کعب بن مالک انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'روز خندق' به 'روز خندق'
جز (جایگزینی متن - 'روز خندق' به 'روز خندق')
 
خط ۷۵: خط ۷۵:
کعب گوید: در همان وقت مرد دیگری که کاملا مسلح بود به میدان آمد در حالی که فریاد می‌کشید: به مسلمانان حمله کنید آن چنانکه گرگ بر گوسفند حمله می‌کند. مردی از مسلمانان که چهره‌اش پوشیده بود، در برابر او قرار گرفت و من خود را به پشت سر آنها رساندم و روی پا برخاستم که آنها را بهتر ببینم؛ مرد [[کافر]]، ساز و برگ بیشتری داشت و من همچنان آن دو را زیر نظر داشتم تا اینکه با هم درگیر شدند. [[مرد]]مسلمان ضربه‌ای به کتف فرد کافر زد که شمشیرش تا تهیگاه او رسید و او را دو نیمه کرد، آن گاه مرد مسلمان چهره خود را گشود و گفت: "ای کعب، این ضربت را چگونه دیدی؟ من ابودجانه‌ام"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن مالک (مقاله)|مقاله «کعب بن مالک»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۹۶-۹۷.</ref>
کعب گوید: در همان وقت مرد دیگری که کاملا مسلح بود به میدان آمد در حالی که فریاد می‌کشید: به مسلمانان حمله کنید آن چنانکه گرگ بر گوسفند حمله می‌کند. مردی از مسلمانان که چهره‌اش پوشیده بود، در برابر او قرار گرفت و من خود را به پشت سر آنها رساندم و روی پا برخاستم که آنها را بهتر ببینم؛ مرد [[کافر]]، ساز و برگ بیشتری داشت و من همچنان آن دو را زیر نظر داشتم تا اینکه با هم درگیر شدند. [[مرد]]مسلمان ضربه‌ای به کتف فرد کافر زد که شمشیرش تا تهیگاه او رسید و او را دو نیمه کرد، آن گاه مرد مسلمان چهره خود را گشود و گفت: "ای کعب، این ضربت را چگونه دیدی؟ من ابودجانه‌ام"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن مالک (مقاله)|مقاله «کعب بن مالک»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۹۶-۹۷.</ref>
=== [[احزاب]] ===
=== [[احزاب]] ===
کعب بن مالک نقل می‌کند: در [[روز]] [[خندق]] ضمن کندن [[زمین]] [[رجز]] می‌خواندیم و ما که همه از [[بنی سلمه]] بودیم در یک گوشه مشغول کار بودیم و [[پیامبر]] {{صل}} فرموده بود که من چیزی نسرایم. من گفتم: آیا پیامبر درباره کس دیگری هم، چنین تصمیمی گرفته‌اند؟ دیگران گفتند: "آری، به [[حسان بن ثابت]] همچنین فرموده‌اند". من دانستم که پیامبر {{صل}} از این جهت ما را از این کار باز داشته است که ما می‌توانستیم چیزی بسراییم و دیگران [[قدرت]] آن را نداشتند. بدین جهت تا پایان کار حرفی نزدم. چون کندن خندق، تمام شد، پیامبر {{صل}} فرمودند: "هیچ کس نباید از آنچه دوستش گفته است [[خشمگین]] شود و نباید تعبیر [[بدی]] کند، مگر آنچه که [[کعب]] و [[حسان]] گفته‌اند؛ چون آن دو مایه [[سرودن شعر]] را دارند"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن مالک (مقاله)|مقاله «کعب بن مالک»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۹۷-۹۸.</ref>
کعب بن مالک نقل می‌کند: در [[روز خندق]] ضمن کندن [[زمین]] [[رجز]] می‌خواندیم و ما که همه از [[بنی سلمه]] بودیم در یک گوشه مشغول کار بودیم و [[پیامبر]] {{صل}} فرموده بود که من چیزی نسرایم. من گفتم: آیا پیامبر درباره کس دیگری هم، چنین تصمیمی گرفته‌اند؟ دیگران گفتند: "آری، به [[حسان بن ثابت]] همچنین فرموده‌اند". من دانستم که پیامبر {{صل}} از این جهت ما را از این کار باز داشته است که ما می‌توانستیم چیزی بسراییم و دیگران [[قدرت]] آن را نداشتند. بدین جهت تا پایان کار حرفی نزدم. چون کندن خندق، تمام شد، پیامبر {{صل}} فرمودند: "هیچ کس نباید از آنچه دوستش گفته است [[خشمگین]] شود و نباید تعبیر [[بدی]] کند، مگر آنچه که [[کعب]] و [[حسان]] گفته‌اند؛ چون آن دو مایه [[سرودن شعر]] را دارند"<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۴۴۷.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[کعب بن مالک (مقاله)|مقاله «کعب بن مالک»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۹۷-۹۸.</ref>
=== خيبر ===
=== خيبر ===
از کعب بن مالک نقل شده: شبی که در [[رجیع]] بودیم، مردی [[یهودی]] از اهالی نطاة، شبانگاه فریاد کشید و گفت: "اگر مطلبی را به شما خبر دهم به من [[امان]] می‌دهید؟" گفتیم: "آری"، و به سوی او رفتیم. من نخستین کسی بودم که پیش او رسیدم و از او پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: "مردی از [[یهودیان]]". ما او را به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} بردیم. [[مرد]]یهودی گفت: "ای [[ابوالقاسم]]، آیا اگر تو را به یکی از حصارهای یهودیان [[راهنمایی]] کنم به من و همسرم امان می‌دهی؟ [[حضرت]] فرمودند: "آری". مرد یهودی، آن حضرت را به آنجا راهنمایی کرد. پیامبر {{صل}} همان [[ساعت]]، [[اصحاب]] خود را فرا خواند و ایشان را به [[جهاد]] [[تشویق]] کرد، و به آنها خبر داد که هم‌پیمان‌های یهودیان ایشان را رها کرده و گریخته‌اند و میان آنها [[اختلاف]] شده است.
از کعب بن مالک نقل شده: شبی که در [[رجیع]] بودیم، مردی [[یهودی]] از اهالی نطاة، شبانگاه فریاد کشید و گفت: "اگر مطلبی را به شما خبر دهم به من [[امان]] می‌دهید؟" گفتیم: "آری"، و به سوی او رفتیم. من نخستین کسی بودم که پیش او رسیدم و از او پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: "مردی از [[یهودیان]]". ما او را به حضور [[رسول خدا]] {{صل}} بردیم. [[مرد]]یهودی گفت: "ای [[ابوالقاسم]]، آیا اگر تو را به یکی از حصارهای یهودیان [[راهنمایی]] کنم به من و همسرم امان می‌دهی؟ [[حضرت]] فرمودند: "آری". مرد یهودی، آن حضرت را به آنجا راهنمایی کرد. پیامبر {{صل}} همان [[ساعت]]، [[اصحاب]] خود را فرا خواند و ایشان را به [[جهاد]] [[تشویق]] کرد، و به آنها خبر داد که هم‌پیمان‌های یهودیان ایشان را رها کرده و گریخته‌اند و میان آنها [[اختلاف]] شده است.
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
[[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: {{متن حدیث|لقد شكرك الله يا كب على قولك هذا}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>.
[[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: {{متن حدیث|لقد شكرك الله يا كب على قولك هذا}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۰-۲۶۱.</ref>.


او در [[روز]] [[خندق]] شعری در ۲۲ [[بیت]] سرود که مطلع آن این است: {{عربی|من سره ضرب يمعمع بعضه بعضا كمعمعة الإباء المحرق}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۲-۲۶۳.</ref>؛
او در [[روز خندق]] شعری در ۲۲ [[بیت]] سرود که مطلع آن این است: {{عربی|من سره ضرب يمعمع بعضه بعضا كمعمعة الإباء المحرق}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۲-۲۶۳.</ref>؛


[[شعر]] دیگر او در روز خندق در شش بیت با این مطلع: {{عربی|لقد علم الأحزاب حين تألبوا علينا و راموا دیتنا مانوادع}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۳؛ البداية و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۵.</ref>؛
[[شعر]] دیگر او در روز خندق در شش بیت با این مطلع: {{عربی|لقد علم الأحزاب حين تألبوا علينا و راموا دیتنا مانوادع}}<ref>السيرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۶۳؛ البداية و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۵.</ref>؛
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش