آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
== پاسخ به این پرسش== | == پاسخ به این پرسش== | ||
[[پرونده:39587474.jpg|بندانگشتی|right|100px|علامه طباطبایی]] | [[پرونده:39587474.jpg|بندانگشتی|right|100px|علامه طباطبایی]] | ||
'''آیت الله سید محمد حسین طباطبایی''' در این باره گفته است: | |||
* '''اول''' اينكه: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مىشود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شدهاند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمىشويم، مانند آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}﴾<ref>بگو من ادعا نمىكنم كه خزينههاى خدا در دست من است، و من غيب نمىدانم. سوره انعام، آيه ۵۰.</ref> و آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ}}﴾<ref> و اگر من غيبدان بودم خيرات و منافع زيادى جمع مىكردم. سوره اعراف، آيه ۱۸۸.</ref>، و آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ}}﴾<ref>بگو من از ميان رسولان رسولى نوظهور نيستم نه مىدانم كه با من چه مىكنند، و نه اينكه با شما چه مىكنند، و پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى مىشود. سوره احقاف، آيه ۹.</ref>. | |||
اول اينكه: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مىشود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شدهاند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمىشويم، مانند آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}﴾<ref>بگو من ادعا نمىكنم كه خزينههاى خدا در دست من است، و من غيب نمىدانم. سوره انعام، آيه ۵۰.</ref> و آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ}}﴾<ref> و اگر من غيبدان بودم خيرات و منافع زيادى جمع مىكردم. سوره اعراف، آيه ۱۸۸.</ref>، و آنجا كه فرموده: ﴿{{متن قرآن|قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ}}﴾<ref>بگو من از ميان رسولان رسولى نوظهور نيستم نه مىدانم كه با من چه مىكنند، و نه اينكه با شما چه مىكنند، و پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى مىشود. سوره احقاف، آيه ۹.</ref>. | * '''دوم''' اينكه: بعد از آنكه عموميت جمله ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ به وسيله جمله ﴿{{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ}}﴾ شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مىتواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مىشود، مثلا فرموده: ﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}﴾<ref>ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيغمبران بعد از او وحى كرديم. سوره نساء، آيه ۱۶۳.</ref>، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله ﴿{{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ}}﴾ مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مىشوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مىدهد: ﴿{{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...}}﴾<ref> ما قبل از تو هيچ رسول و پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره حج، آيه ۵۲.</ref> چون نبى را هم ارسال شده مىداند، و آيه ﴿{{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ}}﴾<ref> ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره اعراف، آيه ۹۴.</ref> پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود. | ||
دوم اينكه: بعد از آنكه عموميت جمله ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ به وسيله جمله ﴿{{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ}}﴾ شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مىتواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مىشود، مثلا فرموده: ﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}﴾<ref>ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيغمبران بعد از او وحى كرديم. سوره نساء، آيه ۱۶۳.</ref>، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله ﴿{{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ}}﴾ مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مىشوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مىدهد: ﴿{{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...}}﴾<ref> ما قبل از تو هيچ رسول و پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره حج، آيه ۵۲.</ref> چون نبى را هم ارسال شده مىداند، و آيه ﴿{{متن قرآن|وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ}}﴾<ref> ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره اعراف، آيه ۹۴.</ref> پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود. | |||
و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مىكند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مىفرمايد: ﴿{{متن قرآن|وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ}}﴾<ref> و ما بعضى از آنان را پيشوايانى كرديم كه به امر ما هدايت مىكنند، و بدين جهت چنين كرديم كه صبر كردند، و به آيات ما يقين داشتند. سوره الم سجده، آيه ۲۴.</ref>، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده: ﴿{{متن قرآن|وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}﴾<ref> و ما اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارائه داديم (تا چنين و چنان شود، و) تا از صاحبان يقين گردد. سوره انعام، آيه ۷۵.</ref>، و نيز فرموده: ﴿{{متن قرآن|كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}﴾<ref>چنان نيست كه شما خيال مىكنيد اگر شما علم اليقين داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمىرفتيد). شما قطعا جهنم را خواهيد ديد. سوره تكاثر، آيه ۵ و ۶.</ref> و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم. | و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مىكند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مىفرمايد: ﴿{{متن قرآن|وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ}}﴾<ref> و ما بعضى از آنان را پيشوايانى كرديم كه به امر ما هدايت مىكنند، و بدين جهت چنين كرديم كه صبر كردند، و به آيات ما يقين داشتند. سوره الم سجده، آيه ۲۴.</ref>، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده: ﴿{{متن قرآن|وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}﴾<ref> و ما اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارائه داديم (تا چنين و چنان شود، و) تا از صاحبان يقين گردد. سوره انعام، آيه ۷۵.</ref>، و نيز فرموده: ﴿{{متن قرآن|كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ}}﴾<ref>چنان نيست كه شما خيال مىكنيد اگر شما علم اليقين داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمىرفتيد). شما قطعا جهنم را خواهيد ديد. سوره تكاثر، آيه ۵ و ۶.</ref> و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم. | ||
و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مىكنند، و همچنين آنچه از عالم ملكوت مشاهده مىكنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب، هر چند كه براى ما غيب مىباشد، پس نمىتوان ملائكه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر اين جمله ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ تنها شامل اهل دنيا مىشود كه در روى زمين زندگى مىكنند و اگر بنا باشد از سكنه زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مردگان را هم كه امور آخرت را كه به نص قرآن غيب اين عالم است مشاهده مىكنند مشمول استثنا بدانيم، و حال آنكه قطعا مشمول نيستند، براى اينكه اگر مردگان هم مشمول باشند ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ باقى نمىماند، چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مىرود و غيب عالم را مىبيند، و در روز قيامت كه ﴿{{متن قرآن|يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ}}﴾، و نيز ﴿{{متن قرآن|ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ}}﴾ در بارهاش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مىشوند، و غيب عالم براى همه مشهود مىگردد، پس همانطور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اينكه عالم اموات غير اين عالم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اينكه عالمشان غير اين عالم است. | و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مىكنند، و همچنين آنچه از عالم ملكوت مشاهده مىكنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب، هر چند كه براى ما غيب مىباشد، پس نمىتوان ملائكه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر اين جمله ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ تنها شامل اهل دنيا مىشود كه در روى زمين زندگى مىكنند و اگر بنا باشد از سكنه زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مردگان را هم كه امور آخرت را كه به نص قرآن غيب اين عالم است مشاهده مىكنند مشمول استثنا بدانيم، و حال آنكه قطعا مشمول نيستند، براى اينكه اگر مردگان هم مشمول باشند ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ باقى نمىماند، چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مىرود و غيب عالم را مىبيند، و در روز قيامت كه ﴿{{متن قرآن|يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ}}﴾، و نيز ﴿{{متن قرآن|ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ}}﴾ در بارهاش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مىشوند، و غيب عالم براى همه مشهود مىگردد، پس همانطور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اينكه عالم اموات غير اين عالم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اينكه عالمشان غير اين عالم است. | ||
* '''سوم''' اينكه: در آيه شريفه عموميت ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ استثنا شد، به اينكه رسولان به غيب آگاه مىشوند. چيزى كه هست اين را هم مىفهماند كه رسولان در هر چيزى كه تحقق يافتن رسالتشان مشروط به آن باشد كه نسبت به آن علم غيب داشته باشند، اين علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبيل معارف اعتقادى و شرايع دين و قصص و عبرتها و حكمتها و مواعظ باشد، و چه اينكه نشانيهاى رسالتشان باشد و مردم با ديدن آن نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعاى رسالتش پى ببرند، هم چنان كه در قرآن كريم از بعضى رسولان نمونههايى از اين قبيل حكايت كرده، مثلا در باره صالح فرموده كه به قوم خود گفت: ﴿{{متن قرآن|تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ}}﴾<ref>سه روز در خانههايتان متمتع گرديد و اين وعدهاى است كه دروغ نخواهد بود. سوره هود، آيه ۶۵.</ref> و در باره عيسى فرموده كه به بنى اسرائيل فرمود: ﴿{{متن قرآن|وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ}}﴾<ref> اگر بخواهيد به شما خبر مىدهم كه چه خورديد، و چه چيز در خانههايتان ذخيره كرديد و همين نشانهاى است براى شما. سوره آل عمران، آيه ۴۹.</ref>، و نيز آياتى كه در باره وعدههاى رسولان آمده، و پيشگوييهايى كه در خود قرآن كريم آمده، همه اينها از موارد اظهار غيب است.<ref>[http://lib.eshia.ir/50081/20/86 ترجمه تفسير الميزان، ج۲۰، ص: ۸۶]</ref> | |||
سوم اينكه: در آيه شريفه عموميت ﴿{{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً}}﴾ استثنا شد، به اينكه رسولان به غيب آگاه مىشوند. چيزى كه هست اين را هم مىفهماند كه رسولان در هر چيزى كه تحقق يافتن رسالتشان مشروط به آن باشد كه نسبت به آن علم غيب داشته باشند، اين علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبيل معارف اعتقادى و شرايع دين و قصص و عبرتها و حكمتها و مواعظ باشد، و چه اينكه نشانيهاى رسالتشان باشد و مردم با ديدن آن نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعاى رسالتش پى ببرند، هم چنان كه در قرآن كريم از بعضى رسولان نمونههايى از اين قبيل حكايت كرده، مثلا در باره صالح فرموده كه به قوم خود گفت: ﴿{{متن قرآن|تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ}}﴾<ref>سه روز در خانههايتان متمتع گرديد و اين وعدهاى است كه دروغ نخواهد بود. سوره هود، آيه ۶۵.</ref> و در باره عيسى فرموده كه به بنى اسرائيل فرمود: ﴿{{متن قرآن|وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ}}﴾<ref> اگر بخواهيد به شما خبر مىدهم كه چه خورديد، و چه چيز در خانههايتان ذخيره كرديد و همين نشانهاى است براى شما. سوره آل عمران، آيه ۴۹.</ref>، و نيز آياتى كه در باره وعدههاى رسولان آمده، و پيشگوييهايى كه در خود قرآن كريم آمده، همه اينها از موارد اظهار غيب است.<ref>[http://lib.eshia.ir/50081/20/86 ترجمه تفسير الميزان، ج۲۰، ص: ۸۶]</ref> | |||
==جستارهای وابسته== | ==جستارهای وابسته== |
نسخهٔ ۸ دسامبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۰۲
آیا علم غیب منحصر به خداست؟ پرسشی مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. در بررسی این پرسش، میتوان به جنبههای متفاوتی - از جمله: عقلی، قرآنی، حدیثی و غیره - نیز پرداخت. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارت های دیگری از این پرسش
- آیا غیر از خداوند، کسی میتواند عالم به غیب باشد؟
- آیا معصوم از مقام علم غیب بهرهمند است؟
- آیا علم غیب مخصوص خداست؟
پاسخ به این پرسش
آیت الله سید محمد حسین طباطبایی در این باره گفته است:
- اول اينكه: علم به غيب بالأصاله و مستقلا خاص خداى تعالى است، به آن معنايى كه توضيح داديم، پس خداى تعالى به ذات خودش عالم به غيب است، و ديگران اگر علمى به غيب داشته باشند به تعليم او دارند، با اين نكته كه از آيه استفاده كرديم روشن مىشود كه هر جا خداى تعالى از انبيا حكايت كرده كه منكر علم غيب خود شدهاند، منظور اين بوده كه بفهمانند ما رسولان، بالأصاله و مستقلا علم به غيب نداريم، نه اينكه با وحى خدا هم داناى به غيب نمىشويم، مانند آنجا كه فرموده: ﴿﴿قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ﴾﴾[۱] و آنجا كه فرموده: ﴿﴿وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ﴾﴾[۲]، و آنجا كه فرموده: ﴿﴿قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِي ما يُفْعَلُ بِي وَ لا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى إِلَيَّ﴾﴾[۳].
- دوم اينكه: بعد از آنكه عموميت جمله ﴿﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً﴾﴾ به وسيله جمله ﴿﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ﴾﴾ شكسته شد، به صورت عام مخصص در آمده كه مىتواند باز هم تخصيص بخورد، هم چنان كه در مورد بحث در باره انبيا تخصيص خورده، چون آيات قرآنى دلالت دارد بر اينكه بر آن حضرت وحى مىشود، مثلا فرموده: ﴿﴿إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾﴾[۴]، و نيز دلالت دارد بر اينكه وحى يكى از مصاديق غيب است. بنا بر اين، يك پيغمبر دسترسى به غيب دارد، هم چنان كه رسول دارد، البته اين در صورتى است كه مراد از رسول در جمله ﴿﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ﴾﴾ مقامى مقابل مقام نبوت باشد، و اما اگر منظور مطلق كسانى باشد كه از ناحيه خدا به سوى خلق گسيل مىشوند نبى هم از همان كسان است، هم چنان كه آيه زير بر اين معنا شهادت مىدهد: ﴿﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ ...﴾﴾[۵] چون نبى را هم ارسال شده مىداند، و آيه ﴿﴿وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ﴾﴾[۶] پس نبى هم مانند رسول جزو استثنا شدگان از عموم نفى است، بدون اينكه عموم مذكور نيازمند به تخصيص جديدى بشود.
و همچنين در مورد امام به آن معنايى كه قرآن كلمه امام را در آن استعمال مىكند، چون خداى تعالى امام را به صفت صبر و يقين توصيف كرده، مثلا مىفرمايد: ﴿﴿وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ﴾﴾[۷]، و نيز امامان را چنين توصيف كرده كه پرده و حجاب از پيش رويشان برداشته شده، مثلا فرموده: ﴿﴿وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾﴾[۸]، و نيز فرموده: ﴿﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾﴾[۹] و ما در بعضى از مباحث سابق در اين باره سخن گفتيم. و اما ملائكه آنچه از وحى آسمان كه قبل از نزولش حمل مىكنند، و همچنين آنچه از عالم ملكوت مشاهده مىكنند، نسبت به خود آنان شهود است، نه غيب، هر چند كه براى ما غيب مىباشد، پس نمىتوان ملائكه را مشمول استثنا دانست، علاوه بر اين جمله ﴿﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً﴾﴾ تنها شامل اهل دنيا مىشود كه در روى زمين زندگى مىكنند و اگر بنا باشد از سكنه زمين تجاوز كنيم تا شامل ملائكه هم باشد، بايد مردگان را هم كه امور آخرت را كه به نص قرآن غيب اين عالم است مشاهده مىكنند مشمول استثنا بدانيم، و حال آنكه قطعا مشمول نيستند، براى اينكه اگر مردگان هم مشمول باشند ديگر حتى يك نفر هم در تحت عموم ﴿﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً﴾﴾ باقى نمىماند، چون هر انسان زمينى روزى از دنيا مىرود و غيب عالم را مىبيند، و در روز قيامت كه ﴿﴿يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ﴾﴾، و نيز ﴿﴿ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾﴾ در بارهاش فرموده، تمامى مردم يك جا مبعوث مىشوند، و غيب عالم براى همه مشهود مىگردد، پس همانطور كه اموات مشمول استثنا نيستند، به خاطر اينكه عالم اموات غير اين عالم است، همچنين ملائكه هم مشمول نيستند، براى اينكه عالمشان غير اين عالم است.
- سوم اينكه: در آيه شريفه عموميت ﴿﴿فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً﴾﴾ استثنا شد، به اينكه رسولان به غيب آگاه مىشوند. چيزى كه هست اين را هم مىفهماند كه رسولان در هر چيزى كه تحقق يافتن رسالتشان مشروط به آن باشد كه نسبت به آن علم غيب داشته باشند، اين علم را خواهند داشت، حال چه متن رسالتشان از قبيل معارف اعتقادى و شرايع دين و قصص و عبرتها و حكمتها و مواعظ باشد، و چه اينكه نشانيهاى رسالتشان باشد و مردم با ديدن آن نشانه و آن معجزه به صدق رسول در ادعاى رسالتش پى ببرند، هم چنان كه در قرآن كريم از بعضى رسولان نمونههايى از اين قبيل حكايت كرده، مثلا در باره صالح فرموده كه به قوم خود گفت: ﴿﴿تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ﴾﴾[۱۰] و در باره عيسى فرموده كه به بنى اسرائيل فرمود: ﴿﴿وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ﴾﴾[۱۱]، و نيز آياتى كه در باره وعدههاى رسولان آمده، و پيشگوييهايى كه در خود قرآن كريم آمده، همه اينها از موارد اظهار غيب است.[۱۲]
جستارهای وابسته
منبعشناسی جامع علم غیب معصوم
پانویس
- ↑ بگو من ادعا نمىكنم كه خزينههاى خدا در دست من است، و من غيب نمىدانم. سوره انعام، آيه ۵۰.
- ↑ و اگر من غيبدان بودم خيرات و منافع زيادى جمع مىكردم. سوره اعراف، آيه ۱۸۸.
- ↑ بگو من از ميان رسولان رسولى نوظهور نيستم نه مىدانم كه با من چه مىكنند، و نه اينكه با شما چه مىكنند، و پيروى نمىكنم مگر آنچه را كه به من وحى مىشود. سوره احقاف، آيه ۹.
- ↑ ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيغمبران بعد از او وحى كرديم. سوره نساء، آيه ۱۶۳.
- ↑ ما قبل از تو هيچ رسول و پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره حج، آيه ۵۲.
- ↑ ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم (مگر اينكه ...) سوره اعراف، آيه ۹۴.
- ↑ و ما بعضى از آنان را پيشوايانى كرديم كه به امر ما هدايت مىكنند، و بدين جهت چنين كرديم كه صبر كردند، و به آيات ما يقين داشتند. سوره الم سجده، آيه ۲۴.
- ↑ و ما اين چنين ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم ارائه داديم (تا چنين و چنان شود، و) تا از صاحبان يقين گردد. سوره انعام، آيه ۷۵.
- ↑ چنان نيست كه شما خيال مىكنيد اگر شما علم اليقين داشتيد (به سراغ اين موهومات و تفاخرها نمىرفتيد). شما قطعا جهنم را خواهيد ديد. سوره تكاثر، آيه ۵ و ۶.
- ↑ سه روز در خانههايتان متمتع گرديد و اين وعدهاى است كه دروغ نخواهد بود. سوره هود، آيه ۶۵.
- ↑ اگر بخواهيد به شما خبر مىدهم كه چه خورديد، و چه چيز در خانههايتان ذخيره كرديد و همين نشانهاى است براى شما. سوره آل عمران، آيه ۴۹.
- ↑ ترجمه تفسير الميزان، ج۲۰، ص: ۸۶