‌بن ربیع‌ بن ابی‌الحقیق و هوذة ‌بن قیس وایلی و ابوعمار وایلی و دیگران، [۲۶] بودند؛ اینان به‌ویژه یهودیان بنی‌نضیر که پیش از هجرت از موقعیت بالایی برخوردار بوده و پس از پیمان شکنی، از مدینه رانده شده،[۲۷] در خیبر پناه گرفتند و بر آن شدند تا به هر طریقی مسلمانان و پیامبر را از پای درآورند؛[۲۸] بدین منظور با سفر به مکه و ترجیح آیین مشرکان قریش بر رسالت پیامبر، آنان را به جنگ با مسلمانان فراخواندند[۲۹] و با اعلام همراهی و همکاری و[۳۰] یادآوری خاطرات تلخ و ناگواری که مسلمانان برای قریش پیش آورده بودند، آنان را به سرعت عمل ترغیب کردند.[۳۱] گفته‌اند که آیات ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَؤُلاء أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُواْ سَبِيلاً أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لاَّ يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا [۳۲] درباره همین یهودیان نازل شده که برخلاف باور و داده‌های کتاب آسمانی خود به حقانیت مشرکان نظر داده‌اند؛[۳۳] گرچه قول به نزول این آیات در غیر این مورد، در منابع تفسیری اندک نیست.[۳۴] یهودیان در کنار کعبه با قریش پیمان بسته، سوگند وفاداری یاد‌کردند.[۳۵] ابوسفیان با شنیدن این سخنان و پس از اطمینان از انگیزه جنگ‌افروزی یهودیان علیه پیامبر و مسلمانان، آمادگی خویش را اعلام کرد. سران بنی‌نضیر بنی‌سلیم را به همراهی با قریش دعوت کردند و غطفان را با تطمیع محصول یک سال خرمای خیبر، به مساعدت فراخواندند؛[۳۶] بدین‌گونه لشکری انبوه فراهم گردید.[۳۷] یعقوبی برخلاف نظر همگان، قریش را طراح اصلی جنگ دانسته و بر آن است که آنان سفیرانی به‌سوی یهود و دیگر قبایل فرستاده، آنان را به جنگ علیه رسول خدا و مسلمانان تشویق کردند.[۳۸] به هر روی، ابوسفیان پرچم جنگ را در دارالندوه برپا کرده، به عثمان ‌بن طلحه از بنی‌عبدالدار (صاحبان لواء) سپرد و با ۴۰۰۰‌ جنگ‌آور، ۳۰۰ اسب و ۱۵۰۰ [۳۹] شتر از مکه حرکت کرده و در مرّالظهران فرود آمد. دیگر تیره‌ها از بنی‌سلیم، اسلم، اشجع، بنی‌مره، کنانه، فزاره و غطفان نیز به آنان پیوستند و سپاهی ۱۰۰۰۰‌ نفری فراهم آمد.[۴۰] فرماندهی و شمار احزاب با اندک اختلاف چنین است: بنی‌سلیم با ۷۰۰ نفر به فرمان‌دهی پدر ابوالاعور سلمی، بنی‌اسد با فرمان‌دهی طلیحه بن خویلد اسدی، بنی‌فزاره به‌طور کامل با ۱۰۰۰‌ شتر به فرماندهی عُیَینَة بن حِصْن فَزاری، اشجع با ۴۰۰ نفر به فرماندهی مسعودبن رُخَیله و بنی‌مُرَّة با ۴۰۰ نفر و فرماندهی حارث بن عوف. مجموع سپاه به سه لشکر تقسیم و فرمان‌دهی کل به ابوسفیان واگذار شد؛[۴۱] سپس به‌سوی مدینه حرکت کردند. مسعودی شمار سپاه احزاب را ۲۴۰۰۰ نفر می‌داند.[۴۲] با توجه به تیره‌های شرکت‌ کننده شمار قطعی یا تقریبی آنها، با این دیدگاه نمی‌سازد؛ هرچند واقدی نقل کرده که حارث‌بن عوف از بزرگان بنی‌مره در مرّالظهران جلوی قومش را گرفت و از آنان خواست تا به‌سوی محمد (ص) نروند؛ اما خود آن را نپذیرفته، از حضور آنان در جنگ و هجو حسان ‌بن ثابت شاعر معروف مسلمان علیه حارث سخن دارد.[۴۳][۴۴]

حفر خندق

پیش از آنکه "احزاب" وارد مدینه شوند، پیامبر (ص) از طریق سوارانی از خزاعه که طی ۴ روز راه مکه به مدینه را طی کردند، خبر حمله دشمن را به‌دست آورد؛[۴۵] و آنگاه با اعلان آن به مسلمانان و توصیه به پایداری و پارسایی، هم‌چون دیگر نبردها، با آنان به مشورت نشست که آیا از مدینه خارج شوند یا در شهر بمانند و خندقی حفر نمایند، یا در نزدیکی کوه سَلْع جای گیرند و با دشمن به جهاد برخیزند.[۴۶] هرکس پیش‌نهادی مطرح کرد. سلمان که به تازگی آزاد شده و به پیامبر پیوسته بود و برای اولین بار در جنگ حضور می‌یافت،[۴۷] بنابر روش‌های تدافعی متداول در ایران، [۴۸] طرح خندق را ارائه داد [۴۹] که مایه شگفتی همگان شد.[۵۰] برخی برآنند که پیش‌نهاد حفر خندق از ناحیه خود پیامبر (ص) بوده است؛ چنان‌که از طرح برنامه دفاعی آن حضرت چنین برمی‌آید [۵۱] و در پاسخ نامه رسول‌خدا به ابوسفیان نیز صریحاً به آن اشاره شده است؛[۵۲] بنابراین، نقش سلمان صرفاً بیان حکمت آن بوده است.[۵۳] هرچند انتساب این پیشنهاد به سلمان در منابع اسلامی شهرت دارد.[۵۴] به هر روی، پیامبر (ص) جهت شناسایی محل استقرار، از مدینه بیرون رفتند.

گزینش منطقه شمالی مدینه که به عنوان میدان نمایشی برای کارهای نظامی سپاه اسلام بود، از نظر نظامی درست بود؛ زیرا تنها ناحیه بازی بود که هر سپاهی که قصد مدینه را داشت به ناچار از آنجا می‌گذشت و جز آن سمت، دیگر اطراف مدینه به‌وسیله درختان خرما و درختان انبوه دیگر و بناهای متصل به هم و موانع طبیعی چون سنگلاخ‌های واقم، حرّه و بِرّه و کوه عسیر احاطه شده بود که به نیروی احزاب اجازه اقدام مطلوب، یا امکان دست یازیدن به مانورهای وسیع را نمی‌داد. و در نتیجه می‌بایست از شمال به مدینه هجوم ببرند و این همان جهتی بود که پیغمبر اسلام دستور حفر خندق و دفاع از آن را داد.[۵۵] گفته‌اند که پیامبر خندق را از اجُم الشَّیخین از ‌طرف بنی‌حارثه خط‌کشی کرد تا به مَذاد رسید؛ سپس حفر آن را، مهاجران از ناحیه راتج تا کوه ذُباب، و انصار از ناحیه ذُباب تا جبل بنی‌عبید، و طایفه بنی‌عبدالاشهل از انصار از ناحیه راتج تا پشت مسجد، واقع در پشت کوه سلع، و بنی‌دینار از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل خانه ابن ‌ابی‌الجَنوب به‌دست گرفتند و با تلاش شبانه‌روزی، در ۶ روز آن را به پایان رساندند.[۵۶] پیامبر (ص) در آغاز حفر ‌خندق، مسلمانان را به تلاش و کوشش فراخواند و به آنان در‌صورت پایداری، وعده پیروزی داد [۵۷] و خود نیز برای ترغیب مسلمانان، با‌ تمام توان کار می‌کرد و با فروتنی توصیف نشدنی، خاک بر پشت خود حمل می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که تمام لباسش خاک‌آلود می‌شد.[۵۸] رسول‌خدا در ضمن کار رجز می‌خواند و چون انصار می‌خواندند: "نحن الذین بایعوا محمداً على الجهاد ما بقينا أَبداً"، می‌فرمود: «لاَ عَيْشَ إِلاَّ عَيْشُ اَلْآخِرَةِ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَ اَلْمُهَاجِرِينَ».[۵۹] پیامبر (ص) برای اینکه مسلمانان دچار مشکل نشوند، از هرگونه حرکت تنش‌زا جلوگیری می‌فرمود. کعب ‌بن مالک شاعر، نقل می‌کند که ما بنی‌سلمه‌ای‌ها که در یک طرف بودیم، رجز می‌خواندیم و حفر می‌کردیم. رسول‌خدا خواسته بود تا چیزی نسرایم. از حسّان شاعر نیز چنین خواسته بود تا مایه سرشکستگی و رنجش دیگران نشود.[۶۰] مسلمانان تا زمانی که پیامبردست از کار نمی‌کشید، کار می‌کردند.[۶۱] زمان حفر خندق چندان روشن نیست؛ اما برخی با توجه به چند عنصر، برآنند که مسلمانان در مدت ۹ یا ۱۰ روز آن را کنده‌اند.[۶۲] از طول، عرض و عمق خندق نیز اطلاعی در دست نیست. به استنباط برخی نویسندگان، طول خندق در حدود ۵ / ۵ کیلومتر و عرض و عمق آن به‌اندازه‌ای بود که سواره یا پیاده‌ای نتواند از آن بجهد، یا ازسویی پایین برود و از سوی دیگر بالا بیاید. شاید حدود ۱۰ متر عرض و ۵ متر عمق داشته است.[۶۳] برخی محققان طول خندق را حدود ۵۰۰۰ ذرع و عرض آن را ۹ ذرع و عمق آن را ۷ ذرع، دانسته به هر ۱۰ تن جنگ‌جو، به‌طور معدل ۴۰ ذرع[۶۴] از جهت طول می‌رسید. دیگران طول خندق را تقریباً ۵ / ۵ کیلومتر، عرض آن را ۵ / ۴ و متوسط عمق آن را سه متر و اندی محاسبه کرده‌اند، و هر‌فردی عملاً کندن سه متر مربع را عهده‌دار بوده است.[۶۵] هرچند از نظر واقدی خندق به قامت یک انسان بود؛[۶۶] ولی معلوم نیست این عمق در تمام طول خندق رعایت شده باشد.

دسته‌ای از منافقان، به رغم دستور پیامبر (ص)، با سستی و کندی کار می‌کردند و گاه بدون اجازه پیامبر و پنهانی نزد خانواده خویش می‌رفتند؛ ولی مؤمنان جز به ضرورت و با اجازه پیامبر محل کار را ترک نمی‌کردند و پس از انجام کار خود بی‌درنگ به محل کار بازمی‌گشتند.[۶۷] خداوند درباره اینان فرموده است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۶۸]؛ سپس درباره منافقانی که بدون اذن دست از کار می‌کشیدند و می‌رفتند فرموده است: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶۹] در حفر خندق، هر یک از قبایل انصار و مهاجران بر سر سلمان که مردی قوی و پرکار بود [۷۰] به نزاع برخاسته و سلمان را از خود می‌دانستند؛ ولی رسول‌خدا فرمود: سلمان از ما اهل‌بیت است.[۷۱] به نقل جابر بن عبدالله، او در حفر خندق به تنهایی ۵ ذرع در ۵ ذرع را کند و پس از فراغت در تأیید نظر پیامبر، "لا عیشَ إِلاّ عیشُ‌ الآخره"، را تکرار کرد.[۷۲] در حفر خندق مسلمانان با صخره‌ای مواجه شدند که شکستن آن غیر ممکن بود؛ ازاین‌رو سلمان نزد پیامبر رفت تا چاره‌ای بیندیشد، یا مسیر خندق را تغییر دهد. به نقل حذیفه پیامبر (ص) با سه ضربه کلنگ، سنگ را شکست و هر بار نوری به سه جهت درخشید و مسلمانانتکبیر گفتند.[۷۳] سلمان که با چشمانش نورها را می‌پایید از حضرت در این مورد پرسید. پیامبر (ص) فرمود: که در یکی از آن نورها، مداین‌کسری و شهرهای آن و در دیگری بلاد روم و شام و در سومی یمن و قصرهای آن برایم آشکار شد.[۷۴] و سپس به وصف قصرهای مداین پرداخت؛ به‌گونه‌ای که گویا آن را از نزدیک دیده‌بود.[۷۵] این خبر حکایت از گسترش اسلام در این مناطق داشت. بیهقی مواردی از پیش‌گویی‌های متعدد پیامبر را به هنگام حفر خندق ذکر کرده‌است.[۷۶] این پیش‌گویی‌ها چنان بشارت‌آمیز بود که چون مؤمنان، سپاه احزاب را دیدند گفتند: ﴿وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا[۷۷].[۷۸] پس از حفر خندق برای آن، معبرهایی قرار دادند و بر هر معبر، نگهبانانی گماشته، فرمان‌دهی نگهبانان را به زبیر بن عوام سپردند.[۷۹]

در حفر خندق عمار نیز چون دیگر مسلمانان می‌کوشید و بیش از دیگران کار می‌کرد و باری بیشتر برمی‌داشت. پیامبر (ص) در‌حالی‌که خاک از سر و رویش می‌فشاند، فرمود: پسر سمیه! تو را گروه ستمگر خواهند کشت.[۸۰] مسلمانان هشتم ذی‌قعده در محل مستقر شدند. شمار مسلمانان را ۷۰۰ [۸۱] نفر، ۱۰۰۰ [۸۲] یا ۳۰۰۰ نفر [۸۳] نوشته‌اند، آنان‌که شمار فراوان را ذکر کرده‌اند با این توجیه می‌پذیرند که در حفر خندق تنها مردان نبودند که کار می‌کردند، بلکه افراد ۱۴‌ساله به بالا نیز حضور داشتند.[۸۴] اما اینان پس‌از حفر، به دستور پیامبر (ص) بازگشتند و شمار سپاه به حدود ۱۰۰۰ نفر کاهش یافت.[۸۵] پیامبر (ص) پرچم مهاجران را به‌دست زید بن حارثه و پرچم انصار را به‌دست سعد ‌بن عباده داد.[۸۶] و عبدالله ‌بن ام‌مکتوم را به جای خویش در مدینه گذاشت [۸۷] و سپس به‌سوی خندق رفت. سه‌تن از همسران پیامبر (ص) به نوبت در خندق بودند و بقیه در کوشک بنی‌حارثه که از همه مصون‌تر بود،[۸۸] یا در مُسیر، برجی در بنی‌زریق، که سخت استوار بود، یا در برج فارع بودند.[۸۹]زنان و فرزندان مسلمان در برج‌های خود جای گرفتند.[۹۰] پیامبر (ص) خیمه‌گاه خویش را در ذُباب برپا کرد و در‌آنجا استقرار یافت.[۹۱][۹۲]

ورود مشرکان و محل استقرار آنان

احزاب سه روز پس از فراغت مسلمانان از خندق، به مدینه رسیده، در منطقه رومه، بین جُرُف و زَغابه فرود آمدند.[۹۳]قریش و همراهانشان از تهامه و کنانه و یهود در رومه و وادی‌العقیق، و غطفان و نجدیان در دامنه احد مستقر شدند [۹۴] و چارپایان خود را در بیشه‌زارهای اطراف رها کردند؛ امّا کاهش نزولات آسمانی در آن سال از یک سو و برداشت یک ماه پیشتر محصولات زراعی از سوی دیگر، دشمن را با مشکل تأمین علوفه برای چارپایان مواجه ساخت.[۹۵] مشرکان هرچند به نوبت به معرکه آمده، پیرامون خندق اسب می‌تاختند؛ ولی رویارویی آنان با سپاه اسلام از حد پرتاپ سنگ و تیراندازی فراتر نمی‌رفت.[۹۶] مشرکان ۱۵،[۹۷] ۲۰،[۹۸] یا بیش از ۲۰ روز [۹۹] یا یک ماه [۱۰۰] مدینه را در محاصره داشتند و در پی یافتن راهی برای عبور از خندق در تکاپو بودند. عمروعاص و خالد بن ولید در گشت و گذار اطراف خندق باریکه‌ای یافته، بر آن بودند تا هنگام غفلت مسلمانان جمعی را از خندق عبور دهند؛ اما مسلمانان با حراست و تیراندازی، آنان را منصرف ساخته و دور کردند و به پیشنهاد سلمان، به توسعه آن قسمت اقدام کردند. در این مدت، سختی‌ها و مشکلات، هر دو طرف نبرد را در شرایط ناگواری قرار داد؛ مسلمانان در سرما و گرسنگی، شبانه روز از خندق مراقبت می‌کردند.[۱۰۱] فشار شبانه‌روزی دشمن نیز مزید بر علت بود؛ به حدی که به گفته محمد بن مسلمه، شب و روز مسلمانان یکی شده و خواب را از چشم آنان ربوده ‌بود [۱۰۲].[۱۰۳]

همراهی بنی قریظه و بحرانی شدن جنگ

حیی بن اخطب از بزرگان بنی‌نضیر که از آغاز وعده کرده بود تا یهودیان بنی‌قریظه را با ۷۵۰ نیروی مسلح همراه احزاب سازد [۱۰۴]، به درخواست ابوسفیان، نزد بنی‌قریظه رفت و از آنان خواست تا با نقض پیمان خود با پیامبر به یاری آنان در جنگ بیایند. بنی‌قریظه که در درون حصار مدینه می‌زیستند نخست وی را به قلعه خود راه ندادند؛[۱۰۵] اما در نهایت با او همراه شدند [۱۰۶] و حیی پیمان نامه آنان را پاره کرد [۱۰۷] که ذیل آیه ۲۶﴿وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا[۱۰۸]، ﴿وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا[۱۰۹] از آنان به عنوان اهل‌کتاب یاد ‌شده است.[۱۱۰]نعیم ‌بن مسعود خبر پیمان‌شکنی بنی‌قریظه را به رسول‌خدا داد [۱۱۱] و آن‌گاه پیامبر (ص) بزرگان اوس، از‌جمله سعد بن‌ معاذ و عبدالله ‌بن رواحه را نزد آنان فرستاد تا آنان را از پیمان شکنی بازدارند؛ اما بنی‌قریظه با تندی و خشم با آنان برخورد کردند [۱۱۲] و برای هجوم شبانه به مسلمانان، از قریش و غطفان ۲۰۰۰ نیروی کمکی خواستند؛ ولی آنان هیچ‌گونه همراهی نکردند.[۱۱۳] از این پس بنی‌قریظه به حملات ایذایی روی آوردند. پیامبر (ص) در پی خنثی‌سازی حرکت آنان سَلَمَة ‌بن‌ اَسلم را با ۲۰۰ مرد و زید‌بن حارثه را با ۳۰۰ مرد فرستاد، تا از محله‌های مدینه نگه‌بانی داده، با تکبیر حضور خود را اعلام دارند.[۱۱۴] شبی نبّاش ‌بن قیس قرظی با ۱۰ تن از دلیران قوم خود به قصد شبیخون به مسلمانان تا بقیع الغَرقَد پیش آمدند؛ امّا گروهی از مسلمانان ضمن تعقیب آنان، دو حلقه از چاه‌های بنی‌قریظه را منهدم ساخته، وحشتی در آنها افکندند.[۱۱۵] حملات گاه و بیگاه بنی‌قریظه، مسلمانان را به هراس افکنده و رفت و آمدشان را مختل ساخته بود؛ چنان‌که مسلمانان منطقه عوالی که در نزدیکی بنی‌قریظه می‌زیستند، چون می‌خواستند نزد خانواده خویش بروند، به دستور پیامبر مسلح شده، گاه از بیراهه می‌رفتند.[۱۱۶] یهودیان یک بار به برجی که زنان پیامبر و نزدیکانش در آن مستقر بودند هجوم بردند؛ امّا با رشادت صفیّه، عمّه پیامبر که به کشته شدن یکی از آنان منجر شد، ناکام ماندند.[۱۱۷] افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، کمبود مواد غذایی بر بحران می‌افزود و یاران رسول‌خدا که از هر سو در سختی و تنگنا قرار داشتند، با کمبود آذوقه نیز مواجه بودند؛ به‌گونه‌ای که هر فردی تنها می‌توانست غذای یک یا دو نفر را تهیه کند؛[۱۱۸] هر چند گاهی پیامبر (ص) بخشی از مشکلات مسلمانان را با معجزات خود حل می‌کرد؛[۱۱۹] چنان‌که گفته‌اند: دختر بشیر ‌بن سعد برای پدر و دایی خود عبدالله ‌بن رواحه مقداری غذا برد که رسول‌خدا (ص) همگان را به آن دعوت کرد و سیر خوردند؛ بی‌آن‌که کاستی در آن حاصل شده باشد.[۱۲۰] از این موارد در قضیه احزاب فراوان ذکر شده است.[۱۲۱] این وضعیت افزون بر شدت عمل مشرکان و همراهی یهودیان با آنان، موجب گردید که برخی از منافقان در وعده‌های پیامبرتردید کنند.[۱۲۲] آنان سوگند یاد ‌کردند که همه آن وعده‌ها فریب بوده و گفتند: چگونه رسول خدا به ما وعده طواف کعبه و دست‌یابی به گنج‌های فارس و روم داده است؛ حال آن‌که جرئت رفع حاجت نداریم.[۱۲۳] خداوند درباره اینان فرموده است: ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا[۱۲۴].[۱۲۵] از ثعلبی از عمرو‌ بن عوف نقل است که آیه ‌﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۲۶]، نیز در پاسخ به منافقان در احزاب نازل شده که وعده‌های پیامبر را باطل می‌شمردند[۱۲۷] از آرزوی درونی منافقان در احزاب خبر می‌دهد که دوست دارند که در کنار صحرانشینان و به دور از جنگ بودند و آنجا اخبار جنگ را دنبال می‌کردند: ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا[۱۲۸].[۱۲۹] از سُدی و قتاده نقل‌ است که با شدت یافتن نبرد خندق و در محاصره قرار گرفتن مسلمانان، برخی نسبت به خدا و رسول بدبین شدند و آیه‌ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ[۱۳۰] نازل ‌شد[۱۳۱].

وضعیت مسلمانان چنان بود که خداوند فرمود: ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا[۱۳۲]، ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا[۱۳۳] مسلمانان در مدینه، از بنی‌قریظه بیشتر از قریش و غطفان نسبت به کودکان و زنان خود می‌ترسیدند.[۱۳۴] برخی مسلمانان از ترس خانواده و بی‌پناهی آنان، از پیامبر (ص) اجازه بازگشت می‌خواستند.[۱۳۵] از میان انصار، بنی‌حارثه در مقاومت، سستی کرده، با فرستادن اوس ‌بن قیظی نزد پیامبر و بهانه کردن احتمال تصرف خانه‌هایشان، قصد ترک عرصه نبرد را داشتند: ﴿وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا[۱۳۶].[۱۳۷] قرآن کریم در معرفی آنان می‌فرماید: ﴿وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا[۱۳۸]. اینان کسانی بودند که پیشتر پیمان بسته بودند صحنه را ترک نکنند. ﴿وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا[۱۳۹].[۱۴۰] خداوند به بهانه‌جویان که بنا به نقلی، بنی‌حارثه بودند که در نبرد احد سستی کرده ولی عهد کرده بودند دیگر چنین نکنند، هشدار می‌دهد که گریز از صحنه نبرد به حال آنان هیچ سودی نداشته، مرگ آنان را به تأخیر نمی‌اندازد و هیچ قدرتی نمی‌تواند مانع نفوذ اراده الهی گردد ﴿قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۴۱]، ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا[۱۴۲].[۱۴۳][۱۴۴]

عبور از خندق

با طولانی شدن محاصره و زمزمه بازگشت بخشی از سپاه، نبرد خندق با پیکار تن به تن امام علی (ع) با عمروبن‌عبدود، به مرحله جدیدی وارد شد. مشرکان که از هر طریقی در پی شکستن مسلمانان بودند، ۵ تن از دلاوران آنان، عمرو بن‌ عبدود، نوفل‌ بن ‌عبدالله‌ بن مغیره مخزومی، عکرمة ‌بن ابی‌جهل، ضرار ‌بن خطاب و هُبَیرة‌ بن ابی وهب مخزومی، از باریکه‌ای گذر کرده و به‌سوی مسلمانان آمدند.[۱۴۵] امام علی (ع) با تنی چند از مسلمانان بیرون آمده، جلوی باریکه را گرفتند. سوارکاران مشرک به سرعت به‌سوی آنان آمدند.[۱۴۶] عمرو که به تک سوار یَلْیَلْ شهرت و حدود ۹۰‌ سال سن داشت، چون در بدر جراحتی یافته بود، در احد حضور نداشت وی با خود عهد کرده بود که تا از محمد و اصحابش انتقام نگیرد خود را نیاراید.[۱۴۷] او در مبارز طلبی اصرار فراوان داشت و به قول خودش بر اثر کثرت مبارز طلبی صدایش گرفت؛[۱۴۸] امّا کسی یارای رویارویی با او را نداشت.[۱۴۹] علی (ع) از پیامبر اذن خواست تا به مبارزه او برود؛ اما پیامبر با یادآوری اینکه او عمرو است، علی را به نشستن واداشت، تا اینکه برای سومین بار علی (ع) با بیان اینکه می‌دانم او چه کسی است و در عین حال می‌خواهم با او مبارزه کنم، توانست نظر مساعد رسول خدا را جلب کند.[۱۵۰] رسول‌خدا پس از موافقت، شمشیر خود ذوالفقار را بدو داد و عمامه خویش را بر سرش بست و برای او چنین دعا کرد: ﴿رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ[۱۵۱].[۱۵۲] و در بیان عظمت کار علی (ع) فرمودند: " همه ایمان در برابر همه کفر قرار گرفته است". علی (ع) وقتی به میدان آمد از او خواست، تا براساس عهد خود اگر مردی از قریش او را به یکی از دو کار بخواند، حتماً یکی را بپذیرد: به خدا، رسول و اسلام ایمان بیاورد یا برای مبارزه از اسب پیاده شود؛[۱۵۳] اما عمرو جوان بودن علی و دوستی خود با ابوطالب را مانع نبرد با او دانست.[۱۵۴] و خواهان نبرد با کسانی چون ابوبکر و عمر شد،[۱۵۵] ولی امام صحنه را خالی نکرد و هرچند خود جراحتی برداشت اما موفق شد او را به قتل رساند.[۱۵۶] امام علی (ع) پس از کشتن عمرو، سرش را جدا کرد و برای پیامبر (ص) آورد. عمر و ابوبکر برخاسته، و سر علی (ع) را بوسیدند.[۱۵۷] عمل امام در آن روز، مایه سربلندی اسلام شد و چنان‌که رسول گرامی اسلام فرمود: آن ضربه از اعمال همه امت من تا روز قیامت ارزش‌مندتر است؛[۱۵۸]. «ضربة عَلَيَّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»[۱۵۹] با این اقدام امام، خداوند کارزار را از مؤمنان برداشت؛ چنان‌که ابن‌مسعود با ذکر آیه ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا[۱۶۰] گفته است که خداوند به‌وسیله علی (ع) وعده خود را محقق ساخت.[۱۶۱] و به رغم آن‌که مشرکان می‌خواستند جنازه او را به ۱۰۰۰۰ درهم بخرند، امّا پیامبر اجازه داد بدون هیچ پرداختی جنازه عمرو را ببرند.[۱۶۲] با کشته شدن عمرو، دیگر سواران پا به فرار نهادند و در این گریز نوفل‌بن عبدالله به درون خندق افتاد و او نیز به‌دست علی (ع) کشته شد.[۱۶۳] بنی‌مخزوم برای گرفتن جسد نوفل، حاضر به پرداخت دیه شدند؛ اما پیامبر جسد و بهای آن را پست دانست و در برابر آن چیزی دریافت نکرد.[۱۶۴] ابن ‌شهر آشوب، آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا[۱۶۵]. را بنا به قول جماعتی از مفسران، در شأن علی (ع) می‌داند که در نبرد احزاب، آنگاه که مسلمانان از ترس عمروبن عبدود عامری جرئت تکان خوردن نداشتند، با او به مقابله برخاست.[۱۶۶][۱۶۷]

پیش نهاد مصالحه و ایجاد تفرقه

پس از کشته شدن عمرو، هیچ اقدام گروهی دیگری روی نداد و تنها احزاب هر شب گروهی را برای غارت به‌سوی مدینه می‌فرستادند [۱۶۸]. دفاع مداوم مسلمانان از حصار مدینه موجب فوت نماز برخی از آنان شد و ازاین‌رو پیامبر مشرکان را لعن کرد.[۱۶۹] رسول‌خدا (ص) طی اقداماتی سعی کرد در سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند؛ بدین منظور در نخستین اقدام و با توجه به انگیزه‌های اقتصادی غطفان [۱۷۰] بر آن شد تا با پرداخت یک سوم محصول خرمای مدینه، آنان را از ادامه نبرد منصرف سازد؛ اما غطفان به طمع بهایی بیشتر از پذیرش پیشنهاد، سرباز زدند [۱۷۱]و چون پس از درنگ بدان رضایت دادند،[۱۷۲] پیامبر (ص) پس از مشورت با بزرگان مدینه و مخالفت آنان، از پیش‌نهاد خویش منصرف شد.[۱۷۳] این خبر چنان‌چه به قریش می‌رسید از اعتبار غطفان می‌کاست و میان آنان و قریش فاصله‌ای می‌انداخت؛ همان‌طور که خود به آن اعتراف داشتند.[۱۷۴] پیامبر در اقدام دوم خود که تفرقه میان سپاه احزاب و بنی‌قریظه را دنبال می‌کرد از نعی بن مسعود بهره برد. به نقل مغازی از موسی ‌بن عقبه، نعیم از جمع مشرکان خبری از گفتگوی قریش، غطفان و بنی‌قریظه برای پیامبر آورد. پیامبر (ص) که می‌دانست نعیم برای احزاب خبر می‌برد، اقدامات بنی‌قریظه را نقشه مسلمانان علیه قریش معرفی کرد و انگیزه بنی‌قریظه از این کار را دستیابی به غنایم بنی‌نضیر دانست.[۱۷۵] نعیم با شنیدن این خبر به‌میان مشرکان رفت و آنچه شنیده بود با آنان در میان نهاد و آنان در اعتماد به بنی‌قریظه تردید کردند؛ به‌ویژه آن‌که برای آزمایش، سفیری نزد بنی‌قریظه فرستادند، تا با آنان نبردی را بیاغازند؛ اما آنان به بهانه اینکه شنبه است و شنبه روز مقدسی است از حمله سرباز زدند و این به منزله عدم هم‌دلی آنان با مشرکان دانسته شد.[۱۷۶] واقدی ضمن رد روایت پیشین بر این باور است که نعیم، در جاهلیت با یهودیان سر و سرّی داشت و در این زمان، مسلمان شده؛ بی‌آن‌که یهودیان و مشرکان از اسلام او آگاهی یابند [۱۷۷]. او نزد پیامبر (ص) آمد تا وظیفه‌ای را به دوش گیرد. آن حضرت با ذکر اینکه جنگ خدعه و نیرنگ است او را برای ایجاد تفرقه، به‌میان دشمن فرستاد.[۱۷۸] نعیم وقتی نزد بنی‌قریظه رفت وضعیت آنان را حساس خواند؛ چرا که مشرکان به محض ناکامی به خانه خود باز‌می‌گردند و بنی‌قریظه که در خانه خویش می‌جنگیدند تنها مانده و می‌بایست تاوان نبرد را بپردازند؛ ازاین‌رو از آنان خواست تا از قریش و غطفان بخواهند برای ضمانت پایداری احزاب تا پایان جنگ، افرادی را به عنوان گروگان به آنان تحویل دهد. نعیم سپس نزد قریش و غطفان رفت و بنی‌قریظه را مترصد فرصتی برای جبران پیمان‌شکنی خود با پیامبرنشان داد که می‌خواهند به بهانه‌ای از شما گروگان گرفته و به پیامبر تحویل دهند و بدین ترتیب، فضای بی‌اعتمادی را میان آنان پدید آورد و چون پیک بنی‌قریظه خبر از درخواست گروگان از قریش و غطفان را مطرح کرد، آنان به سخن نعیم اطمینان یافته، و حاضر به هم‌کاری نشدند و به این طریق هم‌پیمانی آنان با بنی‌قریظه برهم خورد. بنی‌قریظه نیز این عدم هم‌کاری را تأییدی بر سخنان نعیم دانستند؛[۱۷۹] بدین‌گونه نعیم توانست میان سپاه دشمن تفرقه ایجاد کند و اتحادشان را بر هم زند.[۱۸۰][۱۸۱]

امداد الهی

به رغم تفرقه‌ای که در سپاه دشمن ایجاد شده بود هم‌چنان خطر احزاب جدّی بود؛ ازاین‌رو پیامبر مجدّانه دست به دعا برداشت؛ از جابر‌ ابن‌ عبدالله نقل است که پیامبر (ص) سه روز به راز و نیاز پرداخت، تا اینکه در روز سوم دعایش مستجاب شد و شادی در چهره آن حضرت نمایان گردید.[۱۸۲] در شب آخر، سرما و باد شدیدی درگرفت؛[۱۸۳] به‌گونه‌ای که آتش‌ها را خاموش و ریسمان خیمه‌ها را پاره کرد.[۱۸۴] وحشت و سستی همه وجود مشرکان را فرا گرفت و آنان را به ناچار به عقب‌نشینی واداشت. حذیفة‌بن یمان که، به رغم میل باطنی، از‌طرف پیامبر (ص) مأموریت یافته بود تا از اردوگاه دشمن خبر آورد، از به هم ریختگی اوضاع آنان و نابسامانی حاکم سخن گفت. وی در آنجا شنید که ابوسفیان در اجتماع مشرکان، پس از اطمینان از عدم حضور فرد بیگانه در جمع، مشکلات پیش آمده را برشمرد و آن‌گاه خواست تا بازگردند و خود سراسیمه به‌سوی شترش رفت و با عجله بر آن سوار شد و بی‌آن‌که پای‌بند آن را باز‌کند، حرکت کرد. دیگر مشرکان نیز هر یک با عجله گریختند، تا بتوانند جان خود را نجات دهند.[۱۸۵] خداوند درباره این امداد می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا[۱۸۶] از قتاده نقل است که خداوند ترس و باد و سپاهیانی نادیدنی را برانگیخت. باد هر آتشی را مشرکان بر می‌افروختند خاموش می‌کرد، تا اینکه برای نجات خویش، به کوچیدن تن دادند.[۱۸۷]آن شب برای مسلمانان نیز شب سخت و جان‌کاهی بود؛ کمبود مواد غذایی و نبود امکانات پوششی، یاران رسول‌خدا را به مشقت افکنده بود.[۱۸۸] ابوسفیان که به بازگشت ناچار شده بود، در نامه‌ای به پیامبر، پس از سوگند به لات و عزی از تصمیم جدی خود به درمانده ساختن پیامبر (ص) اشاره کرد و نوشت که دیدم برخورد با ما را خوش نداشتی و خندق‌ها و تنگناهایی فراهم ساخته‌ای، ای کاش می‌دانستم چه کسی این کار را به تو آموخته است؟ و در پایان او را به جنگ دیگری چون احد تهدید کرد که زن‌ها در آن گریبان بدرند. پیامبر در پاسخ، به غرور دیرینه و کینه‌توزی او اشاره کرد و وی را از روزی خبر داد که لات و عزی و اساف و نائله و هبل را درهم خواهد شکست.[۱۸۹] در نبرد خندق معدودی از سپاه طرفین کشته شدند؛ هر چند اسامی و شمار آنان به اختلاف ذکر‌شده است.[۱۹۰] سعد بن معاذ نیز جراحت سختی یافت و بر اثر آن چندی بعد درگذشت[۱۹۱]. آیه‌ ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۱۹۲] درباره نیک‌ مردانی است که بر پیمانی که با خدای خویش بسته‌اند صادقانه وفا کردند؛ گروهی از اینان کسانی‌اند که به شهادت رسیده‌اند و گروهی دیگر شهادت را انتظار می‌کشند و] هرگز عقیده خود را [تبدیل نکردند[۱۹۳].[۱۹۴]

دیگر آیات مرتبط با نبرد احزاب

افزون بر آیاتی که در ضمن مقاله به آنها اشاره شده آیات دیگری نیز درباره احزاب نازل شده است که به‌گونه‌ای در فهم درست آن مؤثر است. واقدی در پایان بخش مربوط به جنگ خندق، بابی را گشوده و آیات مربوط به این نبرد را آورده است.[۱۹۵] آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا [۱۹۶] نیز درباره جنگ احزاب است و چهره انسان‌های نیک و بد را نشان می‌دهد. در مورد آیات ۱۸﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا[۱۹۷]، ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا[۱۹۸] گفته شده که یکی از یاران رسول خدا برادری داشت که در نبرد احزاب به عیش و نوش مشغول بوده و جنگ آن حضرت را بی‌ثمر می‌دانست و برادرش را به همراهی با خود فرامی‌خواند. او پس از سرزنش برادر جهت گزارش این جریان نزد پیامبر آمد که آیه نازل شد[۱۹۹] در ادامه آیات گذشته، خداوند پیامبر را به عنوان الگوی تمام عیار و تنها راه دست‌یابی به خیر و آخرت می‌خواند و هر راه دیگر را بی‌نتیجه می‌شمارد: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۲۰۰].[۲۰۱]

احزاب در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

یکی از غزوات مهم پیامبر جنگ احزاب در سال پنجم هجری است. در قرآن به ویژه در سوره احزاب به نکاتی چند از مسائل این غزوه اشاره می‌کند، از جمله: شرایط سخت و دشوار این جنگ که مدینه را محاصره کرده بودند که نشان می‌دهد غزوات پیامبر دفاعی بوده و از سر اجبار به جنگ تن می‌داده است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا * إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا[۲۰۲]

نکات: چند نکته دراین آیات مطرح شده است:

  1. توجه دادن خداوند مسلمانان را به نعمت امدادهای الهی برای آنان﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا[۲۰۳]
  2. امدادهای نامرئی الهی - ملائکه - ﴿وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا[۲۰۴] واین که امدادهای الهی شامل مسلمانان شد دروضعیتی که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمان‌های گوناگون بدی به خدا می‌بردند ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا[۲۰۵]
  3. در جنگ احزاب کوره امتحان الهی سخت داغ شد. و مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا[۲۰۶]

﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا * وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا * وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا * وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا * قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا * قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا * قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۰۷]

نکته:

  1. خداوند وضع گروهی از منافقین را که از میدان جنگ احزاب کناره‌گیری کردند و دیگران را نیز دعوت به کناره گیری می‌نمودند. ووعده‌های خداو پیامبرش را دروغ فریب دهنده اعلام می‌کردند ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا[۲۰۸] و همچنین کسانی را که به برادرانشان می‌گفتند به سوی ما بیایید و دست از این پیکار خطرناک بردارید! ﴿وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا[۲۰۹]» یا کسانی که اهل جنگ و پیکار نیستند و جز مقدار کمی (آن هم از روی اکراه و یا ریا) به سراغ جنگ نمی‌روند: ﴿وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۱۰] مطرح می‌کند
  2. خداوند کسانی را که باتوجیه وبهانه جوئی، بی‌دفاع بودن خانه وخانواده قصد جداشدن وکنار گیری ازمقابله دشمن رادارند معرفی نموده ومی فرماید اینها باتوجیهات قصد فراردارند وگرنه خانه‌های آنان بی‌دفاع نیست ﴿وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا[۲۱۱]

﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا * يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا * لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا * وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا * مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا * لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِنْ شَاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا * ورَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا * وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا[۲۱۲]

نکته: در آیه ۲۰ سوره احزاب ترسیم گویاتری از حالت سختی و دفاعی بودن جنگ پیامبر و مسلمانان را نشان می‌دهد و از سویی جبن و ترس گروهی از منافقان در برابر احزاب متحد در قبال مسلمانان را نشان داده است، که می‌گوید: (آنها (به قدری وحشت‌زده شده‌اند که) گمان می‌کنند هنوز لشکر احزاب نرفته‌اند) ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا[۲۱۳] در حالی که یکی از ویژگی‌های پیامبر متحد کردن مسلمانان و رفع نگرانی بود. کابوس وحشتناکی بر فکر آنها سایه افکنده، گویی سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه می‌روند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزه‌ها را به آنها حواله می‌کنند! سپس اضافه می‌کند: (و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می‌دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند: ﴿وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ[۲۱۴] یعنی به جاهلیت و انحراف برگردند و این ترس را نبینند. در حالی که هر کسی ایمان می‌آورد و با پیامبر بیعت می‌کند این عهد را با او بسته که از اسلام و قرآن تا سر حد جان دفاع کند. به همین دلیل اوصاف مؤمنان را یاد می‌کند: «هنگامی که مؤمنان، لشکریان احزاب را دیدند (نه تنها تزلزلی به دل راه ندادند بلکه) گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده فرموده (و طلایه آن آشکار گشته) و خدا و رسولش راست گفته‌اند، و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود: ﴿وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا[۲۱۵] این وعده اشاره به سخنی است که قبلا پیامبر گفته بود که به زودی قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم می‌دهند و به سراغ شما می‌آیند، اما بدانید سر انجام پیروزی با شماست[۲۱۶].

احزاب در دانشنامه معاصر قرآن کریم

"احزاب" جمع "حزب" است و به معنای گروهی از مردم می‌باشد که هم‌فکر باشند و یا برای انجام امری، گرد هم آمده باشند. "حزب" به معنای "ورد"، "نصیب و بهره"، "نویت ورود به آب" هم آمده است. به همراهان و لشکریان شخصی که بر عقیده و نظر او می‌باشند "حزب الرجل" گفته شده است[۲۱۷].

در قرآن "احزاب" به گروه‌هایی از مردم و طوائف مختلف آنان که برای جنگ با پیامبران (ص) بسیج می‌شدند اطلاق شده است و در آیه ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا[۲۱۸] به سپاه قریش و هم‌پیمانان آنها از دیگر قبائل مشرک و برخی از یهودیان که در سال پنجم هجری به جنگ پیامبر (ص) و مسلمانان آمدند "احزاب" گفته شده است.

جنگ احزاب در شوال سال پنجم (و بر اساس گزارش تاریخ یعقوبی در سال ششم) هجری (فوریه - مارس ۶۲۷ م) روی داد. انگیزه این رویداد بزرگ تاریخی، عبارت بود از این که: گروهی از یهودیان بنی‌نضیر همچون عبدالله بن سلام بن ابی حقیق، حُیَیِّ بن اخطب، کِنانة بن ربیع بن ابی حُقَیق و دیگران، گروهی از سپاهیان گوناگون را به جنگ پبامبر خدا (ص) برانگیختند. ابتدا سراغ قریش آمدند و گفتند: ما همراه شما هستیم تا محمد (ص) را ریشه‌کن سازیم. سپس نزد قبیله بنی غطفان آمدند و ایشان را دعوت کردند تا با پیامبر خدا (ص) بجنگند. غطفانیان نیز، مانند قریش پذیرفتند و خود را آماده جنگ کردند. پیامبر (ص) چون گزارش کار آنها را شنید فرمان داد تا مسلمانان گرداگرد مدینه را گودال یا خندق بکنند. این اندیشه را سلمان پاک پارسی با پیامبر (ص) در میان گذاشت. پس از آن، خود پیامبر (ص) در کندن خندق با مسلمانان مشارکت فرمود و برای هر نفر از مسلمانان حدود چهل گز معین فرمود تا حفر نمایند. در این هنگام، هر کدام از مهاجران و انصار، سلمان را از خود می‌دانستند که پیامبر (ص) فرمود: سلمان از ما است یا از ما اهل بیت است.

سلمان، حُذَیْفه، نَعْمان بن مُقَرِّن، عمر بن عوف و شش نفر از انصار با یکدیگر همکاری می‌کردند که تخته سنگ بزرگی پدیدار شد و کلنگ‌ها را شکست. پیامبر (ص) را خبر کردند. آن حضرت همراه با سلمان به سوی آن رفت و کلنگ بر گرفت و چنان بر تخته سنگ فرو کوفت که بخشی از آن شکست و آذرخشی بیرون جهید و اطراف را روشن ساخت. پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز، تکبیر گفتند. تخته سنگ دوبار دیگر با فرو کوفتن پیامبر، آذرخش و روشنی بخشید و سرانجام خرد و خاکستر شد و هر بار، پیامبر و مسلمانان تکبیر گفتند. سلمان از حضرت سؤال کرد که در پرتو روشنایی چه دیده است؟ پیامبر (ص) فرمود: در نخستین آذرخش، حیره و کاخ‌های خسرو، بر من پدیدار و در دومین روشنایی، کاخ‌های سرخ سرزمین شام و روم بر من آشکار و در سوّمین جرقه نیز، کاخ‌های صَنْعاء فرا دید من آمدند و در هر بار، جبرئیل به من گزارش داد که پیروان من بر همه آنها چیره خواهند شد. منافقان [بعدها] گفتند: آیا تعجب نمی‌کنید که پیامبر نوید فتح حیره و سرزمین شام و کاخ‌های صنعاء به شما می‌دهد در حالی که اکنون نمی‌توانیم از ترس دشمن، ضروریات زندگی خود را برآورده سازیم[۲۱۹].

پیامبر (ص) پس از اتمام حفر خندق از هر قبیله فردی را برای نگهبانی بخشی از خندق تعیین کرد و زبیر بن عوام را فرمانده آنان گرداند و به او فرمود که اگر نبردی پیش آمد، نبرد کنند[۲۲۰]. در این شرایط، سپاه قریش و هم‌پیمانان آنها که ده هزار نفر با ششصد یا هزار اسب بودند. فرا رسیدند و تعداد مسلمانان را سه هزار تن با سی و چند اسب گفته‌اند؛ به گزارش یعقوبی، عده مسلمانان هفتصد جنگجو بوده است. هنگامی که مشرکان به خندق رسیدند و آن را مشاهده کردند از آن در شگفت شدند و گفتند عرب این شیوه دفاعی را نمی‌دانست.

هم‌زمان با زمین‌گیر شدن دشمن در پشت خندق، حیّی بن اخطب به سراغ کعب ابن اسد رئیس قبیله بنی قریظه رفت تا او را با خود و مشرکین همراه سازد. کعب، ابتدا او را نپذیرفت، ولی با اصرار و حیله حیّی بن اخطب بالاخره او را پذیرفت و با دشمن هم‌پیمان شد و به پیامبر خیانت ورزید. در این هنگام شرایط برای مسلمانان بسیار سخت شد و گروهی از آنها نسبت به وعده‌های الهی بدگمان شدند و حرف‌های ناشایست بر زبان راندند. قریش و هم‌پیمانان آنها پنج روز درنگ کردند آنگاه عمر بن عبدود، نوفل بن عبدالله بن مغیره مخزومی، مکرمة بن ابی جهل، ضرار بن خطاب فِهری و هبیرة بن ابی وهب مخزومی از راهی که خندق تنگ‌تر بود با تاخت و تاز اسبان خود به این سوی خندق پریدند. علی (ع) داوطلب مبارزه تن به تن با عمرو بن عبدود شد و او را کشت و دیگران گریختند. اسب نوفل بن عبدالله بن مغیره، او را به رو در انداخت و علی (ع) خود را به او رسانده و به قتلش رساند[۲۲۱].

به گزارش مجلسی، پیامبر اکرم (ص) آن‌چنان از کشته شدن عمرو بن عبدود به دست علی (ع) مسرور شد و آن را حادثه‌ای بسیار مهم به شمار آورد که فرمود: یا علی اگر کار تو در این روز با کارهای همه مسلمانان سنجیده شود کار تو نسبت به آنها برتری دارد؛ زیرا با کشته شدن عمرو به دست تو، همه خانه‌های مشرکین را ذلّت و همه خانه‌های مسلمانان را عزّت فرا گرفت[۲۲۲]. پس از آن، نُعَیم بن مسعود اشجعی به نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: من مسلمان شده‌ام، ولی هیچ کس از آن آگاه نیست. بنابراین، هرچه دستور فرمایی اطاعت خواهم کرد. پیامبر (ص) فرمود: تو یک نفر بیشتر نیستی و قدرت چندانی نداری ولی تو می‌توانی با استفاده از موقعیت خود در بین آنان نفوذ کنی و آنها را نسبت به ادامه جنگ دلسرد نمایی و میانشان اختلاف افکنی. نعیم بن مسعود پذیرفت و به طور جداگانه و پنهانی نزد قریش و بنی قریظه رفت و بین آنان ایجاد اختلاف کرد به گونه‌ای که هر کدام نسبت به دیگری بدگمان شده و نسبت به ادامه جنگ دلسرد شدند. افزون بر اختلاف و پراکندگی میان آنان در شب‌های سرد زمستانی، بادی بسیار سرد و طوفانی شروع به وزیدن گرفت؛ چنان که دیگ‌هایشان را واژگون می‌کرد و چادرهای استراحتشان را از جا بر می‌کند و بر زمین می‌کوبید. پیامبر (ص) حذیفه بن یمان را فراخواند و فرمود نزد آنان برو و حال ایشان را مشاهده و اخبارشان را بیاور و هیچ اقدام دیگری انجام مده. حذیفه گزارش می‌دهد که چون شبانه و پنهانی نزد آنان رفتم طوفان شدید و سردی، جان آنها را به لب رسانده بود و دیگ‌های آنان را واژگون و چادرهایشان را از جا کنده و آتش‌ها را خاموش کرده بود. ابوسفیان در این هنگام برخاست و گفت: به خدا اسبان و اشتران ما نابود شدند و بنی قریظه پیمان خود را با ما گسستند و این طوفان سرد، آنچه می‌بینید به سر ما آورد. بنابراین حرکت کنید که من خود بلافاصله حرکت خواهم کرد. پس از آن به سوی شتر خود رفت و در حالی که هنوز عقال آن را نگشوده بود بر آن نشست. غطفانیان نیز، هنگامی که شنیدند قریش کوچ کرده‌اند با شتاب به سوی دیار خود بازگشتند. پیامبر (ص) چون خبر فرار آنان را دریافت کرد فرمود: از این پس ما به جنگ ایشان می‌رویم و آنان دیگر به جنگ‌ها نخواهند آمد [۲۲۳].

آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدًا وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورًا وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاَّ فِرَارًا وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلاَّ يَسِيرًا وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لا يُوَلُّونَ الأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولا قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لّا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلِيلا قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصِيرًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلِيلا أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا يَحْسَبُونَ الأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلاَّ قَلِيلا لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلاَّ إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا [۲۲۴] عمدتاً درباره جنگ احزاب است. در آیات به نکات مهمی اشاره شده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. یادآوری نصرت و یاری خداوند نسبت به مسلمانان به وسیله باد و نیز لشکریانی یا فرشتگانی که مشاهده نمی‌شدند.
  2. یادآوری شرایط سخت و هولناکی که یاران پیامبر (ص) به آن مواجه شدند. به گونه‌ای که از فراز و فرود مدینه در محاصره قرار گرفتند و چشم‌ها از ترس خیره ماند و جان‌ها به گلو رسید و برخی نسبت به خداوند، دچار گمان‌های ناروا شدند و احیاناً آن را بر زبان آوردند و مؤمنان نیز، آزموده شدند و سخت به خود لرزیده و متزلزل شدند.
  3. یادآوری گفتار منافقان و بیماردلانی که گفتند: اینجا جای ماندن نیست و به بهانه در خطر بودن خانه‌های خود از پیامبر (ص) اجازه بازگشت میخواستند در حالی که قصد آنان تنها فرار از جنگ و شرایط سخت آن بود. کسانی که اگر مشرکین حتی از آنان درخواست اقرار به شرک می‌کردند آن را می‌پذیرفتند و پیمان خود را با خدا و رسولش زیر پا می‌گذاردند.
  4. تذکر این حقیقت برای همه و به‌ویژه منافقین که فرار از مرگ (کشته شدن) هیچ سودی ندارد و جز خداوند یار و یاوری برای انسان نیست.
  5. اشاره به برخی دیگر از ویژگی‌های منافقان که: کارشکنی می‌کنند؛ جز اندکی در کارزار نمی‌پایند؛ بسیار بخیل هستند؛ هنگامی که اسباب ترس فراهم شود بسیار می‌ترسند و چون اسباب آن، برطرف گردد با زبان‌های تند و تیز، آزار می‌رسانند و آزمند غنایم می‌باشند. هنگامی که دشمن فرار کرد گمان می‌کنند که هنوز صحنه را ترک نکرده است و خوش دارند که در بیابانی به دور از معرکه جنگ و مشکلات آن زندگی کنند و از دور، اخبار مؤمنان را پرس و جو نمایند.
  6. یادآوری ویژگی‌های مؤمنین واقعی که: پیامبر (ص) را الگوی خود قرار داده و به خدا و روز رستاخیز امید داشته و بسیار یاد خدا می‌کنند؛ چون احزاب یا گروه‌های متشکل دشمن را مشاهده کنند می‌گویند این همان چیزی است که خدا و رسول او به ما وعده داده‌اند و خدا و رسول او را راستگو می‌دانند و سرانجام، جز ایمان و تسلیم آنان فزونی نیاید.
  7. یادآوری این که برخی از مؤمنین راستین بر سر عهد و پیمان خود با خدا، زندگی خود را به پایان رسانده و به شهادت رسیده‌اند و گروهی هم در انتظار شهادت می‌باشند.
  8. یادآوری قطعی بودن پاداش خداوند برای راستگویان و احتمال عذاب یا آمرزش الهی برای منافقان و بیماردلان.
  9. آیه ﴿وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا[۲۲۵] با توجه به شکست و ناکامی دشمن و حمایت خداوند از مؤمنان می‌فرماید: "و خداوند کافران را در عین خشم و غضب‌شان بازگرداند که هیچ کامی نیافتند و خداوند در جنگ مؤمنان را حمایت کرد و خداوند توانای پیروزمند است".

بیشتر تاریخ‌نویسان، جنگ احزاب را از وقایع سال پنجم هجری به شمار آورده‌اند، ولی برخی از آنان نیز، همچون یعقوبی، آن را از حوادث سال ششم هجرت برشمرده‌اند. افزون بر این در مورد تعداد سپاه قریش و هم‌پیمانان آنان و نیز، تعداد مسلمانان اختلاف گزارش وجود دارد؛ ولی آنچه باید به آن اشاره کرد اختلاف تاریخ‌نگاران شیعه و سنی در برخی گزارش‌ها می‌باشد که به طور خلاصه می‌توان گفت تاریخ‌نویسان اهل سنت از جزئیات پیشنهاد سلمان فارسی در حفر خندق و نیز، پرسش او از پیامبر اکرم (ص) در مورد انگیزه تکبیر آن حضرت هنگام مشاهده آذرخش و همچنین مبارزه‌طلبی عمرو بن عبدود و سکوت مسلمانان و پاسخ مثبت علی (ع) و جزئیات آن و سخنان پیامبر (ص) درباره علی (ع) و امثال آن در بین تاریخ‌نویسان شیعه و سنی اختلاف وجود دارد؛ به این صورت که تاریخ‌نویسان شیعه، موارد فوق را گزارش و احیاناً برجسته کرده‌اند ولی تاریخ‌نگاران اهل سنت از نقل یا گزارش برخی جزئیات آن چشم‌پوشی کرده‌اند و در مواردی نیز از افراد دیگری نام برده شده است که با گزارش تاریخ‌نگاران شیعه هماهنگی ندارد.

همان نکته‌ای که نسبت به تفاوت دیدگاه تاریخ‌نگاران اشاره کردیم در بین مفسران شیعه و سنی نیز در تفسیر آیات مربوط به جنگ احزاب و نیز، گزارش حوادث آن به طور برجسته تری وجود دارد. به عنوان نمونه، آنچه در مورد جزئیات کشته شدن عمرو بن عبدود به دست حضرت علی (ع) درجلد بیستم بحارالانوار مجلسی و یا برخی تفاسیر شیعه آمده است، در کتب تفسیری اهل سنت کمتر به آن اشاره شده است.

جنگ احزاب، نقطه عطفی در تاریخ اسلام و جنگ‌های پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان با مشرکین و دشمنان اسلام به شمار می‌آید که کفه موازنه قدرت دو سپاه ایمان و کفر را به سود مسلمانان دگرگون کرد و پیروزی در آن جنگ، کلیدی شد برای پیروزی‌های بزرگ پس از آن. پیروزی در جنگ احزاب، کمر دشمنان اسلام را به گونه‌ای شکست که نتوانستند پس از آن اقدام مفید و مهمی انجام دهند[۲۲۶]. پیش‌بینی همین حقیقت توسط پیامبر (ص) بود که آن حضرت پس از عزیمت قریش و دیگر هم‌پیمانان آنها و خاتمه یافتن جنگ و محاصره مدینه فرمودند: از این پس ما به پیکار و جنگ با دشمن میرویم و آنان به جنگ ما نخواهند آمد[۲۲۷]. پس از این جنگ بود که پیشگویی پیامبر (ص) محقق شد و دشمنان نتوانستند هیچ اقدام مؤثری علیه مسلمانان انجام دهند تا اینکه خداوند مکه را برای مسلمانان فتح کرد.[۲۲۸]

جغرافیای اسفل و فوق، در سوره مبارکه احزاب

﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ...[۲۲۹]. در آیه فوق، ما به دو واژه فوق و اسفل بر می‌خوریم، که دو صفت فاعلی هستند، که جانشین دو اسم شده‌اند. با توجه به مدلول آیه، آن دو اسم، که ذکر نشده‌اند؛ نام دو مکان می‌باشند که در آیه مبهم‌اند. اکنون، ما باید روشن نماییم: آن دو مکان، که از آنها نام برده نشده، چه محل‌هایی هستند. برای یافتن نام آن دو مکان؛ باید بدانیم آیه مورد پژوهش، در مورد چه حادثه‌ای نازل شده و آن حادثه، در کجا اتفاق افتاده بود.[۲۳۰]

پیوند تاریخ و تفسیر

برای روشن شدن ابهامی، که در این آیه، برای قاری قرآن وجود دارد، ما، از پیوند دو علم تاریخ و تفسیر سود می‌بریم. برخی از دانشمندان، در این باره می‌نویسند: «این آیات، درباره یکی از مهمترین حوادث تاریخ اسلام، یعنی جنگ احزاب، بحث می‌کند، جنگی که در حقیقت نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود و کفه موازنه قوا را، در میان اسلام و کفر، به نفع مسلمین بر هم زد و پیروزی در آن کلیدی بود، برای پیروزی‌های بزرگ آینده و در حقیقت کمر دشمنان، در این غزوه شکست و بعد از آن نتوانستند کار مهمی صورت دهند»[۲۳۱]. با توجه به مطلب بالا، حادثه‌ای، که آیه، به مناسبت آن نازل شده؛ جنگ احزاب، یا خندق بوده و با شناخت محل درگیری آن جنگ؛ می‌توان با آن دو صفت - اسفل، فوق - که جانشین دو نامی است، که در آیه ذکر نشده‌اند آشنا شد.[۲۳۲]

جنگ خندق، در کجا رخ داده؟

برخی از علما، به دنبال مطلب فوق می‌افزایند: «... جرقه جنگ، از ناحیه گروهی، از یهود بنی نضیر روشن شد، که به مکه آمدند و طایفه قریش را، به جنگ با پیامبر(ص) تشویق کردند و به آنها قول دادند؛ تا آخرین نفس، در کنارشان می‌ایستند و سپس، به سراغ قبیله غطفان رفتند و... از همپیمانان خود، مانند قبیله بنی اسد و بنی سلیم، نیز دعوت کردند...؛ تا کار اسلام را برای همیشه یکسره کنند و پیغمبر(ص) را به قتل برسانند... و مدینه را غارت کنند و چراغ اسلام را خاموش نمایند»[۲۳۳]. از این رو، که مسلمانان خود را در خطری جدی احساس می‌نمودند؛ بنا به پیشنهاد سلمان فارسی، در اطراف مدینه، خندقی حفر نمودند، تا دشمن نتواند به آسانی به مدینه تعرض کند.

پس محل وقوع جنگ احزاب، شهر مدینه بود و منظور، از دو واژه مبهم مندرج در آیه مورد پژوهش - فوق و اسفل - شهر مدینه می‌باشد، که مهاجمین از آن دو ناحیه قصد حمله به آن شهر را داشتند. برخی از دانشمندان به نقل از بعضی از مفسرین می‌افزاید: «بسیاری از مفسران کلمه فوق را در این آیه، اشاره به جانب شرق مدینه می‌دانند که قبیله غطفان از آنجا ورود کردند.[۲۳۴]. البته با توجه به این که مکه درست در جنوب مدینه واقع شده قبائل مشرکین مکه باید از جنوب آمده باشند ولی شاید وضع جاده و مدخل مدینه چنان بود، که آنها کمی شهر را دور زده و از غرب وارد شدند.»[۲۳۵]

نتیجه و حاصل سخن

حاصل سخن آن که، منظور از اسفل و فوق. شرق و غرب مدینه بوده و از آنجا که وضع جغرافیایی طرفین هر شهر، با موقعیت اقلیمی کل آن شهر تطابق دارد؛ لذا خوانندگان گرامی را برای آگاهی از وضع جغرافیای آن دو نقطه، به مقاله مربوط به مدینه، در همین کتاب ارجاع می‌دهیم. ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ...[۲۳۶]. آیه فوق اشاره به حادثه‌ای دارد که مسلمین از دو سو - اسفل، فوق - مورد تهاجم دشمنان اسلام قرار گرفتند، حال آنچه در این آیه باید مورد بحث و بررسی قرار دهیم، شناخت آن دو مکان مبهم است. از آنجا که دو واژه - اسفل و فرق - در حکم دو صفت برای یک مکان معین هستند و تا آن محل شناخته نشود: آن دو اسم مبهم نیز شناخته نخواهد شد؛ لذا ناچاریم ابتدا آن مکان مجهول را بشناسیم: تا منظور از اسفل و فوق برای ما روشن گردد. برای شناخت آن در محل چاره‌ای جز مراجعه به تاریخ و تفسیر نداریم؛ از این رو با استفاده از آن دو منبع به معرفی محل وقوع حادثه می‌پردازیم.

برخی از دانشمندان در یک بحث روایتی به نقل از مجمع البیان در مورد آیه مورد تحقیق می‌نویسند: «یکی از حوادث دوران رسالت جنگ خندق... بود که عده‌ای از یهودیان که یکی از آنان سلام بن ابی الحقیق یکی دیگر حیی بن اخطب بود با جماعتی از بنی النضیر یعنی آنهایی که رسول خدا(ص) تبعیدشان کرده بود، به مکه رفتند و قریش را دعوت به جنگ با رسول خدا(ص) نموده گفتند: ما در مدینه به شما کمک می‌کنیم تا مسلمانان را مستأصل نماییم. قریش، به یهودیان گفتند: شما اهل کتابید آن هم کتاب اول -تورات - شما بگویید آیا دین ما بهتر است یا دین محمد(ص)؟ گفتند البته دین شما بهتر است و شما به حق نزدیک‌تر از اویید. و قریش از این سخن یهودیان سخت خوشحال شده و دعوت آنان را با آغوش باز استقبال نموده، برای جنگ با مسلمانان به جمع عِده و عُده پرداختند.

آن‌گاه یهودیان... به غطفان رفتند و مردم آنجا را نیز، به جنگ با رسول خدا(ص) دعوت کردند: آنان نیز دعوتشان را اجابت کردند و چیزی نگذشت که قریش به سرداری ابوسفیان پسر حرب، از مکه و غطفان به سرکردگی عیینه بن حصین بن حذیفه... از سوی دیگر قریش هم به جمعی از قبیله بنی سلیم نامه نوشتند و آنان به سرکردگی ابوالاعور سلمی به مدد قریش شتافتند. همین که رسول خدا(ص) از جریان ائتلاف یهود و مشرکین باخبر شد: خندقی در اطراف مدینه حفر کرد و آن کسی که چنین پیشنهادی به آن حضرت کرده بود؛ سلمان فارسی بود، که تازه به اسلام گرویده بود[۲۳۷]. با توجه به آنچه ملاحظه فرمودید، حادثه‌ای که رخ داده، مربوط به ائتلاف یهود و مشرکین مکه علیه رسول گرامی اسلام، به منظور براندازی دولت نوپای مسلمین بود. به همین منظور حمله خود را به مدینه که مرکز ثقل آن حکومت بود آغاز کردند. اکنون با توجه به مدلول آیه، به معرفی آن دو مکان مبهم در آن می‌پردازیم. یرخی از علما و بزرگان در تفسیر آیه مورد پژوهش می‌نویسد: «لشکری که از بالای سر - فوق - مسلمانان، یعنی از طرف مشرق مدینه آمدند؛ قبیله غطفان و یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر بودند و لشکری که از طرف غرب - اسفل - مدینه آمدند قریش و هم‌پیمانان آنان از أحابیش و کنانه بودند»[۲۳۸].[۲۳۹]

حاصل تحقیق

از جمع‌بندی مطالب مذکور، به این نتیجه می‌رسیم که محل وقوع حادثه و درگیری طرفین جنگ؛ در مدینه بوده و مهاجمین از دو سو، یعنی مشرق و مغرب مدینه این شهر را مورد تعرض قرار داده بودند. پس منظور از اسفل و فوق، در آیه مورد پژوهش همان مشرق و مغرب مدینه است. از آنجا که جغرافیای اطراف هر شهر دارای موقعیت جغرافیای همان شهر است؛ لذا جغرافیای آن دو نقطه با جغرافیای مدینه یکی است لذا خوانندگان گرامی را به جغرافیای مدینه ارجاع می‌دهیم.[۲۴۰]

ماجرای جنگ احزاب در قرآن

قرآن در شرح این ماجرا می‌گوید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید نعمت بزرگ خدا را بر خودتان به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهای (عظیمی) به سراغ شما آمدند»[۲۴۱]. «ولی ما باد و طوفانی بر آنها فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمی‌دیدید، و به این وسیله آنها را در هم کوبیدیم»[۲۴۲]. منظور از لشکریانی که مسلمانان آنها را نمی‌دیدند و به یاری آنان آمدند همان فرشتگانی است که یاری آنها نسبت به مؤمنان در غزوه بدر نیز صریحاً در قرآن مجید آمده است ولی دلیلی در دست نیست که فرشتگان، این جنود الهی ناپیدا، رسماً وارد میدان و مشغول جنگ شده باشند، بلکه قرائنی در دست است که نشان می‌دهد آنها برای تقویت روحیه مؤمنان و دلگرمی آنان نازل گشته‌اند.

در ادامه، قرآن با ترسیمی از وضع بحرانی جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگی دشمنان، و نگرانی شدید بسیاری از مسلمانان است چنین می‌گوید: «به خاطر بیاورید زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین شهر بر شما وارد شدند (و مدینه را در محاصره خود قرار دادند) و هنگامی را که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده بود و جان‌ها به لب رسیده بود، و گمان‌های گوناگون بدی به خدا می‌بردید»[۲۴۳]. در این حالت، گمان‌های ناجوری برای جمعی از مسلمانان پیدا شده بود،؛ چراکه هنوز از نظر نیروی ایمان به مرحله کمال نرسیده بودند. شاید بعضی فکر می‌کردند ما سرانجام شکست خواهیم خورد، و ارتش دشمن با این قدرت و قوت پیروز می‌شود، روزهای آخر عمر اسلام فرا رسیده است و وعده‌های پیامبر در زمینه پیروزی مطلقاً تحقق نخواهد یافت! البته این افکار نه به صورت یک عقیده که به صورت یک وسوسه در اعماق دل‌های بعضی پیدا شده بود. اینجا بود که کورۀ امتحان الهی سخت داغ شد، چنانکه قرآن می‌گوید: «در آنجا مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند»[۲۴۴]. طبیعی است هنگامی که انسان گرفتار طوفان‌های فکری می‌شود، جسم او نیز از این طوفان برکنار نمی‌ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو می‌رود، بسیار دیده‌ایم افرادی که ناراحتی فکری دارند در همان جای خود که نشسته‌اند مرتباً تکان می‌خورند، دست بر دست می‌مالند، و اضطراب خود را در حرکات خود کاملاً مشخص می‌نمایند. یکی از شواهد این وحشت شدید این بود که نقل کرده‌اند پنج قهرمان معروف عرب که عمروبن عبدود سرآمد آنها بود لباس جنگ پوشیده و با غرور خاصی به میدان آمدند و هل من مبارز گفتند، مخصوصاً عمرو بن عبدود رجز می‌خواند و بهشت و آخرت را به مسخره گرفته بود، و می‌گفت: مگر نمی‌گویید مقتولین شما در بهشت خواهند بود؟ آیا کسی از شما شوق دیدار بهشت در سر ندارد؟! ولی در برابر نعره‌های او سکوت بر لشکر حکمفرما بود، و کسی جرئت مقابله را نداشت، جز علی بن ابیطالب(ع) که به مقابله برخاست و پیروزی بزرگی نصیب مسلمانان نمود. آری فولاد را در کورۀ داغ می‌برند تا آبدیده شود، مسلمانان نخستین نیز باید در کورۀ حوادث سخت، مخصوصاً غزواتی همچون غزوۀ احزاب، قرار گیرند تا آبدیده و مقاوم شوند.[۲۴۵]

منافقان و ضعیف الایمان‌ها در صحنۀ احزاب

کوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگی در این امتحان بزرگ درگیر شدند، روشن است در اینگونه موارد بحرانی مردمی که در شرایط عادی ظاهراً در یک صف قرار دارند به صفوف مختلفی تقسیم می‌شوند، در اینجا نیز مسلمانان به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند: جمعی مؤمنان راستین بودند، گروهی خواص مؤمنان، جمعی افراد ضعیف الایمان، جمعی منافق، جمعی منافق لجوج و سرسخت، گروهی در فکر خانه و زندگی خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعی سعی داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهی تلاش می‌کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند. خلاصه هر کس اسرار باطنی خویش را در این رستاخیز عجیب و «یوم البروز» آشکار ساخت.[۲۴۶]

قصرهای ایران، روم و یمن را دیدم

در اثنای حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشی از خندق بودند روزی به قطعه سنگ سخت و بزرگی برخورد کردند که هیچ کلنگی در آن اثر نمی‌کرد، خبر به پیامبر(ص) دادند پیامبر(ص) شخصاً وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگی را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آورد، قسمتی از آن متلاشی شد و برقی از آن جستن کرد، پیامبر(ص) تکبیر پیروزی گفت، مسلمانان نیز همگی تکبیر گفتند. بار دوم ضربۀ شدید دیگری بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگری در هم شکست و برقی از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند. سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشی شد، حضرت(ص) باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر(ص) فرمود: در میان برق اول سرزمین «حیره» و قصرهای پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز می‌شوند! و در برق دوم قصرهای سرخ فام «شام و روم» نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهای «صنعا و یمن» را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آنها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما ای مسلمانان!. منافقان نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند چه سخنان عجیبی؟ و چه حرف‌های باطل و بی‌اساسی؟ او از مدینه دارد سرزمین حیره و مدائن کسری را می‌بیند، و خبر فتح آن را به شما می‌دهد، در حالی که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعی به خود گرفته‌اید) و حتی نمی‌توانید به بیت الحذر بروید (چه خیال باطل و پندار خامی؟!). وحی الهی نازل شد و گفت که «این منافقان و بیماردلان می‌گویند خدا و پیغمبرش جز فریب و دروغ وعده‌ای به ما نداده است»[۲۴۷]. آنها از قدرت بی‌پایان پروردگار بی‌خبرند. و راستی در آن روز چنین اخبار و بشارتی جز در نظر مؤمنان آگاه فریب و غروری بیش نبود، اما دیده ملکوتی پیامبر(ص) در لابلای جرقه‌های آتشینی که از برخورد کلنگ‌هایی که برای حفر خندق بر زمین کوبیده می‌شد جستن می‌کرده می‌توانست گشوده شدن درهای قصرهای پادشاهان ایران و روم و یمن را ببیند، و به امت جان بَرکفش بشارت دهد، و از اسرار آینده پرده بردارد.[۲۴۸]

عذرهای منافقانه

در ادامه داستان جنگ احزاب، قرآن به شرح حال گروه خطرناکی از همین منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت و آلودگی بیشتری داشتند پرداخته می‌گوید: «به خاطر بیاورید هنگامی را که گروهی از آنها گفتند ای مردم یثرب! (مدینه) اینجا جای توقف شما نیست، به خانه‌های خود بازگردید»[۲۴۹]. خلاصه در برابر این انبوه دشمن کاری از شما ساخته نیست خود را از معرکه بیرون کشیده و خویشتن را به هلاکت و زن و فرزندتان را به دست اسارت نسپارید. و به این ترتیب می‌خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این از یکسو. از سوی دیگر «گروهی از همین منافقین که در مدینه خانه داشتند از پیامبر(ص) اجازه می‌خواستند که بازگردند و برای بازگشت خود عذرتراشی می‌کردند. از جمله می‌گفتند: خانه‌های ما دیوار و در و پیکر درستی ندارد، در حالی که چنین نبود، آنها فقط می‌خواستند صحنه را خالی کرده فرار کنند»[۲۵۰]. «منافقان» با مطرح ساختن این عذرها می‌خواستند میدان جنگ را ترک کرده و به خانه‌های خود پناه برند. در روایتی آمده است که طایفۀ «بنی حارثه» کسی را خدمت پیامبر(ص) فرستادند و گفتند خانه‌های ما بدون حفاظ است و هیچ‌یک از خانه‌های انصار همچون خانه‌های ما نیست، و میان ما و طایفه «غطفان» که از شرق مدینه هجوم آورده‌اند حایل و مانعی وجود ندارد، اجازه فرما به خانه‌های خود بازگردیم و از زنان و فرزندانمان دفاع کنیم، پیامبر(ص) به آنها اجازه داد. این موضوع به گوش سعد بن معاذ، بزرگ انصار رسید، به پیامبر(ص) عرض کرد به آنها اجازه نفرما، به خدا سوگند تا کنون هر مشکلی برای ما پیش آمده این گروه همین بهانه را پیش کشیده‌اند، اینها دروغ می‌گویند، پیامبر(ص) دستور داد باز گردند[۲۵۱]. قرآن در ادامه به سستی ایمان این گروه اشاره کرده می‌گوید: «آنها در اظهار اسلام آنقدر سست و ضعیفند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه وارد آن شوند، و این شهر را اشغال نظامی کنند و به آنها پیشنهاد نمایند که به سوی آئین شرک و کفر باز گردید به سرعت می‌پذیرند، و جز مدت کمی برای انتخاب این راه درنگ نخواهند کرد!»[۲۵۲]. پیدا است مردمی که این چنین ضعیف و بی‌پاشنه‌اند نه آمادۀ پیکار با دشمنند و نه پذیرای شهادت در راه خدا، به سرعت تسلیم می‌شوند و تغییر مسیر می‌دهند. سپس قرآن، این گروه منافق را به محاکمه می‌کشد و می‌گوید: «آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند، و بر سر عهد خود در دفاع از توحید و اسلام و پیامبر بایستند، مگر آنها نمی‌دانند که عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت»[۲۵۳] و آنها در برابر آن مسئولند. بعد از آنکه خداوند نیت منافقان را افشاء کرد که منظورشان حفظ خانه‌هایشان نیست، بلکه فرار از صحنۀ جنگ است، با دو دلیل به آنها پاسخ می‌گوید. نخست به پیامبر می‌فرماید: «بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودی به حال شما نخواهد داشت و بیش از چند روزی از زندگی دنیا بهره نخواهید گرفت»[۲۵۴]. دیگر اینکه مگر نمی‌دانید تمام سرنوشت شما به دست خداست و هرگز نمی‌توانید از حوزۀ قدرت و مشیت او فرار کنید. «ای پیامبر به آنها بگو چه کسی می‌تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟!»[۲۵۵].[۲۵۶]

گروه بازدارندگان

قرآن سپس به وضع گروهی دیگر از منافقین که از میدان جنگ احزاب کناره‌گیری کردند و دیگران را نیز دعوت به کناره‌گیری می‌نمودند اشاره کرده می‌گوید: «خداوند آن گروهی از شما را که کوشش داشتند مردم را از جنگ منصرف سازند به خوبی می‌شناسد». «و همچنین کسانی را که به برادرانشان می‌گفتند به سوی ما بیایید» و دست از این پیکار خطرناک بردارید! «همان کسانی که اهل جنگ و پیکار نیستند و جز مقدار کمی ۔ آن هم از روی اکراه و یا ریا - به سراغ جنگ نمی‌روند»[۲۵۷]. در روایتی می‌خوانیم یکی از یاران پیامبر(ص) از میدان «احزاب» به درون شهر برای حاجتی آمده بود، برادرش را دید که نان و گوشت بریان و شراب پیش روی خود نهاده، گفت تو اینجا به خوشگذرانی مشغولی و پیامبر خدا در میان شمشیرها و نیزه‌ها مشغول پیکار است؟! در جوابش گفت ای ابله! تو نیز بیا با ما بنشین و خوش باش! به خدایی که محمد به او قسم یاد می‌کند که او هرگز از این میدان باز نخواهد گشت! و این لشکر عظیمی که جمع شده‌اند او و اصحابش را زنده نخواهند گذاشت! برادرش گفت: دروغ می‌گویی، به خدا سوگند می‌روم و رسول خدا(ص) را از آنچه گفتی با خبر می‌سازم، خدمت پیامبر(ص) آمد و جریان را گفت.[۲۵۸]

آنها هرگز ایمان نمی‌آورند

قرآن در ادامه می‌افزاید: «انگیزه تمام این کارشکنی‌ها این است که آنها در همه چیز نسبت به شما بخیلند»[۲۵۹]. نه تنها در بذل جان در میدان نبرد که در کمک‌های مالی برای تهیه وسایل جنگ، و در کمک‌های بدنی برای حفر خندق، و حتی در کمک‌های فکری نیز بخل می‌ورزند، بخلی توأم با حرص و حرصی روزافزون! بعد از بیان بخل آنها و مضایقه از هرگونه ایثارگری، به بیان اوصاف دیگری از آنها که تقریباً جنبۀ عمومی در همۀ منافقان در تمام اعصار و قرون دارد پرداخته چنین می‌گوید: «هنگامی که لحظات ترسناک و بحرانی پیش می‌آید آنچنان ترسو هستند که می‌بینی به تو نگاه می‌کنند در حالی که چشم‌هایشان بی‌اختیار در حدقه به گردش آمده، همانند کسی که در حال جان دادن است!»[۲۶۰]. آنها چون از ایمان درستی برخوردار نیستند و تکیه‌گاه محکمی در زندگی ندارند، هنگامی که در برابر حادثۀ سختی قرار گیرند کنترل خود را به کلی از دست می‌دهند، گویی می‌خواهند قبض روحشان کنند.

سپس می‌افزاید: «اما همین‌ها هنگامی که طوفان فرو نشست و حال عادی پیدا کردند به سراغ شما می‌آیند آنچنان پرتوقعند که گویی فاتح اصلی جنگ آنها هستند، و همچون طلبکاران فریاد می‌کشند و با الفاظی درشت و خشن، سهم خود را از غنیمت، مطالبه می‌کنند، در حالی که در مال بخیل و حریصند!»[۲۶۱]. در پایان به آخرین توصیف آنها که در واقع ریشۀ همۀ بدبختی‌هایشان می‌باشد اشاره کرده می‌فرماید: «آنها هرگز ایمان نیاورده‌اند»[۲۶۲]. «و به همین دلیل خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده»[۲۶۳]؛ چراکه اعمالشان هرگز توأم با انگیزۀ الهی و اخلاص نبوده است. «آنها به قدری وحشت زده شده‌اند که بعد از پراکنده شدن احزاب و لشکریان دشمن تصور می‌کنند هنوز آنها نرفته‌اند!»[۲۶۴]. کابوس وحشتناکی بر فکر آنها سایه افکنده، گویی سربازان کفر مرتباً از مقابل چشمانشان رژه می‌روند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزه‌ها را به آنها حواله می‌کنند! این جنگاوران ترسو، این منافقان بزدل از سایه خود نیز وحشت دارند، هر صدای اسبی بشنوند، هر نعرۀ شتری به گوششان رسد، از ترس به خود می‌پیچند به گمان اینکه لشکریان احزاب برگشته‌اند!

سپس اضافه می‌کند: «اگر بار دیگر احزاب برگردند آنها دوست می‌دارند سر به بیابان بگذارند و در میان اعراب بادیه‌نشین پراکنده و پنهان شوند»[۲۶۵]. آری بروند و در آنجا بمانند «و مرتباً از اخبار شما جویا باشند»[۲۶۶]. لحظه به لحظه از هر مسافری جویای آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویای حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله می‌افزاید: «به فرض که آنها فرار هم نمی‌کردند و در میان شما بودند جز به مقدار کم نمی‌جنگیدند»[۲۶۷]. نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادی بی‌ارزش و بی‌خاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر! همین مقدار پیکار مختصر نیز برای خدا نیست. از ترس سرزنش و ملامت مردم و برای تظاهر و ریا کاری است،؛ چراکه اگر برای خدا بود حد و مرزی نداشت، و تا پای جان در این میدان ایستاده بودند.[۲۶۸]

نقش مؤمنان راستین در جنگ احزاب

تاکنون از گروه‌های مختلف و برنامه‌های آنها در غزوۀ «احزاب» سخن به میان آمده از جمله افراد ضعیف الایمان، منافقین، سران کفر و نفاق، و بازدارندگان از جهاد. قرآن مجید در پایان این سخن از «مؤمنان راستین»، و روحیه عالی و پایمردی و استقامت و سایر ویژگی‌های آنان در این جهاد بزرگ، سخن می‌گوید. و مقدمۀ این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوۀ آنان بود شروع می‌کند، می‌گوید: «برای شما در زندگی رسول خدا(ص) و عملکرد او (در میدان احزاب) سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند»[۲۶۹]. بهترین الگو برای شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگی، شخص پیامبر(ص) است، روحیات عالی او، استقامت و شکیبایی او، هوشیاری و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث، و زانو نزدن در برابر سختی‌ها و مشکلات، هر کدام می‌تواند الگو و سرمشقی برای همۀ مسلمین باشد. این ناخدای بزرگ به هنگامی که سفینه‌اش گرفتار سخت‌ترین طوفان‌ها، می‌شود کمترین ضعف و سستی و دستپاچگی به خود راه نمی‌دهد، او هم ناخدا است هم لنگر مطمئن این کشتی، هم چراغ هدایت است، و هم مایۀ آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.

همراه دیگر مؤمنان، کلنگ به دست می‌گیرد، خندق می‌کند، با بیل جمع‌آوری کرده و با ظرف از خندق بیرون می‌برد، برای حفظ روحیه و خونسردی یارانش با آنها مزاح می‌کند، و برای گرم کردن دل و جان، آنها را به خواندن اشعار حماسی تشویق می‌نماید، مرتباً آنان را به یاد خدا می‌اندازد و به آیندۀ درخشان و فتوحات بزرگ نوید می‌دهد. از توطئه منافقان بر حذر می‌دارد و هوشیاری لازم را به آنها می‌دهد. از ارایش جنگی صحیح و انتخاب بهترین روش‌های نظامی لحظه‌ای غافل نمی‌ماند، و در عین حال از راه‌های مختلف برای ایجاد شکاف در میان صفوف دشمن از پای نمی‌نشیند. آری او بهترین مقتدا و اسوۀ مؤمنان در این میدان و در همۀ میدان‌ها است.[۲۷۰]

وصف مؤمنان

قرآن سپس اشاره به گروه خاصی از مؤمنان می‌کند که در تأسی به پیامبر(ص) از همه پیشگام‌تر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنی فداکاری تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند، می‌فرماید: «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بسته‌اند ایستاده‌اند، بعضی از آنها به عهد خود وفا کرده، جان را به جان آفرین تسلیم نمودند و در میدان جهاد شربت شهادت نوشیدند، و بعضی نیز در انتظارند». «و هیچگونه تغییر و تبدیل در عهد و پیمان خود ندادند»[۲۷۱] و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردند. در میان مفسران گفتگو است که این سخن قرآن به چه افرادی ناظر است؟ دانشمند معروف اهل سنت، «حاکم ابوالقاسم حسکانی» با سند از علی(ع) نقل می‌کند که فرمود: این آیه دربارۀ ما نازل شده است، و من به خدا همان کسی هستم که انتظار (شهادت) را می‌کشم، (و قبلاً مردانی از ما همچون حمزه سیدالشهدا(ع) شربت شهادت نوشیدند) و من هرگز در روش خود تغییر نداده، بر سر پیمانم ایستاده‌ام».[۲۷۲]

منابع

پانویس

  1. لسان‌العرب، ج‌۴، ص‌۲۲۸.
  2. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۱۷۰.
  3. الکامل، ج‌۲، ص‌۱۷۸؛ بحار الانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۱۶؛ فتح‌الباری، ج‌۷، ص‌۳۰۲؛ مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۳۳.
  4. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛ و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند. و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند. بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛ در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاورده‌اند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند. بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند. و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید. و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.
  5. «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  6. «از شب می‌کاهی و به روز می‌افزایی و از روز می‌کاهی و به شب می‌افزایی؛ و زنده را از مرده و مرده را از زنده بر می‌آوری و به هر که بخواهی بی‌حساب (و شمار) روزی می‌بخشی» سوره آل عمران، آیه ۲۷.
  7. «آیا گمان می‌کنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی می‌گفتند: یاری خداوند کی در می‌رسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نز» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
  8. «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خوا» سوره نور، آیه ۶۲.
  9. «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید؛ بی‌گمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون می‌آیند می‌شناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
  10. «آگاه باشید که آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است؛ بی‌گمان می‌داند که بر چه کارید و روزی که به سوی او بازگردانده می‌شوند آنان را از آنچه کرده‌اند آگاه می‌گرداند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نور، آیه ۶۴.
  11. جامع‌البیان، مج۲، ج۲، ص۴۶۳‌ـ‌۴۶۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶ و ۷۲۶؛ بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۱۸۶‌ـ‌۱۸۸؛ البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌ـ‌۷۸.
  12. «الان نغروهم وَ لَا يغزوننا»؛ المواهب اللدنیه، ج‌۱، ص‌۲۴۷؛ السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۴۸.
  13. اعلام الوری، ص‌۵۹۹؛ البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۶.
  14. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۳؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۷۸.
  15. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۰.
  16. المحبّر، ص‌۱۰.
  17. المحبّر، ص‌۱۱۳.
  18. الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۳۶‌ـ‌۴۱.
  19. المصنّف، ج‌۵، ص‌۳۶۷؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۷۶.
  20. غریب الحدیث، ج‌۳، ص‌۲۹۰.
  21. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴؛ التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۶؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۷۸.
  22. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱؛ المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۷.
  23. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰؛ دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۵.
  24. البدایة والنهایه، ج۴، ص۷۶‌ـ‌۷۷؛ السیرة‌النبویه، دحلان، ج‌۱، ص‌۴۳۲.
  25. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 266-267.
  26. الثقات، ج‌۱، ص‌۲۶۴؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴.
  27. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰؛ شرح الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۸۸.
  28. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۴؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص۷۷؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.
  29. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۰‌ـ‌۹۱؛ عیون‌الاثر، ج‌۲، ص‌۸۳‌ـ‌۸۴.
  30. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۹۲؛ الثقات، ج‌۲، ص‌۸۳.
  31. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۴.
  32. «آیا به کسانی که بهره‌ای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریسته‌ای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران می‌گویند که اینان رهیافته‌تر از مؤمنانند؟! آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت. آیا ایشان را بهره‌ای از فرمانروایی است؟ که در آن صورت سر سوزنی به کسی (چیزی) نمی‌دهند. یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم. پس برخی از آنها به آن ایمان آوردند و برخی از ایشان روی از آن برتافتند و (برافروختن) آتش فروزان را، دوزخ بس» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۵.
  33. اسباب النزول، ص‌۱۳۰؛ جامع‌البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۱۸۲؛ لباب النقول، ص‌۵۹‌ـ‌۶۰.
  34. الدرالمنثور، ج‌۲، ص‌۵۶۲‌ـ‌۵۶۴؛ التبیان ج‌۳، ص‌۲۲۳‌ـ‌۲۲۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۹۲.
  35. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲.
  36. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۲‌ـ‌۴۴۳.
  37. زاد المسیر، ج‌۶‌، ص‌۳۵۶.
  38. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
  39. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰.
  40. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۰؛ بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۱۷.
  41. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۰‌ـ‌۵۱؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳‌ـ‌۴۴۴.
  42. التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۶.
  43. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.
  44. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 267-269.
  45. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
  46. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵؛ السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۱‌ـ‌۶۳۲‌.
  47. المنتخب، ص‌۳۳؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
  48. البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷؛ الروض الانف، ج‌۶‌، ص‌۳۰۶.
  49. تاریخ یعقوبی، ج‌۲؛ ص‌۵۰؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص۲۲۴؛ تجارب الامم، ج‌۱، ص‌۱۴۹.
  50. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
  51. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
  52. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۳.
  53. الصحیح من سیره، ج‌۹، ص‌۸۱‌ـ‌۸۲.
  54. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص‌۲۱۶؛ البدایة والنهایه، ج‌۴، ص‌۷۷.
  55. پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۱.
  56. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
  57. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
  58. سبل‌الهدی، ج۴، ص۳۶۵؛ المغازی، ج۲، ص‌۴۴۹.
  59. الخرائج و الجرائح، ج‌۳، ص‌۱۰۴۸؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۳۴‌ـ‌۴۳۵.
  60. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷.
  61. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱.
  62. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳.
  63. تاریخ پیامبر اسلام، ص‌۳۸۲.
  64. پیامبر و آیین نبرد، ص‌۳۸۲.
  65. غزوة الخندق، ص‌۷۶.
  66. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۶.
  67. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۹؛ جامع‌البیان، مج‌۱۰، ج‌۱۸، ص‌۲۳۴.
  68. «جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خواستند به هر یک از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۶۲.
  69. «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید؛ بی‌گمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون می‌آیند می‌شناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمی‌پیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳-۶۴.
  70. تاریخ دمشق، ج‌۲۱، ص‌۴۰۸.
  71. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۱‌ـ‌۹۲.
  72. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۷.
  73. الطبقات، ج‌۴، ص‌۶۲‌ـ‌۶۳؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹.
  74. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۳۹۹‌ـ‌۴۰۰.
  75. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰.
  76. دلایل النبوه، ص‌۴۱۵‌ـ‌۴۲۱.
  77. «و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود» سوره احزاب، آیه ۲۲.
  78. تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۱۸۸؛ التبیان، ج‌۸‌، ص‌۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۳.
  79. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
  80. البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۱۷۱.
  81. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۱۸؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱.
  82. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱.
  83. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۱؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
  84. السیرة الحلبیه، ج‌۲، ص‌۶۳۶.
  85. غزوة الخندق، ص‌۹۰.
  86. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۹.
  87. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۱۸.
  88. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱ و ۴۵۴.
  89. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۹؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
  90. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۰‌ـ‌۴۵۱.
  91. تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۶۲‌.
  92. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 269-273.
  93. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۱۹.
  94. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۳؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
  95. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۴.
  96. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲؛ اعلام الوری، ص‌۱۰۰؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۶؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
  97. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۰.
  98. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۱.
  99. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴.
  100. التنبیه و الاشراف، ص‌۲۱۷.
  101. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۵ و ۴۷۴.
  102. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۸.
  103. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 273-274.
  104. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
  105. الطبقات، ج‌۳، ص‌۵۱؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۴.
  106. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۲؛ دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۳.
  107. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۲۳.
  108. «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.
  109. «و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۷.
  110. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۸۰؛ مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۵۱؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۸۶.
  111. السیر الکبیر، ج‌۱، ص‌۱۲۱.
  112. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۲۹.
  113. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰.
  114. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۰.
  115. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲.
  116. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۱ و ۴۷۴.
  117. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۲‌ـ‌۴۶۳.
  118. الخرائج و الجرائح، ج‌۱، ص‌۲۷.
  119. اعلام الوری، ص‌۱۰۰.
  120. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص‌۲۱۸.
  121. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۵۲ به بعد؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۲، ص۲۱۷؛ دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۲۲‌ـ‌۴۲۷.
  122. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۲.
  123. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۲.
  124. «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.
  125. تفسیر ثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۷؛ زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۵۹؛ مجمع‌البیان، ج‌۸، ص‌۵۴۵.
  126. «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست بی‌گمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  127. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۲۷؛ اسباب النزول، ص‌۸۸.
  128. «گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.
  129. التبیان، ج‌۸، ص‌۳۲۴ و ۳۲۹؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۱۰۲؛ تفسیر ثعالبی، ج‌۲، ص‌۵۶۹.
  130. «آیا گمان می‌کنید به بهشت در خواهید آمد با آنکه هنوز داستان کسانی که پیش از شما (در) گذشتند بر سر شما نیامده است؟ به آنان سختی و رنج رسید و لرزانده شدند تا جایی که پیامبر و مؤمنان همراه وی می‌گفتند: یاری خداوند کی در می‌رسد؟ آگاه باشید که یاری خداوند نزدیک است» سوره بقره، آیه ۲۱۴.
  131. جامع‌البیان، ج‌۲، ص‌۴۶۳‌ـ‌۴۶۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۵۴۶؛ اسباب النزول، ص‌۶۰؛ الدرالمنثور، ج‌۱، ص‌۵۸۴.
  132. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  133. «در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.
  134. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲.
  135. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۶۳.
  136. «و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
  137. تفسیر قمی، ج‌۲، ص‌۱۸۸؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۹۷‌ـ‌۹۸؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۳، ص‌۴۸۲.
  138. «و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۱۴.
  139. «و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.
  140. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶؛ المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۷.
  141. «بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد» سوره احزاب، آیه ۱۶.
  142. «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  143. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۶؛ المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۷.
  144. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 274-277.
  145. تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰؛ الامالی، ج‌۳، ص‌۹۵.
  146. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۲۴‌ـ‌۲۲۵؛ شرح الاخبار، ج‌۱، ص۲۹۳‌ـ‌۲۹۴.
  147. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۰؛ بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۲۶.
  148. المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱؛ المسترشد، ص‌۲۹۸؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۸۶‌.
  149. الافصاح، ص‌۱۵۷.
  150. کنزالفوائد، ص‌۱۳۷؛ عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۹۲.
  151. «پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.
  152. شرح‌الاخبار، ج‌۱، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۴؛ تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۶‌ـ‌۴۸۷؛ المنتظم، ج‌۲، ص‌۳۲۱؛ کنز العمال، ج‌۱۱، ص‌۶۲۳.
  153. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۸.
  154. الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۸‌ـ‌۹۹؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱؛ تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۷.
  155. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱.
  156. شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۳۸۲؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۱؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۴۸.
  157. شرح نهج‌البلاغه، ج‌۱۹، ص‌۳۹.
  158. فرائد السمطین، ج‌۱، ص‌۲۵۵؛ المستدرک، ج‌۳، ص‌۳۴؛ شواهد التنزیل، ج‌۲، ص‌۱۲ و ۱۴.
  159. بحارالانوار، ج‌۳۹، ص‌۲.
  160. «و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۲۵.
  161. الدرالمنثور، ج۶، ص۵۹۰؛ المناقب، ج۳، ص‌۱۵۹.
  162. المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰.
  163. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۷؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۹.
  164. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۸؛ عیون الاثر، ج‌۲، ص‌۹۰؛ السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج۲، ص۴۴۸‌ـ‌۴۴۹.
  165. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  166. المناقب، ج‌۳، ص‌۱۶۰.
  167. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 277-279.
  168. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۲ و ۴۷۴؛الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲‌ـ‌۵۳.
  169. تاریخ الخمیس، ج‌۱، ص‌۴۸۸؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۲‌ـ‌۵۳؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.
  170. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۴۳.
  171. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۷‌ـ‌۴۷۸؛ شرح الاخبار، ج‌۱، ص‌۲۹۳؛ الارشاد، ج‌۱، ص‌۹۶.
  172. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۴؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳.
  173. المصنف، ج‌۵، ص‌۳۶۷؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص‌۹۴.
  174. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳.
  175. دلایل النبوه، ج‌۳، ص‌۴۰۴‌ـ‌۴۰۵؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۵.
  176. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۶‌ـ‌۴۸۷.
  177. تاریخ ابن‌خلدون، ج‌۲، ص‌۳۰؛ البدایة و النهایه، ج‌۴، ص‌۹۱؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۷.
  178. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۶؛ عیون‌الاثر، ج‌۲، ص‌۹۵؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۴.
  179. الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۱‌ـ‌۴۸۵.
  180. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج۳، ص۲۲۹‌ـ‌۲۳۱؛ دلایل‌النبوّه، ج۳، ص‌۴۰۴.
  181. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 279-280.
  182. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۸۸؛ تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۵۹.
  183. اعلام الوری، ص‌۱۰۱؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج‌۲، ص‌۴۵۶.
  184. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶؛ قصص‌الانبیاء، ص‌۳۴۲.
  185. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۳۱‌ـ‌۲۳۲؛ تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۹۷‌ـ‌۹۸؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳‌.
  186. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  187. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۴‌ـ‌۱۵۵؛ المناقب، ج‌۱، ص‌۲۵۰.
  188. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۷۶؛ جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۵۳‌ـ‌۱۵۴.
  189. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۲‌ـ‌۴۹۳.
  190. وفاء الوفاء، ج‌۱، ص‌۳۰۴؛ المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۵‌ـ‌۴۹۶؛ الطبقات، ج‌۲، ص‌۵۳‌ـ‌۵۴.
  191. تاریخ المدینه، ج‌۱، ص‌۱۲۵؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج‌۳، ص‌۲۵۰ و ۲۵۲.
  192. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  193. بحارالانوار، ج‌۲۰، ص‌۲۳۲.
  194. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 280-281.
  195. المغازی، ج‌۲، ص‌۴۹۴‌ـ‌۴۹۵.
  196. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست. هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛ و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند. و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند. بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛ در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاورده‌اند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند. بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند. و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است. و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید. و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۹-۲۷.
  197. «بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
  198. «در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاورده‌اند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است» سوره احزاب، آیه ۱۹.
  199. جامع‌البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۸؛ زادالمسیر، ج‌۶، ص‌۳۶۴.
  200. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  201. واسعی، سید علی رضا، مقاله«احزاب»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص 281-282.
  202. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست* هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید* در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۹الی۱۱.
  203. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  204. سوره احزاب، آیه ۹.
  205. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  206. «در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.
  207. «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛ * و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند* و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد* بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد* بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند* بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲الی ۱۸.
  208. «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.
  209. «بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
  210. «بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
  211. «و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
  212. «در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که * گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند* بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند* و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود* از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند* تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است* و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است* و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دل‌هاشان هراس افکند، (چنانکه) دسته‌ای را می‌کشتید و دسته‌ای (دیگر) را اسیر می‌گرفتید* و زمین و خانه‌ها و دارایی‌هایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۱۹الی ۲۷.
  213. «گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.
  214. «گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.
  215. «و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود» سوره احزاب، آیه ۲۲.
  216. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۷۵.
  217. لسان العرب، ج۱، ص۳۰۸.
  218. «گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.
  219. ترجمه تاریخ کامل.
  220. تاریخ یعقوبی.
  221. الکامل؛ تاریخ یعقوبی؛ دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۵۲۰.
  222. بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۱۶.
  223. ترجمه تاریخ کامل، ص۱۰۱۶-۱۰۲۴.
  224. «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛ در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند. و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛ و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند. و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند. و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد. بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد. بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند. بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛ در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که به دارایی آزمندند؛ آنان ایمان نیاورده‌اند و خداوند کارهای آنان را از میان برده است و این، بر خداوند آسان است. گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند. بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند. و چون مؤمنان دسته‌ها (ی مشرک) را دیدند گفتند: این همان است که خداوند و فرستاده او به ما وعده داده‌اند و خداوند و فرستاده او راست گفتند و جز بر ایمان و فرمانبرداری آنان نیفزود. از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند. تا خداوند راستگویان را برای راستیشان پاداش دهد و دورویان را اگر خواهد عذاب کند یا از آنان بگذرد؛ بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است. و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۹-۲۵.
  225. «و خداوند کافران را در (اوج) کینه‌شان بی‌آنکه به دستاوردی رسیده باشند بازگرداند و خداوند در جنگ، مؤمنان را بسنده شد و خداوند توانایی پیروزمند است» سوره احزاب، آیه ۲۵.
  226. تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۱۶.
  227. الکامل.
  228. نوری‌ها، حسن علی، مقاله «احزاب»، دانشنامه معاصر قرآن کریم
  229. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  230. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۲.
  231. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج۱۷، ص٢.
  232. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۲.
  233. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج۱۷، ص٢.
  234. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ج۱۷، ص٢.
  235. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۳.
  236. «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  237. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۶، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ص۴۳۷.
  238. علامه طباطبایی، اسناد شماره ۱، ص۴۲۷.
  239. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۴.
  240. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۱۰۶.
  241. سوره احزاب، آیه ۹.
  242. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمی‌دیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
  243. ﴿إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا «هنگامی که از فراز و فرودتان بر شما تاختند و آنگاه که چشم‌ها کلاپیسه شد و دل‌ها به گلوها رسید و به خداوند گمان‌ها (ی نادرست) بردید؛» سوره احزاب، آیه ۱۰.
  244. ﴿هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا «در آنجا مؤمنان را آزمودند و سخت لرزاندند» سوره احزاب، آیه ۱۱.
  245. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۱۴.
  246. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۱۵.
  247. ﴿وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا «و هنگامی که دو رویان و بیماردلان گفتند: خداوند و پیامبرش به ما جز وعده فریبنده نداده‌اند؛» سوره احزاب، آیه ۱۲.
  248. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۱۶.
  249. ﴿وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا «و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
  250. ﴿وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا «و هنگامی که دسته‌ای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دسته‌ای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) می‌خواستند؛ می‌گفتند خانه‌های ما بی‌حفاظ است با آنکه بی‌حفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
  251. «یثرب» نام قدیمی مدینه است، پیش از آنکه پیامبر(ص) به آنجا هجرت کند، بعد از آن کم‌کم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان «مدینه» بود. در پاره‌ای از روایات آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «این شهر را یثرب ننامید» شاید به این جهت که یثرب در اصل از مادۀ «ثرب» (بر وزن حرب) به معنی ملامت کردن است، و پیامبر(ص) چنین نامی را برای این شهر پر برکت نمی‌پسندید. به هر حال اینکه منافقان اهل «مدینه» را با عنوان «یا اهل یثرب» خطاب کردند بی‌دلیل نیست، شاید به خاطر این بوده که می‌دانستند پیامبر از این نام متنفر است، و یا می‌خواستند عدم رسمیت اسلام و عنوان «مدینة الرسول» را اعلام دارند، و یا آنها را به دوران جاهلیت توجه دهند!.
  252. ﴿وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا «و اگر بر آنان از پیرامون آن (شهر) درمی‌آمدند سپس از آنان (گرویدن به) آشوب (شرک) را می‌خواستند بدان سوی می‌رفتند و در آن (شهر) جز اندکی درنگ نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۱۴.
  253. ﴿وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئُولًا «و بی‌گمان اینان پیش‌تر با خداوند پیمان بسته بودند که (در جنگ به دشمن) پشت نکنند و پیمان خداوند بازخواست می‌گردد» سوره احزاب، آیه ۱۵.
  254. ﴿قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا «بگو: گریز از مرگ یا از کشته شدن- اگر بگریزید- برای شما سودی ندارد و با آن جز اندکی (از زندگی) بهره‌ور نخواهید شد» سوره احزاب، آیه ۱۶.
  255. ﴿قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟ و آنان (هیچ گاه) برای خود در برابر خداوند یار و یاوری نمی‌یابند» سوره احزاب، آیه ۱۷.
  256. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۱۷.
  257. ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا «بی‌گمان خداوند از میان شما کارشکنان (جنگ) را خوب می‌شناسد و (نیز) کسانی را که به برادران خویش می‌گویند: به ما بپیوندید و جز اندکی در جنگ شرکت نمی‌کنند؛» سوره احزاب، آیه ۱۸.
  258. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۱۹.
  259. سوره احزاب، آیه ۱۹.
  260. سوره احزاب، آیه ۱۹.
  261. سوره احزاب، آیه ۱۹.
  262. سوره احزاب، آیه ۱۹.
  263. ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُولَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا «در حالی که به شما تنگ‌چشمی می‌ورزند آنگاه، چون بیم (جنگ) در رسد آنان را می‌بینی که در تو می‌نگرند چون کسانی که در بیهوشی جان می‌کنند، چشم‌هاشان (در چشمخانه) می‌چرخد و چون آن بیم از میان برود با زبان‌هایی تیز و تند به شما زخم زبان می‌زنند در حالی که» سوره احزاب، آیه ۱۹.
  264. سوره احزاب، آیه ۲۰.
  265. سوره احزاب، آیه ۲۰.
  266. سوره احزاب، آیه ۲۰.
  267. ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِنْ يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنْبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُمْ مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا «گمان می‌کنند که دسته‌ها (ی مشرک) هنوز نرفته‌اند و اگر آن دسته‌ها باز آیند، اینان آرزو می‌کنند کاش میان تازی‌های بیابان‌نشین، بیابان‌نشینی می‌کردند و خبرهای شما را (از این و آن) می‌پرسیدند و اگر در میان شما می‌بودند جز اندکی کارزار نمی‌کردند» سوره احزاب، آیه ۲۰.
  268. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۲۰.
  269. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  270. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۲۱.
  271. ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  272. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۲۳.