|
برچسب: تغییر هدف تغییرمسیر |
(۴۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۰ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{خرد}}
| | #تغییر_مسیر [[زبیر بن عوام اسدی]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[زبیر در حدیث]] | [[زبیر در کلام اسلامی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[زبیر (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| |
| <div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| *[[زبیر بن عوام]]، برادرزادۀ [[حضرت خدیجه]]، پسر عمۀ [[پیامبر]] و داماد [[ابوبکر]] بود. پس از [[رحلت پیامبر]]، از معترضان به [[خلافت]] [[ابوبکر]] به شمار میرفت. عضو شورای ششنفرۀ [[خلافت عمر]] بود. مالدوستی و جاهطلبی او، وی را از خط صحیح [[اسلام]] جدا کرد، در دورۀ [[عثمان]] به ثروتهای بادآورده دست یافت و [[صاحب]] زمینها و [[اموال]] و زروسیم فراوان گشت.<ref>مروج الذهب، ج ۲ ص ۳۴۲</ref> در زمان [[خلافت]] [[امام علی|امیر المؤمنین]]، از [[بیعتشکنان]] شد و در فتنۀ [[جمل]] شرکت داشت و در همین [[جنگ]] کشته شد. پسرش [[عبد]] اللّه بن زبیر نیز در [[جنگ جمل]] و فتنههای بعدی نقش فعال داشت و از [[دشمنان]] [[اهل بیت]] و [[بنی هاشم]] بود. به تعبیر [[امام علی|حضرت امیر]]{{ع}}: زبیر همواره مردی از ما [[خاندان]] بود، تا آنکه پسرش [[عبد]] اللّه بزرگ شد و او را [[فاسد]] کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۴ ص ۷۹: {{متن حدیث|"ما زال الزبير منا اهل البيت حتى نشاء ابنه عبد اللّه بن الزبير"}}</ref><ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۸۹.</ref>
| |
| *[[زبیر بن عوام]] پسرعمه [[پیامبر]] {{صل}} و برادرزاده [[حضرت]] [[خدیجه]] {{س}} و مادرش [[صفیه]] دختر [[عبدالمطلب]] (عمه [[پیامبر]]) بوده است. او از جمله سابقین در [[اسلام]] و چهارمین یا پنجمین نفری بود که [[اسلام]] آورد. زبیر در برابر عمویش که او را بر حصیر آویزان میکرد و با [[دود]] او را [[شکنجه]] میکرد تا ایمانش را ترک کند، [[مقاومت]] کرد. وی [[دوازده]] یا پانزده یا شانزده ساله بود که [[مسلمان]] شد و دو بار [[هجرت]] کرد. بار اول در حالیکه اولین فرد از بنیاسد بود، به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و بار دوم به [[مدینه]]. زبیر ده پسر و نه دختر داشت که ارشد آنها [[عبدالله بن زبیر]] بود؛ [[پیامبر]] {{صل}} نسبت به زبیر اظهار علاقه میکرد. او از [[یاران]] [[شجاع]] و سرشناس [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بود و در بیشتر جنگهای او شرکت داشت و چندین بار مجروح شد و چون در بیشتر غزوات سوار بر اسب بود به "[[فارس]] [[اسلام]]" [[لقب]] گرفت. در [[جنگها]] دلاوریها از خود نشان داد و در [[غزوه]] [[خندق]] از [[رسول خدا]] [[لقب]] "[[حواری]]" گرفت. رجالیان [[اهل سنت]] او را از عَشَره مُبَشَّره (ده تن [[بشارت]] داده شده به [[بهشت]]) میشمرند<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 435- 440.</ref>.
| |
| | |
| ==زبیر بعد از [[وفات رسول خدا]] در زمان [[سه خلیفه]] ([[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]])==
| |
| *زبیر بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} ابتدا از [[بیعت با ابوبکر]] سرباز زد، اما سرانجام با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد و در دوره خلافتش مورد توجه و [[مشورت]] [[ابوبکر]] بود و در [[جنگ]] یرموک شرکت کرد. هر چند در ابتدا در زمره [[یاران خاص]] و اولیه [[امام علی]] {{ع}} نیز بود بهطوری که بنابر بعضی از اقوال در [[دفن]] [[حضرت]] [[فاطمه]] {{س}} شرکت داشت، که این نشان نزدیک بودن او به [[علی]] {{ع}} بود.
| |
| *در زمان [[عمر]] میان او و [[عمر]] ناخشنودی دوجانبه بود، هر چند از طرف او برای [[فتح]] [[مصر]] همراه [[دوازده]] هزار نفر شرکت کرد. در تشکیل [[شورای شش نفره]]، [[عمر]] برای اینکه [[فضل]] [[علی]] {{ع}} را مخدوش سازد افرادی را همتراز او قرار داد که از آن جمله زبیر بود و اگرچه نسبت به [[علی]] {{ع}} ابراز [[حمایت]] کرد ولی [[شورا]] نقطه عطفی شد برای اینکه او خود را همتراز [[علی]] {{ع}} بشمارد.
| |
| *در زمان [[عثمان]] تسامح و گشادهدستی [[عثمان]] کار را به آنجا کشاند که زبیر به ثروتهای افسانهای دست یافت و مجموع ثروتش ۵۲ میلیون درهم شد. او هنگام [[مرگ]] پنجاه هزار [[دینار]]، یک هزار اسب و یک هزار [[غلام]] و کنیز داشت. اما چون [[عثمان]] [[خانواده]] خود را در انتصابات به [[مقامات]] عالی و اختصاص به ثروتهای بادآورده بر افرادی چون زبیر مقدم میداشت و از آنجا که او عهدهدار [[مقام]] و منصبی در زمان [[عثمان]] نبود و از کسانی بود که سودای [[خلافت]] در سر میپروراند، از [[خلافت]] [[عثمان]] [[خرسند]] نبود، لذا به شورشیانی که علیه [[عثمان]] [[قیام]] کرده بودند، کمک کرد و در [[حقیقت]] خواهان [[قتل عثمان]] بود. [[روایات]] متعددی در دست است که همگی بهطور صریح و غیر صریح به نقش اصحابی مانند [[طلحه]] و زبیر و [[عایشه]] در [[هدایت]] و ترغیب معترضان به [[شورش]] و در نهایت [[قتل عثمان]] دلالت کامل دارد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 435- 440.</ref>.
| |
| ==زبیر در زمان [[خلافت امام علی]] {{ع}}==
| |
| *بعد از [[قتل عثمان]] همه [[مردم]] از جمله [[طلحه]] و زبیر با [[علی]] {{ع}} [[بیعت]] کردند. بیشتر [[روایات]] زبیر را اولین [[بیعت کننده]] میدانند و مینویسند که در این [[بیعت]]، اجباری در بین نبوده است، همانطور که خود [[حضرت]] در نامهای به [[انصار]] به این امر تصریح کردهاند: شما را از کار [[عثمان]] خبر میدهم، بهگونهای که شنیدنش چون دیدن باشد، [[مردم]] بر او خرده گرفتند و من که مردی از [[مهاجران]] بودم، همواره [[خشنودی]] او را میخواستم و کمتر سرزنش میکردم. ولی [[طلحه]] و زبیر درباره او شیوه دیگری داشتند و آسانترین کارشان، تاختن بر او بو و نرمترین رفتارشان، رفتاری ناهموار، بهناگاه [[عایشه]] بیتأمل بر او [[خشم]] گفت و مردمی بر او شوریدند و او را کشتند. آنگاه [[مردم]] با من [[بیعت]] کردند نه از روی اکراه یا [[اجبار]]، بلکه به [[رضا]] و [[اختیار]]<ref>نهج البلاغه، نامه ۱</ref>. اما این دو قصدشان آن بود که از ارکان [[دولت]] آینده به حساب آیند و وقتی برایشان [[آشکار]] شد که [[علی]] {{ع}} آنان را به کار نمیگمارد شِکوه خود را [[آشکار]] کردند.
| |
| *زبیر چون امارتی به دست نیاورد و افزون بر آن از امتیازات دوران [[عثمان]] نیز [[محروم]] شد، در برابر [[امام علی]] {{ع}} [[پرچم]] [[اعتراض]] برافراشت. تحریک کننده او در این موضعگیری پسرش [[عبدالله بن زبیر]] بود. زبیر به اتفاق [[طلحه]] با وانمود کردن انجام بهسوی [[مکه]] رفتند و در آنجا با [[عایشه]] و دیگران هماهنگ شدند [[آتش]] [[جنگ جمل]] را افروختند. زبیر پس از گفتوگوی [[امام علی]] {{ع}} با او از [[جنگ]] کناره گرفت، ولی بهدست ابن جرموز [[ترور]] شد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 435- 440.</ref>.
| |
| ==بررسی زمینههای [[انحراف]] و [[فرجام بد]] زبیر==
| |
| #'''تأثیرپذیری عمیق زبیر از پسر منحرفش [[عبدالله بن زبیر]]:''' شواهد دلالت دارد بر اینکه یکی از بزرگترین عوامل [[مخالفت]] ناگهانی زبیر نسبت به [[امام علی]] {{ع}} تأثیرپذیری او از پسرش [[عبدالله]] بود، بهطوری که خود [[حضرت]] درباره او فرمود: "زبیر همیشه از ما [[اهل بیت]] بود تا آن زمان که [[فرزند]] نامبارک او [[عبدالله]] بزرگ شد"<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۳</ref>. و این، نشاندهنده [[فتنهانگیزی]] [[عبدالله]] است.
| |
| #'''برتریجویی زبیر:''' [[حضرت امیر]] {{ع}} در شکوهای از [[مخالفت]] سه گروه [[ناکثین]] ([[طلحه]] و زبیر)، [[قاسطین]] ([[معاویه]] و پیروانش) و [[مارقین]] ([[خوارج]]) اینگونه فرمود: آنگاه که [[حکومت]] را در دست گرفتم گروهی [[پیمان]] شکستند و گروهی [[منحرف]] شدند و گروهی [[تجاوز]] کردند. گویا سخن [[خداوند سبحان]] را نشنیدند که میفرماید: "آن سرای [[آخرت]] را برای کسانی قرار میدهیم که در [[زمین]] خواستار [[برتری]] و [[فساد]] نیستند؛ و فرجام خوش از آن [[پرهیزکاران]] است." آری بهخدا [[سوگند]] آن را دانستند و [[درک]] کردند، ولی [[دنیا]] در نظرشان زیبا آمد و زیورهای آن چشمانشان را گرفت<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref>. در بیان دیگر، [[حضرت علی]] {{ع}} در توصیف [[زیادهخواهی]] [[طلحه]] و زبیر اینچنین فرمودند: هر یک از آن دو امر [[خلافت]] را برای خود [[امید]] میبرد و بهسوی خود میکشید و نه همراهش. نه پیوندی با [[خدا]] دارند نه وسیلهای تا بهسوی او دست بلند کنند. هر یک [[کینه]] دیگری در [[دل]] دارد. زودا که پرده از آن برداشته شود. بهخدا [[سوگند]] که اگر به آنچه میخواهند برسند، این یکی [[جان]] آن دیگری را بستاند و آن دیگری بر سر این یورش برد<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸</ref>. [[شاهد]] دیگر در انگیزههای دنیاطلبانه [[طلحه]] و زبیر، جریان دعوای این دو بر سر امامجماعت شدن در [[بصره]] است. روزی در [[مسجد]] [[بصره]] برای [[نماز صبح]] [[اذان]] گفتند، [[طلحه]] خواست برای [[اقامه نماز]] به پیش رود که زبیر او را کنار زد و خواست خود [[نماز]] را با آنان اقامه کند. [[طلحه]] او را از این کار بازداشت. آن دو یکدیگر را کنار میزدند تا آنجا که نزدیک بود [[خورشید]] طلوع کند. [[مردم بصره]] فریاد برآوردند: "ای صحابیان [[رسول خدا]]، نسبت به [[نماز]]، [[خدا]] را [[خدا]] را در نظر آورید، میترسیم وقت از دست بگذرد." [[عایشه]] گفت: "[[دستور]] دهید کسی جز آن دو با [[مردم]] [[نماز]] بگذارد."
| |
| #'''[[ثروت]] هنگفت و [[دنیا]] طلبی زبیر:''' [[ثروت]] زبیر پس از وفاتش پنجاههزار [[دینار]] بود و پس از خود، هزار اسب و هزار [[غلام]] و کنیز بر جای نهاد و همچنین سرزمینهایی را در [[شهرها]] به نام خود کرد. زبیر چهار [[زن]] داشت و یکهشتم اموالش در میان چهار [[زن]] تقسیم شد که به هر [[زن]] او یک میلیون و صد هزار [[دینار]] رسید و ثروتش، سیوپنج میلیون و دویست هزار [[دینار]] تمام بود.
| |
| #'''امتیازخواهی زبیر:''' زبیر به [[همراهی]] [[طلحه]] چند روز پس از [[بیعت]] نزد [[علی]] {{ع}} آمدند و به وی گفتند: "ای [[امیرمؤمنان]] ستمی را که در دوران [[حکومت]] [[عثمان]] بر ما رفت [[شاهد]] بودی و میدانستی که نظر [[عثمان]] بر دادن کارها بهدست [[بنیامیه]] بود. اینک که [[خداوند]] [[خلافت]] را پس از او بهدست تو سپرد ما را به [[فرمانداری]] ولایات بگمار." [[علی]] {{ع}} به آن دو فرمود: "به خواست [[خداوند]] تن دهید تا نظرم را ابراز کنم. بدانید من کسی از یارانم را در [[امانت]] خویش سهیم نمیسازم جز آنکه [[دینداری]] و امانتداریاش را بپسندم و روش و انگیزهاش را بدانم." پس آن دو با [[ناامیدی]] از نزد وی بازگشتند.
| |
| #'''[[بیعتشکنی]] زبیر:''' در جریان بیرون رفتن [[طلحه]] و زبیر بهسوی [[مکه]]، وقتی که [[طلحه]] و زبیر نزد [[علی]] {{ع}} آمدند، گفتند: "ای [[امیرمؤمنان]]، نزد تو آمدهایم تا برای رفتن به [[عمره]] کسب اجازه کنیم." [[امام علی]] {{ع}} به آنها اجازه نداد. گفتند: "مدتها به [[عمره]] نرفتهایم، به ما اجازه رفتن بده." [[علی]] {{ع}} به آنان فرمود: "بهخدا [[سوگند]] شما قصد [[عمره]] ندارید، بلکه قصد [[پیمانشکنی]] دارید. میخواهید به [[بصره]] روید." گفتند: "خدایا ما را بیامرز، ما قصدی جز [[عمره]] نداریم." [[حضرت]] به آنان فرمود: "برای من به [[خداوند]] بزرگ [[سوگند]] یاد کنید که نسبت به امور [[مسلمانان]] در کار من [[فساد]] نمیکنید و بیعتی که با من بستید، نمیشکنید و در فتنهجویی [[تلاش]] نمیکنید." آنان زبان به سوگندهایی غلیظ در آنچه از آنان خواسته بود، گشودند. [[حضرت]] در کلامی فرمود: [[مردم]] [[آگاه]] باید که زبیر پیوند [[خویشاوندی]] مرا برید و بیعتم را [[شکست]] و در برابر من [[جنگ]] به راه انداخت. او خود میداند که بر من [[ستم]] کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۴</ref>.
| |
| #'''زیر بار [[حق]] نرفتن با همه [[تلاش]] [[حضرت]] میر {{ع}} برای [[هدایت]] زبیر:''' به [[نقل]] از [[عبدالله بن مصعب]]، هنگامی که [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} وارد [[بصره]] شد، [[عبدالله بن عباس]] را فرستاد و به او فرمود نزد زبیر برو، نه [[طلحه]]، زیرا زبیر نرمخوست، به وی (زبیر) [[سلام]] رسان و بگو پسرداییات به تو میگوید: "در [[حجاز]] مرا شناختی و در [[عراق]] مرا نمیشناسی؟ چه شد که از آنچه برایت [[آشکار]] بود بازگشتی"<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۱</ref>. [[علی]] {{ع}} به تنهایی و بدون [[زره]]، در حالیکه بر استر [[پیامبر خدا]] {{صل}} سوار بود، بدون [[سلاح]] به میدان رفت و ندا داد: "ای زبیر نزد من آی." زبیر پوشیده در [[سلاح]] نزد او آمد. [[علی]] {{ع}} به زبیر فرمود: "وای بر تو ای زبیر، چه چیزی تو را به [[قیام]] واداشت؟" گفت: "[[خون]] [[عثمان]]." [[حضرت]] فرمود: "[[خداوند]] آن را که به ریختن [[خون]] [[عثمان]] نزدیکتر بود بکشد." آنگاه [[حضرت]] او را به یاد جملهای از قول [[پیامبر]] انداخت. زبیر گفت: "استغفرالله، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر آن را به یاد میآوردم [[قیام]] نمیکردم." [[امام علی]] {{ع}} به وی فرمود: ای زبیر بازگرد." زبیر گفت: "چگونه بازگردم اینک که کمربند [[جنگ]] بسته شدهاست، بهخدا [[سوگند]] این لکه ننگی و [[آتش]] با هم جمع شوند." زبیر از نزد [[علی]] {{ع}} بازگشت و گفت میروم. فرزندش [[عبدالله بن زبیر]] گفت: "کجا میروی؟ ما را تنها میگذاری؟" گفت: "فرزندم! [[ابوالحسن]] مطلبی را به یادم آورد که آنرا از یاد برده بودم." [[فرزند]] زبیر گفت: "نه بهخدا تو از شمشیرهای [[فرزندان عبدالمطلب]] فرار کردی، شمشیرهایی که تیز و بلند است و تنها جوانمردان برومند توان [[تحمل]] آنها را دارند. زبیر گفت: "نه بهخدا [[سوگند]] چیزی را به یاد آوردم که روزگار از یادم برده بود و من ننگ را بر [[آتش]] برگزیدم، سپس روی برگرداند و بازگشت"<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 435- 440.</ref>.
| |
| ==[[فرجام بد]] زبیر==
| |
| *به [[نقل]] از [[مروان بن حکم]] زبیر بهسمت [[مدینه]] فرار کرد تا به وادی السباع رسید. اَحنَف صدایش را بلند کرد و گفت با زبیر چه کنیم؟ او میان دو گروه از [[مسلمانان]] [[فتنه]] ایجاد کرد تا اینکه برخی برخی دیگر را کشتند و اینک میخواهد به خانوادهاش بپیوندد. ابن جرموز این سخن را شنید و به دنبال زبیر رفت. مردی از [[قبیله]] مجاشع نیز به دنبال او رفت تا اینکه این دو تن به او رسیدند. زبیر چون آن دو را دید، آنها را از کشتن خویش برحذر داشت. آنان گفتند: ای [[حواری]] [[پیامبر خدا]]، تو در امان مایی و کسی به تو دست نمییابد."
| |
| *اما ابن جرموز ناگاه در فرصتی به او حمله کرد و از پشت چنان نیزهای میان شانههای زبیر زد که پیکان آن از سینه او بیرون آمد و از اسب فرو افتاد. وی سر زبیر را برید و نزد احنف آورد و او نیز آن را نزد [[امیرمؤمنان]] {{ع}} فرستاد. [[علی]] {{ع}} چون سر بریده زبیر و [[شمشیر]] او را دید، فرمود آن [[شمشیر]] را به من دهید و آن را از نیام بیرون کشید و فرمود: "این شمشیری است که مدتهای طولانی در حضور [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[جنگ]] کرده است. ای وای از [[مرگ]] همراه با سراناجم نکوهیده و کشته شدنهای ناپسند." سپس به سر زبیر نگریست و فرمود: "تو افتخار [[همنشینی]] و [[خویشاوندی]] [[پیامبر خدا]] را داشتی، ولی [[شیطان]] در مغز و دلت نفوذ کرد و تو را به چنین روزی افکند."
| |
| *بدین شکل طومار [[زندگی]] یکی از مشهورترین [[اصحاب پیامبر]] {{صل}} با آن سابقه درخشان در [[خدمت]] به [[اسلام]] در هم پیچیده شد. آری اوکه چندی بافضلیت [[زندگی]] کرده بود، در مدت کمی پس از [[خلافت]] [[حضرت علی]] {{ع}} با مشارکت [[طلحه]] به ننگینترین اعمال آلوده شد و زمینه [[حاکمیت]] [[معاویه]] و [[بنیامیه]] را در [[تاریخ]] فراهم ساخت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 435- 440.</ref>.
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]
| |
| * [[پرونده:13681048.jpg|22px]] [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه نهج البلاغه ج۱''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:زبیر]]
| |
| [[رده:زبیر]]
| |
| [[رده:مدخل فرهنگ غدیر]]
| |