|
|
(۳۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{خرد}}
| | #تغییر_مسیر [[حارث بن کلده ثقفی]] |
| {{امامت}}
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[حارث بن کلده در تاریخ اسلامی]] | [[حارث بن کلده در تراجم و رجال]]| [[حارث بن کلده در حدیث]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==مقدمه==
| |
| [[حارث بن کلده]]، طبیب معروف [[عرب]]، [[أهل]] طایف، از [[قبیله]] ثقیف و مردی است که قبل از [[اسلام]] در مداوای [[بیماران]] شهرتی بسزا داشت. به همین جهت بعد از [[اسلام آوردن]] او، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمودند تا هر کس [[بیماری]] دارد به او مراجعه کند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۷.</ref>.
| |
| | |
| او مالک [[ابوبکره]]<ref>ابوبکرة بن نفیع بن حارث.</ref> است<ref>الاکمال فی اسماء الرجال، خطیب تبریزی، ص۵۴؛ اکمال الکمال، ابن ماکولا، ج۷، ص۱۸۰.</ref>. پس از [[فتح]] طایف و [[مسلمان]] شدن [[مردم]] آن سامان، حارث بن کلده به همراه عدهای از مردم طایف دربارهی بردگانی که با [[وعده]] ی [[آزادی]] از قلعه خارج شدند و به [[مسلمانان]] پیوستند، با [[پیامبر]]{{صل}} به [[مذاکره]] پرداخت تا شاید آنها را به [[بردگی]] برگرداند، اما [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اینها [[آزاد]] کرده خداییاند"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۸۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حارث بن کلده (مقاله)|مقاله «حارث بن کلده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۱۴.</ref>
| |
| | |
| ==اسلام آوردن [[حارث]] و دیدن [[معجزه]]==
| |
| از برخی [[روایات]] چنین استفاده میشود که حارث قبل از فتح طایف و اسلام آوردن مردم آن سامان مسلمان شده است. هنگامی که مردم [[مکه]] به پیامبر اسلام{{صل}} نسبت دیوانگی میدادند، مردی از [[اهل]] طایف به نام حارث بن کلده که در میان عرب در [[علم]] طب هم مانندی نداشت، نزد رسول خدا{{صل}} آمد و گفت: "ای [[محمد]]! آمدهام تا دیوانگی تو را مداوا کنم، همان گونه که دیوانههای زیادی به دست من خوب شدهاند".
| |
| | |
| رسول خدا{{صل}} فرمودند: "ای حارث! تو مانند دیوانگان [[رفتار]] میکنی، با این حال به من نسبت [[جنون]] میدهی؟"
| |
| حارث گفت: "من چگونه مانند دیوانگان رفتار میکنم؟".
| |
| | |
| رسول خدا{{صل}} فرمودند: "بدون این که مرا بیازمایی و راست و [[دروغ]] سخنان مرا بفهمی، به من نسبت دیوانگی میدهی".
| |
| | |
| حارث گفت: "آیا [[دروغ گویی]] و دیوانگی تو از ادعای نبوتی که [[قدرت]] آن را نداری، مشخص نمیشود؟ رسول خدا{{صل}} فرمود: "این که بدون [[امتحان]] گفتی قدرت آن را نداری، کار دیوانگان است".
| |
| | |
| حارث گفت: "راست میگویی؛ من تو را به نشانهای که از تو میپرسم، امتحان میکنم. اگر تو [[پیامبری]]، آن درخت بزرگ را صدا بزن؛ اگر نزد تو آمد، میفهمم که تو پیامبری و من به پیامبری تو [[شهادت]] میدهم: در غیر این صورت، تو همان دیوانهای هستی که به من گفته بودند".
| |
| | |
| [[رسول خدا]]{{صل}} دستش را به سوی آن درخت بلند کرد و به آن اشاره کرد که جلو بیا. درخت کهن سال با تمام ریشهها [[زمین]] را شکافت و به سوی [[پیامبر]] روان شد تا این که جلو ایشان ایستاد و با صدای رسا صدا زد: بله یا [[رسول الله]]! به چه امر میفرمایید.
| |
| | |
| رسول خدا{{صل}} فرمودند: "تو را صدا زدم تا بعد از شهادت به [[وحدانیت]] [[خدا]] به [[نبوت]] من و سپس به [[امامت علی]] شهادت دهی که [[علی]] پشتوانه و بازوی من است و اگر او نبود، هیچ چیز را [[خلق]] نمیکرد".
| |
| | |
| درخت ندا داد: "شهادت میدهم که خدایی جز [[الله]] وجود ندارد و شهادت میدهم که تو [[بنده]] و فرستادهی او هستی که تو را به [[حق]]، [[بشارت دهنده]] و ترساننده و [[دعوت]] کننده به سوی خدا به [[اذن]] خود فرستاده است. و تو را چراغ پر فروغ قرار داده است و شهادت میدهم که علی{{ع}} [[پسر عمو]] و [[برادر]] تو در [[دین]] توست؛ بیشترین بهره را از دین او برده است و بیشترین [[پاداش]] را از [[اسلام]] او دارد و او [[سند]] تو و پشتوانه تو، و شکننده [[دشمنان]] تو و [[یاری]] دهنده [[دوستان]] تو، و باب [[علوم]] تو و [[امانت]] دار تو است و [[شهادت]] میدهم که دوستان تو که او را [[دوست]] دارند و با دشمنان او [[دشمن]] هستند، به [[بهشت]] خواهند رفت و دشمنان تو که دشمنان او را دوست دارند و با دوستان او دشمن هستند، به [[جهنم]] خواهند رفت"<ref>{{عربی| أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ يَا مُحَمَّدُ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً اِبْنَ عَمِّكَ هُوَ أَخُوكَ فِي دِينِكَ أَوْفَرُ خَلْقِ اَللَّهِ مِنَ اَلدِّينِ حَظّاً وَ أَجْزَلُهُمْ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ نَصِيباً وَ أَنَّهُ سَنَدُكَ وَ ظَهْرُكَ قَامِعُ أَعْدَائِكَ نَاصِرُ أَوْلِيَائِكَ بَابُ عُلُومِكَ فِي أُمَّتِكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَوْلِيَاءَكَ اَلَّذِينَ يُوَالُونَهُ وَ يُعَادُونَ أَعْدَاءَهُ حَشْوُ اَلْجَنَّةِ وَ أَنَّ أَعْدَاءَهُ اَلَّذِينَ يُوَالُونَ أَعْدَاءَهُ وَ يُعَادُونَ أَوْلِيَاءَهُ حَشْوُ اَلنَّارِ}}؛</ref>.
| |
| | |
| [[حارث]] با دیدن این [[معجزه]]، [[اسلام]] آورد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۸۳؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۱۷، ص۳۱۷؛ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۳۵۱.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حارث بن کلده (مقاله)|مقاله «حارث بن کلده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۱۴-۳۱۶.</ref>
| |
| | |
| ==حارث و [[علم آموزی]] از [[ایرانیان]]==
| |
| [[نقل]] شده است که حارث دو بار به [[ایران]] [[سفر]] کرد و [[علم]] طب را از علمای ایران آموخت. هم چنین بین او و انوشیروان، [[پادشاه ایران]]، دربارهی طب [[نامه]] نگاری بوده است<ref>أعلام، زرکلی، ج۲، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حارث بن کلده (مقاله)|مقاله «حارث بن کلده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۱۶.</ref>
| |
| | |
| ==سرانجام حارث==
| |
| هنگام [[جان]] دادن [[حارث بن کلده]]، [[مردم]] اطراف بالین او جمع شده، به او گفتند: به ما وصیتی کن. او گفت: "جز با [[زنان]] [[جوان]] از دواج نکنید؛ میوه را تا کاملا نرسیده، نخورید؛ تا زمانی که [[بدن]] تان [[رنج]] را [[تحمل]] میکند، به معالجه نپردازید؛ در هر ماه یک بار از نوره استفاده کنید که بلغم را میبرد؛ پس از خوردن چاشت، بخوابید، و پس از خوردن [[شام]] [[راه]] بروید، هر چند به مقدار [[چهل]] گام باشد"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۸۸.</ref>.
| |
| | |
| [[تاریخ]] [[وفات]] حارث در منابع رجالی ذکر نشده است اما برخی گفتهاند که در [[زمان]] [[حکومت معاویه]] از [[دنیا]] رفته است<ref>أعلام، زرکلی، ج۲، ص۱۵۷.</ref>.<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حارث بن کلده (مقاله)|مقاله «حارث بن کلده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۱۷.</ref>
| |
| | |
| == پرسشهای وابسته ==
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| * [[پرونده:1100353.jpg|22px]] [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[حارث بن کلده (مقاله)|مقاله «حارث بن کلده»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴''']]
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{یادآوری پانویس}}
| |
| {{پانویس2}}
| |
| | |
| | |
| [[رده:حارث بن کلده]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |