بحث:آیه اولی الامر: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۰: خط ۲۰:


شان نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از «سدی» (از [[تابعین]]) نقل کرده‌اند. وی آیه را درباره [[خالد بن ولید]] که از ناحیه [[پیامبر خدا]]{{صل}} به فرماندهی سپاهی [[منصوب]] شد و با [[عمار یاسر]][[ اختلاف]] پیدا کرد، می‌داند. ابن کثیر می‌گوید: «[[ابن مردویه]] از طریق سدی از [[ابو صالح]] از ابن عباس نیز این شان نزول را نقل کرده است». <ref>الدرالمنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.</ref>.
شان نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از «سدی» (از [[تابعین]]) نقل کرده‌اند. وی آیه را درباره [[خالد بن ولید]] که از ناحیه [[پیامبر خدا]]{{صل}} به فرماندهی سپاهی [[منصوب]] شد و با [[عمار یاسر]][[ اختلاف]] پیدا کرد، می‌داند. ابن کثیر می‌گوید: «[[ابن مردویه]] از طریق سدی از [[ابو صالح]] از ابن عباس نیز این شان نزول را نقل کرده است». <ref>الدرالمنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.</ref>.
== تبیین معنا و [[مصداق اولی الامر]] ==
=== معناشناسی ===
{{اصلی|اولو الامر در لغت}}
[[اولو الامر]] از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. کلمه {{عربی|اولوا}} به معنای صاحبان است و واژه «امر» نیز به معنای مختلفی به کار رفته است<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.</ref>، مانند: أمر به معنای امور و [[کارها]]، به معنای دستور ضد [[نهی]]، به معنای فزونی و [[برکت]] و ... اما با بررسی اقوال مشخص می‌شود این واژه تنها می‌تواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد؛ لذا با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای [[اولوالامر]] این معانی را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیء<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۱۶۳؛ [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[اولواالامر (مقاله)| مقاله «اولواالامر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص۶۶ -۶۹؛ [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص۱۹۰.</ref>.
=== مصداق‌شناسی ===
==== دیدگاه [[امامیه]] ====
#'''[[امامان اهل بیت]]''': علمای شیعه با توجه به آنکه مصداق اولی الامر را معصوم می‌داند لذا آن را منحصر در امامان [[اهل‌بیت]] {{عم}} دانسته است. [[آیات]] و روایاتی که بر [[عصمت اهل بیت]] و [[عترت پیامبر]] {{صل}} دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند [[آیه تطهیر]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]] و غیره<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۶۰.</ref>. علاوه بر اینها در برخی از [[روایات]] اولوالامر به [[ائمه]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} [[تفسیر]] شده است. از جمله کافی از [[ابوبصیر]] [[نقل]] کرده است که گفت: از [[امام صادق]] {{ع}} درباره سخن [[خدای عزوجل]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> پرسیدم: [[امام]] {{ع}} فرمود: این [[آیه]] درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نازل شده است...<ref>اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.</ref>. شرح کامل‌ترین مطلب و معنای واژه «[[اولوالامر]]» در [[حدیثی]] که از [[جابر ابن عبدالله انصاری]] [[نقل]] شده است بیان شده که در آن آمده است: پیامبر {{صل}} [[دوازده امام]] {{ع}} را معنی این واژه معرّفی فرمودند»<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۵۱؛ [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۷۹-۱۹۰.</ref>.
# '''[[فقهای جامع الشرایط]]''': برخی از [[مفسران شیعه]] [[امامان معصوم]]{{عم}} را مصداق بارز و روشن [[اولوا الامر]] می‌دانند و در [[عصر غیبت]] [[فقیهان جامع شرایط]] را نیز از مصادیق اولوا الامر می‌شمارند. <ref>صادقی تهرانی، الفرقان، ج‌۵‌، ص‌۱۴۴.</ref>. از منظر ایشان،اولوا الامر بنا بر [[مذهب]] [[ حق]] در [[عصر حضور]]، [[ائمه طاهرین]] هستند امّا نیاز به [[حاکم]] و [[والی]] چیزی نیست که محدود به [[زمان]] خاص باشد و [[لزوم تشکیل حکومت]] و [[ضرورت]] حاکم، همیشگی است، ازاین‌رو ایشان با [[استدلال]] به [[ادله]] فراوان و از جمله [[آیه ۵۹ نساء]] [۳۹][[فقیهان]] دارای شرایط لازم را در عصر غیبت به عنوان اولوا الامر می‌شناسد. <ref>روح الله موسوی خمینی، کتاب‌البیع، ج‌۲، ص۶۲۰‌ و ص۶۲۲‌ و ص۶۳۹‌؛ ولایت فقیه، ص‌۳۱ و ص۸۹‌-‌۹۰.</ref>. برخی دیگر از مفسران شیعه با همین نگاه وسیع به [[آیه]] گفته‌اند: اگر [[روایات]]، مصداق آن را فقط امامان معصوم{{عم}} شمرده است احتمال می‌رود این تعبیر، نوعی [[حصر]] اضافی باشد؛ یعنی در مقایسه با [[حکام جور]] و [[ستم]] پیشه‌ای که [[حکومت]] را به دست می‌گیرند امامان معصوم سزاوارند و به عبارت دیگر ائمه طاهرین{{عم}} قدر متیقن از آیه هستند؛ ولی [[التزام]] به آن،[[ حکم]] را از دیگران سلب نمی‌کند. البتّه [[اطاعت]] از این گونه افراد، محدود و [[مقید]] به عدم [[معصیت]] حق است. <ref>حسین علی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۶۴‌-‌۶۹‌.</ref>.
==== دیدگاه [[اهل سنت]] ====
{{اصلی|اولو الامر از دیدگاه اهل سنت}}
[[مفسران اهل سنت]] درباره مصداق اولی الامر آرای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارت است از: [[امام علی]] {{ع}} و [[اهل بیت]] {{عم}}؛  فرماندهان [[منصوب]]؛ [[عالمان]] و [[فقیهان]]؛ [[اصحاب پیامبر خدا]] {{صل}}؛ امانتداران؛ [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]]؛ [[اهل]] حل و عقد و ...، لکن این نظرات مورد نقد قرار گرفته و از آنجا که از [[آیه]] شرط [[عصمت]] برداشت می‌شود روشن می‌گردد که مراد از [[اولوالامر]] همانی است که [[شیعه]] بیان کرده است یعنی [[اهل بیت]]{{ع}}<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص۹۲ ـ ۹۴؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۵۲-۶۰.</ref>.
# '''[[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]]''': برخی مقصود از «[[اولی الامر]]» را [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]] می‌دانند. [[زمخشری]] این قول را برگزیده و گفته است: [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} از [[حاکمان جور]] بیزارند، بنابراین تنها [[اطاعت]] از حکامی را می‌توان در ردیف [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] قرار داد که [[عدالت پیشه]] بوده و [[حق]] را برگزینند. <ref>زمخشری، محمود بن عمر، کشاف، ج۲، ص۵۲۴.</ref>. [[طبری]] نیز این نظریه را [[اختیار]] کرده است. <ref>طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۵، ص۱۸۰.</ref>. بر این نظریه به [[حدیثی]] از [[امام علی]]{{ع}} نیز [[استدلال]] شده است که فرموده: «بر [[امام]] [[واجب]] است که به [[عدل]] [[حکم]] کند و [[امانت]] دار باشد و هرگاه چنین کند بر [[مسلمانان]] واجب است که از او اطاعت کنند». <ref>قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.</ref>.
# '''[[اصحاب رسول خدا]]''': برخی معتقدند روایاتی است که دلالت می‌کند [[اولی الامر]] تمام [[اصحاب]] پیامبرند. این قول در عصر [[صحابه]] مطرح نبوده و در بین [[تابعان]] تنها از [[مجاهد]] و ضحاک نقل شده است. <ref>جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۹ و ج۸، ص۵۰۱؛ الجامع الحکام القرآن، قرطبی محمد، ج۵، ص۲۵۹؛ الدر المنثور، سیوطی جلال الدین، ج۴، ص۵۷۵.</ref>.
# '''[[فرماندهان سپاه]]''': برخی معتقدند مراد از «[[اولی الامر]]»، [[فرماندهان سپاه]] در [[سرایا]] یا همان جنگ‌هایی است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آنها حضور نداشتند، است، به دلیل اینکه [[پیامبر]]{{صل}}، درباره آنها فرمود: «هر کس، از [[فرماندهان]] من [[اطاعت]] کند مرا اطاعت کرده، و هر کس آنان را [[نافرمانی]] کند مرا نافرمانی کرده است». <ref>طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۵، ص۱۷۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.</ref>. [[سیوطی]] می‌نویسد: این آیه درباره [[عبدالله بن حذافة]] بن قیس نازل شد، هنگامی که [[حضرت رسول]] وی را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. <ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۷ و ج۸، ص۴۹۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح ۳۱۲۴.</ref>. «سدی» (از [[تابعین]]) نیز این آیه را درباره [[خالد بن ولید]] که از ناحیه [[پیامبر خدا]]{{صل}} به فرماندهی سپاهی [[منصوب]] شد و با [[عمار یاسر]][[ اختلاف]] پیدا کرد، می‌داند. ابن کثیر می‌گوید: «[[ابن مردویه]] از طریق سدی از [[ابو صالح]] از ابن عباس نیز این شان نزول را نقل کرده است». <ref>الدرالمنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.</ref>.
# '''[[اجماع امت]] یا [[اجماع اهل حل و عقد]]''': برخی معتقدند که مراد از «[[اولی الأمر]]» [[اجماع امت]] یا [[اجماع]] [[اهل حلّ و عقد]] است. این دیدگاه نخست توسط [[فخر رازی]] مطرح شده و سپس [[نیشابوری]] و [[شیخ محمد عبده]] نیز آن را برگزیدند. <ref>رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲</ref>. فخر رازی از اطلاق امر به [[اطاعت]] از «[[اولی الامر]]» [[معصوم]] بودن آنان را نتیجه گرفته است، لکن مصداق آن را مجموع [[امت]] یا بعضی از امت (اهل حلّ و عقد) دانسته است؛ زیرا امر به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از اولی الامر غیر معصوم، مستلزم [[اجتماع]] نقیضین خواهد بود.؛ چراکه اگر اولی الأمر معصوم نباشد چه بسا به [[معصیت]] [[فرمان]] دهد، در آن صورت اطاعت از آنان، هم [[واجب]] است و هم [[حرام]] ؛ از آن جهت که [[اطاعت از اولی الأمر]] به صورت مطلق واجب است، باید از دستور وی اطاعت کرد، و از آن جهت که به معصیت[[ امر]] کرده و انجام معصیت حرام است، نباید از او اطاعت کرد. وی، آن گاه گفته است: [[مصداق اولی الامر]] معصوم یا مجموع امت است یا بعضی از امت، از آنجا که بعضی از امت را با وصف معصوم بودن نمی‌شناسیم، مصداق آن مجموع امت خواهد بود. بر این اساس، وی آن را دلیل [[حجیت اجماع]] دانسته است، گاهی از اجماع امت تعبیر آورده و گاهی از [[اجماع اهل حل و عقد]]. <ref>رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۴.</ref>. شیخ محمد عبده نیز مصداق اولی الأمر در این [[آیه]] را [[اهل حل و عقد]] از [[مسلمانان]] دانسته و [[وجوب اطاعت]] از آنان را مشروط به این کرده است که حکمی که آنان بر آن توافق می‌کنند بر خلاف [[حکم خدا]] و [[پیامبر]] نباشد و مورد توافق آنان از مسائل مربوط به [[مصالح عمومی]] باشد، نه مربوط به [[عبادات]] و [[اعتقادات دینی]]، بدین جهت اجماع اهل حل و عقد از [[عصمت]] برخوردار است. <ref>ر.ک: رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲.</ref>.
# '''عالمان [[دیندار]]''': برخی «[[اولی الأمر]]» را بر [[علمای دین]] تطبیق کرده و به ذیل [[آیه]] مورد بحث [[استدلال]] کرده‌اند که فرمود: «اگر در چیزی [[اختلاف]] کردید آن را به [[خدا]] و [[رسول]] ارجاع دهید». روشن است که غیر از علمای دین، کسی به چگونگی [[استنباط]][[ حکم]] مورد [[نزاع]] از [[کتاب و سنت]] [[آگاه]] نیست. <ref>قرطبی، جامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۲۵۰.</ref>. بر این نظریه به آیه ۸۳ [[سوره نساء]] {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}<ref>«و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref> نیز استدلال شده است. <ref>بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۳۵۵.</ref>. مطابق این آیه استنباط و [[اجتهاد]] [[عالمان]] [[اسلامی]] در موارد اختلاف، راهگشای [[مسلمانان]] به شمار آمده است.
# '''امانت‌داران ، سلاطین امانت‌دار''': برخی معتقدند: [[اولی الامر]] همان افرادی هستند که [[خداوند]] در [[آیه]] قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> خداوند به شما دستور می‌دهد امانات را به اهلش بسپارید...». [[سیوطی]] به نقل از مکحول (م ۱۱۳ق) که از [[تابعین]] بوده است، روایتی را در این زمینه نقل می‌کند. وی می‌گوید: این آیه درباره [[حاکمان]] و کسانی است که امور [[مردم]] را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده است.(احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این [[روایت]]، مکحول الازدی العتکی باشد که متوفای ۲۱۰ق است) <ref>ر.ک: الدر المنثور، سیوطی جلال الدین، ج۲، ص۵۷۴؛ تهذیب الکمال، المزی یوسف، تحقیق بشار عواد معروف، ج۲۸، ص۴۸۱.</ref>. [[طبری]] نیز به همین معنا [[حدیثی]] را از یکی دیگر از تابعین، [[زید بن اسلم]] (از تابعین م ۱۳۶ق) نقل می‌کند، وی اولی الامر رابه [[سلاطین]] معنا کرده است. <ref>جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸ و ج۸، ص۴۹۱.</ref>.
# '''صاحبان ولایت شرعیه''': برخی مراد از [[اولی الامر]] را صاحبان دارای [[ولایت]] شرعیه دانسته‌اند. این قول دایره وسیع‌تری را درباره اولی الامر در بر می‌گیرد و آنان را شامل [[حاکمان]]، [[سلاطین]]، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، می‌داند. <ref>روح المعانی، آلوسی محمود، ج۳، ص۹۱ و ج۴، ص۹۶؛ فتح القدیر، شوکانی محمد بن علی، ج۱، ص۴۸۱ و ص۵۵۶.</ref>.
# برخی از اهل سنت مصادیق دیگری همچون [[خلفای راشدین]] و [[قاریان قرآن]] و صاحبان قدرت را نیز در شمار مصادیق اولواالامر نام برده‌اند.<ref>تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۴۹۹-۵۱۱‌؛ فخر الدین رازی، تفسیر کبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۱۶۸.</ref>.
=== نکته ادبی ===
در [[ادبیات عرب]]، گاهی الف و لام به جای ضمیر مضاف الیه می‌نشیند که هنگام معنا باید متوجه آن بود و الا نمی‌توان معنای صحیح عبارت را فهمید.
به عنوان نمونه [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفْسَ عَنِ ٱلْهَوَىٰ}}<ref>«و اما آنکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش پروا کرده و روان خود را از خواهش (ناروا) بازداشته باشد؛ بدون شک بهشت جایگاهش خواهد بود». سوره نازعات، آیه 40.</ref>
در اینجا «الْمَأْوى» به جای «مأواه» آمده است. یعنی در اصل چنین بوده است: {{عربی|فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی مأواه}}، [[بهشت]] جایگاه او است. ضمیر«ه» که مضاف الیه بوده برداشته شده و «ال» بر مضاف (مأوا)، آمده است.
بدون توجه لحاظ این نکته ادبی، معنای عبارت گویا نیست.
در [[آیه اولی الامر]] نیز همین قاعده به کار رفته است. {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه 59.</ref>. [[خدا]] را و فرستاده او را و [[صاحبان امر]] او از میان خودتان را [[اطاعت]] کنید.
در این [[آیه]] «الرسول» به جای «رسوله»: «[[رسول خدا]]» به کار رفته یعنی خدا و رسول خدا را اطاعت کنید. «[[اولی الامر]]» نیز به جای «اولی امره» به کار رفته است یعنی «صاحبان امر خدا»، بدین معنا که از افرادی که از طرف خدا [[فرمان]] [[ولایت]] را در دست دارند،[[ اطاعت]] کنید. در نتیجه قرآن در این آیه امر به اطاعت از مطلق اولی الامر نمی‌کند، {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر خدا و اولی الامر او اطاعت نمایید». سوره نساء، آیه 59.</ref> یعنی «اطیعوا رسوله»، یعنی [[رسول الله]]، و «اولی الامر» یعنی «اولی امره»، کسی که امر [[ولایت]] را از [[خدا]] در دست دارد.
با توجه به این نکته ادبی، از این [[آیه]] نتیجه می‌گیریم که باید کسانی بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} باشند که خدا به آنها [[فرمان]] ولایت داده باشد؛ چراکه [[اولی الامر]] یعنی اولی امره، کسی که صاحب فرمان و ولایت از طرف [[خدای تبارک و تعالی]] است و مصداق آن هم کسی نیست جز [[امامان اهل بیت]]{{عم}} <ref>میرباقری، سید محسن، منادیان توحید (درس امامت در قرآن).</ref>.
=== حکمت عدم تصریح به نام اهل بیت در آیه ===
استناد پیشوایان به «آیه أُوْلِى الْأَمْرِ»، پرسشى را پدید مى آورد که: چرا خداوند، نام‌هاى «أُوْلِى الْأَمْرِ» (امامان) را در قرآن فرو نفرستاد؟
کافی از [[ابوبصیر]] [[نقل]] کرده است که گفت: از [[امام صادق]] {{ع}} درباره سخن [[خدای عزوجل]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> پرسیدم: [[امام]] {{ع}} فرمود: این [[آیه]] درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نازل شده است. به او گفتم: [[مردم]] می‌گویند: چرا نام علی و [[اهل]] بیتش {{عم}} در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] نیامده است؟ امام {{ع}} فرمود: به آنان بگویید: [[نماز]] بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد، امّا [[خداوند]] نامی از این که سه رکعتی باشد یا چهار رکعتی به میان نیاورده است. تا آنکه پیامبر تنها کسی بود که [[کلام]] [[خدای تعالی]] (درباره نماز) را [[تفسیر]] کرد. هم‌چنین [[زکوة]] بر پیامبر {{صل}} نازل شد؛ امّا نامی از نصاب آنکه از هر چهل [[درهم]] یک درهم باید پرداخت شود نیامده است، تا آنکه پیامبر {{صل}} آن را شرح و تفسیر فرمود، و [[حج]] نازل شد، ولی به آنها (خداوند) نفرمود هفت شوط [[طواف]] کنید تا آنکه پیامبر {{صل}} آن را تفسیر کرده و روشن فرمود. و آیه {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} نازل شد و (پیامبر تفسیر فرمود که) درباره [[علی]] و حسن و حسین {{عم}} نازل شده است و پیامبر {{صل}} درباره علی {{ع}} فرمود: هر که من مولای او بودم، پس این علی مولای او است<ref>اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.</ref>.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۵۱؛ [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۷۹-۱۹۰.</ref>.
این پاسخ، بسیار راهگشا و کاربردى است. قرآن، کتاب قانون است و کلّیات شریعت اسلام، در آن آمده است و تفسیر و بیان مصادیق آن، به مفسّر الهى کلامِ حق، یعنى پیامبر {{صل}} واگذار شده است. اوست که «اُولِى الأمر» را معرّفى مى کند و محدوده اختیارات آنان را تعیین مى فرماید.


== دلالت [[آیه]] ==
== دلالت [[آیه]] ==
خط ۷۷: خط ۱۲۳:


=== دلالت بر [[امامت اهل بیت]]{{عم}} ===
=== دلالت بر [[امامت اهل بیت]]{{عم}} ===
در بخش مصداق‌شناسی [[اولوالامر]]، در همین مدخل، [[ ثابت]] خواهیم کرد که بر اساس [[نص]] [[روایات]]، [[امامان اهل بیت]]، مصداق [[واقعی]] اولوالامر و [[معصوم]] از هر گونه [[گناه]]، [[خطا]] و اشتباهی هستند. بدیهی است که پس از روشن شدن مصداق [[آیه]]، با استناد به اطلاق امر اطیعوا در آیه، [[وجوب]] [[اطاعت از امامان]] معصوم، به [[اثبات]] رسیده و [[امامت]] آنها ثابت می‌گردد. از این رو این آیه از جمله آیاتی است که بر امامت [[امامان اهل بیت]]{{عم}} دلالت دارد.
در بخش مصداق‌شناسی [[اولوالامر]]، در همین مدخل، [[ ثابت]] گذشت که بر اساس [[نص]] [[روایات]]، [[امامان اهل بیت]]، مصداق [[واقعی]] اولوالامر و [[معصوم]] از هر گونه [[گناه]]، [[خطا]] و اشتباهی هستند. بدیهی است که پس از روشن شدن مصداق [[آیه]]، با استناد به اطلاق امر اطیعوا، [[وجوب]] [[اطاعت از امامان]] معصوم، به [[اثبات]] رسیده و [[امامت]] آنها ثابت می‌گردد. از این رو این آیه از جمله آیاتی است که بر امامت [[امامان اهل بیت]]{{عم}} دلالت دارد.
 
== تبیین معنا و [[مصداق اولی الامر]] ==
=== معناشناسی ===
{{اصلی|اولو الامر در لغت}}
[[اولو الامر]] از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. کلمه {{عربی|اولوا}} به معنای صاحبان است و واژه «امر» نیز به معنای مختلفی به کار رفته است<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.</ref>، مانند: أمر به معنای امور و [[کارها]]، به معنای دستور ضد [[نهی]]، به معنای فزونی و [[برکت]] و ... اما با بررسی اقوال مشخص می‌شود این واژه تنها می‌تواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد؛ لذا با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای [[اولوالامر]] این معانی را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیء<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۱۶۳؛ [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[اولواالامر (مقاله)| مقاله «اولواالامر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)| دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص۶۶ -۶۹؛ [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص۱۹۰.</ref>.


=== مصداق‌شناسی ===
==[[تفسیر]] اجمالی [[آیه]]==
==== دیدگاه [[امامیه]] ====
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
آیه فوق، جزو [[سوره نساء]]، آیه‌ای [[مدنی]] و بیانگر [[زعامت سیاسی]] و دینیِ [[امت اسلامی]] است. به دنبال آیه قبل:
{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> که [[وظیفه]] [[حاکمان]] را مشخص کرده و از آنان خواسته است [[دادگر]] باشند و [[امانت]] را به اهلش بسپارند. در این آیه وظیفه [[مردم]] را مشخص نموده و از آنان خواسته است [[نظام اسلامی]] را بپذیرند و از [[رهبران الهی]] [[پیروی]] کنند. [[نشانه]] [[ایمان واقعی]] آنان، این است که ضمن [[اطاعت بی‌قید و شرط]] از [[خدا]] و [[رسول]] و [[اولی الأمر]]، هرگاه در مسئله‌ای [[نزاع]] کردند، برای قطع ریشه نزاع، آن را به خدا و رسول ارجاع دهند. گویی [[ایمان به خدا]] و [[قیامت]] پشتوانه اجرایی [[احکام اسلام]] و موجب [[پرهیز]] از [[نافرمانی خدا]] و رسول است. آیه بعد نیز درباره [[انتقاد]] از کسانی است که [[طاغوت]] را به عنوان [[مرجع]] حل نزاع برگزیده و برای حل نزاع به طاغوت مراجعه می‌کنند:
{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ...}}<ref>«آیا به آن کسان ننگریسته‌ای که گمان می‌برند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند» سوره نساء، آیه ۶۰.</ref>.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۲۷.</ref>.


'''[[امامان اهل بیت]]'''
===معنای واژه «آمنوا»===
در عبارت {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} مقصود از [[ایمان]] آوردگان، صرفاً [[مؤمن]] به معنای خاص کلمه، یعنی کسی که افزون بر گفتن [[شهادتین]]، [[احکام اسلام]] را فرا گرفته، به آن [[اعتقاد]] پیدا کرده و به آن عمل کرده نیست، بلکه [[مسلمانی]] که شهادتین گفته و [[اسلام]] را پذیرفته، اما هنوز به آن اعتقاد [[راسخ]] پیدا ننموده و به آن عمل نکرده را نیز شامل می‌شود.
دلیل این مطلب نیز آن است که [[پیروی]] از [[اولی الأمر]] وظیفه‌ای همگانی بوده و به [[مؤمنان]] اختصاص ندارد. [[ابوالفتوح رازی]] (م ۵۵۴ق) می‌نویسد:
بدان که خدای به این [[آیت]] خطاب کرد با مؤمنان و اگرچه جز مؤمنان داخل‌اند در این [[تکلیف]]... برای آنکه همه [[مکلفان]] از مؤمن و [[کافر]] مکلفند به [[طاعت]] خدای و طاعت [[رسول]] و طاعت اولي الأمر<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۰۸.</ref>.
[[استاد جوادی آملی]] می‌نویسد:
[[اطاعت دستور خدا]]، [[پیامبر]] و اولی الأمر [[معصوم]]{{عم}} بر همگان [[واجب]] است؛ لکن چون مؤمنان به آن متعهدند و عمل می‌کنند اینان مخاطب قرارگرفتند<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۰.</ref>.


شیعه با توجه به آنکه مصداق اولی الامر را معصوم می‌داند لذا آن را منحصر در امامان [[اهل‌بیت]] {{عم}} دانسته است. [[آیات]] و روایاتی که بر [[عصمت اهل بیت]] و [[عترت پیامبر]] {{صل}} دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند [[آیه تطهیر]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]] و غیره<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۶۰.</ref>.
===شمول همگانی [[آیه]]===
نکته دیگری که از خطاب {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} استفاده می‌شود آن است که این خطاب، به [[مسلمانان]] عصر [[نزول قرآن]] اختصاص ندارد، بلکه همه مسلمانان را در همه زمان‌ها و مکان‌ها تا [[قیامت]] شامل می‌شود<ref>ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت، ص۸۰.</ref>.
دلیل این مطلب، عمومیت خطابات [[قرآن]] است.
[[فخر رازی]] (م ۶۰۶ق) ذیل آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا...}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید،»... سوره نساء، آیه ۱.</ref> می‌نویسد:
{{عربی|أنا عرفنا بالتواتر من دين محمد{{صل}} أن تلك الخطابات ثابتة في [[حق]] من سيوجد بعد ذلك الي قيام الساعة، فلهذه الدلالة المنفصلة حكمنا بالعموم}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص٣٢٢.</ref>.


علاوه بر اینها در برخی از [[روایات]] اولوالامر به [[ائمه]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} [[تفسیر]] شده است. از جمله کافی از [[ابوبصیر]] [[نقل]] کرده است که گفت: از [[امام صادق]] {{ع}} درباره سخن [[خدای عزوجل]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> پرسیدم: [[امام]] {{ع}} فرمود: این [[آیه]] درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نازل شده است...<ref>اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.</ref>.
ما با [[اخبار]] متواتری که از [[دین]] محمد{{صل}} در [[اختیار]] داریم، می‌دانیم که این خطابات [[قرآن]] شامل همه کسانی که بعدها تا [[قیامت]] خواهند آمد نیز می‌شود. [[حکم]] ما به عمومیت خطابات قرآن، به سبب [[دلایل]] منفصلی است که در اختیار داریم. ذیل [[آیه]] اول [[سوره نساء]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ...}}<ref>«ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، همان که شما را از تنی یگانه آفرید و از (سرشت) او همسرش را پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیار (در جهان) پراکند و از خداوند- که با (سوگند بر نام) او، از هم درخواست می‌کنید- و از (بریدن پیوند) خویشان پروا کنید، بی‌گمان خداوند چشم بر شما دارد» سوره نساء، آیه ۱.</ref> می‎نویسد:
{{عربی|و اما الأصوليون من المفسرين فقد اتفقوا علي أن الخطاب عام لجميع المكلفين و هذا هو الأصح}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۹، ص۴۷۵.</ref>.
مفسرانی که [[گرایش]] اصولی دارند، [[اتفاق نظر]] دارند بر اینکه خطاب در آیه عام است و همه [[مکلفین]] را شامل می‌شود؛ و نظر صحیح‌تر همین است.
[[شیخ طوسی]] (م ۴۶۰ق) ذیل آیه فوق می‌نویسد:
{{عربی|وهذه الآيه متوجهه إلي جميع الناس: مؤمنهم، و كافرهم، لحصول العموم فيها. إلا من ليس بشرائط التكليف من المجانين و الأطفال}}<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۹۸.</ref>.


شرح کامل‌ترین مطلب و معنای واژه «[[اولوالامر]]» در [[حدیثی]] که از [[جابر ابن عبدالله انصاری]] [[نقل]] شده است بیان شده که در آن آمده است: پیامبر {{صل}} [[دوازده امام]] {{ع}} را معنی این واژه معرّفی فرمودند»<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]] ص ۵۱؛ [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۷۹-۱۹۰.</ref>.
آیه به دلیل عام بودن آن همه [[مردم]] اعم از [[مؤمن]] و [[کافر]] را شامل می‌شود.
فقط کسانی از آیه مستثنی هستند که فاقد [[شرایط تکلیف]] باشند، مانند دیوانگان و [[کودکان]].
[[طبرسی]] (م ۵۳۶ق) ذیل آیه یادشده نوشته است:
{{عربی|هذا الخطاب متوجه إلى جميع الناس مؤمنهم و كافرهم إلا من ليس بمكلف من الأطفال و المجانين}}<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۵۴.</ref>.
معنای فوق، در عبارات برخی دیگر از [[مفسران]] نیز آمده است<ref>محی الدین درویش اعراب القرآن و بیانه، ج۲، ص۲۴۳؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۰۸.</ref> و بنای نظر فوق، بر عموم افرادی و اطلاق ازمانی [[آیه]] [[استوار]] است.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۱.</ref>.


'''[[فقهای جامع الشرایط]]'''
===معنای واژه «اطیعوا»===
در جمله {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ}} کلمه أطيعوا از ماده «طَوع» به معنای [[پیروی]] و [[فرمانبرداری]] همراه با [[رغبت]] است<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۵۲۹؛ خلیل بن احمد، العین، ج۲، ص۲۰۹؛ سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۴، ص۲۴۹.</ref>. اطیعوا فعل امر است و بر [[وجوب]] [[اطاعت از خدا]] دلالت دارد<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۰۸؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۶.</ref> و پیروی از [[خدا]]، پیروی از [[کتاب خداوند]] است<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ مقاتل بن سلیمان بلخی، تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۳۸۳؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۰۴؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۱، ص۹.</ref>. به نظر برخی [[مفسران]]، مقصود از [[اطاعت خدا]]، پیروی از شرایعی است که [[خداوند]] از طریق پیامبرش بر ما [[وحی]] کرده است. [[علامه طباطبایی]] می‌نویسد: جای هیچ تریددی نیست که [[خدای تعالی]] از این دستور که [[مردم]] او را [[اطاعت]] کنند منظوری جز این ندارد که ما او را در آنچه از طریق [[پیامبر]] عزیزش به سوی ما وحی کرده اطاعت کنیم<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۸.</ref> و در این صورت آیه دستورهایی که در قالب [[سنت پیامبر]]{{صل}} بیان شده را نیز شامل می‌شود.


برخی از [[مفسران شیعه]] [[امامان معصوم]]{{عم}} را مصداق بارز و روشن [[اولوا الامر]] می‌دانند و در [[عصر غیبت]] [[فقیهان جامع شرایط]] را نیز از مصادیق اولوا الامر می‌شمارند. <ref>صادقی تهرانی، الفرقان، ج‌۵‌، ص‌۱۴۴.</ref>. از منظر ایشان،اولوا الامر بنا بر [[مذهب]] [[ حق]] در [[عصر حضور]]، [[ائمه طاهرین]] هستند امّا نیاز به [[حاکم]] و [[والی]] چیزی نیست که محدود به [[زمان]] خاص باشد و [[لزوم تشکیل حکومت]] و [[ضرورت]] حاکم، همیشگی است، ازاین‌رو ایشان با [[استدلال]] به [[ادله]] فراوان و از جمله [[آیه ۵۹ نساء]] [۳۹][[فقیهان]] دارای شرایط لازم را در عصر غیبت به عنوان اولوا الامر می‌شناسد. <ref>روح الله موسوی خمینی، کتاب‌البیع، ج‌۲، ص۶۲۰‌ و ص۶۲۲‌ و ص۶۳۹‌؛ ولایت فقیه، ص‌۳۱ و ص۸۹‌-‌۹۰.</ref>.
در جمله {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}}، اطیعوا فعل امر است و بر وجوب دلالت دارد و مطلق بودن فعل {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} درباره پیامبر{{صل}} نشان می‌دهد [[اقتدا]] به همه سخنان و [[اعمال]] پیامبر{{صل}} در همه زمان‌ها [[واجب]] است<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۷.</ref>. معنای [[اطاعت از رسول]]، پیروی از شخص [[رسول]]، در [[زمان]] [[حیات]] آن حضرت و پیروی از [[سنت]] رسول<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۱، ص۹۰؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۹؛ برسوی، روح البیان، ج۲، ص۲۲۹.</ref> یا به فرموده [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[پیروی]] از [[سنت]] جامع [[رسول]]، پس از [[درگذشت پیامبر]]{{صل}} است<ref>{{متن حدیث|وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ}} (نهج البلاغه، نامه ۵۳).</ref> و جمله {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}} عطف است بر {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ}}<ref>محی الدین درویش، اعراب القرآن و بیانه، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.


برخی دیگر از مفسران شیعه با همین نگاه وسیع به [[آیه]] گفته‌اند: اگر [[روایات]]، مصداق آن را فقط امامان معصوم{{عم}} شمرده است احتمال می‌رود این تعبیر، نوعی [[حصر]] اضافی باشد؛ یعنی در مقایسه با [[حکام جور]] و [[ستم]] پیشه‌ای که [[حکومت]] را به دست می‌گیرند امامان معصوم سزاوارند و به عبارت دیگر ائمه طاهرین{{عم}} قدر متیقن از آیه هستند؛ ولی [[التزام]] به آن،[[ حکم]] را از دیگران سلب نمی‌کند. البتّه [[اطاعت]] از این گونه افراد، محدود و [[مقید]] به عدم [[معصیت]] حق است. <ref>حسین علی منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۶۴‌-‌۶۹‌.</ref>.
برخی [[مفسران]] معتقدند [[پیروی از رسول خدا]]{{صل}} دارای دو حیثیت است:
#از حیث [[تشریع]] که [[خداوند]] غیر از [[قرآن]]، مطالبی را به آن حضرت [[وحی]] نموده و [[پیامبر]] آن مطالب را در [[تفسیر]] و [[تبیین قرآن]] بیان می‌کند: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>.
#از حیث نظرهای [[درستی]] که پیامبر{{صل}} بیان می‌کند و مرتبط است با [[ولایت]] حضرت در [[حکومت]] و [[قضاوت]] {{متن قرآن|لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ}}<ref>«ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.</ref>. اين همان آرایی است که پیامبر{{صل}} بر اساس [[ظواهر]] [[قوانین]] قضاوت، در میان [[مردم]] به آن [[حکم]] می‌کند. در این بخش است که [[خدا]] به پیامبر دستور می‌دهد با مردم [[مشورت]] کند و خود به [[تنهایی]] تصمیم بگیرد: {{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>؛ پس بر مردم [[واجب]] است که [[رسول خدا]]{{صل}} را در دو جهت [[اطاعت]] کنند؛یکی از جهت احکامی که به وسیله [[وحی]] بیان می‌کند و دیگر احکامی که خودش به عنوان نظر و [[رأی]] صادر می‌نماید<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۸.</ref>.


==== دیدگاه [[اهل سنت]] ====
برخی [[مفسران]] نیز در تبیین این دو حیثیت [[پیامبر]]{{صل}} معتقدند، [[اوامر تشریعی]] پیامبر همان [[احکام الهی]] است که از زبان پیامبر [[ابلاغ]] می‌شود و اطاعت آنها، [[پیروی]] از [[خدا]] به شمار می‌آید و با [[امتثال]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ}} تحقق می‌یابد و [[اوامر]] [[حکومتی]] و ولایی آن حضرت که آنها نیز [[واجب]] می‌باشد، با امتثال {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}} محقق می‌شود. در هر صورت [[مطاع]] بالذات فقط خداست و به دستور وی از [[رسول]] و [[اولی الأمر]] نیز اطاعت می‌شود<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، صص۲۳۸ و ۲۴۲ - ۲۴۳.</ref>؛ مانند آيه {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> که اطلاق [[آیه]] نشان می‌دهد نظر ولایی پیامبر{{صل}} در همه [[امور دینی]] و [[دنیوی]]، بر نظر [[مؤمنان]] مقدم است، چنان‌که اگر امر دائر باشد بین نظر خودش و نظر پیامبر{{صل}}، نظر پیامبر مقدّم است یا اگر پیامبر را خطری [[تهدید]] کرد شخص [[مؤمن]] باید پیامبر را بیش از خودش [[دوست]] بدارد و خود را فدای پیامبر کند<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۲۷۶؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۲۰۲ - ۲۰۳.</ref>.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۲.</ref>.
{{اصلی|اولو الامر از دیدگاه اهل سنت}}
[[مفسران اهل سنت]] درباره مصداق اولی الامر آرای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارت است از: [[امام علی]] {{ع}} و [[اهل بیت]] {{عم}}؛  فرماندهان [[منصوب]]؛ [[عالمان]] و [[فقیهان]]؛ [[اصحاب پیامبر خدا]] {{صل}}؛ امانتداران؛ [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]]؛ [[اهل]] حل و عقد و ...، لکن این نظرات مورد نقد قرار گرفته و از آنجا که از [[آیه]] شرط [[عصمت]] برداشت می‌شود روشن می‌گردد که مراد از [[اولوالامر]] همانی است که [[شیعه]] بیان کرده است یعنی [[اهل بیت]]{{ع}}<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص۹۲ ـ ۹۴؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۵۲-۶۰.</ref>.


'''[[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]]'''
====علل تکرار فعل «اطیعوا» درباره پیامبر{{صل}}====
#برخی گفته‌اند تکرار فعل «اطیعوا» درباره پیامبر{{صل}}، برای آن است که نشان دهد گرچه [[اطاعت خدا]] و رسول هر دو واجب است، لکن [[وجوب اطاعت خدا]] بالذات و [[اطاعت پیامبر]]{{صل}} بالغیر و از جانب [[خداوند]] است<ref>عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۰۹؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۳۵.</ref>.
#کسانی نیز در بیان علت تکرار فعل «اطیعوا» در مورد [[پیامبر]] و [[اولی الأمر]] معتقدند، [[اطاعت از رسول]] و اولی الأمر در [[مقام]] بیان [[احکام الهی]] با [[اطاعت از خدا]] تفاوتی ندارد و همان [[اطاعت]] از خداست. مقصود از [[اطاعت رسول]] و اولی الأمر، در اوامری است که به بُعد ولایی آنان مربوط می‌شود،یعنی آنان از آن جهت که [[ولیّ]] امرند و [[تدبیر امور]] [[مسلمانان]] را بر عهده دارند، [[پیروی]] از آنان در [[اوامر]] ولایی‌شان [[واجب]] است و لفظ اطیعوا درباره پیامبر و اولی الأمر به این اعتبار تکرار شده است<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۸؛ منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه، ج١، ص۴۳۶.</ref>.
#گروهی دیگر بر آنند که تکرار فعل اطیعوا نسبت به [[خدا]] و پیامبر از آن‌رو است که میان خدا و [[رسول]] مباینت و تفاوت وجود دارد، یکی [[خالق]] است و دیگری مخلوق. در حالی که این تفاوت میان رسول و اولی الأمر وجود ندارد و هر دو از یک جنس‌اند؛ لذا برای هر دو یک فعل به کار رفته است<ref>سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸؛ همو، تفسیرالقرآن، ص۱۱۷.</ref>. برخی نیز معتقدند با اینکه [[پیروی از پیامبر]]{{صل}} [[قرین]] پیروی از [[خداوند]] است، با وجود این فعل تکرار شده تا اولاً: اهمیت [[شخصیت پیامبر]] را نشان دهد. ثانیاً: نشان دهد [[وجوب]] پیروی از پیامبر به مباحثی که در [[قرآن]] آمده اختصاص ندارد، بلکه پیروی از دیگر مباحثی که پیامبر بیان می‌کند نیز واجب است<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۹۹؛ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۳.</ref>.
#برخی [[مفسران]] هم گفته‌اند: «تکرار فعل در {{متن قرآن|وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}} اشاره به این است که پیامبر در [[لزوم]] پیرویِ مطلق از ایشان، مستقل است و عدم تکرار فعل در [[اولی الامر]]، بیانگر آن است که در میان اولی الأمر، فرد یا افرادی یافت می‌شوند که اطاعتشان واجب نیست»<ref>قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۷.</ref>. این سخن نادرست است؛ زیرا اولی الأمر به وسیله واو بر رسول عطف شده و چنان‌که گفته‌اند، عطف به معنای تکرار فعل است. [[علاء]] الدین [[بغدادی]] می‌نویسد: {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>علاءالدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref> یعنی {{عربی|وَأَطِيعُوا أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}. علاوه بر این، [[آیه]] [[پیروی]] از [[اولی الأمر]] را همانند [[پیروی از پیامبر]]{{صل}} به صورت مطلق [[واجب]] دانسته است. این امر نشان می‌دهد پیروی از تمام مصادیق اولی الأمر همانند [[پیروی از رسول خدا]]{{صل}} بدون هیچ قید و شرطی واجب است و اگر چنان که ادعا شده، در میان اولی الأمر کسانی بودند که [[اطاعت]] آنان واجب نیست، باید این امر با ذکر قیودی در آیه مشخص می‌شد، در حالی که در آیه مورد نظر پیروی از اولی الأمر به صورت مطلق بیان شده است.
#برخی [[مفسران]] هم معتقدند تکرار فعل «اطیعوا» درباره [[پیامبر]]{{صل}} و عدم تکرار آن درباره اولی الأمر بیانگر آن است که [[رسول]]{{صل}} در [[مطاع]] بودن و داشتن [[حق اطاعت]] مستقل است، اما اولی الأمر از چنین استقلالی برخوردار نیست<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۶۳.</ref>.
در پاسخ به ادعای فوق باید گفت: در آیه مورد نظر برای پیروی از رسول و اولی الأمر یک فعل «اطیعوا» آن هم به صورت مطلق استعمال شده است. این امر بیانگر آن است که رسول و اولی الأمر در بحث اطاعت از هر نظر یکسان می‌باشند و معنا ندارد که یک لفظ در جمله‌ای هم مطلق باشد و هم [[مقید]]، بدین سبب اگر رسول در حق اطاعت مستقل است، اولی الأمر نیز باید این‌گونه باشد، چون آن دو از اطاعت یکسانی برخوردارند و آیه مورد نظر، هیچ تفاوتی را نسبت به یکی از آن دو، برنمی‌تابد. اگر کیفیت مطاع بودن [[رسول خدا]] با اولی الأمر تفاوت داشت باید در آیه به آن اشاره می‌شد، [[حال]] آنکه هیچ اشاره‌ای نشده است.
به جز قول پنجم که به نادرست بودن آن اشاره شد، سایر اقوال با هم تعارضی ندارند؛ لذا می‌توان همه آنها را صحیح و پاسخ‌های [[درستی]] برای یک مسئله دانست.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۴.</ref>.


برخی مقصود از «[[اولی الامر]]» را [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]] می‌دانند. [[زمخشری]] این قول را برگزیده و گفته است: [[خدا]] و [[پیامبر]]{{صل}} از [[حاکمان جور]] بیزارند، بنابراین تنها [[اطاعت]] از حکامی را می‌توان در ردیف [[اطاعت از خدا]] و [[رسول]] قرار داد که [[عدالت پیشه]] بوده و [[حق]] را برگزینند. <ref>زمخشری، محمود بن عمر، کشاف، ج۲، ص۵۲۴.</ref>. [[طبری]] نیز این نظریه را [[اختیار]] کرده است. <ref>طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۵، ص۱۸۰.</ref>.
====علل عدم تکرار فعل «اطیعوا» بین [[رسول]] و [[اولی الأمر]]====
#شماری از [[محققان]] احتمال داده‌اند که تکرار نشدن فعل اطیعوا بین رسول و اولی الأمر اشاره دارد به اینکه [[پیامبر]]{{صل}} دارای دو [[منصب]] است؛ هم دارای منصب [[رسالت]] است که در [[آیه]] با عنوان {{متن قرآن|أَطِيعُوا الرَّسُولَ}} از ایشان یاد شده و هم دارای [[منصب رهبری]] و [[زمامداری]] [[امت اسلامی]] است که [[قرآن]] با عنوان {{متن قرآن|أُولِي الْأَمْرِ}} از آن یاد کرده است؛ بنابراین پیامبر{{صل}} در [[زمان]] خود، علاوه بر منصب رسالت و [[ابلاغ احکام]]، اولی الأمر [[جامعه اسلامی]] نیز به شمار می‌رود. در حالی که [[امام]]، فقط اولی الأمر [[جامعه]] محسوب می‌شود<ref>محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۲۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۴۱.</ref>.
#برخی هم معتقدند علت عدم تکرار فعل اطیعوا برای اولی الأمر آن است که [[اطاعت از اولی الأمر]] همسان [[اطاعت از رسول]] است و به این سبب است که اطاعت از رسول و اولی الأمر در کنار هم و بدون تکرار «اطیعوا» آمده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، ص۲۴۴.</ref>.
#این احتمال نیز وجود دارد که علت عدم تکرار فعل اطیعوا درباره اولی الأمر این باشد که [[اطاعت از پیامبر]] و اولی الأمر یک [[تکلیف]] است که در [[زمان پیامبر]] متعلق به خود ایشان و بعد از پیامبر متعلق به اولی الأمر است. آنچه در جمع‌بندی احتمال‌های فوق می‌توان گفت آن است که [[مفسران]] تفاوت‌های درستی را به عنوان فاصله میان [[خدا]]، رسول و اولی الأمر بیان داشته‌اند، اما در تحلیل آن دچار [[اختلاف]] شده‌اند. به نظر می‌رسد قول دوم با آیه مورد نظر، تناسب بیشتری داشته باشد.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۶.</ref>.


بر این نظریه به [[حدیثی]] از [[امام علی]]{{ع}} نیز [[استدلال]] شده است که فرموده: «بر [[امام]] [[واجب]] است که به [[عدل]] [[حکم]] کند و [[امانت]] دار باشد و هرگاه چنین کند بر [[مسلمانان]] واجب است که از او اطاعت کنند». <ref>قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.</ref>.
===معنای اولی الأمر===
[[خلیل بن احمد]]<ref>ذهبی درباره وی می‌نویسد: پیشوای علم لغت و ادب عربی و پدیدآورنده علم «عروض» خلیل بن احمد فراهیدی، یکی از بزرگان بود. وی از ایوب سختیانی، عاصم احول، عوام بن حوشب و غالب قطان حدیث آموخت و سیبویه، هارون بن موسی نحوی و جمع دیگری، در شمار شاگردان وی قرار دارند. خلیل از شخصیت‌های برجسته در زبان عرب و فردی هوشمند، دین‌دار، پرهیزکار، قانع، متواضع و بزرگوار بود. کتاب «العین» از آثار اوست (شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۴۲۹ – ۴۳۱؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۱۴).</ref> (م۱۷۰ق) می‌نویسد کلمه «اولی - اولو» از نظر معنا مانند«ذو» بوده و فقط برای جمع
استعمال می‌شود<ref>خلیل بن احمد العین، ج۸، ص۳۷۰.</ref>؛ و از لفظ خودش مفردی برای آن وجود ندارد و مفرد آن «ذو» است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۳۷.</ref>.
جوهری (م ۳۹۳ق) می‌نویسد: کلمه «اولی» جمع است و از لفظ آن برایش مفردی وجود ندارد. مفرد آن «ذا» است برای [[مذکر]] و «ذه» برای مؤنث<ref>جوهری، صحاح، ج۶، ص۲۵۴۴.</ref>.
لغت‌شناسان کلمه «[[أمر]]» را به معنای نقیض [[نهی]]<ref>خلیل بن أحمد العین، ج۸، ص۲۹۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶.</ref> (یعنی [[فرمان]] به انجام کار) دانسته و جمع این کلمه را «أوامر» می‌دانند<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۸.</ref>.


'''[[اصحاب رسول خدا]]'''
کلمه «أمر» به معنای حادثه نیز به کار رفته است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۱.</ref>. این واژه و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] نیز به معانی متعددی استعمال شده است؛ از جمله به معنای [[آفرینش]] و ایجاد {{متن قرآن|أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ}}<ref>«به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز می‌پوشاند -که آن را شتابان می‌جوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست؛ بزرگوار است خداوند پروردگار جهانیان» سوره اعراف، آیه ۵۴.</ref><ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۸.</ref> که به [[خداوند]] اختصاص دارد. [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا}}<ref>«آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.</ref> و {{متن قرآن|قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}}<ref>«از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.</ref> نیز بر همین معنا حمل شده است<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۸.</ref>. همه اقوال و [[افعال]] شخص، مانند: {{متن قرآن|وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ}}<ref>«نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۷.</ref> که همه اقوال و افعال او را شامل می‌شود<ref>{{متن قرآن|إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ}} «نزد فرعون و سرکردگان وی؛ آنگاه، آن (سرکرده)‌ها از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون از سر کاردانی نبود» سوره هود، آیه ۹۷؛ حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۸.</ref>، و [[قیامت]]، مانند {{متن قرآن|أَتَى أَمْرُ اللَّهِ}}<ref>«فرمان (عذاب) خداوند در رسید، به شتاب آن را مخواهید، پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (با وی) شریک می‌دارند» سوره نحل، آیه ۱.</ref><ref>{{متن قرآن|أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}} «فرمان (عذاب) خداوند در رسید، به شتاب آن را مخواهید، پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (با وی) شریک می‌دارند» سوره نحل، آیه ۱؛ حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۸.</ref>، دستور و [[فرمان]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ}} «بگو: پروردگارم به دادگری فرمان داده است و در هر نمازگاهی روی خود را (به سوی او) راست گردانید و او را در حالی که دین را برای وی ناب می‌سازید بخوانید؛ چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز می‌گردید» سوره اعراف، آیه ۲۹؛ {{متن قرآن|وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا}} «و چون بر آن شویم که (مردم) شهری را نابود گردانیم به کامروایان آن فرمان می‌دهیم و در آن نافرمانی می‌ورزند پس (آن شهر) سزاوار عذاب می‌گردد، آنگاه یکسره نابودش می‌گردانیم» سوره اسراء، آیه ۱۶؛ حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۹؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۹.</ref>، [[امر تکوینی]] [[خداوند]]<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا}} «خداوند است که هفت آسمان را و از زمین همانند آنها را آفریده است. فرمان (وی) میان آنها فرود می‌آید تا بدانید که خداوند بر هر کاری تواناست و اینکه دانش خداوند فراگیر همه چیز است» سوره طلاق، آیه ۱۲؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۹.</ref>، کار<ref>{{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} «پدیدآور آسمان‌ها و زمین است و چون (انجام) کاری را بخواهد تنها می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}} «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹؛ سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۱، ص۱۱۰.</ref> و [[عذاب]]<ref>{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ}} «(این بود) تا آنگاه که فرمان ما در رسید و (آب از) تنور فرا جوشید گفتیم در آن از هر گونه‌ای دو تا (نر و ماده) بردار و (نیز) خانواده‌ات را- جز آن کس که درباره وی از پیش سخن رفته است- و (نیز) هر کس را که ایمان آورده است و جز اندکی همراه وی ایمان نیاورده بودند» سوره هود، آیه ۴۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۸.</ref>، از دیگر معانی واژه «[[أمر]]» محسوب می‌شود.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۷.</ref>.


برخی معتقدند روایاتی است که دلالت می‌کند [[اولی الامر]] تمام [[اصحاب]] پیامبرند. این قول در عصر [[صحابه]] مطرح نبوده و در بین [[تابعان]] تنها از [[مجاهد]] و ضحاک نقل شده است. <ref>جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۹ و ج۸، ص۵۰۱؛ الجامع الحکام القرآن، قرطبی محمد، ج۵، ص۲۵۹؛ الدر المنثور، سیوطی جلال الدین، ج۴، ص۵۷۵.</ref>.  
===معنای کلمه «أمر» در [[آیه]]===
به [[اعتقاد]] [[پیروان مکتب اهل بیت]]<ref>محمد بن محمد بن نعمان مفید، الافصاح، ص۲۸ – ٣٢؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۵۷؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ ابوالصلاح حلبی تقریب المعارف، ص۱۹۱.</ref>، و جمعی از [[دانشمندان اهل سنت]]<ref>محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ شربینی، السراج المنیر، ج۱، ص۳۶۰؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۱، ص۹۰.</ref>، کلمه «امر» در آیه {{متن قرآن|...أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. به معنای [[امامت]] و [[خلافت]] است. [[دلایل]] این مدعا عبارت است از:
#جمعی از لغت‌شناسان<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۸۹ – ۹۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۱؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۰؛ فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۹ - ۲۱۰.</ref> واژه «اَمر» را به معنای [[فرمان]] و دستور و کلمه [[اولی الأمر]] را به معنای [[پیشوا]] و متولی امور [[جامعه اسلامی]] دانسته‌اند. [[زجاج]]، ابن منظور و [[زبیدی]] نوشته‌اند: {{عربی|و اولي الأمر من المسلمين من يقوم بشأنهم في أمر دينهم و جميع ما أدي إلي صلاحهم}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۷؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، صص۳۰ و ۳۶؛ علاء الدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref> مقصود از [[اولی الأمر]] کسی است که [[مسئولیت]] [[مسلمانان]] را در مسائل [[دینی]] و در هر مسئله دیگری که تأمین کننده مصالح‌شان باشد بر عهده دارد.
#اصطلاح «أولی الأمر» به جز [[آیه]] مورد نظر، یک بار دیگر نیز در [[قرآن کریم]] بیان شده است {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ...}}<ref>«و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref>. گزارش‌های [[مفسران]] حاکی از آن است که اولی الأمر در این آیه به معنای [[امامت]] است، چون مقصود از اولی الأمر در این آیه [[امامان اهل بیت]] پیامبرند؛ و مقصود از [[استنباط]]، استخراج [[احکام]] [[حلال و حرام]] از قرآن کریم است<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۶ – ۲۸۷؛ محمد بن حسن طوسی، تفسیر تبیان، ج۳، ص۲۷۳؛ عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۲۲.</ref>. [[عیاشی]] ذیل آیه فوق نوشته است: {{متن حدیث|عن ابي جعفر{{ع}} في قوله {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ}} قال: هم الأئمة}}. از [[امام رضا]]{{ع}} نقل کرده است که فرمود: {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}، یعنی [[آل محمد]] و هم الذين يستنبطون من القرآن، و يعرفون الحلال والحرام و هم [[حجة الله]] علي خلقه}}<ref>محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۶۰، ح۲۰۶.</ref>. مفسران از [[امام]] محمدباقر{{ع}} نقل کرده‌اند که حضرت [[ولایت الهی]] و استنباط [[علم خداوند]] را [[حق]] [[برگزیدگان]] از [[خاندان]] [[پیامبران]] دانسته‌اند، وگرنه ولایت الهی و [[استنباط احکام]] [[خدا]] به دست افراد [[نادان]] افتاده، موجب گمراهیِ [[مردم]] خواهد شد<ref>صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۱۸، باب ۲۲؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۷۴.</ref>.
#به دلیل [[آیه]] قبل {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> که [[خداوند]] همه [[مردم]]، به ویژه [[حاکمان]] را به [[ادای امانت]] و [[حکم]] کردن بر اساس [[عدالت]]<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۰۸؛ کیاهراسی، احکام القرآن، ج۲، ص۴۷۲؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۵۵۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۵.</ref> فرا خوانده و مصداق کامل این [[امانت]] نیز [[امامت الهی]] است و از [[امام باقر]]{{ع}}، [[امام صادق]]{{ع}} و [[امام رضا]]{{ع}} نقل است که در [[تفسیر]] این آیه فرموده اند: مقصود از امانت‌داران در این آیه ما هستیم، خداوند امر فرموده که هر امامی، آنچه از کتاب و [[علم]] و [[سلاح]] نزد او است به امامِ پس از خود بسپارد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۴۶ – ۲۴۷؛ عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۹، ص۲۴۱.</ref>.
#کلمه «الأمر» در [[روایات پیامبر]]{{صل}}، به ویژه [[حدیث]] {{متن حدیث|الأمر لله يضعه حيث يشاء}}<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۲۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة، ج۱، ص۵۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۳۹.</ref>، ([[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} در [[اختیار]] خداست، خداوند آن را در هر جا که صلاح بداند قرار خواهد داد) و در سخنان [[صحابه]] مانند:{{عربی|بايعنا رسول الله{{صل}} علی السمع و الطاعة... و أن لا [[تنازع]] الأمر اهله}}<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۸، ص۸۸؛ مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۶، ص۱۶.</ref> (با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کردیم که بشنویم و [[اطاعت]] کنیم و در مسئله خلافت با کسانی که [[شایستگی]] آن را دارند به [[نزاع]] نپردازیم) نیز به معنای [[امام]] و [[حاکم]] [[جامعه]] به کار رفته و برخی [[دانشمندان]] کلمه «[[اولی الامر]]» را اصطلاحی [[شرعی]] برای [[امام]] و [[حاکم]] [[جامعه]] بعد از [[پیامبر]] دانسته‌اند<ref>سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج۱، ص۲۲۵ - ۲۲۷.</ref>.
#اینکه [[اولی الأمر]] در ردیف [[رسول]] قرار گرفته و رسول [[پیشوای الهی]] [[جامعه اسلامی]] است، پس باید اولی الأمر نیز چنین باشد. به ویژه که [[پیروی]] از رسول و اولی الأمر با یک فعل امر «اطیعوا» [[واجب]] شده است.
#به دلیل وجود فعل اَمر «اطیعوا» که بر [[وجوب پیروی]] مطلق دلالت دارد و [[پیروی مطلق]] فقط از امام [[معصوم]] لازم است.
# و بدان سبب که کلمه «اَمر» در [[آیه]] به معنای [[فرمان]] است و [[حاکمان]] هستند که به دلیل در [[اختیار]] داشتن [[حکومت]] [[قدرت]] [[امر و نهی]] دارند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۳۹.</ref>.


'''[[فرماندهان سپاه]]'''
===معنای قید «منکم»===
به [[اعتقاد]] [[مفسران]]، قید «منکم» در آیه به این معناست که اولی الأمر فردی برخاسته از میان خود [[مؤمنان]] است، اما مزیت‌هایی دارد که وی را شایسته چنین مقامی کرده است.
بسیاری از [[مفسران اهل سنت]] که [[فقها]] و [[عالمان دین]] یا [[فرماندهان]] سریه‌های [[زمان پیامبر]] یا [[صحابه پیامبر]] یا [[اهل حل و عقد]] و... را مصداق اولی الأمر قرار داده‌اند، به طور نسبی این اصل را پذیرفته‌اند که اولی الأمر باید از افراد برجسته و ممتاز جامعه باشد. نیز، اطلاق پیروی در آیه که لازمه آن به [[اتفاق]] [[دانشمندان امامیه]] و اعتراف شماری از [[دانشمندان اهل سنت]]، [[عصمت]] اولی الأمر می‌باشد، به [[درستی]] گویای آن است که مصادیق (اولی الأمر) باید افرادی ممتاز باشند.


برخی معتقدند مراد از «[[اولی الامر]]»، [[فرماندهان سپاه]] در [[سرایا]] یا همان جنگ‌هایی است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در آنها حضور نداشتند، است، به دلیل اینکه [[پیامبر]]{{صل}}، درباره آنها فرمود: «هر کس، از [[فرماندهان]] من [[اطاعت]] کند مرا اطاعت کرده، و هر کس آنان را [[نافرمانی]] کند مرا نافرمانی کرده است». <ref>طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۵، ص۱۷۸؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.</ref>.
برخی مانند: [[بغوی]] و [[قرطبی]]، تصور کرده‌اند قید «منکم» دلالت دارد که اولی الأمر [[انسانی]]، مانند سایر [[مردم]] است، بدون آنکه امتیازی بر آنان داشته باشد<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۳؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۰؛ عبد القادر آل غازی، بیان المعانی، ج۵، ص۵۷۰.</ref>، این تصور نادرست است. از مردم بودنِ «اولی الأمر»، مانند از مردم بودنِ پیامبر است {{متن قرآن|...رَسُولًا مِنْهُمْ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>، {{متن قرآن|رَسُولًا مِنْكُمْ}}<ref>«چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>، {{متن قرآن|رُسُلٌ مِنْكُمْ}}<ref>«ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان می‌خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می‌دادند؟ می‌گویند: (چرا،) ما بر (زیان) خود گواهی می‌دهیم و زندگانی این جهان آنان را فریفته بود و بر (زیان) خویش گواهی دادند» سوره انعام، آیه ۱۳۰.</ref>. اینکه [[پیامبر]] از [[مردم]] است هرگز به این معنا نیست که فردی در حد سایر مردم است، بلکه به این معناست که فردی برخاسته از میان [[مؤمنان]]، اما [[برتر]] از همه مؤمنان است. اگر [[اولی الأمر]]، در حد خود مؤمنان باشد دلیلی ندارد که اولی الأمر باشد و مردم از [[اوامر]] او [[پیروی]] کنند<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۹۲؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیرالقرآن، ج۸، ص۳۱۳.</ref>. علاوه بر این، چنان‌که در فصل سوم این اثر خواهد آمد، مصادیق اولی الأمر به [[اتفاق]] [[دانشمندان شیعه]] [[امامیه]] و اعتراف شماری از [[مفسران اهل سنت]]، معصوم‌اند، در حالی که انسان‌های معمولی فاقد [[مقام]] عصمت‌اند، بنابراین نمی‌توان اولی الأمر را [[انسانی]] در حد سایر [[انسان‌ها]] به شمار آورد، بلکه او انسانی برتر از همه انسان‌ها، بلکه برتر از همه مؤمنان است.
برخی [[دانشمندان]] معتقدند کلمه «منکم» به وضوح دلالت دارد که باید [[حاکم]] [[مسلمانان]] از خودشان باشد<ref>مغنیه، تفسیر کاشف، ج۲، ص۳۵۸.</ref>.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۴۱.</ref>.


[[سیوطی]] می‌نویسد: این آیه درباره [[عبدالله بن حذافة]] بن قیس نازل شد، هنگامی که [[حضرت رسول]] وی را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. <ref>الدر المنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۷ و ج۸، ص۴۹۷؛ مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح ۳۱۲۴.</ref>.
===معنای [[تنازع]] در [[آیه]]===
در عبارت {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید»... سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> تنازع از ماده نَزَع به معنای کندن<ref>خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۳۵۰.</ref>؛ کشیدن و جذب کردن<ref>خلیل بن احمد، العین، ج۱، صص ۳۵۷ و ۳۵۹؛ حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۹۸.</ref> و به معنای [[اختلاف]] نظر و [[خصومت]] و [[مجادله]] و [[دشمنی]] دو طرف با یکدیگر است. [[خلیل بن احمد فراهیدی]] می‌نویسد: {{عربی|التنازع: المنازعة في الخصومات و نحوها}}<ref>خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۳۵۹.</ref>. ابن منظور می‌نویسد: {{عربی|التنازع: التخاصم. و تنازع القوم: اختصموا}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۳۵۲.</ref>. [[راغب]] می‌نویسد: {{عربی|التنازع والمنازعة: المجاذبة، و يعبر بها عن المخاصمة و المجادلة}}<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۷۹۸.</ref>.
طریحی می‌نویسد: {{عربی|التنازع: التخاصم}}<ref>فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۹۷.</ref>.
[[مفسران]] نیز [[نزاع]] در [[آیه]] مورد نظر را به معنای اختلاف آرا دانسته‌اند. [[بغوی]] می‌نویسد: {{عربی|«فإن تنازعتم» اى: اختلفتم في شيء و التنازع: اختلاف الآراء}}<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۴.</ref>.


«سدی» (از [[تابعین]]) نیز این آیه را درباره [[خالد بن ولید]] که از ناحیه [[پیامبر خدا]]{{صل}} به فرماندهی سپاهی [[منصوب]] شد و با [[عمار یاسر]][[ اختلاف]] پیدا کرد، می‌داند. ابن کثیر می‌گوید: «[[ابن مردویه]] از طریق سدی از [[ابو صالح]] از ابن عباس نیز این شان نزول را نقل کرده است». <ref>الدرالمنثور، سیوطی، ج۲، ص۵۷۳؛ جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.</ref>.
[[فخر رازی]] می‌نویسد:
{{عربی|قوله «فان تنازعتم» قال الزجاج: اختلفتم، و قال كل فريق: القول قولي، و اشتقاق المنازعة من النزع الذي هو الجذب، و المنازعة عبارة عن مجاذبة كل واحد من الخصمين لحجة مصححة لقوله}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹.</ref>.
[[زجاج]] نزاع را به معنای اختلاف دانسته است؛ یعنی اینکه هر گروهی سخن خود را صحیح می‌داند. کلمه [[منازعه]] از نزع که به معنای جذب است مشتق شده و منازعه عبارت است از اینکه هر یک از طرفین نزاع، برای صحیح جلوه دادن سخن خود دلیل ذکر می‌کند.
دیگر مفسران نیز نظرهایی مشابه افراد یاد شده بیان داشته‌اند<ref>ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۶؛ محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴.</ref>.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۴۳.</ref>.


'''[[اجماع امت]] یا [[اجماع اهل حل و عقد]]'''
===مصادیق نزاع کنندگان===
مفسران در اینکه نزاع کنندگان چه کسانی هستند، اختلاف نظر دارند. [[مفسران امامیه]] به اتفاق آرا بر این باورند که نزاع کنندگان، مؤمنانی هستند که در آغاز آیه با تعبیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا}} مخاطب [[خداوند]] قرار گرفته‌اند<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۴؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۸؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ ملا فتح الله کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۲، ص٩٠؛ کاظمی، مسالک الافهام، ج۴، ص۲۴۱؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج۱، ص٢٣١؛ محمد بن علی لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۷؛ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۷؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۴۱.</ref>.
[[علامه طباطبایی]] می‌نویسد:
بدون تردید، [[تنازع]]، تنازع میان خود [[مؤمنان]] است و فرض [[نزاع]] مؤمنان با [[اولی الأمر]]، با [[وجوب پیروی]] مؤمنان از اولی الأمر جایز نیست؛ بلکه نزاع میان خود مؤمنان است، [[خداوند]] آنان را [[ترغیب]] نموده تا [[اتفاق نظر]] داشته باشند و هر تنازعی که روی می‌دهد آن را به [[داوری]] [[خدا]] و [[رسول]] واگذار نمایند<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۳۸۹.</ref>.


برخی معتقدند که مراد از «[[اولی الأمر]]» [[اجماع امت]] یا [[اجماع]] [[اهل حلّ و عقد]] است.
اما [[مفسران اهل سنت]] در این باره به چند دسته تقسیم شده‌اند. [[ظواهر]] عبارات برخی از آنان نشان می‌دهد نزاع را میان مؤمنان می‌دانند<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۴؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۶؛ عبدالحق ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۲، ص۷۱.</ref>. برخی از آنان نزاع را میان خود اولی الأمر دانسته‌اند. برخی از آنان نیز نزاع را میان مؤمنان و اولی الأمر دانسته‌اند<ref>احمد بن علی جصاص، احکام القرآن، ج۳، ص۱۷۷ - ۱۷۸.</ref>.
[[زمخشری]] می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}} {{عربی|فإن اختلفتم انتم و اولوا الأمر منكم في شيء}}<ref>محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۲، ص۸۰؛ نسفی، تفسیر نسفی، ج۱، ص۲۶۰؛ برسوی، روح البیان، ج۲، ص۲۲۸.</ref>.
دو احتمال اخیر، یعنی نزاع میان خود اولی الأمر و نزاع میان اولی الأمر و مؤمنان نظر نادرستی است؛ زیرا خطاب خداوند در آغاز [[آیه]] به مؤمنان و خارج کردن رسول و اولی الأمر از جمع مؤمنان و دستور بی‌قید و شرط به مؤمنان برای [[پیروی]] از خدا و رسول و اولی الأمر به وضوح بیانگر آن است که ضمیر در «تنازعتم» به مؤمنان بازمی‌گردد و مقصود از [[نزاع]]، نزاع [[مؤمنان]] با یکدیگر است؛ و در میان مؤمنان و [[اولی الأمر]] نمی‌توان نزاعی فرض نمود، چون این نزاع با [[وجوب پیروی]] مطلق مؤمنان از اولی الأمر، ناسازگار است<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۰۱.</ref>.
همچنین، نزاع میان خود اولی الأمر نیز با [[واجب]] بودن [[اطاعت از اولی الأمر]]، ناسازگار است؛ زیرا:
#معنا ندارد [[خداوند]] [[اطاعت]] کسانی را بر [[امت]] واجب کند که بین خودشان نزاع دارند، چون در هر نزاعی یکی از طرفین، بر [[باطل]] است. [[خداوند متعال]] چگونه اطاعت کسی را واجب می‌کند که خود بر باطل است؟ در حالی که در این فرض، طرفین نزاع هر دو بر حق‌اند و تصور باطل بودن یکی از طرفین وجود ندارد.
#مضاف بر اینکه اگر نزاع میان اولی الأمر باشد، معنا ندارد که خطاب در {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}} متوجه مؤمنان باشد، بلکه باید می‌فرمود: {{عربی|فإن تنازع اولوا الامر}} نه اینکه بفرمایند {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ}}<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۰۱.</ref>.
#علاوه بر این، طبق [[روایات پیامبر]]{{صل}}، [[مسلمانان]] در هر زمانی یک اولی الأمر بیشتر نمی‌توانند داشته باشند<ref>ر.ک: به بحث عدم تعدد امام در یک زمان.</ref>؛ بنابراین ادعای نزاع میان دو یا چند اولی الأمر، بر خلاف روایات پیامبر{{صل}} و بی‌اساس است.
# [[امامان معصوم]] نیز نزاع را میان مؤمنان دانسته و یادآور شده‌اند که [[دستور خداوند]] به پیرویِ مؤمنان از اولی الأمر با [[اجازه]] دادن نزاع مؤمنان با اولی الأمر ناسازگار است؛ [[کلینی]] از [[امام محمد باقر]]{{ع}} ذیل [[آیه]] نقل کرده است که فرمود: {{متن حدیث|{{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا- فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ كَذَا نَزَلَتْ وَ كَيْفَ يَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَةِ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ يُرَخِّصُ فِي مُنَازَعَتِهِمْ إِنَّمَا قِيلَ ذَلِكَ لِلْمَأْمُورِينَ الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‌}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۶ و ج۸، ص۱۸۴؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵؛ بحرانی، تفسیر برهان، ج۲، صص ۱۰۵، ۱۰۸ و ۱۱۱؛ عبدعلی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۶.</ref>.
مقصود از [[اولی الأمر]] در [[آیه]] فقط ما هستیم؛ پس اگر در موضوعی [[خوف]] [[نزاع]] وجود داشت، مسئله مورد نزاع را به [[خدا]] و [[رسول]] و اولی الأمرتان ارجاع دهید. آیه این‌گونه نازل شده است. چگونه ممکن است [[خداوند]] [[مؤمنان]] را به [[پیروی]] از اولی الأمر دستور دهد و در عین [[حال]] به آنان [[اجازه]] دهد با اولی الأمر به نزاع بپردازند. مخاطب جمله {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ}} مؤمنانی هستند که خداوند در آغاز آیه به آنان امر کرده از خدا و رسول و اولی الأمر پیروی کنند بدین سبب معنا ندارد که مؤمنان اجازه داشته باشند با اولی الأمری که [[وظیفه]] دارند بدون هیچ قید و شرطی از دستورهایش پیروی کنند، به نزاع بپردازند؛ زیرا نزاع با اولی الأمر، به معنای پیروی نکردن از آنهاست. در حالی که خداوند در آغاز آیه، [[پیروی مطلق]] از اولی الأمر را بر همۀ مؤمنان [[واجب]] نموده است: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}.


این دیدگاه نخست توسط [[فخر رازی]] مطرح شده و سپس [[نیشابوری]] و [[شیخ محمد عبده]] نیز آن را برگزیدند. <ref>رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲</ref>.
'''اشکال و پاسخ''': ممکن است برای برخی این تصور پیش آید که [[حدیث]] فوق با [[آیه اولی الأمر]] ناسازگار است. در آیه، فقط خدا و رسول، به عنوان [[مرجع]] حل نزاع معرفی شده‌اند و در حدیث، افزون بر خدا و رسول، اولی الأمر نیز به عنوان مرجع حل نزاع معرفی شده است.
در پاسخ باید توجه داشت ارجاع به اولی الأمر علاوه بر حدیث یادشده، در آیه ۸۳ [[سوره نساء]] نیز آمده است: {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ...}}<ref>«و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref>. برخی [[مفسران]] مانند [[آیت‌الله]] [[جوادی آملی]] در توضیح این مطلب بیان داشته‌اند که [[نزاع]] بر دو گونه است؛ گاهی در مسائل [[کلامی]] است و گاهی در مسائل [[حقوقی]] و [[فقهی]]، اگر نزاع در مسائل کلامی باشد [[مرجع]] حل نزاع فقط [[خدا]] و رسول‌اند؛ اما اگر نزاع در مسائل فقهی باشد، [[اولی الأمر]] هم می‌تواند مرجع حل نزاع باشد. اینکه در [[آیه]] مورد بحث خدا و [[رسول]] به عنوان مرجع حل نزاع معرفی شده‌اند برای این است که ممکن است نزاع [[مردم]] با یکدیگر در تشخیص خود اولی الأمر باشد مرجع حل این نزاع [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]] است. نخستین نزاعی که پس از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[مسلمانان]] روی داد، نزاع در تعیین اولی الأمر و [[اختلاف]] در اصل معنای آن بود<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۹، ص۲۳۹.</ref>.


فخر رازی از اطلاق امر به [[اطاعت]] از «[[اولی الامر]]» [[معصوم]] بودن آنان را نتیجه گرفته است، لکن مصداق آن را مجموع [[امت]] یا بعضی از امت (اهل حلّ و عقد) دانسته است؛ زیرا امر به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از اولی الامر غیر معصوم، مستلزم [[اجتماع]] نقیضین خواهد بود.؛ چراکه اگر اولی الأمر معصوم نباشد چه بسا به [[معصیت]] [[فرمان]] دهد، در آن صورت اطاعت از آنان، هم [[واجب]] است و هم [[حرام]] ؛ از آن جهت که [[اطاعت از اولی الأمر]] به صورت مطلق واجب است، باید از دستور وی اطاعت کرد، و از آن جهت که به معصیت[[ امر]] کرده و انجام معصیت حرام است، نباید از او اطاعت کرد. وی، آن گاه گفته است: [[مصداق اولی الامر]] معصوم یا مجموع امت است یا بعضی از امت، از آنجا که بعضی از امت را با وصف معصوم بودن نمی‌شناسیم، مصداق آن مجموع امت خواهد بود. بر این اساس، وی آن را دلیل [[حجیت اجماع]] دانسته است، گاهی از اجماع امت تعبیر آورده و گاهی از [[اجماع اهل حل و عقد]]. <ref>رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۴.</ref>.
در این نزاع، باید [[مرجع حل اختلاف]] مقبول همه باشد و مرجع بودن متنازع‌فیه، معقول نیست؛ از این رو مرجع حل این نزاع فقط خدا و رسول است.
[[امامان معصوم]] نیز پس از آنکه اولی الأمر بودنشان با [[آیات قرآن]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} ثابت شد، مرجع حل اختلاف در مسائل فقهی و حقوقی قرار می‌گیرند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۹، صص ۲۴۰ و ۲۵۱.</ref>.
علاوه بر مباحث یاد شده، این احتمال نیز وجود دارد که ارجاع مسئله محل نزاع در [[حدیث]] یادشده به اولی الأمر، از باب تبیین و [[تفسیر آیه]] باشد؛ چون در صورتی که [[کتاب خدا]] و سنت پیامبر{{صل}} مرجع حل نزاع باشد، باز هم از مراجعه به اولی الأمر ناگزیریم؛ زیرا قرآن و [[سنت]]، [[قانون]] است و این دو به [[تنهایی]] نمی‌توانند [[حل اختلاف]] کنند، بلکه باید [[حاکم]] و [[داوری]] وجود داشته باشد که بر اساس قرآن و سنت، داوری نموده و به حل نزاع بپردازد و آن [[داور]]، همان [[اولی الأمر]] است که بر [[احکام]] [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]] احاطه کامل دارد. به خصوص که [[خداوند]] در آغاز [[آیه]] مورد نظر [[پیروی]] از اولی الأمر را به صورت مطلق [[واجب]] دانسته است.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۴۴.</ref>.


شیخ محمد عبده نیز مصداق اولی الأمر در این [[آیه]] را [[اهل حل و عقد]] از [[مسلمانان]] دانسته و [[وجوب اطاعت]] از آنان را مشروط به این کرده است که حکمی که آنان بر آن توافق می‌کنند بر خلاف [[حکم خدا]] و [[پیامبر]] نباشد و مورد توافق آنان از مسائل مربوط به [[مصالح عمومی]] باشد، نه مربوط به [[عبادات]] و [[اعتقادات دینی]]، بدین جهت اجماع اهل حل و عقد از [[عصمت]] برخوردار است. <ref>ر.ک: رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲.</ref>.
===معنای واژه «شیء»===
بیشتر [[مفسران]] [[فریقین]]، کلمه «شیء» را در {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}} به معنای مسئله‌ای از مسائل [[دینی]] دانسته‌اند.
#مرحوم [[طبرسی]] (م ۵۳۶ق) می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ...}} {{عربی|معناه فان اختلفتم في شيء من امور دينكم...}}<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ همو، جوامع الجامع، ج۱، ص۲۶۵؛ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۴.</ref>.
#[[طبرانی]] (م ۳۶۰ق) می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}} {{عربی|أي فإن اختلفتم في شيء من الحلال والحرام و الشرايع و الأحكام}}<ref>سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۵۵.</ref>.
#[[زمخشری]] (م ۵۳۸ق) می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ}} {{عربی|فان اختلفتم... في شيء من امور الدين}}<ref>محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴.</ref>.
#[[بغوی]] (م ۵۱۰ق) می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ}} {{عربی|اي اختلفتم في شيء من امر دينكم}}<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۴.</ref>.
#[[ثعلبی]] (م ۴۲۷ق) می‌نویسد: {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ}} {{عربی|اختلفتم «في شيء» من أمر دينكم}}<ref>ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۶.</ref>.
اما به نظر می‌رسد کلمه «شیء» مطلق بوده و معنای آن اعم از مسائل دینی باشد. ممکن است [[نزاع]] در مسائل دینی و [[دنیوی]] باشد<ref>عبد القادر آل غازی، بیان المعانی، ج۵، ص۵۷۰.</ref>. ممکن است نزاع در [[تفسیر قرآن]] و [[سنت]] یا در تشخیص موضوع باشد؛ از این رو به نظر می‌رسد محدودکردن معنای«شیء» در آیه، به خصوص مسائل دینی، وجهی نداشته باشد.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۴۶.</ref>.


'''عالمان [[دیندار]]'''
===محل نزاع و ادعای دلالت آیه بر [[قیاس]]===
نکته دیگری که در این بخش از آیه وجود دارد این است که نزاع در کجاست؟ آیا در جایی است که در آن در [[قرآن]] یا سنت، [[نص]] وجود دارد یا در جایی است که نص وجود ندارد؟
[[ظاهر آیه]] نشان می‌دهد نزاع در جایی است که نص وجود دارد، به طوری که اگر مسئله مورد نزاع بر اساس [[موازین]] مورد نظر قرآن و [[پیامبر]]{{صل}}، به [[قرآن]] و [[سنت]] ارجاع داده شود، [[رفع نزاع]] خواهد شد. سخن [[مفسران شیعه]] و برخی [[مفسران اهل سنت]] نیز بیانگر همین معناست<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ عبد الحق ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج۲، ص۷۱؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۷.</ref>.
اما دسته دیگری از مفسران اهل سنت معتقدند، [[نزاع]] در جایی است که در [[کتاب و سنت]] نصی وجود ندارد و باید [[حکم]] مسئلۀ محل نزاع را از موارد مشابه آنکه دارای [[نص]] می‌باشد به دست آورد. به تعبیر دیگر باید حکم مسئله محل نزاع را از راه [[قیاس]] به دست آورد<ref>سلیمان بن احمد طبرانی، التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۵۵؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۴ – ۱۱۵؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص١٩٢.</ref>.


برخی «[[اولی الأمر]]» را بر [[علمای دین]] تطبیق کرده و به ذیل [[آیه]] مورد بحث [[استدلال]] کرده‌اند که فرمود: «اگر در چیزی [[اختلاف]] کردید آن را به [[خدا]] و [[رسول]] ارجاع دهید».
برخی [[مفسران]] ذیل {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ}} نوشته‌اند:
{{عربی|معني الآيه: فإن تنازعتم في شيء حكمه غير مذكور في الكتاب و السنة فردوا حكمه الي الأحكام المنصوصه في الوقائع المشابهة له، و ذلك هو القياس. قالوا: و لو كان المراد من قوله تعالي {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} [[طلب]] حكمه من [[نصوص]] الكتاب و السنة لكان داخلا تحت قوله {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}} و هو اعادة لعين ما مضي و هو غير جائز}}<ref>قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۹۲.</ref>.
معنای [[آیه]] این است که اگر در چیزی نزاع کردید که حکم آن در کتاب و سنت نیامده، حکم آن را ارجاع دهید به وقایعی که مشابه آن است و از [[احکام]] صریحی برخوردار است و این همان قیاس است. [[دانشمندان]] گفته‌اند: اگر مقصود از سخن [[خداوند]] {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} طلب حکم مسئله محل نزاع از نصوص کتاب و سنت باشد، این معنا داخل در سخن خداوند است که فرمود: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}} و تکرار این قسمت از آیه است و تکرار جایز نیست.
در بررسی سخن فوق باید گفت: برداشت فوق بر خلاف ظهور [[آیه]] است. آیه ظهور دارد که در هر مسئله‌ای که میان [[مؤمنان]] [[نزاع]] روی دهد، [[حکم]] آن در [[کتاب و سنت]] وجود دارد و در آیه هیچ اشاره‌ای به مراجعه به وقایع مشابه که همان [[قیاس]] است، نشده است. بگذریم از اینکه قیاس از یک سو با [[احکام اسلام]] ناسازگار است<ref>ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی، حلیة الأولیاء، ج۳، ص۱۹۷، گفت‌وگوی امام صادق{{ع}} با ابوحنیفه در بحث قیاس.</ref>. از سوی دیگر به معنای [[نقص]] در [[دین]] است؛ زیرا معنای روشن قیاس آن است که در وقایع مختلف، مسائلی وجود دارد که حکم آن در کتاب و سنت نیامده است و باید برای یافتن حکم آن به موارد مشابه [[رجوع]] کرد. در حالی که [[قرآن]] هرگونه نقص را از ساحت دین [[نفی]] نموده و [[دین خدا]] را کامل می‌داند؛ {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}}<ref>{{متن قرآن|... الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا...}} «... امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم»... سوره مائده، آیه ۳.</ref>.


روشن است که غیر از علمای دین، کسی به چگونگی [[استنباط]][[ حکم]] مورد [[نزاع]] از [[کتاب و سنت]] [[آگاه]] نیست. <ref>قرطبی، جامع لأحکام القرآن، ج۵، ص۲۵۰.</ref>.
در مقابل ادعای بالا، قنوجی [[بخاری]] (م ۱۳۰۷ق) ذیل آیه فوق می‌نویسد:
{{عربی|و في الآية دلالة علي بطلان القياس، و علي أنه تعالي قد نص علي الحكم في جميع الوقائع اذ لو بقي بعضها غير مبيّن الحكم لم يكن الدين كاملاً، و اذا حصل النص في جميع الوقائع فالقياس إن كان علي وفق النص كان عبثا، و إن كان على خلافه كان باطلاً}}<ref>صدیق بخاری قنوجی، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج۳، صص ۲۱۰ و ۲۱۲.</ref>.
آیه دلالت دارد بر بطلان قیاس و نشان می‌دهد [[خداوند متعال]] حکم همه واقعه‌ها را به صراحت بیان کرده است؛ زیرا اگر حکم برخی واقعه‌ها بیان نشده باشد، دین خدا کامل نخواهد بود و در صورت ثابت شدن حکم همه واقعه‌ها به وسیله [[نص]]، اگر قیاس موافق نص باشد [[عبث]] است و اگر مخالف [[نص]] باشد، [[باطل]] است؛ اما بخش دوم سخن برخی [[مفسران]] که گفته‌اند: اگر در جمله {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} مقصود این باشد که باید [[حکم]] مسئله محل [[نزاع]] را از [[نصوص قرآن]] و [[سنت]] به دست آوریم، این داخل بخش {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}} بوده و تکرار آن محسوب خواهد شد<ref>قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۹۲.</ref>. درباره این سخن ایشان باید گفت: [[خداوند]] در آغاز [[آیه]] با تعبیر {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} [[پیروی]] از [[خدا]] و [[رسول]] و [[اولی الأمر]] را به طور عام بر همه [[مؤمنان]] [[واجب]] کرده است و سخنی از مسئله محل نزاع، به میان نیامده است و در پایان آیه با تعبیر {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} به یک مسئله خاص اشاره نموده و یادآور می‌شود اگر در مسئله‌ای میان مؤمنان نزاعی روی داد، راه بر طرف کردن نزاع نیز مراجعه به [[قرآن]] و سنت است؛ از این رو صدر آیه عام و ذیل آن خاص است و [[ذکر خاص]] بعد از عام به هیچ روی تکرار محسوب نمی‌شود.
به نظر می‌رسد نزاع در این آیه، یک نزاع [[بدوی]] است که حکم آن در کتاب یا سنت وجود دارد، اما طرفین نزاع از آن [[آگاهی]] ندارند، چنان‌که در اکثر موارد، طرفین نزاع، از حکمی که در قرآن و سنت برای مسئله مورد نزاع خواه به صورت [[برائت]] یا [[اشتغال]] و... وجود دارد، اطلاع کافی ندارند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۴۹.</ref>.


بر این نظریه به آیه ۸۳ [[سوره نساء]] {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}<ref>«و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.</ref> نیز استدلال شده است. <ref>بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۳۵۵.</ref>.
===نحوه مراجعه به قرآن و سنت برای [[رفع نزاع]]===
نکته دیگری که در اینجا وجود دارد آن است که [[ظواهر]] کلمات [[مفسران اهل سنت]] بیانگر آن است که آنان معتقدند باید طرفین نزاع خودشان به طور مستقیم به قرآن و سنت مراجعه نموده و با یافتن حکم مسئله مورد نزاع به نزاع‌شان پایان دهند؛ اما [[غافل]] از اینکه وقتی به دو نفر که در مسئله‌ای نزاع دارند گفته می‌شود برای رفع نزاع به [[قانون]] مراجعه کنید، مقصود این نیست که آنان به کتاب [[قانون]] مراجعه نموده و ماده‌ای از قانون پیدا کنند که مشکلشان را برطرف کند؛ زیرا کتاب قانون به [[تنهایی]] مشکل کسی را حل نکرده و [[رفع نزاع]] نمی‌کند چون هر یک از آنان در کتاب قانون به موادی استناد می‌کنند که [[حق]] او را [[اثبات]] و حق طرف مقابل را [[نفی]] کند یا از قانون، واحد تفسیرهای متعددی ارائه می‌کنند که حق آنان را اثبات و حق طرف مقابل را نفی کند. مقصود از مراجعه به قانون مراجعه به محکمه‌ای است که در آن حاکمی وجود داشته باشد و بر اساس [[تفسیری]] معتبر از قانون، میان طرفین [[نزاع]] [[داوری]] کند. امروز اگر میان [[مؤمنان]] نزاعی روی دهد چه می‌کنند؟ آیا [[قرآن]] و [[سنت پیامبر]] را پیش روی خود نهاده و بر اساس آن رفع نزاع می‌کنند؟! یا به محکمه‌ای مراجعه می‌کنند تا [[قاضی]] آن [[محکمه]] بر اساس کتاب قانون میان‌شان داوری و به نزاع شان پایان دهد؟ یقیناً به قاضی و [[دادگاه]] مراجعه می‌کنند. در [[زمان]] [[نزول آیه]] نیز این‌گونه بوده است. اگر میان مؤمنان نزاعی روی می‌داده، به طور مستقیم به قرآن مراجعه نمی‌کردند، بلکه برای رفع نزاع به [[پیامبر]]{{صل}} مراجعه می‌کردند؛ برای نمونه در وقایعی که [[مفسران اهل سنت]] به عنوان [[شأن نزول آیه]] بیان کرده‌اند؛ مانند واقعه [[عبدالله بن حذافه]] و [[خالد بن ولید]] و... وقتی میانشان نزاع روی داد<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۹۴؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۱، ص۴۲۴؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۶۲۰؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص٣٠١.</ref> یکی نگفت که باید برای رفع نزاع به [[کتاب خدا]] مراجعه کنیم، بلکه نزد پیامبر آمدند که آشنا به کتاب خدا بود تا [[حکم]] مسئله مورد نزاع را از او بپرسند و [[رسول خدا]] نیز با بیان [[حکم الهی]] نزاع‌شان را برطرف نمود.


مطابق این آیه استنباط و [[اجتهاد]] [[عالمان]] [[اسلامی]] در موارد اختلاف، راهگشای [[مسلمانان]] به شمار آمده است.
آری، اگر قرآن و سنت پیامبر به تنهایی [[رافع]] [[نزاع]] بود، نباید میان [[مسلمانان]] نزاعی وجود می‌داشت، در حالی که نزاع‌های فراوانی میان‌شان وجود دارد و [[پیروان]] هر یک از فرقه‌های [[مسلمان]] برای [[اثبات حقانیت]] خود، به آیاتی از [[کتاب خدا]] و روایاتی از [[سنت پیامبر]] استناد کرده‌اند و این استنادها هیچ‌گاه از نزاع‌شان نکاسته است. نتیجه آنکه هر گاه میان [[مؤمنان]] در مسئله‌ای نزاع روی داد، [[وظیفه]] دارند برای [[رفع نزاع]] به [[قرآن]] و سنت پیامبر{{صل}} مراجعه کنند؛ و [[داوری]] که باید بر اساس [[کتاب و سنت]] میانشان داوری نموده و رفع نزاع کند، [[اولی الأمر]] است که از [[اهل بیت پیامبر]] [[عدل]] و [[همتای قرآن]] و [[آگاه]] به رموز و معانی کتاب و سنت است و اینکه [[مفسران امامیه]] «ارجاع مسئله محل نزاع به [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را همانند ارجاع آن به [[پیامبر]] دانسته‌اند»<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>، ممکن است از باب فوق باشد.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۱.</ref>.


'''امانت‌داران ، سلاطین امانت‌دار'''
===معنای«ردّ» به [[خدا]] و [[رسول]]===
در جمله {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} کلمه «ردّ» در لغت به معنای بازگرداندن و مراجعه کردن است<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۴۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳.</ref>، و مقصود از ردّ به خدا در {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ}} مراجعه به کتاب خدا<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۸۴؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ ابن ابی‌حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۷۱.</ref>، و مراد از ردّ به رسول}} در {{متن قرآن|... فَرُدُّوهُ إِلَى... الرَّسُولِ}} مراجعه به خود پیامبر{{صل}} در [[زمان]] [[حیات]] حضرت و مراجعه به سنت پیامبر{{صل}} پس از درگذشت ایشان می‌باشد<ref>ابن ابی‌حاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ شربینی، السراج المنیر، ج۱، ص۳۶۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۶؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، ص۱۸۱؛ محمد بن یوسف ابو حیان، بحر المحیط فی تفسیر، ج۳، ص۲۹۰؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۱، ص۲۲۱؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۲، ص۵۴۲؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۹؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>. امیرالمؤمنین علی{{ع}} ذیل [[آیه]]، از ردّ به [[خدا]] و [[رسول]] معنای روشن‌تری ارائه داده و فرموده‌اند:
{{متن حدیث|فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُتَفَرِّقَةِ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۳۴.</ref>؛
بازگرداندن به خدا، گرفتن محکم کتاب او [[قرآن]] است. بازگرداندن به رسول، گرفتن [[سنت]] جامع او است که پذیرفته همگان است.


برخی معتقدند: [[اولی الامر]] همان افرادی هستند که [[خداوند]] در [[آیه]] قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرموده است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری می‌کنید با دادگری داوری کنید؛ بی‌گمان خداوند به کاری نیک اندرزتان می‌دهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> خداوند به شما دستور می‌دهد امانات را به اهلش بسپارید...».
گفتنی است [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سال‌ها پس از [[درگذشت پیامبر]]{{صل}}، جملات فوق را خطاب به [[مالک اشتر]] نوشته‌اند؛ وگرنه، پر واضح است که اگر [[پیامبر]] حضور داشته باشند تنها راه برای [[رفع نزاع]] مراجعه به خود پیامبر{{صل}} است. کلمه «ردّوا» فعل امر است و شماری از [[مفسران اهل سنت]] به همین دلیل مراجعه به [[کتاب و سنت]] را در صورتی که [[حکم]] مورد نظر در کتاب و سنت وجود داشته باشد، [[واجب]] دانسته‌اند و و در صورتی که وجود نداشته باشد برخی از آنان راه به دست آوردن حکم واقعه مورد [[نزاع]] را [[اجتهاد]]<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۴؛ علاءالدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref> و برخی دیگر راه آن را [[قیاس]] دانسته‌اند<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۸؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۹۲.</ref>.
شماری از [[مفسران شیعه]] به [[پیروی]] از سخنان [[امامان معصوم]]{{عم}} معنای ردّ به رسول را [[توسعه]] داده و مراجعه به [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را نیز، مصداق مراجعه به پیامبر{{صل}} و سنت آن حضرت دانسته‌اند. مرحوم [[شیخ طوسی]] می‌نویسد:
{{عربی|فمعني الرد الي الله هو الى كتابه و الرد الى رسوله هو الرد الى سنته... و الرد الى الأئمة يجري مجري الرد الى الله والرسول و لذلك قال في آية آخرى: {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}}}<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.</ref>.


[[سیوطی]] به نقل از مکحول (م ۱۱۳ق) که از [[تابعین]] بوده است، روایتی را در این زمینه نقل می‌کند. وی می‌گوید: این آیه درباره [[حاکمان]] و کسانی است که امور [[مردم]] را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده است.(احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این [[روایت]]، مکحول الازدی العتکی باشد که متوفای ۲۱۰ق است) <ref>ر.ک: الدر المنثور، سیوطی جلال الدین، ج۲، ص۵۷۴؛ تهذیب الکمال، المزی یوسف، تحقیق بشار عواد معروف، ج۲۸، ص۴۸۱.</ref>. [[طبری]] نیز به همین معنا [[حدیثی]] را از یکی دیگر از تابعین، [[زید بن اسلم]] (از تابعین م ۱۳۶ق) نقل می‌کند، وی اولی الامر رابه [[سلاطین]] معنا کرده است. <ref>جامع البیان، طبری ابن جریر، ج۴، ص۱۴۸ و ج۸، ص۴۹۱.</ref>.
معنای ردّ به [[خدا]] مراجعه به [[کتاب خدا]] و معنای رد به [[رسول]]{{صل}} مراجعه به [[سنت]] رسول است و رد به [[امامان]] به منزله رد به خدا و [[رسول خدا]]{{صل}} است و به همین سبب است که [[خداوند]] در [[آیه]] دیگری فرموده است: «... و اگر آن را به [[پیامبر]] یا پیشوایان‌شان ارجاع دهند، قطعاً از میان آنان کسانی که خبر شناسند آن را درمی‎یافتند» که در این آیه افزون بر ارجاع مسائل به رسول{{صل}}، ارجاع به [[اولی الأمر]] نیز مطرح شده است.
[[فیض کاشانی]] می‌نویسد: {{عربی|و المراجعة الي من أمر بالمراجعة اليه بعده فانها ردّ الیه}}<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>.


'''صاحبان ولایت شرعیه'''
[[سید عبدالله شبر]] می‌نویسد:
{{عربی|و المراجعة الى من أمر بالرجوع اليه بقوله{{صل}}: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}}}<ref>سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۱، ص۱۱۷؛ همو، الجوهر الثمین، ج۲، ص۵۹؛ ملا فتح الله کاش کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۹۰.</ref>. مراجعه به کسانی که پیامبر در [[حدیث متواتر ثقلین]] [[مردم]] را پس از خود به مراجعه به آنان دستور داده است:
من دو شیء گرانبها در میان شما باقی می‌گذارم مادام که به آن دو [[تمسک]] جویید هرگز [[گمراه]] نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم [[اهل]] بیتم و آن دو هرگز ازیکدیگر جدا نمی‌شوند تا در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۳.</ref>.


برخی مراد از [[اولی الامر]] را صاحبان دارای [[ولایت]] شرعیه دانسته‌اند. این قول دایره وسیع‌تری را درباره اولی الامر در بر می‌گیرد و آنان را شامل [[حاکمان]]، [[سلاطین]]، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، می‌داند. <ref>روح المعانی، آلوسی محمود، ج۳، ص۹۱ و ج۴، ص۹۶؛ فتح القدیر، شوکانی محمد بن علی، ج۱، ص۴۸۱ و ص۵۵۶.</ref>.
===[[پیروی]] از خدا، رسول و اولی الأمر شرط [[ایمان واقعی]]===
جمله {{متن قرآن|إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}} بیانگر این [[حقیقت]] است که پیرویِ [[مؤمنان]] از خدا، رسول و اولی الأمر و ارجاع مسائل مورد [[نزاع]]، به خدا و رسول{{صل}}، لازمه [[ایمان به خدا]] و [[روز قیامت]] است؛ یعنی [[حقیقت ایمان]] تحقق نمی‌یابد، مگر به پیروی از خدا و رسول و اولی الأمر و ارجاع مسائل مورد نزاع به خدا و رسول{{صل}}. در نتیجه اگر کسی از این اقدام، خودداری کرد، بهره‌ای از [[ایمان به خدا]] و [[روز قیامت]] نخواهد داشت<ref>محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۲، ص۸۰؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۹؛ صدیق بخاری قنوجی، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج۲، صص ۱۰۱ و ۱۰۳؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۲۴؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۹؛ علاء الدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. برخی [[مفسران]] هم معنای فوق را نپذیرفته و این قسمت از [[آیه]] را حمل بر [[تهدید]] کرده‌اند؛ زیرا به [[عقیده]] آنان، جمله یادشده مقتضی آن است که هر کس از [[خدا]] و [[رسول]] [[پیروی]] نکند [[مؤمن]] نباشد، در حالی که چنین نیست؛ پس باید این قسمت از آیه حمل بر تهدید شود<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹.</ref>.


برخی از اهل سنت مصادیق دیگری همچون [[خلفای راشدین]] و [[قاریان قرآن]] و صاحبان قدرت را نیز در شمار مصادیق اولواالامر نام برده‌اند.<ref>تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۴۹۹-۵۱۱‌؛ فخر الدین رازی، تفسیر کبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۱۶۸.</ref>.
کلمه «ذلک» در جمله {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} را برخی مفسران، اشاره به ردّ مسئله مورد [[نزاع]] به خدا و رسول، دانسته<ref>محمود زمخشری کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۵؛ محمد بن یوسف ابو حیان، بحر المحیط فی تفسیر، ج۳، ص۶۸۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۲، ص۸۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۷.</ref>؛ و برخی دیگر، آن را اشاره به همه مضمون آیه، یعنی [[اطاعت از خدا]] و رسول و [[اولی الأمر]] و ارجاع مسئله مورد نزاع به خدا و رسول، دانسته‌اند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص١٠١؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۰۲؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیرالقرآن، ج۸، ص۳۲۴.</ref>. در هر صورت، پیروی از خدا و رسول و اولی الأمر و ارجاع مسئله محل نزاع به خدا و رسول، بهتر و نافع‌تر است از [[تأویل]] خود افراد، بدون آنکه به خدا و [[رسول]] ارجاع دهند<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۵.</ref>.


=== نکته ادبی ===
برخی [[مفسران]] هم معتقدند کلمه «خیر» و «اَحسَن» در [[آیه]] به معنای اَفعل تفضیلی نیست که [[مؤمنان]] [[اختیار]] داشته باشند [[اطاعت]] یا [[مخالفت]] کنند، اما اطاعت برای‌شان بهتر باشد بلکه به معنای افعل تعیینی است؛ زیرا به [[شهادت]] [[سیاق]] این آیه و [[آیات]] دیگر، مانند آیات۵۱ و ۵۲ [[سوره نور]] و آیات۶۶ و ۶۷ [[سوره احزاب]] و نیز به [[حکم عقل]]، اطاعت بیان شده در آیه و نیز در صورت [[نزاع]]، [[رجوع]] یادشده، [[واجب]] تعیینی است، وگرنه با [[مؤمن]] بودن مخاطبان آیه، سازگار نیست<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، ص۲۴۰.</ref>.
در [[ادبیات عرب]]، گاهی الف و لام به جای ضمیر مضاف الیه می‌نشیند که هنگام معنا باید متوجه آن بود و الا نمی‌توان معنای صحیح عبارت را فهمید.
«[[تأویل]]» از ماده «أوْل» به معنای بازگشت و رجوع کردن است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۳۲؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. مفسران هم این کلمه را به معنای بازگشت و رجوع کردن<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> یا به [[هدف]] نهایی رساندن هر کار یا سخن، دانسته‌اند<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۳۷.</ref>. برخی هم این کلمه را به معنای سرانجام و [[عاقبت]] هر شیء دانسته‌اند<ref>محمود زمخشری کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹.</ref>. معنای آیه این‌گونه می‌شود که سرانجام [[اطاعت از خدا]] و رسول و [[اولی الأمر]] و بازگرداندن مسائل مورد نزاع به [[خدا]] و رسول، برای شما بهتر و نیکوتر است.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۵.</ref>.


به عنوان نمونه [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفْسَ عَنِ ٱلْهَوَىٰ}}<ref>«و اما آنکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش پروا کرده و روان خود را از خواهش (ناروا) بازداشته باشد؛ بدون شک بهشت جایگاهش خواهد بود». سوره نازعات، آیه 40.</ref>
== منابع ==
 
{{منابع}}
در اینجا «الْمَأْوى» به جای «مأواه» آمده است. یعنی در اصل چنین بوده است: {{عربی|فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی مأواه}}، [[بهشت]] جایگاه او است. ضمیر«ه» که مضاف الیه بوده برداشته شده و «ال» بر مضاف (مأوا)، آمده است.
# [[پرونده:IM010753.jpg|22px]] [[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|'''آیه اولی الامر''']]
 
{{پایان منابع}}
بدون توجه لحاظ این نکته ادبی، معنای عبارت گویا نیست.
 
در [[آیه اولی الامر]] نیز همین قاعده به کار رفته است. {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه 59.</ref>. [[خدا]] را و فرستاده او را و [[صاحبان امر]] او از میان خودتان را [[اطاعت]] کنید.
 
در این [[آیه]] «الرسول» به جای «رسوله»: «[[رسول خدا]]» به کار رفته یعنی خدا و رسول خدا را اطاعت کنید. «[[اولی الامر]]» نیز به جای «اولی امره» به کار رفته است یعنی «صاحبان امر خدا»، بدین معنا که از افرادی که از طرف خدا [[فرمان]] [[ولایت]] را در دست دارند،[[ اطاعت]] کنید. در نتیجه قرآن در این آیه امر به اطاعت از مطلق اولی الامر نمی‌کند، {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر خدا و اولی الامر او اطاعت نمایید». سوره نساء، آیه 59.</ref> یعنی «اطیعوا رسوله»، یعنی [[رسول الله]]، و «اولی الامر» یعنی «اولی امره»، کسی که امر [[ولایت]] را از [[خدا]] در دست دارد.
 
با توجه به این نکته ادبی، از این [[آیه]] نتیجه می‌گیریم که باید کسانی بعد از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} باشند که خدا به آنها [[فرمان]] ولایت داده باشد؛ چراکه [[اولی الامر]] یعنی اولی امره، کسی که صاحب فرمان و ولایت از طرف [[خدای تبارک و تعالی]] است و مصداق آن هم کسی نیست جز [[امامان اهل بیت]]{{عم}} <ref>میرباقری، سید محسن، منادیان توحید (درس امامت در قرآن).</ref>.
 
=== حکمت عدم تصریح به نام اهل بیت در آیه اطاعت ===
استناد پیشوایان به «آیه أُوْلِى الْأَمْرِ»، پرسشى را پدید مى آورد که: چرا خداوند، نام‌هاى «أُوْلِى الْأَمْرِ» (امامان) را در قرآن فرو نفرستاد؟
 
کافی از [[ابوبصیر]] [[نقل]] کرده است که گفت: از [[امام صادق]] {{ع}} درباره سخن [[خدای عزوجل]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> پرسیدم: [[امام]] {{ع}} فرمود: این [[آیه]] درباره [[علی بن ابی طالب]] و [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} نازل شده است. به او گفتم: [[مردم]] می‌گویند: چرا نام علی و [[اهل]] بیتش {{عم}} در [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] نیامده است؟ امام {{ع}} فرمود: به آنان بگویید: [[نماز]] بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد، امّا [[خداوند]] نامی از این که سه رکعتی باشد یا چهار رکعتی به میان نیاورده است. تا آنکه پیامبر تنها کسی بود که [[کلام]] [[خدای تعالی]] (درباره نماز) را [[تفسیر]] کرد. هم‌چنین [[زکوة]] بر پیامبر {{صل}} نازل شد؛ امّا نامی از نصاب آنکه از هر چهل [[درهم]] یک درهم باید پرداخت شود نیامده است، تا آنکه پیامبر {{صل}} آن را شرح و تفسیر فرمود، و [[حج]] نازل شد، ولی به آنها (خداوند) نفرمود هفت شوط [[طواف]] کنید تا آنکه پیامبر {{صل}} آن را تفسیر کرده و روشن فرمود. و آیه {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} نازل شد و (پیامبر تفسیر فرمود که) درباره [[علی]] و حسن و حسین {{عم}} نازل شده است و پیامبر {{صل}} درباره علی {{ع}} فرمود: هر که من مولای او بودم، پس این علی مولای او است<ref>اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.</ref>.
 
این پاسخ، بسیار راهگشا و کاربردى است. قرآن، کتاب قانون است و کلّیات شریعت اسلام، در آن آمده است و تفسیر و بیان مصادیق آن، به مفسّر الهى کلامِ حق، یعنى پیامبر {{صل}} واگذار شده است. اوست که «اُولِى الأمر» را معرّفى مى کند و محدوده اختیارات آنان را تعیین مى فرماید.


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۷۳٬۳۶۴

ویرایش