پیامبر خاتم در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۶: خط ۲۶:
[[امام علی]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به بیان شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدتریندین، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بت‌پرستی]]، [[گناه]]، دوری از تعالیم [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنه‌ها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانه‌های [[تباهی]] و از میان رفتن نشانه‌های [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۶۷۱.</ref> حضرت ضمن تصویرگری دقیق از آنچه در [[دوران جاهلیت]] بر [[مردمان]] [[حاکم]] بود، عظمت و عزتی را که [[مردم]] در سایه تعالیم [[پیامبر اکرم]] کسب کرده‌اند، گوشزد می‌کند: «و شما (ای گروه [[عرب]]) بر بدترین [[آیین]] و در نابسامان‌ترین شرایط می‌زیستند؛ در میان سنگلاخ‌های ناهموار و مارهای پرزهری که از آوازها نَرَمند، گویی کرند. [[آب]] [[آلوده]] و ناگوار می‌نوشیدید، غذای نامناسب و غیربهداشتی می‌خوردید، [[خون]] یکدیگر می‌ریختید و پیوند [[خویشاوندی]] را بریده بودید. [[بت‌پرستی]] میان شما رایج بود و [[گناهان]] (در میان شما) دایر»<ref>{{متن حدیث|وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>.  
[[امام علی]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به بیان شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدتریندین، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بت‌پرستی]]، [[گناه]]، دوری از تعالیم [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنه‌ها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانه‌های [[تباهی]] و از میان رفتن نشانه‌های [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۶۷۱.</ref> حضرت ضمن تصویرگری دقیق از آنچه در [[دوران جاهلیت]] بر [[مردمان]] [[حاکم]] بود، عظمت و عزتی را که [[مردم]] در سایه تعالیم [[پیامبر اکرم]] کسب کرده‌اند، گوشزد می‌کند: «و شما (ای گروه [[عرب]]) بر بدترین [[آیین]] و در نابسامان‌ترین شرایط می‌زیستند؛ در میان سنگلاخ‌های ناهموار و مارهای پرزهری که از آوازها نَرَمند، گویی کرند. [[آب]] [[آلوده]] و ناگوار می‌نوشیدید، غذای نامناسب و غیربهداشتی می‌خوردید، [[خون]] یکدیگر می‌ریختید و پیوند [[خویشاوندی]] را بریده بودید. [[بت‌پرستی]] میان شما رایج بود و [[گناهان]] (در میان شما) دایر»<ref>{{متن حدیث|وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۶.</ref>.  


[[امیرمؤمنان]] {{ع}} در بخشی از سخنانش در وصف اوضاع و احوال [[جهان]]، هنگام ظهور [[پیامبر اسلام]] ({{صل}} و سلّم) چنین می‌فرماید: «[[خدای متعال]]، [[پیامبر اکرم]] ({{صل}}) را هنگامی به [[رسالت]] برگزید که دیر زمانی از [[بعثت]] [[انبیاء]] پیشین گذشته بود، [[مردمان]] در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، شعله‌های [[فتنه]] و [[آشوب]] در سراسر [[دنیا]] برافروخته، و رشتۀ [[کارها]] از هم گسیخته بود. [[آتش]] [[جنگ]] شعله ور و [[تاریکی]] [[جهل]] و [[گناه]] فراگیر و [[نیرنگ]] و تزویر، آشکار بود. برگ‌های درخت [[زندگی]] [[بشر]] به زردی‌گراییده، [[امید]] باروری از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعل‌های [[هدایت]] سرد و خاموش گشته؛ پرچم‌های [[ضلالت]] و [[گمراهی]] برافراشته بود. [[پستی]] و [[بدبختی]] به [[بشر]]، هجوم آورده چهرۀ [[زشت]] خود را نمایان ساخته بود. این [[فساد]] و تیره روزی، چیزی جز [[فتنه]] و [[آشوب]]، ببار نمی‌آورد و مردمی که [[بیم]] و [[هراس]] و [[ناامنی]] برایشان چیره گشته بود پناهگاهی جز [[شمشیر]] [[خون]] آشام نمی‌دیدند»<ref>{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.</ref> [[امام]] {{ع}} [[دلیل]] وضعیت نابسامان [[مردم]] و بروز [[فتنه]] در [[دوران جاهلیت]] را دور بودن [[مردم]] از تعالیم [[الهی]] [[انبیا]] می‌داند و به آنها هشدار می‌دهد و آنها را از [[سرنوشت]] پیشینیان خود [[آگاه]] می‌سازد تا آنها به آن [[سرنوشت]] دچار نشوند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۶۷۱.</ref>
[[امیرمؤمنان]] {{ع}} در بخشی از سخنانش در وصف اوضاع و احوال [[جهان]]، هنگام ظهور [[پیامبر اسلام]] ({{صل}} و سلّم) چنین می‌فرماید: «[[خدای متعال]]، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را هنگامی به [[رسالت]] برگزید که دیر زمانی از [[بعثت]] [[انبیاء]] پیشین گذشته بود، [[مردمان]] در خوابی عمیق و طولانی فرو رفته بودند، شعله‌های [[فتنه]] و [[آشوب]] در سراسر [[دنیا]] برافروخته، و رشتۀ [[کارها]] از هم گسیخته بود. [[آتش]] [[جنگ]] شعله ور و [[تاریکی]] [[جهل]] و [[گناه]] فراگیر و [[نیرنگ]] و تزویر، آشکار بود. برگ‌های درخت [[زندگی]] [[بشر]] به زردی‌گراییده، [[امید]] باروری از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعل‌های [[هدایت]] سرد و خاموش گشته؛ پرچم‌های [[ضلالت]] و [[گمراهی]] برافراشته بود. [[پستی]] و [[بدبختی]] به [[بشر]]، هجوم آورده چهرۀ [[زشت]] خود را نمایان ساخته بود. این [[فساد]] و تیره روزی، چیزی جز [[فتنه]] و [[آشوب]]، ببار نمی‌آورد و مردمی که [[بیم]] و [[هراس]] و ناامنی برایشان چیره گشته بود پناهگاهی جز [[شمشیر]] [[خون]] آشام نمی‌دیدند»<ref>{{متن حدیث|أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ‏ وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ وَ الدُّنْیَا کَاسِفَةُ النُّورِ ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ عَلَی حِینِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ إِیَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ [إِعْوَارٍ] اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَی وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَی فَهِیَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِی وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِیفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّیْفُ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۹.</ref> [[امام]] {{ع}} [[دلیل]] وضعیت نابسامان [[مردم]] و بروز [[فتنه]] در [[دوران جاهلیت]] را دور بودن [[مردم]] از تعالیم [[الهی]] [[انبیا]] می‌داند و به آنها هشدار می‌دهد و آنها را از [[سرنوشت]] پیشینیان خود [[آگاه]] می‌سازد تا آنها به آن [[سرنوشت]] دچار نشوند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸</ref>.<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۶۷۱.</ref>


[[حضرت محمد]] {{صل}} در چنین شرایطی در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. پدرش [[عبدالله]] در بازگشت از [[شام]] در [[شهر]] یثرب چشم از [[جهان]] فروبست و به [[دیدار]] کودکش [[محمد]] {{صل}} نائل نشد. مادر [[محمد]] {{صل}}، [[آمنه]] دختر وهب بن [[عبدمناف]] بود. برابر رسم خانواده‌های بزرگ [[مکه]] [[آمنه]] پسر عزیزش، [[محمد]] {{صل}} را به دایه‌ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و [[پاک]] و دور از آلودگی‌ها پرورش یابد. حلیمه بر اثر علاقه و [[اصرار]] مادرش، [[محمد]] {{صل}} را که به سن پنج سالگی رسیده بود به [[مکه]] بازگردانید. دو سال بعد [[آمنه]] نیز [[جان]] به جان‌ آفرین [[تسلیم]] کرد، و [[محمد]] {{صل}} در دامان پدربزرگش [[عبدالمطلب]] پرورش یافت. دو سال بعد بر اثر درگذشت [[عبدالمطلب]]، به‌ ناچار [[محمد]] {{صل}} در سن هشت سالگی به [[خانه]] عموی خویش [[ابوطالب]] رفت و تحت [[سرپرستی]] وی قرار گرفت. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[نقل]] است که در سفری تجاری، برادرزاده خویش [[محمد]] {{صل}} را همراه برد. چون به بُصری رسیدند، راهبی [[مسیحی]] به نام [[بحیرا]]، [[محمد]] {{صل}} را دید و [[ابوطالب]] را از [[آینده]] او خبر داد. [[بحیرا]] گفت که ما نشان او را در کتاب‌هایمان دیده‌ایم و وصفش را از پدرانمان شنیده‌ایم. [[محمد]] را از [[یهودیان]] دور [[دار]] که اگر او را بشناسند، به قتلش کمر خواهند بست.  
[[حضرت محمد]] {{صل}} در چنین شرایطی در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. پدرش [[عبدالله]] در بازگشت از [[شام]] در [[شهر]] یثرب چشم از [[جهان]] فروبست و به دیدار کودکش [[محمد]] {{صل}} نائل نشد. مادر [[محمد]] {{صل}}، [[آمنه]] دختر وهب بن عبدمناف بود. برابر رسم خانواده‌های بزرگ [[مکه]] [[آمنه]] پسر عزیزش، [[محمد]] {{صل}} را به دایه‌ای به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و [[پاک]] و دور از آلودگی‌ها پرورش یابد. حلیمه بر اثر علاقه و اصرار مادرش، [[محمد]] {{صل}} را که به سن پنج سالگی رسیده بود به [[مکه]] بازگردانید. دو سال بعد [[آمنه]] نیز [[جان]] به جان‌ آفرین [[تسلیم]] کرد، و [[محمد]] {{صل}} در دامان پدربزرگش [[عبدالمطلب]] پرورش یافت. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب، به‌ ناچار محمد {{صل}} در سن هشت سالگی به [[خانه]] عموی خویش [[ابوطالب]] رفت و تحت [[سرپرستی]] وی قرار گرفت. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک مادر بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>. [[نقل]] است که در سفری تجاری، برادرزاده خویش [[محمد]] {{صل}} را همراه برد. چون به بُصری رسیدند، راهبی [[مسیحی]] به نام [[بحیرا]]، [[محمد]] {{صل}} را دید و [[ابوطالب]] را از [[آینده]] او خبر داد. [[بحیرا]] گفت که ما نشان او را در کتاب‌هایمان دیده‌ایم و وصفش را از پدرانمان شنیده‌ایم. [[محمد]] را از [[یهودیان]] دور [[دار]] که اگر او را بشناسند، به قتلش کمر خواهند بست.  


وقتی [[حضرت محمد]] {{صل}} به [[جوانی]] رسید، پیشه [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. [[محمد]] {{صل}} دوران نوجوانی و [[جوانی]] را همراه با [[پاکی]]، [[راستی]]، [[تفکر]]، [[وقار]]، شرافتمندی و [[امانت‌داری]] بی‌مانند سپری کرد، تا اندازه‌ای که موجب شگفتی همگان شده بود و بین همگان به [[محمد امین]] مشهور گردید. وی در سن بیست سالگی به [[پیمان]] "[[حلف الفضول]]"<ref>حلف الفضول" پیمانی بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه‌گذاران آن کسانی بودند که اسمشان فضل یا از ریشه فضل بود. یکی از محورهای این پیمان، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی.</ref> پیوست، اما از پیش‌تر، وی به اشخاص [[فقیر]] و بینوا و [[کودکان]] [[یتیم]] و زنانی که شوهرانشان را در [[جنگ‌ها]] از دست داده بودند، [[محبت]] بسیار می‌کرد هر چه می‌توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی‌نمود. پیوستن به این [[پیمان]] نیز بخشی از برنامه ایشان در دستگیری بینوایان و رفع [[ستم]] از [[مظلومان]] بود.
وقتی [[حضرت محمد]] {{صل}} به [[جوانی]] رسید، پیشه [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. [[محمد]] {{صل}} دوران نوجوانی و [[جوانی]] را همراه با [[پاکی]]، [[راستی]]، [[تفکر]]، [[وقار]]، شرافتمندی و [[امانت‌داری]] بی‌مانند سپری کرد، تا اندازه‌ای که موجب شگفتی همگان شده بود و بین همگان به [[محمد امین]] مشهور گردید. وی در سن بیست سالگی به [[پیمان]] "[[حلف الفضول]]"<ref>حلف الفضول" پیمانی بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه‌گذاران آن کسانی بودند که اسمشان فضل یا از ریشه فضل بود. یکی از محورهای این پیمان، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی.</ref> پیوست، اما از پیش‌تر، وی به اشخاص [[فقیر]] و بینوا و کودکان [[یتیم]] و زنانی که شوهرانشان را در [[جنگ‌ها]] از دست داده بودند، [[محبت]] بسیار می‌کرد هر چه می‌توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی‌نمود. پیوستن به این [[پیمان]] نیز بخشی از برنامه ایشان در دستگیری بینوایان و رفع [[ستم]] از [[مظلومان]] بود.


وقتی [[امانت]] و [[درستی]] [[محمد]] {{صل}} زبانزد همگان شد، [[زن]] [[ثروتمندی]] از [[مردم]] [[مکه]] به نام [[خدیجه دختر خویلد]] که ثروتی زیاد و [[عفت]] و تقوایی بی‌نظیر داشت، خواست که [[محمد]] {{صل}} را برای [[تجارت]] به [[شام]] بفرستد و از سود بازرگانی سهمی به ایشان بدهد. [[محمد]] {{صل}} این پیشنهاد را پذیرفت. [[خدیجه]] شیفته [[امانت]] و [[صداقت]] [[محمد]] {{صل}} شد و چندی بعد خواستار [[ازدواج]] با او گردید. در این موقع [[خدیجه]] [[چهل]] ساله بود و [[محمد]] {{صل}} بیست و پنج سال داشت. [[محمد]] {{صل}} [[امین]] با آنکه [[ثروت]] فراوان [[خدیجه]] را در [[اختیار]] داشت، ولی جز در [[کار خیر]] و کمک به بینوایان قدمی برنمی‌داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج [[مکه]] می‌رفت و مدت‌ها در دامنه کوه‌ها و میان [[غار حرا]] می‌نشست و در آثار صنع [[خدا]] و شگفتی‌های [[جهان]] [[خلقت]] به [[تفکر]] می‌پرداخت و با خدای [[جهان]] به [[راز و نیاز]] سرگرم می‌شد<ref>ر.ک: [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ – ۲۲۰.</ref>.  
وقتی [[امانت]] و [[درستی]] [[محمد]] {{صل}} زبانزد همگان شد، [[زن]] [[ثروتمندی]] از [[مردم]] [[مکه]] به نام [[خدیجه دختر خویلد]] که ثروتی زیاد و [[عفت]] و تقوایی بی‌نظیر داشت، خواست که [[محمد]] {{صل}} را برای [[تجارت]] به [[شام]] بفرستد و از سود بازرگانی سهمی به ایشان بدهد. [[محمد]] {{صل}} این پیشنهاد را پذیرفت. [[خدیجه]] شیفته [[امانت]] و [[صداقت]] [[محمد]] {{صل}} شد و چندی بعد خواستار [[ازدواج]] با او گردید. در این موقع [[خدیجه]] [[چهل]] ساله بود و [[محمد]] {{صل}} بیست و پنج سال داشت. [[محمد]] {{صل}} [[امین]] با آنکه [[ثروت]] فراوان [[خدیجه]] را در [[اختیار]] داشت، ولی جز در [[کار خیر]] و کمک به بینوایان قدمی برنمی‌داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج [[مکه]] می‌رفت و مدت‌ها در دامنه کوه‌ها و میان [[غار حرا]] می‌نشست و در آثار صنع [[خدا]] و شگفتی‌های [[جهان]] [[خلقت]] به [[تفکر]] می‌پرداخت و با خدای [[جهان]] به [[راز و نیاز]] سرگرم می‌شد<ref>ر.ک: [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۱]]، ص۲۱۱ – ۲۲۰.</ref>.  


پیش از بعثت هیچ‌گاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در تأیید الهی بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] می‌رفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] می‌پرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ خلوت می‌گزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی می‌آورد<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.  
پیش از بعثت هیچ‌گاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در تأیید الهی بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران خلوت و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] می‌رفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] می‌پرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ خلوت می‌گزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی می‌آورد<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.


=== [[بعثت]] تا [[هجرت]] ===
=== [[بعثت]] تا [[هجرت]] ===
۱۱۳٬۱۶۲

ویرایش