عتبة بن غزوان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} == آشنایی اجمالی == صحابی قدیم الاسلام و به روایتی هفتمین کسی که اسلام آورد. وی نخست به حبشه و سپس به مدینه هجرت کرد و در غزوه بدر و دیگر غزوات حضور داشت. در جنگ...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
[[صحابی]] قدیم الاسلام و به روایتی هفتمین کسی که [[اسلام]] آورد. وی نخست به [[حبشه]] و سپس به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و در [[غزوه بدر]] و دیگر [[غزوات]] حضور داشت. در [[جنگ قادسیه]] نیز حاضر بود و او بود که از سوی [[عمر]] [[مأمور]] بنای شهره [[بصره]] در محله ابله معروف به [[ارض]] الهند گردید. از او چهار [[حدیث]] از [[رسول خدا]] [[روایت]] شده که یک حدیث آن در [[صحیح مسلم]] آمده است.<ref>اعلام، ج ۴، ص۲۰۱؛ المنجد، ص۴۵۵.</ref>.<ref>[[سید غلام رضا تهامی|تهامی، سید غلام رضا]]، [[فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲ (کتاب)|فرهنگ اعلام تاریخ اسلام]]، ج۲، ص ۱۵۰۹.</ref>
[[صحابی]] قدیم الاسلام و به روایتی هفتمین کسی که [[اسلام]] آورد. وی نخست به [[حبشه]] و سپس به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و در [[غزوه بدر]] و دیگر [[غزوات]] حضور داشت. در [[جنگ قادسیه]] نیز حاضر بود و او بود که از سوی [[عمر]] [[مأمور]] بنای [[شهر بصره]] در محله «اُبلّه» معروف به [[ارض الهند]] گردید. از او چهار [[حدیث]] از [[رسول خدا]] [[روایت]] شده که یک حدیث آن در [[صحیح مسلم]] آمده است.<ref>اعلام، ج ۴، ص۲۰۱؛ المنجد، ص۴۵۵.</ref>.<ref>[[سید غلام رضا تهامی|تهامی، سید غلام رضا]]، [[فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲ (کتاب)|فرهنگ اعلام تاریخ اسلام]]، ج۲، ص ۱۵۰۹.</ref>
 
==عتبة بن غزوان==
عتبة بن غزوان بن وهیب بن زید بن مالک بن عبد عوف بن حارث بن مازن بن منصور... که [[کنیه]] او را [[اباعبدالله]] و همچنین اباغزوان نیز ذکر کرده‌اند، از [[هم‌پیمانان]] [[بنی نوفل بن عبد مناف بن قصی]] بود و از جمله اولین [[مهاجران به حبشه]] بود که بعد از بازگشت به [[مکه]]، به همراه [[مقداد]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و در سرّیه [[عبیدة بن حارث]] شرکت کرد و از جمله تیراندازان بنام [[عرب]] و [[اسلام]] بود. [[عتبه]] در [[جنگ بدر]] حضور داشت و جزء [[سابقین]] به شمار می‌رود<ref>اسدالغابه، ج۳، ص۴۶۱.</ref>.
عتبة بن غزوان بعد از اسکان [[مسلمانان]] در [[بصره]] در میدان بارفروشان (میدان رزق‌وروزی) برای خود از [[نی]] خانه‌ای ساخت<ref>ابن‌اثیر در جای دیگر از الکامل می‌نویسد: عتبه برای خود خانه‌ای در بصره نساخت و فرزند او هم که در بصره خانه‌ای داشت، از آن فاخته دختر غزوان که زن عثمان بود، ارث به او رسیده بود (الکامل، ج۲، ص۵۴۰).</ref>. هنوز یک ماه از اقامت عتبه در بصره نگذشته بود که [[مردم]] اُبلّه برضد مسلمانان [[متحد]] شدند و آماده [[جنگ]] شدند. عتبه سپاهی سیصد نفره ترتیب داد و برای مقابله با آنان حرکت کرد. در [[نبرد]]، مسلمانان [[پیروز]] شدند و مردم ابله از [[شهر]] گریختند. مسلمانان به‌راحتی وارد شهر شدند و [[سلاح]] و کالاهای به‌جای‌مانده را [[غنیمت]] گرفتند و بین خود تقسیم کردند. فتح ابله در [[شعبان]] [[سال چهاردهم هجری]] اتفاق افتاد<ref>الکامل، ج۸، ص۲۸۳.</ref>.
 
سپس عتبه به سمت مذار حرکت کرد. مردم مذار بدون جنگ به هزیمت رفتند و [[مرزبان]] آنجا دستگیر شد و به دستور عتبه گردنش را زدند. بعد از مذار، عتبه به طرف دشت میشان روان شد؛ زیرا مردم آن ناحیه برای مقابله با مسلمانان تجمع کرده بودند و آماده جنگ با مسلمانان می‌شدند. عتبه [[تصمیم]] گرفت در جنگ با آنان پیشی بگیرد و قبل از هرگونه اقدامی از سوی آنان، مسلمانان به آنان [[حمله]] کنند و کار را یک‌سره کنند. این [[اقدام]] نتیجه داد و بسیاری از دهقانان دشت میشان [[اسیر]] شدند و به دستور [[عتبه]] گردنشان به تیغ سپرده شد<ref>فتوح البلدان، ص۴۸۰.</ref>. بعد از فتح میشان عتبه فردی را در آنجا گماشت و خود به سرعت به طرف ابرقباد حرکت کرد و آنجا را نیز گشود و توانست همه نواحی اطراف [[بصره]] را به [[اطاعت]] خود وادارد. سپس به بصره مراجعت کرد و فتح نامه‌ای به [[عمر]] نوشت و توسط انس بن شیخ بن نعمان برای او فرستاد<ref>الاخبار الطوال، ص۱۵۰.</ref>. در [[الکامل]] آمده که پیک عتبه، انس بن چنحه نام داشت و هنگامی که نزد عمر رسید از او پرسید [[مردم]] در چه حالی هستند و انس پاسخ داد که [[دنیا]] به آنان روی آورده است و زر و سیم را با پارو جابه‌جا می‌کنند. [[مردم مدینه]] با شنیدن این خبر به بهانه [[جنگ]] و [[جهاد]] به طرف بصره سرازیر شدند<ref>الکامل، ج۸، ص۲۸۵.</ref>. بعد از [[فتوحات]] اطراف بصره، عتبه در نامه‌ای از عمر درخواست کرد که به [[مدینه]]، نزد او آید. این درخواست به علت [[ناراحتی]] عتبه از [[سعد بن ابی وقاص]] بود. بدان سبب که سعد، نامه‌های فراوانی به عتبه می‌فرستاد و در آنها [[دستورات]] گوناگونی به وی می‌داد که این امر موجب رنجش عتبه شده بود<ref>طبقات کبری، ج۷، ص۴.</ref>.
عتبه، [[مجاشع بن مسعود]] را که داماد او بود، [[جانشین]] خود در بصره قرار داد و او را برای فتح شهری در نزدیکی [[فرات]] گسیل داشت و [[مغیره بن شعبه]] را به [[امامت]] [[جماعت]] برگزید و متذکر شد که پس از بازگشت [[مجاشع]] از [[سفر]]، او [[امیر]] خواهد بود<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۷۲.</ref>. پس هنگامی که عتبه می‌خواست از بصره خارج شود خطبه‌ای طولانی خواند و ضمن آن گفت:
«به [[خدا]] [[پناه]] می‌برم از اینکه خود را بزرگ پندارم و در چشم مردم کوچک باشم. من می‌روم پس از من [[فرماندهان]] را خواهید آزمود و خواهید دانست»<ref>الاخبار الطوال، ص۱۵۰.</ref>.
 
بعد از آن‌که [[عتبه]] از [[بصره]] خارج شد، عجم‌های [[میسان]] به [[فرماندهی]] ملیکان بر آن شدند تا با [[مسلمانان]] [[نبرد]] کنند. [[مغیره]] سپاهی فراهم آورد و به مقابله با آنان پرداخت و در میسان بر آنها [[غلبه]] یافت و بسیاری از [[عجم‌ها]] را [[اسیر]] کرد. آنگاه فتح نامه‌ای برای [[عمر]] نوشت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹.</ref>. عتبه نزد عمر آمد و از سعد و [[اعمال]] و دستوراتی که به او می‌داد گله‌گزاری کرد. عمر خاموش بود و چیزی نگفت. عتبه چند بار سخن خود را تکرار کرد تا اینکه عمر با [[ناراحتی]] گفت: «آیا زیانی به تو می‌رسد که فرماندهی مردی [[قریشی]] که [[افتخار]] [[مصاحبت با پیامبر]]{{صل}} را داشته قبول نمایی و [[فرمان‌بردار]] او باشی؟» عتبه پاسخ داد: «مگر من از [[قریش]] نیستم؟ گذشته از آن مگر من افتخار [[مصاحبت]] با آن حضرت را نداشتم؟ و این افتخار را نه کسی است که نشناسد و نه کسی می‌تواند آن را [[انکار]] کند. پس حال که چنین است به [[خدا]] [[سوگند]] هرگز به بصره باز نخواهم گشت»<ref>طبقات کبری، ج۷، ص۴.</ref>.
هنگامی که فتح [[نامه]] مغیره به عمر رسید، عتبه را بازخواست کرد که چرا [[مجاشع]] را که یک [[مرد]] [[بادیه‌نشین]] و [[بیابان‌گرد]] است، بر [[مردم بصره]] [[حاکم]] کرده است. پس عمر هیچ بهانه‌ای را از عتبه نپذیرفت و از وی خواست تا هرچه سریع‌تر به بصره بازگردد؛ اما عتبه در هنگام بازگشت در ناحیه [[معدن]] [[بنی‌سلیم]] [[بیمار]] شد و درگذشت و به هنگام [[مرگ]] ۵۷ ساله بود<ref>طبقات کبری، ج۷، ص۴.</ref>.
بعد از مرگ عتبه، عمر ابتدا برای مدت کوتاهی [[ابوسبره]] و سپس مغیره را [[حاکم بصره]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۵۵.</ref>. [[ابن‌اثیر]] در این خصوص می‌نویسد که عتبه، ابوسبره را به [[جانشینی]] خود در بصره برگزید و بعد از مرگ عتبه، عمر به مدت یک سال او را ابقا کرد و پس از آن مغیره را به جای او [[منصوب]] کرد<ref>الکامل، ج۸، ص۳۷۲.</ref>.<ref>[[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری]]، ص۱۰۰.</ref>
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حارث بن کلده ثقفی]] (ابوالزوجه)
* [[مجاشع بن مسعود]] (داماد)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009869.jpg|22px]] [[سید غلام رضا تهامی|تهامی، سید غلام رضا]]، [[فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲''']]
# [[پرونده:IM009869.jpg|22px]] [[سید غلام رضا تهامی|تهامی، سید غلام رضا]]، [[فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ اعلام تاریخ اسلام ج۲''']]
# [[پرونده: IM010553.jpg|22px]] [[سید امیر حسینی|حسینی، سید امیر]]، [[بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری (کتاب)|'''بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ کنونی تا ‏۳ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۲

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

صحابی قدیم الاسلام و به روایتی هفتمین کسی که اسلام آورد. وی نخست به حبشه و سپس به مدینه هجرت کرد و در غزوه بدر و دیگر غزوات حضور داشت. در جنگ قادسیه نیز حاضر بود و او بود که از سوی عمر مأمور بنای شهر بصره در محله «اُبلّه» معروف به ارض الهند گردید. از او چهار حدیث از رسول خدا روایت شده که یک حدیث آن در صحیح مسلم آمده است.[۱].[۲]

عتبة بن غزوان

عتبة بن غزوان بن وهیب بن زید بن مالک بن عبد عوف بن حارث بن مازن بن منصور... که کنیه او را اباعبدالله و همچنین اباغزوان نیز ذکر کرده‌اند، از هم‌پیمانان بنی نوفل بن عبد مناف بن قصی بود و از جمله اولین مهاجران به حبشه بود که بعد از بازگشت به مکه، به همراه مقداد به مدینه هجرت کرد و در سرّیه عبیدة بن حارث شرکت کرد و از جمله تیراندازان بنام عرب و اسلام بود. عتبه در جنگ بدر حضور داشت و جزء سابقین به شمار می‌رود[۳]. عتبة بن غزوان بعد از اسکان مسلمانان در بصره در میدان بارفروشان (میدان رزق‌وروزی) برای خود از نی خانه‌ای ساخت[۴]. هنوز یک ماه از اقامت عتبه در بصره نگذشته بود که مردم اُبلّه برضد مسلمانان متحد شدند و آماده جنگ شدند. عتبه سپاهی سیصد نفره ترتیب داد و برای مقابله با آنان حرکت کرد. در نبرد، مسلمانان پیروز شدند و مردم ابله از شهر گریختند. مسلمانان به‌راحتی وارد شهر شدند و سلاح و کالاهای به‌جای‌مانده را غنیمت گرفتند و بین خود تقسیم کردند. فتح ابله در شعبان سال چهاردهم هجری اتفاق افتاد[۵].

سپس عتبه به سمت مذار حرکت کرد. مردم مذار بدون جنگ به هزیمت رفتند و مرزبان آنجا دستگیر شد و به دستور عتبه گردنش را زدند. بعد از مذار، عتبه به طرف دشت میشان روان شد؛ زیرا مردم آن ناحیه برای مقابله با مسلمانان تجمع کرده بودند و آماده جنگ با مسلمانان می‌شدند. عتبه تصمیم گرفت در جنگ با آنان پیشی بگیرد و قبل از هرگونه اقدامی از سوی آنان، مسلمانان به آنان حمله کنند و کار را یک‌سره کنند. این اقدام نتیجه داد و بسیاری از دهقانان دشت میشان اسیر شدند و به دستور عتبه گردنشان به تیغ سپرده شد[۶]. بعد از فتح میشان عتبه فردی را در آنجا گماشت و خود به سرعت به طرف ابرقباد حرکت کرد و آنجا را نیز گشود و توانست همه نواحی اطراف بصره را به اطاعت خود وادارد. سپس به بصره مراجعت کرد و فتح نامه‌ای به عمر نوشت و توسط انس بن شیخ بن نعمان برای او فرستاد[۷]. در الکامل آمده که پیک عتبه، انس بن چنحه نام داشت و هنگامی که نزد عمر رسید از او پرسید مردم در چه حالی هستند و انس پاسخ داد که دنیا به آنان روی آورده است و زر و سیم را با پارو جابه‌جا می‌کنند. مردم مدینه با شنیدن این خبر به بهانه جنگ و جهاد به طرف بصره سرازیر شدند[۸]. بعد از فتوحات اطراف بصره، عتبه در نامه‌ای از عمر درخواست کرد که به مدینه، نزد او آید. این درخواست به علت ناراحتی عتبه از سعد بن ابی وقاص بود. بدان سبب که سعد، نامه‌های فراوانی به عتبه می‌فرستاد و در آنها دستورات گوناگونی به وی می‌داد که این امر موجب رنجش عتبه شده بود[۹]. عتبه، مجاشع بن مسعود را که داماد او بود، جانشین خود در بصره قرار داد و او را برای فتح شهری در نزدیکی فرات گسیل داشت و مغیره بن شعبه را به امامت جماعت برگزید و متذکر شد که پس از بازگشت مجاشع از سفر، او امیر خواهد بود[۱۰]. پس هنگامی که عتبه می‌خواست از بصره خارج شود خطبه‌ای طولانی خواند و ضمن آن گفت: «به خدا پناه می‌برم از اینکه خود را بزرگ پندارم و در چشم مردم کوچک باشم. من می‌روم پس از من فرماندهان را خواهید آزمود و خواهید دانست»[۱۱].

بعد از آن‌که عتبه از بصره خارج شد، عجم‌های میسان به فرماندهی ملیکان بر آن شدند تا با مسلمانان نبرد کنند. مغیره سپاهی فراهم آورد و به مقابله با آنان پرداخت و در میسان بر آنها غلبه یافت و بسیاری از عجم‌ها را اسیر کرد. آنگاه فتح نامه‌ای برای عمر نوشت[۱۲]. عتبه نزد عمر آمد و از سعد و اعمال و دستوراتی که به او می‌داد گله‌گزاری کرد. عمر خاموش بود و چیزی نگفت. عتبه چند بار سخن خود را تکرار کرد تا اینکه عمر با ناراحتی گفت: «آیا زیانی به تو می‌رسد که فرماندهی مردی قریشی که افتخار مصاحبت با پیامبر(ص) را داشته قبول نمایی و فرمان‌بردار او باشی؟» عتبه پاسخ داد: «مگر من از قریش نیستم؟ گذشته از آن مگر من افتخار مصاحبت با آن حضرت را نداشتم؟ و این افتخار را نه کسی است که نشناسد و نه کسی می‌تواند آن را انکار کند. پس حال که چنین است به خدا سوگند هرگز به بصره باز نخواهم گشت»[۱۳]. هنگامی که فتح نامه مغیره به عمر رسید، عتبه را بازخواست کرد که چرا مجاشع را که یک مرد بادیه‌نشین و بیابان‌گرد است، بر مردم بصره حاکم کرده است. پس عمر هیچ بهانه‌ای را از عتبه نپذیرفت و از وی خواست تا هرچه سریع‌تر به بصره بازگردد؛ اما عتبه در هنگام بازگشت در ناحیه معدن بنی‌سلیم بیمار شد و درگذشت و به هنگام مرگ ۵۷ ساله بود[۱۴]. بعد از مرگ عتبه، عمر ابتدا برای مدت کوتاهی ابوسبره و سپس مغیره را حاکم بصره کرد[۱۵]. ابن‌اثیر در این خصوص می‌نویسد که عتبه، ابوسبره را به جانشینی خود در بصره برگزید و بعد از مرگ عتبه، عمر به مدت یک سال او را ابقا کرد و پس از آن مغیره را به جای او منصوب کرد[۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اعلام، ج ۴، ص۲۰۱؛ المنجد، ص۴۵۵.
  2. تهامی، سید غلام رضا، فرهنگ اعلام تاریخ اسلام، ج۲، ص ۱۵۰۹.
  3. اسدالغابه، ج۳، ص۴۶۱.
  4. ابن‌اثیر در جای دیگر از الکامل می‌نویسد: عتبه برای خود خانه‌ای در بصره نساخت و فرزند او هم که در بصره خانه‌ای داشت، از آن فاخته دختر غزوان که زن عثمان بود، ارث به او رسیده بود (الکامل، ج۲، ص۵۴۰).
  5. الکامل، ج۸، ص۲۸۳.
  6. فتوح البلدان، ص۴۸۰.
  7. الاخبار الطوال، ص۱۵۰.
  8. الکامل، ج۸، ص۲۸۵.
  9. طبقات کبری، ج۷، ص۴.
  10. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۷۷۲.
  11. الاخبار الطوال، ص۱۵۰.
  12. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹.
  13. طبقات کبری، ج۷، ص۴.
  14. طبقات کبری، ج۷، ص۴.
  15. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۸۵۵.
  16. الکامل، ج۸، ص۳۷۲.
  17. حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص۱۰۰.