حارث بن کلده ثقفی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

وی فرزند کلدة بن عمرو بن علاج، از بنوعلاج بن ابی سلمه، از قبیله ثقیف است[۱]. حارث طبیب عرب و مردی حکیم بود که گاهی او را به بقراط تشبیه کرده‌اند، گفتاری از او درباره بعضی بیماری‌ها و راه درمان آن به جا مانده است[۲]. وی دوبار به فارس سفر کرد، طب و ضرب را آموخت، سپس به سرزمین خود بازگشت. کتابی در طب به نام محاورة فی الطب دارد که حاصل گفتگوی وی با انوشیروان پادشاه ایران است[۳]. «سمیه» مادر زیاد بن عبید، کنیز وی بود که او را به عبید بخشید و زیاد به دنیا آمد[۴]. همچنین مادر حجاج بن یوسف ثقفی، به نام «فارعه»، دختر «همام» پیش از ازدواج با یوسف بن ابی‌عقیل، همسر حارث بود که به دلیل مسواک زدن در نیمه شب او را طلاق داده بود[۵].

در صحابی بودنش اختلاف است[۶]، برخلاف ابن حجر[۷] که وی را صحابی دانسته و در بخش اول الاصابه از او یاد کرده است، عده‌ای[۸] مسلمانی او را نپذیرفته‌اند و حتی مرگش را در اول ظهور اسلام دانسته‌اند. با این حال، گزارش‌هایی وجود دارد که درگذشت حارث را در سال‌های نخست رسالت رد می‌کند و می‌تواند مؤیدی (هرچند ضعیف) بر نظریه صحابی شمردنش باشد، از جمله روایت ابن اسحاق که گوید: هنگامی که اهل طائف مسلمان شدند در میان آنان چند برده بود که رسول خدا (ص) آنها را آزاد کرد، سپس عده‌ای از اشراف طائف که حارث بن کلده در میان آنان بود از پیامبر تقاضای برگشت برده‌ها را نمودند، ولی رسول خدا (ص) درخواست آنها را رد کرد و فرمود: اینان آزادشدگان در راه خدا هستند[۹].

همچنین در گزارش دیگری آمده است که سعد بن ابی وقاص در حجة الوداع مریض شد، رسول خدا (ص) به او سفارش کرد نزد حارث برود تا مداوایش کند[۱۰]. اگرچه ابن ابی حاتم[۱۱] سفارش پیامبر را دلیلی بر جواز کمک گرفتن از اهل ذمه برای درمان بیماری دانسته است و برخی دیگر[۱۲] تصریح کرده‌اند که حارث هنگام بیماری سعد کافر بوده است، ولی ابن حجر[۱۳] براساس قاعده‌ای که می‌گوید تمام قریش و ثقیف در حجة الوداع مسلمان شده بودند، حارث را در شمار صحابه ذکر کرده است. افزون بر آنکه در بعضی نقل‌ها گفته شده پیامبر خود به حارث فرمود: «سعد را مداوا کن»[۱۴]. گفتنی است، بعضی منابع شیعی روایتی ذکر کرده‌اند که بر پایه آن حارث از رسول خدا (ص) درخواست معجزه کرد، پیامبر هم به درختی دستور داد تا نزد آنان بیاید، سپس درخت از جا کنده شد و نزد آنها آمد، حارث با دیدن این منظره به توحید، حقانیت رسول خدا (ص) و نیز جانشینی حضرت علی (ع) شهادت داد. از این رو اسلام وی را نیکو دانسته‌اند[۱۵].

در مورد تاریخ مرگ حارث اختلاف است. شاید همین امر یکی از سیب‌های اختلاف در صحابی بودنش شده است. چنان که پیشتر بیان شد، عده‌ای گفته‌اند وی در سال‌های اول اسلام از دنیا رفت. برخی دیگر درگذشت او را در زمان خلافت عمر بن خطاب دانسته‌اند[۱۶]. و اخبار دیگری مرگ وی را در سال ۵۰[۱۷] و ۶۰ هجری[۱۸] ذکر کرده‌اند. البته از نگاه ذهبی[۱۹] بعید است وی تا دوره معاویه عمر کرده باشد. گفته شده دانش حارث در طبابت، سبب غرور او شد به گونه‌ای گمان کرد علم طب می‌تواند پادزهری برای نیش مار باشد، از این رو به ماری نزدیک شد تا آن را در دست بگیرد ولی مار او را گزید و حارث همان لحظه بر زمین افتاد و سپس مُرد[۲۰].

در مقابل منابعی که گفته‌اند حارث عقیم بود و فرزندی نداشت[۲۱]، منابع بیشتری نام فرزندان وی را در شمار صحابه و افراد تأثیرگذار در زمان خود ذکر کرده‌اند. از جمله فرزندان حارث، صحابی مشهور ابوبکره (نفیع بن حارث ثقفی) و برادرش نافع بن حارث ثقفی هستند که مادرشان سمیه بود. حارث ابوبکره را به علت سیاه چهره بودن، فرزند خود ندانست و گفت او فرزند مسروح (برده حارث) است، از این رو ابوبکره مایل بود وی را فرزند مسروح خطاب کنند. از نسل ابوبکره افرادی بودند (مشهور به یکراوی) که از نظر دانش، و فرمانروایی از اشراف بصره حساب می‌شدند و موقعیت‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ممتازی داشتند. فرزند دیگرش حارث بن حارث ثقفی است که وی را جزء مؤلفة قلوبهم دانسته‌اند. همچنین دختران وی به نام‌های صفیه و ازده (آزوه) و نیز همسرش صفیه بنت عبیدة بن اسد ثقفی، در شمار زنان صحابی هستند. گفتنی است، ابوبکره بکار بن قتیبه بن اسد فقیه، محدث و قاضی مصر در زمان متوکل عباسی، از نوادگان حارث است[۲۲].[۲۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، هشام بن محمد، نسب قد والیمن الکبیر، ج۲، ص۷۷؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۳۶۸.
  2. ابن قیم الجوزی، محمد، الطب النبوی، ص۹۳.
  3. زرکلی، خیرالدین، الأعلام، ج۲، ص۱۵۷؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۷۶.
  4. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۳۳.
  5. ابن خلکان، أحمد بن محمد، وفیات الأعیان، ج۲، ص۲۹.
  6. ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۳۳؛ ذهبی، تجرید أسماء الصحابه، ج۱، ص۱۰۸.
  7. ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۶۸۷.
  8. ر. ک: ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۸۷؛ ابن ماکولا، الإکمال، ج۷، ص۱۸۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۴۸.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۴، ص۱۲۸-۱۲۹؛ واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۳۲؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۷۹.
  10. واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۶؛ ابوداود، سلیمان بن اشعث، سنن، ج۲، ص۲۲۳؛ فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۵۵۱.
  11. ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۸۷.
  12. ابن ماکولا، الإکمال، ج۷، ص۱۸۰؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۱۸۹.
  13. ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۱۰.
  14. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۷۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۶۳۴؛ شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۱۲، ص۱۸۴.
  15. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۸۳؛ مجلسی، مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۷، ص۳۱۷.
  16. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۲۸۸؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان، ج۶، ص۳۶۲.
  17. عمر کحاله، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۷۶.
  18. صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۱۸۹.
  19. تاریخ، ج۴، ص۱۹۲.
  20. ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۶۸۸.
  21. فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص۵۵۱؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۲۸۸؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان، ج۶، ص۳۶۲.
  22. سمعانی، الأنساب، ج۱، ص۳۸۴؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان، ج۱، ص۲۷۹.
  23. بانشی، رحمت‌الله، مقاله «حارث بن کعب جاهلی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص ۴۸۹-۴۹۰.