آیه ابتلا در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

 
(۳۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = آیه ابتلا
| موضوع مرتبط = آیه ابتلا
| عنوان مدخل  = آیه ابتلا
| عنوان مدخل  = آیه ابتلا
| مداخل مرتبط = [[آیه ابتلا در علوم قرآنی]] - [[آیه ابتلا در کلام اسلامی]] - [[آیه ابتلا از دیدگاه اهل سنت]]
| مداخل مرتبط = [[آیه ابتلا در تفسیر و علوم قرآنی]] - [[آیه ابتلا در کلام اسلامی]] - [[آیه ابتلا از دیدگاه اهل سنت]]
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


[[آیه]] ١٢٤ [[سوره بقره]] به '''آیه ابتلاء''' [[شهرت]] یافته است که به [[نصب]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} از جانب [[خداوند]] به [[مقام امامت]]، پس از چندین بار [[امتحان]] اشاره دارد. عالمان شیعه این آیه را از [[دلایل]] قرآنیِ الهی‌بودن [[نصب امام]] و [[لزوم]] [[معصوم بودن امام]] و نیز یکی از آیات اثبات کننده امامت امیرالمومنین {{ع}}، می‌دانند.
[[آیه]] ١٢۴ [[سوره بقره]] به '''[[آیه ابتلاء]]''' [[شهرت]] یافته است که به [[نصب]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} از جانب [[خداوند]] به [[مقام امامت]]، پس از چندین بار [[امتحان]] اشاره دارد. عالمان شیعه این آیه را از [[دلایل]] قرآنیِ الهی‌بودن [[نصب امام]] و [[لزوم]] [[معصوم بودن امام]] و نیز یکی از [[آیات]] [[اثبات]] کننده [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، می‌دانند.


[[متکلمان]] و [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] مباحث بسیاری درباره این آیه مطرح کرده‌اند. برخی گفته‌اند منظور از «کلمات» که طبق آیه، [[ابراهیم]] {{ع}} آنها را تمام کرد، [[خواب]] ابراهیم در خصوص قربانی‌کردن اسماعیل است. شماری آن را آزمودن ابراهیم با همه تکالیف عقلی و [[شرعی]] دانسته‌اند. تفسیرهای [[مفسران]] از واژه [[امامت]] هم از این قرار است: [[رهبری سیاسی]]، ولایت باطنی، امامت جهانی و [[نبوت]] و... .
[[متکلمان]] و [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] مباحث بسیاری درباره این آیه مطرح کرده‌اند. برخی گفته‌اند منظور از «کلمات» که طبق آیه، ابراهیم{{ع}} آنها را تمام کرد، [[خواب]] ابراهیم در خصوص قربانی‌کردن اسماعیل است. شماری آن را آزمودن ابراهیم با همه تکالیف عقلی و [[شرعی]] دانسته‌اند. تفسیرهای [[مفسران]] از واژه [[امامت]] هم متفاوت است. غالب [[اهل سنت]]،[[ امامت]] در آیه را با [[نبوت]] مساوی می‌دانند. در این میان مفسران شیعه، آن را در معانی دیگری همچون: [[رهبری سیاسی]]، ولایت باطنی و امامت جهانی معنا کرده‌اند.
 
علمای شیعه معتقدند از آنجا که مراد از [[عهد]]، امامت است و در آیه مذکور [[خدای متعال]] به صراحت [[ سخن]] از نرسیدن شخص [[ظالم]] به این مقام را به میان آورده؛ لذا امامت به [[ظالمین]] نمی‌رسد چه اینکه وازه "ظالم" اسم فاعل و مشتق اصولی بوده و یک بار متلبس شدن شخص در طول [[زندگی]] خود به مبدأ [[ظلم]]، او را از این مقام [[محروم]] خواهد کرد.
از این رو علمای شیعه، بر اساس این آیه، [[خلافت]] [[شیخین]] را غیر [[مشروع]] دانسته و معتقدند به مقتضای اینکه انها نیمی از عمر خویش را قبل از [[اسلام]] در [[شرک]] سپری کرده‌اند و با عنایت به [[نص]] [[قرآن کریم]] آنجا که شرک را ظلمی بزرگ خوانده است {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«همانا شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>، پس شیخین از مصادیق ظالم بوده و هرگز به امامت نخواهند رسید.


== مقدمه ==
== مقدمه ==
خط ۲۱: خط ۲۴:


== تبیین مفردات آیه ==
== تبیین مفردات آیه ==
=== ابتلا ===
[[آیه امامت]] با واژه "ابتلی" آغاز گردیده است. این لفظ در [[آیات]] متعددی با هم ریشه‌ها و هم معانی خود مانند واژه "[[فتنه]]" و "[[امتحان]]" در قالب اسم و فعل به کار رفته است. لغت دانان ریشه این لفظ را از "[[بلا]]" به معنای [[آزمایش]] کردن دانسته‌اند. <ref>ر.ک: جوهری، [[صحاح]] اللغة، ج۶، ص۲۲۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۲؛ فیروزآبادی، [[قاموس]] اللغة، ج۱۸، ص۴۳۱؛ [[راغب]] [[اصفهانی]]، [[مفردات]]، ص۱۴۵.</ref>.
راغب اصفهانی می‌نویسد:
(بَلَوْته) به معنای او را آزمایش کردم است و وقتی گفته می‌‌شود {{متن عربی|أَبْلَيْتُ فلاناً}} یعنی فلانی را مورد آزمایش قرار دادم و لفظ [[غم]] "[[بلاء]]" نامیده شده است؛ زیرا [[جسم]] [[آدمی]] به واسطه آن مورد آزمایش قرار می‌گیرد. قال [[الله تعالی]]: {{متن قرآن|وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که شما را از فرعونیان رهانیدیم که به شما عذابی سخت می‌چشاندند، پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند و در آن از سوی پروردگارتان برای شما آزمونی سترگ بود» سوره بقره، آیه ۴۹.</ref> و [[تکلیف]]، "بلاء" نامیده شده؛ زیرا [[تکالیف]] عامل فشار و [[سختی]] بر بدن هستند یا سبب آزمایشند از این رو [[خدای متعال]] فرمودند: {{متن قرآن|وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ}}<ref>«و بی‌گمان می‌آزماییمتان تا جهادگران و شکیبایان شما را معلوم داریم و گزارش‌های (کردارهای) شما را بررسی کنیم» سوره محمد، آیه ۳۱.</ref> گاه تکالیف، "بلا" هستند؛ زیرا خدای متعال بندگانش را مورد آزمایش قرار می‌دهد تا نسبت به کارهای سودمند سپاسگزار باشند و به کارهای [[زیان]] بار [[شکیبا]].<ref> ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات، ص۱۴۵.</ref>.<ref>[[علی رضا عظیمی‌فر|عظیمی‌فر، علی رضا]]، [[قرآن و عصمت اهل بیت (کتاب)|قرآن و عصمت اهل بیت]]، ص۳۸۷.</ref>.


=== کلمات یا [[آزمون‌های الهی]] [[ابراهیم]] ===
=== کلمات یا [[آزمون‌های الهی]] [[ابراهیم]] ===
خط ۴۱: خط ۴۹:
با توجه به [[احادیث]] [[ائمه اهل بیت]] {{ع}}، [[خداوند]] مقام امامت را پس از مقام [[خُلّت]] به ابراهیم عطا کرده است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۴۹.</ref>. [[مقام خلت]] آن است که [[انسان]] [[غرق]] در [[محبت]] و [[دوستی]] خداوند شده به چیزی جز او [[دل]] نمی‌بندد<ref>النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۲، ص۷۲.</ref> در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچ گونه [[فداکاری]] دریغ نمی ورزد. بر این اساس، می‌‌توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در [[آتش]] توسط [[نمرود]]، [[هجرت]] از [[وطن]] واسکان [[ذریه]] خویش در [[سرزمین]] خشک و سوزان [[عربستان]] و [[ذبح]] فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در [[آیه]] می‌‌باشد. این نکته نیز روشن است که آزمون‌های یاد شده در دوران [[نبوت]] و [[رسالت]] ابراهیم {{ع}} انجام گرفته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۷۸.</ref>.
با توجه به [[احادیث]] [[ائمه اهل بیت]] {{ع}}، [[خداوند]] مقام امامت را پس از مقام [[خُلّت]] به ابراهیم عطا کرده است<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۴۹.</ref>. [[مقام خلت]] آن است که [[انسان]] [[غرق]] در [[محبت]] و [[دوستی]] خداوند شده به چیزی جز او [[دل]] نمی‌بندد<ref>النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۲، ص۷۲.</ref> در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچ گونه [[فداکاری]] دریغ نمی ورزد. بر این اساس، می‌‌توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در [[آتش]] توسط [[نمرود]]، [[هجرت]] از [[وطن]] واسکان [[ذریه]] خویش در [[سرزمین]] خشک و سوزان [[عربستان]] و [[ذبح]] فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در [[آیه]] می‌‌باشد. این نکته نیز روشن است که آزمون‌های یاد شده در دوران [[نبوت]] و [[رسالت]] ابراهیم {{ع}} انجام گرفته است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۷۸.</ref>.


=== [[امامت حضرت ابراهیم]] {{ع}} ===
=== اتمام: ({{متن قرآن|أَتَمَّهُنَّ}})===
ابن فارس می‌گوید: «ریشه لغوی این ماده (تم) يتم، تمّاً و تماماً بوده و به معنای به پایان بردن شی است و هرگاه چیزی به [[غایت]] برسد و کمال یابد گفته می‌شود آن چیز به اتمام رسیده است». <ref>معجم مقاييس اللغة، ص۱۵۲؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، العين، ص۱۰۵: لسان العرب، ج۲، ص۵۲.</ref>. [[راغب]] هم در [[مفردات]] می‌نویسد: «تمام یعنی تمام بودن آن چیز یا به پایان رسیدنش به مقداری که دیگر نیازی به افزودن چیز دیگری بر آن نباشد و ناقص که ضد آن است یعنی چیزی که به چیز دیگری غیر از خود نیاز دارد تا تمام شود».
 
واژه تمام در اعداد و هر چیز قابل لمس به کار می‌رود به طوری که می‌گویند: «عدد تام» و «دلیل تام».
 
[[آیات]] زیر نیز از این قبیل است که همه در معانی یاد شده است:
 
{{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا}}<ref>«کلام پروردگار تو با صدق و عدل به حد تمام رسید». سوره انعام، آیه ۱۱۵.</ref> و {{متن قرآن|وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref>«ولی خدا نور خود را کامل می‌کند هر چند کافران خوش نداشته باشند» سوره صف، آیه ۸.</ref>. {{متن قرآن|وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً}}<ref>«سپس آن را با ده شب دیگر) کامل کردیم؛ به این ترتیب میعاد پروردگارش با او چهل شب تمام شد». سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref>.
 
صاحب التحقیق نیز می‌گوید: «تمام: آن چیزی است که اجزای آن کامل گردیده و در کامل شدن احتیاج به افزودن چیزی از خارج ندارد و در مقابل آن ناقص قرار دارد و آن چیزی است که به اتمام نرسیده و کامل نشده است و اغلب واژه (تمام) در کمیات و واژه کمال در کیفیات بکار می‌رود». <ref>علامه مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۳۹۵.</ref>.
 
پس مراد از اتمام در [[قرآن کریم]] و [[آیه]] یاد شده به غایت و به پایان بردن چیزی و انجام دادن آن به صورت کامل و بدون [[نقص]] است.
 
با این توضیحات باید گفت: اتمام در [[آیه شریفه]][[ امامت]] دو وجه دارد:
# انجام دادن و [[امتثال]] [[امر خداوند]] اگر فاعل آن [[حضرت ابراهیم]] باشد.
# [[توفیق]] به انجام و امتثال آن اگر فاعل [[خداوند]] باشد.
به دیگر سخن برخی برآنند که ضمیر فاعل در "اتمهن" به ابراهیم بر می‌گردد و برخی دیگر معتقدند ضمیر به [[خدا]] باز می‌گردد. <ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۸۲ ـ ۸۳.</ref>.
 
=== [[عهد]] ===
واژه "[[عهد]]" در این [[آیه]] به معنای [[امامت]] [[تفسیر]] شده است؛ چراکه در پاسخ به تقاضای ابراهیم{{ع}} مبنی بر برخورداری [[ذریه]] وی از [[مقام امام]] واقع شده است. <ref>محمد بن حسن طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۵۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.</ref>.
 
برخی از لغت شناسان معتقدند: «این واژه در اصل به معنای [[حفظ]] و نگهداشتن چیزی و ایجاد [[پیمان]] است و عهدی که برای [[حکام]] و [[والیان]] نوشته می‌شود و نیز [[وصیت]] و قسم از این باب بوده و جمع آن عهود است و به خاطر لطفی که در [[باران]] هست و گویی که باران در [[بهار]] متعهدانه می‌بارد، باران را عهد و عهاد نیز گفته‌اند». <ref>معجم مقایس الللغة، ص۶۸۷؛ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ص۶۹۱.</ref>. برخی دیگر نیز گفته‌اند: «هر آن چیزی که بر آن با [[خداوند]] پیمان ببندند و یا هر آنچه که میان [[بندگان]] از مواثيق و پیمان است، عهد نامیده می‌شود و نیز بر امر [[یتیم]] و هر آنچه خداوند در [[قرآن کریم]] بدان امر کرده است نیز عهد گفته می‌شود». <ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۹، ص۴۴۸.</ref>. برخی هم گفته‌اند: «این واژه در اصل به معنای التزامی معین در برابر شخص دیگر یا [[پایبندی]] در امر و کاری است و اما حفظ و نگه داشتن در واقع از آثار این [[التزام]] است همان‌گونه که قسم، عهد و وصیت از اسباب [[تعهد]] می‌باشد؛ یعنی آن عهدی که به واسطه [[عقد]] یا وصیت یا قسم - یا هر آنچه که دلالت بر [[معاهده]] یا التزام نماید - حاصل گشته سپس بر [[ذمه]] و عهده قرار می‌گیرد و باعث [[وجوب]] نگه داشتن آن می‌شود. بدین روی عهد دارای مفهومی عام است و اگر مسائلی چون عقد وصیت و قسم موجب التزام در برابر شخص دیگری گردند، در این صورت از مصادیق عهد به شمار می‌آیند. سپس عهد یا از [[خالق]] است یا از مخلوق و هر کدام از این دو یا در ذات و [[تکوین]] است یا در قول و اظهار.
# '''نخست:''' [[عهد]] [[خدا]] در تکوین و [[افاضه]] در ذات: مانند: {{متن قرآن|قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. در واقع این [[آیه]] اشاره به عهدی است که در ذات ایجاد می‌شود و به وسیله آن [[خلوص]]، [[عصمت]] و [[حقیقت]] [[بندگی]] و کمال تحقق می‌یابد.
# '''دوم:''' اظهار و بیان عهد از سوی [[خداوند]]: مانند: {{متن قرآن|وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ}}<ref>«و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طواف‌کنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوع‌کنندگان سجده‌گزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.</ref>.
# '''سوم:''' اما بیان عهد از سوی [[بندگان]]: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ}}<ref>«به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.</ref> و مانند: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>.
# '''چهارم:''' عهد ذاتی از عبد و بندگان: مانند: {{متن قرآن|مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ}}<ref>«از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند». سوره احزاب، آیه ۲۳.</ref>.<ref>[[علامه]] مصطفوی، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج۸، ص۲۴۶-۲۴۷.</ref>.
 
[[راغب]] در [[مفردات]] می‌نویسد: «عهد [[حفظ]] و نگهداری و رعایت چیزی است که مراعات آن لازم است خداوند می فرماید: {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به عهد خود وفا کنید که از عهد خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>.
 
[[عهد خداوند]] سه مورد و مفهوم دارد:
# عهد گاهی به چیزی است که خداوند در اندیشه‌های ما آن را ثابت می‌دارد. (عهد فطرى) مانند: {{متن قرآن|أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ}}<ref>«ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.</ref>.
# گاهی به چیزی است که در [[قرآن]] و [[سنت]] پیامبرش ما را به آن امر کرده است ([[عهد]] [[شرعی]]) مانند:{{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟..». سوره اعراف، آیه ۱۷۲.</ref>.
# زمانی عهد [[خدا]] به چیزی است که پایبند به آن هستیم ولی در اصول [[شریعت]] الزامی نیست. مثل [[نذر]] کردن و هر چیزی که در [[حکم]] نذر باشد. (عهد قرار دادی بین [[بنده]] و خدا): مانند: {{متن قرآن|وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ}}<ref>«و از ایشان کسانی هستند که با خداوند پیمان بستند که..». سوره توبه، آیه ۷۵.</ref>. در [[عرف ]]شریعت به پیمانی که با [[کافران]] بسته شده و در [[ذمه]] آنان است نیز «عهد» یا «ذو العهد»، می‌گویند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|لا يقتل مؤمن ولا ذو عهد في عهده}}؛ «هیچ [[ذمی]] در عهدش کشته نمی‌شود و همچنین است مشرکی که [[امان]] بخواهد و در [[دار الاسلام]] داخل شود».
به عهد و [[پیمان]] و وثیقه‌ای که میان دو نفر بسته شود نیز عهد گفته می‌شود. <ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۹۱ و ۵۹۲.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۸۳-۸۶.</ref>.
 
=== امامت حضرت ابراهیم {{ع}} ===
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دیدگاه‌های گوناگونی راجع به معنای [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از:
[[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دیدگاه‌های گوناگونی راجع به معنای [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] بیان کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از:


خط ۹۶: خط ۱۳۹:
# [[خداوند]] مقام امامت را به [[ابراهیم]] پس از آنکه دارای [[مقام نبوت]] ورسالت بود و پس از آنکه از عهده [[آزمون‌های الهی]] به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، [[نبوت]] ابراهیم {{ع}} با [[امامت]] او ملازم نبوده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۱۱۱- ۱۱۳.</ref>. [[امین]] الإسلام [[طبرسی]] نیز این دیدگاه را برگزیده است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.
# [[خداوند]] مقام امامت را به [[ابراهیم]] پس از آنکه دارای [[مقام نبوت]] ورسالت بود و پس از آنکه از عهده [[آزمون‌های الهی]] به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، [[نبوت]] ابراهیم {{ع}} با [[امامت]] او ملازم نبوده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، ص۱۱۱- ۱۱۳.</ref>. [[امین]] الإسلام [[طبرسی]] نیز این دیدگاه را برگزیده است<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۱.</ref>.


در اینکه می‌توان مقام نبوت و [[رسالت]] را جدا از امامت به معنای [[ولایت]] وزعامت [[سیاسی]] [[تصور]] کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست، لکن با توجه به [[آیات قرآن]] و [[فلسفه نبوت]] از نظر [[عقل]]، چنین تفکیکی پذیرفته نمی‌شود. [[قرآن کریم]] یکی از [[اهداف بعثت]] را [[داوری در اختلافات]] دانسته می‌فرماید: {{متن قرآن|... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>. درست است که [[حکم]] کردن در [[اختلافات]] [[مردم]] به کتاب نسبت داده شده، ولی روشن است که کتاب تنها [[قانون]] و [[معیار داوری]] را بیان می‌کند و در کنار آن [[قاضی]] برای تشخیص مصداق‌ها و [[حاکم]] برای [[اجرای قانون]] لازم است تا غرض از نبوت و [[شریعت]] تحقق یابد، و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض [[پیامبران]] نبوده‌اند. بنابراین، [[پیامبران الهی]] هر دو معنای [[امامت]] را دارا بودند. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.».. سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. [[برقراری عدالت]] در [[جامعه]] به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و [[زمامداری]] [[حکیم]]، [[عادل]] و با [[صلابت]] که [[قانون]] را به [[درستی]] شناخته، آن را به خوبی [[اجرا]] کند، و بدون [[شک]] پیامبران الهی [[شایسته‌ترین]] [[رهبران]] [[معنوی]] و [[سیاسی]] عصر خویش بوده‌اند. البته شرایط [[اجتماعی]] مناسب برای تحقق [[مقام زعامت]] و [[رهبری سیاسی]] گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافته است. چنان که [[زعامت سیاسی]] در مورد بسیاری از [[امامان اهل بیت]] {{عم}} نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافته است.
در اینکه می‌توان مقام نبوت و [[رسالت]] را جدا از امامت به معنای [[ولایت]] وزعامت [[سیاسی]] [[تصور]] کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست، لکن با توجه به [[آیات قرآن]] و [[فلسفه نبوت]] از نظر [[عقل]]، چنین تفکیکی پذیرفته نمی‌شود. [[قرآن کریم]] یکی از [[اهداف بعثت]] را [[داوری در اختلافات]] دانسته می‌فرماید: {{متن قرآن|... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ...}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>. درست است که [[حکم]] کردن در [[اختلافات]] [[مردم]] به کتاب نسبت داده شده، ولی روشن است که کتاب تنها [[قانون]] و [[معیار داوری]] را بیان می‌کند و در کنار آن [[قاضی]] برای تشخیص مصداق‌ها و [[حاکم]] برای [[اجرای قانون]] لازم است تا غرض از نبوت و [[شریعت]] تحقق یابد، و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض [[پیامبران]] نبوده‌اند. بنابراین، [[پیامبران الهی]] هر دو معنای [[امامت]] را دارا بودند. در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ...}}<ref>«ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند.».. سوره حدید، آیه ۲۵.</ref>. [[برقراری عدالت]] در [[جامعه]] به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و [[زمامداری]] [[حکیم]]، [[عادل]] و با [[صلابت]] که [[قانون]] را به [[درستی]] شناخته، آن را به خوبی [[اجرا]] کند، و بدون [[شک]] پیامبران الهی [[شایسته‌ترین]] [[رهبران]] [[معنوی]] و [[سیاسی]] عصر خویش بوده‌اند. البته شرایط [[اجتماعی]] مناسب برای تحقق [[مقام زعامت]] و [[رهبری سیاسی]] گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافته است. چنان که [[زعامت سیاسی]] در مورد بسیاری از [[امامان اهل بیت]] {{عم}} نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافته است.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۱.</ref>
 
'''نقد و بررسی'''
 
وجوهی که شیخ‌الطائفه بر تفکیک [[نبوت]] از امامت بیان کرده است، مدعای وی را [[اثبات]] نمی‌کند. در مورد [[پیامبر]] [[بنی اسرائیل]] در عصر [[طالوت]]، همین که [[مردم]] از پیامبر خواستند تا برای [[جنگ با دشمنان]] [[فرماندهی]] را برای آنان تعیین کند، دلیل روشن بر این است که آنان فرماندهی کل [[سپاه]] را از [[شئون پیامبر]] می‌دانستند، و از طرفی پیامبر نیز درخواست آنان را رد نکرد ونگفت این کار خارج از [[شئون]] [[پیامبری]] است. اما این که مردم خود را برای فرماندهی سزاوارتر از طالوت می‌پنداشتند به این جهت بود که آنان در این باره با معیار [[ثروت]] و [[شهرت]] [[قضاوت]] می‌کردند، بدین جهت [[پیامبر خدا]] با بیان [[توانمندی]] [[جسمانی]] و [[دانایی]] طالوت، [[داوری]] مردم را رد کرد.
 
[[هارون]]، اگر چه دارای [[شأن]] و [[مقام امامت]] بود، ولی با وجود [[حضرت موسی]] که [[پیامبر اولوالعزم]] بود و زعامت سیاسی جامعه در دست وی بود، زمینه‌ای برای [[اعمال]] امامت سیاسی توسط هارون وجود نداشت، چنان که امامت [[امیرمؤمنان]] {{ع}} در [[زمان پیامبر]] {{صل}} و [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{ع}} در [[زمان]] امیرمؤمنان {{ع}} و امام حسین {{ع}} در [[زمان امام حسن]] {{ع}} همین‌گونه بوده است.
 
همچنین اگر مقصود از [[امامت حضرت ابراهیم]]، [[رهبری سیاسی]] بود به چنان آزمون‌های دشواری نیاز نبود. در [[زعامت سیاسی]]، علاوه بر صلاحیت‌های [[معنوی]] [[درایت]] و [[کاردانی]] در [[رهبری جامعه]] لازم است، که [[پیامبران الهی]] به مقتضای این که [[شایسته‌ترین]] انسان‌های عصر خود بودند، چنین ویژگی‌هایی را دارا بودند، به ویژه آنکه از [[مقام عصمت]] در [[علم]] و عمل نیز برخوردار بودند.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۱.</ref>


==== هدایت باطنی ====
==== هدایت باطنی ====
خط ۱۲۷: خط ۱۶۲:
ایشان مفهوم هدایت باطنی را، آن‌گاه که فاعل [[هدایت]]، [[خداوند متعال]] است، چنین تبیین می‌کنند:
ایشان مفهوم هدایت باطنی را، آن‌گاه که فاعل [[هدایت]]، [[خداوند متعال]] است، چنین تبیین می‌کنند:
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا می‌کند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> می‌داند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، عبارت است از اینکه [[قلب]] به نحو مخصوص انبساط پیدا می‌کند و در نتیجه بدون هیچ گرفتگی سخن [[حق]] را بپذیرد و به [[عمل صالح]] بگراید و از [[تسلیم]] بودن در برابر امر [[خدا]] و [[اطاعت]] از [[حکم]] او ابا و [[امتناع]] نداشته باشد. مرحوم علامه این تعریف را برگرفته از [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> می‌داند<ref>{{عربی|"وقد عرف الله سبحانه هذه الهداية تعريفا بقوله:"}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}}: {{عربی|"فهي انبساط خاص في القلب يعي به القول الحق والعمل الصالح من غير أن يتضيق به، وتهيؤ مخصوص لا يأبى به التسليم لأمر الله ولا يتحرج عن حكمه"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>؛
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد می‌کند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم می‌تواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref>
# [[هدایت]] به گونه ایصال به مطلوب، چیزی است که [[مرجع]] آن اضافه [[ایمان]] به [[قلب]] است<ref>{{عربی|"المراد بالهداية الإيصال إلى المطلوب ومرجعه إلى إفاضة الإيمان على القلب"}}، سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۵۵.</ref>. [[علامه طباطبایی]] در ادامه خود و به هنگام بحث رواییِ این [[آیه]]، از روایاتی یاد می‌کند که نشانگر تأخر [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت به [[مقام نبوت]] ایشان است. این [[روایات]] دست کم می‌تواند مؤیدی برای نظریه ایشان باشد<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۵-۷۹.</ref>.


'''اثبات نظریه هدایت باطنی'''
=== ظالمین ===
در آخرین فراز از [[آیه امامت]] واژۀ «[[ظالمین]]» به کار رفته است. آنجا که [[خدای متعال]] در پاسخ به درخواست [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} مبنی بر قرار دادن [[منصب امامت]] در میان فرزندانش چنین پاسخ فرمودند: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.


برای [[اثبات]] این نظریه به دسته‌ای از [[آیات قرآن]] استناد شده است:
'''ظلم در لغت''':


# آیاتی که پس از اشاره به [[مقام امامت]] [[پیامبران]] از هدایت‌گری آنان سخن گفته است:
لفظ "ظالمین" از ریشه [[ظلم]] است این لفظ به صورت‌های اسم و فعل در [[آیات]] فراوانی با معانی مختلف و مصادیق متفاوت به کار رفته است. [[ظلم]] به معنای قرار دادن چیزی در غیر جای خویش، [[منحرف]] شدن از جاده و از [[میانه روی]] می‌باشد. اما در اصل در معنای [[ستمگری]] و [[تجاوز از حد]] بکار رفته است.<ref>جوهری، صحاح اللغة، ج۵، ص۱۹۷۷؛ قاموس المحیط، ص۴۵۳؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۳۸؛ خلیل بن احمد فراهیدی، ج۸، ص۱۶۲.</ref>.
##{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
##{{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
# آیاتی که [[امر الهی]] را تبیین کرده است:
##{{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.</ref>.
##{{متن قرآن|وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ}}<ref>«و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.</ref>.
# آیاتی که بیان می‌کند، [[معرفت]] کامل و [[یقین]] ناب در گرو آن است که [[انسان]] از ظاهر [[جهان]] گذشته، [[ملکوت]] و [[باطن]] اشیا را ببیند؛ چنان‌که درباره [[ابراهیم]] {{ع}} فرموده است: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}<ref>«و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref>.


از مجموع این [[آیات]]، نکات زیر به دست می‌آید:
گفته شده «این واژه دارای دو اصل صحیح می‌باشد؛ یکی بر خلاف [[نور]] و [[روشنایی]] است و دیگری به معنای قرار دادن چیزی در غیر جای خودش می‌باشد». <ref>ابن فارس، معجم مقاییس الغغة، ص۶۱۷.</ref>. برخی هم گفته‌اند: «"[[ظلمت]]": نبود نور است و جمع آن [[ظلمات]] است و از آن به [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] تعبیر می‌شود همان‌گونه که از نور به اضداد این موارد تعبیر می‌گردد و "ظلم": قرار دادن چیزی در غیر جای خودش به واسطه [[عدول]] و رعایت نکردن مقدار، [[زمان]] و مکان مختص به آن است».  
# [[امامت]] با [[هدایت]] ملکوتی ملازمه دارد؛ یعنی [[هدایت]]، وصف ویژه [[امامت]] و معرف آن است، پس [[امامت]] بی‌هدایت، و [[هدایت]] بی‌امامت نخواهد بود. [[هدایت]] یاد شده به امر خاص [[الهی]] تحق می‌یابد.
# رسیدن به [[مقام امامت]] و هدایت‌گری به امر خاص [[الهی]]، از رهگذر دو چیز به‌دست می‌آید: [[صبر]] در [[راه خدا]] و [[یقین]] به [[آیات الهی]]، و چون [[صبر]] به صورت مطلق آمده است، هر نوع [[شکیبایی]] در [[راه خدا]] و [[تحمل سختی‌ها]] و [[استواری]] در [[آزمون‌های الهی]] را در برمی‌گیرد. این [[صبر]]، نتیجه [[معرفت]] کامل و [[یقین]] به [[آیات الهی]] است.
# [[امر الهی]]، همان جنبه ملکوتی اشیاست و هر موجودی از جنبه ملکوتی و [[باطنی]] وجود خود با [[خداوند]] ارتباط دارد. از این‌رو، [[امام]] باید از [[اصحاب]] [[یقین]] باشد؛ یعنی [[ملکوت]] عالم را ببیند و در پرتو چنین [[معرفتی]] میتواند از راه [[باطن]] قلب‌های مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی [[خدا]] [[هدایت]] کند. بر این پایه، حرکت [[انسان‌ها]] به سوی [[خدا]] و وصول آنان به کمال مطلوب از راه تأثیر درونی و [[معنوی]] [[امام]] تحقق می‌یابد؛ چنان‌که در [[حیات]] ظاهری نیز [[امام]] راه [[سعادت]] را به [[بشر]] نشان می‌دهد. از این‌رو، [[هدایتگری]] [[امام]] دو جنبه ظاهری و [[باطنی]] دارد<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.</ref>.
# قلمرو و [[گستره امامت]] [[امام]]، از حیث جمعیتی، همه [[مردم]] را در بر می‌گیرد، چه رسد به [[مؤمنان]] و [[مسلمانان]]. این مهم در [[آیه]] [[مبارک]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} از واژه {{متن قرآن|لِلنَّاسِ}} به دست می‌آید.
# [[گستره امامت]] [[امام]]، از حیث فضای جغرافیایی [[زمین]] را در بر می‌گیرد. این ویژگی، از کاربرد واژه {{متن قرآن|فِي الْأَرْضِ}} که در [[آیه]]: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref> دانسته می‌شود.
# [[گستره امامت]] [[امام]]، فراتر از گستره [[نبوت]] [[نبی]] است. بر پایه [[آیه]]: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} از یک‌سو، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از [[ابتلائات]] متعدد همچون [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} و در سن [[پیری]] به [[مقام امامت]] رسیده و از سویی دیگر، پیش از [[فرزند]] دار شدن، [[نبی]] و [[رسول]] بوده‌اند؛ از این‌رو، جعل [[مقام امامت]] برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در سن [[پیری]] و پس از مقام [[نبوّت]] و [[رسالت]] بوده است. [[امام رضا]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ {{ع}} بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} }}.
# [[جایگاه امامت]] از حیث فردی و [[اجتماعی]]، جایگاهی [[اجتماعی]] است. مضاف بودن واژه [[امام]]، [[گواه]] این [[باور]] است. واژه [[امام]]، مفهومی دارای اضافه است و با مفهوم مأموم معنا می‌یابد؛ از این‌رو، [[امام]] برای [[جامعه انسانی]]، [[امام]] است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}.
# [[امامت]] به جعل الهی است و فقط [[خدای متعال]] [[حق]] [[مشروعیت‌بخشی]] به [[امام]] [[جامعه اسلامی]] را دارد: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ}}، {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ}}، {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ}}.
# [[امامت]] [[عهد الهی]] است و به [[ظالمان]] نمی‌رسد: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۱۳۲-۱۳۸.</ref>.


چه‌بسا اشکال شود که [[ابراهیم]] {{ع}} مقام امامت را برای [[فرزندان]] خود نیز درخواست کرد و [[خداوند]] درخواست او را در مورد [[فرزندان]] صالحش برآورد، چنان که در [[آیات]] دیگر بر [[امامت]] [[اسحاق]] و [[یعقوب]] تصریح شده است. از این رو، امامت عطا شده به [[ابراهیم]] {{ع}} از ویژگی‌های او به شمار نمی‌رود، در این صورت باید گفت [[نبوت]] از امامت جدا نمی‌شود، با این که امامت ابراهیم {{ع}} پس از نبوت او و در دوره [[پیری]] تحقق یافته است، یعنی او در دوره‌ای از [[زندگی]] خود دارای [[مقام نبوت]] بود، ولی [[امام]] نبود و این دو مطلب با یکدیگر ناسازگارند. [[این مفسر]] در پاسخ این اشکال، عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] نپذیرفته و به آیاتی از [[قرآن]] [[استشهاد]] کرده است، که در آنها از تعدادی از [[پیامبران]] که غالباً از فرزندان ابراهیم‌اند، یاد شده بی‌آنکه از [[هدایتگری]] آنان (امامت) سخنی به میان آمده باشد<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۲۷۵.</ref>: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم - نوح را پیش‌تر راهنمایی کرده بودیم - و داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش می‌دهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه می‌کردند تباه می‌شد * آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند * آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمی‌خواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.</ref>.
صاحب التحقیق در این رابطه می‌نویسد: «اصل این ماده به معنای [[پایمال کردن حق]] و ادا نکردن آنچه [[حق]] است می‌باشد چه در مورد خود شخص باشد و چه در مورد غیر او و چه در مورد خداوند متعال. این معنا عقلا و غیر آنان و [[حقوق]] مادی و [[معنوی]] را نیز در بر می‌گیرد».. <ref>علامه مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۷، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۸۶ ـ ۸۷.</ref>.


با توجه به [[آیات]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref> که [[امامت]] را برای [[اسحاق]] و [[یعقوب]] ثابت می‌کند و عدم مزیت این دو [[پیامبر]] بر [[پیامبران]] دیگر همچون [[داوود]]، [[سلیمان]]، ایوب، یوسف، [[هارون]]، [[زکریا]]، [[یحیی]]، [[الیاس]]، اسماعیل، [[یونس]]، [[الیسع]] و [[لوط]] نسبت به [[مقام امامت]] و [[قطعی]] بودن امامت [[پیامبران اولوالعزم]]، نمی‌توان عمومیت امامت را در [[حق]] [[پیامبران الهی]] [[انکار]] کرد. البته امامت به معنای [[هدایتگری]] [[باطنی]] و ایصال به مطلوب، مراتب و درجات مختلفی، متناسب با مراتب و درجات وجودی هر یک از پیامبران الهی، دارد، و همه آنان از این مقام بهره‌مندند.
[[راغب اصفهانی]] هم می‌نویسد:


'''نقد و بررسی دیدگاه هدایت باطنی'''
«ظلم در نزد لغت دانان و بسیاری از [[اندیشمندان]] عبارت از قرار دادن چیزی در جایی است که محل مخصوص به آن نیست. ظلم به [[کاستی]] یا به فزونی یا [[تجاوز]] از [[زمان]] و مکان گفته می‌شود». <ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۳۷.</ref>. همچنین می‌نویسد: «ظلم به چیزی گفته می‌شود که از اندازۀ [[میانه ]]- خواه اندک یا بسیار – بگذرد. از این رو لفظ ظلم در [[گناه بزرگ]] و کوچک به کار برده می شود و برخی از [[حکیمان]] گفته‌اند: ظلم بر سه گونه است: ظلم میان [[انسان]] و خدای متعال که بزرگ‌ترین این ظلم ها [[کفر]]،[[ شرک]] و [[نفاق]] است و خدای متعال در این باره فرموده است همانا [[شرک]] [[ستم]] بزرگی است یا فرموده است [[آگاه]] باش [[نفرین]] [[خدا]] بر ستم پیشگان است... و ظلم میان هر شخص با [[مردم]] که مقصود از این معنا در [[آیه شریفه]] این گونه آمده است [[خداوند]] [[ستمگران]] را [[دوست]] نمی‌دارد... و ظلم میان انسان و نفس خویش و در آیه شریفه این معنا مراد است که آمده بر نفسم ستم کردم.» <ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص۵۳۷.</ref>.


چنان‌که روشن شد، این دیدگاه بر دو محور [[استوار]] است که در ادامه آنها را بررسی می‌کنیم.
اما لفظ ظالمین» در [[آیه]] مورد بحث اسم فاعل است و به شکل جمع لام استغراق بر سر آن قرار گرفته است و [[اندیشمندان]] در [[علم اصول]] [[اتفاق نظر]] دارند که هرگاه اسم فاعل به صورت جمع باشد و بر آن الف و لام استغراق درآید از آن لفظ معنای عام و مطلق [[اراده]] و فهمیده می‌شود. <ref>ر.ک: خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج۱، ص۲۱۷؛ سبحانی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۹۸.</ref>.  


الف) '''بررسی اصل تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]''': چنان‌که گذشت، به طور کلی می‌توان از سخن قائلان به این دیدگاه، سه [[دلیل]] برای [[اثبات]] تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]] در این [[آیه]]، به دست آورد. درباره این [[ادله]] می‌توان گفت: اولاً اینکه [[وحی]] تنها بر [[پیامبران]] نازل می‌شود، در نگاه نخست با این اشکال رو به رو می‌شود که وقتی کسی برای نخستین بار قرار است به او وحی شود تا پیامبری‌اش اعلام شود، آیا در آن هنگام [[پیامبر]] است یا خیر؟ برای نمونه، وقتی به [[حضرت موسی]] {{ع}} وحی شد که {{متن قرآن|إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى * وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی * و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۲-۱۳.</ref>، آیا ایشان پیش از این [[وحی]]، [[پیامبر]] بود یا پس از آن به [[پیامبری]] برگزیده شد؟ ممکن است گفته شود که وی نزد [[خداوند]] جایگاه [[پیامبری]] داشته است و [[وحی]]، تنها به منزله اعلام جایگاه [[پیامبری]] به او بوده است. در برابر این پاسخ، [[خصم]] نیز مدعی می‌شود که [[امامت]] در [[آیه ابتلا]] به معنای [[نبوت]] است؛ و [[ابراهیم]] {{ع}} نیز که پیش از این نزد [[خداوند]] [[پیامبر]] بوده است، با این [[وحی]] رسماً صاحب جایگاه [[پیامبری]] می‌شود. ثانیاً اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آخرِ [[عمر]] خود از فرزنددار شدن [[ناامید]] بوده و به آن [[علم]] نداشته است، [[سخن]] درستی است؛ اما چه مانعی دارد که حکایت اعطای [[مقام امامت]]، مربوط به دوره جوانی یا میانسالی آن حضرت بوده باشد که در آن دوران، به فرزنددار شدن [[امید]] داشته است و به اعتبار [[فرزندان]] آینده‌اش تقاضای اعطای مقام امامت به آنها را کرده باشد؟ چنان‌که بقیه [[انسان‌ها]] نیز پیش از فرزنددار شدن یا حتی پیش از [[ازدواج]]، برای نسل خود [[دعای خیر]] می‌کنند. ثالثاً علامه طباطبایی که صاحب اصلی این نظریه است با تکیه بر روش [[تفسیری]] [[قرآن]] به [[قرآن]] بر این [[باور]] است که امتحاناتی که به سبب آنها مقام امامت به حضرت ابراهیم {{ع}} داده شد، امتحاناتی است که [[قرآن]] از آنها سخن به میان آورده است که یکی از آنها ماجرای به قربانگاه بردن [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. این سخن اگرچه در نگاه نخست و به لحاظ [[عقلی]] خدشه پذیر می‌نماید، [[تدبر]] و [[تأمل]] بیشتر ما را به صحت و [[اتقان]] این [[استدلال]] رهنمون می‌سازد. توضیح آنکه ممکن است کسی بگوید اینکه [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[مبتلا]] به امتحاناتی شد که یکی از آنها همان ماجرای [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} بود، سخنی ترددناپذیر است؛ اما برای تطبیق آنها بر امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]]، شاهدی وجود ندارد، بلکه امتحانات یاد شده در [[آیه ابتلا]] می‌تواند امتحانات قبل از [[نبوت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده باشد که پس از موفقیت در آنها، حضرت به [[مقام نبوت]] رسیده باشد<ref>سید محمد آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۴۷.</ref>.
از این بیان نتیجه می‌گیریم که مراد از لفظ "[[ظالمین]]" در [[آیه شریفه]] هر کسی است که به گونه‌ای در مدت [[زندگی]] خویش به [[ستم]] - خواه بزرگ یا کوچک و در عمل یا قول یا [[اعتقاد]] - [[آلوده]] گشته و در پرونده اعمالش ثبت گردیده است. این عمومیت به روشنی از جمع "الظالمین" که با الف و لام استغراق ،آمده معلوم می‌شود از این رو [[آیه]] مورد بحث بیانگر این نکته است که فردی که دارای وصف [[ظالم]] است [[شایستگی]] رسیدن به [[مقام امامت]] و [[پیشوایی]] [[مردم]] و رساندن آنان به [[تکامل]] بشری - که نتیجه‌اش [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[سعادت‌مندی]] [[اخروی]] است - را ندارد؛ بلکه این [[منصب]] از ناحیه [[خداوند متعال]] به کسی می‌رسد که از هرگونه ستم در تمام زندگی‌اش به دور باشد و در کوتاه سخن [[پاک]] و [[منزه]] از هرگ ونه گفتار و [[کردار]] و [[رفتار]] و اعتقاد [[ستم آلود]] به هر شکل آن باشد<ref>[[علی رضا عظیمی‌فر|عظیمی‌فر، علی رضا]]، [[قرآن و عصمت اهل بیت (کتاب)|قرآن و عصمت اهل بیت]]، ص۳۹۲-۳۹۴.</ref>.
 
به نظر می‌رسد اشکال اول و دوم بدون پاسخ باشند، اما اشکال سوم چنین برطرف می‌شود که اوّلاً، [[خداوند متعال]] مقامی عظیم به نام [[امامت]] را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} داده و این مقام را به سبب موفقیت در امتحاناتی، که از آنها یاد نکرده، به ایشان اعطا کرده است. از سوی دیگر، امتحانات فراوانی برای آن حضرت، در [[قرآن کریم]] بیان شده که یکی از آنها [[ذبح]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} است. استظهار عرفی از مجموع [[آیات]]، [[هادی]] این نکته است که [[خداوند متعال]] درصدد تبیین این مطلب است که موفقیت در همین امتحانات بود که موجب اعطای [[مقام امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} شد و این امتحانات، از جمله [[فرمان]] به [[ذبح]] [[اسماعیل]] {{ع}} پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده است، بنابراین و بر اساس نکته یاد شده، می‌توان این دیدگاه را که [[امامت]] در [[آیه]] "[[ابتلا]]" غیر از [[نبوت]] است، صحیح دانست.
 
ب) '''بررسی مقصود از [[امامت]] در [[آیه ابتلا]]''': به نظر می‌رسد استناد قائلان به این دیدگاه در تبیین میان [[مقام نبوت]] و [[امامت]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> ناتمام و با اشکلاتی روبه‌روست.
 
'''اشکال اول''': پایه [[استدلال]] این سخن، تطبیق {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} بر [[امر تکوینی]] است که ملازم با وقوع است، حال آنکه در ادبیات [[قرآنی]] واژه "امر" به معنای [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] که ملازم با وقوع آن نیست نیز به کار رفته است؛ چنان‌که [[خداوند متعال]] راجع به [[ابلیس]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>. همچنین راجع به [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُوا يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«پس شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند: ای صالح اگر از پیامبرانی عذابی را که به ما وعده می‌دهی بر (سر) ما بیاور!» سوره اعراف، آیه ۷۷.</ref>. چنین معنایی از واژه "امر" در داستان [[قوم ثمود]] نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَهُمْ يَنْظُرُونَ}}<ref>«و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند، پس آذرخش (آسمانی) آنان را در حالی که خود می‌نگریستند فرو گرفت» سوره ذاریات، آیه ۴۴.</ref>.
 
در این [[آیات]]، ظاهر از واژه "امر" همان [[فرمان]] و [[دستور]] [[تشریعی]] [[خداوند]] است که ملازم با وقوع [[تکوینی]] مراد است و اساساً همین که به [[اذعان]] [[قرآن کریم]]، [[قوم]] [[حضرت صالح]] {{ع}} از آن [[نافرمانی]] کرده‌اند، نشان از آن دارد که این امر، [[تکوینی]] بوده، تخلف‌پذیر نیست.
 
[[خداوند متعال]] پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] مربوط به [[طلاق]] می‌فرماید: {{متن قرآن|ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا}}<ref>«این فرمان خداوند است که به سوی شما فرو فرستاده است و هر که از خدا پروا کند (خداوند) گناهانش را می‌پوشاند و برای وی پاداشی سترگ فراهم می‌گرداند» سوره طلاق، آیه ۵.</ref>. در این [[آیه]] نیز مقصود از {{متن قرآن|أَمْرُ اللَّهِ}} [[امر تشریعی]] است؛ چرا که پس از [[بیان احکام]] [[تشریعی]] بوده و پس از آن نیز از [[تقوا]] داشتن نسبت به این امر سخن گفته است.
 
ممکن است گفته شود تعبیر {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} از آنجا که همراه با واژه "باء" آمده است، با موارد پیش‌گفته که بدون واژه "باء" استعمال شده، متفاوت است؛ بدین معنا که هرگاه تعبیر [[امر الهی]] بدون واژه "باء" آمده باشد، منحصراً در [[امر تکوینی]] به کار می‌رود<ref>در این باره، ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۵.</ref>.
 
در پاسخ باید گفت: [[آیات]] متعددی در [[قرآن کریم]] وجود دارد که خلاف این نظریه را ثابت می‌کند: {{متن قرآن|وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
 
بر اساس ظاهر این [[آیه]]، چنان‌که [[مفسران]] [[عقیده]] دارند، مقصود از "امر" چیزی جز [[فرمان خداوند]] [[متعال]] نیست که می‌توان آن را [[اطاعت]] یا از آن [[عصیان]] کرد<ref>برای نمونه ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۴۱؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۲، ص۱۳۵؛ حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۲۲۰؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۱۱۳.</ref>. همچنین در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>.
 
به گفته بسیاری از مفسران صدر اسلام، همچون [[ابن عباس]]، [[سدی]] [[ربیع]] و [[قتاده]]<ref>ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ص۴۰۷.</ref> و نیز مفسران متأخر، مقصود از "امر" در این [[آیه]]، [[جهاد]] است<ref>برای نمونه، ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۷۷؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵۴؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۱۰۰؛ عبدالله عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۱۰۰؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، ص۳۵۷؛ سید عبدالله سبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۵۶؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۲۱۲؛ سید محمدحسین فضل الله، منم وحی القرآن، ج۲، ص۱۶۸. ممکن است چنین تصور شود که احتمال دارد مقصود از «بأمره» در این آیه عذاب الهی باشد که مساوق با امر تکوینی است؛ با وجود این، باید توجه داشت مخاطبان در این آیه مسلمانانی هستند که چون ایمان به خدا و پیامبر {{صل}} آورده بودند، اهل کتاب به آنها حسادت و شیطنت کردند. خداوند متعال به مؤمنان دستور می‌دهد که آرامش داشته باشند و گذشت کنند تا فرمان و امر او صادر شود. به دیگر بیان، گذشت و چشم پوشی (برخورد فیزیکی یا همان جنگ و قتال نکردن) نسبت به اهل کتاب، مقید به آمدن امر خداوند شده است؛ یعنی آن هنگام که فرمان خدا صادر گردد، فرمان به گذشت و چشم پوشی لغو می‌شود. اگر مقصود از امر خداوند عذاب باشد، تقیید عفو و گذشت با آمدن عذاب الهی، چندان معنادار به نظر نخواهد رسید؛ افزون بر آن، اساساً فرمان به عذاب صادر نشده است.</ref> که امری [[تشریعی]] به شمار می‌رود و [[مؤمنان]] از آن بازداشته شده‌اند. این [[آیه]] بعدها به وسیله [[آیات]] [[جهاد]] [[نسخ]] شده است<ref>مانند آیه {{متن قرآن|فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ}} «و چون ماه‌های حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید» سوره توبه، آیه ۵؛ یا آیه {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ}} «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند، جنگ کنید» سوره توبه، آیه ۲۹. در این باره، ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۶۵۲؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۲، ص۷۱؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. جالب آنکه خود علامه طباطبایی نیز در این باره می‌نویسد: {{عربی|قوله تعالى:}} {{متن قرآن|حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}}<ref>«تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد» سوره بقره، آیه ۱۰۹.</ref>{{عربی|، فيه كما مر إيماء إلى حكم سيشرعه الله تعالى في حقهم}}<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۷.</ref>.
 
بنابراین واژه "امر"، خود دلالتی ندارد بر اینکه مقصود، [[امر تکوینی]] است، از این‌رو، باید در موارد متعدد، قرائن و شواهد را در نظر گرفت. علامه طباطبایی شاهدی بر اینکه مقصود از {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} امری [[تکوینی]] است، ارائه نمی‌کند؛ ضمن آنکه دقت در برخی قرائن آیاتی که [[علامه طباطبایی]] به آنها [[استدلال]] می‌کند، خلاف نظریه ایشان را ثابت می‌کند؛ به طور مثال، توجه به [[آیه]] [[پیشوایی]] ائمّه [[بنی اسرائیل]]، قرینه دیگری را با خود به همراه دارد. [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>.
 
در این [[آیه]]، ابتدا از [[حضرت موسی]] {{ع}} سخن به میان می‌آید و او را مایه [[هدایت]] تمام [[بنی اسرائیل]] می‌خواند. مقصود از این هدایت در روشن‌ترین صورت، همان هدایت به معنای ارائه طریق است که تمام [[بندگان]] از آن برخوردارند؛ آن‌گاه بلافاصله [[خداوند متعال]] تصریح می‌کند که جز حضرت موسی {{ع}}، کسان دیگری از همین بنی اسرائیل نیز به عنوان پیشوای [[مردم]] برگزیده شدند تا مردم را هدایت کنند، به دیگر بیان، هدایت این [[پیشوایان]] دنباله هدایت [[حضرت موسی]] {{ع}} است که [[هدایتی]] [[تشریعی]] بود؛ از این‌رو، اگر در معنای هدایت [[پیشوایان]] یاد شده ابهامی نیز باشد، با توجه به صدر [[آیه]]، چنین ابهامی رفع می‌شود و می‌توان گفت هدایت ایشان نیز هدایتی [[تشریعی]] و به [[فرمان خداوند]] و مربوط به [[مقام نبوت]] است<ref>در ادامه نوشتار و به هنگام دیدگاه برگزیده، قرائن محکم‌تری برای استظهار خود عرضه خواهیم کرد.</ref>.
 
در [[حقیقت]] می‌توان گفت، [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد می‌کند و آنها را [[راهنمایان]] [[قوم]] معرفی می‌کند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.
 
هدایتی که در این [[آیه]] از آن یاد شده، هدایتی به [[حق]] است و از [[فرمان خداوند]] ناشی شده است؛ چنان‌که  علامه طباطبایی نیز خود احتمال می‌دهد که مقصود از امتی که به [[حق]] [[هدایت]] می‌کنند، همان امامانی باشند که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم -بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>، از آنها یاد کرده است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۸۵.</ref>.
 
افزون بر آن، در برخی [[روایات تفسیری]] نیز نکاتی وجود دارد که دست کم مؤید این استظهار ـ [[تشریعی]] بودن [[امر خداوند]] در مفهوم {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} ـ است؛ چنان‌که [[امام صادق]] {{ع}} در این باره فرموده‌اند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ...<ref>محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۲؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۱- ۱۷۲؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۱۶. شایان ذکر است، برخی از مفسران نیز ظاهر از «امر» در آیه مزبور را امر تشریعی دانسته‌اند؛ برای نمونه ر.ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۶۰۳؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷.</ref>؛ "همانا ائمّه در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] دو [[امام]] هستند؛ [[خداوند]] تبارک و تعالی فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} نه به امر [[مردم]]؛ آنها امر و [[حکم خداوند]] را بر امر و [[حکم]] خودشان مقم می‌دارند. [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}؛ آنها امر خودشان را بر امر [[خدا]] مقدم می‌دارند".
 
در [[روایت]] صحیح دیگری نیز تصریح شده است که مراد از "امر" در [[آیه]] {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}، همان [[امر تشریعی]] به معنای [[فرمان]] است. در این [[روایت]]، [[امام صادق]] {{ع}} با [[تلاوت]] [[آیه]] یاد شده فرمودند: {{متن حدیث|وَ هُمُ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِوَلَايَتِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲.</ref>؛ "آنان [= [[امامان]]] کسانی هستند که [[خداوند]] به [[ولایت]] و [[اطاعت]] از آنها [[فرمان]] داده است".
 
'''اشکال دوم''': درباره احادیثی که [[علامه طباطبایی]] به آنها استناد می‌کند، باید گفت دست کم چهار [[روایت]] وجود دارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵ و ۱۹۹.</ref> که همگی با مشکل ضعف سند رو به رو هستند سه [[روایت]] از این چهار روایت از [[امام صادق]] {{ع}} و روایت چهارم نیز از [[امام رضا]] {{ع}} صادر شده است. در سند این روایات، افرادی همچون محمد بن سنان<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۲۸.</ref>، سهل بن زیاد<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۸۵.</ref>، ضعیف‌اند و نیز کسانی همانند [[درست بن ابی منصور]]<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۶۲.</ref> و زید شحام غیر موثق‌اند. همچنین راویانی چون ابو یحیی واسطی<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۱۹۲.</ref> [[واقفی]] [[مذهب]] و برخی از راویان مانند محمد بن یحیی نیز اساساً مهمل‌اند. در ضمن [[روایت]] [[امام رضا]] {{ع}} روایتی مرفوعه است و مرحوم [[کلینی]] نیز این [[روایت]] را در بخش "نوادر" کتاب خود آورده است<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. گفتنی است که حتی اگر این [[روایات]] از لحاظ سندی نیز پذیرفته باشند، باید توجه داشت که مدلول این [[روایات]] تنها می‌تواند بیانگر تأخر [[مقام امامت]] نسبت به [[مقام نبوت]] باشد و بیانگر کیفیت تفاوت میان این دو مقام نیست.
 
برای نمونه، به روایتی که علامه طباطبایی آن را آورده است، توجه کنید: [[امام صادق]] {{ع}} فرمودند: "[[خداوند متعال]] [[ابراهیم]] {{ع}} را به عنوان [[بنده]] خود برگزید، پیش از آنکه به او منصب [[نبوت]] را بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[پیامبر]] برگزید، پیش از آنکه منصب [[رسالت]] را به او بدهد؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[رسول]] برگزید، پیش از آنکه او را به عنوان [[خلیل]] برگزیند؛ و [[خداوند متعال]] او را به عنوان [[خلیل]] برگزید، پیش از آنکه او را [[امام]] قرار دهد؛ پس هنگامی که تمام این امور برای او جمع شد، [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}"<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.</ref>.
 
بر اساس مضمون [[روایات]] یاد شده، [[مقام امامت]] مقامی بسیار بالاست که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} پس از دریافت [[مقام نبوت]]، [[رسالت]] و [[دوستی]] [[خداوند]]، به آن مقام دست یافت؛ به دیگر بیان، آخرین مقامی که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} آن را دریافت کرد، مقام امامت بود. گذشته از [[روایات]]، [[آیات]] نیز، بنابر این [[تفسیر]] که این مقام در اواخر دوران زندگانی [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدو داده شده، بیانگر والایی این مقام و [[برتری]] آن بر مقام نبوت است. بنابراین بر اساس مضمون [[آیات]] و [[روایات]]، هنگامی که [[پیامبری]] چون [[ابراهیم خلیل]] [[الله]] {{ع}} که [[قرآن کریم]] بیاناتی بلند درباره جایگاه او دارد<ref>{{متن قرآن|وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}} «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.</ref> که این بیانات برتری او بر بسیاری از [[پیامبران]] را به ذهن [[القا]] می‌کند، در اواخر عمر خود به این مقام نائل می‌شود، [[انتظار]] می‌رود تعداد اندکی از [[پیامبران]]، جز او، [[لیاقت]] برخورداری از این منصب را داشته باشند؛ حال آنکه بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، چنان‌که اشاره شد [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} که [[فرزندان]] و نوادگان [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} هستند و نیز جمعی از [[بنی اسرائیل]]، این مقام را داشته‌اند. بر اساس آنچه که گفته شد، در فرض کردن [[مقام امامت]] برای [[حضرت اسحاق]]، [[یعقوب]] {{عم}} و جمعی از [[بنی اسرائیل]]، به هممان معنایی که برای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وجود دارد، باید کمی احتیاط کنیم.
 
ممکن است گفته شود بر اساس [[آیات قرآن کریم]]، [[خداوند]] این مقام را به هر کس و در هر سنی که بخواهد می‌دهد؛ چنان‌که نقش خواست [[خداوند]] در اعطای [[حکمت]] به [[انسان‌ها]]، در دیگر [[آیات]] چنین منعکس شده است: {{متن قرآن|يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ}}<ref>«به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.</ref>؛ از این‌رو، برخورداری دیگر [[پیامبران]] از این مقام نیز امری [[غریب]] و بعید نیست.
 
در پاسخ باید گفت: آری، [[خداوند]] این مقام را به هر کس که بخواهد اعطا می‌کند، اما روشن است که [[خداوند حکیم]] بر اساس شایستگی‌های افراد به آنها درجه و رتبه می‌دهد؛ چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ}}<ref>«و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. تمام [[سخن]] نیز در همین است که آن‌گاه که [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} با چنان مقام والایی، در اواخر عمر شایستگی دریافت این مقام را یافته است، در این باره که پیامبرانی همچون [[اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} نیز این مقام را داشته‌اند، باید با احتیاط بیشتری سخن به میان آورد
 
'''اشکال سوم''': اساساً نفس هدایت باطنی به معنای ایصال به مطلوب، در مقابل [[هدایت]] ارائه طریق، خالی از اشکال و ابهام نیست و نیاز به واکاوی بیشتری دارد؛ اگرچه برخی دیگر از اندیشمندان نیز این معنا را پذیرفته‌اند و این معنا در منابع متعددی نیز آمده است<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۲۲۴ و ۲۴۷؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۰، ص۳۲۱؛ میرسید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۶۹؛ سید حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی علم الکلام، ج۱، ص۲۵۷ و ۲۹۵؛ محمد جمیل حمود الفوائد البهیة فی شرح کلام الامامیة، ج۲، ص۱۵.</ref>. اگر مقصود از هدایت باطنی و ایصال به مطلوب که [[امام]] عهده‌دار آن است، این باشد که [[امام]] افزون بر راهنمایی‌های کلی [[بشر]]، دست عده‌ای را بدون قید و شرط می‌گیرد و به مقصود می‌رساند، چنین معنایی از هدایت باطنی منتفی است؛ زیرا که هدایت باطنی به این معنا، در [[حقیقت]] تحقق [[هدایت]] و [[ایمان]] در فرد [[مکلف]] است که با [[هدف]] [[آفرینش انسان]] که همان رسیدن به کمال از راه [[اختیار]] و [[انتخاب]] است، منافات دارد؛ از این‌رو، برخی متکلمان امامیه تحقق چنین هدایتی را، حتی از جانب [[خداوند]] نیز منتفی دانسته‌اند<ref>حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۳۶.</ref>. ممکن است کسی بگوید، مقصود این است که اگر [[بندگان خدا]] تا حدی مقدمات [[هدایت]] را فراهم و شایستگی دریافت هدایت باطنی را پیدا کنند، [[خداوند متعال]] یا [[امام]] نیز، چنین کسانی را مشمول [[لطف]] و [[رحمت]] خود می‌گردانند او را به باقیمانده [[راه هدایت]] و کمال می‌رسانند.
 
در بررسی این معنا از هدایت باطنی یا ایصال به مطلوب، این سؤال پیش می‌آید که اساساً مقصود از «مطلوب” در عبارت «ایصال به مطلوب” چیست؟ آیا مطلوب همان کمال نهایی است که [[انسان]] باید خود آن را می‌پیمود و اکنون با کمک [[خداوند متعال]] یا [[امام]] به آن رسیده است؟ اگر چنین است، آیا مقصود این است که پس از آن، فرد واصلِ به اصل مطلوب، دیگر راهی برای پیمودن و در نتیجه تکلیفی برای انجام دادن نخواهد داشت؟ به نظر می‌رسد چنین معنایی از هدایت باطنی نیز، چندان موافق با [[آموزه‌های دینی]] و [[اعتقادی]] نیست؛ چرا که چنین کمال و سعادتی نیز بدون [[اختیار]] کامل به دست آمده، ضمن آنکه منافی امر [[تکلیف]] است. به [[آیات]] زیر توجه کنید: {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>.
 
بر اساس این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] راه را نشان می‌دهد تا [[انسان‌ها]] با [[اختیار]] خود [[راه هدایت]] یا [[ضلالت]] را برگزینند: {{متن قرآن|وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>«و اگر می‌خواستیم رهنمود هر کس را به او (به اجبار) ارزانی می‌داشتیم اما (همه را مختار آفریدیم که راه خیر یا شرّ را برگزینند و) این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد» سوره سجده، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَائِرٌ وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است و برخی از آن (راه)‌ها کژ راه است و اگر می‌خواست همه شما را راهنمایی می‌کرد» سوره نحل، آیه ۹.</ref>.
 
[[خداوند متعال]] در [[آیه]] اخیر، ارائه طریق را بر خود لازم دانسته است و در دو [[آیه]] آخر یادآور می‌شود که اگر می‌خواست، می‌توانست تمام [[مردم]] را [[هدایت]] کند. {{متن قرآن|قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]]، سخنی حکیمانه و برخاسته از [[روح]] [[تعالیم]] و آموزه‌های [[قرآن]] و [[سنت]] دارد: [[خداوند]] [[بندگان]] خود را مجبور به [[ایمان]] نمی‌کند و هیچ وقت و از هیچ کس به [[مشیت]] [[تکوینی]] خود [[ایمان]] را نخواسته تا مجبور به آن شود، بلکه به خلاف آن نیز [[اذن]] داده است؛ البته [[اذن]] [[تکوینی]]؛ به این معنا که موانع [[شرک]] و [[کفر]] را برداشته و [[بندگان]] را، هم نسبت به فعل [[قدرت]] داده و هم نسبت به ترک و این [[اذن]]، منافاتی با [[امر تشریعی]] به ترک [[شرک]] ندارد، بلکه این همان اساس [[تکلیف]] و [[امر و نهی]] و وعد و وعید است<ref>{{عربی|"وقد بين تعالى في طائفة من الآيات السابقة أنه تعالى لم يضطر عباده على الإيمان ولم يشأ منهم ذلك بالمشية التكوينية حتى يكونوا مجبرين عليه بل أذن لهم في خلافه وهذا الإذن الذي هو رفع المانع التكويني هو اختيار العباد وقدرتهم على جانبي الفعل والترك، وهذا الإذن لا ينافي الأمر التشريعي بترك الشرك مثلا بل هو الأساس الذي يبتني عليه الأمر والنهي"}}. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۶۷.</ref>.
 
از مجموع این [[آیات]] می‌توان چنین نتیجه گرفت که [[خداوند متعال]] رسیدن به کمال و [[سعادت]] اختیاری را از [[انسان]] خواسته است و چنین امری با هدایت باطنی (ایصال به مطلوب)، با دو معنایی که گذشت، منافات دارد.
 
می‌توان تصور دیگر از هدایت باطنی داشت؛ بدین ترتیب که گاه [[پیامبر]] به [[بیان احکام]] و معارف به طور همگانی و برای عموم [[مردم]] به گونه [[هدایت تشریعی]] می‌پردازد و گاه نیز با تصرف در [[قلوب]] و [[باطن]] برخی [[بندگان]] که صلاحیت لازم را پیدا کرده‌اند و وسعت بخشیدن به آنها، ایشان را برای [[پذیرش]] حقایق آماده می‌کند؛ به گونه‌ای که هر آنچه بر آنها عرضه می‌شود، با اختیار خود آن را می‌پذیرند؛ البته چنان نیست که به هنگام مواجهه با حقایق و معارف، امکان یا توان رد آنها را نداشته باشند، بلکه مقصود آن است که [[بینش]] و بصیرتی برای فرد مهتدی به وجود می‌آید، که حقایق اصیل را می‌بیند و با [[اختیار]] خود راه [[سعادت]] را می‌پیماید. [[انسان]] در این مقام همچون کسی است که همواره با [[اختیار]] خود از پلیدی‌ها و نجاسات اجتناب می‌کند. نظیر چنین حکایتی راجع به [[معصومان]] نیز وجود دارد که اگرچه بر [[ارتکاب گناه]] توانایند، [[خداوند متعال]] [[بینش]] والایی را بر آنها داده است که با [[اختیار]] خود از [[گناهان]] اجتناب می‌کنند. در [[حقیقت]]، فرد مهتدی در این مقام، امکانات بیشتری برای رسیدن به کمال دارد، از این‌رو می‌تواند با استفاده از اختیار خود و چنین امکاناتی سریع‌تر به کمال برسد؛ این حقیقت را می‌توان از [[آیه]] زیر به دست آورد: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.
 
[[امیر المؤمنین]] {{ع}} نیز خطاب به [[کمیل بن زیاد نخعی]] می‌فرماید: «این [[دل‌ها]] به مانند ظرف‌هایند و [[بهترین]] آنها فراگیرنده‌ترین آنهاست”<ref>{{متن حدیث|هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا}}، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۹۰؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۶۹؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۴۷.</ref>.
 
روایاتی که در خصوص بحث «قلب” و وسعت بخشیدن به آن وارد شده است نیز می‌تواند به نوعی مؤید چنین دیدگاهی باشد. [[امام کاظم]] {{ع}} در این باره فرموده‌اند: «خداوند دل‌های [[مؤمنان]] را پیچیده و بسته به [[ایمان]] [[آفریده]] و هنگامی که بخواهد آنچه در آن است، بدرخشد آن را با [[حکمت]] آبیاری کند و بذر [[علم]] در آن بکارد و زارع و [[سرپرست]] آن [[پروردگار]] جهانیان است”<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مَطْوِيَّةً مُبْهَمَةً عَلَى الْإِيمَانِ فَإِذَا أَرَادَ اسْتِنَارَةَ مَا فِيهَا نَضَحَهَا بِالْحِكْمَةِ وَ زَرَعَهَا بِالْعِلْمِ وَ زَارِعُهَا وَ الْقَيِّمُ عَلَيْهَا رَبُّ الْعَالَمِينَ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۲۱. یادآوری این نکته ضروری است که شبیه چنین روایت از امام صادق {{ع}} نیز صادر شده است. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۲۲.</ref>.
 
[[امام صادق]] {{ع}} نیز فرمودند: چون [[خدا]] خیر بنده‌ای را خواهد، اثری از [[نور]] در دلش گذارد و گوش‌های دلش را باز کند و فرشته‌ای بر او گمارد که نگهدارش باشد و چون برای بنده‌ای بد خواهد، اثری از سیاهی در دلش افکند و گوش‌های دلش را ببندد و [[شیطانی]] بر او گمارد که گمراهش کند؛ سپس این [[آیه]] را قرائت فرمودند: {{متن قرآن| فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref>.<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}، محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۶؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۴۱۵.</ref>.
 
ایشان در بیانی دیگر فرمودند: همانا [[خداوند عزوجل]] که خیر و خوبی کسی را بخواهد، درخشش نوری در نهاد جانش می‌افکند. آن درخشش [[نور]]، گوش و [[دل]] او را منور می‌سازد تا آن حد که از خود شما به دریافت حقایق [[مکتب]] حریص‌تر می‌شود؛ و هرگاه [[خداوند عزوجل]] تیره روزی کسی را بخواهد خط سیاهی در نهاد جانش می‌کشد و آن سیاهی گوش و [[دل]] او را به [[تاریکی]] می‌کشاند؛ سپس ایشان این [[کلام خدا]] را [[تلاوت]] کردند: {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا}}<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ فَأَضَاءَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ حَتَّى يَكُونَ أَحْرَصَ عَلَى مَا فِي أَيْدِيكُمْ مِنْكُمْ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً- نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ فَأَظْلَمَ لَهَا سَمْعُهُ وَ قَلْبُهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ}}}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۴.  علامه مجلسی درباره این قبیل روایات می‌نویسد: {{عربی|كان النكت في الأول كناية عن التوفيق لقبول الحق أو إفاضة علم يقيني ينتقش فيه فأضاء له سمعه و قلبه أي يسمع الحق و يقبله بسهولة و يصير طالبا لدين الحق و في الثاني كناية عن منع اللطف منه لعدم استحقاقه لذلك فيخلي بينه و بين الشيطان فينكت في قلبه الشكوك و الشبهات}} {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ}} {{عربی|قيل أي يعرفه طريق الحق و يوفقه للإيمان}} {{متن قرآن|يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ}} {{عربی|فيتسع له و يفسح ما فيه مجاله و هو كناية عن جعل النفس قابلة للحق مهيأة لحلوله فيها مصفاة عما يمنعه}}. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۵، ص۲۱۱.</ref>.
 
[[امام صادق]] {{ع}} پس از بیان اهمیت [[تسلیم]] بودن در برابر فرامین الهی، در نامه‌ای طولانی به [[شیعیان]] خود فرمودند: «بدانید همانا هنگامی که [[خداوند]] [[خیر]] بنده‌ای را بخواهد سینه او را برای [[اسلام]] گشاده می‌سازد؛ پس هنگامی که این [[نعمت]] را به او داد، [[زبان]] او به [[حق]] باز خواهد شد و [[قلب]] او بر [[حق]] گره خواهد خورد، پس به [[حق]] عمل می‌کند”<ref>{{متن حدیث|وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ فَإِذَا أَعْطَاهُ ذَلِكَ أَنْطَقَ لِسَانَهُ بِالْحَقِّ وَ عَقَدَ قَلْبَهُ عَلَيْهِ فَعَمِلَ بِهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۳-۱۴.</ref>.
 
از مجموع این [[روایات]] به دست می‌آید که [[خداوند متعال]] با نوعی تصرف در [[قلب]] [[آدمی]]، حقایق را برای وی آشکار می‌گرداند و پس از آن، [[انسان]] با [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به آن عمل می‌کند.
 
از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان نتیجه گرفت چنین نیست که در هدایت باطنی، فرد مهتدی با [[تصرف تکوینی]] حقیقتاً به مطلوب برسد و کار برای او تمام شود، بلکه امکانات بیشتری در [[اختیار]] او قرار می‌گیرد تا با [[اختیار]] خود، در راه رسیدن به کمال و [[سعادت]] سریع‌تر گام بردارد<ref>گفتنی است نگارنده در گزینش اصل این نظریه خود را وامدار کلام عرشی  علامه طباطبایی می‌داند. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۴۷.</ref>. از این‌رو، باید گفت اساساً تعبیر «ایصال به مطلوب” خالی از مسامحه نیست<ref>در پایان این قسمت از بحث، یادآوری این نکته ضروری است که تفسیر «هدایت باطنی» به «ایصال به مطلوب»، حتی اگر مشکلات یاد شده را نداشته باشد، حداکثر یکی از وجوهی است که می‌تواند برای تفسیر آیاتی همچون {{متن قرآن|يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} به کار رود، نه آنکه نص یا ظاهر در آن باشد. از این‌رو، این تفسیر باز هم قابلیت استدلال را نخواهد داشت.</ref>.
 
با وجود تمام این ملاحظات، بیان این نکته ضروری است که حتی اگر [[امامت]] [[پیامبران بنی اسرائیل]] یا [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} را همان [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بدانیم، تفکیک [[مقام نبوت]] از [[امامت]]، از راه تفکیک میان هدایت باطنی و [[هدایت تشریعی]] مدعایی بی [[دلیل]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۷۹-۹۵.</ref>.
 
==== دیدگاه برگزیده ====
دیدگاه برگزیده در چند محور عرضه می‌شود:<ref>یادآوری این نکته ضروری است که اگرچه ممکن است ایراداتی به نظریه برگزیده وارد باشد، به نظر می‌رسد، در مجموع، از دیگر نظریات مطرح راجع به مفهوم امام، وجیه‌تر است.</ref>
 
ممکن است یک واژه معنایی خاص داشته باشد، اما آن‌گاه که در موارد مختلف به کار می‌رود، [[صدق]] آن واژه بر آن موارد مختلف، [[نیازمند]] ملاک‌هایی ویژه باشد؛ برای نمونه، واژه "رئیس" در زبان فارسی، هنگامی که برای [[رئیس]] یک [[کشور]] به کار می‌رود، ملاک‌هایی ویژه دارد که برای اطلاق همین واژه، با همان معنای لغوی، بر رئیس یک استان، [[شهر]]، اداره، مدرسه و یک [[خانواده]] نیازی به آن ملاک‌ها نیست. واژه [[امام]] نیز آن‌گاه که بر افراد متفاوت اطلاق می‌شود، با [[حفظ]] معنای اصلی خود، یعنی همان [[پیشوا]] و [[مقتدا]]، کاربرد خاصی به خود می‌گیرد؛ چنان‌که گاه از کسی با عنوان [[امام]] یاد می‌کنیم، اما مقصود ما «امام جماعت” است یا گاه کسی را امام می‌نامیم و مقصود ما [[زعیم]] [[سیاسی]] یک [[جامعه]] است.
 
به نظر می‌رسد، چنین حقیقتی راجع به واژه [[امام در قرآن]] نیز وجود دارد، بدین معنا که آن‌گاه که از [[امام]] در [[آیه ابتلا]] سخن به میان می‌آید، می‌توانیم شأنی را برای او در نظر بگیریم که با [[شأن]] و [[مقام امام]] در دیگر [[آیات]] متفاوت باشد<ref>جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۲۴۳-۲۴۴. گفتنی است، روح کلی دیدگاه نگارنده از کتاب استاد سبحانی گرفته شده است، اگرچه در استنادات، قرائن و شواهد عرضه شده، نتیجه‌گیری و نیز برخی تطبیقات، اختلافاتی با استاد داریم.</ref>. [[شاهد]] این مدعا، برخی آیاتی است که نظریه پردازانی که تلاش می‌کنند کاربردهای واژه امام در قرآن را به یک معنا و مصداق برگردانند، چندان به آنها توجه نکرده‌اند؛ برای نمونه، به [[آیه]] زیر، که امام در آن به معنای پیشوای [[صالح]] به کار رفته است<ref>چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، واژه امام در برخی آیات برای پیشوایان ظالم نیز به کار رفته است: {{متن قرآن|فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ}} «با پیشگامان کفر کارزار کنید» سوره توبه، آیه ۱۲. اما از آنجا که نزاع در باب امامت به معنای پیشوایی صالحان است. از بیان آیات یاد شده صرف نظر کرده‌ایم.</ref>، دقت کنید: {{متن قرآن|وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}}<ref>«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.</ref>. برای تحلیل معناشناختی واژه [[امام]] در این [[آیه]]، لازم است به [[آیات]] پیش از این نیز توجه شود. در [[آیات]] پیشین، از [[ظلم و ستم]] [[فرعون]] بر [[بنی اسرائیل]] [[سخن]] به میان رفته است<ref>{{متن قرآن|إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ}} «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد. دسته‌ای از آنان را به ناتوانی می‌کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده وا می‌نهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.</ref> و در این [[آیه]]، [[خداوند متعال]] از [[پیشوایی]] آنان در [[آینده]] خبر می‌دهد. این [[آیه]]، چنان‌که مرحوم [[علامه طباطبایی]] بیان می‌کند، در مقام خبر دادن خارج شدن [[بنی اسرائیل]] از یوغ [[فرعون]] و به دست گرفتن سرنوشتشان است و روایاتی که درصدد حمل آن بر ائمّه [[اهل بیت]] {{عم}} و [[حکومت جهانی]] [[امام زمان]] {{ع}} است، از باب جری و تطبیق است<ref>سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۹ و ۱۵؛ و نیز ر.ک: محمد بن حسین طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۱۲۹. گفتنی است، برخی مفسران شیعه و اهل سنت نیز گفته‌اند که منظور از امام در این آیه پیشوای مردم در امور دین و دنیا و راهنمای آنها در رسیدن به خیر است. ر.ک: محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۳۹۲؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۴، ص۵۷۸-۵۷۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۷۵؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۲۰۸؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۴۹؛ محمد بن یوسف اندلسی، البحر المحیط، ج۸، ص۲۸۶؛ ملافتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین، ج۷، ص۴۷-۴۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۳، ص۴۵۲؛ اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج۶، ص۳۸۲؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۳۷۰؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز، ج۲، ص۴۶۸؛ سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱۰، ص۲۵۴؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲، ص۳۴؛ سید عبدالاعلی سبزواری، ارشاد الاذهان، ج۱، ص۳۹۰؛ محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۶۴؛ برخی دیگر نیز آن را بر پیامبران و اوصیای بنی اسرائیل منطبق کرده‌اند. محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۶، ص۴۹.</ref>. گفتنی است که ایشان از این [[آیات]] جهت ایضاح مفهومی واژه [[امام]] در [[آیه ابتلا]] استفاده نکرده‌اند. روشن است که نمی‌توان ملتزم شد که [[امام]] در این [[آیه]]، همان شأنی را دارد که برای [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در [[آیه ابتلا]] می‌توان به تصویر کشید. از سوی دیگر، [[خداوند متعال]] از دیگر [[پیامبران]]، دست کم برخی از آنها، با عنوان امام یاد کرده است<ref>{{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}} «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>. با توجه به آنچه گذشت، می‌توان تصور کرد که مرتبه [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در آیه ابتلا، امری فراتر از امامت دیگر پیامبرانی است که [[قرآن کریم]] از آنها یاد کرده است. شاهد چنین مدعایی، نوع برخورد [[قرآن کریم]] با مسئله [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} و امامت دیگر [[پیامبران]] است. در خصوص [[آیه ابتلا]]، با رهیافت از [[کلام]] صحیح مرحوم [[علامه طباطبایی]] و دیگر [[مفسران]]، می‌توان گفت، امامت [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} در اواخر [[عمر]] ایشان، آن هم پس از موفقیت در آزمون‌های متعدد بوده است؛ از این‌رو، روشن است که چنین آزمون‌هایی پس از رسیدن ایشان به [[مقام نبوت]] بوده و در نتیجه، [[مقام امامت]] غیر از مقام نبوت است. عظمتی که این [[آیه]] از امامت [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به تصویر می‌کشد، چنان‌که گذشت، برای خواننده این توقع را به دنبال می‌آورد که باید اندکی از [[پیامبران]] شأنیت دریافت این مقام را داشته باشند. اینک باید دید مفهوم [[امام در قرآن کریم]]، آن‌گاه که بر سایر [[پیامبران]] اطلاق می‌شود، چیست؟
 
در دو [[آیه]] از [[آیات قرآن کریم]]، از برخی [[پیامبران]] با عنوان [[امام]] یاد شده است؛ یکی از آن دو، آیه‌ای است که در ضمن آن، به [[امامت]] جمعی از [[بنی اسرائیل]] اشاره شده است: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ...}}<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ * وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}} «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم * و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۳-۲۴.</ref>. این [[آیه]]، همان [[هدایتی]] را برای آن [[امامان]] در نظر می‌گیرد که برای خود [[حضرت موسی]] {{ع}} نیز قائل شده است. به نظر می‌رسد، بر اساس ظاهر [[آیه]]، مقصود از [[هدایتگری]] [[حضرت موسی]] {{ع}} همان هدایتی است که برخاسته از [[مقام نبوت]] او و برای همگان است. اساساً از همگانی بودن [[هدایت]] [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌توان فهمید که [[هدایت]] یاد شده، [[هدایت]] به گونه ارائه طریق و [[تشریعی]] است؛ از این‌رو، دلیلی برای جدایی این دو مقام از یکدیگر وجود ندارد، چنان‌که راجع به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} وجود داشت. به دیگر سخن، پس از آنکه دانستیم [[هدایت]] مربوط به [[حضرت موسی]] {{ع}} در این [[آیه]]، [[هدایت تشریعی]] و به گونه ارائه طریق است، چنانچه [[هدایت]] مربوط به [[امامان]] [[بنی اسرائیل]] نیز دارای اجمال باشد، این اجمال به وسیله مفهوم [[هدایت]] مربوط به [[حضرت موسی]] {{ع}} برطرف می‌شود.
 
به عبارت روشن‌تر، می‌توان گفت [[آیه کریمه]] یاد شده [[حضرت موسی]] {{ع}} را مایه [[هدایت تشریعی]] [[بنی اسرائیل]] معرفی می‌کند؛ آن‌گاه [[خداوند]] در ادامه می‌فرماید که از همین [[بنی اسرائیل]] گروهی را برمی‌گزینیم تا به [[فرمان]] ما [[هدایت]] کنند. در [[حقیقت]]، آنها ادامه دهنده راه [[حضرت موسی]] {{ع}} هستند<ref>برخی مفسران نیز مقصود از {{متن قرآن|أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} را پیامبران بنی اسرائیل دانسته‌اند که با فرمان تشریعی خداوند، مأمور به هدایت انسان‌ها بودند. برخی دیگر نیز تنها بر این نکته تأکید کرده‌اند که مقصود از «امر» همان «امر» تشریعی است؛ برای نمونه ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۷، ص۲۴۳؛ ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۱۶۰؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۲، ص۱۱۰۴؛ محمد جواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج۶، ص۱۸۶ و ج۱، ص۵۴۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۱۶۷؛ سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۱۰، ص۴۶۶؛ سیدمحمد حسینی شیرازی، تبیین القرآن، ج۱، ص۴۲۹؛ سیدعلی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۸، ص۲۹۹.</ref>. چنان‌که پیش‌تر نیز بیان شد، می‌توان گفت [[پیشوایان]] یاد شده در این [[آیه]]، همان کسان یا پیامبرانی هستند که [[خداوند متعال]] در [[آیه]] زیر از آنها به [[نیکی]] یاد می‌کند و ایشان را [[راهنمایان]] [[قوم]] می‌خواند: {{متن قرآن|وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق دادگری می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.</ref>.
 
همچنین با تتبع بیشتر در [[آیات قرآن کریم]] می‌توان چنین حدسی زد که این [[هدایت]]، همان [[هدایتی]] است که در هر قومی بر عهده یک نفر گذاشته شده است: {{متن قرآن|وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«و کافران می‌گویند: چرا نشانه‌ای از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.</ref>. از این‌رو، می‌توان گفت بر اساس این اصطلاح تمام [[پیامبران]] امام‌اند.
 
دومین آیه‌ای که در آن مفهوم [[امام]] بر [[پیامبران]] یا دست کم برخی از آنها، اطلاق شده، [[آیه امامت]] [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} است. این [[آیه]] پس از آن آمده است که [[خداوند]] از سختی‌های وارد شده بر [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[سخن]] به میان آورده است؛ [[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ}}<ref>{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}} «و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>.
 
در این دو [[آیه]]، از [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]]، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} [[سخن]] به میان آمده است. اگر واژه [[امام]] را به معنای لغوی آن در نظر بگیریم، همان مفهوم [[نبوت]] را می‌رساند و اگر معنایی غیر از آن مقصود باشد، باید با قرائن و شواهد روشن شود و [[اثبات]] گردد. به نظر می‌رسد، قرینه یا شاهدی بر اینکه معنای [[امام]]، چیزی غیر از معنای لغوی آن باشد، در میان نیست.
 
نکته دیگر آن که، [[خداوند متعال]] پیش از آنکه [[امامت]] و [[پیشوایی]] [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{ع}} را مطرح کند، بخشیده شدن آن دو را به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بیان کرده است. فرض را بر این بگیریم که مقصود از امامت در این [[آیه]] مجمل است. [[آیات]] دیگری وجود دارد که با همین سیاق بخشیده شدن [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[سخن]] به میان آورده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند می‌پرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.</ref>.
 
در جایی دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.</ref>.
 
چنان چه ملاحظه می‌شود، در این [[آیات]] نیز، بخشیده شدن [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} مطرح شده و به صراحت از اینکه [[خداوند]] آنها را به [[مقام نبوت]] منصوب کرده، [[سخن]] به میان آمده است. ممکن است چنین آیاتی، به نوعی مؤید این نظریه باشند که مقصود از [[امامت]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوه‌اش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۲.</ref> نیز، چیزی جز [[نبوت]] نیست. به هر حال، آنچه روشن است، این است که اگر مقصود از [[امام]]، چیزی غیر از [[پیشوا]] باشد، [[نیازمند]] به [[شاهد]] و قرینه است.
 
با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود که [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} ملاک‌هایی دارد که فراتر از ملاک‌های [[امامت]] [[پیامبران]] یاد شده است. نتیجه آن که، مرتبه و عظمت [[امامت]] آن حضرت نیز از مرتبه [[امامت]] [[پیامبران]] یاد شده برتر و رفیع‌تر است<ref>گفتنی است امام رضا {{ع}} در روایتی، امامت مطرح شده در آیه ابتلا را بر امامت در آیه {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} منطبق کرده‌اند. مضمون این حدیث اگرچه در منابع فراوانی آمده و موهم نقض مدعای نگارنده، مبنی بر افتراق مصداقی امامت در دو آیه یاد شده است باید یادآور شد، روایت یاد شده خبر واحدی است که محمد بن یعقوب کلینی (الکافی، ج۱، ص۱۹۲) و حسن بن شعبه حرانی (تحف العقول، ص۴۳۷) آن را به صورت مرفوعه نقل کرده‌اند. کلینی این حدیث را در باب «نوادر» کتاب خود آورده و محمد بن ابراهیم نعمانی (الغیبة، ص۲۱۶) نیز آن را از خود کلینی نقل کرده است؛ شیخ صدوق این روایت را در کتاب‌هایی همچون امالی (ص۶۷۵)، عیون اخبار الرضا {{ع}} (ج۱، ص۲۱۶)، کمال الدین (ج۲، ص۶۷۵) و معانی الاخبار (ص۹۶) نقل می‌کند. با وجود این، اسناد ذکر شده این روایت در تمام منابع یاد شده، همگی مخدوش است. به سندی که در کتاب امالی آمده است، توجه کنید: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْجَلِيلُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا فِي أَيَّامِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا بِمَرْوَ}}. عبدالعزیز بن مسلم شخصیتی مجهول است (سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۳۹)؛ ضمن آنکه قاسم بن علاء از مشایخ کلینی است و نمی‌تواند از عبدالعزیز بن مسلم روایت نقل کند؛ از این‌رو، کلینی خود آن را به صورت مرفوعه نقل کرده است. سند کتاب‌های عیون اخبار الرضا {{ع}}، معانی الاخبار و کمال الدین نیز با اندکی تفاوت چنین است: {{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْهَارُونِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا فِي أَيَّامِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا {{ع}}بِمَرْوَ}}. در این سند نیز قاسم بن قاسم، برادر عبدالعزیز بن مسلم، حسن بن قاسم رقام و عمران بن موسی بن ابراهیم افرادی مهمل هستند.</ref>. حال باید دید، مقصود از [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} چیست و چه تفاوتی با [[مقام نبوت]] دارد؟<ref>چنان‌که پیش‌تر بیان شد، حتی اگر امامت پیامبران بنی اسرائیل یا حضرت اسحاق و یعقوب {{عم}} را نیز همان امامت حضرت ابراهیم {{ع}} بدانیم، تفکیک مقام نبوت از امامت، از راه تفکیک میان هدایت تشریعی و هدایت باطنی مدعایی بی دلیل است؛ از این‌رو، پرسش از وجه تمایز میان نبوت و امامت، پرسشی است که با فرض اشتراک ملاک امامت حضرت ابراهیم {{ع}} با دیگر پیامبرانی که قرآن از آنها با عنوان امام یاد می‌کند نیز باید پاسخ داده شود.</ref> ممکن است واکاوی و تحلیل مفهوم نبوت و رسالت و تعیین وظایف نبی و رسول، ما را در رسیدن به این مقصود کمک کند. بر اساس معنای لغوی، اگر «نبی” از ماده «نبأ” به معنای کسی است که خبری دارد<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۸۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۲.</ref> یا به گفته برخی از ارباب لغت، دارای خبر مهمی است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۸۸.</ref> و اگر از ماده «نبو” باشد، به معنای کسی است که دارای مقامی رفیع است<ref>حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۷۹۰.</ref>؛ برخی نیز را به معنای طریق دانسته‌اند<ref>مسعود بن عمر سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵.</ref>. «رسول” هم بر اساس معنای لغوی آن، به معنای شخص فرستاده شده است؛ از این‌رو، [[نبی]] و [[رسول]] به لحاظ مفهومی متباین هستند<ref>در این باره، ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۲، ص۷۲-۷۳، درس بیست و نهم؛ محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص۱۲.</ref>. در باب تفاوت میان [[رسول]] و [[نبی]]، نظریات متعددی بیان شده است<ref>برخی محققان در این باره، شش وجه تفاوت را بیان و بررسی کرده‌اند. ر.ک: عبدالله نصری، مبانی رسالت انبیاء در قرآن، ص۳۳-۳۴۳.</ref>؛ با وجود این، [[قرآن کریم]] در [[آیات]] فراوانی، به گونه‌ای درباره این دو مقام سخن گفته که نمی‌توان تفاوتی میانشان قائل شد؛ بدین معنا که [[وظیفه]] صاحب هر یک از این دو مقام را ابلاغ وحی معرفی کرده است؛ چنان‌که راجع به [[رسولان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ نَحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و مشرکان گفتند: اگر خداوند می‌خواست نه ما و نه پدرانمان به جای او چیزی را نمی‌پرستیدیم و چیزی را بی (فرمان) وی حرام نمی‌شمردیم؛ پیشینیان ایشان نیز بدین‌گونه رفتار می‌کردند و آیا جز پیام‌رسانی آشکار بر عهده پیامبران است؟» سوره نحل، آیه ۳۵.</ref>.
 
در آیه‌ای دیگر راجع به [[انبیا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>. [[قرآن کریم]] از [[حضرت محمد]] {{صل}} نیز با وصف [[نبی]] یاد می‌کند و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا}}<ref>«و او را پگاه و دیرگاه عصر به پاکی بستأیید» سوره احزاب، آیه ۴۲.</ref>.
 
در این [[آیات]]، از فرستادن رسولان و [[پیامبر]] [[سخن]] به میان آمده است و در [[حقیقت]]، به مأموریت آنها، یعنی [[تبلیغ]]، تصریح شده است. با توجه به آن چه گذشت، [[سخن]] کسانی<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۴۰.</ref> که بر این باورند که [[انبیا]] تنها حامل اخباری از جانب [[خداوند]] هستند که اگر [[مردم]] بخواهند، باید آن [[اخبار]] را در اختیارشان بگذارند، در حالی که [[رسول]] موظف به ابلاغ وحی و نشر [[احکام]] [[خداوند]] است، صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا برای این وجه تفاوت میان [[رسول]] و [[نبی]]، [[دلیل]] عرضه نشده است.
 
با وجود، این آیاتی از [[قرآن کریم]] بیانگر این مطلب است که میان این دو مقام، تفاوت وجود دارد: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>.
 
همچنین راجع به [[حضرت موسی]] و [[اسماعیل]] {{عم}} می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>. در جای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۴.</ref>.
 
با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت براساس اصطلاح [[قرآنی]]، [[وظیفه]] [[رسول]] و [[نبی]] یکسان است و تمام [[پیامبران]] مقام [[تبلیغ]] به همگان را دارند. با وجود این، به استناد روایاتی که [[تعداد پیامبران]] را ۱۲۴۰۰۰ نفر و تعداد [[رسولان]] از آنها را ۳۱۳ نفر معرفی می‌کند<ref>در این‌باره، ابوذر از حضرت رسول {{صل}} پرسید: {{متن حدیث|يَا رَسُولَ اللَّهِ كَمِ النَّبِيُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ قُلْتُ كَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ}}. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳۳؛ الخصال، ج۲، ص۵۲۴.</ref>، می‌توان گفت برخی از آنها مقامی بالاتر داشته‌اند که از آن، به [[مقام رسالت]] تعبیر می‌شود؛ چنان چه روایاتی که مقاماتی همچون دیدن [[فرشته]] را به [[رسولان]]، نه تمام [[پیامبران]]، اختصاص می‌دهد، به نوعی به برتری [[مقام رسالت]] بر [[نبوت]] دلالت می‌کند<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۶؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶، ص۷۴.</ref>.
 
با توجه به آنچه که گفته شد، [[پیامبر]] و [[رسول خدا]] را [[ابلاغ]] می‌کنند و [[مردم]] نیز که مخاطبان پیام‌های [[الهی]] هستند، لازم است با عمل به آنها [[خدا]] را [[اطاعت]] کنند به دیگر بیان، در این عرصه، [[لزوم]] [[اطاعت از پیامبر]]، جدا از [[لزوم]] [[اطاعت از خداوند]] نیست و [[پیامبر]] سخنی مستقل از [[خداوند]] ندارد که اطاعتش [[واجب]] باشد: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا}}<ref>«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.</ref>. در [[حقیقت]] در این جایگاه، [[پیامبر]] همان [[امام]] و [[پیشوایی]] است که [[مردم]] برای رسیدن به کمال لازم است، به او [[اقتدا]] کنند؛ از این نظر که [[پیامبر]] حامل پیام‌های [[وحیانی]] [[خداوند]] برای رسیدن به [[سعادت]] است.
 
گاه [[خداوند متعال]] به برخی [[پیامبران]] خود مقامی را عطا می‌کند که ایشان بر اساس آن مقام، شأنیت تشکیل حکومت را خواهند داشت. در این صورت، این نوع خاص از [[پیامبران]]، پیشوای مطلق [[مردم]] در تمام امورند و از تمام سخنان آنها، جدا از پیام‌های [[وحیانی]]، باید [[اطاعت]] شود. به بیان دیگر، این نوع از [[پیامبران]] با تشکیل حکومت به [[اذن]] [[خداوند متعال]]، ریاستی عام بر امور [[دین]] و دنیای [[مردم]] خواهند داشت، تا از این طریق [[احکام]] [[خداوند]] به مرحله اجرا در آید. در این صورت لازم است [[مردم]] به طور مطلق، به او [[اقتدا]] کنند<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۹۵-۱۰۹.</ref>.
 
=== ظالمین ===


== دلالت آیه ==
== دلالت آیه ==
خط ۳۴۳: خط ۲۵۳:
در پاسخ گفته می‌شود: اولاً، هرگاه فردی در طول زندگی خود، در [[نهان]] و آشکار از [[گناه]] دوری کند، می‌توان فهمید که او دارای [[ملکه عصمت]] است. ثانیاً، [[اشاعره]] که [[عصمت]] را به عدم [[خلق]] گناه در [[انسان]] تعریف کرده‌اند، باید دلالت [[آیه]] را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً، از نظر [[متکلمان]] [[عدلیه]] عصمت [[لطف الهی]] در [[حق]] [[مکلف]] است که [[داعی]] و [[انگیزه]] گناه در او پدید نیامده و [[صدور گناه]] از وی ممتنع می‌شود<ref>فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳.</ref>؛ زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن، تحقق معلول بدون علت تامه آن بوده و محال است، از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه [[قدرت]] مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم می‌شود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی [[معصوم]] است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۲.</ref>.
در پاسخ گفته می‌شود: اولاً، هرگاه فردی در طول زندگی خود، در [[نهان]] و آشکار از [[گناه]] دوری کند، می‌توان فهمید که او دارای [[ملکه عصمت]] است. ثانیاً، [[اشاعره]] که [[عصمت]] را به عدم [[خلق]] گناه در [[انسان]] تعریف کرده‌اند، باید دلالت [[آیه]] را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً، از نظر [[متکلمان]] [[عدلیه]] عصمت [[لطف الهی]] در [[حق]] [[مکلف]] است که [[داعی]] و [[انگیزه]] گناه در او پدید نیامده و [[صدور گناه]] از وی ممتنع می‌شود<ref>فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ص۲۴۳.</ref>؛ زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن، تحقق معلول بدون علت تامه آن بوده و محال است، از طرفی، تحقق نیافتن معلول، دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه [[قدرت]] مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم می‌شود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی [[معصوم]] است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|مقاله «آیه ابتلای ابراهیم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۸۲.</ref>.


=== استنباط مقام ولایت کبرایی از آیه ===
=== دلالت بر برتری مقام امامت بر نبوت ===
در این [[آیه]]، نایل شدن [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به [[مقام امامت]] مطرح شده است. [[ادبیات]] آیه به خوبی بیانگر آن است که آن [[حضرت]] پس از طی امتحاناتی سخت و گذراندن مراحل دشوار، به مقام «امامت» نایل گردید؛ و این نشان از [[عظمت]] جایگاه [[امام در قرآن]] دارد.
با نگاهی به [[شأن نزول]] آیه و تاریخ آن روشن می‌‌شود اعطای [[امامت]] به [[حضرت ابراهیم]] بعد از اعطای [[نبوت]] و در اواخر [[عمر]] شریفش و بعد از آزمایش و امتحان های متعدد انجام گرفته است. از آن برمی‌ آید که مام [[امامت]] با [[مقام امامت]] متفاوت و متمایز و از آن [[برتر]] و بالاتر نیز است؛ چراکه اعطای [[امامت]] بعد از [[مقام امامت]] بوده است و اگر عین [[نبوت]] بود سخن از اعطای آن و تفرع آن بر ابتلاء به کلمات الهی لازم و وجهی نداشت.
 
از اینجا روشن می‌‌شود دیدگاه [[امامیه]] در [[برتری]] [[مقام امامت]] بر [[مقام امامت]] بر [[قرآن کریم]] مستند است.
 
[[امام رضا]] {{ع}} ضمن تصریح به محدودیت اذهان [[مردم]] در نیل به حقیقت [[امامت]] تصریح می‌‌کند که [[امامت]] بالاتر از [[نبوت]] است و برای این ادعا حضرت به اعطای [[مقام امامت]] بعد از [[نبوت]] به [[حضرت ابراهیم]] استدلال می‌‌کند{{عربی|"إِنَ‏ الْإِمَامَةَ خَصَ‏ اللَّهُ‏ بِهَا إِبْرَاهِيمَ‏ الْخَلِيلَ‏ {{ع}} بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا "}} <ref>«امامت چيزى است كه [[خداوند]] بعد از [[نبوت]] و خلّت (مقام خليل اللّهى) در [[مقام]] سوم، ابراهيم خليل عليه السّلام را بدان اختصاص داده به آن فضيلت مشرّف فرمود» عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۶ - ۱۹۵؛ الکافی، ج ۱، ص ۱۹۹؛ کتاب الحجۀ، ب نادر جامع، ح ۱.</ref>. حضرت در ادامه تأکید می‌‌کند چنین [[مقام]]ی‌ تنها به نسل [[امام علی|علی]] {{ع}} اختصاص یافته است.


با استفاده از [[سیاق آیه]] و اینکه [[وعده]] امامت به حضرت ابراهیم {{ع}} در اواخر عمر و بعد از [[مقام نبوت]] و رسالت بود و در نتیجه، چنین مقامی والاتر از مرتبه نبوت و رسالت است و با توجه به [[روایات]] باب، روشن می‌شود که مقام امامت در این [[آیه شریفه]]، نه فقط [[رهبری]] مصطلح در [[امور اجتماعی]] و یا [[هدایت تشریعی]] [[مردم]]، بلکه [[مقام ولایت]] کبرایی است که [[خداوند]] به برجستگان از [[انبیاء]] و [[اولیاء]] خاص خود {{عم}} [[عنایت]] می‌کند. در چنان مقام [[ارجمندی]]، [[امام هدایت]] خلایق در همه [[عوالم]] [[ملک]] و [[ملکوت]] را بر عهده دارد و در نتیجه، صاحب چنین مقامی، به [[اذن الهی]]، دارای [[ولایت تکوینی]] و [[تشریعی]] برنفوس [[انسان‌ها]] و [[جوامع بشری]] می‌باشد. همچنین، با دقت در ظرایف آیه شریفه، سایر [[صفات امام]]، از قبیل علم، [[عصمت]] و [[مقام شهادت]] بر ظاهر و [[باطن]] انسان‌ها قابل [[استنباط]] است»<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]]، ص ۸۲.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} در [[مقام]] توصیف [[اوصاف]] و مقامات [[حضرت ابراهیم]] به ترتیب به مقام‌های: ۱. عبد ۲. [[نبی]] ۳. [[رسول]] ۴. خلیل ۵. [[امام]]، اشاره و تأکید می‌‌کند این مقام‌ها به ترتیب بوده یعنی اوّل عبد بعد [[نبی]] بعد [[رسول]] بعد خلیل و در آخر به [[مقام امامت]] نائل می‌‌آید{{عربی|"إِنَ‏ اللَّهَ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى‏ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ‏ عَبْداً قَبْلَ‏ أَنْ‏ يَتَّخِذَهُ‏ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ‏  {{متن قرآن|إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً }} "}}<ref>«به راستى خداى تبارك و تعالى ابراهيم را بنده خود گرفت پيش از آنكه به [[مقام]] نبوتش مفتخر سازد و او را به پيغمبرى گرفت پيش از آنكه [[مقام]] رسالتش بخشد و او را [[رسول]] خود ساخت پيش از آنكه خليل خودش بگيرد و او را خليل خود گرفت پيش از آنكه او را به [[مقام امامت]] برگزيند و چون همه مقامات را برايش فراهم كرد، فرمود: «به راستى من تو را براى [[مردم]] [[امام]] مقرر كردم»» کافی، ج ۱، ص ۱۷۵.</ref>.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۹۳ - ۹۷.</ref>.


=== دلالت بر نصب الهی امام ===
=== دلالت بر نصب الهی امام ===
خط ۴۳۱: خط ۳۴۵:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|'''آیه ابتلای ابراهیم''']]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه ابتلای ابراهیم (مقاله)|'''آیه ابتلای ابراهیم''']]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']]
# [[پرونده:4670311.jpg|22px]] [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|'''امام‌شناسی ۵''']]
# [[پرونده:4670311.jpg|22px]] [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|'''امام‌شناسی ۵''']]
# [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت - قدردان قراملکی (کتاب)|'''امامت - قدردان قراملکی''']]
# [[پرونده:IM010223.jpg|22px]] [[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|'''آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار''']]
# [[پرونده:1379674.jpg|22px]] [[علی رضا عظیمی‌فر|عظیمی‌فر، علی رضا]]، [[قرآن و عصمت اهل بیت (کتاب)|'''قرآن و عصمت اهل بیت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۱۱۱٬۶۳۵

ویرایش