کاربر:Puranzab/صفحه تمرین3: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۹: خط ۴۹:
برخی از دلایل عقلی برای اثبات نبوت عبارت‌اند از:
برخی از دلایل عقلی برای اثبات نبوت عبارت‌اند از:


1. رسیدن تکالیف الهی به انسان‌ها: در اینكه نوع انسان، چشم و چراغ عالميان است و خدای متعال او را بیهوده خلق نکرده و او را از میان جميع موجودات برگزيده و تکالیفی را بر او واجب کرده شكّى نيست و نیز شكّى نيست كه بيرون آمدن او از عهدۀ تكليف، وابسته به دانستن آن‌چیزی است که به آن مكلّف شده است، پس بر خدا لازم است آنرا به مكلّفين اعلام كند؛ زيرا عقل هيچ مكلّفى مستقلّ در ادراك آن نيست و از طرفی محال است خدا آنرا بى‏واسطه به هر يك از افراد مكلّفين، اعلام كند<ref>وجوب تكليف ثابت و محقّق است. و شك نيست كه تمامى افراد مكلّفين قابل تلقّى وحى از مصدر ربوبى الهى نيستند و تحمّل اتيان و ابلاغ اوامر و نواهى ربّانى را ندارند، پس لازم است از وجود شخصى كه ممتاز بوده و قابليت تلقّى وحى و ابلاغ داشته و هر دو جهت را دارا باشد، تا به جهتى تلقى وحى از خداوند كند و به جهتى ديگر تبليغ اوامر و نواهى به مكلّفين نمايد.</ref>، پس‏ بايد شخصى را تعيين كند كه او را بر تمام مكلّفين مبعوث كند تا تكاليف را به ايشان برساند و در غیر این صورت در حق بندگان کوتاهی می شود و اين محال است.
1. رسیدن تکالیف الهی به انسان‌ها: در اینكه نوع انسان، چشم و چراغ عالميان است و خدای متعال او را بیهوده خلق نکرده و او را از میان جميع موجودات برگزيده و تکالیفی را بر او واجب کرده شكّى نيست و نیز شكّى نيست كه بيرون آمدن او از عهدۀ تكليف، وابسته به دانستن آن‌چیزی است که به آن مكلّف شده است، پس بر خدا لازم است آنرا به مكلّفين اعلام كند؛ زيرا عقل هيچ مكلّفى مستقلّ در ادراك آن نيست و از طرفی محال است خدا آنرا بى‏واسطه به هر يك از افراد مكلّفين، اعلام كند<ref>وجوب تكليف ثابت و محقّق است. و شك نيست كه تمامى افراد مكلّفين قابل تلقّى وحى از مصدر ربوبى الهى نيستند و تحمّل اتيان و ابلاغ اوامر و نواهى ربّانى را ندارند، پس لازم است از وجود شخصى كه ممتاز بوده و قابليت تلقّى وحى و ابلاغ داشته و هر دو جهت را دارا باشد، تا به جهتى تلقى وحى از خداوند كند و به جهتى ديگر تبليغ اوامر و نواهى به مكلّفين نمايد.</ref>، پس‏ بايد شخصى را تعيين كند كه او را بر تمام مكلّفين مبعوث كند تا تكاليف را به ايشان برساند و در غیر این صورت در حق بندگان کوتاهی می شود و اين محال است<ref></ref>.
 
2. قاعدۀ لطف: بر خداوند واجب است به عنوان لطف و رحمت بر بندگانش پیامبرانی را مبعوث کند تا آیات الهی را بر آنان بخوانند و آن‌ها را تزکیه نمایند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزند و آنان را از چیزی که در آن فساد نهفته است بترسانند و به چیزی که در آن صلاح و سعادت آن‌ها است نوید دهند<ref>«فوجب أن یبعث الله تعالى فی الناس رحمة لهم ولطفاً بهم «رَسُولاً مِنهُم یَتلوُا عَلَیهِم ءایتِه وَیُزکِّیهِم ویُعلّمُهُمُ الکِتبَ والحکمَةَ»<ref>سورۀ جمعه، آیۀ٢</ref> و ینذرهم عمّا فیه فسادهم و یبشّرهم بما فیه صلاحهم وسعادتهم»؛ خرازی، محسن، بدایة المعارف الالهیة، ج1، ص 228.</ref>.
 
3. نیاز به قانون و عجز بشر از قانون گذاری: تقریر این برهان با تبیین چند مطلب روشن می شود:


2. قاعدۀ لطف: خدای متعال نوع انسان را براى «جود» و «لطف» ايجاد كرده است و اتمام «جود» و «لطف»، موقوف است بر صلاح داشتن بندگان به حسب معاش و معاد و صلاح معاش و معاد موقوف است بر چند امر، كه هر يك از آنها موقوف است بر وجود پيغمبران:
اوّل: شناختن مبدأ و صفات خدا؛
دوّم: شناختن صفات حميده و اخلاق پسنديده و افعال حسنه و تحصيل كردن آنها و شناختن صفات ذميمه و ملكات ردّيه و افعال سيئه و اجتناب كردن از آنها؛
سوّم: شناختن دوا و غذاهاى نافع و مضرّ؛
بنابراین شناختن هر يك از معارف الهيّه و صفات محموده و افعال ممدوحه و ملكات ذميمه و اخلاق خبيثه و خواص ادويه و اغذيه، موقوف است بر وجود شخصى كه صاحب دو جهت باشد: يكى جهت الهيّه، كه به آن جهت مناسبت با جناب احديّت داشته باشد و امور مذكوره را از او استفاضه نمايد و يك جهت بشريّت كه به آن جهت مناسبت با بشر داشته باشد و امور مذكوره را بر ايشان افاضه نمايد.
3. نیاز به قانون و عجز بشر از قانون گذاری: تقریر این برهان با تبیین چند مطلب که جنبۀ مبدئی دارد روشن می شود:
الف) آفرینش انسان براساس حکمت و به دست توانمند خدای حکیم انجام یافته است.
الف) آفرینش انسان براساس حکمت و به دست توانمند خدای حکیم انجام یافته است.
ب) انسان از دو عنصر ماده و روح پدید آمده است و به همین جهت هم از ویژگی‌های بدن ماده و هم از خصوصیات روح مجرد برخوردار است و در پی آن از خواسته های عقلانی و حسی برخوردار است، ولی غرض اصلی از خلقت او باید امری معقول و جاودانه باشد.
ب) انسان از دو عنصر ماده و روح پدید آمده است و به همین جهت هم از ویژگی‌های بدن ماده و هم از خصوصیات روح مجرد برخوردار است و در پی آن از خواسته های عقلانی و حسی برخوردار است، ولی غرض اصلی از خلقت او باید امری معقول و جاودانه باشد.
ج) انسان از ناحیۀ ماده و طبیعت، موجودی سرکش و متجاوز و استخدام کننده و انحصارطلب است و او طبعأ و نه فطرتأ همه چیز را برای خود و به سود خود می خواهد.
ج) انسان از ناحیۀ ماده و طبیعت، موجودی سرکش و متجاوز و استخدام کننده و انحصارطلب است و او طبعأ و نه فطرتأ همه چیز را برای خود و به سود خود می خواهد.
د) از طرف دیگر، انسان چاره‌ای جز زندگی اجتماعی ندارد؛ زیرا او به تنهایی قادر به حل کردن سختی ها و دشواری های زندگی نیست و در این زندگی جمعی و همکاری است که ریشۀ بی عدالتی ها، زورگویی‌ها، حق کشی ها، خودکامگی ها و ...بروز می کند و اینجاست که انسان به قانون جامع و کامل نیازمند می شود.
 
د) از طرف دیگر، انسان چاره‌ای جز زندگی اجتماعی ندارد؛ زیرا او به تنهایی قادر به حل کردن سختی ها و دشواری های زندگی نیست و در این زندگی جمعی و همکاری است که ریشۀ بی عدالتی ها، زورگویی‌ها، حق کشی ها، خودکامگی ها و ... بروز می کند و اینجاست که انسان به قانون جامع و کامل نیازمند می شود.
 
ه) از سوی دیگر عقل بشر در پیمودن راه تکامل و سعادت، نمی تواند از عهدۀ کشف همۀ مجهولات، نزاع ها، اختلافات و کشمکش ها بیرون آید؛ زیرا بسیاری از ارزش های والا از دسترس معرفت عقل بشری دور است.
ه) از سوی دیگر عقل بشر در پیمودن راه تکامل و سعادت، نمی تواند از عهدۀ کشف همۀ مجهولات، نزاع ها، اختلافات و کشمکش ها بیرون آید؛ زیرا بسیاری از ارزش های والا از دسترس معرفت عقل بشری دور است.
و) از سوی دیگر انسان، دانش وضع قانون فراگیر و همه سویه را ندارد؛ زیرا او نمی تواند ویژگی های همۀ مناطق جغرافیایی را در جمیع ادوار تاریخ بر همۀ جوامع انسانی در نظر بگیرد و برای آن قانونی شایسته وضع کند و نشانۀ این عجز اختلاف قوانین در هر عصر و تغییر و تبدیل و ترمیم و تعویض مستمر آن در نسل هاست.
و) از سوی دیگر انسان، دانش وضع قانون فراگیر و همه سویه را ندارد؛ زیرا او نمی تواند ویژگی های همۀ مناطق جغرافیایی را در جمیع ادوار تاریخ بر همۀ جوامع انسانی در نظر بگیرد و برای آن قانونی شایسته وضع کند و نشانۀ این عجز اختلاف قوانین در هر عصر و تغییر و تبدیل و ترمیم و تعویض مستمر آن در نسل هاست.
با در نظر گرفتن جوانب مختلف مبادی یاد شده، عقل می پذیرد که باید از ماورای طبیعت، قانون جامع و کاملی نازل شود و نیز قدرتی ظهور کند تا دست‌آوردهای عقل را سمت و سو بخشد و اشتباهات آنرا برطرف کند و قانون جامع و کامل الهی را اجرا و اختلاف‌ها را به اتحاد و وفاق مبدل کند، نیازهای فکری و عقلانی بشر را سامان دهد و استعدادها را شکوفا کند و سود و زیان های بشر را به وی بشناساند، قدرتی سرشار از علم که از زوایای تاریک و روشن و ریز و درشت و کلی و جزیی نظام آفرینش و نیز قوانین جاری در آن، آگاه باشد و مظهر و مجلای چنین قدرتی، وجود سعادت بخش پیامبران است<ref>. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص 20 ـ 22.</ref>.
 
ب) دلیل نقلی:
با در نظر گرفتن جوانب مختلف مبادی یاد شده، عقل می پذیرد که باید از ماورای طبیعت، قانون جامع و کاملی نازل شود و نیز قدرتی ظهور کند تا دست‌آوردهای عقل را سمت و سو بخشد و اشتباهات آنرا برطرف کند و قانون جامع و کامل الهی را اجرا و اختلاف‌ها را به اتحاد و وفاق مبدل کند، نیازهای فکری و عقلانی بشر را سامان دهد و استعدادها را شکوفا کند و سود و زیان های بشر را به وی بشناساند، قدرتی سرشار از علم که از زوایای تاریک و روشن و ریز و درشت و کلی و جزیی نظام آفرینش و نیز قوانین جاری در آن، آگاه باشد و مظهر و مجلای چنین قدرتی، وجود سعادت بخش پیامبران است<ref>[[ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن، ص 20 ـ 22.]]</ref>.
از جمله دلایل نقلی، دليلى است كه امام صادق (ع) با آن اثبات نبوّت نموده‏اند: «زنديقى»‏ به خدمت حضرت آمد و عرض كرد: شما از كجا اثبات مى‏كنيد و مى‏گویيد كه ضروری است خدا پيغمبران را مبعوث كند؟ حضرت فرمودند: «چون ما به براهين عقليّه و نقليّه و شواهد قطعيّه، ثابت كرديم که ما خالقى حكيم و صانعى عليم داریم كه از مشاهده و مكالمه با جميع مخلوقات برتر است و چون آن خالق، حكيم و لطيف است، مخلوقات او به نحوى كه با او ملامسه نمايند، يا با او گفت و شنود نمايند نمى‏توانند به او برسند؛ البتّه خدای متعال مخلوقات و بندگان خود را ضايع نمى‏گذارد؛ پس بايد پيغمبرانی مبعوث كند كه خالق ايشان را به ايشان بشناسانند و اوامر و نواهى او را به ايشان تبليغ نمايند و ايشان را بر چيزى كه باعث مصلحت و خيريّت ايشان در آن باشد، راهنمایی كنند و ايشان را به آنچه باعث بقاى ايشانست و صلاح دنيا و آخرت ايشان در آنست هدايت كنند و آن پيغمبران و رسولان برگزيدگانند و خدای متعال تمامی حكمتها  را به ایشان آموخته است و ايشان را به حكمت بر بندگان خود برانگيخته است و هر چند با ساير مردم در خلقت و صورت بشريّت مساویند، امّا از جانب خدا به نفوس قدسيّه مؤيّدند و دارای معجزات وكرامات مخصوص‏اند كه غير او کسی با ايشان در اين امور شركت ندارد پس وجود پيغمبر واجب و ضروری است و بايد در هر دهر و زمانى، پيغمبرى يا نائب او باشد تا زمين از حجّت خدا خالى نباشد»<ref>. «اصول كافى» كتاب الحجّة، ج 1، ص 168. </ref>.<ref>. ر.ک: نراقی، مهدی، انیس الموحدین، ص 92.</ref>
 
ج) دلیل عرفانی:
===ب) دلیل نقلی===
عارفان در تبیین راه هدایت به «اسفار اربعه» اشاره می کنند که پیامبران نخست خودشان سفر اوّل را طی طریق کرده، آن گاه در سفر چهارم به هدایت و ارشاد مردم می پردازند<ref>. از نظر عارفان غايت وجود انسان سير و سلوك است به سوى خداى تعالى و مراتب سير سالك چهار مرحله است: مرتبۀ اوّل: سير من الخلق إلى اللّه به نفى ما سوى از خود، بلكه به نفى خود نيز از خود و مشاهدۀ ذات احديّت مطلقه بى‏ملاحظه تعينات و شئون و اعتبارات . مرتبه دوّم: سير في اللّه به مشاهدۀ ذات احديت به اعتبار تعيّنى از تعيّنات صفات و تطوّر از تعين صفتى به تعيّن صفتى ديگر إلى آخر التعيّنات الصفاتيه. مرتبۀ سوّم: سير مع اللّه، به مشاهده هويّت مطلقه با تعيّنى از تعيّنات خلقيّه كونيّه، حتى لا يبقى تعيّن امكانى و ماهية اعتبارية إلّا و قد شاهد فيه الهويّة المطلقة حقيقة متأصّلة و الماهيّة الامكانيّة اعتبارية محضة. مرتبۀ چهارم: سير من اللّه إلى الخلق، و آن بازگشتن است به عالم وجود امكان بعد از تحقّق به حقيقت وجوبيّه، به حمل اوامر و نواهى الهيّه، و قوانين و سنن ناموسيّه، به جهت هدايت لب تشنگان باديه امكانى، به سر چشمه حيات جاودانى و رد نمودن پراكندگى وادى كثرت اعتبارى، به جمعيت وحدت حقيقى، كه غايت اصلى، و غرض حقيقى، از بعثت انبياء و رسل، به غير از اين نيست.</ref> و شك نيست كه اين اسفار اربعه مترتب است بعضى بر بعضى و مراد از نبىّ، مسافر سفر چهارم است که با پیمودن راه سعادت، الگو و اسوۀ مقرّبان می شوند و بعد از نزدیک و در عمل، ارشاد و هدایت مردم را با تحمّل شداید و گرفتاری های گوناگون به عهده می گیرند و به آموزش و ارائۀ برنامه بسنده نمی کنند و در واقع، انبیا، واسطۀ انتقال فیض الاهی در دو ساحت یعنی اصل وجود و شناسایی خداوند و پیمودن راه آن به انسان ها هستند و انسان های عادی، بدون انبیا قابلیّت دریافت این فیض الاهی را ندارند؛ پس وجود انبیا و بعثت آن ها در این عالم ضرورت دارد تا نقش تربیتی انسان ها را به عهده گیرند<ref>. ر.ک: لاهیجی، گوهر مراد، ص 362 ـ 363.</ref>.  
از جمله دلایل نقلی، دليلى است كه امام صادق (ع) با آن اثبات نبوّت نموده‏ اند: حضرت (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت مي‌كنى‌؟ فرمود: «چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بى‌واسطه با يك ديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى‌كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده‌هاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشته‌اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‌اى داشته باشد، خالى نماند»<ref>«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ اَلْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا اَلْكِتَابِ رَحِمَهُ اَللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ اَلْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ اَلَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ اَلْأَنْبِيَاءَ وَ اَلرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ اَلصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لاَ يُلاَمِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ اَلْآمِرُونَ وَ اَلنَّاهُونَ عَنِ اَلْحَكِيمِ اَلْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ اَلْأَنْبِيَاءُ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي اَلْخَلْقِ وَ اَلتَّرْكِيبِ فِي شَيْءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ مِنْ عِنْدِ اَلْحَكِيمِ اَلْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِيَاءُ مِنَ اَلدَّلاَئِلِ وَ اَلْبَرَاهِينِ لِكَيْلاَ تَخْلُوَ أَرْضُ اَللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ»؛ کلینی، محمدبن یعقوب، اصول كافى، كتاب الحجّة، ج 1، ص 236. </ref>.<ref>ر.ک: نراقی، مهدی، انیس الموحدین، ص 92.</ref>
 
===ج) دلیل عرفانی===
 
عارفان<ref>از نظر عارفان غايت وجود انسان سير و سلوك است به سوى خداى تعالى و مراتب سير سالك چهار مرحله است: مرتبۀ اوّل: سير من الخلق إلى اللّه به نفى ما سوى از خود، بلكه به نفى خود نيز از خود و مشاهدۀ ذات احديّت مطلقه بى‏ملاحظه تعينات و شئون و اعتبارات . مرتبه دوّم: سير في اللّه به مشاهدۀ ذات احديت به اعتبار تعيّنى از تعيّنات صفات و تطوّر از تعين صفتى به تعيّن صفتى ديگر إلى آخر التعيّنات الصفاتيه. مرتبۀ سوّم: سير مع اللّه، به مشاهده هويّت مطلقه با تعيّنى از تعيّنات خلقيّه كونيّه، حتى لا يبقى تعيّن امكانى و ماهية اعتبارية إلّا و قد شاهد فيه الهويّة المطلقة حقيقة متأصّلة و الماهيّة الامكانيّة اعتبارية محضة. مرتبۀ چهارم: سير من اللّه إلى الخلق، و آن بازگشتن است به عالم وجود امكان بعد از تحقّق به حقيقت وجوبيّه، به حمل اوامر و نواهى الهيّه، و قوانين و سنن ناموسيّه، به جهت هدايت لب تشنگان باديه امكانى، به سر چشمه حيات جاودانى و رد نمودن پراكندگى وادى كثرت اعتبارى، به جمعيت وحدت حقيقى، كه غايت اصلى، و غرض حقيقى، از بعثت انبياء و رسل، به غير از اين نيست.</ref> در تبیین راه هدایت می‌گویند پیامبران خودشان اول راه سعادت را پیموده‌اند، سپس به هدایت و ارشاد مردم پرداخته‌اند و مراد از نبىّ، این است که با پیمودن راه سعادت، الگو و اسوۀ مقرّبان می شوند و بعد از نزدیک و در عمل، ارشاد و هدایت مردم را با تحمّل سختی‌ها و گرفتاری های گوناگون به عهده می گیرند و فقط به آموزش و ارائۀ برنامه بسنده نمی کنند لذا وجود انبیا برای هدایت مردم به سوی خداوند متعال ضرورت دارد<ref>ر.ک: لاهیجی، گوهر مراد، ص 362 ـ 363.</ref>.  
 
 


مشروح این بند
مشروح این بند
۳۶۲

ویرایش