بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = سریه | | موضوع مرتبط = سریه | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = [[سریه عبدالله بن عتیک در تاریخ اسلامی]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
مؤرخان، زمان وقوع این [[سریه]] را [[رمضان]] [[سال]] ششم<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref> یا ذیالحجه [[سال چهارم هجری]] ذکر کردهاند<ref>مورخان در زمان وقوع این سریه با یکدیگر اختلاف دارند؛ برخی ذیالحجه سال چهارم هجری را زمان وقوع این سریه میدانند؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۳۹۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۶؛ برخی دیگر ماه رمضان سال ششم هجری؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۱.</ref>. [[پیامبر]] {{صل}} پنج نفر که عبارت بودند از: "[[عبدالله بن عتیک]]"، "[[عبدالله بن انس]]"، "[[ابوقتاده]]"، "[[اسود بن خزاعی]]"<ref>در برخی منابع نام او «خزاعی بن أسود» ذکر شده است.</ref> و "مسعود بن سنان" را برای انجام این سریه اعزام فرموده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۳۹۱؛ ۷۱. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۹۶.</ref>. آنان از [[مدینه]] خارج شدند و به سوی منطقه [[خیبر]]، [[محل زندگی]] "[[ابورافع]]" حرکت کردند. [[مادر]] رضاعی [[عبدالله بن عتیک]] که [[یهودی]] بود، در منطقه [[خیبر]] سکونت داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۱؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۹۵؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۱۰۴. </ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۰.</ref>. | |||
== علت وقوع [[سریه]] == | == علت وقوع [[سریه]] == | ||
"[[ابورافع سلام بن ربیع بن ابیالحقیق]]" افراد و احزابی را بر ضد [[رسول خدا]] {{صل}} و برای ضربه زدن به [[مسلمانان]] جمع کرده بود. به همین خاطر [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] داد تا او را بکشند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۴، ص۳۸.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۰-۴۷۱.</ref>. | |||
== [[مسلمانان]] در قلعه [[خیبر]] == | == [[مسلمانان]] در قلعه [[خیبر]] == | ||
هنگامی که [[مسلمانان]] به [[خیبر]] رسیدند، [[عبدالله بن عتیک]]، شخصی را نزد [[مادر]] رضاعی خود فرستاد و جای خود و یارانش را به مادرش اطلاع داد. [[مادر]] [[عبدالله]] نیز برای آنان خرمای کبیس و نان فرستاد. آن گاه، [[عبدالله بن عتیک]] به مادرش گفت: "[[مادر]] [[جان]]، [[شب]] فرا رسیده است، اگر میتوانی ما را با خود به داخل قلعه [[خیبر]] ببر". [[مادر]] [[عبدالله بن عتیک]] گفت: "تو چگونه میتوانی وارد [[خیبر]] شوی در حالی که چهار هزار [[جنگجو]] در آن وجود دارد، به علاوه، قصد داری چه کسی را بکشی؟" [[عبدالله بن عتیک]] گفت: "قصدم آن است تا [[ابورافع]] را به [[قتل]] برسانم". [[مادر]] [[عبدالله]] گفت: "تو [[توانایی]] چنین کاری را نداری و نمیتوانی او را به [[قتل]] برسانی". [[عبدالله]] جواب داد: "به [[خدا]] [[سوگند]]! یا او را میکشم یا خودم کشته خواهم شد". | |||
هنگامی که شب فرا رسید و اهل [[خیبر]] در [[خواب]] بودند، [[مسلمانان]] به [[خانه]] [[مادر]] [[عبدالله بن عتیک]] رفتند. [[مادر]] [[عبدالله بن عتیک]] قبلاً به آنها گفته بود: "در بین [[مردم]] و پنهانی وارد قلعه شوند و پس از خوابیدن نگهبانان قلعه، به [[خانه]] او بروند. [[یهودیان]] به طور معمول دربهای [[خانه]] خود را نمیبندند؛ چرا که [[ترس]] آن را دارند، مبادا میهمانی به قصد دیدن آنها به منزلشان برود و بیرون [[خانه]] بماند. به هر حال، درها باز است که میهمان به [[راحتی]] بتواند وارد شود و [[شام]] بخورد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۱-۳۹۲؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. | |||
== حمله به [[خانه]] [[ابورافع]] == | == حمله به [[خانه]] [[ابورافع]] == | ||
هنگامی که [[مردم]] خوابیدند، [[مادر]] [[عبدالله بن عتیک]] به [[مسلمانان]] گفت: "بروید و کنار [[خانه]] [[ابورافع]] بایستید و از آنان اجازه ورود بخواهید و بگویید که برای [[ابورافع]] هدیهای آوردهایم، آنان حتماً شما را میپذیرند". [[عبدالله بن عتیک]] و یارانش همین کار را کردند. از هر دری که رد میشدند آن را میبستند؛ به طوری که تمام درهای قلعه [[خیبر]] بسته شد. سرانجام به کنار پلکان [[خانه]] بزرگ [[ابورافع]] رسیدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۲؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۰.</ref>. | |||
[[عبدالله بن عتیک]] که به زبان [[یهودیان]] آشنا بود و [[عبری]] را خیلی خوب صحبت میکرد از پلهها بالا رفت و اجازه ورود خواست. در این حال [[همسر]] [[ابورافع]] در را باز کرد و از آنان پرسید که چه میخواهید؟ [[عبدالله بن عتیک]] به [[زبان عبری]] به او گفت: "هدیهای برای [[ابورافع]] آوردهایم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۲؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۲؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. [[همسر]] [[ابورافع]] در [[خانه]] را باز کرد؛ اما هنگامی که چشمش به [[شمشیر]] افتاد، خواست فریاد بکشد که [[عبدالله بن عتیک]] [[شمشیر]] خود را به طرفش گرفت و او [[سکوت]] کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، صو ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰.</ref> آنان نزدیک در [[خانه]] ازدحام کردند و در این [[فکر]] بودند که کدام یک به [[ابورافع]] حمله کنند. [[عبدالله بن انیس]] که [[دوست]] نداشت کسی در این کار از او پیشی بگیرد، [[همسر]] [[ابورافع]] را [[تهدید]] به [[قتل]] کرد و از او خواست تا جای [[ابورافع]] را نشان دهد. [[همسر]] [[ابورافع]] نیز مکان [[خواب]] [[ابورافع]] را به آنان نشان داد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۲.</ref>. [[مسلمانان]] وارد اطاق شدند و [[ابورافع]] را دیدند که سفیدی بدنش، او را همچون پارچه پنبهای سفیدی<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۹۶.</ref> نشان میداد. او در رختخواب خویش [[خواب]] بود. آنان شمشیرهایشان را بلند کردند و بر [[بدن]] [[ابورافع]] وارد کردند. در این هنگام، [[همسر]] او فریاد کشید. یکی از [[مسلمانان]] قصد کشتن او را کرد؛ اما به علت [[نهی]] [[پیامبر]] {{صل}} از کشتن [[زنان]]، او را نکشتند<ref> محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۹۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، ج۴، ص۳۴.</ref>. [[عبدالله بن انیس]] که در [[تاریکی]] [[شب]]، توان دید کافی را نداشت، شمشیرش را بر روی شکم [[ابورافع]] گذاشت و او را کشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.</ref>. | |||
== [[آگاهی]] [[یهودیان]] از [[قتل]] [[ابورافع]] == | == [[آگاهی]] [[یهودیان]] از [[قتل]] [[ابورافع]] == | ||
باقی افراد هم به [[ابورافع]] ضرباتی وارد کردند و پس از آن گریختند؛ اما [[ابوقتاده]] که کمانش را در اطاق [[ابورافع]] جا گذاشته بود، به قصد برداشتن کمان به سوی [[خانه]] [[ابورافع]] بازگشت. سخنان همراهانش نتوانست او را از این کار منصرف کند. او در میان راه بر [[زمین]] افتاد و پایش [[شکست]]. دوستانش او را به نوبت بر دوش خود حمل میکردند، تا او را به [[مدینه]] برسانند. پس از کشتن [[ابورافع]]، [[همسر]] و دیگر ساکنان [[خانه]] او، شیون و فریاد کردند و [[مردم]] را به یاری طلبیدند؛ اما [[مردم]] از روی [[ترس]]، تا هنگام صبح درهای خانههای خود را نگشودند. [[عبدالله بن عتیک]] و یارانش نیز پس از [[قتل]] [[ابورافع]] در یکی از آبراههای قلعه [[خیبر]] مخفی شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۱؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۶۲.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۳.</ref>. | |||
== در جستجوی [[مسلمانان]] == | == در جستجوی [[مسلمانان]] == | ||
پس از این ماجرا، [[همسر]] [[ابورافع]] خود را به [[مردم]] [[خیبر]] رساند و گفت: "آنها ([[مسلمانان]]) هماکنون از [[خانه]] خارج شدند. یهودیها با استفاده از شعلههای [[آتش]] به جستجوی [[عبدالله بن عتیک]] و یارانش پرداختند؛ اما موفق به پیدا کردن آنها نشدند". آنها نزد [[همسر]] [[ابورافع]] برگشتند و به او گفتند: "آیا کسی از آنان را میشناسی؟" [[همسر]] [[ابورافع]] گفت: "از صدای [[عبدالله بن عتیک]] او را شناختم، او مدتی در [[خیبر]] [[زندگی]] کرده است". [[یهودیان]] باز هم به جستجوی [[مسلمانان]] پرداختند؛ اما آنها را پیدا نکردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۱.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۳.</ref>. | |||
== [[اطمینان]] از کشته شدن [[ابورافع]] == | == [[اطمینان]] از کشته شدن [[ابورافع]] == | ||
پس از این اتفاقات، [[مسلمانان]] [[تصمیم]] گرفتند برای [[اطمینان]] از کشته شدن [[ابورافع]]، یکی از آنان به داخل قلعه [[خیبر]] برود. "[[اسود خزاعی]]" [[مسئولیت]] این کار را پذیرفت و خود را به شکل [[یهودیان]] در آورد و میان [[یهودیان]] رفت و وارد قلعه شد. او همراه [[یهودیان]] به داخل [[خانه]] [[ابورافع]] رفت پس از [[اطمینان]] از [[مرگ]] [[ابورافع]]، نزد [[یاران]] خود بازگشت. [[عبدالله بن عتیک]] و یارانش، مدت دو روز در آبراه مخفی بودند و پس از آنکه [[یهودیان]] از پیدا کردن آنان [[ناامید]] شدند، از مخفیگاه خود خارج شدند و به سوی [[مدینه]] حرکت کردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۱.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۴.</ref>. | |||
== بازگشت به [[مدینه]] == | == بازگشت به [[مدینه]] == | ||
[[عبدالله بن عتیک]] و یارانش هنگامی به [[مدینه]] رسیدند که [[رسول خدا]] {{صل}} بر [[منبر]] در حال [[سخنرانی]] بود. هنگامی که [[حضرت]]، آنها را دید، فرمود: "رو سفید باشید". آنان نیز در جواب ایشان گفتند: "روی شما سفید باد، ای [[رسول خدا]] {{صل}}!" آن گاه [[پیامبر]] {{صل}} از آنان پرسیدند: "آیا او را کشتید؟" آنان پاسخ مثبت دادند، در حالی که هر کدام مدعی کشتن [[ابورافع]] بودند. [[پیامبر]] {{صل}} از آنان خواست تا شمشیرهایشان را نزد ایشان ببرند. ایشان نگاهی به شمشیرها انداخت و فرمود:" بر روی [[شمشیر]] [[عبدالله بن انیس]] آثار [[غذا]] وجود دارد؛ از این رو [[ابورافع]] را کشته است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۹۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۷۰؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱۳، ص۳۱۱؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۱۰۵.</ref>. [[حسان بن ثابت]] درباره کشته شدن او اشعاری سروده است<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۴.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع (مقاله)|سریه عبدالله بن عتیک برای کشتن ابورافع]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۴۵: | خط ۴۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:سریهها]] | ||