شرک در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۷٬۵۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
خط ۳۷۰: خط ۳۷۰:


==[[احکام]] [[شرک]]==
==[[احکام]] [[شرک]]==
۱. [[حرمت]] [[استغفار]] برای [[مشرک]]
===[[حرمت]] [[استغفار]] برای [[مشرک]]===
در راستای [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[پرهیز]] از اظهار [[محبت]] به آنان <ref>نمونه، ج۸، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] اعلام کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، [[آمرزش]] بخواهند، هرچند آن [[مشرکان]] از [[خویشاوندان]] [[مسلمانان]] باشند. در این [[آیه]] با تعبیر [[نفی]] [[حقّ]]، جواز استغفار نفی شده است:"ما کانَ لِلنَّبِیِّ و الَّذینَ ءامَنوا اَن یَستَغفِروا لِلمُشرِکینَ و لَو کانوا اُولی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم". (توبه / ۹، ۱۱۳)<ref> احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳. </ref> از آنجا که [[گناه]] [[شرک]]، نابخشودنی است: "اِنَّ اللّهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ" ([[نساء]] / ۴، ۴۸) منع یادشده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.<ref>المیزان، ج۹، ص۳۵۱. </ref> با طرح این [[حکم]]، این [[پرسش]] پیش می‌آید که چرا [[ابراهیم]]{{ع}}برای [[آزر]] مشرک استغفار کرد؟ [[قرآن]] خود در آیه بعدی پاسخ می‌دهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعده‌ای بود که در این‌باره به او داده بود؛ ولی هنگامی که [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، از او [[بیزاری]] جست: "وَ مَا کَانَ استِغفارُ اِبرهیمَ لاَِبیهِ اِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّاَ مِنهُ اِنَّ اِبرهیمَ لاََوّاهٌ حَلیمٌ". (توبه / ۹، ۱۱۴) برخی [[مفسران]] در توضیح آشکار شدن [[دشمنی با خدا]]: "فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ للّهِ" گفته‌اند که مراد، مشرکان عنودی است که با [[استکبار]] و [[لجاجت]] به دشمنی خدا برمی‌خیزند. روشن است که [[استغفار]] برای چنین کسانی بی‌فایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای [[مشرکان]] [[فروتن]] و غیر عنود چه بسا با [[عنایت]] به گستردگی [[رحمت الهی]] جایز باشد؛<ref> المیزان، ج۹، ص۳۹۷. </ref> به ویژه هنگامی که استغفار یا [[وعده]] آن بتواند در [[هدایت]] [[مشرک]] مؤثر باشد، چنان‌که [[ابراهیم]]{{ع}} در مسیر [[کوشش]] خود برای هدایت [[آزر]] برای او استغفار کرد: "و اغفِر لاَِبی اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّین". (شعراء / ۲۶، ۸۶) در بررسی آرای موجود در [[تفسیر آیات]] مرتبط با استغفار برای مشرک و [[اقدام]] ابراهیم{{ع}} در [[طلب آمرزش]] برای آزر و نیز توضیح عبارت "مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحـبُ الجَحیم" می‌توان آنها را در قالب دو دیدگاه جمع‌بندی کرد: أ. [[استغفار]] برای مشرکان تا زمانی که زنده‌اند جایز است و [[جهنمی]] بودن آنان تا پیش از [[مرگ]] روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که [[توبه]] کرده و از [[شرک]] دست بردارند و ابراهیم{{ع}} نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار می‌کرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و [[بت‌پرستی]] مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او [[تبرّی]] جُست. از [[ابن عباس]]، [[مجاهد]] و [[قتاده]] نیز همین برداشت گزارش شده است.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳. </ref> ب. استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و [[اصرار]] بر آن محقق می‌شود. صاحبان این نظر ناچار شده‌اند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته [[شیخ طوسی]]، آزر وعده پذیرش [[ایمان]] داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس [[خدا]] به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی [[نفاق]] بوده است؛ آن‌گاه ابراهیم از او [[تبری]] جست.<ref> التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳. </ref> به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: "اللهم اغفر لأبی اذا آمن".<ref> روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰. </ref> برخی گفته‌اند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با [[ظاهر قرآن]] که از تحقق [[استغفار]] خبر می‌دهد (شعراء / ۲۶، ۸۶) ناسازگار است.<ref>روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰. </ref> به گفته برخی، [[ابراهیم]]، [[آزر]] را [[مؤمن]] می‌پنداشت و همواره برای او استغفار می‌کرد؛ ولی در [[روز قیامت]] که [[شرک]] آزر برای ابراهیم آشکار می‌شود از او [[تبرّی]] می‌جوید.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴. </ref> به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم{{ع}} برای آزر، باید [[اسوه]] بودن ابراهیم برای [[مسلمانان]] را به صورت فراگیر و بی‌استثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسی‌پذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی می‌توانند برای [[مشرک]] استغفار کنند: "قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ."... (ممتحنه / ۶۰، ۴) بنابراین "الاّ قَولَ اِبراهیم" استثنا از [[تأسی]] به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله "اِنّا بُرَءو ٔ اْ مِنکُم" است.
در راستای [[لزوم]] [[برائت از مشرکان]] و [[پرهیز]] از اظهار [[محبت]] به آنان <ref>نمونه، ج۸، ص۱۵۵. </ref> [[قرآن کریم]] به [[صراحت]] اعلام کرده است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[مؤمنان]] [[حق]] ندارند برای مشرکانی که دوزخی بودن آنها آشکار شده، [[آمرزش]] بخواهند، هرچند آن [[مشرکان]] از [[خویشاوندان]] [[مسلمانان]] باشند. در این [[آیه]] با تعبیر [[نفی]] [[حقّ]]، جواز استغفار نفی شده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند» سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref>.<ref> احکام القرآن، کیاهراسی، ج۴، ص۲۱۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۲۷۳. </ref> از آنجا که [[گناه]] [[شرک]]، نابخشودنی است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند این را که بدو شرک ورزند نمی‌آمرزد» سوره نساء، آیه ۴۸.</ref> منع یاد شده به سبب عدم تأثیر استغفار برای مشرکان است.<ref>المیزان، ج۹، ص۳۵۱. </ref> با طرح این [[حکم]]، این [[پرسش]] پیش می‌آید که چرا [[ابراهیم]]{{ع}} برای [[آزر]] مشرک استغفار کرد؟ [[قرآن]] خود در آیه بعدی پاسخ می‌دهد که استغفار ابراهیم برای آزر به سبب وعده‌ای بود که در این‌باره به او داده بود؛ ولی هنگامی که [[دشمنی]] او با [[خدا]] آشکار شد، از او [[بیزاری]] جست: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش  جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref>. برخی [[مفسران]] در توضیح آشکار شدن [[دشمنی با خدا]]: {{متن قرآن|فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ }} گفته‌اند که مراد، مشرکان عنودی است که با [[استکبار]] و [[لجاجت]] به دشمنی خدا برمی‌خیزند. روشن است که [[استغفار]] برای چنین کسانی بی‌فایده بوده و جایز نیست؛ ولی استغفار برای [[مشرکان]] [[فروتن]] و غیر عنود چه بسا با [[عنایت]] به گستردگی [[رحمت الهی]] جایز باشد؛<ref> المیزان، ج۹، ص۳۹۷. </ref> به ویژه هنگامی که استغفار یا [[وعده]] آن بتواند در [[هدایت]] [[مشرک]] مؤثر باشد، چنان‌که [[ابراهیم]]{{ع}} در مسیر [[کوشش]] خود برای هدایت [[آزر]] برای او استغفار کرد: {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> در بررسی آرای موجود در [[تفسیر آیات]] مرتبط با استغفار برای مشرک و [[اقدام]] ابراهیم{{ع}} در [[طلب آمرزش]] برای آزر و نیز توضیح عبارت {{متن قرآن|مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ}}<ref>«پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند » سوره توبه، آیه ۱۱۳.</ref> می‌توان آنها را در قالب دو دیدگاه جمع‌بندی کرد:
#[[استغفار]] برای مشرکان تا زمانی که زنده‌اند جایز است و [[جهنمی]] بودن آنان تا پیش از [[مرگ]] روشن نیست؛ زیرا این مجال را دارند که [[توبه]] کرده و از [[شرک]] دست بردارند و ابراهیم{{ع}} نیز تا زمانی که آزر زنده بود برای وی استغفار می‌کرد؛ ولی پس از آنکه در حال شرک و [[بت‌پرستی]] مُرد و دوزخی بودن وی روشن شد، از او [[تبرّی]] جُست. از [[ابن عباس]]، [[مجاهد]] و [[قتاده]] نیز همین برداشت گزارش شده است.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۳. </ref>
#استغفار برای مشرک زنده جایز نیست و آشکار شدن دوزخی بودن مشرکان با اظهار شرک و [[اصرار]] بر آن محقق می‌شود. صاحبان این نظر ناچار شده‌اند استغفار ابراهیم برای آزر را به چند گونه توجیه کنند: به گفته [[شیخ طوسی]]، آزر وعده پذیرش [[ایمان]] داد و ابراهیم وعده استغفار. سپس آزر ابراز ایمان و ابراهیم برای او استغفار کرد. سپس [[خدا]] به ابراهیم خبر داد که ایمان آزر از روی [[نفاق]] بوده است؛ آن‌گاه ابراهیم از او [[تبری]] جست.<ref> التبیان، ج ۵، ص۳۰۹؛ نک: من وحی القرآن، ج ۹، ص۱۷۳. </ref> به نظر برخی، استغفار ابراهیم برای آزر مشروط به ایمان بوده است: {{عربی|"اللهم اغفر لأبي اذا آمن"}}<ref> روض الجنان، ج ۱۰، ص۶۰. </ref> برخی گفته‌اند که ابراهیم برای آزر استغفار نکرد، بلکه وعده استغفار داد که این توجیه با [[ظاهر قرآن]] که از تحقق [[استغفار]] خبر می‌دهد {{متن قرآن|وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«و از پدرم  درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶.</ref> ناسازگار است.<ref>روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰. </ref> به گفته برخی، [[ابراهیم]]، [[آزر]] را [[مؤمن]] می‌پنداشت و همواره برای او استغفار می‌کرد؛ ولی در [[روز قیامت]] که [[شرک]] آزر برای ابراهیم آشکار می‌شود از او [[تبرّی]] می‌جوید.<ref>جامع البیان، ج۱۱، ص۶۴. </ref> به هر تقدیر، با نظر به موجّه بودن استغفار ابراهیم{{ع}} برای آزر، باید [[اسوه]] بودن ابراهیم برای [[مسلمانان]] را به صورت فراگیر و بی‌استثنا در همه امور دانست که در نتیجه استغفار او برای آزر هم تأسی‌پذیر است و مسلمانان با وجود چنین شرایطی می‌توانند برای [[مشرک]] استغفار کنند: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند می‌پرستید بیزاریم، شما را انکار می‌کنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی می‌آوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref> بنابراین {{متن قرآن|إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ}} استثنا از [[تأسی]] به ابراهیم نیست، بلکه استثنا از مضمون جمله {{متن قرآن|إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ}} است.
===[[حرمت]] [[ازدواج]]===
ازدواج دائم و موقت مرد و [[زن]] [[مسلمان]] با زن و [[مرد]] مشرک [[حرام]] است.<ref>مسالک الافهام، ج۳، ص۲۳۵؛ غایة المرام، ج۳، ص۶۸ - ۶۹. </ref> [[قرآن کریم]] در [[آیه]] {{متن قرآن|وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ}}<ref>«با زنان مشرک ازدواج نکنید تا ایمان آورند که کنیزی مؤمن از زن (آزاد) مشرک بهتر است هر چند (آن زن مشرک) دلتان را برده باشد، و به مردان مشرک (نیز) زن مؤمن ندهید تا ایمان آورند که یک برده مؤمن از مرد (آزاد) مشرک بهتر است هر چند (آن مرد مشرک) از شما دل برده باشد، آنان (شما را) به دوزخ فرا می‌خوانند و خداوند به بهشت و آمرزش- به اذن خویش- فرا می‌خواند و آیات خود را برای مردم روشن می‌دارد باشد که آنان پند گیرند» سوره بقره، آیه ۲۲۱.</ref> به [[صراحت]] از مردان با [[ایمان]] می‌خواهد با [[زنان]] مشرک، تا زمانی که به شرک [[آلوده]] و [[ایمان]] نیاورده‌اند، [[ازدواج]] نکنند، هرچند مردان مؤمن ناچار به ازدواج با [[کنیزان]] شوند؛ زیرا [[کنیز]] باایمان از [[آزاد]] مشرک بهتر است، هرچند زن مشرک آنان را شیفته خود کند: {{متن قرآن|{{متن قرآن|وَلَا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ}}. در ادامه آیه نیز به صراحت از [[مؤمنان]] می‌خواهد به مردان مشرک [[همسر]] ندهند، اگرچه زنان مؤمن ناچار به ازدواج با بردگان باایمان شوند، چون برده باایمان از مشرک آزاد بهتر است، هرچند [[مال]] و [[ثروت]] [[مرد]] [[مشرک]] شگفت‌آور باشد: {{متن قرآن|وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ}}. در پایان این [[آیه]]، [[حکمت]] [[تحریم]] پیوند [[ازدواج]] را اثرپذیری فرد باایمان از مشرک و گرفتار شدن در [[دوزخ]] می‌داند، درحالی که [[خدا]] برای [[مؤمنان]] [[بهشت]] را می‌خواهد: {{متن قرآن|أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ}}. همچنین [[حرمت]] ازدواج از آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرت‌کنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کرده‌اند به آنها بپردازید و هر گاه مهر آنان را بدهید گناهی بر شما نیست که آنان را به همسری درآورید و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید و (اگر زنان شما نزد آنها بروند) کابین آنان را بخواهید و آنها نیز می‌توانند کابینی که (به زنانشان) داده‌اند (از شما) بخواهند؛ این حکم خداوند است که در میان شما داوری می‌کند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.</ref> استفاده شده است.<ref>زبدة البیان، ج۱، ص۳۲۰. </ref> در این آیه، [[قرآن کریم]] درباره زنانی که از [[مکّه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] می‌کنند [[فرمان]] می‌دهد که آنان را بیازمایید و اگر آنان را در [[ادعای ایمان]]، صادق یافتید و مطمئن شدید که مؤمن‌اند، [[حق]] ندارید آنها را به [[مکه]] بازگردانید؛ زیرا [[زنان]] باایمان و [[مشرکان]] مکه بر یکدیگر [[حلال]] نیستند و شما می‌توانید با این زنان ازدواج کنید؛ مشروط به اینکه پیش از ازدواج مهری را که مشرکان به زنان خود داده‌اند به آنان بپردازید: {{متن قرآن|إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ}} در ادامه همین آیه، قرآن کریم از مردان باایمانی که [[همسران]] مشرکشان در مکه مانده‌اند می‌خواهد [[پیمان]] [[زناشویی]] خود را با آنان ادامه ندهند و مهریه‌ای را که داده‌اند از مشرکان بازپس گیرند: {{.متن قرآن|وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ }} برخی، [[حرمت]] ازدواج با مشرک را از آیه {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.</ref> استفاده کرده‌اند؛ زیرا این آیه به گونه اِخبار در [[مقام]] انشاء، [[دوستی]] مؤمنان با [[دشمنان خدا]] و از جمله مشرکان را [[نفی]] می‌کند، در حالی که پیمان ازدواج خود برای برقراری [[مودّت]] و [[محبّت]] صورت می‌پذیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref> در پاسخ به این [[استدلال]] گفته‌اند که [[حکم]] [[حرمت]] [[دوستی]] بر [[وصف]] {{متن قرآن|مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ}} معلق شده و بدین معناست که ناروا بودن دوستی در صورتی است که به علّت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] شکل گیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref>
===[[نجاست]] [[مشرکان]]===
بیشتر [[دانشمندان شیعه]] بدون هرگونه تردیدی بر نجاست مشرکان تأکید کرده‌اند.<ref>کنز العرفان، ج۱، ص۴۵؛ مستمسک العروه، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۱۶۱. </ref> استناد این نظر به [[فقهای شیعه]] چنان گسترده است که بسیاری این نظر را [[اجماعی]] دانسته‌اند. با این حال، تنها گروهی از [[فقیهان]] متأخر و معاصر، [[ادله]] نجاست ذاتی مشرکان را ناتمام دانسته، به [[احتیاط]] [[واجب]] در نجاست مشرکان قائل شده‌اند و تنها شمار اندکی قول به [[طهارت]] ذاتی را پذیرفته‌اند.<ref>نک: طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۱ - ۳۳۲. </ref>


۲. [[حرمت]] [[ازدواج]]
مهم‌ترین مستند [[قرآنی]] قائلان به نجاست مشرکان [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند و اگر از ناداری بیمناکید  خداوند به زودی شما را با بخشش خویش اگر بخواهد بی‌نیاز می‌گرداند که خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۲۸.</ref> است. در این آیه واژه {{متن قرآن|نَجَسٌ}} را به مشرکان اسناد داده و از جهت اتصاف مشرکان به نجاست از نزدیک شدن آنان به [[مسجد الحرام]] پس از پایان [[سال نهم هجری]] [[نهی]] کرده است. [[استدلال]] به این آیه بر نجاست مشرکان، موکول به کاربرد واژه {{متن قرآن|نَجَسٌ}} در معنای اصطلاح [[فقهی]] آن است. [[شیخ طوسی]] با استناد به شواهد لغوی، [[نجس]] را به شیئی دارای قذارت و [[ناپاکی]] ظاهری و [[معنوی]] دانسته و نجاست [[مشرک]] را به اعتبار قذارت معنوی[[شرک]] و ناپاکی ظاهری آنها دانسته است.<ref>التبیان، ج۵، ص۲۰۱. </ref> [[طبرسی]] نیز در مفهوم {{متن قرآن|نَجَسٌ}} سه احتمال داده است: نجاست ذاتی (نجس العین بودن)، [[پلیدی]] [[باطنی]]، و نجاست عارضی و قول نخست را مختار [[شیعه]] دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> در برابر این دیدگاه، شماری از [[فقها]] و [[مفسران]]، در ادله نجاست مشرکان، از جمله در استناد به این آیه تردید کرده و با این استدلال که اصطلاح فقهی نجس، اصطلاحی مستحدث است که در قرون بعدی شکل گرفته،<ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۱۸۵. </ref> از [[فتوا]] به [[نجاست]] [[اهل کتاب]] [[پرهیز]] کرده و به احتیاط‌گراییده‌اند <ref> ذخیره‌المعاد، ج۱، ص۱۵۱؛ مصباح الفقیه، کتاب الطهاره، انصاری، ص۸۲ - ۸۳. </ref> و برخی با استناد به فقدان دلیل برای [[طهارت]] و نجاست [[مشرکان]]، چاره کار را در مراجعه به اصاله‌الطهاره دانسته‌اند.<ref>بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج۳، ص۲۸۳ - ۳۸۴. </ref> برخی بر این نظرند که [[تفریع حکم]] ممنوعیت ورود مشرکان به [[مسجد الحرام]]: {{متن قرآن|فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا }} بر {{متن قرآن| إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ }} قرینه و شاهدی است بر اینکه نجاست در معنای اصطلاحی آن به کار رفته است؛ زیرا شخص یا چیز [[نجس]] نباید وارد مسجد الحرام شود.<ref>جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ کتاب الطهاره، انصاری، ج ۵، ص۳۲۳ - ۳۲۵. </ref> در [[نقد]] این نظر گفته‌اند که اولاً طبق نظر بیشتر [[فقها]] وارد شدن [[انسان]] نجس به مسجد الحرام و دیگر [[مساجد]] جایز است، مگر آنکه نجاست او به [[مسجد]] سرایت کند. ثانیاً [[محدث]] به [[حدث]] اکبر، جنب و حائض، حتی با نداشتن نجاست اصطلاحی [[حق]] ورود به [[مسجدالحرام]] را ندارد، چنان‌که حق ماندن در دیگر مساجد را هم ندارد.<ref>عروة الوثقی، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۸۶. </ref> شماری از قائلان به نجاست مشرکان به [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.</ref> هم [[استدلال]] کرده‌اند؛ زیرا در این آیه [[خداوند]] از قرار دادن [[رجس]] و [[پلیدی]] بر غیر [[مؤمنان]] خبر داده است: {{متن قرآن|كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ}}. [[علامه حلّی]] <ref>تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۶۷. </ref> و [[سید مرتضی]] <ref> ایضاح الفوائد، ج۱، ص۲۷. </ref> به این آیه بر نجاست غیر مؤمنان و از جمله مشرکان استناد کرده‌اند. محقق حلّی در توضیح استدلال خود به این آیه گفته است که معنای [[حقیقی]] لفظ رجس همین مفهوم نجاست مصطلح [[فقهی]] است. بر همین اساس، [[آیه شریفه]] این [[حکم شرعی]] را برای غیر مؤمنان[[ثابت]] می‌کند.<ref>المعتبر، ج۱، ص۹۶. </ref> بسیاری از فقها و [[مفسران]]، این برداشت را نپذیرفته و گفته‌اند که واژه رجس نه تنها در لغت و عرف به معنای پلیدی و کثیفی است، در اصطلاح [[قرآن]] و [[احادیث]] نیز اغلب به همین معنا به کار برده می‌شود؛ مانند {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب  و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آن‌ها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.</ref> و هرگاه لفظی در [[نصوص]]، فاقد قرینه بر معنای خاص باشد، باید بر معنای رایج حمل شود، <ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۳. </ref> از همین‌رو [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]] آورده است که [[رجس]] آن‌چنان غیر [[مؤمنان]] را احاطه کرده است که باید از آنان فاصله گرفت؛ زیرا [[طبیعت]] سالم [[انسان]] از آن گریزان است، چنان‌که از غذای [[آلوده]] [[تنفر]] داشته و از آن می‌پرهیزد.<ref>المیزان، ج۶، ص۱۱۸ - ۱۲۰. </ref> برخی برای [[طهارت]] همه [[انسان‌ها]] و از جمله [[مشرکان]] به آیه{{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> استناد کرده و [[کرامت انسان]] را با [[نجاست]] او ناسازگار دانسته‌اند.<ref>مغنی المحتاج، ج۱، ص۷۸. </ref> هماهنگ با دیدگاه بیشتر [[دانشمندان شیعه]]، [[اقلیت]] [[دانشمندان اهل سنت]] نیز به نجاست مشرکان قائل شده‌اند. به گفته [[فخر رازی]]، ظاهر آیه بر نجاست مشرکان دلالت می‌کند و اگرچه بیشتر [[فقیهان]] به طهارت [[کافر]] نظر داده و برای مدلول آیه توجیهاتی ذکر کرده‌اند، ظاهر آیه این توجیهات را برنمی‌تابد و پذیرفته نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۲۴. </ref> [[زمخشری]] نیز همین نظر را از [[ابن عباس]] و [[حسن بصری]] گزارش کرده است.<ref>المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> [[ابن حزم]] اندلسی نیز قول به طهارت مشرکان را که [[خداوند]] به نجاست آنها تصریح کرده است، شگفت‌انگیز می‌داند؛<ref> المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> ولی بیشتر دانشمندان اهل سنت به طهارت [[اهل کتاب]] قائل شده‌اند؛ از جمله [[نووی]] [[شافعی]]،<ref> المجموع، ج۲، ص۵۶۲. </ref> سرخسی [[حنفی]]،<ref> المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۴۷. </ref> ابوالبرکات [[مالکی]] <ref> الشرح الصغیر علی اقرب المسالک، ج۱، ص۴۳. </ref> و ابن [[قدامه]] [[حنبلی]] <ref>المغنی، ج۱، ص۶۹. </ref> در آثار خود بر طهارت مشرکان نظر داده‌اند.
ازدواج دائم و موقت مرد و [[زن]] [[مسلمان]] با زن و [[مرد]]مشرک [[حرام]] است.<ref>مسالک الافهام، ج۳، ص۲۳۵؛ غایة المرام، ج۳، ص۶۸ - ۶۹. </ref> [[قرآن کریم]] در [[آیه]] ۲۲۱ [[سوره بقره]] / ۲ به [[صراحت]] از مردان باایمان می‌خواهد با [[زنان]] مشرک، تا زمانی که به شرک [[آلوده]] و [[ایمان]] نیاورده‌اند، [[ازدواج]] نکنند، هرچند مردان مؤمن ناچار به ازدواج با [[کنیزان]] شوند؛ زیرا [[کنیز]] باایمان از [[آزاد]] مشرک بهتر است، هرچند زن مشرک آنان را شیفته خود کند: "و لاتَنکِحوا المُشرِکـتِ حَتّی یُؤمِنَّ و لاََمَةٌ مُؤمِنَةٌ خَیرٌ مِن مُشرِکَةٍ و لَو اَعجَبَتکُم". در ادامه آیه نیز به صراحت از [[مؤمنان]] می‌خواهد به مردان مشرک [[همسر]] ندهند، اگرچه زنان مؤمن ناچار به ازدواج با بردگان باایمان شوند، چون برده باایمان از مشرک آزاد بهتر است، هرچند [[مال]] و [[ثروت]] [[مرد]] [[مشرک]] شگفت‌آور باشد: "و لا تُنکِحوا المُشرِکینَ حَتّی یُؤمِنوا و لَعَبدٌ مُؤمِنٌ خَیرٌ مِن مُشرِکٍ و لَو اَعجَبَکُم". در پایان این [[آیه]]، [[حکمت]] [[تحریم]] پیوند [[ازدواج]] را اثرپذیری فرد باایمان از مشرک و گرفتار شدن در [[دوزخ]] می‌داند، درحالی که [[خدا]] برای [[مؤمنان]] [[بهشت]] را می‌خواهد: "اُولـئِکَ یَدعونَ اِلَی النّارِ و اللّهُ یَدعوا اِلَی الجَنَّةِ و المَغفِرَةِ بِاِذنِهِ". همچنین [[حرمت]] ازدواج از آیه ۱۰ [[سوره ممتحنه]] / ۶۰ استفاده شده است.<ref>زبدة البیان، ج۱، ص۳۲۰. </ref> در این آیه، [[قرآن کریم]] درباره زنانی که از [[مکّه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] می‌کنند [[فرمان]] می‌دهد که آنان را بیازمایید و اگر آنان را در [[ادعای ایمان]]، صادق یافتید و مطمئن شدید که مؤمن‌اند، [[حق]] ندارید آنها را به [[مکه]] بازگردانید؛ زیرا [[زنان]] باایمان و [[مشرکان]] مکه بر یکدیگر [[حلال]] نیستند و شما می‌توانید با این زنان ازدواج کنید؛ مشروط به اینکه پیش از ازدواج مهری را که مشرکان به زنان خود داده‌اند به آنان بپردازید: "اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرتٍ فَامتَحِنوهُنَّ اللّهُ اَعلَمُ بِایمـنِهِنَّ فَاِن عَلِمتُموهُنَّ مُؤمِنـتٍ فَلا تَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ و ءاتوهُم ما اَنفَقوا و لا جُناحَ عَلَیکُم اَن تَنکِحوهُنَّ اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ". در ادامه همین آیه، قرآن کریم از مردان باایمانی که [[همسران]] مشرکشان در مکه مانده‌اند می‌خواهد [[پیمان]] [[زناشویی]] خود را با آنان ادامه ندهند و مهریه‌ای را که داده‌اند از مشرکان بازپس گیرند: "و لا تُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ و سـئَلوا ما اَنفَقتُم و لیَسـئَلوا ما اَنفَقوا ذلکم حُکمُ [[اللّه]] یَحکُمُ بَینَـکُم و اللّهُ عَلیمٌ حَکیم". برخی، [[حرمت]] ازدواج با مشرک را از آیه ۲۲ [[سوره مجادله]] / ۵۸ استفاده کرده‌اند؛ زیرا این آیه به گونه اِخبار در [[مقام]] انشاء، [[دوستی]] مؤمنان با [[دشمنان خدا]] و از جمله مشرکان را [[نفی]] می‌کند، در حالی که پیمان ازدواج خود برای برقراری [[مودّت]] و [[محبّت]] صورت می‌پذیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref> در پاسخ به این [[استدلال]] گفته‌اند که [[حکم]] [[حرمت]] [[دوستی]] بر [[وصف]] "مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ" معلق شده و بدین معناست که ناروا بودن دوستی در صورتی است که به علّت [[دشمنی]] آنان با [[خدا]] شکل گیرد.<ref>جواهر الکلام، ج۳۰، ص۴۱. </ref>
===[[وجوب]] [[هجرت]] از [[سرزمین]] [[شرک]]===
شماری از [[آیات قرآن کریم]] بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به [[سرزمین اسلام]] دلالت دارند. یکی از صریح‌ترین آیاتی که بسیاری از [[فقیهان]] به آن [[استدلال]] کرده‌اند،<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> است. براساس این آیه، کسانی‌ که [[توانایی]] هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در [[اعتقاد]] و عمل به [[تعالیم اسلام]] کوتاهی کرده‌اند [[نکوهش]] شده‌اند و از آنها با عنوان "[[ظالم]] برخود" و "دوزخی" یاد شده است. همچنین به آیه {{متن قرآن|يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ}}<ref>«ای بندگان مؤمن من! زمین من گسترده است پس، تنها مرا بپرستید!» سوره عنکبوت، آیه ۵۶.</ref>؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت [[تشویق]] کرده‌اند، مانند [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا}}<ref>«و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«و آنان که در راه خداوند هجرت گزیدند سپس کشته شدند یا درگذشتند خداوند به آنان روزی نیکویی خواهد داد و بی‌گمان خداوند بهترین روزی‌دهندگان است» سوره حج، آیه ۵۸.</ref>، {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و کسانی را که پس از ستم دیدن در راه خداوند هجرت کردند در این جهان در جایی نیکو جا می‌دهیم و پاداش دنیای واپسین بزرگ‌تر است اگر می‌دانستند» سوره نحل، آیه ۴۱.</ref> استدلال شده است.<ref> جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵. </ref> شماری از [[فقها]] با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به [[دار الاسلام]] را [[واجب]] دانسته‌اند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰. </ref> گفتنی است که اولاً این وجوب را به [[استطاعت]] و [[قدرت]] بر هجرت مشروط کرده‌اند، چنان‌که در آیه {{متن قرآن|إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلَا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا}}<ref>«بجز آن مردان و زنان و کودکان ناتوان شمرده شده‌ای که نه چاره‌ای می‌توانند اندیشید و نه راه به جایی دارند» سوره نساء، آیه ۹۸.</ref> وجوب هجرت را از مردان، [[زنان]] و [[کودکان]] مستضعفی که چاره‌ای ندارند برداشته است.<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref>. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار [[شعائر]] [[اسلام]] مانند [[اذان]]، [[نماز]] و [[روزه]] ممکن نباشد. [[شیخ طوسی]] این شرط را از {{متن قرآن|كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> استفاده کرده است؛ زیرا این [[آیه]]، [[هجرت]] را برای [[مستضعفان]] [[واجب]] کرده که [[قدرت]] [[اظهار اسلام]] را ندارند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> به هر تقدیر، چه هجرت از [[سرزمین]] [[شرک]] را واجب بدانیم یا [[مستحب]]، به نظر می‌رسد پس از هجرت [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، بر همه [[مؤمنان]] هجرت از [[مکه]] - که در آن سال‌ها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این [[وجوب]] تا سال هشتم و [[فتح مکه]] ادامه داشته است.<ref> احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶. </ref> برای وجوب هجرت، افزون بر [[آیات]] پیشین می‌توان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما در دین یاری بجویند باید یاری کنید مگر در برابر گروهی که میان شما و آنان پیمانی است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره انفال، آیه ۷۲.</ref> [[ولایت]] تنها میان مؤمنان [[مهاجر]] و [[انصار]] برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه مانده‌اند [[نفی]] شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچ‌گونه [[تعهد]] و مسئولیتی ندارید. براساس روایتی، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]، [[عقیل]] و جمعی دیگر که در [[بدر]] به [[اسارت]] درآمدند، به پرداخت فدیه [[مکلف]] شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز می‌گزارده است، رسول خدا{{صل}} آیه {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.</ref> را [[تلاوت]] کرد: {{متن قرآن|أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً }}. در ادامه همین [[روایت]] آمده است که پس از [[نزول]] این آیه، هر [[مسلمانی]] که هجرت نمی‌کرد در [[حکم]] [[کافران]] بود؛<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳. </ref> همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که [[ایمان]] می‌آوردند افزون بر [[اسلام]]، بر هجرت و [[جهاد]] نیز [[بیعت]] می‌کردند <ref> مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹. </ref> و بر همین اساس کسانی که برای [[هجرت به مدینه]] عذر داشتند از رسول خدا{{صل}}اجازه می‌گرفتند.<ref> الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴. </ref>
===[[حرمت]] ورود به [[مساجد]]===
[[قرآن کریم]] پس از تأکید بر [[نجاست]] [[مشرکان]]، از نزدیک شدن آنها به [[مسجدالحرام]] منع کرده که کنایه از ورود آنان است: {{متن قرآن|إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا}}<ref>«مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند » سوره توبه، آیه ۲۸.</ref>. بیشتر [[فقیهان]] [[فریقین]] با استناد به این [[آیه]] بر [[حرمت]] ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر داده‌اند.


۳. [[نجاست]] [[مشرکان]]
برخی از آنان با اشاره به [[تفریع حکم]] بر نجاست و نیز با استناد به [[لزوم]] دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر داده‌اند. <ref>الخلاف، ج۱، ص۵۱۸. </ref> برخی از فقیهان [[اهل سنت]]، همچون [[ابوحنیفه]] [[حکم]] حرمت ورود به [[مسجد الحرام]] و دیگر مساجد را به عدم اجازه [[حاکم اسلامی]] موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان می‌توانند وارد شوند. از دیدگاه [[شافعی]]، حاکم اسلامی تنها می‌تواند [[اذن]] ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازه‌ای ندارد. <ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷. </ref> دیدگاه دیگری ضمن [[حکومتی]] دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم [[حج]] و [[عمره]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> به نظر می‌رسد [[استدلال]] به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر {{متن قرآن|نَجَسٌ}} را نجاست [[فقهی]] و اصطلاحی بدانیم. در غیر این‌صورت استدلال ناتمام خواهد بود.
بیشتر [[دانشمندان شیعه]] بدون هرگونه تردیدی بر نجاست مشرکان تأکید کرده‌اند.<ref>کنزالعرفان، ج۱، ص۴۵؛ مستمسک العروه، ج۱، ص۳۶۷؛ ج۲، ص۱۶۱. </ref> استناد این نظر به [[فقهای شیعه]] چنان گسترده است که بسیاری این نظر را [[اجماعی]] دانسته‌اند. با این حال، تنها گروهی از [[فقیهان]] متأخر و معاصر، [[ادله]] نجاست ذاتی مشرکان را ناتمام دانسته، به [[احتیاط]] [[واجب]] در نجاست مشرکان قائل شده‌اند و تنها شمار اندکی قول به [[طهارت]] ذاتی را پذیرفته‌اند.<ref>نک: طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۱ - ۳۳۲. </ref> مهم‌ترین مستند [[قرآنی]] قائلان به نجاست مشرکان [[آیه]] ۲۸ [[سوره توبه]] / ۹ است. در این آیه واژه "نَجَس" را به مشرکان اسناد داده و از جهت اتصاف مشرکان به نجاست از نزدیک شدن آنان به [[مسجد الحرام]] پس از پایان [[سال نهم هجری]] [[نهی]] کرده است: "یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". [[استدلال]] به این آیه بر نجاست مشرکان، موکول به کاربرد واژه "نَجَس" در معنای اصطلاح [[فقهی]] آن است. [[شیخ طوسی]] با استناد به شواهد لغوی، [[نجس]] را به شیئی دارای قذارت و [[ناپاکی]] ظاهری و [[معنوی]] دانسته و نجاست [[مشرک]] را به اعتبار قذارت معنوی[[شرک]] و ناپاکی ظاهری آنها دانسته است.<ref>التبیان، ج۵، ص۲۰۱. </ref> [[طبرسی]] نیز در مفهوم "نَجَس" سه احتمال داده است: نجاست ذاتی (نجس العین بودن)، [[پلیدی]] [[باطنی]]، و نجاست عارضی و قول نخست را مختار [[شیعه]] دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> در برابر این دیدگاه، شماری از [[فقها]] و [[مفسران]]، در ادله نجاست مشرکان، از جمله در استناد به این آیه تردید کرده و با این استدلال که اصطلاح فقهی نجس، اصطلاحی مستحدث است که در قرون بعدی شکل گرفته،<ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۱۸۵. </ref> از [[فتوا]] به [[نجاست]] [[اهل کتاب]] [[پرهیز]] کرده و به احتیاط‌گراییده‌اند <ref> ذخیره‌المعاد، ج۱، ص۱۵۱؛ مصباح الفقیه، کتاب الطهاره، انصاری، ص۸۲ - ۸۳. </ref> و برخی با استناد به فقدان دلیل برای [[طهارت]] و نجاست [[مشرکان]]، چاره کار را در مراجعه به اصاله‌الطهاره دانسته‌اند.<ref>بحوث فی شرح العروة الوثقی، ج۳، ص۲۸۳ - ۳۸۴. </ref> برخی بر این نظرند که [[تفریع حکم]] ممنوعیت ورود مشرکان به [[مسجد الحرام]]: "فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا" بر "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ" قرینه و شاهدی است بر اینکه نجاست در معنای اصطلاحی آن به کار رفته است؛ زیرا شخص یا چیز [[نجس]] نباید وارد مسجد الحرام شود.<ref>جواهر الکلام، ج۶، ص۴۲؛ کتاب الطهاره، انصاری، ج ۵، ص۳۲۳ - ۳۲۵. </ref> در [[نقد]] این نظر گفته‌اند که اولاً طبق نظر بیشتر [[فقها]] وارد شدن [[انسان]] نجس به مسجد الحرام و دیگر [[مساجد]] جایز است، مگر آنکه نجاست او به [[مسجد]] سرایت کند. ثانیاً [[محدث]] به [[حدث]] اکبر، جنب و حائض، حتی با نداشتن نجاست اصطلاحی [[حق]] ورود به [[مسجدالحرام]] را ندارد، چنان‌که حق ماندن در دیگر مساجد را هم ندارد.<ref>عروة الوثقی، ج۱، ص۲۸۵ - ۲۸۶. </ref> شماری از قائلان به نجاست مشرکان به [[آیه]] ۱۲۵ [[سوره انعام]] / ۶ هم [[استدلال]] کرده‌اند؛ زیرا در این آیه [[خداوند]] از قرار دادن [[رجس]] و [[پلیدی]] بر غیر [[مؤمنان]] خبر داده است: "کَذلک یَجعَلُ اللّهُ الرِّجسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤمِنون". [[علامه حلّی]] <ref>تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۶۷. </ref> و [[سید مرتضی]] <ref> ایضاح الفوائد، ج۱، ص۲۷. </ref> به این آیه بر نجاست غیر مؤمنان و از جمله مشرکان استناد کرده‌اند. محقق حلّی در توضیح استدلال خود به این آیه گفته است که معنای [[حقیقی]] لفظ رجس همین مفهوم نجاست مصطلح [[فقهی]] است. بر همین اساس، [[آیه شریفه]] این [[حکم شرعی]] را برای غیر مؤمنان[[ثابت]] می‌کند.<ref>المعتبر، ج۱، ص۹۶. </ref> بسیاری از فقها و [[مفسران]]، این برداشت را نپذیرفته و گفته‌اند که واژه رجس نه تنها در لغت و عرف به معنای پلیدی و کثیفی است، در اصطلاح [[قرآن]] و [[احادیث]] نیز اغلب به همین معنا به کار برده می‌شود؛ مانند "اِنَّمَا الخَمرُ و المَیسِرُ و الاَنصابُ و الاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ" ([[مائده]] / ۵، ۹۰) و هرگاه لفظی در [[نصوص]]، فاقد قرینه بر معنای خاص باشد، باید بر معنای رایج حمل شود،<ref>طهارت و نجاست اهل کتاب و مشرکان در فقه اسلامی، ص۳۳۳. </ref> از همین‌رو [[علامه طباطبایی]] در ذیل این [[آیه]] آورده است که [[رجس]] آن‌چنان غیر [[مؤمنان]] را احاطه کرده است که باید از آنان فاصله گرفت؛ زیرا [[طبیعت]] سالم [[انسان]] از آن گریزان است، چنان‌که از غذای [[آلوده]] [[تنفر]] داشته و از آن می‌پرهیزد.<ref>المیزان، ج۶، ص۱۱۸ - ۱۲۰. </ref> برخی برای [[طهارت]] همه [[انسان‌ها]] و از جمله [[مشرکان]] به آیه "و لَقَد کَرَّمنا بَنی ءادَمَ" ([[اسراء]] / ۱۷، ۷۰) استناد کرده و [[کرامت انسان]] را با [[نجاست]] او ناسازگار دانسته‌اند.<ref>مغنی المحتاج، ج۱، ص۷۸. </ref> هماهنگ با دیدگاه بیشتر [[دانشمندان شیعه]]، [[اقلیت]] [[دانشمندان اهل سنت]] نیز به نجاست مشرکان قائل شده‌اند. به گفته [[فخر رازی]]، ظاهر آیه بر نجاست مشرکان دلالت می‌کند و اگرچه بیشتر [[فقیهان]] به طهارت [[کافر]] نظر داده و برای مدلول آیه توجیهاتی ذکر کرده‌اند، ظاهر آیه این توجیهات را برنمی‌تابد و پذیرفته نیست.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص۲۴. </ref> [[زمخشری]] نیز همین نظر را از [[ابن عباس]] و [[حسن بصری]] گزارش کرده است.<ref>المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> [[ابن حزم]] اندلسی نیز قول به طهارت مشرکان را که [[خداوند]] به نجاست آنها تصریح کرده است، شگفت‌انگیز می‌داند؛<ref> المحلّی، ج۱، ص۱۲۹. </ref> ولی بیشتر دانشمندان اهل سنت به طهارت [[اهل کتاب]] قائل شده‌اند؛ از جمله [[نووی]] [[شافعی]]،<ref> المجموع، ج۲، ص۵۶۲. </ref> سرخسی [[حنفی]]،<ref> المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۴۷. </ref> ابوالبرکات [[مالکی]] <ref> الشرح الصغیر علی اقرب المسالک، ج۱، ص۴۳. </ref> و ابن [[قدامه]] [[حنبلی]] <ref>المغنی، ج۱، ص۶۹. </ref> در آثار خود بر طهارت مشرکان نظر داده‌اند.
===[[پناه دادن]] به مشرکان===
 
فقیهان فریقین لزوم پذیرش [[پناهندگی]] مشرکان از سوی حاکم اسلامی و [[مسلمانان]] را از آیه {{متن قرآن|وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.</ref> استفاده کرده‌اند.<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۴؛ المهذب، ج۲، ص۳۰۵. </ref> براساس این [[آیه]] که در پی [[آیات برائت]] آمده است، به [[مشرکان]] در حال [[جنگ]] با [[مسلمانان]]، [[امان]] داده می‌شود تا به [[دارالاسلام]] آمده و با [[اسلام]] آشنا شوند و پس از آن بی‌هیچ گونه تعرضی به [[دارالحرب]] و مأمن اصلی خود بازگردانده شوند. [[وجوب]] [[امان]] دادن به [[مشرک]] در صورتی است که وی در صدد تحقیق و شنیدن [[پیام اسلام]] باشد یا عدم پذیرش [[پناهندگی]] وی مفسده‌ای در پی داشته باشد. <ref>الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰. </ref> [[قرآن]] با [[تشریع حکم]] امان، راه [[اندیشه]] و [[پژوهش]] را برای مشرکان گشوده است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> این [[حکم]] با حکم عقلیِ "[[قبح]] [[عقاب]] بلابیان" نیز [[تأیید]] می‌شود، از همین رو برخی محتوای آیه امان را از [[محکمات]] نسخ‌ناپذیر دانسته و ادعای [[نسخ]] آیه را با آیات برائت و [[قتال]] نپذیرفته‌اند. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> [[فقیهان]] [[مسلمان]] قلمرو تأمین به مشرکان را توسعه داده‌اند. آنان تأمین [[سیاسی]] به [[نمایندگان]] مشرکان برای [[مذاکره]] و [[ابلاغ پیام]] خود به [[حکومت اسلامی]] <ref> کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲. </ref> و نیز [[تأمین اقتصادی]] به بازرگانان مشرک برای [[تجارت]] در قلمرو [[کشور اسلامی]] <ref> المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱. </ref> را از مصادیق امان دانسته‌اند.<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله "شرک"]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>
۴. [[وجوب]] [[هجرت]] از [[سرزمین]] [[شرک]]
شماری از [[آیات قرآن کریم]] بر وجوب هجرت از سرزمین شرک به [[سرزمین اسلام]] دلالت دارند. یکی از صریح‌ترین آیاتی که بسیاری از [[فقیهان]] به آن [[استدلال]] کرده‌اند،<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> [[آیه]] ۹۷ [[سوره نساء]] / ۴ است. براساس این آیه، کسانی‌که [[توانایی]] هجرت از سرزمین شرک را داشته ولی هجرت نکرده و در [[اعتقاد]] و عمل به [[تعالیم اسلام]] کوتاهی کرده‌اند [[نکوهش]] شده‌اند و از آنها با عنوان "[[ظالم]] برخود" و "دوزخی" یاد شده است: "اِنَّ الَّذینَ تَوَفـهُمُ المَلـئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم قالوا کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالوا اَلَم‌تَـکُن اَرضُ [[اللّه]] وسِعَةً فَتُهاجِروا فیها فَاُولـئِکَ مَأوهُم جَهَنَّمُ و ساءَت مَصیرا"؛ همچنین به آیه "یـعِبادِیَ الَّذینَ ءامَنوا اِنَّ اَرضی وسِعَةٌ فَاِیّـیَ فَاعبُدون" (عنکبوت / ۲۹، ۵۶)؛ نیز به مجموعه آیاتی که به هجرت [[تشویق]] کرده‌اند، مانند [[آیات]] ۱۰۰ سوره نساء / ۴، ۵۸ [[سوره حج]] / ۲۲ و ۴۱ [[سوره نحل]] / ۱۶ استدلال شده است.<ref> جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵. </ref> شماری از [[فقها]] با استناد به این آیات، هجرت از سرزمین شرک به [[دار الاسلام]] را [[واجب]] دانسته‌اند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۱۰. </ref> گفتنی است که اولاً این وجوب را به [[استطاعت]] و [[قدرت]] بر هجرت مشروط کرده‌اند، چنان‌که در آیه ۹۸ سوره نساء / ۴ وجوب هجرت را از مردان، [[زنان]] و [[کودکان]] مستضعفی که چاره‌ای ندارند برداشته است: "اِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ و النِّساءِ و الوِلدنِ لا یَستَطیعونَ حیلَةً و لا یَهتَدونَ سَبیلا"<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref>. ثانیاً وجوب هجرت در صورتی است که در سرزمین شرک اظهار [[شعائر]] [[اسلام]] مانند [[اذان]]، [[نماز]] و [[روزه]] ممکن نباشد. [[شیخ طوسی]] این شرط را از "کُنّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ" استفاده کرده است؛ زیرا این [[آیه]]، [[هجرت]] را برای [[مستضعفان]] [[واجب]] کرده که [[قدرت]] [[اظهار اسلام]] را ندارند.<ref> المبسوط، طوسی، ج۲، ص۲۴. </ref> به هر تقدیر، چه هجرت از [[سرزمین]] [[شرک]] را واجب بدانیم یا [[مستحب]]، به نظر می‌رسد پس از هجرت [[رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]]، بر همه [[مؤمنان]] هجرت از [[مکه]] - که در آن سال‌ها سرزمین شرک بوده - به مدینه، واجب بوده و این [[وجوب]] تا سال هشتم و [[فتح مکه]] ادامه داشته است.<ref> احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۵۶. </ref> برای وجوب هجرت، افزون بر [[آیات]] پیشین می‌توان به آیات دیگری نیز استناد کرد؛ از جمله براساس آیه ۷۲ [[سوره انفال]] / ۸ [[ولایت]] تنها میان مؤمنان [[مهاجر]] و [[انصار]] برقرار شده و ولایت مؤمنانی که هجرت نکرده و در مکه مانده‌اند [[نفی]] شده است؛ یعنی شما نسبت به آنها هیچ‌گونه [[تعهد]] و مسئولیتی ندارید: "اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا و هاجَروا و جـهَدوا بِاَمولِهِم و اَنفُسِهِم فی سَبیلِ [[اللّه]] و الَّذینَ ءاوَوا و نَصَروا اُولـئِکَ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ و الَّذینَ ءامَنوا و لَم یُهاجِروا ما لَکُم مِن وَلـیَتِهِم مِن شی‌ءٍ حَتّی یُهاجِروا". براساس روایتی، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]، [[عقیل]] و جمعی دیگر که در [[بدر]] به [[اسارت]] درآمدند، به پرداخت فدیه [[مکلف]] شدند و وقتی یکی از آنها اظهار کرد که در مکه نماز می‌گزارده است، رسول خدا{{صل}} آیه ۹۷ [[سوره نساء]] / ۴ را [[تلاوت]] کرد: "اَلَم تَـکُن اَرضُ اللّه وسِعَةً". در ادامه همین [[روایت]] آمده است که پس از [[نزول]] این آیه، هر [[مسلمانی]] که هجرت نمی‌کرد در [[حکم]] [[کافران]] بود؛<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۰۶؛ التبیان، ج۳، ص۳۰۳. </ref> همچنین گزارش شده است که در برهه هجرت تا فتح مکه، کسانی که [[ایمان]] می‌آوردند افزون بر [[اسلام]]، بر هجرت و [[جهاد]] نیز [[بیعت]] می‌کردند <ref> مسند احمد، ج۳، ص۴۲۹. </ref> و بر همین اساس کسانی که برای [[هجرت به مدینه]] عذر داشتند از رسول خدا{{صل}}اجازه می‌گرفتند.<ref> الطبقات، ج۱، ص۲۹۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۵۴. </ref>
 
۵. [[حرمت]] ورود به [[مساجد]]
[[قرآن کریم]] پس از تأکید بر [[نجاست]] [[مشرکان]]، از نزدیک شدن آنها به [[مسجدالحرام]] منع کرده که کنایه از ورود آنان است: "اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هـذا". بیشتر [[فقیهان]] [[فریقین]] با استناد به این [[آیه]] بر [[حرمت]] ورود مشرکان به مسجدالحرام نظر داده‌اند.
 
برخی از آنان با اشاره به [[تفریع حکم]] بر نجاست و نیز با استناد به [[لزوم]] دوری همه مساجد از نجاست، به حرمت ورود مشرکان به همه مساجد نظر داده‌اند. <ref>الخلاف، ج۱، ص۵۱۸. </ref> برخی از فقیهان [[اهل سنت]]، همچون [[ابوحنیفه]] [[حکم]] حرمت ورود به [[مسجد الحرام]] و دیگر مساجد را به عدم اجازه [[حاکم اسلامی]] موکول کرده است و در صورت اجازه، مشرکان می‌توانند وارد شوند. از دیدگاه [[شافعی]]، حاکم اسلامی تنها می‌تواند [[اذن]] ورود مشرکان به دیگر مساجد را بدهد و در باره مسجد الحرام چنین اجازه‌ای ندارد. <ref>المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۴۷. </ref> دیدگاه دیگری ضمن [[حکومتی]] دانستن حرمت ورود به مسجدالحرام، این حرمت را ویژه موسم [[حج]] و [[عمره]] دانسته است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۳. </ref> به نظر می‌رسد [[استدلال]] به آیه برای حرمت ورود مشرکان به مساجد در صورتی است که تعبیر "نَجَس" را نجاست [[فقهی]] و اصطلاحی بدانیم. در غیر این‌صورت استدلال ناتمام خواهد بود.
۶. [[پناه دادن]] به مشرکان
فقیهان فریقین لزوم پذیرش [[پناهندگی]] مشرکان از سوی حاکم اسلامی و [[مسلمانان]] را از آیه ۶ [[سوره توبه]] / ۹ استفاده کرده‌اند: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ [[اللّه]] ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ".<ref>المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۴؛ المهذب، ج۲، ص۳۰۵. </ref> براساس این [[آیه]] که در پی [[آیات برائت]] آمده است، به [[مشرکان]] در حال [[جنگ]] با [[مسلمانان]]، [[امان]] داده می‌شود تا به [[دارالاسلام]] آمده و با [[اسلام]] آشنا شوند و پس از آن بی‌هیچ گونه تعرضی به [[دارالحرب]] و مأمن اصلی خود بازگردانده شوند. [[وجوب]] [[امان]] دادن به [[مشرک]] در صورتی است که وی در صدد تحقیق و شنیدن [[پیام اسلام]] باشد یا عدم پذیرش [[پناهندگی]] وی مفسده‌ای در پی داشته باشد. <ref>الموسوعة الفقهیه، ج۵، ص۱۰. </ref> [[قرآن]] با [[تشریع حکم]] امان، راه [[اندیشه]] و [[پژوهش]] را برای مشرکان گشوده است. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> این [[حکم]] با حکم عقلیِ "[[قبح]] [[عقاب]] بلابیان" نیز [[تأیید]] می‌شود، از همین رو برخی محتوای آیه امان را از [[محکمات]] نسخ‌ناپذیر دانسته و ادعای [[نسخ]] آیه را با آیات برائت و [[قتال]] نپذیرفته‌اند. <ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۳. </ref> [[فقیهان]] [[مسلمان]] قلمرو تأمین به مشرکان را توسعه داده‌اند. آنان تأمین [[سیاسی]] به [[نمایندگان]] مشرکان برای [[مذاکره]] و [[ابلاغ پیام]] خود به [[حکومت اسلامی]] <ref> کشف الغطاء، ج۴، ص۳۴۲. </ref> و نیز [[تأمین اقتصادی]] به بازرگانان مشرک برای [[تجارت]] در قلمرو [[کشور اسلامی]] <ref> المغنی، ج۱۰، ص۴۴۱. </ref> را از مصادیق امان دانسته‌اند.
<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[شرک (مقاله)|مقاله "شرک"]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱۶.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۱۷۷

ویرایش