|
|
خط ۱۷: |
خط ۱۷: |
|
| |
|
| ==عبدالله و [[ملاقات]] با [[شیطان]]== | | ==عبدالله و [[ملاقات]] با [[شیطان]]== |
| [[ابن حجر عسقلانی]] به [[نقل]] از [[صفوان بن سلیم]] مینویسد: [[اهل]] [[مدینه]] میگفتند، روزی شیطان، [[عبد الله بن حنظله]] را در حالی که از مسجد بیرون آمده بود، دید؛ شیطان به او گفت: "ای پسر [[حنظله]]! آیا مرا میشناسی؟
| |
|
| |
| عبدالله جواب داد: "بله تو شیطان هستی".
| |
|
| |
| شیطان از او پرسید: چگونه مرا [[شناختی]]؟
| |
|
| |
| عبدالله جواب داد: "وقتی از مسجد خارج میشدم، مشغول ذکر گفتن بودم و همین که چشمم به تو افتاد، نگاه به تو مرا از [[یاد خدا]] [[غافل]] کرد؛ لذا فهمیدم تو [[شیطان]] هستی".
| |
|
| |
| شیطان جواب داد: "درست تشخیص دادی ای پسر [[حنظله]]. گوش فرا ده میخواهم مطلبی (پندی) را به تو یاد دهم که [[شایسته]] را برای است درمانی آن را به خاطر بسپاری".
| |
|
| |
| [[عبدالله]] گفت: "من نیازی به [[پند]] و [[اندرز]] تو ندارم".
| |
|
| |
| شیطان گفت: "درباره چیزی که میگویم [[تفکر]] کن، اگر مطلب پسندیدهای بود، بپذیر و اگر در نظرت [[ناپسند]] آمد، قبول نکن ای پسر حنظله! هیچ گاه از غیر [[خدا]] چیزی را [[طلب]] نکن و بنگر در وقت [[عصبانیت]]، حالت چگونه است"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۷، ص۴۲۷.</ref>.<ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[عبدالله بن حنظله (مقاله)|مقاله «عبدالله بن حنظله»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۴۴۴.</ref>
| |
|
| |
|
| ==عبدالله و داستان [[حره]]== | | ==عبدالله و داستان [[حره]]== |