خلافت الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۱٬۷۶۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۳ دسامبر ۲۰۲۴
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{مدخل مرتبط
{{اعتقادات شیعه}}
| موضوع مرتبط = خلافت
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل =  
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[خلافت الهی در لغت]] - [[خلافت الهی در قرآن]] - [[خلافت الهی در حدیث]] - [[خلافت الهی در معارف مهدویت]] - [[خلافت الهی در فقه سیاسی]] - [[خلافت الهی در معارف دعا و زیارات]] - [[خلافت الهی در معارف و سیره حسینی]] - [[خلافت الهی در معارف و سیره سجادی]] - [[خلافت الهی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خلافت الهی در قرآن]] | [[خلافت الهی در حدیث]] | [[خلافت الهی در کلام اسلامی]] | [[خلافت الهی در گفتگوهای بین‌المذاهب]] | [[خلافت الهی در فلسفه اسلامی]] | [[خلافت الهی در معارف مهدوی]]| [[خلافت الهی در عرفان اسلامی]] | [[خلیفه بودن معصوم]] | [[مقام خلافت الهی]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[خلافت الهی (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==واژه‌شناسی لغوی==
'''[[خلافت]]''' به معنای [[جانشینی]] است و خلیفه یعنی کسی که جای شخص دیگر می‌نشیند و به نوعی حاکم است. [[خلافت]] در واقع منصب الهی است و [[خلیفه]] باید از جانب [[خدا]] [[انتخاب]] شود. علاوه بر این، ممکن است لفظ خلیفه منصرف به کسی باشد که [[رسول خدا]] {{صل}} او را برای [[خلافت]] تعیین کرده باشد.
* [[خلافت]] "به کسر خاء" به معنای [[نیابت]] از غیر است، به جهت [[غیبت]] منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب [[شرافت]] بخشیدن به [[نایب]]<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه [[خلیفه]] در [[قرآن کریم]] به معنای [[جانشین]] [[خداوند]] بر روی [[زمین]] آمده است و این [[خلافت]] تمام نمی‌شود، جز اینکه [[خلیفه]] در همه [[شئون]] وجودی و آثار و [[احکام]] و [[تدابیر]]، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی "خلافت الهی" مقصود است و آنچه به [[امامت]] و [[رهبری]] مربوط می‌شود، در [[جایگاه]] خود آمده است. در اینجا از واژه "[[خلف]]"، "ورث" و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی [[آیات]] با توجّه به [[شأن نزول]] و [[روایات]] مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>.


===مفهوم لغوی [[خلیفه]]===
دلایل مختلف عقلی و نقلی مبنی بر ضرورت خلافت الهی بیان شده است و راز خلافت، [[آگاهی]] به همه اسماء، حقایق و معارف و برخورداری از [[علم لدنی]] است. خلافت الهی دارای جایگاه و شؤون بلندی است که برخی از آنها عبارت است از: کامل‌ترین جلوه الهی؛ محوریت خلیفه الهی در نظام آفرینش؛ معلمی فرشتگان؛ خداگونه بودن خلیفه الهی؛ افضلیت خلیفه الهی؛ حامل امانت الهی؛ برخورداری از [[مقام کرامت]]؛ برخورداری از [[مقام امامت]].
*[[خلیفه]] بر وزن فعیله است و حرف "تا" در آن برای [[مبالغه]] و جمع آن خلائف و [[خلفاء]] می‌باشد. [[خلیفه]] و [[خلافت]] از ریشه [[خلف]] (پشت سر) به معنای [[جانشینی]] است.
*[[ابن ‌منظور]] ذیل واژه [[خلف]] می‌گوید: "{{عربی|خَلَفَه يَخْلُفُه}} یعنی [[جانشین]] شد. {{عربی|خَلَفَ فلان فلاناً}} یعنی فلانی [[جانشین]] فلانی شد. {{عربی|اسْتَخْلَفَهُ}} یعنی او را [[جانشین]] خود قرار داد. {{عربی|الخَلِيفةُ: الذي يُسْتخْلَفُ ممن قبله، و الجمع خَلَائِف}} کسی که به جای شخص پیش از خود مینشیند و جمع کلمه [[خلیفه]]، خلائف است. {{عربی|الخِلَافة}} به معنای [[پادشاهی]] می‌باشد"<ref>محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۹۹.</ref>.
*[[راغب اصفهانی]] می‌نویسد: [[خلافت]] به معنای [[نیابت]] و [[جانشینی]] از دیگری وضع گردیده است که این [[جانشینی]] یا به علت [[غایب]] بودن شخص یا [[مرگ]] وی و یا [[ناتوانی]] او و یا برای [[احترام]] و [[شرافت]] [[جانشین]] می‌باشد<ref>{{عربی|الْخِلَافَةُ: النّيابة عن الغير إمّا لغيبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشريف المستخلف}}؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۹۴.</ref> و جمله {{عربی|إستخلف الله عباده في الأرض}} به معنای اخیر می‌باشد که [[خداوند]] اولیای خویش را در [[زمین]] [[خلافت]] و نمایندگی می‌دهد.
*هم‌چنین در کتاب العین بیان گردیده است که: [[خلیفه]] کسی است که به جای شخص پیش از خودش می‌نشیند و جای او را می‌گیرد. [[جن]] [[ریاست]] و عمارت [[دنیا]] را دارا بود، پس [[حق تعالی]] [[آدم]] و ذریه‌اش را [[جانشین]] وی قرار داد و قول [[حق تعالی]] این است که همانا من در [[زمین]] [[خلیفه]] قرار دادم.<ref>{{عربی|الخَلِيفَةُ: من استخلف مكان من قبله، و يقوم مقامه، و الجن كانت عمار الدنيا فجعل الله آدم و ذريته خليفة منهم، يعمرونها، و ذلك قوله- عز اسمه-:}} {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}} {{عربی|و قال تعالى:}} {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ}} {{عربی|أي: مستخلفين في الأرض}}}؛ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص۲۶۷.</ref>.  
*نیز در مقایس اللغة در این زمینه وارد شده است که: [[خلافت]] بدین جهت [[خلافت]] و [[جانشینی]] نامیده شده است که دومی بعد از اولی می‌آید و جانشینش می‌گردد و می‌گوید: "نشستم [[جانشین]] فلانی یعنی بعد از او"<ref>{{عربی|الخِلِّيفَى: الخلافة، و إنَّما سُمِّيت خلافةً لأنَّ الثَّانى يَجى‏ءُ بَعد الأوّلِ قائماً مقامَه. و تقول: قعدتُ خِلافَ فُلانٍ، أى بَعْده}}؛ابوالحسن احمد بن فارس زکریا، مقایس اللغة، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.
*در مجمع البحرین از قول [[ابن اثیر]] بیان شده است که: [[خلیفه]] کسی است که [[مقام]] کسی را که رفته برمی‌گزیند و [[جانشین]] وی می‌شود و مکان او را پر می‌کند<ref>{{عربی|قال ابن الأَثير: الخَلِيفةُ مَن يقوم مَقام الذاهب و يَسُدُّ مَسَدَّه}}؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۵۵.</ref>.
*در قاموس [[قرآن]] نیز آمده است: "[[خلیفه]] به معنای [[نائب]] و [[جانشین]] می‌باشد"<ref>سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج۱، ص۲۸۶.</ref>.
*[[آیت‌الله]] [[جوادی آملی]] هم در این باره می‌فرمایند: "[[خلیفه]]، فعیله به معنای فاعل است نه به معنای مفعول، [[جانشینی]] سابق، نه کسی که ملحوق به دیگری است و پس از او بر جای وی مینشیند گرچه برخی چنین پنداری را ارائه کرده‌اند"<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۲۸.</ref>.
*در غیاث اللغات [[خلافت]] به معنای به جای کسی و بعد از وی بودن، تعبیر شده است<ref>غیاث‌الدین محمد رامپوری، غیاث اللغات، ص۳۳۹.</ref>.
*دهخدا نیز در لغت نامه خود آورده است: "[[خلافت]] مصدر "[[خلف]]" و به معنای [[جانشین]] بیان شده است"<ref>علی‌اکبر دهخدا، لغتنامه دهخدا، ج۱۸، ص۷۳۰.</ref>.
*مرحوم [[طالقانی]] در کتاب تفسیرش آورده: "[[خلیفه]]، از [[خلف]]، کسی که جای دیگری بنشیند و [[قائم مقام]] او باشد و کار او را سامان بخشد، تاء برای [[مبالغه]] است"<ref>محمود طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۱۲.</ref>.
*در [[فرهنگ]] [[فارسی]] هم [[خلیفه]] دارای معنای متعددی می‌باشد که از جمله برای [[خلیفه]] معانی [[جانشین]]، [[ولی‌عهد]]، شاه، شاهنشاه و غیره ذکر شده است<ref>جبران مسعود، الرائد، ترجمه: رضا انزابی‌نژاد، ج۱، ص۷۵۷.</ref>.
*بنابر آن‌چه تاکنون بیان شد، "[[خلیفه]]" یعنی کسی که جای شخص دیگر می‌نشیند و شخص [[جانشین]] در [[حکم]] کسی است که [[جانشینی]] او را بر عهده گرفته است و باید همه [[شئون]] و کارهایی که بر عهده یک [[جانشین]] می‌باشد را نیز تقبل نماید<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۲۰-۲۳.</ref>


===مفهوم اصطلاحی [[خلیفه]]===
== معناشناسی ==
*[[خلیفه]] در اصطلاح به معنای [[حاکم]] است، بنابراین منظور از [[خلافت]] [[آدم]]، [[حاکمیت]] او در روی [[زمین]] است، هم‌چنانکه در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم» سوره ص، آیه ۲۶.</ref> آمده است<ref>یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>.
=== معنای لغوی ===
*[[خلیفه]] کسی است که همواره [[قیام]] به [[خلافت]] و نمایندگی از [[آفریدگار]] بر [[جامعه بشر]] خصوصاً و بر [[جامعه]] ممکنات عموما بنماید و این از [[مناصب]] عالیه و [[بهترین]] [[موهبت‌های الهی]] است که بر [[جامعه]] ممکنات ارزانی داشته و لازم وجود [[بشر]] و [[نظام]] [[تکلیف]] وجود [[خلیفه]] است<ref>محمد حسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۹۹.</ref>.
{{اصلی|خلافت الهی در لغت}}
*[[خلیفة‌الله]] در اصطلاح [[اسلامی]] به این معنا آمده است که [[خدا]] کسی را از میان [[مردم]] به عنوان [[حاکم]] و [[امام]] [[انتخاب]] می‌کند؛ و نیز [[خلافت]] در اصطلاح [[شرع اسلام]] عبارت است از [[امامت]]، [[پیشوایی]]، [[حکومت]]، [[ریاست]] و گستره عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}}.
[[خلیفه]] و [[خلافت]] از ریشه [[خلف]] (پشت سر) به معنای [[جانشینی]] است. ابن ‌منظور ذیل واژه [[خلف]] می‌گوید: "{{عربی|خَلَفَه يَخْلُفُه}} یعنی [[جانشین]] شد. {{عربی|خَلَفَ فلان فلاناً}} یعنی فلانی [[جانشین]] فلانی شد...<ref>محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۹۹.</ref>. [[راغب اصفهانی]] می‌نویسد: [[خلافت]] به معنای [[نیابت]] و جانشینی از دیگری وضع گردیده است که این [[جانشینی]] یا به علت [[غایب]] بودن شخص یا [[مرگ]] وی و یا [[ناتوانی]] او و یا برای [[احترام]] و [[شرافت]] [[جانشین]] است<ref>{{عربی|الْخِلَافَةُ: النّيابة عن الغير إمّا لغيبة المنوب عنه، و إمّا لموته، و إمّا لعجزه، و إمّا لتشريف المستخلف}}؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۹۴.</ref>. در مجموع خلیفه یعنی کسی که جای شخص دیگر می‌نشیند و شخص جانشین در [[حکم]] کسی است که جانشینی او را بر عهده گرفته است و باید همه [[شئون]] و کارهایی که بر عهده یک جانشین است را نیز تقبل نماید<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص ۲۰-۲۳؛ [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص ۴۹؛ [[حسین مستوفی|مستوفی]] و [[حسین شهسواری|شهسواری]]، [[خلافت و ولایت (مقاله)| مقاله «خلافت و ولایت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۵]]، ص۱۸۲ ـ ۱۹۴.</ref>.
*[[ابن‌خلدون]] در تعریف [[خلافت]] می‌گوید: "[[خلافت]] عبارت است از وادار کردن تمامی [[مردم]] بر مقتضای نظر [[شرعی]] در [[مصالح]] [[اخروی]] و [[دنیوی]]، زیرا در نظر [[شارع]] تمامی [[مصالح دنیوی]] در راستای [[مصالح]] [[اخروی]] معتبر است پس در [[حقیقت]] [[خلافت]] عبارت است از [[جانشین]] شدن از طرف صاحب [[شریعت]] برای حراست و [[پاسداری از دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]"<ref>{{عربی|الخلافة هي حمل الكافة علی مقتضي - النظر الشرعي في مصالحهم الأخروية و الدنيوية الراجعة اليها اذ احول الدنيا ترجع كلها عند الشارع الی اعتبارها مصالح الأخرة فهي في الحقيقة خلافة عن صاحب لشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، مقدمه ابن‌خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۱، ص۲۱۱.</ref>؛
*[[یوسف ایبش]] هم در کتاب خویش به [[نقل]] از ماوردی در تعریف [[خلافت]] می‌گوید:آن عبارت است از [[جانشین]] شدن از طرف [[پیامبر]]{{صل}} برای [[پاسداری]] [[دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]<ref>{{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين و سياسة الدنيا و عقدها لمن يقوم بها في الأمة واجب بالإجماع}}؛ یوسف ایبش، الخلافة و شروط الزعامة عند اهل سنت و الجماعة، ص۲۳.</ref>.  
*بعضی از نویسندگان [[خلافت الهی]] را مرادف با [[مقام ولایت]] امری می‌دانند.
*[[سعید العذاری]] می‌گوید:"معنی [[خلیفه]] مرادف با اولی الامری می‌باشد و معنای [[خلافت]] مرادف [[ولایت]] و [[پادشاهی]] کردن است"<ref>{{عربی|يكون معني الخليفة مرادفاً لولي الأمر و معنی الخلافة مرادفاً للولاية والإمرة}}؛ العذاری، سید سعید، تولی الأمام، مترجم: سید شهاب‌الدین حسینی، ص۲۶.</ref>.
*هم‌چنین قلقشندی می‌گوید:"[[خلافت]] در عرف عام اطلاق می‌شود بر [[سرپرستی]] و [[زعامت]] بزرگ که عبارت باشد از [[ولایت]] عمومی بر همه [[امت]] و [[قیام]] به امور [[امت]]..."<ref>{{عربی|الخلافة اطلقت في العرف العام علی الزعامة العظمی و هي الولاية العامة علی كافة الامة والقيام بأمورها و...}}؛ احمد بن عبدالله قلقشندی، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ص۵.</ref>.  
*در کتاب اقرب الموارد [[خلافت]] را چنین معنا کرده‌اند: در اصطلاح [[شرع]]، [[خلیفه]] به معنای امامی است که بعد از [[امام]] دیگر می‌آید و [[جانشین]] او می‌گردد<ref>{{عربی| الخلافة الأمارة و النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه او موته او بعجره او تشريف المستخلف و في الشرع الامامة}}؛ سعید الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، ج۱، ص۲۹۵.</ref>.
*از معنای اصطلاحی [[خلیفه]] و [[خلافت]] فهمیده می‌شود که [[خلافت]] در واقع [[منصب الهی]] است و [[خلیفه]] باید از جانب [[خدا]] [[انتخاب]] شود. علاوه بر این، ممکن است لفظ خلیفه منصرف به کسی که [[رسول خدا]]{{صل}} او را برای [[خلافت]] [[تعیین]] کرده باشد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} لفظ خلیفه را در معنای [[نیابت]] و [[جانشینی]] از طرف خود بکار برده است و این [[لقب]] بزرگ [[جانشینی]] را به [[وصی]] و باب [[شهر]] علمش، [[امام علی]]{{ع}} بخشید. تمام [[اصحاب]] برجسته، اتفاق دارند که [[پیامبر]]{{صل}} بدون [[تعیین خلیفه]] از [[دنیا]] نرفته است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۲۳-۲۵.</ref>


==اجزاء [[خلافت]]==
=== معنای اصطلاحی ===
*[[مفسران]] [[قرآن کریم]] در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>، درباره [[خلافت]] و [[جانشینی]] [[انسان]] بحث‌های مشروحی ارائه داده‌اند و به [[فضیلت]] [[انسان]] نسبت به دیگر موجودات هستی و به عبارتی [[اشرف مخلوقات]] بودن [[انسان]] اشاره کرده‌اند. این [[آیه]] [[جایگاه]] [[انسان]] را در [[نظام آفرینش]] و [[ارزش]] و رتبه او را بیان می‌کند.
«[[خلیفه]]» در اصطلاح به معنای [[حاکم]] است، بنابراین منظور از [[خلافت]] [[آدم]]، [[حاکمیت]] او در روی [[زمین]] است، هم‌چنانکه در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم» سوره ص، آیه ۲۶.</ref> آمده است<ref>یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج۱، ص۱۲۲.</ref>.
*آنان می‌گویند: "[[خلیفه]]" در سخن [[خدای متعال]]: {{متن قرآن|قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}} به معنای [[جانشین]] است؛ یعنی کسی که در [[مقام]] دیگری باشد. در این [[آیه]]، موضوع [[خلافت]] مطرح، ولی درباره "مستخلفٌ عنه" [[سکوت]] شده است. به موجب این مسئله [[مفسران]] و [[صاحب نظران]]، در این موضوع با هم [[اختلاف]] نموده و دیدگاه‌های گوناگونی را در این باب بیان کرده‌اند؛ این [[آیه]] به نوعی از [[آیات]] مشکل و [[متشابه]] [[قرآن]] به شمار می‌رود.
*اجزاء [[خلافت]] شامل مستخلِف - که [[خداوند سبحان]] است ([[خلیفه]] گرداننده)، مستخلف - که انسان‌های روی [[زمین]] هستند ([[خلیفه]] شده)، مستخلَف علیه - (آن‌چه [[خلافت]] بر آن صورت گرفته است) که شامل [[انسان]]، [[جامعه]] و [[زمین]] ([[طبیعت]]) می‌باشد<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۲.</ref>
===[[خلیفه]] (مستخلَف)===
*در [[تعیین]] مصداق [[خلیفه]] چه کسی است و [[خلیفه الهی]] در [[زمین]] کیست؟ آیا این [[مقام]] به شخص [[حضرت آدم]]{{ع}} اختصاص دارد یا شامل کسان دیگر نیز می‌شود، چندین احتمال مطرح است که به بررسی اجمالی آنها می‌پردازیم.
#[[مقام خلافت الهی]]، به شخص [[حقیقی]] [[آدم]]{{ع}} اختصاص دارد و به انسان‌های دیگر مختص نیست، چنان‌که [[زمخشری]]<ref>محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۱۲۴.</ref> و [[طبرسی]]<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۷۶.</ref> گفته‌اند.
#تعمیم [[خلافت]] الهی به [[انسان‌های کامل]]؛ یعنی به غیر از [[حضرت آدم]]{{ع}} [[انسان‌های کامل]] نیز از این [[مقام]] برخوردارند.
#تعمیم [[خلافت]] الهی به همه [[مؤمنان]] [[وارسته]] و [[پرهیزگار]].
#تعمیم [[مقام خلافت الهی]] به عموم [[انسان‌ها]]؛ برخی بر این پندارند که [[مقام خلافت الهی]] افزون بر [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انسان‌های کامل]] و [[وارسته]] به انسان‌های [[مؤمن]] و [[کافر]] نیز اختصاص دارد؛ چنان‌که ظاهر [[کلام]] "المنار"<ref>محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج۱، ص۲۵۸.</ref> این است که مطلق [[انسان‌ها]] به طور بالفعل به این تاج [[کرامت]] مکرم شده‌اند؛ گرچه در برابر [[نعمت]] [[خلافت]] همانند بسیاری از [[نعمت‌ها]] و فضیلت‌های دیگری که [[خداوند]] به آنان ارزانی داشته، [[ناسپاسی]] کنند و "[[ظلوم]]" و "جهول" شوند.
#تعمیم آن به همه [[انسان‌ها]] اعم از [[مؤمن]] و [[کافر]]، لیکن نه به گونه‌ای که در احتمال چهارم [[گذشت]]، بلکه در این وجه که مختار ماست، آن‌چه [[جعل]] شده [[حقیقت]] جامع [[خلافت]] برای [[حقیقت انسان]] است و چون هم [[خلافت]] الهی مقول به تشکیک و دارای مراتب گوناگون است و هم کمال‌های [[انسانی]] درجات مختلفی دارد هر مرتبه از [[خلافت]] برای مرتبه ویژه‌ای از مراتب هستی [[آدمی]] [[جعل]] شده است.
*توضیح اینکه منشأ [[خلافت]] [[انسان]]، نهادینه شدن [[علم به اسماء]] در نهاد اوست و بی‌تردید [[علم]] به اسمای حسنای الهی حقیقتی دارای مراتب است؛ به هر [[میزان]] [[آدمی]] به [[صراط مستقیم]] [[اعتقاد]]، [[اخلاق]] و [[عمل]] [[هدایت]] یابد، [[اسمای الهی]] در هستی او از [[قوه]] به فعلیت رسیده، به تبع آن، [[خلافت]] الهی نیز [[ظهور]] می‌کند.
*بنابراین کسانی که در حد استعداد [[انسانیت]] هستند، تنها از استعداد [[خلافت]] بهره‌مندند و کسانی که در کمال‌های [[انسانی]] و الهی [[ضعیف]] یا متوسطند، چون [[علم]] به [[اسمای الهی]] در آنان [[ضعیف]] یا متوسط است [[ظهور]] [[خلافت]] الهی نیز در آنان [[ضعیف]] یا متوسط است و [[انسان‌های کامل]] که از مرتبه برین [[علم]] به [[اسمای الهی]] بهره‌مندند، از [[برترین]] مرتبه [[خلافت]] الهی نیز برخوردارند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۴۰.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۳-۳۴.</ref>
*'''بررسی احتمال‌های پنج‌گانه:'''
*'''احتمال اول''' پذیرفته نیست؛ یعنی مراد از [[خلیفه]] شخص [[حقیقی]] [[آدم]]{{ع}} نیست، بلکه مراد [[شخصیت حقوقی]] [[آدم]] و [[مقام]] [[انسانیت]] است. به بیان دیگر، عصاره [[انسانیت]] و [[مقام]] شامخ [[انسانیت]] در [[قصه]] [[خلافت]] به صورت [[آدم]] جلوه کرد و [[آدم]] الگوی [[انسانیت]] شد؛ چنان‌که آن‌چه [[فرشتگان]] در برابر او [[خاضع]] شدند شخص [[آدم]] نبود، بلکه [[آدم]] همانند [[کعبه]]، به منزله [[قبله]] قرار گرفت و [[شخصیت]] و [[انسانیت]] او که [[شخصیت]] و [[انسانیت]] همه انسان‌هاست مسجود لهواقع شد که [[تحقیق]] آن به تفصیل در [[آیات]] بعد خواهد آمد<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۴۴.</ref>. بر این مدعا (که اجمالاً شخص [[آدم]]، مقصود نیست) شواهدی دلالت دارد:
#وقتی جمله‌ای به صورت اسمیه بیان شود ویژگی استمرار را به همراه دارد و [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}} به صورت جمله اسمیه بیان شده است.
#[[آیات]] [[تسخیر]] نشان می‌دهد که مسخر شدن [[زمین]] و بهره‌مندی از فوائد آن، برای تمام [[انسان‌ها]] است و ویژه شخص خاصی نیست و این [[تصرف]] که به عنوان [[جانشینی]] [[خداوند متعال]] صورت می‌گیرد، برای نوع [[انسان]] است و این [[کلام]] مؤید به روایت‌هایی است که [[تسخیر]] [[زمین]] و بهره‌مند شدن از آن را به همه [[انسان‌ها]] اختصاص می‌دهد.
#چنان‌که بیان شد ملاک [[شایستگی]] [[انسان]] برای [[خلافت]] اللهی [[آگاهی]] از اسماء حسنای الهی است و این [[علم]] به شخص [[حضرت آدم]] مختص نیست و انسان‌های دیگر نیز می‌توانند در سایه عمل به [[آموزه‌های دینی]] آن را از [[قوه]] به فعل تبدیل کرده و از [[خلافت]] الهی بهره‌مند شوند.
#[[خلافت]] الهی به [[حضرت آدم]] اختصاص ندارد؛ زیرا اگر چنین بود با توجه به [[عصمت حضرت آدم]]{{ع}} [[اعتراض]] [[فرشتگان]] بر [[خونریزی]] و [[فساد]] در [[زمین]]، دلیلی نداشت.
#خطاب [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ}}<ref>«و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید!» سوره اعراف، آیه ۱۱.</ref> به عموم و نوع [[انسان‌ها]] است تنها به [[حضرت آدم]]{{ع}} اختصاص ندارد و وی به عنوان نوع [[بشریت]] مسجود [[فرشتگان]] شد.
#روایت‌هایی از [[ائمه معصومین]] بیان می‌دارد که [[زمین]] از [[حجت خدا]] خالی نیست و فرزندانی از [[آدم]] [[خلیفه]] و [[حجت خدا]] بر روی [[زمین]] هستند. {{متن حدیث|قَالَ أَبُو الْحَسَنِ{{ع}}: إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۱۷۹.</ref>.
*'''احتمال دوم،''' به روایت‌هایی اشاره دارد که مجعول در [[آیه خلافت]] [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری می‌دانند؛ مانند روایتی که می‌گوید: "پس از اینکه [[آدم]] [[فرشتگان]] را از اسمای حجج [[خداوند]] باخبر ساخت آنها دانستند که مسمیات این اسماء، از [[فرشتگان]] به [[مقام خلافت]] شایسته‌ترند"<ref>هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۷۳.</ref> نظیر همین [[روایت]] است [[روایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}: {{متن حدیث|إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي أَجْعَلُ ذُرِّيَّتَهُ أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref>علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۲.</ref>.
*در پاسخ به این احتمال شایان ذکر است که با بررسی روایت‌های ذکر شده معلوم می‌شود که این [[روایت‌ها]] برخلافت [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انسان‌های کامل]] تصریح دارند ولی [[خلافت]] دیگر [[انسان‌ها]] را [[نفی]] نمی‌کنند و انحصار از آنها استفاده نمی‌شود.
*'''احتمال سوم'''، مقتضای سنخیت میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه است و چون مستخلف عنه [[خداوند متعال]] است، [[خلیفه]] نیز باید در صفات کمالی بهره‌ای از [[حضرت حق]] برده باشد. با توجه به اینکه سنخی میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه لازم است و سنخیت به تمام معنا برای تمام [[انسان‌ها]] قابل [[تصور]] نیست و در برخی از صفات، سنخیت وجود دارد، بنابراین انسان‌های [[مؤمن]] و [[پرهیزگار]] نیز همچون [[انسان کامل]]، [[خلیفه الهی]] هستند و [[انسان]] اکمل، [[کامل‌ترین]] [[خلیفه]] است و به عنوان [[صادر اول]] یا ظاهر اول، [[تجلی]] می‌یابد.
*درباره احتمال سوم باید گفت توجیه مزبور، منافاتی با بالقوه بودن [[انسان‌ها]] ندارد و هر [[انسانی]] بالقوه [[خلیفه الهی]] است و میتواند آن را به فعل برساند و سنخیت را در صفات کمالی پدید آورد.
*'''احتمال چهارم'''، به چند مطلب اشاره دارد که قائلان آن، بدان [[تمسک]] جسته‌اند:
*در روایت‌هایی از [[ائمه اطهار]]{{عم}} آمده است که [[فرشتگان]] زمانی به [[دعوت]] بر [[امامت]] در [[نماز]] بر [[انسان]] شدند، از [[امامت]] بر [[انسان]] [[امتناع]] کردند. از این [[روایت‌ها]] استفاده می‌شود که همه [[انسان‌ها]] [[خلیفه]] الهی‌اند. به یکی از این [[روایت‌ها]] در ذیل اشاره می‌کنیم: از قول [[جبرئیل]] [[نقل]] شده است: "ما [[فرشتگان]] زمانی که امر به [[سجده]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} شدیم بر ا [[انسان‌ها]] مقدم نمی‌شویم"<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لَا نَتَقَدَّمُ عَلَى الْآدَمِيِّينَ مُنْذُ أُمِرْنَا بِالسُّجُودِ لآِدَمَ}}؛ علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۵۸.</ref>.
*در [[آیه مبارکه]] ذیل، همه [[انسان‌ها]] مورد خطاب قرار گرفته‌اند که نشان می‌دهد امر به سجده بر [[آدم]]، به عنوان نماد نوع بشری بوده است و در واقع، همه [[انسان‌ها]] مسجود [[فرشتگان]] واقع شده‌اند {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ}}<ref>«و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهره‌نگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید» سوره اعراف، آیه ۱۱.</ref>
*[[اعتراض]] [[فرشتگان]] به [[انتخاب]] [[انسان]] به عنوان [[خلیفه]] و [[اعتراض]] به [[خونریزی]] و [[فساد]] در [[زمین]]، ناشی از برداشت آنها است؛ به این معنا که نوع [[بشر]] برای [[خلافت]] [[انتخاب]] شده است؛ در حالی که ما از آنان پاک‌تریم و همیشه در حال [[تسبیح]] و [[تقدیس]] هستیم.
*درباره احتمال چهارم، باید گفت که این [[روایت‌ها]] بالقوه بودن [[مقام خلافت الهی]] را برای همه [[انسان‌ها]] [[اثبات]] می‌کند و انحصار اختصاص آن را برای [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[انسان‌های کامل]] [[نفی]] می‌کند یعنی [[اثبات]] [[خلافت]] بالفعل برای همه [[انسان‌ها]] حتی [[کافران]] و [[فاسقان]] و [[معاندان]]، ناتمام است و تنها میتواند [[قوه]] و استعداد [[خلافت]] را در انسان‌های غیر [[مؤمن]] [[اثبات]] کند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۵۲.</ref>.
*'''احتمال پنجم'''، باید گفت ملاک [[خلافت]] الهی، [[علم]] به [[اسمای الهی]] است؛ یعنی [[خلیفه]]، [[مظهر]] همه اسمای حسنای [[خداوند سبحان]] است و برخی از موجودات، [[مظهر]] برخی از اسمای الهی‌اند و سهمی از [[خلافت]] را میبرند؛ به بیان دیگر، [[خلافت]] الهی از سنخ [[کمال وجودی]] و تشکیک‌پذیر است و مرتبه عالی آن از آنِ [[انسان]] اکمل است و مراتب نازل‌تر آن، به [[انسان‌های کامل]] و انسان‌های [[وارسته]] تعلق دارد. این احتمال با معنا و [[حقیقت]] [[خلافت]] الهی سازگار است و [[حقیقت]] [[خلافت]] نیز این احتمال را [[تأیید]] می‌کند.
*نتیجه اینکه [[خلافت]] الهی ویژه شخص [[حضرت آدم]] نیست و نیز به [[انسان‌های کامل]] و [[مؤمن]] اختصاص ندارد، بلکه به نوع [[بشریت]] اختصاص دارد؛ یعنی تمام [[انسان‌ها]] بالقوه [[خلیفه]] الهی‌اند و بالفعل هر شخصی با توجه به [[کمالات]] و مظهریت اسمای حسنای الهی، در مرتبه‌ای از [[خلافت]] قرار دارد. برای [[درک]] این مفهوم، باید [[حقیقت]] [[خلافت]] و مراتب آن توجه کرد<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.</ref>.
*[[صدرالمتألهین]] درباره [[عمومیت]] [[خلافت]] الهی برای همه [[انسان‌ها]]، می‌نویسد: "هریک از افراد [[بشر]] اعم از اینکه کامل باشد یا ناقص، به حسب برخورداری از [[حظ]] و سهم [[انسانیت]]، [[نصیبی]] از [[خلافت]] الهی دارند، چنان‌که [[خدای متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ}}<ref>«و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد» سوره انعام، آیه ۱۶۵.</ref>، [[اهل]] [[فضل]] از [[انسان‌ها]] در آینه [[اخلاق]] ربانی خود [[صفات]] [[جمال الهی]] را نمایش می‌دهند و [[خداوند سبحان]] با ذات و جمیع صفاتش در آینه [[قلوب]] [[انسان‌های کامل]] [[تجلی]] و [[ظهور]] می‌کند؛ و انسان‌های ناقص [[جمال]] صنع و کمال مخلوقات او را در آینه صنعت‌ها و حرفه‌هایشان نشان می‌دهند. [[خلقت انسان]]، بعد از اینکه [[طبیعت]] همه مراحل [[رشد]] خود را (اعم از مرحله [[جمادی]]، نباتی و حیوانی) سپری کرد، آغاز می‌شود و این خود یکی از [[سنن الهی]] است چرا که موجود اشرف بایستی همه خصوصیات موجود اخص را دارا باشد؛ بر این اساس، ذات [[انسان]] جامع همه قوای زمینی و آثار نباتی و حیوانی، خواهد بود و این اولین [[درجه]] [[انسانیت]] است که مشترک بین همه انسان‌هاست؛ در مرحله بعد [[آدمی]]، با [[تحصیل علم]] و عمل، می‌تواند به [[عالم ملکوت]] اعلی نائل شود همچنان‌که [[خدای سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ}}<ref>«سخن پاک به سوی او بالا می‌رود و کردار نیکو آن را فرا می‌برد» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref>، حتی [[انسان]]، با استکمال ذات خویش از طریق [[معرفت]] کامل و [[عبودیت]] تامش، می‌تواند از این مرحله نیز گذر کرده و بعد از فنای ذات خود به لقای [[پروردگار]] نائل گردد؛ که در این مرحله، به [[مقام]] [[ریاست]] عالی نائل آمده و مسجود [[فرشتگان]] آسمانی گشته و حکمش در [[ملک]] و [[ملکوت]] نافذ خواهد بود"<ref>محمد بن ابراهیم صدرالمتألهین شیرازی، اسرار الآیات، ص۱۰۸.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۳-۳۹.</ref>
===[[خلیفه]] گرداننده (مستخلفٌ‌عنه)===
*به کسی که [[خلیفه]]، [[خلافت]] وی را به عهده دارد "مستخلفٌ‌عنه" اطلاق می‌شود. حال نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ‌عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است:
*۱. فرشتگانی هستند که در [[زمین]] بودند و به [[جنگ]] جن‌هایی رفتند که به [[فرماندهی]] [[ابلیس]] در [[زمین]] [[زندگی]] میکردند و دست به [[فساد]] و [[خونریزی]] زده بودند. این گروه از [[فرشتگان]] از جانب [[خداوند]] [[مأمور]] نابود کردن گروه [[تبهکار]] [[جن]] شدند و پس از آن بر [[زمین]] [[حاکم]] شدند؛ بر این احتمال روایت‌هایی نیز از [[ائمه اطهار]] [[نقل]] شده، از جمله این [[روایت]]: {{متن حدیث|عن الصادق{{ع}}: إن إبليس كان بين الملائكة يعبد اللَّه في السماء و كانت الملائكة تظنّه منهم و لم يكن منهم و ذلك ان اللَّه [[خلق]] خلقاً قبل [[آدم]] و كان إبليس حاكماً فيهم فأفسدوا في الأرض و عَتَوْا و سفكوا بغير [[حقّ]] فبعث اللَّه عليهم الملائكة فقتلوهم و أسروا إبليس و رفعوه معهم إلى السماء فكان مع الملائكة يعبد اللَّه إلى أن [[خلق]] اللَّه [[آدم]] فلمّا [[أمر]] اللَّه الملائكة بالسجود لآدم و ظهر ما كان من حَسَد إبليس له و استكباره علمت الملائكة أنّه لم يكن منهم، و قال إنّما دخل في الأمر لكونه منهم بالولاء و لم يكن من جنسهم}}<ref>ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۱۰۶.</ref>.
*این احتمال مورد قبول نمی‌باشد: چون این [[روایت]] با ظاهر [[روایت]] دیگر [[قمی]] از [[امام باقر]]{{ع}} منافات دارد زیرا ظاهر آن [[روایت]] این است که هنگام [[جعل]] [[خلیفه]]، موجوداتی که در [[زمین]] [[زندگی]] میکردند [[جن]] و نسناس بودند نه [[ملائکه]]. همچنین با توجه به اینکه، [[خلیفه]] در [[آیه]]، جایگاهش [[زمین]] است و [[فرشته]] بودن با زمینی بودن که لازمه‌اش [[شهوت]] و [[غضب]] و تضاد و تزاحم است سازگار نیست؛ زیرا مطابق آیاتی نظیر {{متن قرآن|بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref> همه [[فرشتگان]] معصومند و ممکن نیست امتی زمینی باشند. [[دلیل]] دیگر اینکه اگر مستخلف عنه [[ملائکه]] باشند و [[انسان]] [[خلیفه]] آنها باشد دیگر جا برای گفتن {{متن قرآن|وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...}}<ref>«در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> و اینکه ما به این [[مقام]] شایسته‌تریم باقی نمی‌ماند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۵۸.</ref>.
*۲. جن‌های [[فاسد]] و [[خونریزی]] بودند که منقرض شدند و [[آدم]]{{ع}} [[جانشین]] آنها شد.
*این احتمال با توجه به [[اعتراض]] [[فرشتگان]] و اعلام [[آمادگی]] آنها برخلافت و [[استدلال]] بر [[شایستگی]] خود، با [[جانشینی]] [[حضرت آدم]]{{ع}} تناسبی ندارد. هم‌چنین برای آن، به امر مهمی چون [[تعلیم اسماء]] نیاز نبود. نیز [[سجده فرشتگان]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} نشان می‌دهد که منظور از [[خلافت]]، [[جانشینی]] از جن‌ها نبوده است<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۰.</ref>.
*۳. همه موجودات هستند، زیرا [[آدمی]] نسخه جمع عالم است و از همه انواع کائنات و اصناف موجودات، نمونه‌ای در او به [[ودیعت]] گذاشته شده است.
*این ویژگی [[انسان]] که نمونه و عصاره‌ای از تمام موجودات عالم است، [[کرامت]] و کمال والایی است، ولی سبب تعلق [[خلافت]] نمی‌شود و وجهی برای [[خلافت]] موجوداتی که در [[مقام]] خود مشغول انجام وظیفه‌اند، نیست؛ هرچند منشأ و بستر مناسبی برای [[خلافت]] پدید آورد. از این‌رو با توجه به بسیاری از [[روایت‌ها]] و [[علل]] دیگر، مقصود از [[خلافت]] [[حضرت آدم]]{{ع}} [[جانشینی]] از همه موجودات نیست.
*۴. انسان‌های پیشین موسوم به "نسناس" هستند.
*این احتمال، با توجه به [[اعتراض]] [[ملائکه]] بر [[جانشینی]] [[آدم]]{{ع}} [[نادرست]] است؛ زیرا در این صورت، [[اعتراض]] جایی نداشت و لازم دانستن [[شایستگی]] برای [[خلافت]] و [[شایسته]] نبودن [[فرشتگان]]، با این احتمال ناسازگار است<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۱.</ref>.
*۵. [[خدای سبحان]] است.
*نظر دقیق آن است که این [[خلافت]] از آن خداست. چرا که:
#[[سیاق]] [[آیه خلافت]] و [[آیه]] بعدی این است که [[خداوند]] در [[مقام]] اعطای [[کرامت]] و کمال به [[انسان]] است، کرامتی که نیاز به زمینه مناسبی چون [[علم به اسماء]] دارد و [[ملائکه]] مکرم از زمینه فوق محرومند. چنین کمال و کرامتی در صورتی [[تصور]] دارد که [[انسان]] [[خلیفه خدا]] باشد نه [[خلیفه]] دیگری.
#نسل‌های فراوانی یکی پس از دیگری آمده‌اند و هرکدام [[جانشین]] دیگری بوده است و [[آفریدگار]] همه آنها [[خدای سبحان]] بوده است، ولی هنگام آفریدن هیچ‌یک، [[فرشتگان]] را در جریان [[آفرینش]] [[نسل]] جدید قرار نداد و از آن به عنوان [[خلیفه]] یاد نکرد<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۶۱.</ref>.
#اگر مستخلف عنه [[ملائکه]] باشند و [[انسان]] [[خلیفه]] و [[قائم مقام]] آنها باشد دیگر وجهی برای گفتن {{متن قرآن|وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ}}<ref>«در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم  و تو را پاک می‌شمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> باقی نمی‌ماند؛ چون در این صورت آنها اصل و [[انسان]] فرع خواهد بود. چنین تعبیری در [[قرآن کریم]] نشان ‌دهنده اعطای مقامی [[برتر]] از [[مقام فرشتگان]] به [[انسان]] است؛ مقامی که [[فرشتگان]] ظرفیت و [[شایستگی]] آن را ندارند و تنها [[انسان]] است که از چنین ظرفیتی برخوردار است<ref>عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۱۱۹.</ref>.
*مضافاً بر این از تعجب [[فرشتگان]] استفاده می‌شود که چنین خلافتی در نظر آنان که [[بندگان]] مکرم و [[معصوم]] [[خدا]] بوده‌اند مقامی بس بزرگ و [[عظیم]] بوده است، حال اگر [[خلافت]] [[آدم]] از جانب اشخاص دیگر که قهراً در رتبه پایینی قرار داشتند میشد، برای [[فرشتگان]] مایه اعجاب و موجب سؤال نبود. بنابراین سؤال و تعجب [[فرشتگان]] تنها در "[[خلافت]] از [[خدا]]" برای [[آدم]] معنا پیدا می‌کند<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۳۹-۴۲.</ref>


===عناصر [[استخلاف]] (مستخلف علیه)===
[[خلیفه]] کسی است که همواره [[قیام]] به [[خلافت]] و نمایندگی از [[آفریدگار]] بر [[جامعه بشر]] خصوصاً و بر [[جامعه]] ممکنات عموماً بنماید و این از مناصب عالیه و [[بهترین]] موهبت‌های الهی است که بر [[جامعه]] ممکنات ارزانی داشته و لازم وجود [[بشر]] و [[نظام]] [[تکلیف]] وجود [[خلیفه]] است<ref>محمد حسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۹۹.</ref>.
*مستخلف علیه یعنی آن‌چه [[خلافت]] بر آن صورت گرفته است که شامل [[انسان]]، [[جامعه]] و [[زمین]] و [[طبیعت]] می‌باشد.
*وقتی این [[آیه]] را مورد مطالعه قرار دهیم: "هنگامی که [[خداوند]] به [[فرشتگان]] گفت من روی [[زمین]] خلیفه‌ای خواهم نهاد، [[فرشتگان]] گفتند آیا کسی را در [[زمین]] قرار میدهی که در آن [[فساد]] و [[خونریزی]] کند، حال آنکه ما، ترا به سپاست [[تسبیح]] می‌گوئیم و تقدیست می‌کنیم".
*ملاحظه می‌شود [[خداوند تعالی]] [[فرشتگان]] را [[آگاه]] می‌سازد که بنیاد [[جامعه]] را روی [[زمین]] پی‌افکنده است، می‌خواهیم بدانیم عناصر این [[جامعه]] کدام است؟ از تعبیر [[قرآن]] در این مورد می‌توان سه عنصر اصلی استخراج کرد. به این شرح:
#[[انسان]].
#[[زمین]] یا به‌طور کلی [[طبیعت]] به [[حکم]]: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>.
#عنصر سوم پیوندی است [[معنوی]] که [[انسان]] را با [[زمین]] و یا با [[طبیعت]] از یک طرف و [[انسان]] را با [[انسان‌ها]] به عنوان [[برادر]] از سوی دیگر، مربوط میسازد. این پیوند را [[قرآن]] [[استخلاف]] نامیده است.
*اینها عناصر [[جامعه]] روی زمین‌اند: [[انسان]]، [[طبیعت]] و پیوندی که [[انسان]] را به [[طبیعت]] از یک طرف و به برادرانش [[انسان‌ها]] از طرف دیگر، مربوط می‌سازد و این پیوند را [[قرآن]] [[استخلاف]] نام نهاده است.
*وقتی ما [[جامعه‌های بشری]] را بررسی می‌کنیم می‌بینیم همه در عنصر اول و دوم، با هم مشترکند. شما جامعه‌ای را که در آن [[انسانی]] باشد که با برادرش [[انسان]] دیگر [[زندگی]] نکند و یا روی [[زمین]] نباشد، یا برای ایفای نقش خود تماس با [[طبیعت]] نداشته باشد، پیدا نمی‌کنید. در این دو عنصر، همه [[جوامع]] با هم [[اتفاق نظر]] دارند؛ اما در عنصر سوم، هر جامعه‌ای برای خود پیوندی دارد و جامعه‌ها در [[طبیعت]] این پیوند و طرز شکل‌گیری آن، با هم مختلف‌اند.
*عنصر سوم عنصر پیوند، عنصر متحول و قابل [[تغییر]] [[جامعه]] است؛ و در هر جامعه‌ای فرق می‌کند. هر جامعه‌ای این پیوند را به صورتی انجام می‌دهد. این پیوند دو گونه تعبیر دارد به یک تعبیر، چهار طرفی و به یک تعبیر دیگر سه طرفی می‌باشد.
*اطراف چهارگانه‌اش عبارت است از: پیوندی که [[طبیعت]] را و [[انسان]] را با انسان‌های دیگر مربوط می‌سازد. در اینجا، ما سه طرف داریم که عبارت است از [[طبیعت]]، [[انسان]] و [[ارتباط]] بین [[انسان]] و [[طبیعت]] یا [[ارتباط]] بین [[انسان‌ها]] با همدیگر و با فرض طرف چهارم خارج از قالب [[اجتماعی]] باز تعبیر ما در ظاهر سه طرفه می‌گردد، زیرا طرف چهارم در خود [[جامعه]] نیست و از قالب [[اجتماعی]] بیرون است؛ اما تعبیر اطراف چهارگانه در [[روابط اجتماعی]]، باعث می‌شود طرف چهارم را نیز با وجودی که خارج از قالب [[اجتماعی]] است، یکی از بنیادی‌های اصلی پیوندهای [[اجتماعی]] بدانیم و مقصود از تعبیر اطراف چهارگانه‌ای که [[قرآن]] از چهار بعد [[اجتماعی]] به نام [[استخلاف]] ایراد کرده است همین است.
*بنابراین [[استخلاف]] از زاویه دید [[قرآن]] پیوندی است [[اجتماعی]] و با توجه به تحلیل و بررسی جوانب آن چهار جنبه یا چهار عنصر برای آن نیز می‌توان در نظر گرفت، زیرا [[استخلاف]] ایجاب می‌کند:
#مستخلف یعنی [[خلیفه]] گرداننده‌ای وجود داشته باشد.
#مستخلف علیه، یعنی معین شود خلافتش در مورد چه چیز است.
#مستخلف بفتح لام یعنی کسی که [[خلیفه]] شده کیست؟
*پس پیوند [[اجتماعی]] [[استخلاف]]، مشتمل بر چهار جنبه است:
#مستخلف به کسر لام یعنی [[خدا]].
#مستخلف به [[فتح]] لام یعنی [[انسان]].
#مستخلف علیه یعنی [[طبیعت]] و [[انسان]].
*و با دید و [[بینش]] خاصی که [[انسان]] نسبت به [[زندگی]] و [[جهان]] از نظر [[جهان‌شناسی]] [[توحیدی]] پیدا می‌کند، با این دید است که می‌گوید: هیچ آقایی، هیچ خدایی برای [[جهان]] و [[زندگی]] جز [[خداوند سبحان]] نیست و نقش [[انسان]] در برخورد با زندگی‌اش نقش [[استخلاف]] است. یعنی [[خداوند]] [[انسان]] را [[جانشین]] خود، روی [[زمین]] ساخته و به او [[مقام امامت]] بخشیده است. رابطه [[انسان]] با [[طبیعت]] در این صورت رابطه مالک و مملوک نیست، بلکه در [[حقیقت]] رابطه [[امین]] با مورد [[امانت]] است. رابطه [[انسان]] با برادرش [[انسان]] دیگر در هر پایگاه [[اجتماعی]] که این دو باشند، رابطه دو همکار در [[انجام وظیفه]] [[خلافت]] الهی است و هیچ‌گونه رابطه آقا و برده، مالک و مملوک یا خدائی و [[بندگی]] در بین نمی‌باشد. این تعبیر [[اجتماعی]] چهار طرف قضیه [[استخلاف]] است که [[قرآن]] طرح‌ریزی کرده و دقیقا با طرز [[جهان‌بینی]] [[انسان]] در [[اسلام]] مربوط می‌شود.
*در مقابل این طرح [[قرآن]]، رابطه سه طرفی [[قرارداد]] که [[انسان‌ها]] را با [[انسان‌ها]] و [[طبیعت]] پیوند میدهد و هرگونه [[ارتباط]] و پیوندی با طرف چهارم ([[خدا]]) را منکر می‌شود و این پیوند [[اجتماعی]] را از بعد چهارمش یعنی از بُعد "[[الله]]" تهی می‌سازد. براساس این امر یعنی ندیدن بعد چهارم، [[روابط]] هر جزئی به جزء دیگر در داخل این پیوند [[اجتماعی]] دگرگون می‌شود و ساختمان [[اجتماعی]] به صورت دیگری عرضه می‌گردد.
*[[مالکیت]] و آقایی به رنگ‌های مختلف پدید می‌آید، آقایی [[انسان]] نسبت به [[انسان]] دیگر که [[برادر]] او باید باشد به صورت‌هایی درمی‌آید که [[تاریخ]] با تعطیل بعد چهارم و [[انسان]] را مبدأ گرفتن، متعرض این قسم رابطه گردیده است. در این فرض، صورت‌های مختلفی از [[مالکیت]] و صورت‌های متفاوتی از آقائی و [[سیادت]] [[انسان‌ها]]، نسبت به انسان‌های دیگر، پدید آمده و در نمایشگاه [[زندگی]] خودنمائی می‌کند.
*اگر با دقت این دوگونه پیوند را با همدیگر مقایسه کنیم، پیوند چهار طرفی ([[انسان]] + [[طبیعت]] + رابطه بین [[انسان]] و [[طبیعت]] + [[خدا]]) را با پیوند سه طرفی ([[انسان]] + [[طبیعت]] + رابطه) بررسی کنیم، ملاحظه می‌شود افزودن طرف چهارم، تنها یک افزایش عددی نیست. تنها یک طرف به اطراف قضیه افزوده نشده است، بلکه این افزایش یک [[تغییر]] بنیادی در اساس [[روابط اجتماعی]] و در ساختمان سه طرف دیگر، پدید می‌آورد و نباید آن را تنها یک افزایش عددی به حساب آورد. وقتی این طرف بر آن سه طرف افزوده شد، به آن سه، طرف [[روح]] دیگری می‌بخشد و مفهوم تازه‌ای می‌دهد و در [[روابط]] چهار طرفی [[تحول]] بنیادی صورت می‌گیرد.
*این [[تحول]]، [[انسان]] را، با برادرش، [[شریک]] در برگزاری [[امانت]] و [[خلافت]] الهی می‌گرداند و [[طبیعت]] با همه ثروت‌هایش و با هر چیز و هر کس روی [[زمین]] قرار دارد، [[امانت الهی]] می‌شوند و [[انسان]] باید [[وظیفه]] [[امانتداری]] خود را نسبت به آنها انجام دهد و [[حقوق]] آنها را ادا نماید.
*طرف چهارم در [[حقیقت]] ساختمان [[روابط اجتماعی]] را دگرگون می‌سازد، بنابراین ما در برابر [[روابط اجتماعی]] دو طرز می‌توانیم [[رفتار]] کنیم، یکی پیوند چهار طرفی و دیگری پیوند سه طرفی. [[قرآن]] تنها پیوند چهار طرفی را [[باور]] دارد. چنان‌که از [[آیه]] یاد شده، [[روابط]] چهار طرف استفاده گردید؛ زیرا [[خلیفه]] ساختن [[انسان]]، همان پیوند چهار طرفی در [[روابط اجتماعی]] است، ولی [[قرآن]] گذشته از باوری که نسبت به پیوند چهار طرفی دارد، آن را یکی از سنت‌های [[تاریخ]] می‌داند. همان‌گونه که در [[آیه]] سابق دیدیم چگونه، [[دین]] را یکی از سنت‌های [[تاریخ]] دانسته همینطور پیوند چهار طرفی [[روابط اجتماعی]] که در [[حقیقت]] همان پیوند [[دین]] در [[زندگی]] است را یکی از سنت‌های [[تاریخ]] می‌داند. حال ببینیم چگونه می‌تواند پیوند چهار طرفی یکی از سنت‌های [[تاریخ]] باشد<ref>محمدباقر صدر، سنت‌های تاریخ در قرآن، مترجم: جمال‌الدین موسوی اصفهانی، ص۱۳۷.</ref>.
*[[قرآن]] این پیوند را به دو گونه عرضه می‌کند: گاهی آن را به عنوان یک عمل خدائی از زاویه دید نقش [[خدای متعال]] در عطای او و [[بخشش]] به [[خلق]] مطرح می‌سازد. این همان تعبیر [[قرآن]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}. این رابطه چهار طرفی است که در این [[آیه]] به عنوان [[عنایت]] و [[بخشش الهی]] مطرح شده [[خداوند]] [[انسان]] را به [[مقام خلافت]] می‌گمارد. در اینجا [[خداوند]] نقش مثبت و [[لطف]] خود را به عنوان [[پروردگار]] [[جهان]] نسبت به [[انسان]]، نشان داده است.
*گاهی همین رابطه چهار طرفی از زاویه دید دیگری عرضه می‌شود. یعنی به عنوان یک موضوع مورد [[پذیرش]] خود [[انسان]] در این [[آیه]] دقت کنید: {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولً}}<ref>«ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref>.
*[[امانت]] همان صورت پذیرفته شده [[خلافت]] است: [[خلافت]] از [[ناحیه]] [[خدا]] عرضه می‌شود که او این پایگاه بلند را به [[انسان]] می‌بخشد. [[امانت]] و [[خلافت]] عبارت است از [[استخلاف]] و استئمان یعنی به [[جانشینی]] [[برگزیدن]] و به [[امانت]] گرفتن و [[تحمل]] بار سنگین آن را کردن و این همان پیوند چهار طرفی است که گاهی از [[ناحیه]] [[ارتباط]] با بوجود آورنده آن ملاحظه می‌شود. در این صورت گفته می‌شود {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}} و گاهی از [[ناحیه]] پذیرنده آن یا به قول [[فلاسفه]] از [[ناحیه]] نقش [[انسان]] در [[پذیرش]] این [[امانت]] بررسی می‌شود. در این صورت گفته می‌شود {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ...}} این امانتی که [[انسان]]، آن را پذیرفته و زیر بارش رفته است وقتی بر طبق این [[آیه]] بر او عرضه شد بنا به [[تفسیری]] که کردیم، به عنوان [[تکلیف]] و خواستن [[وظیفه]]، به [[انسان]] عرضه نشده است تا در حد یک [[وظیفه]] بدان عمل کند. مقصود از قبول این [[امانت]] که عینا بر کوه‌ها نیز عرضه شده بود و بر [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] نیز عرضه گردیده، [[بدیهی]] است برای [[آسمان]] و [[زمین]] و کوه‌ها [[تکلیف]] و [[اطاعت]] و [[امتثال]] معنی ندارد.
*از اینجا باید بدانیم مقصود عرضه [[تشریعی]] و قانونی نیست. مقصود این است که، این عطای [[پروردگار]]، در جستجوی جایی متناسب با طبیعتش، متناسب با سرشتش، متناسب با ساختمان [[تاریخی]] و جهانی‌اش، همه جا گردش کرد. کوه‌ها با این [[خلافت]] هماهنگی نداشت. [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] با این پیوند [[اجتماعی]] چهار طرفه مناسبتی نداشته تا بتواند بار [[امانت]] و [[خلافت]] الهی را بردارد. بنابراین، عرضه [[تکوینی]] صورت گرفت و [[پذیرش]] [[تکوینی]] پدید آمده و این معنای [[سنت]] [[تاریخی]] است. یعنی این پیوند [[اجتماعی]] چهار طرفه در ساختمان [[تکوینی]] [[انسان]] قرار دارد و داخل در مسیر طبیعی و رهگذر [[تاریخی]] [[انسان]] است<ref>محمدباقر صدر، سنت‌های تاریخ در قرآن، مترجم: جمال‌الدین موسوی اصفهانی، ص۱۳۹.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۴۲-۴۸.</ref>


===[[وحدت]] [[خلیفه]] و مستخلف عنه در صفات===
[[خلیفة‌الله]] در اصطلاح [[اسلامی]] به این معنا آمده است که [[خدا]] کسی را از میان [[مردم]] به عنوان [[حاکم]] و [[امام]] [[انتخاب]] می‌کند؛ و نیز [[خلافت]] در اصطلاح [[شرع اسلام]] عبارت است از [[امامت]]، [[پیشوایی]]، [[حکومت]]، [[ریاست]] و گستره عمومی در امور [[دین]] و [[دنیا]] به عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}}.
*جهت [[خلیفة‌اللهی]] [[انسان]] در بین موجودات و مخلوقات، [[جامعیت]] [[روح انسان]] و جلوه جامع بودن [[روح انسان]] است از [[خلق]] اعظم وار [[روح خدا]] و مثل اعلی و نفس الرحمن.
*موضوع [[خلیفة‌اللهی]] [[انسان]] که در [[آیات قرآنی]] بیان گردیده است موضوع ساده‌ای نیست که به آسانی و به [[سادگی]] بتوان از کنار آن [[گذشت]]. مسئله [[خلیفة‌اللهی]] [[انسان]] یک [[امر تکوینی]] و یک واقعیت است، در [[نظام]] وجود و هستی، بین همه موجودات و حتی موجوداتی که از سعه وجودی بالاتری برخوردار هستند و حتی بین [[ملائکه]] [[الهی]] و مقربین از آنها هیچ موجودی از این امتیاز که [[انسان]] واجد آن است یعنی [[خلیفة‌اللهی]] برخوردار نیست.
*حقایق عالیه و [[ملائکه]] مقربین با وجود کامل خود و با سعه وجودی که دارند از [[جمال]] و جلال [[خالق]] خود حکایت دارند و از وجود [[حق]] و [[کمالات وجودی]] او خبر می‌دهند و او را [[پاک]] و منزه از [[عیوب]] و نقائص وجودی نشان می‌دهند و جلوه‌هایی هستند که از [[کمالات]] نامتناهی او می‌گویند و هر بیننده‌ای را به [[جمال]] و جلال او [[هدایت]] می‌کنند و به [[قدرت]] و کبریاء و [[عظمت]] او دلالت می‌نمایند و خلاصه اینکه او را نشان می‌دهند و مرآت‌های [[حق]] و صفات او هستند، اما [[حق]] مطلب را و [[حق]] [[خلافت]] را اداء نمی‌کنند، زیرا که [[خلیفه]] وجود [[حق]] و کمال محض که همه اسماء حسنا و صفات علیا را واجد است باید از همه اسماء و صفات او خبر بدهد و او را با همه اسماء و صفات نشان دهد و این در صورتی می‌شود که [[خلیفه]] جلوه همه [[اسماء حسنی]] وصفات علیا باشد و نه جلوه بعضی از اسماء و صفات<ref>محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، ص۸۴.</ref>.
*[[مقام خلافت]] تمام نمی‌گردد مگر اینکه [[خلیفه]] نمایشگر مستخلف (عنه) باشد و تمامی [[شئون]] وجودی، آثار، [[احکام]] و تدابیری که به خاطر تأمین آنها [[خلیفه]] و [[جانشین]] برای خود معین کرده را داشته باشد. [[خدای سبحان]] که مستخلف این [[خلیفه]] است، در وجودش مسمای به اسمای حسنا و متصف به صفات علیاست و در ذاتش از هرنقص و در فعلش از هر [[شر]] و فسادی منزه است<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۱۷۹.</ref>. بنابراین [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باید متخلق به [[اخلاق]] [[خدا]] باشد و آن‌چه [[خدا]] [[اراده]] می‌کند او [[اراده]] کند و آن‌چه [[خدا]] [[حکم]] می‌کند او همان را [[حکم]] کند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱۷، ص۲۹۶.</ref>.
*همانطوری که مستخلف عنه، حضور و غیاب ندارد و دائماً حاضر است، کسی نیز می‌تواند، [[خلیفه]] او باشد که آیت کبرای او باشد، یعنی او هم به نوبه خود، [[غیبت]] و [[شهادت]]، یا حضور و غیاب، نداشته باشد و در همه شرایط و با همه [[انسان‌ها]] همراه باشد و هیچ کس به این [[مقام]] نمی‌رسد مگر [[انسان کامل]]<ref>عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جلال و جمال، ص۱۹۰.</ref>.
*البته باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که: مقصود از [[خلیفه]] این نیست که از هر نظر مانند [[خدا]] باشد مثلاً هرگاه [[خدا]] [[واجب]] الوجود و [[قیم]] و [[ازلی]] است، [[خلیفه]] او هم مانند او [[واجب]] الوجود و قدیم و [[ازلی]] باشد، بلکه مقصود این است که [[بشر]] به عنوان موجود کامل محل [[تجلی اسماء]] و [[صفات حق]] باشد و [[انبیاء]] و [[اولیاء]] از این نظر که با [[اسرار الهی]] و [[معارف]] حقه احاطه دارند [[نماینده]] [[خدا]] در [[علم]] هستند و تصرفات و کارهای فوق العاده آنها در [[تکوین]] نشانه [[قدرت]] بی‌پایان [[پروردگار]] است ترقیات و [[تکامل]] روزافزون [[علم]] و [[اقتدار]] [[بشر]] حاکی از [[قدرت]] و [[علم]] بی پایان پدیدآورنده او می‌باشد و همچنین [[آیه]] زیر که حاکی از [[قدرت]] فوق‌العاده [[حضرت عیسی]] است نمایندگی او را از جانب [[خدا]] در صفت "[[قدرت]]" روشن‌تر می‌سازد: {{متن قرآن|إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي}}<ref>«و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی» سوره مائده، آیه ۱۱۰.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۴۹-۵۱.</ref>


==تشریح [[مقام خلافت]]==
[[ابن‌خلدون]] در تعریف [[خلافت]] می‌گوید: "[[خلافت]] عبارت است از وادار کردن تمامی [[مردم]] بر مقتضای نظر [[شرعی]] در [[مصالح]] [[اخروی]] و [[دنیوی]]، زیرا در نظر [[شارع]] تمامی مصالح دنیوی در راستای مصالح اخروی معتبر است پس در [[حقیقت]] [[خلافت]] عبارت است از [[جانشین]] شدن از طرف صاحب [[شریعت]] برای حراست و [[پاسداری از دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]"<ref>{{عربی|الخلافة هي حمل الكافة علی مقتضي - النظر الشرعي في مصالحهم الأخروية و الدنيوية الراجعة اليها اذ احول الدنيا ترجع كلها عند الشارع الی اعتبارها مصالح الأخرة فهي في الحقيقة خلافة عن صاحب لشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا}}؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، مقدمه ابن‌خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج۱، ص۲۱۱.</ref>.
*[[انسان]]، [[خلیفه]] خداست و این [[مقام]] والاترین و بالاترین مقامی است که یک موجود می‌تواند به آن نائل شود. [[خداوند متعال]] با [[لطف]] خاص خویش ردای [[خلافت]] را بر قامت [[انسان]] پوشاند و او را [[اشرف مخلوقات]] قرار داد.
*[[آیه خلافت]] از جمله [[آیات]] و عمده آنها در مباحث [[انسان‌شناسی]] است و در بحث [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] منحصر به [[فرد]] است و بیانگر [[جایگاه]] [[انسان]] در [[نظام هستی]] و [[ارزش]] و [[مقام]] او هست. محققین و [[مفسرین]] ذیل این [[آیه]] به مسائلی چون [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]]، منشأ پیدایش [[انسان]]، [[جایگاه]] ارزشی او و [[فضیلت]] [[انسان]] نسبت به موجودات دیگر واشرفیت [[انسان]] میان مخلوقات پرداخته‌اند و یکی از [[فضایل]] و کراماتی که با استفاده از این [[آیه]] برای [[انسان]] قائل شده‌اند [[مقام خلافت الهی]] است.
*اینکه [[خداوند]] درباره هیچ موجود دیگری، از قبل، به [[فرشتگان]] اعلامی نداشت و با آنان در میان نگذاشت و مثلا نفرمود: من [[عرش]] یا [[آسمان]] یا [[زمین]] می‌آفرینم، بلکه تنها درباره [[آفرینش انسان]] که [[حضرت آدم]]{{ع}} مصداق کامل آن است فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>، [[دلیل]] بر آن است که این موجود از ویژگی خاصی برخوردار است که دیگر موجودات امکانی از آن برخوردار نیستند؛ چنان‌که تعبیر به "جاعل" به جای "[[خالق]]" خالی از [[لطف]] نیست؛ زیرا ماده [[جعل]] غالبا در امور ابداعی بکار رفته، لطیف‌تر از ماده [[خلق]] است و نشان آن است که بداعت و صنعتی که {{متن قرآن|بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}}<ref>«پدیدآور آسمان‌ها و زمین است» سوره بقره، آیه ۱۱۷.</ref> در این موجود بکار برده، با [[آفرینش]] سایر موجودها تفاوت دارد.
*تعبیر به "خلیفة" به جای [[انسان]] نیز ممکن است اشاره به این باشد که [[انسان]]، تنها موجودی زمینی و مرکب از [[روح]] و [[بدن]] نیست و آنچه در [[خلافت]] وی مطرح است نه‌تنها از محدوده نظر متفکران مادی که هر موجودی را مادی میدانند خارج است، بلکه از محدوده نظر متفکران [[الهی]] که [[انسان]] را مرکب از [[بدن]] و [[روح]] مجرد می‌دانند نیز فراتر است زیرا بر این اساس، همان طور که [[انسان]] در [[بدن]] خلاصه نمی‌شود و بالاتر از [[بدن]]، مرحله‌ای به نام [[روح]] مجرد دارد، در این دو مرحله نیز خلاصه نمی‌شود، بلکه بالاتر از [[روح]] مجرد دارد که در [[مخزن الهی]] و در [[لوح]] و [[کرسی]] و [[عرش]] است و در [[مقام]] عنداللهی و لقاءاللهی حضور دارد و در [[حقیقت]]، فراتر از "من" به معنای [[روح]] که بر [[بدن]] مسلط است "من" دیگری در ولی‌الله و [[خلیفة‌الله]] هست که بر [[روح]] او مسلط است<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۲۲.</ref>.
*[[حقیقت انسان]] را نفس ناطقه او تشکیل می‌دهد و الا در مراتب [[خلقت]] مادی [[انسان]] از نطفه و علقه و مضغه و تبدیل مضغه به استخوان و [[پوشش]] استخوان با گوشت، با سایر حیوانات مشترک است. به لحاظ همین بعد است که [[انسان]] ارتقا به عالم مجردات پیدا کرده و به [[وسیله]] دو بال [[علم]] و عمل و یا به عبارتی به واسطه [[معرفت]] و [[بندگی]] کامل، [[شایستگی]] [[سجده فرشتگان]] و [[خلیفه خدا]] در روی [[زمین]] را پیدا کرده بدین ترتیب [[کرامت]] خاصی شامل حال او شده است. این شخص [[انسان کامل]] است که میتواند [[مظهر اسم اعظم]] شود <ref>محمد بن ابراهیم صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الحکیم، ج۲، ص۳۲۳.</ref>. این [[جانشین]] [[خداوند]] به جایی خواهد رسید که پس از [[طی]] مراحلی، [[جانشین]] [[خداوند]] در [[تصرف]] و [[ولایت]] در عالم می‌شود، به طوری که می‌تواند کسوت تمام اسما و [[صفات خداوند]] را به خود بپوشاند و در نهایت به جایی برسد که تنها تفاوت او با [[خداوند]]، این خواهد بود که [[خدا]] [[واجب]] بالذات وانسان [[واجب]] بالغیر هست، بنابراین [[انسان]] می‌تواند در صفات، [[افعال]]، مثال [[خدا]] شود، همان‌طوری که [[خداوند]] [[خلق]] می‌کند، [[انسان]] هم می‌تواند صوری ایجاد نماید، لکن در مملکت خودش؛ بنابراین [[خداوند]] [[انسان]] را مملکتی شبیه مملکت خودش قرار می‌دهد؛ بنابراین [[جایگاه]] [[خلافت]] الهی سبب می‌شود که [[آدمی]] آینه [[الهی]] گشته و در نتیجه قابلیت مظهریت جمیع اسما را در خود محقق کند که البته این مرتبه برای [[انسان کامل]] بالفعل و برای دیگران بالقوه وجود دارد. او [[قطب]] است و بقیه گرد او حرکت می‌کنند<ref>حسن حسن‌زاده آملی، هزار و یک نکته، ص۵۵.</ref>.
*راه [[شناخت خداوند]] از طریق [[شناخت]] [[انسان کامل]] است و [[انسان کامل]] کتاب جامعی است که تمام [[آیات]] [[خداوند]] در او جمع است. در واقع او [[انسان]] کبیری است که اشرف ممکنات است.
*[[مقام خلیفة‌اللهی]] همان شجره طوبایی است که اصل و ریشه آن ثابت و شاخه‌هایش در [[آسمان]] است: {{متن قرآن|أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ}}<ref>«ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.</ref>. *از این‌رو [[فرشتگان]] [[آسمان‌ها]] نیز از میوه این شجره و از [[علم]] این [[انسان کامل]] بهره می‌گیرند و اصولاً کمال آن [[فرشتگان]] در این است که از این درخت استفاده و در برابر آن [[خضوع]] کنند.
*[[خلیفة‌الله]] کسی است که [[تغذیه]] [[علمی]] و عملی او از [[تعلیم اسماء]] تأمین می‌شود و تنها [[بدن]] و وجود عنصری اوست که از باب {{متن قرآن|وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ}}<ref>«و ما آنان را کالبدی که خوراک نخورند نیافریده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۸.</ref> از [[زمین]] و [[طبیعت]] [[تغذیه]] می‌کند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۱۷.</ref>.
*او نه تنها از [[آسمان‌ها]]، بلکه از هر موجود امکانی، حتی از [[فرشته]]، [[لوح]] و قلم نیز بزرگ‌تر است. او هم [[اهل]] [[تسبیح]] و [[تقدیس]] است، هم [[اهل]] [[تحمید]] و [[تکبیر]]؛ یعنی دارای صفات تشبیهی است، هم دارای صفات تنزیهی. او در [[دنیا]] و در [[آخرت]] [[میزان]] [[اعمال]] است: {{متن حدیث|هُم الْمَوازِين الْقِسْط}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۲۶.</ref>. هر عملی که مطابق عمل او بود [[حق]] و هر کاری که [[مخالف]] کار او بود [[باطل]] است. او چون اولین صادر و نخستین [[فیض]] خداست واسطه [[نزول]] [[برکات الهی]] به عالم [[طبیعت]] است. حتی در [[فیض]] ظاهری که به وجود عنصری خودش می‌رسد، [[حقیقت]] و [[باطن]] خود او واسطه است؛ یعنی [[باطن]] خود اوست که برای ظاهرش جلوه می‌کند و [[فیض الهی]] از [[باطن]] او به [[ملائکه]] رسیده، از راه ملائک به افراد عادی و از جمله به وجود عنصری خود او می‌رسد و بالاخره چنین نیست که [[فرشتگان]]، نسبت به [[مقام]] شامخ وی که تعین اول است سمت تعلیمی داشته باشند، بلکه آنان نسبت به این مرحله برین و والا از خدمتگزاران [[انسان کامل]] به حساب می‌آیند و تنها مراحل نازله [[انسان کامل]] است که [[فرشتگان]] از مجاری و وسایط [[فیض]] آن محسوب می‌شوند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۲۴.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۵۲-۵۶.</ref>


==علت و [[راز]] [[خلافت]] الهی==
"یوسف ایبش" هم در کتاب خویش به [[نقل]] از ماوردی در تعریف خلافت می‌گوید: آن عبارت است از [[جانشین]] شدن از طرف [[پیامبر]] {{صل}} برای پاسداری [[دین]] و [[سیاست]] [[دنیا]]<ref>{{عربی|الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين و سياسة الدنيا و عقدها لمن يقوم بها في الأمة واجب بالإجماع}}؛ یوسف ایبش، الخلافة و شروط الزعامة عند اهل سنت و الجماعة، ص۲۳.</ref>.  
*[[راز]] [[خلافت]]، [[آگاهی]] به همه اسماء، حقایق و [[معارف]] و برخورداری از [[علم لدنی]] و [[شاگرد]] بی‌واسطه شدن [[خداوند]] است. [[آگاهی]] به همه حقایق [[جهان]] امکان است که مایه تمایز میان [[انسان کامل]] و [[فرشتگان]] و سبب [[محرومیت]] آنان از [[مقام خلافت]] شده است؛ اسمای حسنای [[خداوند]] که حقایق [[الهی]] است، از یک [[نظم]] دقیق ریاضی، برخوردار است، بعضی خاص است و بعضی اخص. برخی عام است و برخی اعم و هر کدام از [[اسامی]] خاص یا اخص نیز، زیرمجموعه اسم [[برتری]] به‌شمار می‌رود و تمام کارهای [[خداوند]]، زیر مجموعه [[حکمت]] او و [[حکمت الهی]] نیز زیر مجموعه [[علم]] اوست. یعنی [[خداوند]] چون علیم است، حکیمانه عمل می‌کند. از این‌رو [[خدای سبحان]]، جریان [[خلافت]] و [[جانشینی]] خویش را از راه [[علم]]، آغاز کرد و [[تعلیم]] [[اسمای الهی]] را سرلوحه این [[کار حکیمانه]] خود [[قرارداد]]، پس راه [[خلافت]] الهی، راه [[علم]] به اسمای حسنای او است و اگر کسی [[علم]] به اسما داشت، [[خلیفه خدا]] می‌شود<ref>عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۶۶.</ref>.
*[[آفریدگار]] [[انسان]] برای پروراندن او [[بهترین]] راه را که بیان اسمای حسنا و صفات علیای [[الهی]] است، ارائه میفرماید تا [[انسان]] که [[خلیفه]] خداست، نخست این اسما و صفات را فهمیده و سپس بر محور آن عمل کند و به دنبال آن، [[هدایت]] دیگر [[انسان‌ها]] را بر عهده گیرد و [[مخالفان]] [[حیات انسانی]] و [[خلافت]] آسمانی [[آدمی]] را با [[حکمت]] و [[موعظه]] [[حسنه]] و [[جدال]] احسن، به پیمودن [[صراط مستقیم]] فراخواند.
*بر این اساس [[خدای سبحان]] در سه بخش از [[آیات قرآن کریم]] به معرفی اسما و [[صفات الهی]]، پرداخته است: در بخش اول ضمن برشمردن اسمای حسنای خویش، خود را صاحب و مسمای آنها میخواند. هم وجود صفات کمالی چون [[حیات]]، [[علم]]، [[قدرت]]، [[اراده]]، [[اختیار]]، [[عدل]] و...؛ را برای خود تثبیت می‌کند و هم عدم صفات [[نقص]]، مانند [[مرگ]] و [[جهل]] و عجز و [[جبر]] و [[ظلم]] و... را برای [[حق]] (تبارک وتعالی) [[ثابت]] می‌فرماید. سپس [[انسان]] را مسافری می‌خواند که با همه تلاش خود، صیرورت به سوی [[خدا]] را پیگیری کرده و سرانجام نیز به [[ملاقات]] [[خدا]] بار می‌یابد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ}}<ref>«ای انسان! بی‌گمان تو به سوی پروردگارت سخت کوشنده‌ای، پس به لقای او خواهی رسید» سوره انشقاق، آیه ۶.</ref>؛ و چون [[خدای سبحان]] در سمت‌وسو و اقلیم مشخصی نیست {{متن قرآن|فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ}}<ref>«پس هر سو رو کنید رو به خداوند است» سوره بقره، آیه ۱۱۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ}}<ref>«و هر جا باشید او با شماست» سوره حدید، آیه ۴.</ref>. بنابراین برای جهت‌دار شدن [[سیر]] ملکوتی [[انسان]] به سوی [[خدا]]، اسما و صفات خود را بیان می‌کند تا حرکتی [[آدمی]] به سوی آنها باشد و از این‌رو هرکس به سوی [[علم]] یا [[حکمت]] یا [[قسط]] و... می‌رود، در [[حقیقت]] به سوی [[خدا]] حرکت می‌کند و به هر اندازه که در این [[سیر]] ملکوتی، کوشاتر باشد، از [[مقام]] [[جانشینی خدا]] بهره‌مندتر خواهد بود.
*در دومین بخش از [[آیات]]، [[قرآن کریم]] از [[انبیا]] و [[اولیای الهی]] یاد می‌کند که [[فرمان خدا]] را در جهت یادگیری و اتصاف به [[صفات الهی]] به گوش [[جان]] شنیدند و با همه وجود به آنها عمل کردند. یعنی به سوی [[حیات]] [[حقیقی]] رفتند و [[حی]] شدند. به سوی [[قدرت]] صادق شتافتند و [[قادر]] شدند. در مسیر [[عدالت]]، حرکت کردند و [[عادل]] شدند و...؛ آنگاه همه [[انسان‌ها]] را به [[اطاعت]] و اقتدای آنان فرامی‌خواند و این‌گونه، پروردگاری خویش را نسبت به [[آدمی]] [[اعمال]] می‌فرماید.
*در بخش سوم از [[آیات قرآن]] نیز، نسبت به انسان‌های عادی همین‌گونه عمل می‌کند. یعنی [[فرمان]] [[فراگیری]] اسما و صفات را بیان میدارد. سپس به کسانی که بیرون از حلقه [[انبیا]]، [[اولیا]] و [[معصومان]] بودند و این [[فرمان]] را [[اطاعت]] کردند، اشاره و دیگران را نیز به پیمودن راه آنان، [[ترغیب]] می‌فرماید.
*البته همان‌گونه که فاصله میان [[خدای سبحان]] با [[پیامبران]] و [[امامان]]، بسیار زیاد است، میان [[انبیا]] و [[اولیا]] با انسان‌های عادی نیز فاصله‌ای ناپیمودنی وجود دارد و در اتصاف به صفات علیا و اسمای حسنا نیز چنین است. یعنی نه مقایسه [[علم]] [[خدا]] با [[علم]] [[انبیا]] و [[اولیا]] صحیح است و نه [[قیاس]] [[علم]] و [[حکمت]] [[پیامبران]] و [[امامان]] با [[دانش]] انسان‌های عادی و در دیگر صفات نیز مسئله، همین‌گونه است. لیکن به هر روی، امکان اتصاف به [[اوصاف الهی]] برای همه [[انسان‌ها]] وجود دارد و هر کس به اندازه هستی خود می‌تواند به اسما و [[صفات الهی]] دسترسی داشته باشد. مثلا [[حیات]] که صفتی است [[الهی]] برای همه [[انسان‌ها]] میسر است. برخی چون [[عالمان]] [[صالح]]، چنان از این [[وصف]] [[الهی]] برخوردارند که حتی پس از [[مرگ]] هم زنده‌اند: {{متن حدیث|وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ}}؛ و در مقابل، بعضی چنان محروم‌اند که پیش از [[مرگ]] نیز مرده‌اند و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آنان را {{متن حدیث|مَيِّتِ الْأَحْيَاءِ}}، خطاب فرمودند<ref>حسن بن محمد دیلمی، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۱۲۸.</ref>.
*نتیجه آن‌که [[خلافت]] [[انسان]] از راه [[تعلیم]] اسما به دست می‌آید و حداقل [[خلافت]] الهی آن است که [[آدمی]] [[امیر]] نفس خویش باشد، نه [[اسیر]] آن و اگر در دیگران نتواند نفوذی داشته باشد و خلیفه‌ای بپروراند، لااقل در نفس خویش [[نفوذ]] داشته و بر او مسلط باشد. اما چون اوج [[خلافت]] [[انسان]]، [[تعلیم]] همه اسما و صفات خداست و از جمله این اسما و صفات، صفت [[خلیفه]] پروری است، [[برترین]] [[جانشین خدا]] کسی است که به [[خلیفه]] پروری نیز [[همت]] گمارد و چنین حقیقتی را در آیینه وجود [[مقدس]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میتوان یافت که محور [[خلافت]] الهی بر [[ملک]] و [[ملکوت]] است و همه [[جانشینان]] [[خدا]] از ازل تا ابد، نه تنها از پرتو [[خلافت]] او [[خلیفه]] شدند که اساساً از [[برکت]] وجود او هستی یافته و از عدم تا به وجود، این همه راه آمده‌اند<ref>عبدالله جوادی آملی، انسان از آغاز تا انجام، ص۱۴۹.</ref>.
*علاوه بر [[تعلیم اسماء]] و [[اسرار الهی]] به [[انسان]]، می‌توان به [[فلسفه]] و [[علل]] دیگر [[شایستگی]] [[انسان]] در کسب این [[مقام]] از [[زبان قرآن]] توجه داشت. در این زمینه دو بُعدی بودن و دمیده شدن [[روح الهی]] در او، داشتن [[عقل]]، [[اختیار]] و [[آزادی]] از مهم‌ترین [[علل]] [[شایستگی]] او برای چنین منزلتی است که به‌طور مختصر بررسی می‌شود، همان‌طور که گفته شد [[انسان]] موجودی دو بُعدی است که [[حقیقت]] وجودی او از دو بعد جسمانی و [[روحانی]] سرشته شده است لذا از اولین ویژگی‌های ذاتی [[انسان]] این است که او نه تنها [[آفریده]] [[خداوند]] است بلکه در [[طبیعت]] [[آفریده]] او، [[خداوند]] از [[روح الهی]] خود دمیده است: {{متن قرآن|فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ}}<ref>«پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.</ref>؛ {{متن قرآن|لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ}}<ref>«که ما انسان را در نیکوترین ساختار آفریده‌ایم،» سوره تین، آیه ۴.</ref>؛ {{متن قرآن|ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}}<ref>«سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپاره‌ای و گوشتپاره را استخوان‌هایی آفریدیم پس از آن بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است  خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.</ref>.
*این [[آیات]] تاکید دارند بر اینکه [[انسان]] به [[دست خدا]] [[آفریده]] شده و اینکه [[آفرینش]] او در [[بهترین]] شکل و معتدل‌ترین ساختار و مقارن با دمیده شدن [[روح الهی]] بر او بوده است. اهمیت این اشارات از آنجاست که [[آیات قرآن]] چنین اوصافی چون [[آفرینش]] به [[دست خدا]] و دمیده شدن [[روح الهی]] و داشتن [[بهترین]] نوع [[خلقت]]، جز درباره [[انسان]]، به هیچ موجود دیگری نسبت داده نشده است. حال می‌توان گفت تاکید فراوان [[خداوند]] بر [[خلقت]] [[الهی]] و متمایز [[انسان]] از دیگر موجودات بایستی دارای حکمتی [[الهی]] باشد زیرا [[خداوند]] که [[حکیم]] مطلق است، امکان ندارد فعل عبثی را از خود صادر نماید و بر آن تاکیدات بی‌مورد داشته باشد.
*[[آفرینش الهی]] و صاحب [[روح]] الوهی بودن [[انسان]] [[جایگاه]] و [[منزلت]] [[الهی]] و ذاتی او را در [[نظام هستی]] نشان می‌دهد و به ما گوشزد می‌کند که چنین موجودی [[شایسته]] دریافت [[مقام خلافت الهی]] است، زیرا تنها اوست که مهر و نشان [[الهی]] را بر خود داشته و تصویر [[الوهیت]] بر روی [[زمین]] است علاوه بر [[آفرینش الهی]]، [[اختیار]] و [[اراده]] [[آزاد]] نیز از مهم‌ترین خصوصیات ذاتی [[انسان]] است که نه تنها او را به کلی از دیگر موجودات هستی جدا و متمایز ساخته است بلکه [[منزلت]] خاصی را به او بخشیده است و از [[علل]] [[خلیفة‌اللهی]] اوست زیرا در پرتو [[اراده]] [[آزاد]] و [[اختیار]] است که [[انسان]] می‌تواند [[سرنوشت]] خود را [[انتخاب]] کرده و [[سعادت]] یا [[شقاوت]] موقتی یا دائمی را برای خود رقم زند. این واقعیت نشان می‌دهد که [[انسان]] موجودی ثابت و دارای ماهیتی تغییرناپذیر نیست، بلکه [[عقل]] و [[اختیار]] برای او این امکان را فراهم می‌سازند تا اوصاف وجودی، [[معرفتی]] و [[اخلاقی]] خود را [[تغییر]] داده و هر آن به شکل جدیدی در آید. از این‌رو صیرورت و سیلان وجودی و عدم [[ثبات]] در [[شخصیت]] از ویژگی‌های ذاتی [[انسان]] و متمایز کننده او از دیگر موجودات است و دقیقاً همین عامل است که او را در اعلی مرتبه یا پایین‌ترین سطح مخلوقات می‌نشاند و نیز مبتنی بر این واقعیت است که در [[قرآن]] برای [[انسان]] مراحلی چون [[آزمون]]، [[ابتلا]]، [[سختی]] و شدت تعبیه شده و از او با تعابیری چون [[کافر]] و [[مؤمن]]، [[شاکر]] و غیر [[شاکر]] نام برده شده و سرانجام او با [[پاداش]] و یا [[عقاب]] پیوند خورده است.
*در [[آیات]]: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن  ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>؛ {{متن قرآن|وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ}}<ref>«و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.</ref> به موارد مذکور اشاره و تأکید می‌گردد؛ بالاخص اینکه اختیاری و غیر اجباری بودن [[دین]] مبتنی بر مختار و [[عاقل]] بودن [[انسان]] است و اینکه نتیجه [[عقل]] و [[اختیار انسان]] [[تعیین]] [[عاقبت]] خوش یا بد فرجام او در دستان خود اوست؛ یعنی نتیجه [[اعمال]]، ارادی و مبتنی بر [[عقل انسان]] است که هم [[شخصیت]] او را میسازد و هم سرانجام [[زندگی دنیوی]] او را<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۵۶-۶۱.</ref>


==قلمرو گستره [[خلافت]]==
بعضی از نویسندگان خلافت الهی را مرادف با [[مقام ولایت]] امری می‌دانند.
*در مورد اینکه محدوده [[جانشینی]] [[انسان]] از [[خداوند]] تا چه اندازه است؟ دو نظر ارائه شده است:
#[[انسان]] [[جانشین]] [[خداوند]] در [[زمین]] است و حدود [[خلافت]] او محدود به [[زمین]] می‌شود. [[دلیل]] مطلب هم قید {{متن قرآن|فِي الْأَرْضِ}} (در [[زمین]]) است که صریح در این مطلب است.
#[[انسان]] در همه [[عوالم]] هستی [[جانشین]] خداست زیرا [[انسان کامل]]، [[مظهر]] خداوندی است که در هستی و [[کمالات]] خود نامتناهی است و بر همه [[عوالم]] هستی، [[حاکم]] [[علی]] الاطلاق است بنابراین [[خلیفه]] او نیز چنین خواهد بود.
*از [[سیاق آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> و نقل‌های وارده و هم‌چنین [[سجده فرشتگان]] بر [[آدم]]{{ع}} استفاده می‌شود که چون [[انسان]] [[مظهر]] خداوندی است که در هستی و کمال‌های آن نامتناهی است، به دست میآید که حوزه [[خلافت]] [[انسان کامل]] خصوص [[زمین]] نیست، بلکه [[زمین]] [[مسکن]] و مقر وجود مادی و جسمانی اوست کلمه {{متن قرآن|فِي الْأَرْضِ}} در [[آیه]] به این معناست که در قوس [[صعود]]، مبدأ حرکت تکاملی [[انسان]] [[زمین]] است، نه اینکه محل [[خلافت]] و قلمرو مظهریت او، [[زمین]] باشد و او فقط کارهایی را که [[خداوند]] باید در [[زمین]] انجام دهد انجام می‌دهد، به بیان فنی‌تر: کلمه {{متن قرآن|فِي الْأَرْضِ}} قید [[جعل]] است نه قید [[خلافت]]؛ مانند اینکه محل تنفیذ [[حکم]] [[رئیس]] جمهور در پایتخت است اما [[ریاست]] او محدود به پایتخت نیست بلکه [[حاکم]] همه [[کشور]] می‌شود. به ویژه با توجه به اینکه [[خلیفه]]، کسی است که [[فرشتگان]] [[آسمان]] در برابر او ساجدند و اگر او تنها [[خلیفه خدا]] در [[زمین]] باشد [[فرشتگان]] [[خلیفه خدا]] در [[آسمان‌ها]] خواهند بود و [[سجده]] آنها برای [[انسان کامل]] معنا ندارد و در این صورت، [[انسان]] [[خلیفه]]، به همه [[نظام آفرینش]] نیز [[آگاهی]] دارد.
*به هر حال غرض از [[آیه]] فوق این است که آغاز [[سیر]] [[خلیفة‌الله]] در قوس [[صعود]]، از [[زمین]] است وگرنه او از [[زمین]] تا {{متن قرآن|وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنْتَهَى}}<ref>«و اینکه پایان (هر چیز) به سوی پروردگار توست» سوره نجم، آیه ۴۲.</ref> حضور دارد. [[خلیفة‌الله]] هم زمینی است و هم آسمانی و [[خلافت]] او در همه اسماء و [[شؤون]] است؛ او هم [[معلم]] [[اهل]] [[زمین]] است: {{متن قرآن|وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref> و هم [[معلم]] [[اهل آسمان]]: {{متن قرآن|يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ}}<ref>«ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز!» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>، بلکه [[تسبیح]] و [[تقدیس]] [[فرشتگان]] نیز به [[تعلیم]] [[خلیفة‌الله]] بود: {{متن حدیث|فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِكَةُ بِتَسْبِيحِنَا}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۴، ص۸۸، ح۳.</ref> و اگر [[فرشتگان]] از چنین چیزی باخبر بودند و تنها جنبه زمینی بودن او را نمی‌دیدند هرگز درباره [[آفرینش]] وی سؤال نمی‌کردند و آن‌گونه سخن نمی‌گفتند و این خود [[دلیل]] بر پیچیدگی [[آفرینش انسان]] از یک سو و [[محدودیت علم]] [[فرشتگان]] از سوی دیگر است.
*پس [[قرآن]] منشاء [[خلافت]] [[انسان]] را [[علم]] او به [[غیب]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] معرفی می‌کند و این نشان می‌دهد که حوزه [[خلافت]] او همه [[غیب و شهادت]] است؛ و نتیجه‌اش آن است نازل‌ترین موجودهای مادی تا عالی‌ترین موجودهای مجرد، همه زیر [[پوشش]] [[ولایت و خلافت]] اوست و آن‌چه در شکافته شدن دریا به دست [[حضرت موسی]] و گلستان شدن [[آتش]] برای خلیل‌الله و مسخر شدن باد برای [[حضرت سلیمان]] و [[انشقاق قمر]] با اشاره [[رسول اکرم]]{{صل}} به وقوع پیوست، همه صرفاً از آثار [[سیطره]] ولی‌الله بر عالم [[ملک]] است<ref>عبدالله جوادی آملی، سیره پیامبران در قرآن، ص۱۵۱.</ref>.
*حاصل اینکه، نه موجودی که فقط زمینی است [[خلیفه]] خداست و نه آن‌که حوزه خلافتش تنها [[زمین]] است و نه موجودی که فقط آسمانی است، بلکه موجودی [[خلیفه]] [[حق]] است که "کَونِ جامع" بوده، به [[آسمان]] و [[زمین]] و [[ملک]] و [[ملکوت]] احاطه تام دارد و همه مخازن اشیا و [[مفاتیح غیب]] را به [[اذن خدا]] داراست، گرچه وجود عنصری وی به [[زمین]] بسته است. از این‌رو هم [[فرشتگان]] باید در برابر او [[سجده]] تکریمی کنند و هم انسان‌های عادی او را گرامی دارند<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۱۶-۱۱۸.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۶۱-۶۴.</ref>


==مصادیق و مراتب [[خلیفة‌اللهی]]==
"سعید العذاری" می‌گوید:"معنی [[خلیفه]] مرادف با اولی الامری می‌باشد و معنای [[خلافت]] مرادف [[ولایت]] و [[پادشاهی]] کردن است"<ref>{{عربی|يكون معني الخليفة مرادفاً لولي الأمر و معنی الخلافة مرادفاً للولاية والإمرة}}؛ العذاری، سید سعید، تولی الأمام، مترجم: سید شهاب‌الدین حسینی، ص۲۶.</ref>. هم‌چنین قلقشندی می‌گوید:"[[خلافت]] در عرف عام اطلاق می‌شود بر [[سرپرستی]] و [[زعامت]] بزرگ که عبارت باشد از [[ولایت]] عمومی بر همه [[امت]] و [[قیام]] به امور [[امت]]..."<ref>{{عربی|الخلافة اطلقت في العرف العام علی الزعامة العظمی و هي الولاية العامة علی كافة الامة والقيام بأمورها و...}}؛ احمد بن عبدالله قلقشندی، مآثر الانافة فی معالم الخلافة، ص۵.</ref>.  
*[[کامل‌ترین]] مصادیق [[خلیفة‌الله]] ([[خلیفه]] کامل) که در روایاتی؛ مانند [[روایت]] {{متن حدیث|أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴.</ref> که اولین [[ظهور]] [[حق]] را [[حضرت رسول]]{{صل}} معرفی می‌کند و هم‌چنین [[روایت]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} که فرمود: "نشان و آیتی بزرگ‌تر از من برای [[خداوند]] نیست"<ref>{{متن حدیث|مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي}}؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰۶.</ref> و مضامین بلند [[زیارت جامعه کبیره]] و توصیفاتی که از [[اهل‌بیت]] در [[قرآن]] آمده است، [[کامل‌ترین]] مصداق [[خلیفة‌الله]]، [[چهارده معصوم]]{{عم}} معرفی شده‌اند.
*همه [[انبیا]] و [[مرسلین]] نیز طبق تحلیل پیش، در مراتب پائین‌تر از آن وجودهای [[نورانی]]، [[انسان کامل]] و [[خلیفة‌الله]] هستند. چنان‌که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>، از [[حضرت آدم]]{{ع}} و در روایاتی از برخی [[انبیاء]]{{عم}} صراحتاً با واژه [[خلافت]] یاد شده: {{متن حدیث|عَنْ عَلِيٍّ{{ع}} قَالَ: بَيْنَمَا أَنَا أَمْشِي مَعَ النَّبِيِّ{{صل}} فِي بَعْضِ طُرُقَاتِ الْمَدِينَةِ إِذْ لَقِيَنَا شَيْخٌ طُوَالٌ كَثُّ اللِّحْيَةِ بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ{{صل}} وَ رَحَّبَ بِهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ وَ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَابِعَ الْخُلَفَاءِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، أَ لَيْسَ كَذَلِكَ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: بَلَى ثُمَّ مَضَى فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذَا الَّذِي قَالَ لِي هَذَا الشَّيْخُ وَ تَصْدِيقُكَ لَهُ؟ قَالَ: أَنْتَ كَذَلِكَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ، إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> وَ الْخَلِيفَةُ الْمَجْعُولُ فِيهَا آدَمُ{{ع}} وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.</ref> فَهُوَ الثَّانِي وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ حِكَايَةً عَنْ مُوسَى{{ع}} حِينَ قَالَ لِهَارُونَ: {{متن قرآن|اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ}}<ref>«در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref> فَهُوَ هَارُونُ إِذَا اسْتَخْلَفَهُ مُوسَى{{ع}} فِي قَوْمِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ، وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ}}<ref>«و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است» سوره توبه، آیه ۳.</ref> فَكُنْتَ أَنْتَ الْمُبَلِّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ قَاضِي دَيْنِي وَ الْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي، فَأَنْتَ رَابِعُ الْخُلَفَاءِ كَمَا سَلَّمَ عَلَيْكَ الشَّيْخُ، أَ وَ لَا تَدْرِي مَنْ هُوَ؟ قُلْتُ: لَا، قَالَ: ذَاكَ أَخُوكَ الْخَضِرُ{{ع}} فَاعْلَمْ}}<ref>علی بن جمعه حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۴۸.</ref>.
*باید توجه داشت که همه [[انبیا]] و [[مرسلین]] و [[ائمه معصومین]]{{عم}} [[انسان کامل]] و [[خلیفه الهی]] هستند و عنوان [[خلیفه]] اسمی است که برای مفرد و مؤنث به کار می‌رود و جریان [[خلافت]] همانند جریان [[نبوت]]، [[رسالت]]، [[امامت]] و [[ولایت]] مقول به تشکیک است و شمارش چهار نفر از آن ذوات [[مقدس]] و تصریح به چهارمین نفر بودن [[حضرت علی]]{{ع}} فقط ناظر به صراحت به واژه "[[خلافت]]" است وگرنه خود [[رسول اکرم]]{{صل}} از [[کامل‌ترین]] مصادیق [[خلافت الهی]] است. هم‌چنین، چون [[خلیفه]] با واسطه به منزله [[خلیفه]] بی‌واسطه است، [[حضرت علی]]{{ع}} و نیز سایر [[ائمه معصومین]]{{عم}} [[خلیفة‌الله]] هستند؛ همانطور که [[حضرت هارون]]{{ع}} [[خلیفة‌الله]] است؛ زیرا [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} از [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} به [[استخلاف]] خداست؛ چنان‌که [[خلافت]] جناب [[هارون]]{{ع}} از [[حضرت موسی]]{{ع}} به [[استخلاف]] [[الهی]] بوده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۵۵.</ref>.
*هم‌چنین در [[آیات]] و [[روایات]]، برخی از [[افعال الهی]] به [[انبیا]] نسبت داده شد؛ مانند شکافته شدن دریا به دست [[موسی]]{{ع}} گلستان شدن [[آتش]] برای [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} مسخر شدن باد و غیره برای [[حضرت سلیمان]]{{ع}} شفای [[نابینا]] و احیای [[مردگان]] به دست [[حضرت عیسی]]{{ع}} و مواردی دیگر که به عنوان نمونه‌هایی از [[تصرف]] در عالم، خبر از [[خلافت الهی]] آنان می‌دهد.
*بعد از رتبه [[چهارده معصوم]] و [[انبیا]] و [[مرسلین]]{{عم}}، برخی از انسان‌های [[وارسته]] و [[متدین]] و دارای [[علم]] و [[عمل صالح]] نیز به اندازه [[علم]] و دریافت [[اسمای الهی]]، در مرتبه مادون [[انبیا]] و با واسطه آنان، مصداق [[خلیفة‌الله]] هستند؛ چنان‌که به عنوان نمونه در [[قرآن]]، [[خداوند]]، [[جهاد]] [[رزمندگان]] را به خود نسبت میدهد؛ مانند {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ}}<ref>«پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> و {{متن قرآن|قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ}}<ref>«با آنان پیکار کنید تا خداوند آنها را به دست شما عذاب کند» سوره توبه، آیه ۱۴.</ref> که در این [[آیات]]، امور فراوانی که به دست [[مجاهدان]] [[پرهیزکار]] ظاهر شده به [[خداوند]] استناد داده شده است. در [[روایات]]، بعضی از [[صحابه]] مانند [[سلمان]] و [[اباذر]] و فضه و... {{متن حدیث|مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷۰.</ref> [[لقب]] گرفتند که بیانگر [[خلافت]] بدون واسطه آنها از [[اهل بیت]]{{عم}} در حد وسعت وجودی هر یک از آنها و [[خلافت]] با واسطه [[الهی]] آنان است.
*هم‌چنین از بعضی از عرفای کامل و [[اهل]] کرامتی که نام و شرح حال آنان در کتاب‌های [[تذکره]] نویسان آمده است، می‌توان به عنوان مصادیق [[خلیفة‌الله]] یاد کرد<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۶۴-۶۷.</ref>
==درجات و مراتب [[خلیفة‌اللهی]]==
*براساس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> [[خداوند]] برای خودش [[خلیفه]] قرار داده است. این [[خلافت]] در وهله نخست برای [[حضرت آدم]]{{ع}} به عنوان [[نخستین انسان]] و [[بشر]] مطرح است و سپس برای فرزندانش.
*البته از [[آیات]] و [[روایات]] به دست می‌آید که برای نوع [[بشر]] به سبب [[کرامت]] تفضیلی [[خداوند]]، یک نوع [[خلافت]] عمومی ثابت است؛ اما [[خلافت]] خاص و [[خلافت]] مطلق تنها برای کسانی است که در [[مراتب ایمان]] و [[تقوا]] و [[یقین]] به مراتب [[برگزیده]] باشد. به نظر می‌رسد که [[خلافت]] همانند اموری دیگر چون [[ایمان]] و [[تقوا]] و [[یقین]] دارای مراتب و درجات متعدد و متنوع است. از این درجات متعدد و متنوع به مراتب تشکیکی یاد می‌شود؛ زیرا چنان میان مرتبه‌ای با مرتبه‌ای دیگر تمایز و تفاوت و فرق است که [[انسان]] [[گمان]] می‌کند که دو چیز متضاد هستند و همان‌طوری که میان شیر خوراکی و شیر جنگلی تنها در لفظ اشتراک است، در این عنوان [[خلافت]] نیز چنین اشتراک لفظی است.
*از آن جایی که این تفاوت و تمایزها میان درجات و مراتب [[خلافت]]، [[آدمی]] را به [[شک]] می‌اندازد به این نوع مراتب و درجات متعدد و متنوع، مراتب ودرجات تشکیکی می‌گویند که [[شک]] انداز است. در حالی‌ که همه اینها یک [[حقیقت]] بیشتر نیستند و میان آنها اشتراک [[معنوی]] وجود دارد و تفاوت آنها همانند تفاوت [[نور]] کرمک شتاب با [[نور]] [[خورشید]] است که یک [[حقیقت]] است، ولی به نظر می‌رسد که [[نور]] آنها تفاوت ماهوی داشته باشد که البته ندارد.
*[[آیت الله]] [[جوادی آملی]] هم مراتب [[خلافت]] را اینگونه بیان می‌کنند که [[خلافت الهی]]، مقوله‌ای تشکیکی است و از نظر چگونگی پیوند [[صفات الهی]] با [[روح]] متصف به آن درجات متفاوتی وجود دارد. [[خلافت]] الهی، [[آراستگی]] به [[صفات الهی]] و مظهریت آنها است. در این صورت، دارانده اوصاف کمالی [[خداوند]]، به‌طور کلی دارای [[خلافت]] اوست. برای [[خلافت]] الهی، چهار [[درجه]] قابل [[تصور]] است:
#'''[[خلافت]] در حد حال:''' اگر ثبوت صفات کمالی برای کسی در حد "حال" بود که قابل زوال است و قبول زوال آن نیز سریع خواهد بود چنین شخصی [[خلافت]] او از [[خدای سبحان]] در حد "حال" است، نه زاید بر آن.
#'''[[خلافت]] در حد [[ملکه]]:''' اگر ثبوت صفات کمالی برای کسی در حد [[ملکه]] باشد که زوال‌پذیر است، ولی زوال آن به کندی است، خلافتش نیز در حد [[ملکه]] است.
#'''[[خلافت]] در حد تقویم ماهو:''' اگر به درجه‌ای باریافت که اوصاف کمالی برای وی در حد "تقویم ماهوی" بود، یعنی مقوم ماهیت او شد و یکی از اجزای ماهوی او را تشکیل داد مادامی که آن ماهیت موجود است زوال‌پذیر نخواهد بود. چنین شخصی [[خلافت]] او از [[خدای سبحان]] در حد "تقویم ماهوی" اوست، نه زاید بر آن.
#'''[[خلافت]] در حد تقویم وجود:''' چنانچه به قله هرم [[تکامل]] نایل آمد به طوری که ثبوت صفات کمالی به صورت عینیت بود، یعنی [[خلافت]] الهی عین [[هویت]] وجودی‌اش شد، خلافتش در حد تقویم وجودی است. البته میان وی و [[خداوند متعال]] تفاوت مفهومی وجود دارد و بجز این تغایر مفهومی، تغایر دیگری با [[ذات اقدس الهی]] ندارد؛ یعنی در بالاترین مرتبه کمال قرار دارد. چنین [[انسان]] کاملی، در [[نفی]] صفات زائد بر ذات، [[خلیفه خدا]] و آیت اوست و همانند [[خداوند متعال]]، اوصاف کمالی، عین ذات اوست<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۹۴ -۹۵.</ref>.
*[[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} با اشاره [[زیبا]] به این مفهوم از [[انسان کامل]] در [[جهان هستی]]، میفرماید: {{متن حدیث|كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱، بند ۴.</ref>؛ [[نفی]] صفات، کمال [[اخلاص]] [[معرفت]] [[توحیدی]] خداست<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۶۷-۶۹.</ref>


==[[سنت خلافت الهی]]==
در کتاب اقرب الموارد خلافت را چنین معنا کرده‌اند: در اصطلاح [[شرع]]، [[خلیفه]] به معنای امامی است که بعد از [[امام]] دیگر می‌آید و جانشین او می‌گردد<ref>{{عربی| الخلافة الأمارة و النيابة عن الغير إما لغيبة المنوب عنه او موته او بعجره او تشريف المستخلف و في الشرع الامامة}}؛ سعید الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، ج۱، ص۲۹۵.</ref>.


==[[خلافت فردی]]==
از معنای اصطلاحی [[خلیفه]] و [[خلافت]] فهمیده می‌شود که [[خلافت]] در واقع منصب الهی است و [[خلیفه]] باید از جانب [[خدا]] [[انتخاب]] شود. علاوه بر این، ممکن است لفظ خلیفه منصرف به کسی که [[رسول خدا]] {{صل}} او را برای [[خلافت]] تعیین کرده باشد. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} لفظ خلیفه را در معنای [[نیابت]] و [[جانشینی]] از طرف خود بکار برده است و این [[لقب]] بزرگ [[جانشینی]] را به [[وصی]] و باب [[شهر]] علمش، [[امام علی]] {{ع}} بخشید. تمام [[اصحاب]] برجسته، اتفاق دارند که [[پیامبر]] {{صل}} بدون [[تعیین خلیفه]] از [[دنیا]] نرفته است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص ۲۳-۲۵.</ref>.


==[[خلافت اجتماعی]]==
=== چند نکته ===
چهار کلمه [[خلیفه]]، [[امامت]]، [[نبوت]] و [[رسالت]]، از واژگانی هستند که از جهت لغوی، دارای معانی عامی بوده و شامل موارد کثیری می‌شوند؛ اما از جهت اصطلاحی [[دینی]]، دارای معانی خاص بوده و عده‌ای محدود و مخصوص را در بر می‌گیرند.


==[[خلافت]] [[انبیا]]==
هر چهار کلمه از جهت مفهوم با هم [[اختلاف]] دارند؛ لذا نظریه ترادف معنا در بعضی از آنها<ref>قصص الانبیاء، ص۸؛ المیزان، ج۲، ص۱۴۰.</ref>، مانند [[نبوت]] و [[رسالت]] مردود است.


==[[خلافت]] [[انسان]]==
هر چهار کلمه با وجود معانی مختلف، ممکن است در یک مصداق جمع شوند که فردی از [[بندگان]] خاصّ [[خدای سبحان]]، دارای مقام‌ها [[خلافت]]، [[نبوت]]، [[رسالت]] و [[امامت]] باشد، چنان که در [[حضرت ابراهیم]] {{ع}}، همه آن مقام‌ها جمع بود.


==[[خلافت]] [[بنی اسرائیل]]==
از جهت [[وحدت]] مصداق، امامت با [[خلافت]]، در روایتی از [[امام رضا]] {{ع}} در [[تعریف امام]] آمده است:"[[امام]]، [[امین]] [[خداوند]] در میان آفریده‌هایش و [[حجت]] [[پروردگار]] بر بندگانش و [[جانشین]] [[خداوند]] در سرزمین‌هایش و [[دعوت]] کننده [[مردم]] به سوی [[خدا]] و [[دفاع]] کننده از [[احکام]] و [[محرّمات الهی]] است"<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ أَمِينُ الله فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى الله وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ الله}}؛ الکافی، ج۱، ص۱۹۸، ح۱؛ امالی للصدوق، ص۶۷۷، م ۹۷، ح۱.</ref>.


==[[خلافت]] [[حضرت داود]]{{ع}}==
با کمی دقت در [[روایات]] [[ولایت]]، معلوم می‌شود ولایتِ [[ولیّ]] حقی که به معنای [[راهنما]] و [[سرپرست]] [[دینی]] مطرح شده، قابل انطباق بر [[امامت]] و [[خلافت]] نیز است و هر سه لفظ‍ [[ولایت]]، [[امامت]] و [[خلافت]]، دارای یک مصداق و فقط‍ منطبق بر یک فرد در هر زمانی می‌شود.


==[[خلافت]] [[حضرت سلیمان]]{{ع}}==
بنابراین، [[خلافت]] از جهت مراحل، در مرحله قبل از مراحل [[نبوت]]، [[رسالت]] و [[امامت]] و از جهت رتبه‌بندی [[عقلی]]، بعد از رتبه [[عبودیت]] قرار دارد تا [[مقام عبودیت]] محقًق نشود، [[خلافت]] تحقق نمی‌یابد و بعد از تحقق شایستگی [[خلافت]]، از جهت رتبه، نوبت به [[مقامات]] والای معنوی [[نبوت]]، [[رسالت]] و [[امامت]] می‌رسد.


==[[خلافت صالحان]]==
پس: [[خلافت]] مانند کلمه "حجة‌الله" با [[امامت]]، [[نبوت]]، [[رسالت]] و [[ولایت]] [[ولیّ]] [[حق]]، از جهت مصداق هیچ تفاوتی ندارد<ref>البته در کتاب‌های روایی حدیثی نقل شده است، همانند کتاب کافی، ج۱، ص۱۷۶، بَابُ الْفَرْقِ بَینَ الرَّسُولِ وَ النَّبِی وَ الْمُحَدَّثِ‌، ح۲: {{متن حدیث|عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ قَالَ كَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْمَعْرُوفِيُّ إِلَى الرِّضَا {{ع}}- جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي مَا الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ قَالَ فَكَتَبَ أَوْ قَالَ الْفَرْقُ بَيْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِي يُنْزَلُ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ فَيَرَاهُ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُ وَ يُنْزَلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ وَ رُبَّمَا رَأَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ {{ع}} وَ النَّبِيُّ رُبَّمَا سَمِعَ الْكَلَامَ وَ رُبَّمَا رَأَى الشَّخْصَ وَ لَمْ يَسْمَعْ وَ الْإِمَامُ هُوَ الَّذِي يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ}}؛ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۴۱، ح۴۲ و ج۲۶، ص۷۵، ح۲۸؛ صاحب بحارالانوار بعد از نقل احادیثی درباره فرق بین نبی، رسول و امام، می‌نویسد: {{عربی|و بالجملة لا بد لنا من الإذعان بعدم كونهم {{عم}} أنبياء و بأنهم أشرف و أفضل من غير نبينا {{صل}} من الأنبياء و الأوصياء و لا نعرف جهة لعدم اتصافهم بالنبوة إلا رعاية جلالة خاتم الأنبياء و لا يصل عقولنا إلى فرق بين بين النبوة و الإمامة و ما دلت عليه الأخبار فقد عرفته و الله تعالى يعلم حقائق أحوالهم صلوات الله عليهم أجمعين}}؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۸۲، باب ۲؛ البته اینکه امام فقط‍ کلام فرشتگان را می‌شنود و آنان را نمی‌بیند، با مسأله شب قدر و نزول ملائکه بر امام {{ع}} قابل مناقشه است؛ مگر اینکه کیفیت بیان فرق را، به دلیل تقیه بدانیم.</ref> و دارای معنایی است که شامل همه آنها می‌شود، اگر چه هر کدام از آن واژه‌ها، معنای ارزشمند و والایی دارند که قابل تصور و [[تبیین]] با الفاظ‍ نیستند؛ لذا کلمه [[خلیفه]]<ref>خلیفه در اینجا، از دو جهت قابل ملاحظه است: جانشین از پیامبر الهی و همچنین جانشین از خدای متعال با واسطه پیامبر الهی؛ پس وصیّ پیامبر از جهتی جانشین اوست و از جهت دیگر با وساطت او، خلیفة‌الله است.</ref> بر [[وصیّ]] [[پیامبر]] اطلاق می‌گردد، در حالی که اطلاق [[نبوت]] و [[رسالت]] بر او جایز نیست؛ همچنان که ممکن است، فردی دارای [[مقام امامت]] باشد، ولی دارای [[مقام نبوت]] و [[رسالت]] به معنای معروف نباشد، مانندِ [[ائمه]] [[اهل‌بیت پیامبر]] [[اسلام]] {{صل}}؛ لذا اطلاق هر یک از آن کلمات، با لحاظ‍ جهتی است، که در آنان وجود دارد.


==[[خلافت]] [[مستضعفان]]==
بنابراین، بر همه [[پیامبران]] و اوصیای آنان، کلمه [[خلافت]] قابل انطباق است و از آنها به [[خلفای الهی]] تعبیر می‌شود<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۵۸-۵۹.</ref>.


==[[خلافت]] و [[فرشتگان]]==
== پیشینه ==
در [[قرآن کریم]]، [[آفرینش انسان]] در [[زمین]] با خلافت [[حضرت آدم]]{{ع}} آغاز می‌شود<ref>سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> و در برخی [[آیات]]، [[ولایت]] [[حق‌تعالی]]، [[ولایت پیامبر اکرم]]{{صل}} و ولایت [[اولوالامر]] و ولایت عموم [[مؤمنان]] ذکر شده‌ است<ref>سوره بقره، آیه ۱۰۷، سوره آل عمران، آیه ۱۵۰،  سوره آل عمران، آیه ۱۷۵، سوره مائده، آیه ۵۵،  سوره انعام، آیه ۶۲، سوره اعراف، آیه ۱۹۶.</ref> در [[روایات]] نیز قوام عالم به [[خلیفه]] و [[حجت الهی]] در زمین دانسته شده<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۷۸–۱۷۹؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ۵/۱۵۴.</ref> و [[ولایت]] و [[خلافت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[ائمه]]{{ع}} مطرح گردیده‌ است<ref>صدوق، الخصال، ۲/۴۱۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱/۱۵۲.</ref>. همچنین ولایت ظاهری و [[باطنی]] و صفات اولیای [[حق]] بیان شده‌ است<ref>صفار، بصارئر الدرجات، ۱/۵۳۱؛ کلینی، الکافی، ۱/۱۹۸–۲۰۵.</ref>.<ref>[[حسین مستوفی|مستوفی]] و [[حسین شهسواری|شهسواری]]، [[خلافت و ولایت (مقاله)| مقاله «خلافت و ولایت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۵]]، ص۱۸۲ – ۱۹۴.</ref>


==[[خلافت]] [[حضرت هارون|هارون]]{{ع}}==
== خلافت الهی از نگاه قرآن ==
{{اصلی|خلافت الهی در قرآن}}
واژه [[خلیفه]] در دو مورد به شکل مفرد و در باقی موارد به صورت جمع "خلائف" و "[[خلفا]]" در [[قرآن کریم]] به کار رفته است. واژه [[خلیفه]] با برشمردن اشتقاق‌های آن در [[قرآن]] کاربرد فراوان دارد که در مجموع بیش‌تر [[آیات]] به معنای کنار رفتن گروهی و [[جانشین]] شدن گروهی دیگر آمده است<ref>سوره انعام، آیه ۱۳۳؛ سوره انعام، آیه ۱۶۵؛ سوره اعراف، آیه ۶۹؛ سوره یونس، آیه ۷۳.</ref>. در [[آیات]] مراد، [[خلافت]] و [[جانشینی]] [[عامه]] [[مردم]] است که از طرف [[خداوند]] برای [[آبادانی زمین]] و بهره بردن از [[نعمت]] در آن [[اذن]] داده شده است. بنابراین یک دسته از [[آیات]] نشان‌ دهنده [[خلافت]] [[عامه]] [[مردم]] در استفاده از [[نعمت‌های الهی]] است که بنابر [[حکمت الهی]] از [[نعمت‌های خداوند]] در [[زمین]] استفاده می‌برند<ref>حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۲.</ref>.


==[[خلافت]] [[حضرت یحیی|یحیی]]{{ع}}==
در برابر آیاتی وجود دارد که مسئله [[خلافت]] و [[جانشینی]] را به معنای خاص مطرح کرده‌اند که دانشمندان از آن [[آیات]]، [[شأن]] ولایت خاصه و تصرف در امور را برای آن [[خلفا]] استفاده کرده‌اند مانند: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>.


==درخواست [[خلیفه]]==
بنابراین واژه [[خلیفه]] به معنای [[جانشینی]] [[خداوند]] در [[قرآن]] در دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای [[جانشینی]] عام و برای استفاده از [[نعمت‌های خداوند]] در [[زمین]] و دوم به معنای [[جانشینی]] خاص و دارای مقام و منصب الهی که از آثار آن داشتن [[ولایت]] و [[حق]] تصرف در امور دیگران است تا در سایه [[رهبری]] آنان [[احکام]] و [[قوانین الهی]] از تغییرو [[تحریف]] محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن [[خلفای الهی]] برای همیشه در روی [[زمین]] به عنوان [[حجت الهی]] و [[هدایت‌گر]] [[انسان‌ها]] لازم است و از طرف دیگر برای همه [[واجب]] است که با آنان [[مخالفت]] نورزیده و [[فرمانبردار]] آنان باشند<ref>حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۲۵-۲۸.</ref>


==زمینه‌های [[خلافت]]==
== حضرت آدم {{ع}} و خلافت الهی ==
{{همچنین|حضرت آدم}}
[[خداوند]] قبل از [[خلقت آدم]] به [[ملائکه]] فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. در اینکه [[خلیفه]] کیست و خلافت او از چه کسی بوده و در چه چیزی خلافت داشته، بین صاحب‌نظران [[اختلاف]] است. گروهی ([[اکثریت]]) شخص آدم را و گروهی دیگر [[فرزندان]] او را خلیفه می‌‌دانند که از پدر خلافت کردند<ref>تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۸۰.</ref>. گروهی نیز آدم را خلیفه و [[جانشین]] گروه‌های قبل از خودش می‌‌دانند<ref>کشف الاسرار، ج۱، ص۱۳۳.</ref>. [[ابن عباس]] آدم را جانشین گروه‌های [[جن]] که قبل از او بودند می‌‌داند<ref>تفسیر کبیر، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. گروهی نیز گفته‌اند آدم خلیفه فرشتگانی بوده که قبل از او در [[زمین]] [[حاکم]] بوده‌اند<ref>التبیان، ج۱، ص۱۳۲.</ref>. [[ابن مسعود]] و سُدی و دیگران آدم را [[خلیفه خدا]] می‌‌دانند<ref>التبیان، ج۱، ص۱۳۲.</ref>.


{{پرسمان القاب امام مهدی}}
[[علامه طباطبایی]]، خلافت از [[خدا]] را قول اصح می‌‌داند؛ زیرا پاسخ خدا به ملائکه و گوشزد کردن مقام برجسته آدم و مسئله [[تعلیم اسماء]] با خلافت الهی سازگار است، نه خلافت از دیگر [[انسان‌ها]]<ref>المیزان، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. [[رشید رضا]] نیز وسعت [[دانش]] و [[خرد]] و [[اندیشه]] آدم و دامنه کارکرد بی‌کران او و... را دلیل شایستگی او برای خلافت از خدا می‌‌داند<ref>المنار، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. گروهی با استناد به [[آیات]] {{متن قرآن|وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ}}<ref>«و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.</ref> و {{متن قرآن|آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ}}<ref>«به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید؛ بنابراین از شما آن کسان که ایمان آورند و انفاق کنند پاداشی بزرگ خواهند داشت» سوره حدید، آیه ۷.</ref> [[خلافت]] [[آدم]] را در کشت و کار در [[زمین]] دانسته‌اند تا نهرها را جاری کند و زمین را آباد نماید.


==منابع==
[[کتاب مقدس]] نیز خلافت آدم را در حکم‌فرمایی به حیوانات دیگر و فرمان روایی در زمین می‌‌داند<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۲۶.</ref>. گروهی، خلافت آدم را تخلق به اخلاق الهی و اجرای [[فرامین]] [[حق]] و [[اداره امور]] [[خلق]] و [[دعوت]] آنان به [[اطاعت خدا]] می‌‌دانند<ref>تفسیر محی الدین عربی، ج۱، ص۴۶.</ref> و نیز گفته‌اند نمایندگی آدم از خدا به معنای نمایان گری صفات و [[کمالات]] اوست<ref>منشور جاوید، ج۱۱، ص۲۵.</ref>.
* [[پرونده:1313.jpg|22px]] [[فرهنگ قرآن ج۱۳ (کتاب)|'''فرهنگ قرآن ج۱۳''']]
* [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]


==پانویس==
مقام خلیفة اللهی مخصوص [[حضرت آدم]] نبوده، بلکه مربوط به نوع [[انسان]] است<ref>المیزان، ج۱، ص۱۱۶.</ref> از این جهت باید خلافت الهی برای آدم را [[هدف]] و مقصود [[آفرینش]] او بدانیم، نه عقوبتی برای آدم<ref>المنار، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمود مقدمی|مقدمی، محمود]]، [[آدم - مقدمی (مقاله)| مقاله «آدم»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)| دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۳۹-۵۰.</ref>
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس2}}


== حقیقت خلافت الهی ==
=== ارکان خلافت الهی ===
{{اصلی|ارکان خلافت الهی}}
اجزاء [[خلافت]] شامل مستخلِف که [[خداوند سبحان]] است ([[خلیفه]] گرداننده)، مستخلف که انسان‌های روی [[زمین]] هستند ([[خلیفه]] شده)، مستخلَف علیه (آن‌چه [[خلافت]] بر آن صورت گرفته است) که شامل [[انسان]]، [[جامعه]] و [[زمین]] (طبیعت) است.
# '''[[خلیفه]] (مستخلَف):''' در تعیین مصداق [[خلیفه]] و اینکه چه کسی است و [[خلیفه]] الهی در [[زمین]] کیست؟ آیا این مقام به شخص [[حضرت آدم]] {{ع}} اختصاص دارد یا شامل کسان دیگر نیز می‌شود، چندین احتمال مطرح است: [[مقام خلافت الهی]]، به شخص [[حقیقی]] [[آدم]] {{ع}} اختصاص دارد و به انسان‌های دیگر مختص نیست؛ تعمیم [[خلافت]] الهی به [[انسان‌های کامل]]؛ تعمیم مقام خلافت الهی به عموم [[انسان‌ها]]؛ تعمیم آن به همه [[انسان‌ها]] اعم از [[مؤمن]] و [[کافر]]. با بررسی احتمالات پنج‌گانه این نتیجه به دست می‌آید که [[خلافت]] الهی ویژه شخص [[حضرت آدم]] {{ع}} نیست و نیز به [[انسان‌های کامل]] و [[مؤمن]] اختصاص ندارد، بلکه به نوع [[بشریت]] اختصاص دارد؛ یعنی تمام [[انسان‌ها]] بالقوه [[خلیفه]] الهی‌اند و بالفعل هر شخصی با توجه به [[کمالات]] و مظهریت اسمای حسنای الهی، در مرتبه‌ای از [[خلافت]] قرار دارد. برای [[درک]] این مفهوم، باید [[حقیقت]] [[خلافت]] و مراتب آن توجه کرد<ref>اکبر سیدی‌نیا، خلافت الاهی؛ با تأکید بر دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی، فصلنامه علمی - پژوهشی قبسات، ش۴۴، ۱۳۸۵، ص۱۴۴-۱۴۶.</ref>.
# '''[[خلیفه]] گرداننده (مستخلفٌ‌عنه):''' به کسی که [[خلیفه]]، [[خلافت]] وی را به عهده دارد "مستخلفٌ‌عنه" اطلاق می‌شود. حال نکته دیگر در باب [[خلافت]] این است که مستخلفٌ‌عنه کیست؟ و [[انسان]] [[جانشین]] چه کسی است؟ در این مورد نیز اقوال، مختلف است:
## فرشتگانی هستند که در [[زمین]] بودند و به [[جنگ]] جن‌هایی رفتند که به [[فرماندهی]] [[ابلیس]] در [[زمین]] [[زندگی]] می‌کردند و دست به [[فساد]] و [[خونریزی]] زده بودند. این گروه از [[فرشتگان]] از جانب [[خداوند]] [[مأمور]] نابود کردن گروه تبهکار [[جن]] شدند و پس از آن بر [[زمین]] [[حاکم]] شدند؛ این احتمال مورد قبول نیست:
## جن‌های [[فاسد]] و [[خونریزی]] بودند که منقرض شدند و [[آدم]] {{ع}} [[جانشین]] آنها شد. این احتمال با توجه به [[اعتراض]] [[فرشتگان]] و اعلام آمادگی آنها برخلافت و [[استدلال]] بر شایستگی خود، با [[جانشینی]] [[حضرت آدم]] {{ع}} تناسبی ندارد.
## همه موجودات هستند، زیرا [[آدمی]] نسخه جمع عالم است و از همه انواع کائنات و اصناف موجودات، نمونه‌ای در او به ودیعت گذاشته شده است.
## انسان‌های پیشین موسوم به "نسناس" هستند.
## [[خدای سبحان]] است. نظر دقیق آن است که این [[خلافت]] از آن خداست.
# '''عناصر [[استخلاف]] (مستخلف علیه):''' مستخلف علیه یعنی آنچه [[خلافت]] بر آن صورت گرفته است که شامل [[انسان]]، [[جامعه]] و [[زمین]] و طبیعت است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۳۲-۴۸.</ref>.


[[رده:خلافت الهی]]
=== درجات خلافت الهی ===
[[رده:مدخل]]
{{اصلی|درجات خلافت الهی}}
براساس [[آیه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> [[خداوند]] برای خودش [[خلیفه]] قرار داده است. این [[خلافت]] در وهله نخست برای [[حضرت آدم]] {{ع}} به عنوان [[نخستین انسان]] و [[بشر]] مطرح است و سپس برای فرزندانش.


[[رده:مدخل فرهنگنامه آخرالزمان]]
البته از [[آیات]] و [[روایات]] به دست می‌آید که برای نوع [[بشر]] به سبب [[کرامت]] تفضیلی [[خداوند]]، یک نوع [[خلافت]] عمومی ثابت است؛ اما [[خلافت]] خاص و [[خلافت]] مطلق تنها برای کسانی است که در [[مراتب ایمان]] و [[تقوا]] و [[یقین]] به مراتب برگزیده باشد. به نظر می‌رسد که [[خلافت]] همانند اموری دیگر چون [[ایمان]] و [[تقوا]] و [[یقین]] دارای مراتب و درجات متعدد و متنوع است. از این درجات متعدد و متنوع به مراتب تشکیکی یاد می‌شود؛ زیرا چنان میان مرتبه‌ای با مرتبه‌ای دیگر تمایز و تفاوت و فرق است که [[انسان]] [[گمان]] می‌کند که دو چیز متضاد هستند و همان‌طوری که میان شیر خوراکی و شیر جنگلی تنها در لفظ اشتراک است، در این عنوان [[خلافت]] نیز چنین اشتراک لفظی است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۶۷-۶۹.</ref>.
 
=== انواع خلافت ===
{{اصلی|انواع خلافت}}
==== [[خلافت]] [[تاریخی]]، وجودی و رتبی ====
[[انسان کامل]] از نظر رتبه و جایگاه پایین‌تر از [[خداوند متعال]] خواهد بود؛ خدایی که ذات مستخلف عنه است و حد [[خلافت]] [[انسان کامل]] در همین محدوده وجودی است نه بیشتر و بالاتر و [[خلیفه]] هم کسی است که به جای مستخلف عنه می‌نشیند که این [[خلافت]] و [[جانشینی]] موجودی از موجود دیگر به دو صورت است:
# '''[[خلافت]] [[تاریخی]]:''' در این‌گونه [[خلافت]] فرد یا گروهی [[جانشین]] فرد یا گروه دیگر می‌شوند بدون در نظر گرفتن هرگونه کمال یا مرتبه وجودی برای شخص یا گروهی که [[جانشین]] می‌شوند؛ یعنی یکی از دو موجود زودتر به وجود آمده و بعد از، از بین رفتن آن، موجود دیگری به جای او قرار گرفته و [[جانشین]] او شده است. از این جهت، امتیازی بین [[خلیفه]] و مستخلف عنه نیست. در اینجا [[خلیفه]] می‎تواند همتای مستخلف [[خلف]] عنه و گاهی [[برتر]] از وی سخن بگوید و عمل کند؛ زیرا [[قدرت]] او برخاسته از [[هویت]] خود اوست و مرهون افاضه مستخلق عنه نیست<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۳، ص۱۰۱.</ref>.
# '''[[خلافت]] وجودی و رتبی:''' قسم دیگر [[خلافت]]، صرفا به لحاظ مقام و [[منزلت]] وجودی و رتبی است، نه [[تاریخی]] و مانند آن. به این معنی که یکی از دو موجود از نظر وجودی و رتبه کمالی در مرحله پایین‌تر از موجود داایگر قرار دارد. از این‌رو امتیاز جوهری میان [[خلیفه]] و مستخلف عنه وجود دارد و [[خلیفه]] همه صلاحیت و [[اقتدار]] خود را مرهون [[خلافت]] می‌داند؛ زیرا اصل [[مشروعیت]] و [[قدرت]] او از مستخلف عنه به وی رسیده است<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۷۳-۷۶.</ref>.
 
==== خلافت فردی و اجتماعی ====
{{اصلی|خلافت فردی|خلافت اجتماعی}}
آغاز [[جانشینی]] [[انسان]] از [[خدا]] به صورت فردی بود، اما در نهایت این [[جانشینی]] به صورت جمعی است؛ زیرا [[خداوند]] "[[استخلاف]] جمعی" را [[اراده]] کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الأَرْضِ}}<ref>«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین می‌گرداند» سوره نور، آیه ۵۵.</ref>. البته [[جانشینی]] جمعی با رهبری امام [[معصوم]] آغاز می‌شود. او با [[رهبری]] خاص خود امتی را پرورش می‌دهد که [[توانایی]] [[اقامه عدل]]، [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارند {{متن قرآن|كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ}}<ref>«شما بهترین گروهی بوده‌اید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شده‌اید؛ به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از (کار) ناپسند باز می‌دارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.</ref>.<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن (مقاله)|مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن]].</ref>
 
== ضرورت خلافت الهی ==
{{اصلی|ضرورت خلافت الهی}}
دلایل مختلف عقلی و نقلی مبنی بر ضرورت خلافت الهی بیان شده است مانند:
# '''[[دلیل عقلی]] ضرورت خلافت [[الهی]]:''' [[انسان]] به تنهایی توان آن را ندارد که همه نیازهای یک [[زندگی]] نسبتاً راحت را برای خود فراهم سازد؛ در نتیجه، تَن به زندگی اجتماعی می‌دهد تا با [[تعاون]] و تقسیم کار، بهتر بتواند زندگی کند. [[حریص]] بودن انسان او را وامی‌دارد هر چه بیش‌تر از دیگران بهره گرفته و تا آنجا که می‌تواند از خدمت به دیگران دوری کند؛ لذا زندگی اجتماعی، میدان [[ستمگری]] و [[تجاوز]] [[انسان‌ها]] به [[حقوق]] همنوعان شده، چیزی که [[انسان]] از آن [[انتظار]] [[آرامش]] و سود دارد، عامل [[آزار]] و [[رنج]] بیش‌تر [[مردم]] می‌گردد. به همین دلیل، [[جامعه]] برای تنظیم روابط‍ بین افراد خود، به [[قانون]] نیاز پیدا می‌کند و از جهتی، نباید قانون را در [[اختیار انسان]] واگذارند؛ زیرا هر یک از افراد یا گروهی از آنان، تنها سود خود را برابر با [[عدالت]] دانسته و زیانش را [[ظلم]] قلمداد می‌کند. پس باید [[قانون‌گذاری]]، بیرون از حوزه طبیعی [[بشر]] وجود داشته باشد؛ و آن عامل بیرونی و مصون از [[خودمحوری]] و [[خودخواهی]]، همان فرستادگان بشری از سوی [[خدای حکیم]] است. خدایی که نیازهای بسیار جزئی انسان را نادیده نگرفته، همانند روییدن مو در ابرو، یا فرو رفتگی در کف پاها، آن عامل مهم و مؤثر در [[زندگی]] انسان را که موجب [[آرامش]] و [[راهنمایی]] به سوی [[سعادت]] باشد، از او دریغ نخواهد کرد<ref>الهیات من کتاب الشفاء، ص۴۸۷-۴۸۸؛ النجاة، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref>
# '''ضرورت خلافت [[الهی]] در [[قرآن]]:''' برای [[ضرورت]] ارسال فرستادگان بشری برای انسان‌ها در [[قرآن کریم]]، چنین آمده است: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>. برخی [[آیات]] حاکی از عدم کفایت [[علم]] و [[عقل]] بشری برای تأمین زندگی سعادتمندانه [[انسانی]] است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«آنگاه چون پیامبرانشان برهان‌های روشن برای آنان آوردند به دانشی که خود داشتند شادی کردند و (کیفر) آنچه به ریشخند می‌گرفتند آنان را فرا گرفت» سوره غافر، آیه ۸۳.</ref>؛ لذا برای [[راهنمایی]] آنان در همه جهات [[زندگی]]، حتّی در [[علوم]] مادّی، نیاز به [[وحی]] از طرف [[خدای حکیم]] دارند.
# '''ضرورت خلافت [[الهی]] در [[حدیث]]:''' افزون بر [[دلیل عقلی]] و [[آیات قرآنی]]، در آثار [[حدیثی]] معتبر [[شیعه]]، احادیثی نقل شده است که حاکی از [[ضرورت]] وجود [[خلیفه خدا]] در طول زندگی [[انسان‌ها]] در کره زمین است، [[ابی بصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که: آن حضرت فرمود: »[[خدا]] [[برتر]] و بزرگ‌تر از آن است که [[زمین]] را بدون امام عادل به حال خود رها کند (واگذارد)«<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ الله{{ع}} قَالَ: إِنَّ الله أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ}}اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸، ح۶.</ref>.<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۶۹ - ۷۶.</ref>
 
== فلسفه خلافت الهی ==
=== علت، غایت و راز خلافت الهی ===
{{اصلی|راز خلافت الهی}}
راز خلافت، [[آگاهی]] به همه اسماء، حقایق و معارف و برخورداری از [[علم لدنی]] است. [[آگاهی]] به همه حقایق [[جهان]] امکان است که مایه تمایز میان [[انسان کامل]] و [[فرشتگان]] و سبب [[محرومیت]] آنان از [[مقام خلافت]] شده است<ref>عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۶۶.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۵۶-۶۱.</ref>
 
=== علت خلیفه قرار دادن انسان ===
[[پرسش]]: خداوند که [[جهان هستی]] در قبضه [[قدرت]] اوست؛ چرا در [[زمین]] [[خلیفه]] قرار داد؟ پاسخ این است که [[انسان‌ها]] وقتی برای خود، [[جانشین]] تعیین می‌کنند، این به [[دلیل]] محدودیّت آنان است؛ چون [[رئیس]] نمی‌تواند در غیاب خود، مدیریّت کند، لذا [[جانشین]] تعیین می‌کند، اما ذات [[مقدّس]] ربوبی که به تمام [[جهان هستی]] احاطه دارد {{متن قرآن|أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ}}<ref> آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است؛ سوره فصلت، آیه: ۵۴.</ref>، با این انگیزه [[جانشین]] تعیین نمی‌کند؛ باید انگیزه را در جای دیگر دید و آن اینجاست که انسان‌های معمولی توان دریافت [[فیض الهی]] را بدون واسطه ندارند، نقش [[خلیفه الهی]] در این میان، همان منبع آب‌رسانی [[شهر]] است که [[آب]] را ذخیره می‌کند تا به هنگام [[نیاز]]، هرکس به اندازه نیازش بهره‌مند گردد، پس جعل "[[خلیفه]]" با این انگیزه است، نه انگیزه محدودیّت<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص۱۹۷.</ref>.
 
== گستره خلافت الهی ==
{{اصلی|گستره خلافت الهی}}
در مورد اینکه محدوده [[جانشینی انسان از خداوند]] تا چه اندازه است؟ دو نظر ارائه شده است:
# [[انسان]] [[جانشین خداوند]] در [[زمین]] است و حدود [[خلافت]] او محدود به [[زمین]] می‌شود.
# [[انسان]] در همه [[عوالم]] هستی [[جانشین]] خداست زیرا [[انسان کامل]]، مظهر خداوندی است که در هستی و [[کمالات]] خود نامتناهی است و بر همه [[عوالم]] هستی، [[حاکم]] علی الاطلاق است بنابراین [[خلیفه]] او نیز چنین خواهد بود.
 
برخی از عرصه‌های [[خلیفة‌اللهی]] انسان عبارت است از:
# '''[[خلافت]] الهی در عرصه [[سیاسی]] [[اجتماعی]]:''' غرض از ابعاد [[سیاسی]] [[اجتماعی]]، ایجاد [[جامعه]] [[سیاسی]] و [[دولت]] و در نهایت تشکیل حکومت است. [[تعیین خلیفه]] ([[حاکم]]، [[رهبر]]) در [[اسلام]] برای تشکیل جامعه لازم است و [[مردم]] به [[رهبر]] نیاز دارند تا با هم [[اختلاف]] نداشته باشند، با یکدیگر [[اتفاق نظر]] دارند<ref>ناصر مکارم شیرازی، ولایت در قرآن، تحقیق: ابوالقاسم علیان‌نژادی دامغانی، ص۲۰۹.</ref>.
# '''[[خلافت الهی]] در عرصه [[اقتصادی]]:''' [[انسان]] [[مالکیت]] مطلق را از آن [[خدا]] می‌داند و موضع [[انسان]] را درباره [[ثروت]]، موضع [[جانشینی]] درستکار و راست روش توصیف می‌کند. لذا [[انسان]] به عنوان یک نماینده [[وظیفه]] دارد: ثروتی را که [[خداوند]] در [[اختیار]] او گذارده بر اساس فرمان‌ها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید.
# '''[[خلافت]] [[علمی]] فن‌آوری:''' [[زمامدار]] [[حکومت اسلامی]] عهده‌دار تأمین [[علم]] و [[دانش]] و [[اخلاق]] [[شهروندان]] قلمرو [[حکومت]] خود خواهد بود<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۲۴-۱۲۷.</ref>.
 
== ویژگی‌های خلافت الهی ==
اهل معرفت ویژگی‌هایی برای [[خلافت]] و [[ولایت]] بیان کرده‌اند، ازجمله:
# واسطه فیض‌ بودن [[خلیفه]] و [[ولیّ]]<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۵–۱۳۶.</ref>؛
# [[لزوم]] اظهار [[خلافت ظاهری]]<ref>امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>؛
# [[استمرار]] ولایت و [[انقطاع نبوت]]: ولایت مقامی است که استمرار دارد، به‌خلاف نبوت تشریعی که منقطع می‌شود<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۲ و ۱۳۵.</ref>؛
# سبب قبولی عبادات: چنان‌که در برخی [[روایات]] آمده<ref> کلینی، الکافی، ۲/۱۹–۲۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱/۱۳–۱۸.</ref> [[عبادات]] بدون [[ولایت]] «امامِ [[حق]]» پذیرفته نمی‌شوند و شخص بدون [[محبت]] [[ولیّ خدا]] که لازمه آن پیوند با او و [[پیروی]] از اوست، به [[بهشت]] راه نمی‌یابد<ref>امام خمینی، چهل حدیث، ۵۷۶–۵۷۸.</ref>؛
# اتصال [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} به [[علم لدنّی]]: کسی که پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[خلیفه]] و [[جانشین]] اوست، باید همانند پیامبر{{صل}} به معدن علم او متصل باشد و آنچه پیامبر{{صل}} بر آن [[آگاه]] بود، او هم آگاه باشد؛ زیرا خلیفه قائم‌مقام و جانشین او و در [[حکم]] اوست<ref>قمشه‌ای، مجموعه آثار، ۹۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷؛ امام خمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.</ref>؛
# تصرف در خلق: [[قدرت]] تصرف ولی در خلق به جهت [[قیام]] او به حق از جهت باطن است<ref>آملی، المقدمات، ۱۶۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷، امام خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵ ـ ۹۶؛ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.</ref>.<ref>[[حسین مستوفی|مستوفی]] و [[حسین شهسواری|شهسواری]]، [[خلافت و ولایت (مقاله)| مقاله «خلافت و ولایت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)| دانشنامه امام خمینی ج۵]]، ص۱۸۲ ـ ۱۹۴.</ref>
 
== صفات خلیفه الهی ==
{{اصلی|ویژگی امام}}
=== صفات ثبوتی خلافت الهی ===
{{اصلی|صفات ثبوتی امام}}
[[فلسفه]] ذکر صفات ثبوتی مختص، برای متوجه ساختن بر عظمت [[خلیفه]] [[خدای متعال]] و ایجاد [[شوق]] و علاقه برای کسب رضای او که تجلیگاه [[رضای الهی]] است، می‌باشد؛ همچنین برای ایجاد انگیزه در جهت تلاش برای [[زمینه‌سازی ظهور]] فردی در مرحله نخست و در نهایت: زمینه‌سازی [[جامعه]]، برای [[ظهور]]، تا هنگام ظهور آن [[حضرت مهدی]] {{ع}}، افراد حاضر، با [[شناختی]] که بر اثر مطالعه به دست آورده‌اند، نهایت [[احترام]] و [[تسلیم محض]] در برابر [[اوامر و نواهی]] حضرتش داشته باشند و در هیچ امری در حضور آن بزرگوار، اظهار نظر نکنند و گفتارهایش را با کمال میل [[قلبی]]، پذیرا باشند. برخی از این صفات عبارت‌اند از:
# '''هدایت یافته از همه جهات:''' {{متن قرآن|فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۳۸</ref>؛ [[خلفای الهی]] از مصادیق بارز هدایت هستند.
# '''برخوردار از [[علم گسترده]]:''' یکی از لوازم هدایت یافته بودن از همه جهات، داشتن [[علم کامل]] و همه‌جانبه است؛ [[خدای متعال]] همه اسما را به [[آدم]] {{ع}} [[تعلیم]] داد و [[جانشین]] او نیز بالتَّبَع و با [[اذن الهی]] به همه چیز عالِم است.
# '''[[عصمت]] داشتن:''' [[مصونیت از خطا]] و [[گمراهی]]، یکی دیگر از لوازم هدایت یافته بودن همه‌جانبه است؛ مهم‌ترین [[دلیل عقلی]] بر [[لزوم عصمت امام]]، [[برهان امتناع تسلسل]] است<ref>الباب الحادی عشر، مبحث امامت، ص۴۱.</ref>.
# '''[[ایمان]] و [[یقین]] کامل داشتن:''' صفت [[ایمان]] عبارت از [[اقرار]] و تصدیق به زبان همراه با [[اعتقاد قلبی]] و [[روحی]] و عمل با جوارح و اعضا است و خلفای [[خدای سبحان]] از هر سه جهت، ایمانشان کامل بوده است.
# '''[[تسلیم محض]] در پیشگاه [[خدای حکیم]]:''' یکی دیگر از صفات خلفای [[خدای حکیم]]، داشتن [[تسلیم محض]] ظاهری و [[باطنی]] توأم با [[انقیاد]] و [[سلامت]] درونی و رضای کامل در پیشگاه [[پروردگار]] عالمیان است.
# '''[[عبادت]] و [[بندگی]]:''' [[عبادت]] و مناجات با خدای [[مهربان]]، یکی از صفات بارز [[خلفای الهی]] است که همیشه در پی فرصتی بوده و هستند تا با پروردگارشان مناجات و [[عبادت]] کنند.
# '''[[فروتنی]] و [[تواضع]]:''' خلفای [[خدای متعال]] طبق [[دستور]] او، دارای [[تواضع]] کامل بودند.
# '''تحمل [[مشکلات]]:''' [[قرآن کریم]] بنابر مستفاد از برخی [[آیات]]، زیربنای [[خلافت]] و [[امامت]] بسیاری از [[انبیا]] {{عم}} را مسأله [[صبر]] قرار می‌دهد<ref>سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>.<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص ۹۴ - ۱۲۷.</ref>
 
=== صفات سلبی خلافت الهی ===
{{اصلی|صفات سلبی خلافت الهی}}
در [[قرآن کریم]]، پاره‌ای صفات ناپسند از [[پیامبران]] {{عم}} [[نفی]] شده است که برخی [[آیات]]، بر آن تصریح دارند و از بعضی دیگر برداشت می‌شود. برخی از این صفات ناپسند عبارت است از:
# '''[[پیراستگی]] از امراض [[روحی]] و [[قلبی]]:''' {{متن قرآن|وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ}}<ref>«و از پیروان وی ابراهیم بود * که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۳-۸۴.</ref>؛ قلب سلیم شامل پاکی از [[شرک]]، [[کفر]]<ref>من وحی القرآن، ج۱۷، ص۱۲۹.</ref>، [[معاصی]]، [[فساد]]، [[کینه]] و [[دشمنی]] با [[بندگان خدا]] می‌شود و [[قلبی]] است که از حُبّ [[دنیا]] تهی باشد.
# '''[[پیراستگی]] از [[شرک]]:''' [[خلفای الهی]] هیچ شرکی به [[خدای متعال]] نداشتند و از همه مراتب و مراحل آن مبرّی بودند<ref>سوره یوسف، آیه ۳۸.</ref>.
# '''[[پیراستگی]] از [[ظلم]]:''' [[انبیا]] {{عم}} از هر ظلمی مبرّا بودند، پس باید برای داشتن [[منصب امامت]] [[الهی]] از هر نوعی ظلمی [[پاک]] باشند<ref>سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
# '''تنزّه از [[گمراهی]]:''' [[انبیا]] {{عم}} دارای [[هدف]] عالی و [[حق]] بوده که همان [[بندگی]] و [[قرب الهی]] است و دیگران را از اهداف [[باطل]] و پوچگرایی [[نهی]] کرده و به سوی هدفی عالی ترغیب و [[هدایت]] می‌کردند.
# '''[[تبعیت]] نکردن از [[هوای نفس]] خود و دیگران:''' آیات قرآن هرگونه [[هواپرستی]] و نیز [[تبعیت]] و جهت‌گیری از [[هوای نفس]] دیگران را از [[انبیا]] و [[اوصیا]] {{عم}} [[نفی]] می‌کنند<ref>[[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص۱۲۹-۱۳۴.</ref>.
 
== شئون خلیفه الهی ==
{{اصلی|شؤون خلافت الهی}}
خلافت الهی گوهری عظیم و [[کوثر]] گران‌بهایی است که [[خدای سبحان]] در بین آفریده‌های خود تنها بر قامت [[انسان]] [[استوار]] ساخته و دارای جایگاه و شؤون بلندی است که در ذیل به پاره‌ای از آنها، پرداخته می‌شود:
# '''کامل‌ترین جلوه الهی:''' بر اساس [[روایات]] صادره از [[امامان معصوم]] {{عم}} برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین کلمه [[خدا]] در همه [[آفرینش]]، وجود [[مبارک]] [[خاتم الانبیاء]] {{صل}} و [[اهل بیت]] اوست.
# '''محوریت خلیفه الهی در نظام آفرینش:''' اصل وجود و [[آفرینش]] [[خلیفه]] تام [[الهی]]، محور وجود همه خلایق است و کمالات وجودی او نیز محور همه [[کمالات]] است.
# '''معلمی فرشتگان:''' [[خلیفه خدا]] درس [[توحید]]، [[بندگی]] و [[عبودیت]] را به [[فرشتگان]] [[تعلیم]] می‌دهد.
# '''خداگونه بودن خلیفه الهی:''' از دیگر ویژگی [[خلیفه]] الهی خداگونه بودن آن است، [[آدمی]] در پرتو هدایت‌های [[الهی]] و [[اطاعت]] از [[خدای متعال]]، به مرتبه‌ای از کمال می‌رسد که [[خداوند]] به تمام معنا و متناسب با سعه وجودی و عملکردهای بنده‌اش در وجود او جلوه‌گری می‌کند.
# '''افضلیت خلیفه الهی:''' [[انسان]] به لحاظ رتبه وجودی و در پرتو خلافت الهی، برترین موجود عالم امکان است؛ [[قرآن کریم]] در [[آیات]] متعددی، برخی از زوایای وجودی [[انسان]] را به عنوان موجود [[برتر]] به نمایش گذاشته است مانند اینکه او را برترین آفریده خدا معرفی می‌کند<ref>سوره مؤمنون، آیه ۱۴.</ref>.
# '''حامل امانت الهی:''' یکی دیگر از امتیازات برجسته‌ای که [[قرآن]] برای [[انسان]] مطرح می‌کند آن است که [[انسان]] دارای قابلیت‌ها و استعدادهای ویژه‌ای برای قبول و حمل [[امانت الهی]] بوده و و آن را پذیرفته است<ref>احزاب، آیه ۷۲.</ref>.
# '''برخورداری از [[مقام کرامت]]:''' [[خداوند]] در [[قرآن]] به صراحت و با تأکید فراوان مسئله [[کرامت]] [[بنی‌آدم]] را مطرح کرده و از [[برتری]] [[انسان]] بر اغلب مخلوقات خویش خبر داده است<ref>سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref>. منشأ [[کرامت انسان]] به خلافت الهی او برمی‌گردد.
# '''برخورداری از [[مقام امامت]]:''' یکی از [[شئونات خلافت الهی]]، [[امامت]] و [[پیشوایی]] بر [[امت]] است، از دیدگاه [[قرآن کریم]]، کسانی از شایستگی [[امامت]] و [[پیشوایی]] بر [[بشر]] برخوردارند که به [[مقام خلیفة‌اللهی]] برسند<ref>سوره ص، آیه ۲۶.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص ۱۳۲ ـ ۱۴۳.</ref>
 
== مصداق خلیفه الهی ==
{{اصلی|مصداق خلیفه الهی}}
کامل‌ترین مصادیق [[خلیفة‌الله]] ([[خلیفه]] کامل) که در روایاتی؛ مانند [[روایت]] {{متن حدیث|أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۲۴.</ref> که اولین [[ظهور]] [[حق]] را [[حضرت رسول]] {{صل}} معرفی می‌کند و هم‌چنین [[روایت]] [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} که فرمود: "نشان و آیتی بزرگ‌تر از من برای [[خداوند]] نیست"<ref>{{متن حدیث|مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي}}؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰۶.</ref> و مضامین بلند [[زیارت جامعه کبیره]] و توصیفاتی که از [[اهل‌بیت]] در [[قرآن]] آمده است، کامل‌ترین مصداق [[خلیفة‌الله]]، [[چهارده معصوم]] {{عم}} معرفی شده‌اند. همه [[انبیا]] و [[مرسلین]] نیز در مراتب پائین‌تر از آن وجودهای [[نورانی]]، [[انسان کامل]] و [[خلیفة‌الله]] هستند<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۶۴-۶۷.</ref>.
 
== کارکردهای خلافت الهی ==
{{اصلی|کارکردهای امامت}}
برآیند اصلی نظریه [[خلافت]]، [[حکومت حق]] است. [[وظیفه]] و [[رسالت]] اصلی [[خلیفه خدا]] اظهار [[حق]]، اشاعه [[رحمت]] و [[محبت]] در [[عالم هستی]] و [[اقامه عدل]] است. تنها در این فرض است که [[اطاعت]] [[خلیفه]] به منزله [[اطاعت از خدا]] به شمار می‌آید و [[امر و نهی]] او بر همگان فرض است. این [[نظام]] [[الهی]] آثار [[اجتماعی]] بر آن مترتب است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از: [[حاکمیت الهی]]: قانونگذاری الهی؛ عینیت دیانت و سیاست؛ آزادی معقول و [[مسئولیت‌پذیری]] و سازندگی<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۱۴۶ - ۱۵۵.</ref>.
 
== استمرار خلافت الهی ==
{{اصلی|استمرار خلافت الهی}}
[[خلافت]] الهی و [[امامت]] [[بشر]]، ضرورتی [[فلسفی]] و حکمی است. از این‌رو، با [[خلقت]] [[نخستین انسان]] آغاز شده و تا [[پایان تاریخ]] [[بشر]] در [[زندگی]] ملکی و زمینی او ادامه خواهد داشت. از یک سو، [[خلافت]] الهی مقتضای [[فلسفه آفرینش]] است؛ زیرا [[آفرینش]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] برای [[انسان]] بوده است<ref>سوره بقره، آیه ۲۹.</ref>، از سوی دیگر: [[هدف]] [[خلقت انسان]] دستیابی او به کمال مطلوب بشری است<ref>سوره کهف، آیه ۷.</ref>؛  بر این اساس تا [[نظام]] این عالم برقرار است، غایت آنکه [[انسان کامل]] و [[خلیفه خداوند]] است، قطعا موجود است؛ زیرا وجود او [[فلسفه]] و [[غایت خلقت]] است و وجود معلول، بدون علت غایی آن محال است.
 
از سوی دیگر، از [[آموزه‌های اسلامی]] استفاده می‌شود که [[زمین]] هیچ‌گاه از [[حجت]] و [[خلیفه]] الهی خالی نیست و مسأله [[خلافت]]، یک امر فردی و گذرا نیست بلکه [[فیض]] و [[فوز]] مستمری است که تا عصر حاضر استمرار دارد؛ بنابراین وجود [[حجت خدا]] و [[پیشوای معصوم]] در میان [[بشر]] نیز به مقتضای مقام [[ربوبیت]] و صفت [[حکمت]] و [[رحمت الهی]] [[ضرورت]] دارد تا [[حافظ شریعت]] [[الهی]] باشد<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص۹۴-۹۷.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:11235.jpg|22px]] [[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن (مقاله)|'''مهدویت و سنت‌های رهبری الهی در قرآن''']]
# [[پرونده:10115976.jpg|22px]] [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|'''در آستان امامان معصوم ج۲''']]
# [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']]
# [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حق‌جو|حق‌جو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)| '''ولایت در قرآن''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[محمود مقدمی|مقدمی، محمود]]، [[آدم - مقدمی (مقاله)| '''آدم''']]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]
# [[پرونده:IM009850.jpg|22px]] [[حسین مستوفی|مستوفی]] و [[حسین شهسواری|شهسواری]]، [[خلافت و ولایت (مقاله)| مقاله «خلافت و ولایت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۵ (کتاب)|'''دانشنامه امام خمینی ج۵''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
{{ریاست}}
{{امامت شناسی}}
 
[[رده:خلافت]]
[[رده:مقام معصوم]]
[[رده:خلافت]]
[[رده:اصطلاحات سیاسی]]
[[رده:حکومت اسلامی]]
[[رده:اختلافات کلامی شیعه و سنی]]
[[رده:فقه سیاسی]]
[[رده:مقاله‌های اولویت یک]]
۱۱۷٬۳۶۸

ویرایش