ابن قیس همدانی در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'مانع' به 'مانع')
جز (جایگزینی متن - ':«' به ': «')
 
(۳۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{ویرایش غیرنهایی}}
{{مدخل مرتبط
{{امامت}}
| موضوع مرتبط = ابن قیس همدانی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = [[ابن قیس همدانی]]
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ابن قیس همدانی]]''' است. "'''[[ابن قیس همدانی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| مداخل مرتبط = [[ابن قیس همدانی در تاریخ اسلامی]] - [[ابن قیس همدانی در تراجم و رجال]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  =  
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[ابن قیس همدانی در تاریخ اسلامی]] | [[ابن قیس همدانی در تراجم و رجال]]</div>
}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== منابع رجال و تراجم شیعه ==
*سعید یا سعد<ref>در رجال طوسی، ص۴۴، ش۱۸ «سعد بن قیس» ذکر شده است.</ref>، [[فرزند]] [[قیس]]، [[برادر]] [[یزید بن قیس]] از بزرگان و [[پارسایان]] [[تابعین]] و از بنی ارحب از [[قبیله]] [[همدان]] بود و در میان [[قبیله]] خود [[رییس]] و مجاهدی غیور و [[شاعری]] حماسه‌سرا بود. او در زمره [[شیعیان]] [[مخلص]] و [[فدائیان]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و در اجرای دستورهای آن [[حضرت]] کوتاهی نمی‌کرد و در [[جنگ جمل]] و [[صفین]] از سوارکاران دلیر و [[شجاعان]] معروف [[سپاه]] آن [[حضرت]] به شمار می‌آمد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳۵.</ref>
{{متن رجال
| عنوان = 1. الرجال (طوسی)
| توضیحات تصویر = الرجال (کتاب)
| تصویر = 0223454.jpg
| متن کتاب = أسماء من روى عن أمير المؤمنين عليه السلام


==سعید در [[جنگ جمل]]==
سعيد بن قيس الهمداني<ref>[https://lib.eshia.ir/14027/1/67 طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص67.]</ref>
*هنگامی که [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} از [[مذاکره]] و گفت و گو با [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] [[مأیوس]] شد و دانست آنها غیر از [[جنگ]] و [[خونریزی]] [[راه]] دیگری برنمی‌تابند و عده‌ای از شیعیانش را بدون هیچ جرمی به [[قتل]] رسانده‌اند، به ناچار برای [[جنگ]] با آنان، [[سپاه]] خود را [[منظم]] کرد و برای هر گروهی، [[فرماندهی]] [[تعیین]] نمود. بر پیاده [[نظام]] مذحج، [[شریح بن هانی]] و... و بر گروه [[همدان]]، [[سعید بن قیس]] را [[منصوب]] کرد و [[عمار]] را برکل [[سپاه]] [[فرماندهی]] داد<ref>الجمل، ص۳۱۹.</ref>.
}}
*سعید در [[جنگ جمل]] اشعاری را سرود که متضمن معنای [[ولایت]] و [[وصایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است. وی در این [[نبرد]] در [[میسرة]] ([[جناح چپ]]) سوارکاران [[سپاه علی]]{{ع}} می‌جنگید و با حماسه‌های شورانگیز، بارقه‌های [[امید]] به [[فتح]] را در [[دل]] [[سپاهیان]] [[امام]]{{ع}} زنده می‌کرد و [[یاران]] خود را به پیشروی [[تشویق]] می‌نمود<ref>اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳۵-۶۳۶.</ref>
{{متن رجال
| عنوان =2. مجمع الرجال (قهپایی)
| توضیحات تصویر = مجمع الرجال (کتاب)
| تصویر = 12670.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس،


==نقش سعید در [[جنگ صفین]]==
تقدم فى التّابعين‌<ref>فيهم انه من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم- ع.</ref><ref>[https://lib.eshia.ir/11789/3/119 قهپایی، عنایة الله، مجمع الرجال، ج3، ص119.]</ref>
*زمانی که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برای [[نبرد]] با [[قاسطین]] و ستم‌کاران، عازم [[صفین]] شد، ابتدا [[فرماندهان]] و [[رهبران]] نظامی [[قبایل]] و طوایف هفت گانه [[کوفه]] را برگزید؛ یکی از این [[رهبران]] نظامی، [[سعید بن قیس همدانی]] بود، که [[حضرت امیر]]{{ع}} وی را به [[فرماندهی]] نیروهای [[همدان]] و نیروهای [[حمیر]] - که همراه با نیروهای [[همدان]] بودند. [[منصوب]] کرد<ref>وقعة صفین، ص۱۱۷.</ref>.
}}
*در همین [[جنگ]]، [[اشعث بن قیس کندی]] [[ریاست]] دو [[طایفه]] کنده و [[ربیعه]] را بر عهده داشت.[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وی را در مسیر [[صفین]] از [[مسند]] ریاستش برکنار و [[حسان بن مخدوج]] را به [[فرماندهی]] این دو [[قبیله]] [[منصوب]] کرد. [[اشعث بن قیس کندی]] از [[اقدام]] [[حضرت علی]]{{ع}} سخت دل‌گیر شد و همین امر باعث شد که گروهی از یمنی‌ها [[اعتراض]] کرده و بر [[اقدام]] [[امام]]{{ع}} خرده گرفتند. هنگامی که سعید از این موضوع باخبر شد، بسیار [[خشمگین]] شد و بی‌درنگ نزد اهالی معترض [[یمن]] رفت و خطاب به آنان چنین گفت: ای [[جماعت]] [[یمنی]]، من تاکنون گروهی تنگ نظر و بد اندیش‌تر از شما ندیده‌ام، اگر از [[حضرت علی]]{{ع}} [[سرپیچی]] کنید آیا شما برای رسیدن به [[دشمن]] او وسیله‌ای دارید؟ آیا [[معاویه]] جایگزین خوبی برای [[علی]] است؟ یا [[شام]] [[جانشین]] خوبی برای [[عراق]] است؟ یا [[ربیعه]] در میان [[طایفه]] [[مضر]] [[یاوری]] سراغ دارد؟ پس شما برای چه این گونه به [[اقدام]] صائب و به [[حق]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اعتراض]] می‌کنید و چهره [[درهم]] می‌کشید؟ لذا سخن همان است که او می‌فرماید و [[اقدام]] همان است ککه او معمول می‌دارد<ref>وقعة صفین، ص۱۳۷.</ref>.
{{متن رجال
*اگرچه [[حضرت]] به نحوی قضیه [[جایگزینی]] [[حسان بن مخدوج]] را از [[اشعث]] [[اصلاح]] کرد اما سخنان به [[حق]] و [[استوار]] سعید در [[آرامش]] معترضین بی‌تاثیر نبود.
| عنوان =3. منهج المقال (استرآبادی)
*از جمله فعالیت سعید در [[صفین]] این بود که [[امام]]{{ع}} در این [[نبرد]] تمام تلاش خود را به کار برد شاید بتواند جلوی [[جنگ]] را بگیرد، لذا افراد پرنفوذ و با شخصیتی چون [[بشیر بن عمرو انصاری]]، و [[سعید بن قیس همدانی]] و [[شبث بن ربعی]] را نزد [[معاویه]] فرستاد تا شاید او را از [[جنگ]] و [[خون‌ریزی]] باز دارند و با [[صلح]] و [[مذاکره]] مسائل و [[مشکلات]] رفع شود؛ اما [[معاویه]] در عوض این پیشنهاد منطقی، پاسخ [[تندی]] داد و [[اعلان]] کرد میان ما و شما جز [[شمشیر]] چیز دیگری نخواهد بود از این رو [[نمایندگان]] [[امام]]{{ع}} با [[دست]] خالی به اردوگاه خودی بازگشتند و نظر [[معاویه]] را به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رساندند<ref>ر.ک: وقعه صفین، ص۱۸۷ و ۱۸۸.</ref>.
| توضیحات تصویر = منهج المقال (کتاب)
*اگرچه بعد از این گفت و گوها باز هم گروهی از [[قاریان]] [[عراق]] و [[شام]] که سی هزار نفر بودند در کنار [[صفین]] قرارگاهی زدند و سران آنان چون [[علقمه بن قیس]]، [[عبیده سلمانی]]، [[عبدالله بن عتبه]] و [[عامر بن عبدالقیس]] که از [[شاگردان]] [[عبدالله بن مسعود]] بودند، شروع به آمد و شد میان [[سپاهیان]] [[حضرت علی]]{{ع}} و [[معاویه]] نمودند و مدت سه ماه این رفت و آمد ادامه داشت، و در طول این مدت [[معاویه]] هر چه توانست [[دلیل]] و مدرک برای [[جنگ]] و [[خون‌ریزی]] ارائه داد، اما همین که به محض [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} می‌آمدند و پاسخ [[معاویه]] را می‌شنیدند، قانع می‌شدند و مجدداً به [[معاویه]] مراجعه می‌کردند و نظر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به او می‌گفتند؛ اما تمام این رفت و آمدها و مذاکرات و پیشنهادات آرام‌بخش و مانع از [[خون‌ریزی]]، تأثیری بر [[خیره]] [[سری]] [[معاویه]] نداشت و حاضر نشد تن به [[حق]] دهد و [[عاقبت]] آماده [[جنگ]] شد<ref>تفصیل مطلب در شرح حال «علقمه بن قیس» خواهد آمد.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳۶-۶۳۷.</ref>
| تصویر = 388100191.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمدانيّ:


==[[دلسوزی]] سعید برای [[امام]]{{ع}}==
ي‌<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال: 67/ 18. في الحجريّة: الهلالي، الهمداني(خ ل).</ref>. على* أصحّ النسختين، و الاخرى: سعد، و قد سبق‌<ref>لم يذكر الميرزا سعد فيما سبق. و لكن في طبعة النجف من رجال الشيخ و مجمع الرجال 3: 108 نقلا عنه ذكر سعد و لم يذكر سعيد من أصحاب الامام علي عليه السّلام. و العلّامة المامقاني في تنقيحه ذكر الاثنين في سعد و في سعيد[تنقيح المقال 2: 20/ 4712 و 2: 4860].</ref><ref>[https://lib.eshia.ir/27184/5/401 استرآبادی، محمد بن علی، منهج المقال، ج5، ص401.]</ref>
*روزی [[حضرت علی]]{{ع}} در [[جنگ صفین]]، از قرارگاه خود خارج شد و از کنار خطوط مقدم [[نبرد]] گذر کرد، آن [[حضرت]]{{ع}} در حالی که فقط نیزه کوتاهی در [[دست]] داشت با [[سعید بن قیس همدانی]] برخورد کرد؛ وی از روی [[دلسوزی]] و ارادت به [[حضرت]]{{ع}} عرض کرد: "ای [[امیرمؤمنان]]، آیا با آنکه نزدیک [[دشمن]] هستید [[بیم]] ندارید که کسی غافل‌گیرتان کند؟"<ref>{{عربی|"أَ مَا تَخْشَى يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَغْتَالَكَ أَحَدٌ وَ أَنْتَ قُرْبَ عَدُوِّكَ؟"}}</ref>.
}}
*[[حضرت علی]]{{ع}} در پاسخ او فرمود: "هیچ کسی نیست مگر آنکه از سوی [[خداوند]] نگهبانانی برای [[حفظ]] او گماشته شده‌اند که او را از این که در چاهی [[سقوط]] کند و یا زیر آواری بماند و یا به آفت و بلایی گرفتار شود، محافظت می‌کنند؛ و چون تقدیر فرا رسد این نگهبانان در مقابل تقدیر، او را رها می‌کنند"<ref>وقعة صفین، ص۲۵۰؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.
{{متن رجال
*بی‌شک چنین [[ایمان]] و [[اعتقادی]] در عالم وجود جز برای [[علی]]{{ع}} و مثل او که سراپای وجودشان را [[عشق]] به [[خدا]] گرفته بود، نمی‌توان یافت.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳۸.</ref>
| عنوان =4. جامع الرواة (اردبیلی)
| توضیحات تصویر = جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد (کتاب)
| تصویر = 9675757.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمدانى‌


==سعید با [[معاویه]] در [[جنگ]] تن به تن==
[ى‌] و فى نسخة سعد و فى [كش‌] قال الفضل بن شاذان و من- التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم فعد جماعة منهم سعيد بن قيس «مح».<ref>[https://lib.eshia.ir/14021/1/361 اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج1، ص361.]</ref>
*[[نصر بن مزاحم]] از [[عمر سعد]] [[نقل]] می‌کند: پیش از کشته شدن عبیدالله پسر [[عمر]] در روزهایی از [[جنگ صفین]]، چون کار بر [[معاویه]] خیلی سخت و سنگین شده بود، برخی از [[یاران]] نزدیک خود چون [[عمرو عاص]]، [[بسر بن ارطات]]، [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] و [[عبدالرحمان بن خالد بن ولید]] را فرا خواند و به آنان گفت: [[مقام]] و اهمیت تنی چند از [[یاران علی]] در میان [[قوم]] شان مرا [[اندوهگین]] کرده و آنان عبارتند از: [[سعید بن قیس همدانی]]، [[مالک اشتر]] و از [[انصار]]: [[هاشم مرقال]]، [[عدی بن حاتم]] و [[قیس بن سعد بن عباده]] اینک اندیشیده‌ام که فردا خودم با [[سعید بن قیس]] و قومش روبه رو شوم و [[شر]] او را برطرف خواهم کرد، و تو ای [[عمر و عاص]] با [[هاشم مرقال]] وارد [[نبرد]] شو، و تو ای [[عبیدالله بن عمر]] با [[مالک اشتر]] و تو ای [[عبدالرحمان بن خالد]] با [[عدی بن حاتم]] می‌جنگی و من این کار را به نوبت و در پنج روز مقرر می‌دارم که هر روز یکی از شما به مصاف هماور خود برود و شما [[فرماندهی]] همه سواران را بر عهده خواهید داشت؛ بنابراین آماده باشید. و همه این چند نفر طبق پیشنهاد [[معاویه]] [[اعلان]] [[آمادگی]] کردند.
}}
*فردای آن روز اولین نفر خود [[معاویه]] صبح‌گاهان در حالی که تمام سواران را آماده کرده بود خود شخصا به جانب [[قبیله]] [[همدان]] به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس]] حرکت کرد و با [[سپاهیان]] خود گفت: از این پس هیچ کشته و مجروحی را هرگز حرمتی نخواهد بود تا به زودی [[عراق]] را با شومی و [[خشونت]] [[تصرف]] کنم و در همه روزگار سوگوار [[عثمان بن عفان]] خواهم بود.
{{متن رجال
*[[معاویه]] آرام آرام اندکی میان سواران نیزه زد و [[هجوم]] آورد و در آن هنگام با [[شعار]] همیشگی خود [[شعار]] داد و مبارز ‌طلبید و از [[سعید بن قیس]] خواست به [[جنگ]] او بیاید [[سعید بن قیس]] که [[فرمانده]] نیروهای [[همدان]] بود بلافاصله اسب خود را رکاب زد و به سوی [[معاویه]] شتافت و با وی روبه رو شد و به [[نبرد تن به تن]] پرداخت و [[جنگ]] [[سختی]] بین این دو انجام شد، اما [[معاویه]] متوجه شد که توان [[جنگ]] با [[قیس]] را ندارد لذا شب که فرا رسید و [[تاریکی]] حایل شد [[معاویه]] از [[فرصت]] استفاده کرد و به اردوگاه خود بازگشت.
| عنوان =5. نقد الرجال (تفرشی)
*[[همدانیان]] می‌گویند: نزدیک بود سعید، [[معاویه]] را از پای درآورد ولی او از معرکه [[نبرد]] گریخت. لذا سعید که خود را [[پیروز]] این میدان می‌دید ولی متأسف بود که به این کار موفق نشد<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۴۳۰ - ۴۲۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۷۰</ref>.
| توضیحات تصویر = نقد الرجال (کتاب)
*و [[معاویه]] هم چون [[احساس]] کرد در [[مبارزه]] تن به تن با سعید [[شکست]] او حتمی است پس از بازگشت به اردوگاه خود، به [[عمر و عاص]] [[دستور]] داد که افراد [[قبایل]] عک و [[اشعری]] را به مقابله با [[همدانیان]] - از [[سپاه امام علی]]{{ع}} - گسیل کند ولی آنها به شرط دو برابر شدن حقوقشان پذیرفتند و به [[نبرد]] با [[همدانیان]]، به [[فرماندهی]] [[سعید بن قیس]]، جلو آمدند و بین دو گروه عکی و اشعری‌ها با [[همدانیان]] [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} [[نبرد]] [[سختی]] واقع شد و از زبان [[منذر بن ابی حمیصه]] که فردی دلیر و شاعر در [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} بود خطاب به [[امام]] عرضه داشت: "یا [[امیرالمؤمنین]] دو [[قبیله]] عک و [[اشعری]] در [[سپاه]] [[دشمن]] از [[معاویه]] [[حقوق]] دو چندان [[طلب]] کردند چون [[معاویه]] پذیرفت آنها به میدان [[نبرد]] آمدند، و آنها [[دین]] خود را به [[دنیا]] فروختند ولی ما یا [[علی]] با تو، در برابر این [[دنیا]] به [[آخرت]] [[راضی]] شدیم. و به [[عراق]] در برابر [[شام]] و به تو در برابر [[معاویه]] خشنودیم؛ به [[خدا]] [[سوگند]] که [[آخرت]] ما از دنیای آنان بهتر و [[عراق]] ما از [[شام]] آنان ارزنده‌تر و پیشوای ما از پیشوای آنان [[هدایت]] یافته‌تر می‌باشد، [[یا علی]]! اینک [[دست]] ما را بر [[جنگ]] بگشای و از سوی ما به [[نصرت]] و [[پیروزی]] [[اعتماد]] کن و ما را تا پای [[مرگ]] پیش ببر". سپس اشعاری در این رابطه بس پر معنا سرود<ref>چند [[بیت]] از اشعار او چنین است: {{عربی|إِنَّ عَكّاً سَأَلُوا الْفَرَائِضَ وَ الْأَشْعَرُ * سَأَلُوا جَوَائِزاً بَثَنِيَّهْ
| تصویر = 453221.jpg
تَرَكُوا الدِّينَ لِلْعَطَاءِ وَ لِلْفَرْضِ * فَكَانُوا بِذَاكَ شَرَّ الْبَرِيَّهْ
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمداني:
وَ سَأَلْنَا حُسْنَ الثَّوَابِ مِنَ اللَّهِ * وَ صَبْراً عَلَى الْجِهَادِ وَ نِيَّهْ}}
تا آنجا که گفت:
{{عربی|لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَكُنْ لَكَ فِي اللَّهِ * وَلِيّاً يَا ذَا الْوَلَاءِ وَ الْوَصِيَّهْ}}.</ref>:
*[[امیرمؤمنان]] در پی سخنان [[منذر]] و اشعار پر مغز او فرمود: [[خداوند]] تو را کافی است و تو را [[رحمت]] کند. سپس او و قومش را ستود و در حقشان [[دعای خیر]] نمود.
*وقتی اشعار [[منذر]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، افراد مورد [[وثوق]] [[علی]] را به [[دنیا]] متمایل خواهم کرد و میان آنان آن [[قدر]] [[مال و منال]] تقسیم کنم تا دنیای من بر [[آخرت]] [[علی]] [[پیروز]] شود<ref>وقعیة صفین، ص۴۳۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۷۴ - ۷۷.</ref>.
*[[معاویه]] درباره برخی از همراهان [[امیرالمؤمنین]] درست گفت و عده‌ای از آنان را با [[تطمیع]] و [[فریب]] [[مال]] و [[مقام]] به خود جذب کرد اما بسیاری از آنان که واقعاً [[دل]] در گرو [[ولایت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نداشتند، [[فریب]] [[مال و منال]] [[معاویه]] را نخوردند و با [[استقامت]] در [[راه]] آن [[حضرت]] ماندند، و [[سعید بن قیس]] یکی از این افراد بود که هرگز تن به [[خواری]] [[حمایت]] از [[معاویه]] نداد و تا هنگام [[مرگ]] بر [[ولایت حضرت علی]]{{ع}} و [[آل]] او، [[استوار]] ماند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۳۸-۶۴۱.</ref>


==سعید و [[بشارت]] به [[بهشت]]==
الكوفي، من أصحاب علي عليه‌السلام، رجال الشيخ<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال: ٦٧ / ١٨، ولم يرد فيه: الكوفي. </ref>.
*فردای همان روزی که [[جنگ]] [[سختی]] بین [[همدانیان]] و گروه غک و اشعری‌ها واقع شد، [[معاویه]] خود در میان افراد [[قبایل]] [[یمن]] به گردش درآمد و توانست لشکری [[عظیم]] و کارآزموده آماده کند و به مقابل همان بخش از [[سپاه علی]] (گروه [[همدان]]) بفرستد.
*[[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} که از دور، نظاره‌گر آن [[لشکر]] بود، دانست که همگی نیروهای [[معاویه]] از مردان [[برگزیده]] نزدیک است به هم بپیوندند و به [[همدانیان]] یورش برند، لذا در میان نیروهای [[همدان]] فریاد برآورد: "ای [[همدانیان]]؟" سعید گفت: گوش به فرمانم یا [[امیرالمؤمنین]]! [[امام]]{{ع}} فرمود: "هم اکنون بر [[دشمن]] حمله کن، قبل از آن‌که [[سازماندهی]] [[دشمن]] به اتمام رسد.
*سعید با [[اطاعت]] از [[فرمان امام]]{{ع}} با نیروهای [[جان]] بر کف [[همدان]]، بی‌درنگ به رزم آوران شامی یورش بردند و آرایش [[سپاه معاویه]] را بر هم ریخته و آنان را تا پشت قرارگاه اصلی [[معاویه]] عقب راندند که در این میان بسیاری از نیروهای شامی به [[هلاکت]] رسیدند؛ به طوری که [[معاویه]] با دیدن این منظره و گفت: وای بر من که از [[قبیله]] [[همدان]] چه می‌کشیم! در چنین روزی بود که [[مرگ]] و [[وحشت]] بر [[سپاه شام]] [[سایه]] افکند و کشته‌های آنان از حد معمول گذشت.
*در این [[موقعیت]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} افراد [[قبیله]] [[همدانی]] را فراخواند و ضمن تحسین و [[تمجید]] از دلاورمردی آنان فرمود: ای گروه [[همدان]]، شما [[زره]] و نیزه شکافنده من هستید، به [[خدا]] [[سوگند]] ای گروه [[همدان]]، شما کسی جز [[خدا]] را [[یاری]] ندارید و فقط ندای او را [[اجابت]] نمودید.
*باز سعید در جواب [[امام]]{{ع}} با کلمات بسیار پر معنایی عرضه داشت: ما ندای [[خدا]] را [[اجابت]] کردیم و به ندای تو نیز لبیک گفتیم و [[پیامبر خدا]] را در قبرش [[یاری]] رساندیم و در رکاب تو با کسانی به [[پیکار]] برخاستیم که هرگز چون تو نبوده و نخواهند بود، بنابراین ما را به هر جا که [[دوست]] داری، گسیل‌دار که به طور [[قطع]] ما را [[مطیع]] و [[فرمان‌بردار]] خواهی یافت.
*ماهم از [[خداوند]] عالمیان می‌خواهیم، [[سعید بن قیس]] را با مولایش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[محشور]] کند که در [[جنگ صفین]] چگونه درخشید و چه بسیار [[غم]] از چهره [[علی]]{{ع}} برداشت و [[روح]] [[یأس]] و [[ناامیدی]] بر [[معاویه]] و یارانش مستولی ساخت.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۱-۶۴۳.</ref>


==واکنش سعید در [[فتنه]] بالا بردن قرآن‌ها==
قال الفضل بن شاذان: إنه من التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم، رجال الكشّي<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال: ٦٩ / ١٢٤. وهذه الترجمة لم ترد في نسخة (م). </ref>.<ref>[https://lib.eshia.ir/27185/2/326 تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، ج2، ص326.]</ref>
*پس از موفقیت [[معاویه]] در [[حیله]] به نیزه کردن قرآن‌ها تا شاید [[جنگ صفین]] را به نفع خود پایان بخشد، [[سعید بن قیس]] در این [[موقعیت]] نزد [[امام]]{{ع}} آمد و از [[حضرت]] خواست تا به نزد [[شامیان]] برود و با آنها به گفت وگو بنشیند، [[امام]]{{ع}} به وی [[مأموریت]] داد تا با آنان صحبت کند تا بیشتر با خواسته شان آشنا شود. سعید بیرون آمد و مقابل [[مردم]] [[شام]] قرار گرفت و گفت: ای [[مردم]] [[شام]]، میان ما و شما اموری اتفاق افتاد که موجب [[خشم]] و [[نفرت]] هر یک از ما گردید، ما از [[دین]] و دنیای خود [[دفاع]] کردیم؛ ولی شما [[اقدام]] [[دفاعی]] و حمایتی ما را [[غدر]] و [[اسراف]] خواندید، و اکنون ما را به چیزی می‌خوانید که ما تا ساعتی پیش، برای تحقق همان امر با شما جنگیدیم، البته [[اهل عراق]] با دستاوردی بهتر از عمل کردن به [[کتاب خدا]]، به دیار خود باز نخواهند گشت و شما [[مردم]] [[شام]] نیز نتیجه ای بهتر از عمل به [[کتاب خدا]] و [[پیروی]] از دستورهای او، کسب نخواهید کرد، پس بدانید که به [[حکم]] [[کتاب خدا]]، [[حق]] در [[دست]] ماست نه شما، اگر نمی‌خواهید آن را بپذیرید، پس ما همانیم که بودیم و شما همانید که بودید.
}}
*سخنان به [[حق]] سعید که کار را بر [[سپاه معاویه]] سخت می‌کرد و مخالفین ادامه [[جنگ]] در [[سپاه امام]] که جمعی از آنها منافقانه و جمعی [[کورکورانه]] تن به هر ذلتی جز ادامه [[جنگ]] می‌دادند با گفتار سعید [[مخالفت]] ورزیدند و با [[اصرار]] زیاد سرانجام موضوع غمبار [[حکمیت]] طبق خواست و نظر [[معاویه]] را به [[امام]]{{ع}} [[تحمیل]] کردند<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۴۸۳.</ref>.
{{متن رجال
*[[ابن مزاحم]] از [[ابی وداک]] [[نقل]] می‌کند: پس از آنکه نیروهای [[شام]] قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها بالا بردند و [[تمایل]] به [[صلح]] و ترک [[ستیز]] [[قوت]] گرفت و [[مردم]] [[تظاهر]] به [[پذیرفتن]] [[حکمیت]] [[قرآن]] کردند و [[نامه]] [[حکمت]] نوشته شد، [[حضرت امیر]] خطاب به یارانش فرمود: "من اگر به این [[صلح]] و [[آشتی]] تن دادم تنها به این [[دلیل]] بود که شما در این [[جنگ]] [[ضعف]] و [[سستی]] از خود نشان دادید"<ref>{{متن حدیث|نَّمَا فَعَلْتُ مَا فَعَلْتُ لِمَا بَدَا فِيكُمْ مِنَ اَلْخَوَرِ وَ اَلْفَشَلِ عَنِ اَلْحَرْبِ}}</ref>
| عنوان =6. تنقیح المقال (مامقانی)
*در این هنگام، افراد [[قبیله]] [[همدان]] همچون کوه با حالت [[استوار]] در حالی که [[سعید بن قیس]] و پسرش عبدالرحمان در پیشاپیش آنان بودند، جلو آمده و سعید خطاب به [[حضرت]] گفت: "اکنون من و قومم آماده‌ایم و [[فرمان]] تو را رد نمی‌کنیم، هر چه میخواهی [[فرمان]] بده تا آن را عمل کنیم و از دستورهای شما هرگز [[سرپیچی]] نمی‌کنیم. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: "اگر این [[اعلان]] [[وفاداری]] و [[اطاعت]] بی قید و شرط همراهان تو قبل از بالا رفتن قرآنها و یا قبل از [[نوشتن]] عهدنامه می‌بود، من توسط شما [[دشمن]] را تار و مار می‌کردم و تا فواصل زیادی از قرارگاهایشان عقب می‌راندم و یا آن‌که در این [[راه]] کشته می‌شدم، اما حالا دیگر زمان آن گذشته است؛ پس به خیمه‌های خود سالم باز گردید، [[خداوند]] شما را موفق بدارد. من هرگز [[راضی]] نمی‌شوم که [[قبیله]] واحدی را در مقابل این همه نیروی [[دشمن]] قرار دهم"<ref>وقعة صفین، ص۵۲۰ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۴.</ref>
| توضیحات تصویر = تنقیح المقال فی علم الرجال (کتاب)
| تصویر = 099090.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمداني<ref>مصادر الترجمة نقد الرجال:152 برقم 44[المحقّقة 326/2 برقم(2272)]، و إتقان المقال:67 (في قسم الثقات)، و ملخّص المقال في قسم الحسان، و جامع الرواة 361/1،و الوسيط المخطوط:99 من نسختنا، و رجال الشيخ الحر المخطوط:27،و منتهى المقال:147 الطبعة الحجرية[في الطبعة المحقّقة 342/3-343 برقم(1305)]، و وسائل الشيعة 207/20 برقم 533،كلّهم قالوا:سعيد بن قيس الهمداني. و لاحظ:الغدير 83/2،و مقاتل الطالبيين:62،و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 217/5،و 78/8،و صفين لنصر بن مزاحم:137-138،195،437، 445،و رجال الكشي:69،و الغارات للثقفي 481/2-482،و تاريخ الطبري 573/4،و 79/5،و 134،و الكامل لابن الأثير 285/3..و غيرها.</ref>


==حضور سعید در ماجرای [[حکمیت]]==
[الترجمة:] عدّه الشيخ رحمه اللّه في بعض نسخ رجاله<ref>طوسی، محمد بن حسن، الرجال:44 برقم 18،و فيه:سعد بن قيس الهمدانيفي طبعة جماعة المدرسين:67 برقم(603)، و فيه:سعيد، و جعل(سعد)نسخة في الهامش]، و قد سلف من الماتن قدّس سرّه، لكن في مجمع الرجال 119/3:سعيد بن قيس، و في صفحة:284 أيضا ذكره في التابعين بعنوان:سعيد بن قيس، و في صفحة:108:سعد ابن قيس الهمداني.</ref> من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام.
*پس از آن‌که [[ابوموسی]] از جانب [[حضرت علی]]{{ع}} در [[اجتماعی]] که با [[عمرو عاص]] از جانب [[معاویه]] برای اجرای [[حکمیت]] داشت و [[فریب]] او را خورد و [[حکمیت]] به زیان [[امام]]{{ع}} به پایان رسید. برخی از حاضرین در [[اجتماع]] [[حکمت]] از جمله [[شریح بن هانی]] که [[سرپرستی]] چهارصد نفر همراه [[ابوموسی]] را داشت، شدیداً به [[ابوموسی]] و [[عمرو عاص]] [[اعتراض]] کرد و با تازیانه‌اش [[عمرو عاص]] را شلاق زد و درگیری بین هانی و پسر [[عمرو عاص ]] واقع شد که هانی بعدها گفت: ای کاش [[عمرو عاص]] را به جای تازیانه با [[شمشیر]] می‌زدم<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۷۰؛ وقعة صفین، ص۵۴۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۵۵.</ref>.
*در این هنگام [[سعید بن قیس]] پس از [[عبدالله بن عباس]]، سخنانی ایراد کرد که حکایت از عمق تأثر و [[اندوه]] او داشت و خطاب به [[ابوموسی]] و [[عمرو عاص]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، شما دو نفر اگر بر [[هدایت]] هم متفق شده بودید، چیزی بر آنچه که هم اکنون بر آن معتقدیم، نمی‌افزودید و [[پیروی]] از [[گمراهی]] شما هم بر ما لازم نیست، و شما به همان چیزی برگشتید که از آغاز به آن [[رجوع]] کرده بودید، و ما امروز هم بر همان عقیده‌ایم که دیروز بودیم<ref>وقعة صفین، ص۵۴۷ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۵۷.</ref>.
*هنگامی که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از این خبر [[آگاهی]] یافت، سخت [[اندوهگین]] شد و مدتی [[سکوت]] کرد. سپس [[خطبه]] مفصلی ایراد فرمود<ref>ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۳۵.</ref>.
*واقعه [[حکمیت]] در [[شعبان]] [[سال]] ۳۸ [[هجری]] واقع شده است<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۷۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۵.</ref>


==سعید در تعقیب [[سفیان بن عوف غامدی]]==
و في نسخة اخرى معتمدة أيضا:سعد بن قيس.
*مدتی پس از [[حکمیت]] و [[خروج]] نهروانیان، [[معاویه]] تلاش کرد با ایجاد [[هرج و مرج]] در بلاد تحت [[حکومت]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[مردم]] را به آن [[حضرت]] بدبین کرده و [[ناامنی]] و بی‌ثباتی را در [[بلاد اسلامی]] حکم‌فرما نماید که به نمونه‌ای از آن به اختصار اشاره می‌کنیم:
*[[سفیان بن عوف غامدی]]<ref>غامد، نام قبیله‌ای از مردم یمن و از تیره ازد است.</ref> به [[دستور]] [[معاویه]] سپاهی بزرگ تشکیل داد تا به شهرهای [[عراق]] از جمله [[هیت]]، [[انبار]] و [[مدائن]] یورش برده به [[قتل]] و [[غارت]] [[دست]] بزند و هرکس را که به [[معاویه]] [[تمایل]] دارد، شاد و [[امیدوار]] سازد. [[سفیان]] توانست [[مأموریت]] خود را به پایان برساند و جمع زیادی از جمله [[اشرس بن حسان بکری]]<ref>در برخی از منابع نام أو حسان بن حسان آمده و در ترجمه اشرس بن حسان در همین اثر شرح بیشتری در شهادت او آمده است.</ref> فرماندار [[شهر انبار]] از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را به [[قتل]] رساند و اموالی را به [[غارت]] برد، و چون خبر جنایت‌های [[سفیان]] به اطلاع [[امام]] رسید، [[حضرت]] سخت ناراحت شد و به [[منبر]] رفت و برای [[مردم]] [[خطبه]] ایراد کرد و فرمود: "همانا [[برادر]] بکری شما در [[شهر انبار]] کشته شده است، او مردی ارج‌مند بود و از آن‌چه پیش می‌آید باکی نداشت و آن‌چه را در پیشگاه [[خداوند]] است بر [[دنیا]] برگزید، اکنون به تعقیب [[غارتگران]] بشتابید تا آنها را دریابید، و اگر آنها را [[شکست]] دهید، تا هنگامی که زنده باشند از [[عراق]] رانده‌اید"<ref>{{متن حدیث|نَّ أَخَاكُمُ اَلْبَكْرِيَّ قَدْ أُصِيبَ بِالْأَنْبَارِ، وَ هُوَ مُغْتَرٌّ لاَ يَظُنُّ مَا كَانَ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اَللَّهِ عَلَى اَلدُّنْيَا، فَانْتَدِبُوا إِلَيْهِمْ حَتَّى تُلاَقُوهُمْ، فَإِنْ أَصَبْتُمْ مِنْهُمْ طَرَفاً أَنْكَلْتُمُوهُمْ عَنِ اَلْعِرَاقِ أَبَداً مَا بَقُوا}}؛ در نهج البلاغه در ادامه خطبه ۲۷، عبارت امام{{ع}} از چنین است: {{متن حدیث|وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ اَلْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ اَلْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى اَلْمَرْأَةِ اَلْمُسْلِمَةِ وَ اَلْأُخْرَى اَلْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلاَّ بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ اَلاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ اِنْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ اِمْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيرا}} (تا آخر خطبه).</ref>؛
*پس از این سخنان، هیچ‌کس نه موافق نه [[مخالف]] سخنی بر لب نیاورد و جوابی به [[امام]]{{ع}} نداد. [[حضرت]] از [[منبر]] پایین آمد و پیاده به سوی نخلیه حرکت کرد و [[مردم]] هم پیاده از پی [[حضرت]] [[راه]] افتادند و در این میان، گروهی از [[اشراف کوفه]] [[حضرت]] را احاطه کردند و گفتند: ای [[امیرالمؤمنین]] شما برگردید ما این‌کار را [[کفایت]] خواهیم کرد، سرانجام با [[اصرار]] آنها، [[امام]]{{ع}} آزرده خاطر و [[اندوهگین]] به [[خانه]] بازگشت.
*باز در این هنگام به [[حضرت]] خبر رسید که آن [[قوم]] با لشکری گسترده مجددا بازگشته‌اند، [[امام]]{{ع}} فورا [[سعید بن قیس]] را فرخواند و او را از [[نخیله]] در راس هشت هزار [[جنگ]] جوی [[رزمنده]] برای تعقیب [[سفیان بن عوف غامدی]] اعزام کرد.
*سعید بی‌درنگ [[دستور امام]]{{ع}} را [[اجرا]] و در کنار [[فرات]] به تعقیب [[سفیان]] پرداخت. تا به منطقه عانات رسید؛ از آنجا [[هانی بن خطاب همدانی]] را پیشاپیش خود فرستاد، وی به تعقیب [[سفیان]] پرداخت و تا نزدیکی سرزمین‌های قنسرین<ref>قنسرین یکی از شهرهای نزدیک فرات و حلب بوده و در سال ۳۵۱ هجری در حمله رومیان ویران شده است.</ref> پیش رفت. در آنجا متوجه شد که نیروهای [[سفیان]] گریخته و از دسترس آنان خارج شده‌اند؛ لذا از مأموریت بازگشت. در این ایام [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پریشان خاطر و هم‌چنان [[منتظر]] دریافت [[اخبار]] مربوط به این [[جنگ]] و [[گریز]] بود، تا این که سعید از مأموریت خود بازگشت و اخبرا را به [[سمع]] آن [[حضرت]] رساند <ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۸۵-۹۰.</ref> و [[حضرت]] از دلاوری‌های سعید و تعقیب [[غارتگران]] [[معاویه]] بسیار مسرور شد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۶-۶۴۸.</ref>


==سعید و [[فرماندهی سپاه]] [[امام حسن]]{{ع}}==
و الموجود في جملة من كتب الرجال<ref>لدينا نسخة مخطوطة من رجال الشيخ رحمه اللّه:25(تاريخ كتابتها سنة 983)، و فيها:سعد بن قيس الهمداني، و في صفحة:101 من المخطوط:سعيد بن قيس الهمداني الصائدي الكوفي، و في وقعة صفين لنصر بن مزاحم:195،قال:فجعل علي[عليه السلام]يأمر هذا الرجل معه آخر فيخرج معه جماعة..إلى أن قال: و كان علي[عليه السلام]يخرج الأشتر مرّة في خيله..إلى أن قالمرّة سعد ابن قيس الهمداني.</ref> الأوّل، و منها:عبارة الفضل بن شاذان التي قدّمنا نقلها تحت عنوان التابعين من الفائدة الثانية عشرة من المقدمة<ref>انظر:الفوائد الرجالية المطبوعة في أول تنقيح المقال 196/1[الطبعة الحجرية]تحت عنوان:و منها:التابعون.. و لاحظ:رجال الكشي:69 برقم(124).</ref> .و قد عدّه فيها من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم، مات-على ما ببالي-بعد عام الصلح بزمن يسير، و لم يشهد يوم الطفّ، و كان سيّد همدان و عظيمها و المطاع فيها، له مواقف مشهودة مشهورة بصفين، يعرفها الناظر في كتب المغازي و التاريخ، و قد مدحه أمير المؤمنين عليه السلام مرارا بما لا أذكر منه تفصيلا إلاّ قوله في مدح همدان عامة:
*سعید پس از [[شهادت امیرمؤمنان]]{{ع}} در [[ایمان]] و [[اعتقاد]] به [[خاندان رسالت]] پابرجا بود و با [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[بیعت]] کرد و [[امامت]] آن [[حضرت]] را به گردن نهاد. و لذا موقعی که [[معاویه]] لشکری [[عظیم]] تشکیل داد تا با [[امام حسن]]{{ع}} بجنگد. وقتی خبر حرکت [[معاویه]] و [[لشکر]] او به [[امام حسن]]{{ع}} رسید، [[حضرت]] سریعا [[دست]] به [[اقدام]] زد، و [[حجر بن عدی]] را برای آماده کردن [[مردم]] گسیل داشت و منادی هم [[مردم]] را برای [[اجتماع]] در [[مسجد]] فراخواند. در این موقع [[سعید بن قیس]] به [[محضر امام]] [[حسن]]{{ع}} آمد و عرض کرد: [[مردم]] جمع شده و آماده شنیدن فرمایش شما هستند. [[امام]]{{ع}} بیرون آمد و بر فراز [[منبر]] بالا رفت و پس از [[سپاس]] و [[ستایش خداوند]] [[متعال]] فرمود: "همانا [[خداوند]] [[جهاد]] را بر [[خلق]] خود مقرر نموده و خود آن را دشوار نام نهاده است، سپس به [[مؤمنان]] فرموده است: [[شکیبا]] باشید که [[خداوند]] با [[صابران]] است. ای [[مردم]]، شما به آنچه [[دوست]] دارید، نمی‌رسید مگر با [[صبر]] و [[شکیبایی]] در آن‌چه دشوار می‌دارید. به من خبر رسیده که [[معاویه]] آهنگ حمله به ما دارد، اینک شما به لشکرگاه خود در [[نخیله]] بروید تا بنگریم و بنگرید و چاره اندیشی کنیم و شما هم چاره اندیشی نمایید".
*[[امام]] نگران بود که [[مردم]] پاسخ او را ندهند، در این موقع [[عدی بن حاتم]] بلند شد و [[مردم]] را مورد تقبیح قرار داد که چرا جواب [[امام]] را نمی‌دهید، مگر از [[عقوبت]] [[خدا]] و ننگ و عار [[بیم]] ندارید؟ بعد خطاب به [[امام]]{{ع}} عرض کرد: ما سخن تو را شنیدیم و [[اطاعت]] می‌کنیم... بعد [[قیس بن سعد]]، و سپس [[معقل بن قیس ریاحی]] و [[زیاد بن صعصعه تمیمی]] برخاستند و [[اعلان]] [[حمایت از امام]]{{ع}} کرده و [[مردم کوفه]] را در عدم [[وفاداری]] نسبت به پاسخ [[امام]]{{ع}} تقبیح کردند.
*[[امام حسن]]{{ع}} در [[حق]] آنان [[دعا]] کرد و از [[منبر]] پایین آمد و [[مردم]] هم بیرون آمدند و راهی [[نخیله]] لشکرگاه گردیدند. [[حضرت]] خود به لشکرگاه آمد و [[مغیرة بن نوفل]] را به [[جانشینی]] خود در [[کوفه]] قرار داد و [[دستور]] داد [[مردم]] را برای [[پیوستن]] به [[سپاه]] [[تشویق]] نماید و طولی نکشید که لشکرگاه مملو از نیرو گردید.
*[[امام حسن]]{{ع}}، [[فرماندهی]] [[دوازده]] هزار نیروی ورزیده و قراء [[کوفه]] را به پسر عموی خود [[عبیدالله بن عباس]] سپرد و سفارش‌های لازم را به او نمود و به او فرمود: "[[قیس بن سعد بن عباده]] و دیگری [[سعید بن قیس همدانی]] را با تو همراه می‌کنم، با این دو تن [[مشورت]] نما و هرگز [[جنگ]] را با [[معاویه]] آغاز مکن و اگر او آغازگر [[جنگ]] شد، با او میجنگی و اگر تو کشته شدی [[قیس بن سعد]] [[فرمانده لشکر]] خواهد بود و اگر او هم کشته شد، [[سعید بن قیس]] [[فرمانده لشکر]] خواهد بود".
*بدین ترتیب [[سعید بن قیس]] به عنوان [[فرماندهی]] نیرومند در کنار [[عبید الله بن عباس]] و [[قیس بن سعد]] [[تعیین]] گردید و به سوی [[سپاه معاویه]] حرکت کردند. اما سرانجام با [[خیانت]] عبیدالله کار به [[صلح]] انجامید<ref>ر.ک: اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۴۶. تفصیل بیشتر این داستان دلخراش را در شرح حال عبیدالله بن عباس و قیس بن سعد، ملاحظه نمایید.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۸-۶۴۹.</ref>


==[[شهادت]] [[سعید بن قیس]]==
يقودهم حامي الحقيقة ماجد<ref>خ. ل:أصيد. [منه(قدّس سرّه)]. و ما في المتن جاء في بحار الأنوار 577/32،و فيه:محامي، و في تعليقة الوحيد: 162،قال:مدحه عليه السلام عند ما مدح همدان بقوله عليه السلام..و فيه:منهم، بدلا من:ماجد.</ref> سعيد بن قيس و الكريم يحامي
*درباره [[شهادت]] و یا [[وفات]] [[سعید بن قیس همدانی]] [[اختلاف]] نظر است. از برخی قضایا استفاده می‌شود که سعید بعد از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در قید [[حیات]] بود و در [[سپاه]] [[امام مجتبی]]{{ع}} حضور داشت که در صفحات قبل گذشت. ولی [[نصر بن مزاحم]] در جریان [[صفین]] داستانی را از [[تمیم بن حزلم]] [[نقل]] می‌کند که بیانگر [[شهادت]] وی در [[جنگ صفین]] است<ref>وقعة صفین، ص۲۴۴.</ref>. واضح همان قول اول است که او تا زمان [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} زنده بود و آن [[حضرت]] را در [[جنگ]] با [[معاویه]] [[یاری]] کرده، اگرچه موفق به [[پیروزی]] و [[غلبه]] بر [[سپاه معاویه]] نشد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۶۴۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
و لمّا جهز الحسن عليه السلام<ref>يظهر ذلك من رجال الكشي كما يأتي.</ref> جيشه لمحاربة معاوية بعث مع عبيد اللّه بن العباس اثني عشر ألفا من أهل البصائر من أهل الكوفة، و قال له: «أي ابن عمّ! إني باعث معك اثني عشر ألفا من فرسان العرب، و قوام المصر، الرجل منهم يزيل الكتيبة، فألن لهم جانبك، و ابسط لهم وجهك، و ادنهم من مجلسك؛ فإنّهم بقية ثقات أمير المؤمنين عليه السلام..»..إلى أن قال:


==منابع==
«و شاور هذين» -يعني قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني-«و إن اصبت فقيس على الناس، و إن أصيب قيس فسعيد عليهم».
* [[پرونده:1379452.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|'''اصحاب امام علی''']]


==پانویس==
انتهى ملخصا من الخرائج<ref>لم أجد هذا الحديث في نسختنا من الخرائج.</ref> ،و شرح النهج<ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 39/16-40،عن مقاتل الطالبيين:62،و أورده في بحار الأنوار 51/44. و لاحظ:عمدة الطالب:66-67،و الدرجات الرفيعة:147،و الغدير 83/2-84..و غيرها.</ref>.


{{پانویس2}}
و لا يخفى أنّ تأميره على الجيش، و عدّه من بقايا ثقات أمير المؤمنين عليه السلام، من أعلى أفراد توثيقه.
 
و ممّا يدلّ على علوّ مرتبته و جلالته، ما روي<ref>كما في شرح النهج لابن أبي الحديد 41/16.</ref> من أنّه لما نفر الناس بالحسن عليه السلام في ساباط المدائن دعى ربيعة و همدان-و فيهم سعيد بن قيس-فأطافوا به يمنعونه من أراده..فإنّه ممّا يدلّ على شدة الاعتماد عليه، و معلومية خلوص ولائه..
 
و من تتبّع السيرة يجد أنّ أشدّ أنصاره الذين يثق بدينهم و بسالتهم هم العشرة الذين استثناهم معاوية من الأمان بالشيعة في شروط الصلح، و منهم سعيد هذا، و قيس بن سعد، و عمرو بن الحمق الخزاعي رضوان اللّه عليهم.
 
ثم لا يخفى عليك أنّ إطلاق سعيد بن قيس ينصرف إلى هذا الرجل، و هو المشهور في صحبة الأمير عليه السلام شهرة مالك الأشتر.
 
و بالجملة؛ فمقتضى ما ذكر وثاقة الرجل، و لا يضرّ عدم حضوره الطف<ref>أقول:لاحظ رجال الكشي:69 حديث 124 عن الفضل ما نصه: «فمن التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم؛ جندب بن زهير قاتل الساحر..إلى أن قال:و الأشتر، و سعيد بن قيس..و أشباههم كثير أفناهم الحرب، ثم كثروا بعد حتى قتلوا مع الحسين عليه السلام»..يظهر منه أنّ سعيد بن قيس قتل قبل واقعة الطف، فتفطن.</ref> لما مرّ التنبيه عليه في الفائدة السادسة و العشرين من مقدمة الكتاب<ref>الفوائد الرجالية المطبوعة في أول تنقيح المقال 212/1(من الطبعة الحجرية)، و في تلك المقدمة بيان أنّ من لم يحضر فاجعة الطف لا يؤاخذ-إلاّ في موارد خاصة- لامور شرحها.</ref>، و لو تنزلنا عن توثيقه فلا أقلّ من كونه من الحسان.
 
و ممّا يدلّ أيضا على وثاقته و عدالته، أنّ أمير المؤمنين عليه السلام أمّره على ثمانية آلاف، و سيّره لردّ غارة سفيان بن عوف بن المغفل الغامدي على الأنبار.
 
و لمّا كان يوم صفين، و قسّم عليه السلام عسكره أسباعا، جعله على همدان، و له فيهم خطبة مشهورة ذكرها نصر في كتابه<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفين:236-237.</ref> ،و نقل الشعبي أنّه لما سمعها، قال:لعمري لقد صدّق فعله قوله.
 
قال<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفين:437،و لاحظ:شرح النهج لابن أبي الحديد 78/8.</ref> :و جمع علي عليه السلام همدان يوما، فقال: «يا معشر همدان! أنتم درعي و رمحي و مجني<ref>لم يجيء في المصدر المطبوع:و مجني..و على كل يراد منه:الترس، كما في العين 155/6،و الصحاح 2201/6..و غيرهما. </ref> ،ما نصرتم إلاّ اللّه، و لا أجبتم غيره».
 
فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك<ref>في الأصل الحجري لعلّه يقرأ:أحببنا اللّه و أحببناك..و ما أثبتناه من المصدر و من شرح النهج.</ref> ،و نصرنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت..
 
و في ذلك اليوم قال علي عليه السلام:
 
«فلو كنت بوابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام»<ref>ورد البيت في الديوان المنسوب لأمير المؤمنين عليه السلام:114 باختلاف يسير، و لاحظ:تبصير المشتبه 1462/4،و وقعة صفين:274،و 427،و شرح نهج البلاغة 217/5 ذيل قصيدة مفصّلة، و مثله في بحار الأنوار 476/32 و حكى عن الديوان في البحار-أيضا-498/32،فراجع. سعيد بن قيس من خلال اقواله و مواقفه أقول:من الراجح الإشارة إلى بعض كلماته و مواقفه ليتضح للباحث شخصية المترجم و تفانيه في سبيل عقيدته و إمام زمانه..فقد روي في المجاميع التأريخية إنّه قد مكث علي[عليه السلام]يومين لا يرسل إلى معاوية أحدا و لا يرسل إليه معاوية. ثم إنّ عليا[عليه السلام]دعا بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني، و شبث بن ربعي التميمي، فقال: «ائتوا هذا الرجل فادعوه إلى اللّه و إلى الطاعة و الجماعة». لاحظ:تاريخ الطبري 573/4،و تاريخ الكامل لابن الأثير 285/3،و صفين لنصر ابن مزاحم:187،و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 14/4..و غيرها. قال الطبري في تاريخه 574/4:..فكان علي[عليه السلام]يخرج مرّة الأشتر، و مرّة حجر بن عدي الكندي..إلى أن قال:و مرّة سعيد بن قيس إلى حرب معاوية. و قال:لمّا خطبهم أمير المؤمنين عليه أفضل الصلاة و السلام في النخيلة لحرب معاوية، فقام سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! سمعا و طاعة، و ودّا و نصيحة، أنا أوّل الناس جاء بما سألت، و بما طلبت..كما في تاريخ الطبري 79/5.
 
و قال في صفين:134..و غيره:لمّا أرسل معاوية سفيان بن عوف في ستة آلاف رجل و أمره أن يأتي هيت فيقطعها، قال:و بلغ الخبر عليا[عليه السلام]فخرج حتى أتى النخيلة، فقال له الناس:نحن نكفيك، قال: «ما تكفونني و لا أنفسكم..» ،و سرّح سعيد بن قيس في أثر القوم، فخرج في طلبهم حتى جاز هيت فلم يلحقهم فرجع.. و لمّا أمّر علي عليه السلام الأمراء على الجيش أمّر الأسباع من أهل الكوفة..إلى أن قال:و سعيد بن قيس بن مرة الهمداني على همدان و من معهم من حمير. لاحظ:تاريخ الطبري 134/5. و في صفين لنصر بن مزاحم:137-138-أيضا-قال:لما عزل أمير المؤمنين عليه السلام الأشعث بن قيس عن الرياسة-و ذلك أنّ رئاسة كندة و ربيعة كانت للأشعث-فدعا علي[عليه السلام]حسّان بن مخدوج فجعل له تلك الرياسة، فتكلّم في ذلك أناس من أهل اليمن-منهم الأشتر، و عديّ الطائي، و زحر بن قيس، و هاني ابن عروة-فقاموا إلى علي[عليه السلام]، فقالوا:يا أمير المؤمنين! إنّ رئاسة الأشعث لا تصلح إلاّ لمثله، و ما حسان بن مخدوج مثل الأشعث.. !فغضب ربيعة..إلى أن قال:فقال النجاشي في ذلك: رضينا بما يرضى عليّ لنا به و إن كان فيما يأت جدع المناخر وصيّ رسول اللّه من دون أهله و وارثه بعد العموم الأكابر ..إلى أن قال:و غضب رجال اليمنيّة، فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني، فقال: ما رأيت قوما أبعد رأيا منكم، أ رأيتم إن عصيتم على علي[عليه السلام]هل لكم إلى عدوّه وسيلة؟ و هل في معاوية عوض منه؟ أو هل لكم بالشام من بدله بالعراق؟ أو تجد ربيعة ناصرا من مضر؟ القول ما قال، و الرأي ما صنع. و جاء في صفين لنصر بن مزاحم:236-237،بسنده:..قال:قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه ب‌:قناصرين، فقال:الحمد للّه الذي هدانا لدينه، و أورثنا كتابه، و امتن علينا بنبيه صلّى اللّه عليه[و آله]، فجعله رحمة للعالمين، و سيدا للمسلمين [خ. ل:المرسلين]، و قائدا للمؤمنين، و خاتم النبيين، و حجة اللّه العظيم على الماضين و الغابرين، و صلوات اللّه عليه و رحمة اللّه و بركاته، ثم كان ممّا قضى اللّه و قدّره-و الحمد للّه على ما أحببنا و كرهنا-أن ضمّنا و عدوّنا بقناصرين، فلا يحمد [خ. ل:فلا يجمل]بنا اليوم الحياص[الحياص:العدول و الهرب]، و ليس هذا بأوان انصراف، و لات حين مناص، و قد اختصّنا اللّه منه[خ. ل:بمنّه]بنعمة فلا نستطيع أداء شكرها، و لا نقدر قدرها، أنّ أصحاب محمّد[صلّى اللّه عليه و آله و سلّم]المصطفين الأخيار معنا، و في حيّزنا، فو اللّه-الذي هو بالعباد بصير-أن لو كان قائدنا جشيّا مجدّعا إلاّ أنّ معنا من البدريين سبعين رجلا، لكان ينبغي لنا أن تحسن بصائرنا، و تطيب أنفسنا، فكيف و إنّما رئيسنا ابن عمّ نبيّنا، بدري صدق، صلّى صغيرا، و جاهد مع نبيكم[صلّى اللّه عليه و آله و سلّم]كبيرا[خ. ل:كثيرا]، و معاوية طليق من وثاق الاسار، و ابن طليق إلاّ أنّه أغوى جفاة فأوردهم النار، و أورثهم العار، و اللّه محلّ بهم الذلّ و الصغار، ألا إنّكم ستلقون عدوكم غدا، فعليكم بتقوى اللّه و الجد و الحزم، و الصدق و الصبر، فإنّ اللّه مع الصابرين، ألاّ إنكم تفوزون بقتلهم، و يشقون بقتلكم، و اللّه لا يقتل رجل منكم رجلا منهم إلاّ أدخل اللّه القاتل جنات عدن، و أدخل المقتول نارا تلظى: لاٰ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ [سورة الزخرف(43):75] عصمنا اللّه و إيّاكم بما عصم به أولياءه، و جعلنا و إيّاكم ممّن أطاعه و اتقاه، و أستغفر اللّه لنا و لكم و للمؤمنين..ثم نقل في صفين عن الشعبي أنّه قال:لعمري لقد صدّق بفعله و بما قاله في خطبته. أقول:لو لم يؤثر عن المترجم إلاّ موقفه هذا، و خطبته هذه، لكفى في عدّه ثقة جليلا، لما تضمنت خطبته من التعريف بالواقع، و تعريف إمامه تعريفا كاشفا عن قوة إيمانه، و صحيح اعتقاده. و جاءت خطبته في جمهرة خطب العرب:354 برقم 242. و قال الثقفي في الغارات 481/2-482:و في غارة سفيان بن عوف الغامدي لعنه اللّه على الأنبار..فقام حجر بن عدي الكندي و سعيد بن قيس الهمداني، فقالا: لا يسؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتبعه، فو اللّه ما نعظم جزعا على أموالنا إن نفدت، و لا عشائرنا إن قتلت في طاعتك، فقال لهم: «تجهّزوا للمسير إلى عدوّنا» ،فلمّا دخل منزله و دخل عليه وجوه أصحابه، قال لهم: «أشيروا عليّ برجل صليب ناصح يحشر الناس من السواد» ،فقال له سعيد بن قيس الهمداني:يا أمير المؤمنين! أشير عليك بالناصح الأريب الشجاع الصليب:معقل بن قيس التميمي، قال: «نعم»..ثم دعاه فوجّهه فسار، فلم يقدم حتى اصيب أمير المؤمنين عليه السلام. و جاء في وقعة صفين لنصر بن مزاحم:445-447:لمّا دعا معاوية النعمان بن بشير بن سعد الأنصاري، و مسلمة بن مخلّد الأنصاري-و لم يكن من الأنصار غيرهما- فعاب الأنصار، و قال:لقد غمّني ما لقيت من الأوس و الخزرج، صاروا واضعي سيوفهم على عواتقهم، يدعون إلى النزال، حتى و اللّه جبّنوا أصحابي الشجاع و الجبان..ثم هدد الأنصار و عابهم و انتقصهم، و انتهى الكلام إلى الأنصار، فجمع قيس بن سعد الأنصاري الأنصار، ثم قام خطيبا فيهم، فقال:إنّ معاوية قد قال ما بلغكم، و أجاب عنكم صاحباكم، فلعمري لئن غظتم معاوية اليوم لقد غظتموه بالأمس، و إن و ترتموه في الإسلام فقد و ترتموه في الشرك، و ما لكم إليه من ذنب أعظم من نصر هذا الدين الذي أنتم عليه، فجدوا اليوم..إلى أن قال:و أنتم مع هذا اللواء الذي كان يقاتل عن يمينه جبرئيل و عن يساره ميكائيل، و القوم مع لواء أبي جهل و الأحزاب. ممّا لقي معاوية و أصحابه من جيش أمير المؤمنين عليه السلام، ما ذكره نصر في صفينه:426-427-و قريب منه في شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 69/8- 70-قالا:لمّا تعاظمت الامور على معاوية-قبل قتل عبيد اللّه بن عمر بن الخطاب-دعا عمرو بن العاص، و بسر بن أرطاة، و عبيد اللّه بن عمر بن الخطاب، و عبد الرحمن بن خالد بن الوليد، فقال لهم:إنّه قد غمّني رجال من أصحاب علي[عليه السلام]، منهم:سعيد بن قيس في همدان، و الأشتر في قومه..إلى أن قال: و قد عبّأت لكل رجل منهم رجلا منكم فاجعلوا ذلك إليّ، فقالوا:ذلك إليك، قال:فأنا أكفيكم سعيد بن قيس و قومه غدا..إلى أن قال:فأصبح معاوية في غده فلم يدع فارسا إلاّ حشّده، ثم قصد لهمدان بنفسه و تقدم الخيل..إلى أن قال:ثم إنّ همدان تنادت بشعارها، و أقحم سعيد بن قيس فرسه على معاوية، و اشتد القتال، و حجز بينهم الليل، فذكرت همدان أنّ معاوية فاتها ركضا. و قال سعيد بن قيس في ذلك: يا لهف نفسي فاتني معاوية فوق طمر كالعقاب هاوية و الراقصات لا يعود ثانية إلاّ على ذات خصيل طاوية إن يعدّ اليوم فكفّي عالية أما في قتال همدان و عكّ؛ قال نصر بن مزاحم في صفينه:434:فتقدّمت عك، و نادى سعيد بن قيس:يا لهمدان خدّموا، فأخذت السيوف أرجل عكّ، فنادى أبو مسروق العكي:يا لعكّ! بركا كبرك الكمل[الكمل؛ هو الجمل بلسان عك]. و في صفين-أيضا-:437-و عنه في شرح النهج 78/8-قال:و في يوم من أيام صفين فخرجت خيل عظيمة، فلمّا رآها علي[عليه السلام]عرف أنّها عيون الرجال، فنادى: «يا لهمدان!» ،فأجابه سعيد بن قيس، فقال له علي عليه السلام: «أحمل»، فحمل حتى خالط الخيل و اشتدّ القتال، و حطمتهم همدان حتى ألحقوهم بمعاوية، فقال: ما لقيت من همدان، و جزع جزعا شديدا، و أسرع في فرسان أهل الشام القتل، و جمع عليّ[عليه السلام]همدان، فقال: «يا معشر همدان!،أنتم درعي و رمحي.. يا همدان! ما نصرتم إلاّ اللّه، و لا أجببتم غيره». فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك، و نصرنا نبي اللّه صلّى اللّه عليه[و آله و سلّم] في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت، قال نصر:في هذا اليوم قال علي عليه السلام: «و لو كنت بوابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلي بسلام» و ذكر في صفحة:506:و من الذين وقّعوا على كتاب الصلح من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام، و أحدهم:سعيد بن قيس الهمداني. و لاحظ صفحة:511 منه. و في صفحة:520 من صفين، قال بسنده:..لما تداعى الناس إلى الصلح بعدّ رفع المصاحف، قال-قال علي[عليه السلام]: «إنّما فعلت ما فعلت لما بدى فيكم الخور و الفشل» -هما الضعف-. فجمع سعيد بن قيس قومه، ثم جاء في رجراجة من همدان كأنّها ركن حصير- يعني جبلا باليمن-فيهم عبد الرحمن؛ غلام له ذؤابة، فقال سعيد:ها أنا ذا و قومي، لا نرادّك و لا نردّ عليك، فمرنا بما شئت. قال[عليه السلام]: «أمّا لو كان هذا قبل رفع المصاحف لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي قبل ذلك، و لكن انصرفوا راشدين، فلعمري ما كنت لأعرّض قبيلة واحدة للناس». سعيد بن قيس في ذمة التاريخ نذكر هنا لقطات من التاريخ تعرب عن شخصية المترجم و مواقفه المشرفة. قال الطبري في تاريخه 573/4،و ابن أبي الحديد في شرح النهج 14/4، و ابن الأثير في كامله 285/3،و نصر بن مزاحم في صفينه:187..و غيرهم-و اللفظ للطبري-:فمكث علي[عليه السلام]يومين لا يرسل إلى معاوية أحدا و لا يرسل إليه معاوية. ثم إنّ عليا[عليه السلام]دعا بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني، و شبث بن ربعي التميمي، فقال: «ائتوا هذا الرجل فادعوه إلى اللّه و إلى الطاعة و الجماعة»..إلى أن قال في صفحة:574:فكان علي[عليه السلام]يخرج مرّة الأشتر، و مرّة حجر بن عديّ الكندي..إلى أن قال:و مرّة سعيد بن قيس[إلى حرب معاوية عليه الهاوية]. و ذكر الطبري في تاريخه 79/5:لمّا خطبهم أمير المؤمنين عليه السلام في النخلية لحرب معاوية، فقام سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! سمعا و طاعة، و ودّا و نصيحة، أنا أوّل الناس جاء بما سألت، و بما طلبت. و قال نصر بن مزاحم في صفينه:117:و أمّر الأسباع من أهل الكوفة..إلى أن قال:و سعيد بن قيس بن مرّة الهمداني على همدان و من معهم من حمير. و في صفحة:137-138 بعد نقل عزل أمير المؤمنين عليه السلام الأشعث بن قيس عن الرياسة و غضب قومه، و إنشاد النجاشي شعرا، قال:و غضب رجال اليمنية، فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني، فقال:ما رأيت قوما أبعد رأيا منكم، أ رأيتم إن عصيتم على علي[عليه السلام]هل لكم إلى عدوّه وسيلة، و هل في معاوية عوض منه.. و في صفحة:205،قال:إنّ عليا[عليه السلام]و معاوية عقدا الألوية، و أمّرا الأمراء، و كتّبا الكتائب، و استعمل علي[عليه السلام]على الخيل عمّار بن ياسر..إلى أن قال:و على همدان سعيد بن قيس. و في الغارات 637/2-في ذكر غارة بسر بن أرطاة و خطبة أمير المؤمنين عليه السلام-قال:فقام إليه سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! و اللّه لو أمرتنا بالمسير إلى قسطنطينية و رومية مشاة حفاة على غير عطاء[كذا، و الظاهر: غطاء]و لا قوّة ما خالفتك أنا و لا رجل من قومي، قال: «فصدقتم، جزاكم اللّه خيرا». و قال ابن أبي الحديد في شرح النهج 88/2:و دعا سعيد بن قيس الهمداني، فبعثه من النخيلة في ثمانية آلاف، و ذلك أنّه أخبر أنّ القوم جاءوا في جمع كثيف، فخرج سعيد ابن قيس على شاطئ الفرات.. و في صفحة:90،قال:فقام حجر بن عدّي الكندي و سعيد بن قيس الهمداني، فقالا:لا يسؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتبعه، فو اللّه ما نعظم جزعا على أموالنا إن نفدت.
 
و في الشرح المزبور 26/4-27،قال:و كان ترتيب عسكر علي عليه السلام- بموجب ما رواه لنا عمرو بن شمر، عن جابر، عن محمّد بن علي، و زيد بن حسن، و محمّد بن عبد المطلب-:أنّه جعل على الخيل عمار بن ياسر..إلى أن قال:و على همدان سعيد بن قيس. و في 199/5،بسنده:..عن أبي إسحاق، قال:خرج علي عليه السلام يوما من أيام صفين و في يده عنزة، فمرّ على سعيد بن قيس الهمداني، فقال له سعيد:أما تخشى-يا أمير المؤمنين!-أن يغتالك أحد و أنت قرب عدوك؟!.. و في صفحة:216،قال:فلمّا قتل حريث، برز عمرو بن الحصين السكسكي، فنادى:يا أبا حسن! هلم إلى المبارزة، فأومئ عليه السلام إلى سعيد بن قيس الهمداني فبارزه، فضربه بالسيف فقتله. و في صفحة:217:و من الشعر الذي لا يشكّ أنّ قائله علي عليه السلام؛ لكثرة الرواة له: دعوت فلباني من القوم عصبة فوارس من همدان غير لئام فوارس من همدان ليسوا بعزّل غداة الوغى من شاكر و شبام بكل رديني و غصب تخاله إذا اختلف الأقوام شعل ضرام لهمدان أخلاق كرام تزينهم و بأس إذا لا قوا و حدّ خصام و جدّ و صدق في الحروب و نجدة و قول إذا قالوا بغير أثام متى تأتهم في دارهم تستضيفهم تبت ناعما في خدمة و طعام جزى اللّه همدان الجنان فإنها سمام العدّا في كلّ يوم زحام فلو كنت بوابا على باب جنة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام و في صفحة:75 في وقعة صفين، قال:فقالت عكّ:نحن لهمدان؛ ثم تقدّمت عكّ و نادى سعيد بن قيس:يا همدان! إن تقدموا!..فشدت همدان على عكّ رجّالة، فأخذت السيوف أرجل عكّ فنادى ابن مسروق: يا لعكّ بركا كبرك الكمل ......... و في صفحة:74،قال:فقال معاوية:يا معشر قريش! و اللّه لقد قربكم لقاء القوم إلى الفتح، و لكن لا مردّ لأمر اللّه، و ممّ تستحيون! إنّما لقيتم كباش العراق، فقتلتم منهم و قتلوا منكم، و ما لكم علي من حجة، لقد عبأت نفسي لسيدهم و شجاعهم سعيد بن قيس.. و قال في صفحة:77-79:..و أصبح معاوية يدور في أحياء اليمن، و قال:عبّوا إليّ كل فارس مذكور فيكم، أتقوّى به على هذا الحي من همدان.. فخرجت خيل عظيمة، فلمّا رآها علي عليه السلام و عرف أنّها عيون الرجال فنادى: «يا لهمدان!»فأجابه سعيد بن قيس، فقال علي عليه السلام: «احمل»، فحمل حتى خالط الخيل بالخيل و اشتدّ القتال و حطّمتهم همدان حتى ألحقتهم بمعاوية، فقال معاوية:ما لقيت من همدان.. !و جزع جزعا شديدا، و أسرع القتل في فرسان الشام.. و قال-أيضا-:لمّا ردّت خيول معاوية أسف، فجرّد سيفه و حمل في كماة أصحابه، فحملت عليه فوارس همدان، ففاز منها ركضا، و انكسرت كماته، و رجعت همدان إلى مراكزها، فقال حجر بن قحطان الهمداني يخاطب سعيد بن قيس: ألا يا بن قيس قرّت العين إذ رأت فوارس همدان بن زيد بن مالك على عارفات للّقاء عوابس طوال الهوادي مشرفات الحوارك ..إلى أن قال: فقل لأمير المؤمنين:أن ادعنا متى شئت إنّا عرضة للمهالك إلى آخر الأبيات. و قال في شرح النهج 232/13:و قال سعيد بن قيس الهمداني يرتجز بصفين: هذا علي و ابن عمّ المصطفى أوّل من أجابه فيما روى هو الإمام لا يبالي من غوى و في شرح النهج أيضا 38/16،قال:فاجتمعت العساكر إلى معاوية، فسار بها قاصدا إلى العراق، و بلغ الحسن[عليه السلام]خبره و مسيره نحوه..إلى أن قال:و بعث حجر بن عدّي، فأمر العمال و الناس بالتهيّؤ للمسير، و نادى المنادي:الصلاة جامعة.. فأقبل الناس يثوبون و يجتمعون، و قال الحسن:إذا رضيت جماعة الناس فأعلمني، و جاءه سعيد بن قيس الهمداني، فقال له:اخرج..فخرج الحسن عليه السلام، و صعد المنبر..إلى أن قال في صفحة:39:و قام قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري و معقل بن قيس الرياحي و زياد بن صعصعة التيمي، فأنّبوا الناس..إلى أن قال-في صفحة:40-:ثم دعا عبيد اللّه بن العباس بن عبد المطلب، فقال له:..و ليكن خبرك عندي كلّ يوم، و شاور هذين-يعني قيس بن سعد، و سعيد بن قيس-..إلى أن قال: و إن اصبت فقيس بن سعد على الناس، و إن اصيب قيس بن سعد فسعيد بن قيس على الناس.</ref>
 
و بالجملة؛ فتأميره عليه السلام إيّاه أقوى دليل على عدالته، و عدم حضوره الطفّ غير قادح في ذلك، بعد إمكان ابتلائه بما يمنع من ذلك، كما أوضحنا ذلك في الفائدة السادسة و العشرين من المقدمة<ref>و قد مرّ محلها آنفا.</ref> ،و لو أغمضنا عن ذلك كلّه، لقلنا لا شبهة في كونه من الشيعة الممدوحين، فيكون من الحسان، كما صنعه كذلك في الوجيزة<ref>مجلسی، محمد باقر، الوجيزة فی علم الرجال:153[رجال المجلسي:219 برقم(819)].</ref>.
 
بقي من ترجمته أمران:
 
الأوّل:إنّه نقل ابن الكلبي النسابة أنّ الحجاج أرغم سعيدا هذا أن يزوّج بنته رجلا من أود-لا شرف له-من مبغضي علي عليه السلام و منتقصيه، و قال له:قد زوّجتك بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان، و رئيس اليمانية<ref>ذكر هذه الحادثة ابن أبي الحديد في شرح النهج 61/4،فقال:روى ابن الكلبي، عن أبيه، عن عبد الرحمن بن السائب، قال:قال الحجاج يوما لعبد اللّه بن هانئ و هو رجل من بني أود، حي من قحطان، و كان شريفا في قومه، قد شهد مع الحجاج مشاهده كلّها، و كان من أنصاره و شيعته:و اللّه ما كافأتك بعد! ثم أرسل إلى أسماء بن خارجة سيّد بني فزارة:أن زوّج عبد اللّه بن هانئ بابنتك، فقال:لا و اللّه و لا كرامة! فدعا بالسياط، فلمّا رأى الشرّ، قال:نعم أزوّجه، ثم بعث إلى سعيد بن قيس الهمداني رئيس اليمانية:زوّج ابنتك من عبد اللّه بن أود، فقال:و من أود؟!ألا و اللّه لا أزوّجه و لا كرامة! فقال:عليّ بالسيف، فقال:دعني حتى أشاور أهلي، فشاورهم، فقالوا: زوّجه و لا تعرّض نفسك لهذا الفاسق، فزوّجه، فقال الحجاج لعبد اللّه:قد زوّجتك بنت سيّد فزارة و بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان و ما أود هناك! فقال:لا تقل أصلح اللّه الأمير ذاك! فإنّ لنا مناقب ليست لأحد من العرب، قال:و ما هي؟ قال:ما سبّ أمير المؤمنين عبد الملك في ناد لنا قطّ، قال:منقبة و اللّه! قال:و شهد منّا صفين مع أمير المؤمنين معاوية سبعون رجلا، ما شهد منّا مع أبي تراب إلاّ رجل واحد، و كان و اللّه ما علمته امرأ سوء، قال:منقبة و اللّه! قال:و منا نسوة نذرن:إن قتل الحسين بن علي أن تنحر كل واحدة عشر قلائص، ففعلن، قال:منقبة و اللّه! قال:و ما منّا رجل عرض عليه شتم أبي تراب و لعنه إلاّ فعل، و زاد ابنيه حسنا و حسينا و امهما فاطمة، قال:منقبة و اللّه! قال:و ما أحد من العرب له من الصباحة و الملاحة ما لنا، فضحك الحجاج، و قال:أما هذه يا أبا هانئ فدعها. و كان عبد اللّه دميما شديد الأدمة مجدورا، في رأسه عجر، مائل الشدق، أحول، قبيح الوجه، شديد الحول. أقول:تعرّف لنا هذه القضية كفر الحجاج و صاحبه و زندقتهما و إلحادهما و مدى بغضهما لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و أهل بيته، و أنهما ما أسلما و لكنهما استسلما، فعليهما لعنة اللّه و الملائكة و النبيين و الشهداء و الصالحين إلى يوم لقاء اللّه، و يستفاد من هذه الحادثة مدى وطئة الحجاج و ظلمه و قسوته و استيلائه على رقاب المسلمين و أعراضهم، و يعدّ سب و لعن من بمنزلة نفس الرسول، و سبّ و لعن ابنته الطاهرة، و شبليه سيّدا شباب أهل الجنة فضيلة، و يحلف على ذلك، فانظر و تأمّل فيمن تولّى رقاب المسلمين، و مدى كفره و إلحاده، و إنّما نقلنا الحديث بطوله ليقف المراجع على موقف سعيد بن قيس، و لماذا زوّج ابنته من هذا الخبيث و يعذره في ذلك.</ref>.
 
و أقول:إنّ الحجّاج إنّما فعل ذلك لحبّه<ref>أي حب سعيد عليا عليه السلام. [منه(قدّس سرّه)].</ref> عليّا عليه السلام و آله، و اشتهاره بالولاء: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ<ref>سورة الشعراء(26):227.</ref>.
 
[التمييز:] الثاني:إنّه نقل في جامع الرواة<ref>اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة 361/1.</ref> رواية عبد اللّه بن سنان، عن أبي حمزة، عنه، في باب:فضل اليقين، من الكافي<ref>اصول الكافي 58/2 حديث 8،بسنده:..عن عبد اللّه بن سنان، عن أبي حمزة، عن سعيد بن قيس الهمداني، قال:نظرت يوما في الحرب إلى رجل..</ref> <ref>حصيلة البحث إنّ من ألمّ بترجمة الرجل و مواقفه في ركاب أمير المؤمنين أرواحنا فداه، و نصيحته لإمام المسلمين، و بذل مهجته و مهجة قومه في إماتة الباطل، و إحياء السنن، و قيادته الجيوش لإمامية أمير المؤمنين و الحسن عليهما السلام، و كذلك تأمير أمير المؤمنين عليه السلام له على فصيلة من الجيش، و كذا تأمير الإمام الحسن عليه السلام له، و أمره ابن عباس أن يشاور قيس بن سعد و سعيد بن قيس الكاشف عن كمال وثوق الإمام عليه السلام به، و جلالة محلّه عنده، و ثبوت ولائه الخالص له..إلى غير ذلك ممّا يقف عليه المراجع، علم أنّ وثاقته ممّا لا ينبغي الشك فيها، فهو عندي ثقة ثقة بالأمارات المذكورة، فتفطن. [9541] 275-سعيد بن كثير بن عفير ابن مسلم الأنصاري جاء في الخصال:643 حديث 23،بسنده:..قال:حدّثنا عن علي ابن الحسن الهسنجاني، قال:حدّثنا سعيد بن كثير بن عفير، قال:حدّثني ابن لهيعة..و عنه في بحار الأنوار 461/22 حديث 11،و 156/58 حديث 7 مثله. و هو يعدّ من أعلام العامة و رجالاتها، و ترجم في غالب مجاميعها الرجالية، لاحظ مثلا تهذيب الكمال 36/11 برقم 2344،و زاد على العنوان:أبو عثمان المصري، إلاّ أنّه جاء في الأمالي للشيخ المفيد رحمه اللّه:49 حديث 9 بعنوان:سعيد بن عفير، روى عنه أبو بكر أحمد ابن منصور الرمادي، روى هو عن ابن لهيعة..فراجع.. حصيلة البحث المعنون عامي جاء مصحّفا في مجاميعنا الحديثية، و لم يترجموه أعلامنا، و ترجم له جمع من أعلامهم و وثّقوه و ضعفه آخرون..و هو حجة لنا عليهم.</ref>. <ref>[https://lib.eshia.ir/10510/31/249 مامقانی، شیخ عبد الله، تنقیح المقال، ج1، ص249.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =7. طرائف المقال (بروجردی)
| توضیحات تصویر = طرائف المقال (کتاب)
| تصویر = 5519.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمداني " ي " وعن نسخة سعد، وفي " كش " قال " فش ": ومن التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم، فعد جماعة منهم سعيد بن قيس، وفي " تعق " مدحه عندما مدح همدان بقوله عليه السلام: سعيد بن قيس والكريم سجام.<ref>[https://lib.eshia.ir/14030/2/87 بروجردی، سید علی اصغر، طرائف المقال، ج2، ص87.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =8. شعب المقال (نراقی)
| توضیحات تصویر = شعب المقال فی درجات الرجال (کتاب)
| تصویر = 300px-NUR03674J1.jpg
| متن کتاب = سعيد بن قيس الهمداني،
 
و قيل: سعد (بإسقاط الياء)، روى الكشّي عن الفضل بن شاذان (أنَّه من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم) [5]، و هو صاحب لواء همْدان بصفّين.<ref>[https://lib.eshia.ir/86797/1/267 نراقی، میرزا ابو القاسم، شعب المقال، ج1، ص267.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =9. معجم رجال الحدیث (خویی)
| توضیحات تصویر = معجم رجال الحدیث (کتاب)
| تصویر = 010101.jpg
| متن کتاب =سعيد [سعد بن قيس:
 
الهمداني: من أصحاب علي(ع)، رجال الشيخ (18). و حكى الكشي في ترجمة صعصعة بن صوحان (19) عن الفضل بن شاذان، عده من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم، و ممن أفناهم الحرب، ثم كثروا بعد حتى قتلوا مع الحسين(ع)و بعده. روى عن أمير المؤمنين(ع)، و روى عنه أبو حمزة.<ref>الكافي: الجزء 2، كتاب الإيمان و الكفر 1، باب فضل اليقين 30، الحديث 8.</ref> <ref>[https://lib.eshia.ir/14036/9/135 خویی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ج9، ص135.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =10. أعیان الشیعة (محسن امین)
| توضیحات تصویر = أعیان الشیعة (کتاب)
| تصویر = 180px-کتاب_اعیان_الشیعة.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمداني الكوفي ذكره الشيخ في رجاله في أصحاب علي ع وفي منهج المقال انه سعيد على أصح النسختين والأخرى سعد وقد سبق قال وفي رجال الكشي قال الفضل بن شاذان ومن التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم وعد جماعة منهم سعيد بن قيس اه‌ واحتمال انه المتقدم كما عن حاشية النقد للمؤلف بعيد في الغاية لأن ذلك من أصحاب الصادق وهذا من أصحاب علي عليهما السلام وحضر معه حرب صفين وكان من المخلصين في ولاء أمير المؤمنين ع ومن الشجعان المعروفين وكان سيد همدان وعظيمها والمطاع فيها وله بصفين مقامات مشهودة مشهورة قال نصر بن مزاحم في كتاب صفين حدثنا عمرو بن شمر عن جابر عن الشعبي عن مالك بن قدامة الأزدي قال قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه بقناصرين فقال الحمد لله الذي هدانا لدينه وأورثنا كتابه وامتن علينا بنبيه فجعله رحمة للعالمين وسيدا للمرسلين وقائدا للمؤمنين وخاتما للنبيين وحجة الله العظيم على الماضين والغابرين ثم كان مما قضى الله وقدره وله الحمد على ما أحببنا وكرهنا ان ضمنا وعدونا بقناصرين فلا يجمل بنا اليوم الحياص وليس هذا بأوان انصراف ولات حين مناص وقد خصنا الله بمنه برحمة لا نستطيع أداء شكرها ولا نقدر قدرها ان أصحاب محمد ص المصطفين الأخيار معنا وفي حيزنا فوالله الذي هو بالعباد بصير ان لو كان قائدنا حبشيا مجدعا الا أن معنا من البدريين سبعين رجلا لكان ينبغي لنا ان تحسن بصائرنا وتطيب أنفسنا فكيف وانما رئيسنا ابن عم نبينا بدري صدق وصلى صغيرا وجاهد مع نبيكم كبيرا ومعاوية طليق من وثاق الأسارى الا انه أخو جفاة فأوردهم النار وأورثهم العار والله محل بهم الذل والصغار الا أنكم ستلقون عدوكم غدا فعليكم بتقوى الله من الجد والحزم والصدق والصبر فان الله مع الصابرين الا انكم تفوزون بقتلهم ويشقون بقتلكم والله لا يقتل رجل منكم رجلا منهم الا أدخل الله القاتل جنات عدن وأدخل المقتول نارا تلظى لا تفتر عنهم وهم فيها مبلسون عصمنا الله وإياكم بما عصم به أولياءه وجعلنا وإياكم ممن أطاعه واتقاه واستغفر الله العظيم لي ولكم والمؤمنين ثم قال الشعبي لعمري لقد صدق فعله ما قال في خطبته وفي مجالس المؤمنين سعيد بن قيس الهمداني كان من رؤساء قبيلة همدان ومن فدائية ملك الرجال يعني أمير المؤمنين ع اه‌.
 
وكان سعيد بن قيس الهمداني فارسا شجاعا شاعرا من خلص أصحاب أمير المؤمنين ع شهد معه الجمل وصفين وأخباره الآتية دالة على علو مقامه وخلوص ولائه.
أخباره يوم الجمل في مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي كان سعيد بن قيس في حرب الجمل في خيل الميسرة وأثر أثرا موجبا للسرور وقال ابن أبي الحديد في شرح النهج<ref>شرح النهج، ج1، ص48.</ref> كان سعيد بن قيس الهمداني في عسكر علي ع يوم الجمل ومما رويناه من الشعر المقول في صدر الاسلام المتضمن كون علي ع وصي رسول الله ص قول سعيد بن قيس الهمداني يوم الجمل آية حرب أضرمت نيرانها * وكسرت يوم الوغى مرانها قل للوصي أقبلت قحطانها * فادع بها تكفيها همدانها وتتمة الأبيات:
 
هم بنوها وهم إخوانها وروى نصر بسنده عن الشعبي ان سعيد بن قيس دخل على علي بن أبي طالب ع فقال له علي وعليك السلام وان كنت من المتربصين فقال حاش الله يا أمير المؤمنين لست من أولئك قال فعل الله ذلك اه‌ أقول ينبغي أن يكون ذلك قبل حرب الجمل فإنه في حرب الجمل كان مع علي ع ولم يكن متربصا ولعل تربصه كان قبل حرب الجمل والله أعلم.
 
أخباره بصفين روى نصر بن مزاحم ان عليا ع لما عقد الألوية وأمر الأمراء وكتب الكتائب يوم صفين استعمل على همدان سعيد بن قيس وفي مناقب ابن شهرآشوب انه جعله فيها على الجناح وفي مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي انه جعله يوم صفين مع عبد الله بن بديل بن ورقاء الخزاعي على الخيل في الجناح وهو أهم مواقع العسكر وروى نصر في كتاب صفين ان عليا ع لما قدم النخيلة متوجها إلى حرب صفين امر الأسباع من أهل الكوفة فجعل من جملتهم سعيد بن قيس بن مرة الهمداني على همدان ومن معهم من حمير وروى نصر انه كان من الأشعث بن قيس شئ عند عزله عن الرياسة وذلك أن راية كندة وربيعة كانت للأشعث فدعا علي حسان بن مخدوج فجعل له تلك الرياسة فتكلم في ذلك ناس من أهل اليمن فغضبت زبيد وغضب رجال اليمنية فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني فقال ما رأيت قوما أبعد رأيا منك أرأيتم ان عصيتم على علي هل لكم إلى عدوه وسيلة وهل في معاوية عوض منه أو هل لكم بالشام من بدله بالعراق أو تجد ربيعة ناصرا من مضر القول ما قال والرأي ما صنع قال ابن الأثير وغيره لما ورد علي ع صفين ارسل بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري وسعيد بن قيس الهمداني وشبث بن ربعي التميمي إلى معاوية ليحتجوا عليه وينظروا ما يريد فتكلم بشير وذهب سعيد بن قيس يتكلم فبادره شبث بن ربعي فتكلم فقال معاوية أول ما عرفت به سفهك وخفة حلمك ان قطعت على هذا الحسيب الشريف سيد قومه منطقه وما أراد معاوية بهذا الكلام الانتصار لسعيد ولا بيان سمو مكانه بل هو في قلبه كاره له أشد الكراهة وانما أراد ايقاع الفتنة بين شبث وسعيد وتشويش الأمر والتشاغل عن جواب ما جاءوا لأجله فاتوا عليا فأخبروه بذلك فاخذ بأمر الرجل ذا الشرف فيخرج ومعه جماعة من أصحاب معاوية وكرهوا ان يلقوا جمع أهل العراق بجمع أهل الشام مخافة الاستئصال وعد فيمن كان يخرج سعيد بن قيس الهمداني. وفي مروج الذهب<ref>مروج الذهب، ج2، ص20.</ref> اخرج علي ع في اليوم السادس وهو يوم الاثنين سعيد بن قيس الهمداني وهو سيد همدان يومئذ فاخرج إليه معاوية ذا الكلاع وكانت بينهما إلى آخر النهار وأسفرت عن قتلى وانصرف الفريقان جميعا وفي مناقب ابن شهرآشوب إلى تمام الأربعين وقعة. وروى نصر في كتاب صفين ان عمرو بن حصين السكسكي برز في يوم صفين فنادى يا أبا حسن هلم إلى المبارزة وحمل على علي ليضربه فبادر إليه سعيد بن قيس ففلق صلبه فقال علي ع يومئذ:
 
دعوت فلباني من القوم عصبة * فوارس من همدان غير لئام فوارس من همدان ليسوا بعزل * غداة الوغى من شاكر وشبام وكل رديني وعضب تخاله * إذا اختلف الأقوام شعل ضرام لهمدان أخلاق ودين يزينهم * وبأس إذا لاقوا وجد خصام وذكر جامع الديوان انه ع قال يمدح قبيلة همدان ويخص بالذكر منهم سعيد بن قيس:
 
دعوت فلباني البيت:
 
ومن كل حي قد أتتني فوارس * ذوو نجدات في اللقاء كرام يقودهم حامي الحقيقة منهم * سعيد بن قيس والكريم يحامي وفي رواية بعد وبأس إذا لاقوا:
وجد وصدق في الحروب ونجدة * وقول إذا قالوا بغير آثام متى تأتهم في دارهم تستضيفهم * تبت ناعما في خدمة وطعام جزى الله همدان الجنان فإنها * سمام العدى في كل يوم سمام فلو كنت بوابا على باب جنة * لقلت لهمدان أدخلوا بسلام وفي مناقب ابن شهرآشوب أن عليا ع جال في الميدان قائلا وذكر أبياتا فاستخلفه عمرو بن الحصين السكسكي أي جاء من خلفه على أن يطعنه فرآه سعيد بن قيس فطعنه وأنشد:
 
أقول له ورمحي في حشاه * وقد قرت بمصرعه العيون ألا يا عمرو عمر بني حصين * وكل فتى ستدركه المنون أتدرك أن تنال أبا حسين * بمعضلة وذا ما لا يكون قال وخرج معاوية يشير إلى همدان وهو يقول:
 
لا عيش الا فلق قحف الهام * من أرحب أو شاكر وشبام قوم هم أعداء أهل الشام * كم من كريم بطل همام وكم قتيل وجريح دامي * كذاك حرب السادة الكرام فبرز سعيد بن قيس يرتجز ويقول:
 
لا هم رب الحل والحرام * لا تجعل الملك لأهل الشام فحمل وهو مشرع رمحه فولى معاوية هاربا ودخل في غمار القوم وجعل سعيد يقول:
 
يا لهف نفسي فاتني معاوية * على طمر كالعقاب هاويه والراقصات لا يعود ثانيه * الا هوى معفرا في الهاوية وفي مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي ان عمرو بن حصين السكوني لما أراد أن يطعن عليا ع من خلفه فقتله سعيد بن قيس وأنشأ سعيد يقول:
 
الا أبلغ معاوية بن حرب * ورجم الغيب تكشفه الظنون بانا لا نزال لكم عدوا * طوال الدهر ما سمع الحنين ألم تر ان والدنا علي * أبو حسن ونحن له بنون وانا لا نريد سواه مولى * وذاك الرشد والحظ السمين فلما سمع ذلك معاوية جمع جمعا من قبائل يحصب وكندة ولخم وجذام مع ذي الكلاع الحميري وقال اخرج واقصد بحربك همدان خاصة ولما رآهم علي ع نادى يا همدان فأجابوه لبيك لبيك يا أمير المؤمنين فقال عليكم بهذه الخيل فان معاوية قد قصدكم بها خاصة دون غيركم فتوجه سعيد بن قيس في رجال همدان حتى هزمهم والحقهم بسرادق معاوية وبارز في هذه الحرب عدة مبارزات واستمرت الحرب بينهم إلى وقت صلاة العشاء ثم افترقوا فسر علي ع بذلك وأثنى على سعيد بن قيس وقبيلته همدان وقال يا آل همدان أنتم مجني ودرعي بكم استظهر وأنت يا سعيد بمنزلة عيني التي أبصر بها ويدي التي أبطش بها وفي كل وقت وفي كل عمل اعتمد على شجاعتك ورجولتك والله لو كان تقسيم الجنة بيدي لوضعت همدان في أحسن موضع منها فقال له سعيد بن قيس يا أمير المؤمنين انما نفعل هذا طلبا لرضا الله تعالى فمرنا بما تريد وابعث بنا إلى أي جانب أردت تجدنا مطيعين وقلوبنا وأرواحنا بيدك فاثنى عليهم علي ع خيرا.
 
وروى نصر في كتاب صفين ان معاوية لما تعاظمت عليه الأمور بصفين جمع خواص أصحابه فقال لهم انه قد غمني رجال من أصحاب علي وعد منهم خمسة فيهم سعيد بن قيس في همدان والأشتر والمرقال وعدي بن حاتم وقيس بن سعد في الأنصار وقد عبأت لكل رجل منهم رجل فانا أكفيكم غدا سعيد بن قيس وأنت يا عمرو للمرقال وقد جعلتها نوبا في خمسة أيام وأصبح معاوية في غده فلم يدع فارسا الا حشده ثم قصد لهمدان بنفسه في اعراض الخيل مليا ثم إن همدان تنادت بشعارها وأقحم سعيد بن قيس فرسه على معاوية فهمدان تذكر ان سعيدا كاد يقتنصه الا أنه فاته ركضا فقال سعيد في ذلك:
 
يا لهف نفسي فاتني معاوية * فوق طمر كالعقاب هاويه والراقصات لا يعود ثانية * الا على ذات خصيل طاويه ان يعد اليوم فكعبي عالية فانصرف معاوية ولم يصنع شيئا وغدا في اليوم الثاني عمرو بن العاص في حماة الخيل فطعن قال وان معاوية أظهر لعمرو شماتة وجعل يقرعه ويوبخه وقال لقد أنصفتكم إذ لقيت سعيد بن قيس في همدان وفررتم وانك لجبان يا عمرو فغضب عمرو وقال فهلا برزت إلى علي إذا دعاك ان كنت شجاعا كما تزعم قال وان القرشيين استحيوا مما صنعوا وشمت بهم اليمانية من أهل الشام فقال معاوية يا معشر قريش مم تستحيون انما لقيتم كباش العراق وما لك علي من حجة لقد عبأت نفسي لسيدهم وشجاعهم سعيد بن قيس ولكنه عاد منهزما فانقطعوا عن معاوية أياما فقال معاوية من أبيات:
 
لعمري لقد أنصفت والنصف عادتي * وعاين طعنا في العجاج المعاين أتدرون من لاقيتم فل جيشكم * لقيتم ليوثا أصحرتها العرائن فلما سمع قوم ما قاله معاوية اتوه فاعتذروا إليه واستقاموا على ما يحب.
 
وخرج بسر بن أرطاة فقال مرتجزا:
 
أكرم بجند طيب الأردان * جاءوا ليكونوا أولياء الرحمن اني أتاني خبر شجاني * ان عليا نال من عثمان فبرز إليه سعيد بن قيس قائلا:
بؤسا لجند ضائع الايمان * أسلمهم بسر إلى الهوان إلى سيوف لبني همدان * فانصرف بسر من طعنته مجروحا وفي كتاب صفين<ref> منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین: ص 171 </ref> انه لما كان يوم صفين اختلط الناس في سواد الليل وتبدلت الرايات بعضها ببعض ووجد أهل العراق لواءهم مركوزا وليس حوله الا ربيعة وعلي بينها وهو لا يعلم من هم ويظنهم غيرهم فلما صلى علي الفجر أبصر وجوها ليست بوجوه أصحابه بالأمس فقال من القوم قالوا ربيعة وقد بت فيهم تلك الليلة فقال فخر طويل لك يا ربيعة ثم قال لهاشم خذ اللواء فوالله ما رأيت مثل هذه الليلة ثم خرج نحو القلب حتى ركز اللواء به فإذا سعيد بن قيس على مركزه فلحقه رجل من ربيعة يقال له نضر فقال له ألست الزاهم لئن لم تنته ربيعة لتكونن ربيعة ربيعة ومضر مضر فما أغنت عنك مضر البارحة فنظر إليه علي نظر منكر وروى نصر انه لما اشتد القتال بصفين ارسل معاوية إلى عمرو بن العاص ان قدم عكا والأشعريين إلى همدان فقدمهم فنادى سعيد بن قيس يا لهمدان خدموا اي اضربوا موضع الخدمة وهي الخلخال يعني اضربوا السوق فأخذت السيوف أرجل عك فنادى أبو مسروق العكي يا لعك بركا كبرك الجمل ونادى معاوية في احياء اليمن فقال عبئوا لي كل فارس مذكور فيكم أتقوى به لهذا الحي من همدان فخرجت خيل عظيمة فلما رآها علي عرف انها عيون الرجال فنادى يا لهمدان فاجابه سعيد بن قيس فقال علي ع احمل فحمل حتى خالط الخيل بالخيل واشتد القتال وحطمتهم همدان حتى ألحقوهم بمعاوية وجمع علي همدان فقال أنتم درعي ورمحي يا همدان ما نصرتم الا الله ولا أجبتم غيره فقال سعيد بن قيس أجبنا الله ونصرنا نبي الله ص في قبره وقاتلنا معك من ليس مثلك فارم بنا حيث أحببت وفي هذا اليوم قال علي ع:
 
ولو كنت بوابا على باب جنة * لقلت لهمدان ادخلي بسلام وكان بصفين كتيبتان إحداهما الرجراجة مع أمير المؤمنين ع وهم أربعة آلاف مجفف من همدان مع سعيد بن قيس الهمداني والثانية الخضرية وتسمى الرقطاء أيضا وهم أربعة آلاف مع معاوية ثيابهم خضر أو معلمون بالخضرة مع عبيد الله بن عمر بن الخطاب قال نصر في كتاب صفين كانت طلائع أهل الشام وأهل العراق يلتقون فيما بين الوقائع ويتناشدون الأشعار ويتحدثون على أمان فالتقوا يوما وتذاكروا رجراجة علي وخضرية معاوية فافتخر كل قوم بكتيبتهم فقال أهل الشام ان الخضرية مثل رجراجة وكان مع علي أربعة آلاف مجفف من همدان مع سعيد بن قيس رجراجة وكان عليهم البيض والسلاح والدروع وكان الخضرية مع عبيد الله بن عمر بن الخطاب أربعة آلاف عليهم الخضرة. وروى نصر في كتاب صفين بسنده انه خرج علي يوم صفين وبيده عنزة فمر على سعيد بن قيس الهمداني فقال له سعيد أما تخشى يا أمير المؤمنين ان يغتالك أحد وأنت قرب عدوك فقال له علي انه ليس من أحد الا عليه من الله حفظة يحفظونه من أن يتردى في قليب أو يخر عليه حائط أو تصيبه آفة فإذا جاء القدر خلوا بينه وبينه.
 
وفي مروج الذهب<ref>مروج الذهب: ج 2 ص 22.</ref> لما صرع عمار بن ياسر تقدم سعيد بن قيس الهمداني في همدان وحطمت همدان أهل الشام حتى قذفتهم إلى معاوية وقد كان معاوية صمد فيمن كان معه لسعيد بن قيس ومن معه من همدان اه‌ وروى نصر ان معاوية دعا أخاه عتبة وأمره ان يلقى الأشعث ويقول له في جملة كلام واما سعيد فقلد عليا دينه وروى نصر بن مزاحم في كتاب صفين بسنده انه لما قتل ذو الكلاع الحميري أرسل ابنه إلى الأشعث بن قيس ان يسلمه جثة أبيه فقال اني أخاف ان يتهمني أمير المؤمنين في امره كاد المريب فاطلبه من سعيد بن قيس فاستأذن معاوية ان يدخل إلى عسكر علي فقال له ان عليا قد منع ان يدخل منا أحد إلى معسكره يخاف ان يفسد عليه جنده فأرسل ابن ذي الكلاع إلى سعيد بن قيس الهمداني يستأذنه في ذلك فقال سعيد انا لا نمنعك من دخول العسكر ان أمير المؤمنين لا يبالي من دخل منكم إلى معسكره فادخل حتى اخذه في خبر ذكرنا تمامه في ترجمة خندق البكري.
 
وقال سعيد بن قيس الهمداني يرتجز صفين:
 
هذا علي وابن عم المصطفى * أول من أجابه فيما روى هو الامام لا يبالي من غوى وفي مناقب ابن شهرآشوب ان معاوية عبى أربعة صفوف فبرز سعيد بن قيس وعدي بن حاتم والأشتر والأشعث فقتلوا منهم ثلاثة آلاف ونيفا وانهزم الباقون.
 
أخباره يوم الحكمين روى نصر بن مزاحم في كتاب صفين بسنده انه لما تداعى الناس إلى الصلح بعد رفع المصاحف قال علي انما فعلت ما فعلته لما بدا فيكم الخور والفشل فجمع سعيد بن قيس قومه ثم جاء رجراجة من همدان كأنها ركن حصين يعني جبلا باليمن فقال سعيد ها أنا ذا وقومي لا نرادك ولا نرد عليك فمرنا بما شئت قال أما لو كان هذا قبل رفع المصاحف لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي قبل ذلك ولكن انصرفوا راشدين فلعمري ما كنت لأعرض قبيلة واحدة للناس.
 
وروى نصر بن مزاحم في كتاب صفين أيضا ان الأشعث بن قيس كان من أعظم الناس قولا في اطفاء الحرب والركون إلى الموادعة وأما الأشتر فلم يكن يرى الا الحرب لكنه سكت على مضض وأما سعيد بن قيس فكان تارة هكذا وتارة هكذا قال نصر ان أهل الشام لما أبطا عنهم علم أهل العراق هل أجابوا إلى الموادعة أم لا جزعوا فدعا معاوية عبد الله بن عمرو بن العاص فوقف بين الصفين ونادى أهل العراق انه قد كانت بيننا وبينكم أمور للدين أو للدنيا فان تكن للدين فقد والله أعذرنا وأعذرتم وأن تكون للدنيا فقد والله أسرفنا وأسرفتم وقد دعوناكم إلى أمر لو دعوتمونا إليه لأجبناكم فاغتنموا هذه الفرصة عسى أن يعيش فيها المحترق وينسى فيها القتيل فان بقاء المهلك بعد الهالك قليل فخرج سعيد بن قيس الهمداني فاتى عليا فأخبره بقول عبد الله بن عمرو فقال علي أجب الرجل فتقدم سعيد بن قيس فقال اما بعد يا أهل الشام انه قد كانت بيننا وبينكم أمور حامينا فيها على الدين والدنيا وسميتموها غدرا وسرفا وقد دعوتمونا اليوم إلى ما قاتلناكم عليه أمس ولم يكن ليرجع أهل العراق إلى عراقهم ولا أهل الشام إلى شامهم بأمر أجل من أن يحكم فيه بما أنزل الله سبحانه فالأمر في أيدينا دونكم والا فنحن نحن وأنتم أنتم اه‌ ومن هنا يظهر انه اغتر بدعائهم إلى حكم القرآن ولم يتفطن إلى أنها خدعة قال نصر بن مزاحم وكان سعيد من شهود كتاب الصلح يوم الحكمين قال ولما فعل الحكمان ما فعلا قام سعيد بن قيس الهمداني فقال والله لو اجتمعنا على الهدى ما زدتمانا على ما نحن الآن عليه وما ضلالكما بلازمنا وما رجعتما الا بما بدأتما وأنا اليوم لعلى ما كنا عليه أمس.
 
اخباره لما عزم أمير المؤمنين على العودة إلى صفين قال ابن الأثير انه لما كان من أمر الحكمين ما كان وعزم علي ع على العود إلى صفين بعث إلى ابن عباس فأرسل إليه من أهل البصرة ثلاثة آلاف ومائتين فقال لأهل الكوفة ليكتب لي رئيس كل قبيلة ما في عشيرته من المقاتلة فقام إليه سعيد بن قيس الهمداني فقال يا أمير المؤمنين سمعا وطاعة أنا أول الناس أجاب ما طلبت اه‌ قال ابن أبي الحديد في شرح النهج<ref>شرح النهج: ج 1 ص 146.</ref> ثم جمع أمير المؤمنين ع بعد غارة الغامدي الناس فخطبهم فاجابه بعضهم بما ساءه ثم تكلم الناس من كل ناحية ولغطوا فقام حجر بن عدي الكندي وسعيد بن قيس الهمداني فقالا لا يسوءك الله يا أمير المؤمنين مرنا بأمرك نتبعه فوالله ما نعظم جزعا على أموالنا ان نفدت ولا على عشائرنا ان قتلت في طاعتك فقال تجهزوا للمسير إلى عدونا فلما دخل منزله ودخل عليه وجوه أصحابه قال لهم أشيروا علي برجل صلب ناصح يحشر الناس من السواد فقال له سعيد بن قيس يا أمير المؤمنين أشير عليك بالناصح الإرب الشجاع الصلب معقل بن قيس التميمي قال نعم ثم دعاه فوجهه فسار فلم يقدم حتى أصيب أمير المؤمنين ع ولما كان يوم الحكمين قام سعيد بن قيس الهمداني فقال يخاطب الحكمين والله لو اجتمعتما على الهدى ما زدتمانا على ما نحن الآن عليه وما ضلالكما بلازمنا وما رجعتما الا بما بدأتما وانا اليوم لعلى ما كنا عليه أمس قال الطبري في تاريخه ولما عزم أمير المؤمنين ع على العودة إلى صفين وجمع رؤساء أهل الكوفة وخطبهم وطلب إليهم أن يكتب له كل رئيس ما في عشيرته من المقاتلة قام سعيد بن قيس الهمداني فقال يا أمير المؤمنين سمعا وطاعة وودا ونصيحة أنا أول الناس جاء بما سالت وبما طلبت.
 
اخباره في غارة الغامدي في شرح النهج<ref>شرح النهج: ج 1 ص 145 146.</ref> انه لما بعث معاوية سفيان بن عوف الغامدي فأغار على الأنبار وقتل أشرس بن حسان البكري عامل علي ع عليها وبلغه الخبر خطب الناس وندبهم إليهم فلم ينبس أحد منهم بكلمة فخرج يمشي راجلا حتى اتى النخيلة والناس يمشون خلفه حتى أحاط به قوم من أشرافهم وردوه فدعا سعيد بن قيس الهمداني فبعثه من النخيلة في ثمانية آلاف فخرج سعيد بن قيس على شاطئ الفرات في طلب الغامدي حتى إذا بلغ عانات سرح أمامه هانئ بن الخطاب الهمداني فاتبع آثارهم حتى دخل أداني ارض قنسرين وقد فاتوه فانصرف ولبث علي ع ترى فيه الكآبة والحزن حتى قدم عليه سعيد بن قيس.
 
اخباره مع الحسن ع لما جهز الحسن ع جيشا لمحاربة معاوية مع عبيد الله بن العباس من أهل البصائر من أهل الكوفة أوصاه بهم وقال له اني باعث معك اثني عشر ألفا من فرسان العرب وقوام المصر الرجل منهم يزيل الكتيبة إلى أن قال فإنهم ثقات أمير المؤمنين وشاور هذين يعني قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري وسعيد بن قيس الهمداني فان أصبت فقيس على الناس فان أصيب قيس فسعيد عليهم ولما نفر الناس بالحسن ع في ساباط المدائن دعا ربيعة وهمدان وفيهم سعيد بن قيس فأطافوا به يمنعونه ممن اراده.
 
التمييز عن جامع الرواة انه نقل رواية عبد الله بن سنان عن أبي حمزة عن سعيد بن قيس الهمداني في باب فضل اليقين من الكافي.<ref>[https://lib.eshia.ir/71735/1/0 امین، ملا محسن، اعیان الشیعة،]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =11. مستدرکات علم رجال (نمازی)
| توضیحات تصویر = مستدرکات علم رجال (کتاب)
| تصویر = 300px-NUR14996J1.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس بن معرة الأرحبي الهمداني:
 
من خيار أصحاب مولانا أمير المؤمنين عليه السلام. عدّه الفضل بن شاذان من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم. و عن بعض نسخه: سعد، بدون الياء.
 
و بالجملة سعيد هذا من الأجلّاء. كان يوم الجمل مع مالك الأشتر على ميمنة حزب اللّه، جند أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه.<ref>كمبا ج 8/ 429. أشعاره في ج 9/ 265، و جد ج 38/ 22، و ج 32/ 172 و 180.</ref>
 
أشعاره يوم صفّين.<ref>كمبا ج 8/ 512، و جد ج 32/ 577.</ref>
 
إمارته على الجند يوم صفّين.<ref> كمبا ج 8/ 477 و 511، و جد ج 32/ 408 و 573.</ref>
 
وصف قتاله يوم صفّين.<ref>كمبا ج 8/ 500، و جد ج 32/ 514.</ref>
 
إنفاذ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه، إيّاه مع بشر بن عمرو الأنصاري، ليدعو معاوية إلى الحقّ، فانصرفا بعد ما احتجّا عليه.<ref> كمبا ج 8/ 511 و 484، و جد ج 32/ 573 و 448، و كتاب الغدير ط 2 ج 10/ 307.</ref>
 
و كذا في يوم الخوارج.<ref>جد ج 38/ 183، و ج 33/ 383، و كمبا ج 8/ 610، و ج 9/ 304.</ref>
 
و من جملة قضاياه أنّ يوم صفّين برز عمرو بن الحصين السكسكي، فنادى:
 
أبا حسن هلمّ إلى المبارزة. فأومى عليّ صلوات اللّه عليه إلى سعيد بن قيس الهمداني، فبارزه، فضربه بالسّيف فقتله.<ref>كمبا ج 8/ 491، و جد ج 32/ 476.</ref>
 
و بعد كتابة صحيفة الصلح و التحكيم، جاءت إلى أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه همدان كأنّها ركن حصين فيهم سعيد بن قيس و ابنه عبد الرّحمن فقال سعيد:
 
ها أنا ذا و قومي لا نردّ أمرك، فقل ما شئت نعمله. فقال: أما لو كان هذا قبل‌ سطر الصحيفة، لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي، و لكن انصرفوا راشدين- الخ.<ref>كمبا ج 8/ 505، و جد ج 32/ 546.</ref>
 
قيامه مع حجر بن عدي و قولهما: لا يسوؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتّبعه. فو اللّه العظيم، ما يعظم جزعنا على أموالنا أن تفرّق و لا على عشائرنا أن نقتل في طاعتك. فقال لهم: تجهّزوا للمسير إلى عدوّنا- الخ.<ref> كمبا ج 8/ 700.</ref>
 
الكلمات في مدحه.<ref>ص 496، و جد ج 32/ 498.</ref>
 
حكم الإمام الحسن المجتبى صلوات اللّه عليه بتأميره على جنده بعد قيس بن سعد و أمره بمشاورة ابن عبّاس معهما و عدّه إيّاه من بقيّة ثقات أمير المؤمنين عليه السلام.<ref>كمبا ج 10/ 112، و جد ج 44/ 51.</ref>
 
جملة من رواياته في النصّ على الأئمّة الاثني عشر صلوات اللّه عليهم.<ref>جد ج 36/ 235، و كمبا ج 9/ 129.</ref> و جملة في مدائحه و كماله في السفينة لغة «سعد».
 
خطبته في مدح أمير المؤمنين عليه السلام و ذمّ معاوية.<ref>كتاب الغدير ط 2 ج 10/ 163.</ref> و ابنه عبد الرّحمن يأتي.<ref>[https://lib.eshia.ir/12156/4/74 نمازی، علی، مستدرکات علم رجال، ج4، ص74 و 75.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =12. قاموس الرجال (شوشتری)
| توضیحات تصویر = قاموس الرجال (کتاب)
| تصویر = 446100151.jpg
| متن کتاب = سعيد بن قيس الهمداني
 
قال:عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب عليّ-عليه السّلام-و نقل الكشّي عن الفضل عدّه في التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:69.</ref> .و مدحه-عليه السّلام-بقوله في همدان:
 
يقودهم حامي الحقيقة ماجد سعيد بن قيس و الكريم يحامي
 
و لمّا جهّز الحسن-عليه السّلام-جيشا إلى معاوية مع عبيد اللّه بن العبّاس، قال له:شاور هذين-يعني قيس بن سعد بن عبادة و سعيد بن قيس الهمداني-و إن اصبت فقيس على الناس، و إن اصيب قيس فسعيد عليهم<ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد:40/16.</ref>.
 
و استثناه معاوية في جملة العشرة من أمانه في شروط الصلح<ref>لم نعثر عليه.</ref>.و أمّره أمير المؤمنين-عليه السّلام-على ثمانية آلاف، لردّ غارة سفيان بن عوف الغامدي على الأنبار<ref>شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد:88/2.</ref>.و جعله-عليه السّلام-يوم صفّين على سبع همدان<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:205. </ref>.و له فيهم خطبة مشهورة، ذكرها نصر<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:236.</ref>.
 
و عن الشعبي إنّه لمّا سمعها، قال:لقد صدّق فعله قوله.
 
و جمع-عليه السّلام-يوما همدان، فقال:أنتم درعي و رمحي و مجني، ما نصرتم إلاّ اللّه و لا أجبتم غيره. فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك، و نصرنا رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت. و في ذلك اليوم قال-عليه السّلام-:
 
فلو كنت بوّابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:437.</ref>.
 
و نقل ابن الكلبي أنّ الحجّاج أرغم سعيدا هذا أن يزوّج ابنته رجلا لا شرف له من أود من مبغضيه-عليه السّلام-.و قال له:قد زوّجتك بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان، و رئيس اليمانيّة.
 
أقول:و خاطب عتبة بن أبي سفيان الأشعث بن قيس بعد رفع المصاحف و عدّ لكلّ واحد من أصحاب أمير المؤمنين-عليه السّلام-بزعمه عيبا. و ممّا عاب هذا بزعمه أنّه قال:و أمّا سعيد بن قيس فقلّد عليّا دينه<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:408.</ref>.
 
و في الاختصاص في خبر ابتلاء أمير المؤمنين-عليه السّلام-في سبعة مواطن في حياة النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-و في سبعة بعد وفاته، بعد ذكر خروج الخوارج«و اوجّه السفراء النّصحاء، و أطلب العتبى بجهدي بهذا مرّة و بهذا مرّة، و أشار إلى الأشتر و الأحنف أو سعيد بن قيس»الخبر<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص المفيد:180.</ref>.
 
و روى صفّين نصر بن مزاحم مسندا عن مالك بن قدامة الأرحبي، قال:
 
قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه بقناصرين، فقال:الحمد للّه الّذي هدانا لدينه و أورثنا كتابه و امتن علينا بنبيّه-صلّى اللّه عليه و آله-فجعله رحمة للعالمين و سيّدا للمرسلين و قائدا للمؤمنين و خاتم النبيّين و حجّة اللّه العظيم على الماضين و الغابرين، صلوات اللّه عليه و رحمته و بركاته. ثمّ كان ممّا قضى اللّه و قدّره -و الحمد للّه على ما أحببنا و كرهنا-أن ضمّنا و عدوّنا بقناصرين، فلا يجد بنا<ref>في المصدر«فلا يحمد بنا».</ref>اليوم الحياص، و ليس هذا بأوان انصراف و لات حين مناص. و قد اختصّنا اللّه منه بنعمه، فلا نستطيع أداء شكرها و لا نقدر قدرها؛ إنّ أصحاب محمّد و المصطفين الأخيار معنا و في حيّزنا فو اللّه الّذي هو بالعباد بصير! أن لو كان قائدنا حبشيّا مجدّعا إلاّ أنّ معنا من البدريّين سبعين رجلا، لكان ينبغي لنا أن تحسن بصائرنا و تطيب أنفسنا؛ فكيف! و إنّما رئيسنا ابن عمّ نبيّنا-صلّى اللّه عليه و آله-بدريّ صدق، و صلّى صغيرا و جاهد مع نبيّكم كبيرا. و معاوية طليق من وثاق الإسار و ابن طليق، إلاّ أنّه أغوى جفاة، فأوردهم النار و أورثهم العار، و إنّه محلّ بهم الذلّ و الصغار. ألا إنّكم ستلقون عدوّكم غدا، فعليكم بتقوى اللّه و الجدّ و الحزم و الصدق و الصبر، فانّ اللّه مع الصابرين. ألا إنّكم تفوزون بقتلهم و يشقون بقتلكم، و اللّه! لا يقتل رجل منكم رجلا منهم إلاّ أدخل اللّه القاتل جنّات عدن و أدخل المقتول نارا تلظّى، لا تفتّر عنهم و هم فيها مبلسون. عصمنا اللّه و إيّاكم بما عصم به أولياءه، و جعلنا و إيّاكم ممّن أطاعه و اتّقاه؛ و أستغفر اللّه لنا و لكم و للمؤمنين<ref>منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:236.</ref>.
 
ثمّ عدم عنوان الخلاصة له-بعد عدّ الكشّي له في التابعين الأجلاّء-غفلة، لكن في النسخة«سعد»لكنّه لم يعنون سعدا و لا سعيدا.<ref>[https://lib.eshia.ir/10508/5/114 شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج5، ص114-117.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =13. اصحاب امیر المؤمنین ع (امینی)
| توضیحات تصویر = اصحاب امیر المؤمنین علیه السلام و الرواة عنه (کتاب)
| تصویر = 300px-NUR00905J1.jpg
| متن کتاب =و يقال: سعيد. فارس شهد الجمل، و كان على حمير. و قيل: إنّ أمير المؤمنين (عليه السلام) أقامه بالكوفة. و يعتبر من كبار التابعين و رؤسائهم، و زهادهم. و حضر صفّين، و كان من المخلصين في ولاء عليّ (عليه السلام) و من الشجعان المعروفين، و كان سيد همدان و عظيمها و المطاع فيها، و له بصفّين مقامات مشهودة مشهورة، و له فيها أشعار، و بعد عليّ (عليه السلام)، التحق بالإمام الحسن (عليه السلام) و كان ملازما له. و هو غير سعيد بن قيس الهمداني الصائدي الكوفي الذي كان من أصحاب الإمام الصادق (عليه السلام)<ref>إتقان المقال/ 149. الأخبار الطوال/ 172، 175. أعيان الشيعة 7/ 226. أنساب الأشراف 2/ 235، 301 و فيه: سعيد بن قيس. تنقيح المقال 2/ 29 و فيه: سعيد. جامع الرواة 1/ 361. الجرح و التعديل 4/ 55. رجال الطوسي/ 44. شرح ابن أبي الحديد 2/ 221- 257. الغارات 2/ 464، 469، 472، 481، 637، 782، 783. قاموس الرجال 4/ 371. الكامل في التاريخ 3/ 285- 287، 320، 340. مجمع الرجال‌ 3/ 108. مروج الذهب 2/ 389. معجم الثقات/ 279. معجم رجال الحديث 8/ 88. المناقب 3/ 153. منتهى المقال/ 149. نقد الرجال/ 152. وقعة صفّين/ 195.</ref>.<ref>[https://lib.eshia.ir/86632/1/244 امینی، محمد هادی، اصحاب امیرالمؤمنین ع، ج1، ص244.]</ref>
}}
 
== منابع رجال و تراجم اهل سنت ==
{{متن رجال
| عنوان =1. التاريخ الكبير (بخاری)
| توضیحات تصویر = التاريخ الكبير (کتاب)
| تصویر = 990001.jpg
| متن کتاب =سَعِيد بْنُ قَيْسٍ الَهَمْدَانِيّ، سَمِعَ حَفْصَةَ<ref>زاد ابن حبان في التابعين من الثقات " زوجة رسول الله صلى الله عليه وآله " وقال ابن ابى حاتم " روى عن حفصة ومحمد بن الاشعث " وفيه شبه اشعار بأنها حفصة بنت سيرين والله
اعلم، وانظر الترجمة الاتية - ح</ref>، رَوَى عَنْهُ أَبُو إِسْحَاقَ.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40189/3/507 البخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ الکبیر، ج3، ص507.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =2. الجرح و التعدیل (ابن ابی‌حاتم رازی)
| توضیحات تصویر = الجرح و التعدیل (کتاب)
| تصویر = 990000.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهمداني روى عن حفصة ومحمد بن الأشعث روى عنه أبو إسحاق الهمداني وزيد بن أبي أنيسة<ref>فرق البخاري وابن حبان بين الراوى عن حفصة وعنه أبو اسحاق والراوي عن ابن الاشعث وعنه ابن ابى انيسة وذكر ابن حبان الاول في التابعين وقال " عن حفصة زوجة رسول الله صلى الله عليه وسلم " كذا وصنيع المؤلف كأنه يشعر بأنها حفصة بنت سيرين.</ref> سمعت أبي يقول ذلك.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40205/4/55 الرازی، ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج4، ص55 و 56.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =3. الثقات (ابن حبان)
| توضیحات تصویر = الثقات (کتاب)
| تصویر = 122121.jpg
| متن کتاب =سَعِيد بْن قَيْس الْهَمدَانِي يَرْوِي عَن حَفْصَة زَوْجَة رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَوَى عَنْهُ أَبُو إِسْحَاق السبيى.<ref>[http://lib.efatwa.ir/40200/4/288 البستی، ابن حبان، الثقات، ج4، ص288.]</ref>
}}
{{متن رجال
| عنوان =4. الثقات (ابن قطلوبقا)
| توضیحات تصویر = الثقات ممن لم يقع في الكتب الستة (کتاب)
| تصویر = الثقات_قطلوبقا.jpg
| متن کتاب =سعيد بن قيس الهَمْداني.
يروي عن حفصة زوج النبي صلى الله عليه وسلم. روى عنه أبو إسحاق السبيعي.
وروى عن محمد بن الأشعث.<ref>[http://lib.efatwa.ir/47103/5/13 الحنفی، ابن قطلوبقا، الثقات، ج5، ص13.]</ref>
}}
 
== مشایخ در روایت ==
* [[امام علی]]<ref>[https://hadith.islam-db.com/narrators/18121/%D8%B3%D8%B9%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3 موسوعة الحدیث]</ref>
== روایت‌کنندگان از او ==
* [[قاسم بن کثير]] مشهور به [[القاسم بن کثير الخارفی]]<ref>[https://hadith.islam-db.com/narrators/18121/%D8%B3%D8%B9%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D9%86-%D9%82%D9%8A%D8%B3 موسوعة الحدیث]</ref>
 
== پانویس ==
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:ابن قیس همدانی]]
[[رده:ابن قیس همدانی]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۳۹

منابع رجال و تراجم شیعه

1. الرجال (طوسی)
أسماء من روى عن أمير المؤمنين عليه السلام سعيد بن قيس الهمداني[۱]
2. مجمع الرجال (قهپایی)
سعيد بن قيس، تقدم فى التّابعين‌[۲][۳]
3. منهج المقال (استرآبادی)
سعيد بن قيس الهمدانيّ: ي‌[۴]. على* أصحّ النسختين، و الاخرى: سعد، و قد سبق‌[۵][۶]
4. جامع الرواة (اردبیلی)
سعيد بن قيس الهمدانى‌ [ى‌] و فى نسخة سعد و فى [كش‌] قال الفضل بن شاذان و من- التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم فعد جماعة منهم سعيد بن قيس «مح».[۷]
5. نقد الرجال (تفرشی)
سعيد بن قيس الهمداني:

الكوفي، من أصحاب علي عليه‌السلام، رجال الشيخ[۸].

قال الفضل بن شاذان: إنه من التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم، رجال الكشّي[۹].[۱۰]
6. تنقیح المقال (مامقانی)
سعيد بن قيس الهمداني[۱۱]

[الترجمة:] عدّه الشيخ رحمه اللّه في بعض نسخ رجاله[۱۲] من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام.

و في نسخة اخرى معتمدة أيضا:سعد بن قيس.

و الموجود في جملة من كتب الرجال[۱۳] الأوّل، و منها:عبارة الفضل بن شاذان التي قدّمنا نقلها تحت عنوان التابعين من الفائدة الثانية عشرة من المقدمة[۱۴] .و قد عدّه فيها من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم، مات-على ما ببالي-بعد عام الصلح بزمن يسير، و لم يشهد يوم الطفّ، و كان سيّد همدان و عظيمها و المطاع فيها، له مواقف مشهودة مشهورة بصفين، يعرفها الناظر في كتب المغازي و التاريخ، و قد مدحه أمير المؤمنين عليه السلام مرارا بما لا أذكر منه تفصيلا إلاّ قوله في مدح همدان عامة:

يقودهم حامي الحقيقة ماجد[۱۵] سعيد بن قيس و الكريم يحامي

و لمّا جهز الحسن عليه السلام[۱۶] جيشه لمحاربة معاوية بعث مع عبيد اللّه بن العباس اثني عشر ألفا من أهل البصائر من أهل الكوفة، و قال له: «أي ابن عمّ! إني باعث معك اثني عشر ألفا من فرسان العرب، و قوام المصر، الرجل منهم يزيل الكتيبة، فألن لهم جانبك، و ابسط لهم وجهك، و ادنهم من مجلسك؛ فإنّهم بقية ثقات أمير المؤمنين عليه السلام..»..إلى أن قال:

«و شاور هذين» -يعني قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني-«و إن اصبت فقيس على الناس، و إن أصيب قيس فسعيد عليهم».

انتهى ملخصا من الخرائج[۱۷] ،و شرح النهج[۱۸].

و لا يخفى أنّ تأميره على الجيش، و عدّه من بقايا ثقات أمير المؤمنين عليه السلام، من أعلى أفراد توثيقه.

و ممّا يدلّ على علوّ مرتبته و جلالته، ما روي[۱۹] من أنّه لما نفر الناس بالحسن عليه السلام في ساباط المدائن دعى ربيعة و همدان-و فيهم سعيد بن قيس-فأطافوا به يمنعونه من أراده..فإنّه ممّا يدلّ على شدة الاعتماد عليه، و معلومية خلوص ولائه..

و من تتبّع السيرة يجد أنّ أشدّ أنصاره الذين يثق بدينهم و بسالتهم هم العشرة الذين استثناهم معاوية من الأمان بالشيعة في شروط الصلح، و منهم سعيد هذا، و قيس بن سعد، و عمرو بن الحمق الخزاعي رضوان اللّه عليهم.

ثم لا يخفى عليك أنّ إطلاق سعيد بن قيس ينصرف إلى هذا الرجل، و هو المشهور في صحبة الأمير عليه السلام شهرة مالك الأشتر.

و بالجملة؛ فمقتضى ما ذكر وثاقة الرجل، و لا يضرّ عدم حضوره الطف[۲۰] لما مرّ التنبيه عليه في الفائدة السادسة و العشرين من مقدمة الكتاب[۲۱]، و لو تنزلنا عن توثيقه فلا أقلّ من كونه من الحسان.

و ممّا يدلّ أيضا على وثاقته و عدالته، أنّ أمير المؤمنين عليه السلام أمّره على ثمانية آلاف، و سيّره لردّ غارة سفيان بن عوف بن المغفل الغامدي على الأنبار.

و لمّا كان يوم صفين، و قسّم عليه السلام عسكره أسباعا، جعله على همدان، و له فيهم خطبة مشهورة ذكرها نصر في كتابه[۲۲] ،و نقل الشعبي أنّه لما سمعها، قال:لعمري لقد صدّق فعله قوله.

قال[۲۳] :و جمع علي عليه السلام همدان يوما، فقال: «يا معشر همدان! أنتم درعي و رمحي و مجني[۲۴] ،ما نصرتم إلاّ اللّه، و لا أجبتم غيره».

فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك[۲۵] ،و نصرنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت..

و في ذلك اليوم قال علي عليه السلام:

«فلو كنت بوابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام»[۲۶]

و بالجملة؛ فتأميره عليه السلام إيّاه أقوى دليل على عدالته، و عدم حضوره الطفّ غير قادح في ذلك، بعد إمكان ابتلائه بما يمنع من ذلك، كما أوضحنا ذلك في الفائدة السادسة و العشرين من المقدمة[۲۷] ،و لو أغمضنا عن ذلك كلّه، لقلنا لا شبهة في كونه من الشيعة الممدوحين، فيكون من الحسان، كما صنعه كذلك في الوجيزة[۲۸].

بقي من ترجمته أمران:

الأوّل:إنّه نقل ابن الكلبي النسابة أنّ الحجاج أرغم سعيدا هذا أن يزوّج بنته رجلا من أود-لا شرف له-من مبغضي علي عليه السلام و منتقصيه، و قال له:قد زوّجتك بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان، و رئيس اليمانية[۲۹].

و أقول:إنّ الحجّاج إنّما فعل ذلك لحبّه[۳۰] عليّا عليه السلام و آله، و اشتهاره بالولاء: وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ[۳۱].

[التمييز:] الثاني:إنّه نقل في جامع الرواة[۳۲] رواية عبد اللّه بن سنان، عن أبي حمزة، عنه، في باب:فضل اليقين، من الكافي[۳۳] [۳۴]. [۳۵]
7. طرائف المقال (بروجردی)
سعيد بن قيس الهمداني " ي " وعن نسخة سعد، وفي " كش " قال " فش ": ومن التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم، فعد جماعة منهم سعيد بن قيس، وفي " تعق " مدحه عندما مدح همدان بقوله عليه السلام: سعيد بن قيس والكريم سجام.[۳۶]
8. شعب المقال (نراقی)
سعيد بن قيس الهمداني، و قيل: سعد (بإسقاط الياء)، روى الكشّي عن الفضل بن شاذان (أنَّه من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم) [5]، و هو صاحب لواء همْدان بصفّين.[۳۷]
9. معجم رجال الحدیث (خویی)
سعيد [سعد بن قيس: الهمداني: من أصحاب علي(ع)، رجال الشيخ (18). و حكى الكشي في ترجمة صعصعة بن صوحان (19) عن الفضل بن شاذان، عده من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم، و ممن أفناهم الحرب، ثم كثروا بعد حتى قتلوا مع الحسين(ع)و بعده. روى عن أمير المؤمنين(ع)، و روى عنه أبو حمزة.[۳۸] [۳۹]
10. أعیان الشیعة (محسن امین)
سعيد بن قيس الهمداني الكوفي ذكره الشيخ في رجاله في أصحاب علي ع وفي منهج المقال انه سعيد على أصح النسختين والأخرى سعد وقد سبق قال وفي رجال الكشي قال الفضل بن شاذان ومن التابعين الكبار ورؤسائهم وزهادهم وعد جماعة منهم سعيد بن قيس اه‌ واحتمال انه المتقدم كما عن حاشية النقد للمؤلف بعيد في الغاية لأن ذلك من أصحاب الصادق وهذا من أصحاب علي عليهما السلام وحضر معه حرب صفين وكان من المخلصين في ولاء أمير المؤمنين ع ومن الشجعان المعروفين وكان سيد همدان وعظيمها والمطاع فيها وله بصفين مقامات مشهودة مشهورة قال نصر بن مزاحم في كتاب صفين حدثنا عمرو بن شمر عن جابر عن الشعبي عن مالك بن قدامة الأزدي قال قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه بقناصرين فقال الحمد لله الذي هدانا لدينه وأورثنا كتابه وامتن علينا بنبيه فجعله رحمة للعالمين وسيدا للمرسلين وقائدا للمؤمنين وخاتما للنبيين وحجة الله العظيم على الماضين والغابرين ثم كان مما قضى الله وقدره وله الحمد على ما أحببنا وكرهنا ان ضمنا وعدونا بقناصرين فلا يجمل بنا اليوم الحياص وليس هذا بأوان انصراف ولات حين مناص وقد خصنا الله بمنه برحمة لا نستطيع أداء شكرها ولا نقدر قدرها ان أصحاب محمد ص المصطفين الأخيار معنا وفي حيزنا فوالله الذي هو بالعباد بصير ان لو كان قائدنا حبشيا مجدعا الا أن معنا من البدريين سبعين رجلا لكان ينبغي لنا ان تحسن بصائرنا وتطيب أنفسنا فكيف وانما رئيسنا ابن عم نبينا بدري صدق وصلى صغيرا وجاهد مع نبيكم كبيرا ومعاوية طليق من وثاق الأسارى الا انه أخو جفاة فأوردهم النار وأورثهم العار والله محل بهم الذل والصغار الا أنكم ستلقون عدوكم غدا فعليكم بتقوى الله من الجد والحزم والصدق والصبر فان الله مع الصابرين الا انكم تفوزون بقتلهم ويشقون بقتلكم والله لا يقتل رجل منكم رجلا منهم الا أدخل الله القاتل جنات عدن وأدخل المقتول نارا تلظى لا تفتر عنهم وهم فيها مبلسون عصمنا الله وإياكم بما عصم به أولياءه وجعلنا وإياكم ممن أطاعه واتقاه واستغفر الله العظيم لي ولكم والمؤمنين ثم قال الشعبي لعمري لقد صدق فعله ما قال في خطبته وفي مجالس المؤمنين سعيد بن قيس الهمداني كان من رؤساء قبيلة همدان ومن فدائية ملك الرجال يعني أمير المؤمنين ع اه‌.

وكان سعيد بن قيس الهمداني فارسا شجاعا شاعرا من خلص أصحاب أمير المؤمنين ع شهد معه الجمل وصفين وأخباره الآتية دالة على علو مقامه وخلوص ولائه. أخباره يوم الجمل في مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي كان سعيد بن قيس في حرب الجمل في خيل الميسرة وأثر أثرا موجبا للسرور وقال ابن أبي الحديد في شرح النهج[۴۰] كان سعيد بن قيس الهمداني في عسكر علي ع يوم الجمل ومما رويناه من الشعر المقول في صدر الاسلام المتضمن كون علي ع وصي رسول الله ص قول سعيد بن قيس الهمداني يوم الجمل آية حرب أضرمت نيرانها * وكسرت يوم الوغى مرانها قل للوصي أقبلت قحطانها * فادع بها تكفيها همدانها وتتمة الأبيات:

هم بنوها وهم إخوانها وروى نصر بسنده عن الشعبي ان سعيد بن قيس دخل على علي بن أبي طالب ع فقال له علي وعليك السلام وان كنت من المتربصين فقال حاش الله يا أمير المؤمنين لست من أولئك قال فعل الله ذلك اه‌ أقول ينبغي أن يكون ذلك قبل حرب الجمل فإنه في حرب الجمل كان مع علي ع ولم يكن متربصا ولعل تربصه كان قبل حرب الجمل والله أعلم.

أخباره بصفين روى نصر بن مزاحم ان عليا ع لما عقد الألوية وأمر الأمراء وكتب الكتائب يوم صفين استعمل على همدان سعيد بن قيس وفي مناقب ابن شهرآشوب انه جعله فيها على الجناح وفي مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي انه جعله يوم صفين مع عبد الله بن بديل بن ورقاء الخزاعي على الخيل في الجناح وهو أهم مواقع العسكر وروى نصر في كتاب صفين ان عليا ع لما قدم النخيلة متوجها إلى حرب صفين امر الأسباع من أهل الكوفة فجعل من جملتهم سعيد بن قيس بن مرة الهمداني على همدان ومن معهم من حمير وروى نصر انه كان من الأشعث بن قيس شئ عند عزله عن الرياسة وذلك أن راية كندة وربيعة كانت للأشعث فدعا علي حسان بن مخدوج فجعل له تلك الرياسة فتكلم في ذلك ناس من أهل اليمن فغضبت زبيد وغضب رجال اليمنية فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني فقال ما رأيت قوما أبعد رأيا منك أرأيتم ان عصيتم على علي هل لكم إلى عدوه وسيلة وهل في معاوية عوض منه أو هل لكم بالشام من بدله بالعراق أو تجد ربيعة ناصرا من مضر القول ما قال والرأي ما صنع قال ابن الأثير وغيره لما ورد علي ع صفين ارسل بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري وسعيد بن قيس الهمداني وشبث بن ربعي التميمي إلى معاوية ليحتجوا عليه وينظروا ما يريد فتكلم بشير وذهب سعيد بن قيس يتكلم فبادره شبث بن ربعي فتكلم فقال معاوية أول ما عرفت به سفهك وخفة حلمك ان قطعت على هذا الحسيب الشريف سيد قومه منطقه وما أراد معاوية بهذا الكلام الانتصار لسعيد ولا بيان سمو مكانه بل هو في قلبه كاره له أشد الكراهة وانما أراد ايقاع الفتنة بين شبث وسعيد وتشويش الأمر والتشاغل عن جواب ما جاءوا لأجله فاتوا عليا فأخبروه بذلك فاخذ بأمر الرجل ذا الشرف فيخرج ومعه جماعة من أصحاب معاوية وكرهوا ان يلقوا جمع أهل العراق بجمع أهل الشام مخافة الاستئصال وعد فيمن كان يخرج سعيد بن قيس الهمداني. وفي مروج الذهب[۴۱] اخرج علي ع في اليوم السادس وهو يوم الاثنين سعيد بن قيس الهمداني وهو سيد همدان يومئذ فاخرج إليه معاوية ذا الكلاع وكانت بينهما إلى آخر النهار وأسفرت عن قتلى وانصرف الفريقان جميعا وفي مناقب ابن شهرآشوب إلى تمام الأربعين وقعة. وروى نصر في كتاب صفين ان عمرو بن حصين السكسكي برز في يوم صفين فنادى يا أبا حسن هلم إلى المبارزة وحمل على علي ليضربه فبادر إليه سعيد بن قيس ففلق صلبه فقال علي ع يومئذ:

دعوت فلباني من القوم عصبة * فوارس من همدان غير لئام فوارس من همدان ليسوا بعزل * غداة الوغى من شاكر وشبام وكل رديني وعضب تخاله * إذا اختلف الأقوام شعل ضرام لهمدان أخلاق ودين يزينهم * وبأس إذا لاقوا وجد خصام وذكر جامع الديوان انه ع قال يمدح قبيلة همدان ويخص بالذكر منهم سعيد بن قيس:

دعوت فلباني البيت:

ومن كل حي قد أتتني فوارس * ذوو نجدات في اللقاء كرام يقودهم حامي الحقيقة منهم * سعيد بن قيس والكريم يحامي وفي رواية بعد وبأس إذا لاقوا: وجد وصدق في الحروب ونجدة * وقول إذا قالوا بغير آثام متى تأتهم في دارهم تستضيفهم * تبت ناعما في خدمة وطعام جزى الله همدان الجنان فإنها * سمام العدى في كل يوم سمام فلو كنت بوابا على باب جنة * لقلت لهمدان أدخلوا بسلام وفي مناقب ابن شهرآشوب أن عليا ع جال في الميدان قائلا وذكر أبياتا فاستخلفه عمرو بن الحصين السكسكي أي جاء من خلفه على أن يطعنه فرآه سعيد بن قيس فطعنه وأنشد:

أقول له ورمحي في حشاه * وقد قرت بمصرعه العيون ألا يا عمرو عمر بني حصين * وكل فتى ستدركه المنون أتدرك أن تنال أبا حسين * بمعضلة وذا ما لا يكون قال وخرج معاوية يشير إلى همدان وهو يقول:

لا عيش الا فلق قحف الهام * من أرحب أو شاكر وشبام قوم هم أعداء أهل الشام * كم من كريم بطل همام وكم قتيل وجريح دامي * كذاك حرب السادة الكرام فبرز سعيد بن قيس يرتجز ويقول:

لا هم رب الحل والحرام * لا تجعل الملك لأهل الشام فحمل وهو مشرع رمحه فولى معاوية هاربا ودخل في غمار القوم وجعل سعيد يقول:

يا لهف نفسي فاتني معاوية * على طمر كالعقاب هاويه والراقصات لا يعود ثانيه * الا هوى معفرا في الهاوية وفي مجالس المؤمنين عن كتاب الفتوح لابن أعثم الكوفي ان عمرو بن حصين السكوني لما أراد أن يطعن عليا ع من خلفه فقتله سعيد بن قيس وأنشأ سعيد يقول:

الا أبلغ معاوية بن حرب * ورجم الغيب تكشفه الظنون بانا لا نزال لكم عدوا * طوال الدهر ما سمع الحنين ألم تر ان والدنا علي * أبو حسن ونحن له بنون وانا لا نريد سواه مولى * وذاك الرشد والحظ السمين فلما سمع ذلك معاوية جمع جمعا من قبائل يحصب وكندة ولخم وجذام مع ذي الكلاع الحميري وقال اخرج واقصد بحربك همدان خاصة ولما رآهم علي ع نادى يا همدان فأجابوه لبيك لبيك يا أمير المؤمنين فقال عليكم بهذه الخيل فان معاوية قد قصدكم بها خاصة دون غيركم فتوجه سعيد بن قيس في رجال همدان حتى هزمهم والحقهم بسرادق معاوية وبارز في هذه الحرب عدة مبارزات واستمرت الحرب بينهم إلى وقت صلاة العشاء ثم افترقوا فسر علي ع بذلك وأثنى على سعيد بن قيس وقبيلته همدان وقال يا آل همدان أنتم مجني ودرعي بكم استظهر وأنت يا سعيد بمنزلة عيني التي أبصر بها ويدي التي أبطش بها وفي كل وقت وفي كل عمل اعتمد على شجاعتك ورجولتك والله لو كان تقسيم الجنة بيدي لوضعت همدان في أحسن موضع منها فقال له سعيد بن قيس يا أمير المؤمنين انما نفعل هذا طلبا لرضا الله تعالى فمرنا بما تريد وابعث بنا إلى أي جانب أردت تجدنا مطيعين وقلوبنا وأرواحنا بيدك فاثنى عليهم علي ع خيرا.

وروى نصر في كتاب صفين ان معاوية لما تعاظمت عليه الأمور بصفين جمع خواص أصحابه فقال لهم انه قد غمني رجال من أصحاب علي وعد منهم خمسة فيهم سعيد بن قيس في همدان والأشتر والمرقال وعدي بن حاتم وقيس بن سعد في الأنصار وقد عبأت لكل رجل منهم رجل فانا أكفيكم غدا سعيد بن قيس وأنت يا عمرو للمرقال وقد جعلتها نوبا في خمسة أيام وأصبح معاوية في غده فلم يدع فارسا الا حشده ثم قصد لهمدان بنفسه في اعراض الخيل مليا ثم إن همدان تنادت بشعارها وأقحم سعيد بن قيس فرسه على معاوية فهمدان تذكر ان سعيدا كاد يقتنصه الا أنه فاته ركضا فقال سعيد في ذلك:

يا لهف نفسي فاتني معاوية * فوق طمر كالعقاب هاويه والراقصات لا يعود ثانية * الا على ذات خصيل طاويه ان يعد اليوم فكعبي عالية فانصرف معاوية ولم يصنع شيئا وغدا في اليوم الثاني عمرو بن العاص في حماة الخيل فطعن قال وان معاوية أظهر لعمرو شماتة وجعل يقرعه ويوبخه وقال لقد أنصفتكم إذ لقيت سعيد بن قيس في همدان وفررتم وانك لجبان يا عمرو فغضب عمرو وقال فهلا برزت إلى علي إذا دعاك ان كنت شجاعا كما تزعم قال وان القرشيين استحيوا مما صنعوا وشمت بهم اليمانية من أهل الشام فقال معاوية يا معشر قريش مم تستحيون انما لقيتم كباش العراق وما لك علي من حجة لقد عبأت نفسي لسيدهم وشجاعهم سعيد بن قيس ولكنه عاد منهزما فانقطعوا عن معاوية أياما فقال معاوية من أبيات:

لعمري لقد أنصفت والنصف عادتي * وعاين طعنا في العجاج المعاين أتدرون من لاقيتم فل جيشكم * لقيتم ليوثا أصحرتها العرائن فلما سمع قوم ما قاله معاوية اتوه فاعتذروا إليه واستقاموا على ما يحب.

وخرج بسر بن أرطاة فقال مرتجزا:

أكرم بجند طيب الأردان * جاءوا ليكونوا أولياء الرحمن اني أتاني خبر شجاني * ان عليا نال من عثمان فبرز إليه سعيد بن قيس قائلا: بؤسا لجند ضائع الايمان * أسلمهم بسر إلى الهوان إلى سيوف لبني همدان * فانصرف بسر من طعنته مجروحا وفي كتاب صفين[۴۲] انه لما كان يوم صفين اختلط الناس في سواد الليل وتبدلت الرايات بعضها ببعض ووجد أهل العراق لواءهم مركوزا وليس حوله الا ربيعة وعلي بينها وهو لا يعلم من هم ويظنهم غيرهم فلما صلى علي الفجر أبصر وجوها ليست بوجوه أصحابه بالأمس فقال من القوم قالوا ربيعة وقد بت فيهم تلك الليلة فقال فخر طويل لك يا ربيعة ثم قال لهاشم خذ اللواء فوالله ما رأيت مثل هذه الليلة ثم خرج نحو القلب حتى ركز اللواء به فإذا سعيد بن قيس على مركزه فلحقه رجل من ربيعة يقال له نضر فقال له ألست الزاهم لئن لم تنته ربيعة لتكونن ربيعة ربيعة ومضر مضر فما أغنت عنك مضر البارحة فنظر إليه علي نظر منكر وروى نصر انه لما اشتد القتال بصفين ارسل معاوية إلى عمرو بن العاص ان قدم عكا والأشعريين إلى همدان فقدمهم فنادى سعيد بن قيس يا لهمدان خدموا اي اضربوا موضع الخدمة وهي الخلخال يعني اضربوا السوق فأخذت السيوف أرجل عك فنادى أبو مسروق العكي يا لعك بركا كبرك الجمل ونادى معاوية في احياء اليمن فقال عبئوا لي كل فارس مذكور فيكم أتقوى به لهذا الحي من همدان فخرجت خيل عظيمة فلما رآها علي عرف انها عيون الرجال فنادى يا لهمدان فاجابه سعيد بن قيس فقال علي ع احمل فحمل حتى خالط الخيل بالخيل واشتد القتال وحطمتهم همدان حتى ألحقوهم بمعاوية وجمع علي همدان فقال أنتم درعي ورمحي يا همدان ما نصرتم الا الله ولا أجبتم غيره فقال سعيد بن قيس أجبنا الله ونصرنا نبي الله ص في قبره وقاتلنا معك من ليس مثلك فارم بنا حيث أحببت وفي هذا اليوم قال علي ع:

ولو كنت بوابا على باب جنة * لقلت لهمدان ادخلي بسلام وكان بصفين كتيبتان إحداهما الرجراجة مع أمير المؤمنين ع وهم أربعة آلاف مجفف من همدان مع سعيد بن قيس الهمداني والثانية الخضرية وتسمى الرقطاء أيضا وهم أربعة آلاف مع معاوية ثيابهم خضر أو معلمون بالخضرة مع عبيد الله بن عمر بن الخطاب قال نصر في كتاب صفين كانت طلائع أهل الشام وأهل العراق يلتقون فيما بين الوقائع ويتناشدون الأشعار ويتحدثون على أمان فالتقوا يوما وتذاكروا رجراجة علي وخضرية معاوية فافتخر كل قوم بكتيبتهم فقال أهل الشام ان الخضرية مثل رجراجة وكان مع علي أربعة آلاف مجفف من همدان مع سعيد بن قيس رجراجة وكان عليهم البيض والسلاح والدروع وكان الخضرية مع عبيد الله بن عمر بن الخطاب أربعة آلاف عليهم الخضرة. وروى نصر في كتاب صفين بسنده انه خرج علي يوم صفين وبيده عنزة فمر على سعيد بن قيس الهمداني فقال له سعيد أما تخشى يا أمير المؤمنين ان يغتالك أحد وأنت قرب عدوك فقال له علي انه ليس من أحد الا عليه من الله حفظة يحفظونه من أن يتردى في قليب أو يخر عليه حائط أو تصيبه آفة فإذا جاء القدر خلوا بينه وبينه.

وفي مروج الذهب[۴۳] لما صرع عمار بن ياسر تقدم سعيد بن قيس الهمداني في همدان وحطمت همدان أهل الشام حتى قذفتهم إلى معاوية وقد كان معاوية صمد فيمن كان معه لسعيد بن قيس ومن معه من همدان اه‌ وروى نصر ان معاوية دعا أخاه عتبة وأمره ان يلقى الأشعث ويقول له في جملة كلام واما سعيد فقلد عليا دينه وروى نصر بن مزاحم في كتاب صفين بسنده انه لما قتل ذو الكلاع الحميري أرسل ابنه إلى الأشعث بن قيس ان يسلمه جثة أبيه فقال اني أخاف ان يتهمني أمير المؤمنين في امره كاد المريب فاطلبه من سعيد بن قيس فاستأذن معاوية ان يدخل إلى عسكر علي فقال له ان عليا قد منع ان يدخل منا أحد إلى معسكره يخاف ان يفسد عليه جنده فأرسل ابن ذي الكلاع إلى سعيد بن قيس الهمداني يستأذنه في ذلك فقال سعيد انا لا نمنعك من دخول العسكر ان أمير المؤمنين لا يبالي من دخل منكم إلى معسكره فادخل حتى اخذه في خبر ذكرنا تمامه في ترجمة خندق البكري.

وقال سعيد بن قيس الهمداني يرتجز صفين:

هذا علي وابن عم المصطفى * أول من أجابه فيما روى هو الامام لا يبالي من غوى وفي مناقب ابن شهرآشوب ان معاوية عبى أربعة صفوف فبرز سعيد بن قيس وعدي بن حاتم والأشتر والأشعث فقتلوا منهم ثلاثة آلاف ونيفا وانهزم الباقون.

أخباره يوم الحكمين روى نصر بن مزاحم في كتاب صفين بسنده انه لما تداعى الناس إلى الصلح بعد رفع المصاحف قال علي انما فعلت ما فعلته لما بدا فيكم الخور والفشل فجمع سعيد بن قيس قومه ثم جاء رجراجة من همدان كأنها ركن حصين يعني جبلا باليمن فقال سعيد ها أنا ذا وقومي لا نرادك ولا نرد عليك فمرنا بما شئت قال أما لو كان هذا قبل رفع المصاحف لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي قبل ذلك ولكن انصرفوا راشدين فلعمري ما كنت لأعرض قبيلة واحدة للناس.

وروى نصر بن مزاحم في كتاب صفين أيضا ان الأشعث بن قيس كان من أعظم الناس قولا في اطفاء الحرب والركون إلى الموادعة وأما الأشتر فلم يكن يرى الا الحرب لكنه سكت على مضض وأما سعيد بن قيس فكان تارة هكذا وتارة هكذا قال نصر ان أهل الشام لما أبطا عنهم علم أهل العراق هل أجابوا إلى الموادعة أم لا جزعوا فدعا معاوية عبد الله بن عمرو بن العاص فوقف بين الصفين ونادى أهل العراق انه قد كانت بيننا وبينكم أمور للدين أو للدنيا فان تكن للدين فقد والله أعذرنا وأعذرتم وأن تكون للدنيا فقد والله أسرفنا وأسرفتم وقد دعوناكم إلى أمر لو دعوتمونا إليه لأجبناكم فاغتنموا هذه الفرصة عسى أن يعيش فيها المحترق وينسى فيها القتيل فان بقاء المهلك بعد الهالك قليل فخرج سعيد بن قيس الهمداني فاتى عليا فأخبره بقول عبد الله بن عمرو فقال علي أجب الرجل فتقدم سعيد بن قيس فقال اما بعد يا أهل الشام انه قد كانت بيننا وبينكم أمور حامينا فيها على الدين والدنيا وسميتموها غدرا وسرفا وقد دعوتمونا اليوم إلى ما قاتلناكم عليه أمس ولم يكن ليرجع أهل العراق إلى عراقهم ولا أهل الشام إلى شامهم بأمر أجل من أن يحكم فيه بما أنزل الله سبحانه فالأمر في أيدينا دونكم والا فنحن نحن وأنتم أنتم اه‌ ومن هنا يظهر انه اغتر بدعائهم إلى حكم القرآن ولم يتفطن إلى أنها خدعة قال نصر بن مزاحم وكان سعيد من شهود كتاب الصلح يوم الحكمين قال ولما فعل الحكمان ما فعلا قام سعيد بن قيس الهمداني فقال والله لو اجتمعنا على الهدى ما زدتمانا على ما نحن الآن عليه وما ضلالكما بلازمنا وما رجعتما الا بما بدأتما وأنا اليوم لعلى ما كنا عليه أمس.

اخباره لما عزم أمير المؤمنين على العودة إلى صفين قال ابن الأثير انه لما كان من أمر الحكمين ما كان وعزم علي ع على العود إلى صفين بعث إلى ابن عباس فأرسل إليه من أهل البصرة ثلاثة آلاف ومائتين فقال لأهل الكوفة ليكتب لي رئيس كل قبيلة ما في عشيرته من المقاتلة فقام إليه سعيد بن قيس الهمداني فقال يا أمير المؤمنين سمعا وطاعة أنا أول الناس أجاب ما طلبت اه‌ قال ابن أبي الحديد في شرح النهج[۴۴] ثم جمع أمير المؤمنين ع بعد غارة الغامدي الناس فخطبهم فاجابه بعضهم بما ساءه ثم تكلم الناس من كل ناحية ولغطوا فقام حجر بن عدي الكندي وسعيد بن قيس الهمداني فقالا لا يسوءك الله يا أمير المؤمنين مرنا بأمرك نتبعه فوالله ما نعظم جزعا على أموالنا ان نفدت ولا على عشائرنا ان قتلت في طاعتك فقال تجهزوا للمسير إلى عدونا فلما دخل منزله ودخل عليه وجوه أصحابه قال لهم أشيروا علي برجل صلب ناصح يحشر الناس من السواد فقال له سعيد بن قيس يا أمير المؤمنين أشير عليك بالناصح الإرب الشجاع الصلب معقل بن قيس التميمي قال نعم ثم دعاه فوجهه فسار فلم يقدم حتى أصيب أمير المؤمنين ع ولما كان يوم الحكمين قام سعيد بن قيس الهمداني فقال يخاطب الحكمين والله لو اجتمعتما على الهدى ما زدتمانا على ما نحن الآن عليه وما ضلالكما بلازمنا وما رجعتما الا بما بدأتما وانا اليوم لعلى ما كنا عليه أمس قال الطبري في تاريخه ولما عزم أمير المؤمنين ع على العودة إلى صفين وجمع رؤساء أهل الكوفة وخطبهم وطلب إليهم أن يكتب له كل رئيس ما في عشيرته من المقاتلة قام سعيد بن قيس الهمداني فقال يا أمير المؤمنين سمعا وطاعة وودا ونصيحة أنا أول الناس جاء بما سالت وبما طلبت.

اخباره في غارة الغامدي في شرح النهج[۴۵] انه لما بعث معاوية سفيان بن عوف الغامدي فأغار على الأنبار وقتل أشرس بن حسان البكري عامل علي ع عليها وبلغه الخبر خطب الناس وندبهم إليهم فلم ينبس أحد منهم بكلمة فخرج يمشي راجلا حتى اتى النخيلة والناس يمشون خلفه حتى أحاط به قوم من أشرافهم وردوه فدعا سعيد بن قيس الهمداني فبعثه من النخيلة في ثمانية آلاف فخرج سعيد بن قيس على شاطئ الفرات في طلب الغامدي حتى إذا بلغ عانات سرح أمامه هانئ بن الخطاب الهمداني فاتبع آثارهم حتى دخل أداني ارض قنسرين وقد فاتوه فانصرف ولبث علي ع ترى فيه الكآبة والحزن حتى قدم عليه سعيد بن قيس.

اخباره مع الحسن ع لما جهز الحسن ع جيشا لمحاربة معاوية مع عبيد الله بن العباس من أهل البصائر من أهل الكوفة أوصاه بهم وقال له اني باعث معك اثني عشر ألفا من فرسان العرب وقوام المصر الرجل منهم يزيل الكتيبة إلى أن قال فإنهم ثقات أمير المؤمنين وشاور هذين يعني قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري وسعيد بن قيس الهمداني فان أصبت فقيس على الناس فان أصيب قيس فسعيد عليهم ولما نفر الناس بالحسن ع في ساباط المدائن دعا ربيعة وهمدان وفيهم سعيد بن قيس فأطافوا به يمنعونه ممن اراده.

التمييز عن جامع الرواة انه نقل رواية عبد الله بن سنان عن أبي حمزة عن سعيد بن قيس الهمداني في باب فضل اليقين من الكافي.[۴۶]
11. مستدرکات علم رجال (نمازی)
سعيد بن قيس بن معرة الأرحبي الهمداني:

من خيار أصحاب مولانا أمير المؤمنين عليه السلام. عدّه الفضل بن شاذان من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم. و عن بعض نسخه: سعد، بدون الياء.

و بالجملة سعيد هذا من الأجلّاء. كان يوم الجمل مع مالك الأشتر على ميمنة حزب اللّه، جند أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه.[۴۷]

أشعاره يوم صفّين.[۴۸]

إمارته على الجند يوم صفّين.[۴۹]

وصف قتاله يوم صفّين.[۵۰]

إنفاذ أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه، إيّاه مع بشر بن عمرو الأنصاري، ليدعو معاوية إلى الحقّ، فانصرفا بعد ما احتجّا عليه.[۵۱]

و كذا في يوم الخوارج.[۵۲]

و من جملة قضاياه أنّ يوم صفّين برز عمرو بن الحصين السكسكي، فنادى:

أبا حسن هلمّ إلى المبارزة. فأومى عليّ صلوات اللّه عليه إلى سعيد بن قيس الهمداني، فبارزه، فضربه بالسّيف فقتله.[۵۳]

و بعد كتابة صحيفة الصلح و التحكيم، جاءت إلى أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه همدان كأنّها ركن حصين فيهم سعيد بن قيس و ابنه عبد الرّحمن فقال سعيد:

ها أنا ذا و قومي لا نردّ أمرك، فقل ما شئت نعمله. فقال: أما لو كان هذا قبل‌ سطر الصحيفة، لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي، و لكن انصرفوا راشدين- الخ.[۵۴]

قيامه مع حجر بن عدي و قولهما: لا يسوؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتّبعه. فو اللّه العظيم، ما يعظم جزعنا على أموالنا أن تفرّق و لا على عشائرنا أن نقتل في طاعتك. فقال لهم: تجهّزوا للمسير إلى عدوّنا- الخ.[۵۵]

الكلمات في مدحه.[۵۶]

حكم الإمام الحسن المجتبى صلوات اللّه عليه بتأميره على جنده بعد قيس بن سعد و أمره بمشاورة ابن عبّاس معهما و عدّه إيّاه من بقيّة ثقات أمير المؤمنين عليه السلام.[۵۷]

جملة من رواياته في النصّ على الأئمّة الاثني عشر صلوات اللّه عليهم.[۵۸] و جملة في مدائحه و كماله في السفينة لغة «سعد».

خطبته في مدح أمير المؤمنين عليه السلام و ذمّ معاوية.[۵۹] و ابنه عبد الرّحمن يأتي.[۶۰]
12. قاموس الرجال (شوشتری)
سعيد بن قيس الهمداني

قال:عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب عليّ-عليه السّلام-و نقل الكشّي عن الفضل عدّه في التابعين الكبار و رؤسائهم و زهّادهم[۶۱] .و مدحه-عليه السّلام-بقوله في همدان:

يقودهم حامي الحقيقة ماجد سعيد بن قيس و الكريم يحامي

و لمّا جهّز الحسن-عليه السّلام-جيشا إلى معاوية مع عبيد اللّه بن العبّاس، قال له:شاور هذين-يعني قيس بن سعد بن عبادة و سعيد بن قيس الهمداني-و إن اصبت فقيس على الناس، و إن اصيب قيس فسعيد عليهم[۶۲].

و استثناه معاوية في جملة العشرة من أمانه في شروط الصلح[۶۳].و أمّره أمير المؤمنين-عليه السّلام-على ثمانية آلاف، لردّ غارة سفيان بن عوف الغامدي على الأنبار[۶۴].و جعله-عليه السّلام-يوم صفّين على سبع همدان[۶۵].و له فيهم خطبة مشهورة، ذكرها نصر[۶۶].

و عن الشعبي إنّه لمّا سمعها، قال:لقد صدّق فعله قوله.

و جمع-عليه السّلام-يوما همدان، فقال:أنتم درعي و رمحي و مجني، ما نصرتم إلاّ اللّه و لا أجبتم غيره. فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك، و نصرنا رسول اللّه-صلّى اللّه عليه و آله-في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت. و في ذلك اليوم قال-عليه السّلام-:

فلو كنت بوّابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام[۶۷].

و نقل ابن الكلبي أنّ الحجّاج أرغم سعيدا هذا أن يزوّج ابنته رجلا لا شرف له من أود من مبغضيه-عليه السّلام-.و قال له:قد زوّجتك بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان، و رئيس اليمانيّة.

أقول:و خاطب عتبة بن أبي سفيان الأشعث بن قيس بعد رفع المصاحف و عدّ لكلّ واحد من أصحاب أمير المؤمنين-عليه السّلام-بزعمه عيبا. و ممّا عاب هذا بزعمه أنّه قال:و أمّا سعيد بن قيس فقلّد عليّا دينه[۶۸].

و في الاختصاص في خبر ابتلاء أمير المؤمنين-عليه السّلام-في سبعة مواطن في حياة النبيّ-صلّى اللّه عليه و آله-و في سبعة بعد وفاته، بعد ذكر خروج الخوارج«و اوجّه السفراء النّصحاء، و أطلب العتبى بجهدي بهذا مرّة و بهذا مرّة، و أشار إلى الأشتر و الأحنف أو سعيد بن قيس»الخبر[۶۹].

و روى صفّين نصر بن مزاحم مسندا عن مالك بن قدامة الأرحبي، قال:

قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه بقناصرين، فقال:الحمد للّه الّذي هدانا لدينه و أورثنا كتابه و امتن علينا بنبيّه-صلّى اللّه عليه و آله-فجعله رحمة للعالمين و سيّدا للمرسلين و قائدا للمؤمنين و خاتم النبيّين و حجّة اللّه العظيم على الماضين و الغابرين، صلوات اللّه عليه و رحمته و بركاته. ثمّ كان ممّا قضى اللّه و قدّره -و الحمد للّه على ما أحببنا و كرهنا-أن ضمّنا و عدوّنا بقناصرين، فلا يجد بنا[۷۰]اليوم الحياص، و ليس هذا بأوان انصراف و لات حين مناص. و قد اختصّنا اللّه منه بنعمه، فلا نستطيع أداء شكرها و لا نقدر قدرها؛ إنّ أصحاب محمّد و المصطفين الأخيار معنا و في حيّزنا فو اللّه الّذي هو بالعباد بصير! أن لو كان قائدنا حبشيّا مجدّعا إلاّ أنّ معنا من البدريّين سبعين رجلا، لكان ينبغي لنا أن تحسن بصائرنا و تطيب أنفسنا؛ فكيف! و إنّما رئيسنا ابن عمّ نبيّنا-صلّى اللّه عليه و آله-بدريّ صدق، و صلّى صغيرا و جاهد مع نبيّكم كبيرا. و معاوية طليق من وثاق الإسار و ابن طليق، إلاّ أنّه أغوى جفاة، فأوردهم النار و أورثهم العار، و إنّه محلّ بهم الذلّ و الصغار. ألا إنّكم ستلقون عدوّكم غدا، فعليكم بتقوى اللّه و الجدّ و الحزم و الصدق و الصبر، فانّ اللّه مع الصابرين. ألا إنّكم تفوزون بقتلهم و يشقون بقتلكم، و اللّه! لا يقتل رجل منكم رجلا منهم إلاّ أدخل اللّه القاتل جنّات عدن و أدخل المقتول نارا تلظّى، لا تفتّر عنهم و هم فيها مبلسون. عصمنا اللّه و إيّاكم بما عصم به أولياءه، و جعلنا و إيّاكم ممّن أطاعه و اتّقاه؛ و أستغفر اللّه لنا و لكم و للمؤمنين[۷۱].

ثمّ عدم عنوان الخلاصة له-بعد عدّ الكشّي له في التابعين الأجلاّء-غفلة، لكن في النسخة«سعد»لكنّه لم يعنون سعدا و لا سعيدا.[۷۲]
13. اصحاب امیر المؤمنین ع (امینی)
و يقال: سعيد. فارس شهد الجمل، و كان على حمير. و قيل: إنّ أمير المؤمنين (عليه السلام) أقامه بالكوفة. و يعتبر من كبار التابعين و رؤسائهم، و زهادهم. و حضر صفّين، و كان من المخلصين في ولاء عليّ (عليه السلام) و من الشجعان المعروفين، و كان سيد همدان و عظيمها و المطاع فيها، و له بصفّين مقامات مشهودة مشهورة، و له فيها أشعار، و بعد عليّ (عليه السلام)، التحق بالإمام الحسن (عليه السلام) و كان ملازما له. و هو غير سعيد بن قيس الهمداني الصائدي الكوفي الذي كان من أصحاب الإمام الصادق (عليه السلام)[۷۳].[۷۴]

منابع رجال و تراجم اهل سنت

1. التاريخ الكبير (بخاری)
سَعِيد بْنُ قَيْسٍ الَهَمْدَانِيّ، سَمِعَ حَفْصَةَ[۷۵]، رَوَى عَنْهُ أَبُو إِسْحَاقَ.[۷۶]
2. الجرح و التعدیل (ابن ابی‌حاتم رازی)
سعيد بن قيس الهمداني روى عن حفصة ومحمد بن الأشعث روى عنه أبو إسحاق الهمداني وزيد بن أبي أنيسة[۷۷] سمعت أبي يقول ذلك.[۷۸]
3. الثقات (ابن حبان)
سَعِيد بْن قَيْس الْهَمدَانِي يَرْوِي عَن حَفْصَة زَوْجَة رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَوَى عَنْهُ أَبُو إِسْحَاق السبيى.[۷۹]
4. الثقات (ابن قطلوبقا)
سعيد بن قيس الهَمْداني.

يروي عن حفصة زوج النبي صلى الله عليه وسلم. روى عنه أبو إسحاق السبيعي.

وروى عن محمد بن الأشعث.[۸۰]

مشایخ در روایت

روایت‌کنندگان از او

پانویس

  1. طوسی، محمد بن حسن، الرجال، ج1، ص67.
  2. فيهم انه من التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم- ع.
  3. قهپایی، عنایة الله، مجمع الرجال، ج3، ص119.
  4. طوسی، محمد بن حسن، الرجال: 67/ 18. في الحجريّة: الهلالي، الهمداني(خ ل).
  5. لم يذكر الميرزا سعد فيما سبق. و لكن في طبعة النجف من رجال الشيخ و مجمع الرجال 3: 108 نقلا عنه ذكر سعد و لم يذكر سعيد من أصحاب الامام علي عليه السّلام. و العلّامة المامقاني في تنقيحه ذكر الاثنين في سعد و في سعيد[تنقيح المقال 2: 20/ 4712 و 2: 4860].
  6. استرآبادی، محمد بن علی، منهج المقال، ج5، ص401.
  7. اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة، ج1، ص361.
  8. طوسی، محمد بن حسن، الرجال: ٦٧ / ١٨، ولم يرد فيه: الكوفي.
  9. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال: ٦٩ / ١٢٤. وهذه الترجمة لم ترد في نسخة (م).
  10. تفرشی، سید مصطفی، نقد الرجال، ج2، ص326.
  11. مصادر الترجمة نقد الرجال:152 برقم 44[المحقّقة 326/2 برقم(2272)]، و إتقان المقال:67 (في قسم الثقات)، و ملخّص المقال في قسم الحسان، و جامع الرواة 361/1،و الوسيط المخطوط:99 من نسختنا، و رجال الشيخ الحر المخطوط:27،و منتهى المقال:147 الطبعة الحجرية[في الطبعة المحقّقة 342/3-343 برقم(1305)]، و وسائل الشيعة 207/20 برقم 533،كلّهم قالوا:سعيد بن قيس الهمداني. و لاحظ:الغدير 83/2،و مقاتل الطالبيين:62،و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 217/5،و 78/8،و صفين لنصر بن مزاحم:137-138،195،437، 445،و رجال الكشي:69،و الغارات للثقفي 481/2-482،و تاريخ الطبري 573/4،و 79/5،و 134،و الكامل لابن الأثير 285/3..و غيرها.
  12. طوسی، محمد بن حسن، الرجال:44 برقم 18،و فيه:سعد بن قيس الهمداني[و في طبعة جماعة المدرسين:67 برقم(603)، و فيه:سعيد، و جعل(سعد)نسخة في الهامش]، و قد سلف من الماتن قدّس سرّه، لكن في مجمع الرجال 119/3:سعيد بن قيس، و في صفحة:284 أيضا ذكره في التابعين بعنوان:سعيد بن قيس، و في صفحة:108:سعد ابن قيس الهمداني.
  13. لدينا نسخة مخطوطة من رجال الشيخ رحمه اللّه:25(تاريخ كتابتها سنة 983)، و فيها:سعد بن قيس الهمداني، و في صفحة:101 من المخطوط:سعيد بن قيس الهمداني الصائدي الكوفي، و في وقعة صفين لنصر بن مزاحم:195،قال:فجعل علي[عليه السلام]يأمر هذا الرجل معه آخر فيخرج معه جماعة..إلى أن قال: و كان علي[عليه السلام]يخرج الأشتر مرّة في خيله..إلى أن قال:و مرّة سعد ابن قيس الهمداني.
  14. انظر:الفوائد الرجالية المطبوعة في أول تنقيح المقال 196/1[الطبعة الحجرية]تحت عنوان:و منها:التابعون.. و لاحظ:رجال الكشي:69 برقم(124).
  15. خ. ل:أصيد. [منه(قدّس سرّه)]. و ما في المتن جاء في بحار الأنوار 577/32،و فيه:محامي، و في تعليقة الوحيد: 162،قال:مدحه عليه السلام عند ما مدح همدان بقوله عليه السلام..و فيه:منهم، بدلا من:ماجد.
  16. يظهر ذلك من رجال الكشي كما يأتي.
  17. لم أجد هذا الحديث في نسختنا من الخرائج.
  18. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 39/16-40،عن مقاتل الطالبيين:62،و أورده في بحار الأنوار 51/44. و لاحظ:عمدة الطالب:66-67،و الدرجات الرفيعة:147،و الغدير 83/2-84..و غيرها.
  19. كما في شرح النهج لابن أبي الحديد 41/16.
  20. أقول:لاحظ رجال الكشي:69 حديث 124 عن الفضل ما نصه: «فمن التابعين الكبار و رؤسائهم و زهادهم؛ جندب بن زهير قاتل الساحر..إلى أن قال:و الأشتر، و سعيد بن قيس..و أشباههم كثير أفناهم الحرب، ثم كثروا بعد حتى قتلوا مع الحسين عليه السلام»..يظهر منه أنّ سعيد بن قيس قتل قبل واقعة الطف، فتفطن.
  21. الفوائد الرجالية المطبوعة في أول تنقيح المقال 212/1(من الطبعة الحجرية)، و في تلك المقدمة بيان أنّ من لم يحضر فاجعة الطف لا يؤاخذ-إلاّ في موارد خاصة- لامور شرحها.
  22. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفين:236-237.
  23. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفين:437،و لاحظ:شرح النهج لابن أبي الحديد 78/8.
  24. لم يجيء في المصدر المطبوع:و مجني..و على كل يراد منه:الترس، كما في العين 155/6،و الصحاح 2201/6..و غيرهما.
  25. في الأصل الحجري لعلّه يقرأ:أحببنا اللّه و أحببناك..و ما أثبتناه من المصدر و من شرح النهج.
  26. ورد البيت في الديوان المنسوب لأمير المؤمنين عليه السلام:114 باختلاف يسير، و لاحظ:تبصير المشتبه 1462/4،و وقعة صفين:274،و 427،و شرح نهج البلاغة 217/5 ذيل قصيدة مفصّلة، و مثله في بحار الأنوار 476/32 و حكى عن الديوان في البحار-أيضا-498/32،فراجع. سعيد بن قيس من خلال اقواله و مواقفه أقول:من الراجح الإشارة إلى بعض كلماته و مواقفه ليتضح للباحث شخصية المترجم و تفانيه في سبيل عقيدته و إمام زمانه..فقد روي في المجاميع التأريخية إنّه قد مكث علي[عليه السلام]يومين لا يرسل إلى معاوية أحدا و لا يرسل إليه معاوية. ثم إنّ عليا[عليه السلام]دعا بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني، و شبث بن ربعي التميمي، فقال: «ائتوا هذا الرجل فادعوه إلى اللّه و إلى الطاعة و الجماعة». لاحظ:تاريخ الطبري 573/4،و تاريخ الكامل لابن الأثير 285/3،و صفين لنصر ابن مزاحم:187،و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 14/4..و غيرها. قال الطبري في تاريخه 574/4:..فكان علي[عليه السلام]يخرج مرّة الأشتر، و مرّة حجر بن عدي الكندي..إلى أن قال:و مرّة سعيد بن قيس إلى حرب معاوية. و قال:لمّا خطبهم أمير المؤمنين عليه أفضل الصلاة و السلام في النخيلة لحرب معاوية، فقام سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! سمعا و طاعة، و ودّا و نصيحة، أنا أوّل الناس جاء بما سألت، و بما طلبت..كما في تاريخ الطبري 79/5. و قال في صفين:134..و غيره:لمّا أرسل معاوية سفيان بن عوف في ستة آلاف رجل و أمره أن يأتي هيت فيقطعها، قال:و بلغ الخبر عليا[عليه السلام]فخرج حتى أتى النخيلة، فقال له الناس:نحن نكفيك، قال: «ما تكفونني و لا أنفسكم..» ،و سرّح سعيد بن قيس في أثر القوم، فخرج في طلبهم حتى جاز هيت فلم يلحقهم فرجع.. و لمّا أمّر علي عليه السلام الأمراء على الجيش أمّر الأسباع من أهل الكوفة..إلى أن قال:و سعيد بن قيس بن مرة الهمداني على همدان و من معهم من حمير. لاحظ:تاريخ الطبري 134/5. و في صفين لنصر بن مزاحم:137-138-أيضا-قال:لما عزل أمير المؤمنين عليه السلام الأشعث بن قيس عن الرياسة-و ذلك أنّ رئاسة كندة و ربيعة كانت للأشعث-فدعا علي[عليه السلام]حسّان بن مخدوج فجعل له تلك الرياسة، فتكلّم في ذلك أناس من أهل اليمن-منهم الأشتر، و عديّ الطائي، و زحر بن قيس، و هاني ابن عروة-فقاموا إلى علي[عليه السلام]، فقالوا:يا أمير المؤمنين! إنّ رئاسة الأشعث لا تصلح إلاّ لمثله، و ما حسان بن مخدوج مثل الأشعث.. !فغضب ربيعة..إلى أن قال:فقال النجاشي في ذلك: رضينا بما يرضى عليّ لنا به و إن كان فيما يأت جدع المناخر وصيّ رسول اللّه من دون أهله و وارثه بعد العموم الأكابر ..إلى أن قال:و غضب رجال اليمنيّة، فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني، فقال: ما رأيت قوما أبعد رأيا منكم، أ رأيتم إن عصيتم على علي[عليه السلام]هل لكم إلى عدوّه وسيلة؟ و هل في معاوية عوض منه؟ أو هل لكم بالشام من بدله بالعراق؟ أو تجد ربيعة ناصرا من مضر؟ القول ما قال، و الرأي ما صنع. و جاء في صفين لنصر بن مزاحم:236-237،بسنده:..قال:قام سعيد بن قيس يخطب أصحابه ب‌:قناصرين، فقال:الحمد للّه الذي هدانا لدينه، و أورثنا كتابه، و امتن علينا بنبيه صلّى اللّه عليه[و آله]، فجعله رحمة للعالمين، و سيدا للمسلمين [خ. ل:المرسلين]، و قائدا للمؤمنين، و خاتم النبيين، و حجة اللّه العظيم على الماضين و الغابرين، و صلوات اللّه عليه و رحمة اللّه و بركاته، ثم كان ممّا قضى اللّه و قدّره-و الحمد للّه على ما أحببنا و كرهنا-أن ضمّنا و عدوّنا بقناصرين، فلا يحمد [خ. ل:فلا يجمل]بنا اليوم الحياص[الحياص:العدول و الهرب]، و ليس هذا بأوان انصراف، و لات حين مناص، و قد اختصّنا اللّه منه[خ. ل:بمنّه]بنعمة فلا نستطيع أداء شكرها، و لا نقدر قدرها، أنّ أصحاب محمّد[صلّى اللّه عليه و آله و سلّم]المصطفين الأخيار معنا، و في حيّزنا، فو اللّه-الذي هو بالعباد بصير-أن لو كان قائدنا جشيّا مجدّعا إلاّ أنّ معنا من البدريين سبعين رجلا، لكان ينبغي لنا أن تحسن بصائرنا، و تطيب أنفسنا، فكيف و إنّما رئيسنا ابن عمّ نبيّنا، بدري صدق، صلّى صغيرا، و جاهد مع نبيكم[صلّى اللّه عليه و آله و سلّم]كبيرا[خ. ل:كثيرا]، و معاوية طليق من وثاق الاسار، و ابن طليق إلاّ أنّه أغوى جفاة فأوردهم النار، و أورثهم العار، و اللّه محلّ بهم الذلّ و الصغار، ألا إنّكم ستلقون عدوكم غدا، فعليكم بتقوى اللّه و الجد و الحزم، و الصدق و الصبر، فإنّ اللّه مع الصابرين، ألاّ إنكم تفوزون بقتلهم، و يشقون بقتلكم، و اللّه لا يقتل رجل منكم رجلا منهم إلاّ أدخل اللّه القاتل جنات عدن، و أدخل المقتول نارا تلظى: لاٰ يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ [سورة الزخرف(43):75] عصمنا اللّه و إيّاكم بما عصم به أولياءه، و جعلنا و إيّاكم ممّن أطاعه و اتقاه، و أستغفر اللّه لنا و لكم و للمؤمنين..ثم نقل في صفين عن الشعبي أنّه قال:لعمري لقد صدّق بفعله و بما قاله في خطبته. أقول:لو لم يؤثر عن المترجم إلاّ موقفه هذا، و خطبته هذه، لكفى في عدّه ثقة جليلا، لما تضمنت خطبته من التعريف بالواقع، و تعريف إمامه تعريفا كاشفا عن قوة إيمانه، و صحيح اعتقاده. و جاءت خطبته في جمهرة خطب العرب:354 برقم 242. و قال الثقفي في الغارات 481/2-482:و في غارة سفيان بن عوف الغامدي لعنه اللّه على الأنبار..فقام حجر بن عدي الكندي و سعيد بن قيس الهمداني، فقالا: لا يسؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتبعه، فو اللّه ما نعظم جزعا على أموالنا إن نفدت، و لا عشائرنا إن قتلت في طاعتك، فقال لهم: «تجهّزوا للمسير إلى عدوّنا» ،فلمّا دخل منزله و دخل عليه وجوه أصحابه، قال لهم: «أشيروا عليّ برجل صليب ناصح يحشر الناس من السواد» ،فقال له سعيد بن قيس الهمداني:يا أمير المؤمنين! أشير عليك بالناصح الأريب الشجاع الصليب:معقل بن قيس التميمي، قال: «نعم»..ثم دعاه فوجّهه فسار، فلم يقدم حتى اصيب أمير المؤمنين عليه السلام. و جاء في وقعة صفين لنصر بن مزاحم:445-447:لمّا دعا معاوية النعمان بن بشير بن سعد الأنصاري، و مسلمة بن مخلّد الأنصاري-و لم يكن من الأنصار غيرهما- فعاب الأنصار، و قال:لقد غمّني ما لقيت من الأوس و الخزرج، صاروا واضعي سيوفهم على عواتقهم، يدعون إلى النزال، حتى و اللّه جبّنوا أصحابي الشجاع و الجبان..ثم هدد الأنصار و عابهم و انتقصهم، و انتهى الكلام إلى الأنصار، فجمع قيس بن سعد الأنصاري الأنصار، ثم قام خطيبا فيهم، فقال:إنّ معاوية قد قال ما بلغكم، و أجاب عنكم صاحباكم، فلعمري لئن غظتم معاوية اليوم لقد غظتموه بالأمس، و إن و ترتموه في الإسلام فقد و ترتموه في الشرك، و ما لكم إليه من ذنب أعظم من نصر هذا الدين الذي أنتم عليه، فجدوا اليوم..إلى أن قال:و أنتم مع هذا اللواء الذي كان يقاتل عن يمينه جبرئيل و عن يساره ميكائيل، و القوم مع لواء أبي جهل و الأحزاب. ممّا لقي معاوية و أصحابه من جيش أمير المؤمنين عليه السلام، ما ذكره نصر في صفينه:426-427-و قريب منه في شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد 69/8- 70-قالا:لمّا تعاظمت الامور على معاوية-قبل قتل عبيد اللّه بن عمر بن الخطاب-دعا عمرو بن العاص، و بسر بن أرطاة، و عبيد اللّه بن عمر بن الخطاب، و عبد الرحمن بن خالد بن الوليد، فقال لهم:إنّه قد غمّني رجال من أصحاب علي[عليه السلام]، منهم:سعيد بن قيس في همدان، و الأشتر في قومه..إلى أن قال: و قد عبّأت لكل رجل منهم رجلا منكم فاجعلوا ذلك إليّ، فقالوا:ذلك إليك، قال:فأنا أكفيكم سعيد بن قيس و قومه غدا..إلى أن قال:فأصبح معاوية في غده فلم يدع فارسا إلاّ حشّده، ثم قصد لهمدان بنفسه و تقدم الخيل..إلى أن قال:ثم إنّ همدان تنادت بشعارها، و أقحم سعيد بن قيس فرسه على معاوية، و اشتد القتال، و حجز بينهم الليل، فذكرت همدان أنّ معاوية فاتها ركضا. و قال سعيد بن قيس في ذلك: يا لهف نفسي فاتني معاوية فوق طمر كالعقاب هاوية و الراقصات لا يعود ثانية إلاّ على ذات خصيل طاوية إن يعدّ اليوم فكفّي عالية أما في قتال همدان و عكّ؛ قال نصر بن مزاحم في صفينه:434:فتقدّمت عك، و نادى سعيد بن قيس:يا لهمدان خدّموا، فأخذت السيوف أرجل عكّ، فنادى أبو مسروق العكي:يا لعكّ! بركا كبرك الكمل[الكمل؛ هو الجمل بلسان عك]. و في صفين-أيضا-:437-و عنه في شرح النهج 78/8-قال:و في يوم من أيام صفين فخرجت خيل عظيمة، فلمّا رآها علي[عليه السلام]عرف أنّها عيون الرجال، فنادى: «يا لهمدان!» ،فأجابه سعيد بن قيس، فقال له علي عليه السلام: «أحمل»، فحمل حتى خالط الخيل و اشتدّ القتال، و حطمتهم همدان حتى ألحقوهم بمعاوية، فقال: ما لقيت من همدان، و جزع جزعا شديدا، و أسرع في فرسان أهل الشام القتل، و جمع عليّ[عليه السلام]همدان، فقال: «يا معشر همدان!،أنتم درعي و رمحي.. يا همدان! ما نصرتم إلاّ اللّه، و لا أجببتم غيره». فقال سعيد بن قيس:أجبنا اللّه و أجبناك، و نصرنا نبي اللّه صلّى اللّه عليه[و آله و سلّم] في قبره، و قاتلنا معك من ليس مثلك، فارم بنا حيث أحببت، قال نصر:في هذا اليوم قال علي عليه السلام: «و لو كنت بوابا على باب جنّة لقلت لهمدان ادخلي بسلام» و ذكر في صفحة:506:و من الذين وقّعوا على كتاب الصلح من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام، و أحدهم:سعيد بن قيس الهمداني. و لاحظ صفحة:511 منه. و في صفحة:520 من صفين، قال بسنده:..لما تداعى الناس إلى الصلح بعدّ رفع المصاحف، قال-قال علي[عليه السلام]: «إنّما فعلت ما فعلت لما بدى فيكم الخور و الفشل» -هما الضعف-. فجمع سعيد بن قيس قومه، ثم جاء في رجراجة من همدان كأنّها ركن حصير- يعني جبلا باليمن-فيهم عبد الرحمن؛ غلام له ذؤابة، فقال سعيد:ها أنا ذا و قومي، لا نرادّك و لا نردّ عليك، فمرنا بما شئت. قال[عليه السلام]: «أمّا لو كان هذا قبل رفع المصاحف لأزلتهم عن عسكرهم أو تنفرد سالفتي قبل ذلك، و لكن انصرفوا راشدين، فلعمري ما كنت لأعرّض قبيلة واحدة للناس». سعيد بن قيس في ذمة التاريخ نذكر هنا لقطات من التاريخ تعرب عن شخصية المترجم و مواقفه المشرفة. قال الطبري في تاريخه 573/4،و ابن أبي الحديد في شرح النهج 14/4، و ابن الأثير في كامله 285/3،و نصر بن مزاحم في صفينه:187..و غيرهم-و اللفظ للطبري-:فمكث علي[عليه السلام]يومين لا يرسل إلى معاوية أحدا و لا يرسل إليه معاوية. ثم إنّ عليا[عليه السلام]دعا بشير بن عمرو بن محصن الأنصاري، و سعيد بن قيس الهمداني، و شبث بن ربعي التميمي، فقال: «ائتوا هذا الرجل فادعوه إلى اللّه و إلى الطاعة و الجماعة»..إلى أن قال في صفحة:574:فكان علي[عليه السلام]يخرج مرّة الأشتر، و مرّة حجر بن عديّ الكندي..إلى أن قال:و مرّة سعيد بن قيس[إلى حرب معاوية عليه الهاوية]. و ذكر الطبري في تاريخه 79/5:لمّا خطبهم أمير المؤمنين عليه السلام في النخلية لحرب معاوية، فقام سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! سمعا و طاعة، و ودّا و نصيحة، أنا أوّل الناس جاء بما سألت، و بما طلبت. و قال نصر بن مزاحم في صفينه:117:و أمّر الأسباع من أهل الكوفة..إلى أن قال:و سعيد بن قيس بن مرّة الهمداني على همدان و من معهم من حمير. و في صفحة:137-138 بعد نقل عزل أمير المؤمنين عليه السلام الأشعث بن قيس عن الرياسة و غضب قومه، و إنشاد النجاشي شعرا، قال:و غضب رجال اليمنية، فأتاهم سعيد بن قيس الهمداني، فقال:ما رأيت قوما أبعد رأيا منكم، أ رأيتم إن عصيتم على علي[عليه السلام]هل لكم إلى عدوّه وسيلة، و هل في معاوية عوض منه.. و في صفحة:205،قال:إنّ عليا[عليه السلام]و معاوية عقدا الألوية، و أمّرا الأمراء، و كتّبا الكتائب، و استعمل علي[عليه السلام]على الخيل عمّار بن ياسر..إلى أن قال:و على همدان سعيد بن قيس. و في الغارات 637/2-في ذكر غارة بسر بن أرطاة و خطبة أمير المؤمنين عليه السلام-قال:فقام إليه سعيد بن قيس الهمداني، فقال:يا أمير المؤمنين! و اللّه لو أمرتنا بالمسير إلى قسطنطينية و رومية مشاة حفاة على غير عطاء[كذا، و الظاهر: غطاء]و لا قوّة ما خالفتك أنا و لا رجل من قومي، قال: «فصدقتم، جزاكم اللّه خيرا». و قال ابن أبي الحديد في شرح النهج 88/2:و دعا سعيد بن قيس الهمداني، فبعثه من النخيلة في ثمانية آلاف، و ذلك أنّه أخبر أنّ القوم جاءوا في جمع كثيف، فخرج سعيد ابن قيس على شاطئ الفرات.. و في صفحة:90،قال:فقام حجر بن عدّي الكندي و سعيد بن قيس الهمداني، فقالا:لا يسؤك اللّه يا أمير المؤمنين! مرنا بأمرك نتبعه، فو اللّه ما نعظم جزعا على أموالنا إن نفدت. و في الشرح المزبور 26/4-27،قال:و كان ترتيب عسكر علي عليه السلام- بموجب ما رواه لنا عمرو بن شمر، عن جابر، عن محمّد بن علي، و زيد بن حسن، و محمّد بن عبد المطلب-:أنّه جعل على الخيل عمار بن ياسر..إلى أن قال:و على همدان سعيد بن قيس. و في 199/5،بسنده:..عن أبي إسحاق، قال:خرج علي عليه السلام يوما من أيام صفين و في يده عنزة، فمرّ على سعيد بن قيس الهمداني، فقال له سعيد:أما تخشى-يا أمير المؤمنين!-أن يغتالك أحد و أنت قرب عدوك؟!.. و في صفحة:216،قال:فلمّا قتل حريث، برز عمرو بن الحصين السكسكي، فنادى:يا أبا حسن! هلم إلى المبارزة، فأومئ عليه السلام إلى سعيد بن قيس الهمداني فبارزه، فضربه بالسيف فقتله. و في صفحة:217:و من الشعر الذي لا يشكّ أنّ قائله علي عليه السلام؛ لكثرة الرواة له: دعوت فلباني من القوم عصبة فوارس من همدان غير لئام فوارس من همدان ليسوا بعزّل غداة الوغى من شاكر و شبام بكل رديني و غصب تخاله إذا اختلف الأقوام شعل ضرام لهمدان أخلاق كرام تزينهم و بأس إذا لا قوا و حدّ خصام و جدّ و صدق في الحروب و نجدة و قول إذا قالوا بغير أثام متى تأتهم في دارهم تستضيفهم تبت ناعما في خدمة و طعام جزى اللّه همدان الجنان فإنها سمام العدّا في كلّ يوم زحام فلو كنت بوابا على باب جنة لقلت لهمدان ادخلوا بسلام و في صفحة:75 في وقعة صفين، قال:فقالت عكّ:نحن لهمدان؛ ثم تقدّمت عكّ و نادى سعيد بن قيس:يا همدان! إن تقدموا!..فشدت همدان على عكّ رجّالة، فأخذت السيوف أرجل عكّ فنادى ابن مسروق: يا لعكّ بركا كبرك الكمل ......... و في صفحة:74،قال:فقال معاوية:يا معشر قريش! و اللّه لقد قربكم لقاء القوم إلى الفتح، و لكن لا مردّ لأمر اللّه، و ممّ تستحيون! إنّما لقيتم كباش العراق، فقتلتم منهم و قتلوا منكم، و ما لكم علي من حجة، لقد عبأت نفسي لسيدهم و شجاعهم سعيد بن قيس.. و قال في صفحة:77-79:..و أصبح معاوية يدور في أحياء اليمن، و قال:عبّوا إليّ كل فارس مذكور فيكم، أتقوّى به على هذا الحي من همدان.. فخرجت خيل عظيمة، فلمّا رآها علي عليه السلام و عرف أنّها عيون الرجال فنادى: «يا لهمدان!»فأجابه سعيد بن قيس، فقال علي عليه السلام: «احمل»، فحمل حتى خالط الخيل بالخيل و اشتدّ القتال و حطّمتهم همدان حتى ألحقتهم بمعاوية، فقال معاوية:ما لقيت من همدان.. !و جزع جزعا شديدا، و أسرع القتل في فرسان الشام.. و قال-أيضا-:لمّا ردّت خيول معاوية أسف، فجرّد سيفه و حمل في كماة أصحابه، فحملت عليه فوارس همدان، ففاز منها ركضا، و انكسرت كماته، و رجعت همدان إلى مراكزها، فقال حجر بن قحطان الهمداني يخاطب سعيد بن قيس: ألا يا بن قيس قرّت العين إذ رأت فوارس همدان بن زيد بن مالك على عارفات للّقاء عوابس طوال الهوادي مشرفات الحوارك ..إلى أن قال: فقل لأمير المؤمنين:أن ادعنا متى شئت إنّا عرضة للمهالك إلى آخر الأبيات. و قال في شرح النهج 232/13:و قال سعيد بن قيس الهمداني يرتجز بصفين: هذا علي و ابن عمّ المصطفى أوّل من أجابه فيما روى هو الإمام لا يبالي من غوى و في شرح النهج أيضا 38/16،قال:فاجتمعت العساكر إلى معاوية، فسار بها قاصدا إلى العراق، و بلغ الحسن[عليه السلام]خبره و مسيره نحوه..إلى أن قال:و بعث حجر بن عدّي، فأمر العمال و الناس بالتهيّؤ للمسير، و نادى المنادي:الصلاة جامعة.. فأقبل الناس يثوبون و يجتمعون، و قال الحسن:إذا رضيت جماعة الناس فأعلمني، و جاءه سعيد بن قيس الهمداني، فقال له:اخرج..فخرج الحسن عليه السلام، و صعد المنبر..إلى أن قال في صفحة:39:و قام قيس بن سعد بن عبادة الأنصاري و معقل بن قيس الرياحي و زياد بن صعصعة التيمي، فأنّبوا الناس..إلى أن قال-في صفحة:40-:ثم دعا عبيد اللّه بن العباس بن عبد المطلب، فقال له:..و ليكن خبرك عندي كلّ يوم، و شاور هذين-يعني قيس بن سعد، و سعيد بن قيس-..إلى أن قال: و إن اصبت فقيس بن سعد على الناس، و إن اصيب قيس بن سعد فسعيد بن قيس على الناس.
  27. و قد مرّ محلها آنفا.
  28. مجلسی، محمد باقر، الوجيزة فی علم الرجال:153[رجال المجلسي:219 برقم(819)].
  29. ذكر هذه الحادثة ابن أبي الحديد في شرح النهج 61/4،فقال:روى ابن الكلبي، عن أبيه، عن عبد الرحمن بن السائب، قال:قال الحجاج يوما لعبد اللّه بن هانئ و هو رجل من بني أود، حي من قحطان، و كان شريفا في قومه، قد شهد مع الحجاج مشاهده كلّها، و كان من أنصاره و شيعته:و اللّه ما كافأتك بعد! ثم أرسل إلى أسماء بن خارجة سيّد بني فزارة:أن زوّج عبد اللّه بن هانئ بابنتك، فقال:لا و اللّه و لا كرامة! فدعا بالسياط، فلمّا رأى الشرّ، قال:نعم أزوّجه، ثم بعث إلى سعيد بن قيس الهمداني رئيس اليمانية:زوّج ابنتك من عبد اللّه بن أود، فقال:و من أود؟!ألا و اللّه لا أزوّجه و لا كرامة! فقال:عليّ بالسيف، فقال:دعني حتى أشاور أهلي، فشاورهم، فقالوا: زوّجه و لا تعرّض نفسك لهذا الفاسق، فزوّجه، فقال الحجاج لعبد اللّه:قد زوّجتك بنت سيّد فزارة و بنت سيّد همدان، و عظيم كهلان و ما أود هناك! فقال:لا تقل أصلح اللّه الأمير ذاك! فإنّ لنا مناقب ليست لأحد من العرب، قال:و ما هي؟ قال:ما سبّ أمير المؤمنين عبد الملك في ناد لنا قطّ، قال:منقبة و اللّه! قال:و شهد منّا صفين مع أمير المؤمنين معاوية سبعون رجلا، ما شهد منّا مع أبي تراب إلاّ رجل واحد، و كان و اللّه ما علمته امرأ سوء، قال:منقبة و اللّه! قال:و منا نسوة نذرن:إن قتل الحسين بن علي أن تنحر كل واحدة عشر قلائص، ففعلن، قال:منقبة و اللّه! قال:و ما منّا رجل عرض عليه شتم أبي تراب و لعنه إلاّ فعل، و زاد ابنيه حسنا و حسينا و امهما فاطمة، قال:منقبة و اللّه! قال:و ما أحد من العرب له من الصباحة و الملاحة ما لنا، فضحك الحجاج، و قال:أما هذه يا أبا هانئ فدعها. و كان عبد اللّه دميما شديد الأدمة مجدورا، في رأسه عجر، مائل الشدق، أحول، قبيح الوجه، شديد الحول. أقول:تعرّف لنا هذه القضية كفر الحجاج و صاحبه و زندقتهما و إلحادهما و مدى بغضهما لرسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و أهل بيته، و أنهما ما أسلما و لكنهما استسلما، فعليهما لعنة اللّه و الملائكة و النبيين و الشهداء و الصالحين إلى يوم لقاء اللّه، و يستفاد من هذه الحادثة مدى وطئة الحجاج و ظلمه و قسوته و استيلائه على رقاب المسلمين و أعراضهم، و يعدّ سب و لعن من بمنزلة نفس الرسول، و سبّ و لعن ابنته الطاهرة، و شبليه سيّدا شباب أهل الجنة فضيلة، و يحلف على ذلك، فانظر و تأمّل فيمن تولّى رقاب المسلمين، و مدى كفره و إلحاده، و إنّما نقلنا الحديث بطوله ليقف المراجع على موقف سعيد بن قيس، و لماذا زوّج ابنته من هذا الخبيث و يعذره في ذلك.
  30. أي حب سعيد عليا عليه السلام. [منه(قدّس سرّه)].
  31. سورة الشعراء(26):227.
  32. اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواة 361/1.
  33. اصول الكافي 58/2 حديث 8،بسنده:..عن عبد اللّه بن سنان، عن أبي حمزة، عن سعيد بن قيس الهمداني، قال:نظرت يوما في الحرب إلى رجل..
  34. حصيلة البحث إنّ من ألمّ بترجمة الرجل و مواقفه في ركاب أمير المؤمنين أرواحنا فداه، و نصيحته لإمام المسلمين، و بذل مهجته و مهجة قومه في إماتة الباطل، و إحياء السنن، و قيادته الجيوش لإمامية أمير المؤمنين و الحسن عليهما السلام، و كذلك تأمير أمير المؤمنين عليه السلام له على فصيلة من الجيش، و كذا تأمير الإمام الحسن عليه السلام له، و أمره ابن عباس أن يشاور قيس بن سعد و سعيد بن قيس الكاشف عن كمال وثوق الإمام عليه السلام به، و جلالة محلّه عنده، و ثبوت ولائه الخالص له..إلى غير ذلك ممّا يقف عليه المراجع، علم أنّ وثاقته ممّا لا ينبغي الشك فيها، فهو عندي ثقة ثقة بالأمارات المذكورة، فتفطن. [9541] 275-سعيد بن كثير بن عفير ابن مسلم الأنصاري جاء في الخصال:643 حديث 23،بسنده:..قال:حدّثنا عن علي ابن الحسن الهسنجاني، قال:حدّثنا سعيد بن كثير بن عفير، قال:حدّثني ابن لهيعة..و عنه في بحار الأنوار 461/22 حديث 11،و 156/58 حديث 7 مثله. و هو يعدّ من أعلام العامة و رجالاتها، و ترجم في غالب مجاميعها الرجالية، لاحظ مثلا تهذيب الكمال 36/11 برقم 2344،و زاد على العنوان:أبو عثمان المصري، إلاّ أنّه جاء في الأمالي للشيخ المفيد رحمه اللّه:49 حديث 9 بعنوان:سعيد بن عفير، روى عنه أبو بكر أحمد ابن منصور الرمادي، روى هو عن ابن لهيعة..فراجع.. حصيلة البحث المعنون عامي جاء مصحّفا في مجاميعنا الحديثية، و لم يترجموه أعلامنا، و ترجم له جمع من أعلامهم و وثّقوه و ضعفه آخرون..و هو حجة لنا عليهم.
  35. مامقانی، شیخ عبد الله، تنقیح المقال، ج1، ص249.
  36. بروجردی، سید علی اصغر، طرائف المقال، ج2، ص87.
  37. نراقی، میرزا ابو القاسم، شعب المقال، ج1، ص267.
  38. الكافي: الجزء 2، كتاب الإيمان و الكفر 1، باب فضل اليقين 30، الحديث 8.
  39. خویی، ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، ج9، ص135.
  40. شرح النهج، ج1، ص48.
  41. مروج الذهب، ج2، ص20.
  42. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین: ص 171
  43. مروج الذهب: ج 2 ص 22.
  44. شرح النهج: ج 1 ص 146.
  45. شرح النهج: ج 1 ص 145 146.
  46. امین، ملا محسن، اعیان الشیعة،
  47. كمبا ج 8/ 429. أشعاره في ج 9/ 265، و جد ج 38/ 22، و ج 32/ 172 و 180.
  48. كمبا ج 8/ 512، و جد ج 32/ 577.
  49. كمبا ج 8/ 477 و 511، و جد ج 32/ 408 و 573.
  50. كمبا ج 8/ 500، و جد ج 32/ 514.
  51. كمبا ج 8/ 511 و 484، و جد ج 32/ 573 و 448، و كتاب الغدير ط 2 ج 10/ 307.
  52. جد ج 38/ 183، و ج 33/ 383، و كمبا ج 8/ 610، و ج 9/ 304.
  53. كمبا ج 8/ 491، و جد ج 32/ 476.
  54. كمبا ج 8/ 505، و جد ج 32/ 546.
  55. كمبا ج 8/ 700.
  56. ص 496، و جد ج 32/ 498.
  57. كمبا ج 10/ 112، و جد ج 44/ 51.
  58. جد ج 36/ 235، و كمبا ج 9/ 129.
  59. كتاب الغدير ط 2 ج 10/ 163.
  60. نمازی، علی، مستدرکات علم رجال، ج4، ص74 و 75.
  61. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال:69.
  62. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد:40/16.
  63. لم نعثر عليه.
  64. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد:88/2.
  65. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:205.
  66. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:236.
  67. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:437.
  68. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:408.
  69. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص المفيد:180.
  70. في المصدر«فلا يحمد بنا».
  71. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفّين:236.
  72. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، ج5، ص114-117.
  73. إتقان المقال/ 149. الأخبار الطوال/ 172، 175. أعيان الشيعة 7/ 226. أنساب الأشراف 2/ 235، 301 و فيه: سعيد بن قيس. تنقيح المقال 2/ 29 و فيه: سعيد. جامع الرواة 1/ 361. الجرح و التعديل 4/ 55. رجال الطوسي/ 44. شرح ابن أبي الحديد 2/ 221- 257. الغارات 2/ 464، 469، 472، 481، 637، 782، 783. قاموس الرجال 4/ 371. الكامل في التاريخ 3/ 285- 287، 320، 340. مجمع الرجال‌ 3/ 108. مروج الذهب 2/ 389. معجم الثقات/ 279. معجم رجال الحديث 8/ 88. المناقب 3/ 153. منتهى المقال/ 149. نقد الرجال/ 152. وقعة صفّين/ 195.
  74. امینی، محمد هادی، اصحاب امیرالمؤمنین ع، ج1، ص244.
  75. زاد ابن حبان في التابعين من الثقات " زوجة رسول الله صلى الله عليه وآله " وقال ابن ابى حاتم " روى عن حفصة ومحمد بن الاشعث " وفيه شبه اشعار بأنها حفصة بنت سيرين والله اعلم، وانظر الترجمة الاتية - ح
  76. البخاری، محمد بن اسماعیل، تاریخ الکبیر، ج3، ص507.
  77. فرق البخاري وابن حبان بين الراوى عن حفصة وعنه أبو اسحاق والراوي عن ابن الاشعث وعنه ابن ابى انيسة وذكر ابن حبان الاول في التابعين وقال " عن حفصة زوجة رسول الله صلى الله عليه وسلم " كذا وصنيع المؤلف كأنه يشعر بأنها حفصة بنت سيرين.
  78. الرازی، ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج4، ص55 و 56.
  79. البستی، ابن حبان، الثقات، ج4، ص288.
  80. الحنفی، ابن قطلوبقا، الثقات، ج5، ص13.
  81. موسوعة الحدیث
  82. موسوعة الحدیث