همسایه در لغت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
به نظر می‌رسد دخالت عنصر مجاورت در تحقق همسایگی در نظر اهل لغت بسیار واضح است، چون برخی از آنها بدون هیچ توضیحی نوشته‌اند: جار همان مجاور است<ref>محمد بن ابی بکر رازی، مختار الصحاح، ص۶۴.</ref>.
به نظر می‌رسد دخالت عنصر مجاورت در تحقق همسایگی در نظر اهل لغت بسیار واضح است، چون برخی از آنها بدون هیچ توضیحی نوشته‌اند: جار همان مجاور است<ref>محمد بن ابی بکر رازی، مختار الصحاح، ص۶۴.</ref>.
بنابراین از نظر عرف و لغت برای صدق همسایگی، مجاورت یا حداقل نزدیکی دو خانه لازم است.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۴۹۱.</ref>.
بنابراین از نظر عرف و لغت برای صدق همسایگی، مجاورت یا حداقل نزدیکی دو خانه لازم است.<ref>[[مجتبی تهرانی|تهرانی، مجتبی]]، [[اخلاق الاهی ج۱۴ (کتاب)|اخلاق الاهی]]، ج۱۴، ص ۴۹۱.</ref>.
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۳

مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل همسایه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

همسایه در لغت فارسی، به دو یا چند کس گویند که در زیر یک سقف باشند یا اتاق یا خانه آنها متصل یا نزدیک هم باشد[۱]. در زبان عربی، واژه جار حامل مفهوم همسایه است. از آنجا که ادله شرعی اعم از آیات و روایات به زبان عربی است درباره مفهوم واژه جار دقت بیشتری می‌کنیم. بعضی از اهل لغت برای صدق جوار (همسایگی) نزدیکی دو خانه را کافی دانسته‌اند، راغب اصفهانی در تعریف واژه جار نوشته است: کسی که خانه‌اش نزدیک توست[۲]. ولی اکثر لغت‌شناسان برای صدق نام همسایه مجاورت را شرط کرده‌اند؛ از جمله خلیل فراهیدی نوشته است: کسی که مسکنش مجاور توست[۳].

طریحی به این مقدار بسنده نکرده و آن را با مثالی لطیف نیز توضیح داده می‌نویسد: کسی که خانه‌اش در کنار خانه توست و سایه خانه‌اش بر خانه‌ات می‌افتد[۴]. به نظر می‌رسد دخالت عنصر مجاورت در تحقق همسایگی در نظر اهل لغت بسیار واضح است، چون برخی از آنها بدون هیچ توضیحی نوشته‌اند: جار همان مجاور است[۵]. بنابراین از نظر عرف و لغت برای صدق همسایگی، مجاورت یا حداقل نزدیکی دو خانه لازم است.[۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمد معین، فرهنگ فارسی ج۴، ص۵۱۸۴.
  2. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۱۱.
  3. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۶، ص۱۷۶.
  4. طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۲۶.
  5. محمد بن ابی بکر رازی، مختار الصحاح، ص۶۴.
  6. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱۴، ص ۴۹۱.