بحث:خلافت الهی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

صفات خلیفه الهی

انسان‌ها در پذیرش خلافت الهی دارای ویژگی‌هایی می‌باشند که در ذیل به پاره‌ای از این ویژگی‌ها، پرداخته می‌شود:

  1. جعل الهی: خداوند انسان را جانشین خود در زمین قرار داده است و این جانشنی با هدف رشد، تعالی و حرکت انسان به سوی سعادت و کمال جاودانی صورت گرفته است. بنابراین از این دیدگاه انسان نمی‌تواند ادعا کند که ذاتاً دارای حاکمیت و خلافت است، زیرا انسان جایگاه "خلافت" و پایگاه، امانت و مسئولیت الهی است به همین جهت در قرآن نیز خلافت انسان در زمین با فعل "جعل" بیان شده است. بنابراین از این نظر که منشأ و سرچشمه آن بیرون از جامعه انسانی است جعلی است. از این‌رو خلافت، طرحی الهی است و خلیفه تنها به اذن او به این مقام می‌رسد که در آیه شریفه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً[۱] معیار خلیفه بودن برای انسان، جعل الهی است یعنی کسی می‌تواند خلیفه الهی باشد که به جعل الهی خلیفه بودن وی صورت پذیرد[۲].
  2. محدودیت و نسبیت: با توجه به اینکه خلافت در زمین به دست انسان‌ها تحقق می‌یابد و توانایی‌ها، امکانات و تلاش‌های بشری محدود و نسبی است لذا خلافت او نیز همین‌گونه خواهد بود؛ بنابراین خلیفه الهی، اختیارات نامحدودی ندارد. همچنین انسان‌ها بر حسب تقربی که به درگاه خداوند دارند، درجات خلافتشان متفاوت می‌شود. از این‌رو بسیاری از انسان‌ها هیچگونه صلاحیتی برای خلیفه بودن را ندارند. افرادی که در کفر و فساد غوطه‌ورند و صلاحیت نام انسان بودن را ندارند چه برسد به اینکه: ﴿أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۳].
  3. تکوینی و فطری: ولایت و خلافت انسان در زمین امری طبیعی و تکوینی است؛ یعنی مطابق با ساخت و سرشت طبیعی اوست و تشریعی، وضعی و قانونی نمی‌باشد؛ یعنی به عنوان وظیفه و تکلیف به او عرضه نشده است بلکه به خاطر تناسب وهم‌آهنگی که با سرشت و ساختار طبیعی‌اش داشته است به او عرضه شده و او نیز آن را پذیرفته است و اگر فعل "جعل" را در مورد آن به کار می‌برد، جعلش تکوینی و فطری است نه تشریعی و وضعی. جعل در اینجا چیزی شبیه به "خلق" یا تکمیل خلق می‌باشد. همان‌گونه که در قرآن ابتدا از خلق آسمان‌ها و زمین سخن می‌گوید و بعد با جعل ظلمات و نور آن را کامل می‌کند[۴]. خلافت بنا به تفسیر آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا[۵]، بر انسان عرضه شده است و انسان هم آن را پذیرفته و زیر بار مسئولیت آن رفته است، اما خلافت بر موجودات دیگر عرضه شد ولی آن را نپذیرفتند از این‌روست که این جعل و عرضه، جعل تشریعی و قانونی نیست بلکه تکوینی و فطری است و با جعل‌های تشریعی نظیر ارسال رسل تفاوت دارد. شهید صدر می‌فرماید: "این عرضه تکوینی است نه تشریعی" مقصود این است که این عطای پروردگار در جستجوی جایی متناسب با طبیعتش، متناسب با فطرت و سرشتش گردش کرد، کوه‌ها با این خلافت هماهنگی نداشتند، آسمان‌ها و زمین با آن تناسبی نداشتند تا بتوانند بار امانت و خلافت الهی را بردارند ولی تنها موجودی که بر حسب ساختمان و بافت خود و به حکم فطرت الهی‌اش با این خلافت تناسب دارد انسان است بنابراین عرضه امانت و خلافت الهی فطری و تکوینی است[۶].
  4. سنت الهی: خلافت انسان در زمین چون امری فطری و واقعی است و ریشه در طبیعت انسان و جهان دارد از آن به "سنت" یا "قانون" الهی تعبیر می‌شود. بنابراین تمام خصوصیات سنت‌های الهی را دارد. منتها سنتی است از نوع سنت‌های گروه سوم یعنی گرایش‌های طبیعی و فطری، بدین معنا که انسان به عنوان موجودی اجتماعی - سیاسی (یا به تعبیر ابونصر فارابی "مدنی") بدون خلافت و حاکمیت انسان - به معنای واقعی - نخواهد بود و این ویژگی را نمی‌توان از او جدا کرد، هرچند که می‌توان موقتا با فطرت و سرشت انسان به مقابله برخاست و در مقابل سنت‌های فطری ایستاد.
  5. عمومیت و همگانی: خلافت انسان موضوعی عمومی، انسانی و همگانی است. فراگیرنده جهان شمول و عام است و به هیچ فرد، گروه یا طبقه خاصی تعلق ندارد و هیچ فرد یا گروه یا طبقه‌ای نمی‌تواند ادعا کند که دیگران فاقد آن هستند. همان‌گونه که انسان‌ها همه در پیشگاه حق برابرند، در دارا بودن حق ولایت و خلافت در زمین نیز برابرند؛ زیرا آن‌چه که فرشتگان الهی از آن بیم داشتند که آدم در زمین خونریزی و فساد می‌کند، یقیناً شخص آدم نبود بلکه آدمیت و انسانیت در طول تاریخ می‌باشد بنابراین جعل خلافت مخصوص او نبود بلکه تمامی انسان‌ها در آن شریک و مشترک بودند.
  6. گستردگی و شمول: حوزه و دایره خلافت انسان در زمین بسیار گسترده است و تمام ابعاد زندگی او را دربر می‌گیرد. در سیاست، در اقتصاد، جامعه، فرهنگ، اخلاق، دانش و... انسان جانشین خداست. مثلا در اقتصاد انسان به عنوان خلیفه خدا وظیفه دارد ثروتی را که خداوند در اختیار او گذارده براساس فرمان‌ها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید[۷]. در قرآن نیز به این نوع استخلاف اقتصادی اشاره شده است: ﴿أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ[۸]. در سیاست نیز قوانین و زندگی اجتماعی را در مدار اراده تشریعی او اجرا کند. بنابراین خلافت انسان تنها یک خلافت سیاسی محض نیست بلکه ابعاد گوناگونی دارد و راهی است برای رسیدن بشر به مقام عبودیت محض الهی و خداگونه شدن. به تعبیر شهید صدر: "... خداوند پروردگار زمین و همه خیرات آن است و نیز پروردگار انسان و حیوان و هر جنبنده‌ای بدین‌سان خلیفة‌الله در زمین یعنی جانشین خداوند در تمام این امور و اشیا و..."[۹].
  7. برابری در خلافت: تمام انسان‌ها در دارا بودن حقوق مربوط به خلافت با هم برابرند و حق خلافت هیچ کس طبیعتا بیشتر از دیگری نیست، یعنی همان حق و سهمی که شخص الف برای تحقق خلافت خدا در زمین دارد، شخص ب نیز داراست و از اینجاست که در این نظریه برتری ‌طلبی و سلطه‌جویی افراد و اقوام بر یکدیگر منتفی است. "همان‌گونه که گذشت مردم صاحب حق و عهده‌دار حمل این امانت هستند و همگی نسبت به این حق در پیشگاه قانون با هم برابرند و تمام آنها در جهت تحقق آن، حق بیان آرا و افکار و انجام فعالیت‌های سیاسی به گونه‌های مختلف را دارند، همان‌گونه که در انجام مراسم و شعائر دینی و مذهبی خود آزاد هستند"[۱۰].
  8. امانت بودن: امانت آن چیزی است که امانتدار باید در آن بر اساس رضایت و توافق صاحب امانت دخل و تصرف نماید. خلافت انسان در زمین از نوع امانت است؛ یعنی جامعه و طبیعت مورد امانت هستند و انسان امانتدار آنها. به همین جهت امانت، مسئولیت و تعهد را به دنبال دارد.
  9. توحیدی بودن: مرکز و محور اصلی خلافت انسان را "توحید" تشکیل می‌دهد و مبنا و اساس آن در اعتقاد به مبادی توحیدی قرار دارد و لذا بدون پذیرش توحید، تحقق آن بعید به نظر می‌رسد.
  10. غیر قابل سلب بودن: همان‌گونه که قبلاً بیان شد "خلافت انسان" در زمین جنبه عمومی و همگانی دارد و همگان در دارا بودن آن و حقوق مربوط به آن با هم برابرند. از این دو مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که نمی‌توان حق خلافت در زمین را در هیچ یک از ابعاد آن (سیاسی، حقوقی، اقتصادی و...) از کسی سلب کرد. به عنوان نمونه یکی از ابعاد آن استخلاف در طبیعت و ثروت است که حق مالکیت خصوصی را به دنبال دارد، نمی‌توان حق مالکیت خصوصی را از کسی سلب کرد. در امور سیاسی نیز همین‌گونه است. مثلا یکی از جنبه‌های آن حق نظارت و مشارکت در حکومت است و این حق را نمی‌توان از کسی سلب نمود.
  11. غیر قابل انتقال بودن: این خلافت به دو دلیل غیر قابل انتقال است، اولاً همه دارای حق خلافت برابرند و حق دخالت آنها در امور جامعه یکسان می‌باشد. پس انتقال آن از کسی به دیگری بی‌معنا است و ثانیاً انتقال حق خلافت از کسی به دیگری به معنای این است که او دیگر بر سرنوشت خود، جامعه و طبیعت حاکم نیست و تحت سلطه دیگران قرار دارد و این امر برابر است با از بین رفتن آزادی او.
  12. زیربنا و اساس حکومت: مردم با دارا بودن حق خلافت در زمین است که می‌توانند با تشکیل حکومت اداره امور جامعه را به دست گیرند، زیرا مادامی که مردم همه، حق دخالت در سرنوشت جامعه خود را نداشته باشند، نمی‌توانند به تشکیل حکومت اقدام کنند: "از همین رو مسئله خلافت انسان، از دیدگاه قرآن، در حقیقت شالوده حکومت انسان بر هستی است. بدین ترتیب حکومت انسان بر خود هم بر این پایه درست می‌شود. چنان‌که حکومت مردم بر مردم، یعنی حق حاکمیت ملی نیز به عنوان خلیفة‌الله بودن انسان‌ها می‌تواند مشروع و قانونی باشد: ...و شرعية ممارسة الجماعة البشرية حكم نفسها بوصفها خليفة عن الله[۱۱].[۱۲]

پانویس

  1. «می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  2. محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.
  3. «آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  4. ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ «سپاس خداوند را که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  5. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  6. محمد باقر صدر، المدرسة القرأنیه، ص۴۳۱-۵۳۱.
  7. محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.
  8. «و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.
  9. محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.
  10. محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص۴۱.
  11. محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.
  12. زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۷۷-۸۳.