حارث بن عبدالعزی سعدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر | عنوان مدخل = حارث بن عبدالعزی سعدی | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == آشنایی اجمالی == کنیه وی «ابوذؤیب»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.</ref> و از بنو سعد بن بکر، تیره‌ای از هوازن، از قبا...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
جز (جایگزینی متن - 'دست' به 'دست')
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر
| موضوع مرتبط = اصحاب پیامبر
خط ۷: خط ۶:
}}
}}
== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
[[کنیه]] وی «ابوذؤیب»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.</ref> و از [[بنو سعد بن بکر]]، تیره‌ای از [[هوازن]]، از [[قبایل]] [[قیس عیلان]] و [[همسر]] [[حلیمه سعدیه]]<ref>ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۶۵.</ref> و [[پدر]] شیری (رضاعی) [[پیامبر خدا]]{{صل}} است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. حلیمه به همراه همسرش حارث و نُه [[زن]] دیگر برای گرفتن و شیر دادن نوزادان به [[مکه]] آمدند و از آن میان، حلیمه به پیشنهاد حارث [[رسول خدا]]{{صل}} را شیر داد. حلیمه به [[برکت]] آن [[حضرت]] شیر فراوانی پیدا کرد و [[آمنه]] ضمن بیان حوادثی که به هنگام [[تولد]] آن حضرت رخ داده بود، به حلیمه خبر داد که به من گفته شده تا پس از گذشت سه شب فرزند خود را در [[خانه]] ابوذؤیب شیر بدهم. حلیمه، ابوذویب را کنیه شوهر خود اعلام کرد و از این خبر آمنه بسیار [[خرسند]] شد. رسول خدا{{صل}} به مدت دو سال در خانه حارث<ref>در بادیه بوسعد واقع در حدیبیه (ر.ک: زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۲۷۱ و ج۳، ص۸۴).</ref> [[رشد]] و نمو کرد. حارث و حلیمه با [[آگاهی]] از حادثه [[شق الصدر]]، رسول خدا{{صل}} را به آمنه بازگرداندند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ص۱۷۱-۱۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۰-۸۹. روایت مزبور مشتمل بر مطالبی از جمله حادثه شکافتن سینه است که در منابع شیعی نیامده یا رد شده است.</ref>.
[[کنیه]] وی «ابوذؤیب»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.</ref> و از [[بنو سعد بن بکر]]، تیره‌ای از [[هوازن]]، از [[قبایل]] [[قیس عیلان]] و [[همسر]] [[حلیمه سعدیه]]<ref>ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۶۵.</ref> و [[پدر]] شیری (رضاعی) [[پیامبر خدا]] {{صل}} است<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۰.</ref>. حلیمه به همراه همسرش حارث و نُه [[زن]] دیگر برای گرفتن و شیر دادن نوزادان به [[مکه]] آمدند و از آن میان، حلیمه به پیشنهاد حارث [[رسول خدا]] {{صل}} را شیر داد. حلیمه به [[برکت]] آن [[حضرت]] شیر فراوانی پیدا کرد و [[آمنه]] ضمن بیان حوادثی که به هنگام [[تولد]] آن حضرت رخ داده بود، به حلیمه خبر داد که به من گفته شده تا پس از گذشت سه شب فرزند خود را در [[خانه]] ابوذؤیب شیر بدهم. حلیمه، ابوذویب را کنیه شوهر خود اعلام کرد و از این خبر آمنه بسیار [[خرسند]] شد. رسول خدا {{صل}} به مدت دو سال در خانه حارث<ref>در بادیه بوسعد واقع در حدیبیه (ر. ک: زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۲۷۱ و ج۳، ص۸۴).</ref> [[رشد]] و نمو کرد. حارث و حلیمه با [[آگاهی]] از حادثه [[شق الصدر]]، رسول خدا {{صل}} را به آمنه بازگرداندند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ص۱۷۱-۱۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۰-۸۹. روایت مزبور مشتمل بر مطالبی از جمله حادثه شکافتن سینه است که در منابع شیعی نیامده یا رد شده است.</ref>.


مردانی از [[بنوسعد بن بکر]] [[روایت]] کرده‌اند که حارث (پس از [[بعثت]]) به مکه آمد و [[قریش]] او را درباره فرزند رضاعی‌اش [[سرزنش]] کرد و به وی خبر داد که آن حضرت از [[برانگیخته شدن]] [[مردم]] پس از [[مرگ]]، [[عذاب]] [[جهنم]] برای [[نافرمانان]] و [[پاداش]] مطیعان، [[سخن]] می‌گوید و سبب پراکندگی و [[تفرقه]] شده است. حارث در این باره با فرزند رضاعی خود، رسول خدا{{صل}}، [[گفتگو]] کرد و آن حضرت به وی فرمود: هنگامی که (در [[قیامت]]) [[دست]] تو را بگیرم این گفتگو را به یاد خواهی آورد. پس از این حارث [[مسلمان]] شد، در مسلمانی‌اش [[استوار]] ماند و به هنگام [[مسلمان]] شدن گفت: اگر فرزندم دست من را بگیرد، تا ورود به [[بهشت]] رهایم نمی‌کند<ref> ابن اسحاق، السیرة النبویه، ص۲۳۴ و از او ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۸۱۲ و از او ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۲۲.</ref>. به گفته [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۱ و مقایسه کنید با: ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۵، ص۶۴.</ref>، [[ابن اسحاق]] شبیه این داستان را برای عبدالله، فرزند حارث و [[برادر]] شیری [[رسول خدا]]{{صل}} نیز نقل کرده و افزوده است که [[عبدالله بنحارث بن عبدالعزی سعدی|عبدالله]] پس از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آورد و پیوسته می‌گریست و می‌‌گفت: امیدوارم رسول خدا{{صل}} [[روز قیامت]] دستم را بگیرد و [[نجات]] یابم. [[ابن حجر]] احتمال داده است داستان مزبور برای هردوی آنان اتفاق افتاده باشد، و در روایتی که ابن اسحاق در [[اختیار]] داشته است، با تعبیر «والله [[اعلم]]»، [[تردید]] می‌کند. این [[روایت]]، [[مسلمانی]] حارث را پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} بیان می‌کند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷.</ref>.
مردانی از [[بنوسعد بن بکر]] [[روایت]] کرده‌اند که حارث (پس از [[بعثت]]) به مکه آمد و [[قریش]] او را درباره فرزند رضاعی‌اش [[سرزنش]] کرد و به وی خبر داد که آن حضرت از [[برانگیخته شدن]] [[مردم]] پس از [[مرگ]]، [[عذاب]] [[جهنم]] برای [[نافرمانان]] و [[پاداش]] مطیعان، [[سخن]] می‌گوید و سبب پراکندگی و [[تفرقه]] شده است. حارث در این باره با فرزند رضاعی خود، رسول خدا {{صل}}، [[گفتگو]] کرد و آن حضرت به وی فرمود: هنگامی که (در [[قیامت]]) دست تو را بگیرم این گفتگو را به یاد خواهی آورد. پس از این حارث [[مسلمان]] شد، در مسلمانی‌اش [[استوار]] ماند و به هنگام [[مسلمان]] شدن گفت: اگر فرزندم دست من را بگیرد، تا ورود به [[بهشت]] رهایم نمی‌کند<ref> ابن اسحاق، السیرة النبویه، ص۲۳۴ و از او ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۸۱۲ و از او ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۲۲.</ref>. به گفته [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۱ و مقایسه کنید با: ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۵، ص۶۴.</ref>، [[ابن اسحاق]] شبیه این داستان را برای عبدالله، فرزند حارث و [[برادر]] شیری [[رسول خدا]] {{صل}} نیز نقل کرده و افزوده است که [[عبدالله بنحارث بن عبدالعزی سعدی|عبدالله]] پس از [[وفات رسول خدا]] {{صل}} [[ایمان]] آورد و پیوسته می‌گریست و می‌‌گفت: امیدوارم رسول خدا {{صل}} [[روز قیامت]] دستم را بگیرد و [[نجات]] یابم. [[ابن حجر]] احتمال داده است داستان مزبور برای هردوی آنان اتفاق افتاده باشد، و در روایتی که ابن اسحاق در [[اختیار]] داشته است، با تعبیر «والله [[اعلم]]»، [[تردید]] می‌کند. این [[روایت]]، [[مسلمانی]] حارث را پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} بیان می‌کند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷.</ref>.


بنا بر روایت [[ابوداود]]<ref>ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج۲، ص۵۰۷.</ref> حارث پس از [[نبرد]] [[هوازن]] نیز همراه حلیمه به [[ملاقات]] رسول خدا{{صل}} آمد و آن [[حضرت]] لباسش را زیرانداز آنان کرد. [[حارث بن عبدالعزی]]، [[ابوکبشه]] خوانده می‌شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۰۱.</ref> و [[قریش]] نیز رسول خدا{{صل}} را «ابن ابی کبش» می‌خواند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۷، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «حارث بن عبدالعزی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۷۱.</ref>
بنا بر روایت [[ابوداود]]<ref>ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج۲، ص۵۰۷.</ref> حارث پس از [[نبرد]] [[هوازن]] نیز همراه حلیمه به [[ملاقات]] رسول خدا {{صل}} آمد و آن [[حضرت]] لباسش را زیرانداز آنان کرد. [[حارث بن عبدالعزی]]، [[ابوکبشه]] خوانده می‌شد<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۰۱.</ref> و [[قریش]] نیز رسول خدا {{صل}} را «ابن ابی کبش» می‌خواند<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۷، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «حارث بن عبدالعزی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص ۴۷۱.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
*[[بنو سعد بن بکر]] (قبیله)
* [[بنو سعد بن بکر]] (قبیله)
*[[هوازن]] (قبیله)
* [[هوازن]] (قبیله)
*[[قیس عیلان]] (قبیله)
* [[قیس عیلان]] (قبیله)
*[[حلیمه سعدیه]] (همسر)
* [[حلیمه سعدیه]] (همسر)
*[[عبدالله بنحارث بن عبدالعزی سعدی]] (فرزند)
* [[عبدالله بن حارث بن عبدالعزی سعدی]] (فرزند)
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


خط ۳۰: خط ۲۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۵۸

آشنایی اجمالی

کنیه وی «ابوذؤیب»[۱] و از بنو سعد بن بکر، تیره‌ای از هوازن، از قبایل قیس عیلان و همسر حلیمه سعدیه[۲] و پدر شیری (رضاعی) پیامبر خدا (ص) است[۳]. حلیمه به همراه همسرش حارث و نُه زن دیگر برای گرفتن و شیر دادن نوزادان به مکه آمدند و از آن میان، حلیمه به پیشنهاد حارث رسول خدا (ص) را شیر داد. حلیمه به برکت آن حضرت شیر فراوانی پیدا کرد و آمنه ضمن بیان حوادثی که به هنگام تولد آن حضرت رخ داده بود، به حلیمه خبر داد که به من گفته شده تا پس از گذشت سه شب فرزند خود را در خانه ابوذؤیب شیر بدهم. حلیمه، ابوذویب را کنیه شوهر خود اعلام کرد و از این خبر آمنه بسیار خرسند شد. رسول خدا (ص) به مدت دو سال در خانه حارث[۴] رشد و نمو کرد. حارث و حلیمه با آگاهی از حادثه شق الصدر، رسول خدا (ص) را به آمنه بازگرداندند[۵].

مردانی از بنوسعد بن بکر روایت کرده‌اند که حارث (پس از بعثت) به مکه آمد و قریش او را درباره فرزند رضاعی‌اش سرزنش کرد و به وی خبر داد که آن حضرت از برانگیخته شدن مردم پس از مرگ، عذاب جهنم برای نافرمانان و پاداش مطیعان، سخن می‌گوید و سبب پراکندگی و تفرقه شده است. حارث در این باره با فرزند رضاعی خود، رسول خدا (ص)، گفتگو کرد و آن حضرت به وی فرمود: هنگامی که (در قیامت) دست تو را بگیرم این گفتگو را به یاد خواهی آورد. پس از این حارث مسلمان شد، در مسلمانی‌اش استوار ماند و به هنگام مسلمان شدن گفت: اگر فرزندم دست من را بگیرد، تا ورود به بهشت رهایم نمی‌کند[۶]. به گفته ابن سعد[۷]، ابن اسحاق شبیه این داستان را برای عبدالله، فرزند حارث و برادر شیری رسول خدا (ص) نیز نقل کرده و افزوده است که عبدالله پس از وفات رسول خدا (ص) ایمان آورد و پیوسته می‌گریست و می‌‌گفت: امیدوارم رسول خدا (ص) روز قیامت دستم را بگیرد و نجات یابم. ابن حجر احتمال داده است داستان مزبور برای هردوی آنان اتفاق افتاده باشد، و در روایتی که ابن اسحاق در اختیار داشته است، با تعبیر «والله اعلم»، تردید می‌کند. این روایت، مسلمانی حارث را پس از رحلت رسول خدا (ص) بیان می‌کند[۸].

بنا بر روایت ابوداود[۹] حارث پس از نبرد هوازن نیز همراه حلیمه به ملاقات رسول خدا (ص) آمد و آن حضرت لباسش را زیرانداز آنان کرد. حارث بن عبدالعزی، ابوکبشه خوانده می‌شد[۱۰] و قریش نیز رسول خدا (ص) را «ابن ابی کبش» می‌خواند[۱۱].[۱۲]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
  2. ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۶۵.
  3. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۰.
  4. در بادیه بوسعد واقع در حدیبیه (ر. ک: زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۲۷۱ و ج۳، ص۸۴).
  5. ابن هشام، السیرة النبویه، ص۱۷۱-۱۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۰-۸۹. روایت مزبور مشتمل بر مطالبی از جمله حادثه شکافتن سینه است که در منابع شیعی نیامده یا رد شده است.
  6. ابن اسحاق، السیرة النبویه، ص۲۳۴ و از او ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۸۱۲ و از او ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۲۲.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۱ و مقایسه کنید با: ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۵، ص۶۴.
  8. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷.
  9. ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج۲، ص۵۰۷.
  10. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۳۰۱.
  11. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۷۷ و ج۷، ص۲۸۴.
  12. حسینیان مقدم، حسین، مقاله «حارث بن عبدالعزی سعدی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۷۱.