←ادیان بجیله در جاهلیت
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
== [[ادیان]] [[بجیله]] در [[جاهلیت]] == | == [[ادیان]] [[بجیله]] در [[جاهلیت]] == | ||
بجلیان نیز همچون اغلب [[اعراب پیش از اسلام]]، [[بت]] میپرستیدند. آنان بتی به نام ذوالخلصه داشتند كه در [[تقدیس]] آن با دوس، خثعم، [[باهله]] و [[ازد]] سراة و دیگر قبایل مشارکت داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۸؛ ابن هشام، السیرة ا لنبویة، ج۱، ص۸۸ -۸۹.</ref> موضع این بت تباله | بجلیان نیز همچون اغلب [[اعراب پیش از اسلام]]، [[بت]] میپرستیدند. آنان بتی به نام ذوالخلصه داشتند كه در [[تقدیس]] آن با دوس، خثعم، [[باهله]] و [[ازد]] سراة و دیگر قبایل مشارکت داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۵۸؛ ابن هشام، السیرة ا لنبویة، ج۱، ص۸۸ -۸۹.</ref> موضع این بت تباله – ناحیه ای بین [[مکه]] و [[یمن]] - بود و پرستندگان آن سرایی را برای این بت ساخته بودند و از آنجا [[مناسک حج]] خود را آغاز میکردند. تا این که [[پس از ظهور]] [[اسلام]] [[جریر بن عبدالله بجلی]] و جماعتی از قومش به دستور [[رسول خدا]]{{صل}} بدان مکان رفته ضمن کشتن بسیاری از [[مردم]] [[باهله]] و [[خثعم]] که در [[پاسداری]] از بت [[ذوالخلصه]] با [[جریر]] و قومش احمس جنگیدند، بت ذو الخلصه را در هم شکستند و [[خانه]] ای را هم که در آن این [[بت]] نگهداری میشد به [[آتش]] کشیدند. <ref>ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳۱-۱۳۲. و با اختلاف اندک ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref>.<ref> إحسان النص، مقاله "[قبیلة] بجیلة"، الموسوعة العربیه.</ref> | ||
[[اسلام]] بجلیه | == [[اسلام]] بجلیه == | ||
هر چند در ایام [[بعثت]] [[نبی خاتم]]{{صل}} [[مردم]] [[بجیله]] در بخشی از [[سلسله]] کوههای سَراة و به اندک فاصلهای در جنوب [[مکه]] [[زندگی]] میکردند، <ref> رجوع کنید به مفضل ضبی، مفضّلیّات، ج۱، ص۱۱۵ و بعد.</ref> اما اسلام بجیله پس از [[فتح مکه]] و در [[سال دهم]] هجرى اتفاق افتاد. در این سال که [[پیشوایی]] [[بجیله]] به گفتۀ [[یعقوبی]] در دست قیس بن غربه بود،<ref> يعقوبى، تاریخ، ج۲، ص۷۹.</ref> جَرير بن عبدالله بَجَلىّ به نمايندگى از بجيله به همراه يكصد و پنجاه نفر از قبيله خود به مدينه آمد و همگى اسلام آوردند و با پيامبر{{صل}} بيعت كردند.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۷؛ سمعانی، الانساب، ج۲، ص۹۱.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[گفتگو]] با وی، [[جریر]] را به تَباله -منطقهای بین مکه و [[مدینه]]- فرستاد تا بت ذوالخلصه را كه بت مشترك قبايل دوس، خثعم و بجيله بود، نابود كند<ref> کلبی، الاصنام، ۳۵-۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۸۸ -۸۹؛ علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۶، ص۲۷۰- ۲۷۱.</ref> وى نيز به همراهى دويست نفر از قومش بعد از کشتن بسیاری از آنان، بتکده معروف «[[ذوالخلصه]]» را ويران ساخت و به مدينه بازگشت.<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳۱-۱۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> همچنين رسول خدا{{صل}}، جرير را به نزد دو نفر از اذواء يمن به نام هاى «ذوالكلاع» و «ذوعمرو» فرستاد تا آنان را به اسلام [[دعوت]] كند. وی نیز چنین کرد و [[ذوالکلاع]] و ذوعمرو [[مسلمان]] شدند و پس از آنان ضریبة دختر [[ابرهة بن صباح]] -[[همسر]] ذوالکلاع- نیز مسلمان شد. جرير تا هنگام [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نزد آن دو بود.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۵.</ref> «قيس بن عَزْره اَحْمَسى» نیز به همراه دويست و پنجاه تن از مرمان شاخه اَحْمَس به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند و [[اسلام]] آوردند. پس از [[اسلام آوردن]] آنها رسول خدا{{صل}} به [[بلال]] دستور داد تا به نمايندگان بَجيله جايزه ای پرداخت کند.<ref> شهاب الدين احمد نويرى، نهایة الارب، ج۳، ص۹۹.</ref> همچنین در این سال، -که سال [[وفات]] [[پیامبراکرم]]{{صل}} بود،- وی از طرف [[رسولخدا]]{{صل}} [[مأموریت]] یافت تا به [[اسود]] برود و [[مردم]] این منطقه را به اسلام [[دعوت]] کند، وی نیز چنین کرد؛ اما مردم اسود [[اجابت]] نکرده و همچنان بر [[کفر]] خود باقی ماندند<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۲.</ref> | هر چند در ایام [[بعثت]] [[نبی خاتم]]{{صل}} [[مردم]] [[بجیله]] در بخشی از [[سلسله]] کوههای سَراة و به اندک فاصلهای در جنوب [[مکه]] [[زندگی]] میکردند، <ref> رجوع کنید به مفضل ضبی، مفضّلیّات، ج۱، ص۱۱۵ و بعد.</ref> اما اسلام بجیله پس از [[فتح مکه]] و در [[سال دهم]] هجرى اتفاق افتاد. در این سال که [[پیشوایی]] [[بجیله]] به گفتۀ [[یعقوبی]] در دست قیس بن غربه بود،<ref> يعقوبى، تاریخ، ج۲، ص۷۹.</ref> جَرير بن عبدالله بَجَلىّ به نمايندگى از بجيله به همراه يكصد و پنجاه نفر از قبيله خود به مدينه آمد و همگى اسلام آوردند و با پيامبر{{صل}} بيعت كردند.<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۴۷؛ سمعانی، الانساب، ج۲، ص۹۱.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[گفتگو]] با وی، [[جریر]] را به تَباله -منطقهای بین مکه و [[مدینه]]- فرستاد تا بت ذوالخلصه را كه بت مشترك قبايل دوس، خثعم و بجيله بود، نابود كند<ref> کلبی، الاصنام، ۳۵-۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۸۸ -۸۹؛ علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۶، ص۲۷۰- ۲۷۱.</ref> وى نيز به همراهى دويست نفر از قومش بعد از کشتن بسیاری از آنان، بتکده معروف «[[ذوالخلصه]]» را ويران ساخت و به مدينه بازگشت.<ref> ابن کلبی، الاصنام، ص۱۳۱-۱۳۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> همچنين رسول خدا{{صل}}، جرير را به نزد دو نفر از اذواء يمن به نام هاى «ذوالكلاع» و «ذوعمرو» فرستاد تا آنان را به اسلام [[دعوت]] كند. وی نیز چنین کرد و [[ذوالکلاع]] و ذوعمرو [[مسلمان]] شدند و پس از آنان ضریبة دختر [[ابرهة بن صباح]] -[[همسر]] ذوالکلاع- نیز مسلمان شد. جرير تا هنگام [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نزد آن دو بود.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۵.</ref> «قيس بن عَزْره اَحْمَسى» نیز به همراه دويست و پنجاه تن از مرمان شاخه اَحْمَس به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند و [[اسلام]] آوردند. پس از [[اسلام آوردن]] آنها رسول خدا{{صل}} به [[بلال]] دستور داد تا به نمايندگان بَجيله جايزه ای پرداخت کند.<ref> شهاب الدين احمد نويرى، نهایة الارب، ج۳، ص۹۹.</ref> همچنین در این سال، -که سال [[وفات]] [[پیامبراکرم]]{{صل}} بود،- وی از طرف [[رسولخدا]]{{صل}} [[مأموریت]] یافت تا به [[اسود]] برود و [[مردم]] این منطقه را به اسلام [[دعوت]] کند، وی نیز چنین کرد؛ اما مردم اسود [[اجابت]] نکرده و همچنان بر [[کفر]] خود باقی ماندند<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۵۲.</ref> | ||