|
|
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{امامت}}
| | #تغییر_مسیر [[مأمون عباسی]] |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[مأمون در تراجم و رجال]] - [[مأمون در تاریخ اسلامی]] - [[مأمون در معارف و سیره رضوی]]</div>
| |
| <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| |
| | |
| ==[[خلافت]] مأمون==
| |
| [[مأمون عباسی]]، پس از کشتن برادرش [[امین]] در [[سال ۱۹۸ هجری]] قمری، به خلافت رسید و مقر [[حکومتی]] خویش را [[شهر]] [[مرو]] واقع در [[خراسان]] قرار داد. وی را از لحاظ [[شهامت]] و بزرگ منشی با توجه به [[علم]] و حکمتی که داشت [[ستاره درخشان]] [[بنی عباس]] میشناختند<ref>الآداب السلطانیه، ص۲۱۰ تا ص۲۱۲.</ref>. | |
| این [[پیروزی]] مأمون بر برادرش امین در [[حقیقت]] [[غلبه]] [[ایرانیان]] بر [[ضد]] [[اعراب]] بود.؛ چراکه پس از این پیروزی، [[فضل بن سهل سرخسی]] به [[وزارت]] مأمون [[انتخاب]] شد. با توجه به خدمات ارزندهای که [[مردم]] خراسان به مأمون کردند و موجبات رسیدن وی به خلافت را فراهم نمودند، مأمون در خراسان ماند و مرو را پایگاه خلافت خود کرد. حضور مأمون در خراسان و در میان ایرانیها از یکسو و تلاش خراسانیان در رساندن مأمون به [[قدرت]] از سوی دیگر، زنگ خطری بود برای اعراب که نکند روزی خلافت [[عرب]] به [[پادشاهی]] [[عجم]] منجر شود. مأمون حتی برای خود وزیری [[ایرانی]] برگزید. از این رو خراسانیها به خاطر این که [[مادر]] مأمون هم ایرانی بود، به وی علاقه داشتند.
| |
| | |
| مأمون پس از کشتن [[برادر]]، همه [[مشکلات]] خود را حل شده میدید و حتی میپنداشت که دیگر با مشکل خاصی مواجه نخواهد شد. [[غافل]] از این که با کشته شدن امین بر مشکلاتش افزوده شد.
| |
| | |
| [[سیاست]] مأمون این گونه بود که حکومتش را بر اساس [[شرع]] [[مقدس]] [[اسلام]] توصیف میکرد. او خود را خدمتگزار به اسلام میدانست و برای مردم نیز چنین وانمود میکرد که [[دوستدار]] چیزی است که آنان [[دوست]] دارند و متنفر از چیزی است که آنان از آن بیزارند و با دادن این [[شعارها]] [[شوری]] در [[دل]] مردم به ویژه اهالی خراسان ایجاد کرد. بهطوری که مردمی که در دوره پدرش از [[ظلم و ستم]] به ستوه آمده بودند، مأمون را [[منجی]] خود میدانستند و میپنداشتند [[تسلط]] اعراب بر [[ایران]] خاتمه یافته است<ref>تاریخ تمدن اسلامی، ج۲، بخش ۴، ص۴۳۸-۴۴۰.</ref>، و لیکن بر خلاف انتظارشان ادامه [[بیعدالتی]] و [[اندیشه]] متعصبانه [[عرب]] بر [[عجم]] ادامه یافت و همین موضوع سبب شد که [[مردم]] خیلی زود از مأمون روی گردان شدند و تنها راه [[نجات]] و ایجاد جامعهای متعالی همراه با [[عدالت اجتماعی]] را در سایه [[حکومت]] [[فرزندان]] مولا [[علی]]{{ع}} میدیدند و [[خراسان]] که اولین پایگاه [[حکومت عباسیان]] بود، خیلی زود به کانونی برای [[مخالفان]] [[سیاسی]] و مذهبی [[عباسیان]] بدل شد<ref>امپراطوریة العرب، ص۶۴۹.</ref>.
| |
| | |
| [[دلایل]] زیر از عوامل اصلی رویگردانی خراسانیها از مأمون بود:
| |
| #فراموش کردن وعدههایی که مأمون داده بود.
| |
| #جنگهای خونین [[امین]] و مأمون و [[رفتاری]] که از مأمون نسبت به [[برادر]] و همچنین پیروانش دیده بودند.
| |
| #[[ظلم و ستم]] و جنایات مأمون نسبت به مردم که اوج این ظلم و ستم نهایتاً منجر به [[شهادت امام رضا]] شد<ref>زندگی سیاسی هشتمین امام{{ع}}، بخش شرایط و علل بیعت ۲.</ref>.
| |
| | |
| در اثر این [[مشکلات]]، مأمون که فردی [[زیرک]] و مکار بود، برای خاموش ساختن این [[قیامها]] و نزدیک شدن دوباره به مردم و تثبیت پایههای لرزان حکومت خود به [[شخصیت امام]] [[رضا]]{{ع}} که [[محبوبیت]] زیادی در بین [[علویان]] داشتند تکیه کرد و ایشان را از [[مدینه]] به [[مرو]] [[دعوت]] نمود، تا با طرح واگذاری [[خلافت]] و یا ولایتعهدی به شخصیتی مانند [[امام رضا]]{{ع}} از [[شورش علویان]] بکاهد<ref>نجوم الزاهرة، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ تاریخ الخلفاء، ص۳۰۸.</ref>. پیداست که [[تفویض]] خلافت و یا ولایتعهدی به [[امام]]{{ع}} فقط یک تاکتیک حساب شده سیاسی بود و گرنه کسی که برای حکومت برادر خود را به [[قتل]] رسانده بود و در [[زندگی]] خصوصی از هیچ [[فسق]] و فجوری ابا نداشت، ناگهان چنین [[متدین]] نمیشود که از خلافت و [[سلطنت]] بگذرد؛ به طوری که گاهی میگفت انگیزهاش [[اطاعت]] از [[فرمان خدا]] و [[طلب]] [[خشنودی]] اوست که با توجه به [[علم]] و [[فضل]] و [[تقوی]] امام رضا{{ع}} میخواهد [[مصالح امت اسلامی]] را تأمین کند و زمانی هم میگفت که او [[نذر]] کرده در صورت [[پیروزی]] بر [[برادر]] مخلوعش أمین، ولیعهدی را به [[شایستهترین]] فرد از [[خاندان]] ابیطالب بسپرد<ref>الفصول المهمة، ص۲۴۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۳۶؛ اعلام الوری، ص۲۲۰؛ بحار الانوار، ج۴۹، ص۱۴۳-۱۴۵؛ اعیان الشیعه، ج۴، بخش دوم، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۸۶.</ref>
| |
| | |
| ==اعترافات مأمون در [[حضور امام]] [[رضا]]{{ع}}==
| |
| مأمون در چند زمینه در پیشگاه [[امام رضا]]{{ع}} [[زبان]] به اعتراف گشود که از آن به اعترافات مأمون تعبیر میکنیم.
| |
| روزی مأمون در [[مقام]] آن بر آمد که از امام رضا{{ع}} اعتراف بگیرد به اینکه [[عباسیان]] و [[علویان]] در درجه [[خویشاوندی]] با [[پیغمبر]]{{صل}}، با هم یکسانند، تا به [[گمان]] خویش، [[ثابت]] کند که خلافتش و [[خلافت]] پیشینیانش همه بر [[حق]] بوده است. مأمون رو به [[امام]]{{ع}} کرد و گفت:
| |
| «ای [[ابوالحسن]]! من پیش خود اندیشهای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی بردهام؛ آنکه ما و شما در خویشاوندی با [[پیامبر]]{{صل}} یکسان هستیم بنابراین، [[اختلاف شیعیان]] ما، همه ناشی از [[تعصب]] و سبکاندیشی است. امام{{ع}} فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی میگویم، وگرنه [[سکوت]] بر میگزینم. مأمون [[اصرار]] داشت که نظر امام{{ع}} را بداند، بنابراین امام{{ع}} در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون [[خداوند]]، پیامبرش [[محمد]]{{صل}} را بر ما ظاهر گرداند و او به [[خواستگاری]] دختر تو بیاید، آیا موافقت میکنی؟ مأمون پاسخ داد: سبحان [[الله]]، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از [[رسول خدا]]{{صل}} روی بر میگرداند! آنگاه بیدرنگ امام{{ع}} افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا{{صل}} میتواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بیاختیار چنین اعتراف کرد: آری به [[خدا]] [[سوگند]] که شما در خویشاوندی به مراتب به پیامبر{{صل}} نزدیکترید تا ما»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۰.</ref>.
| |
| | |
| همچنین روزی مأمون به امام رضا{{ع}} گفت: «من [[فضیلت]] و [[علم]] و [[پارسایی]] و [[عبادت]] تو را میدانم و تو را به خلافت شایستهتر میشناسم. [[حضرت]] فرمودند: افتخارم [[بندگی]] در آستان خداست، با [[زهد]] و پارسایی، [[امید]] [[نجات]] از [[شر]] [[دنیا]] را دارم و با [[پرهیز از حرامها]]، به کامیابی و [[فوز]] [[اخروی]] امیدوارم، و با [[تواضع]] در دنیا، امید به [[رفعت]] و بزرگی نزد خداوند دارم».
| |
| | |
| بارها مأمون در اعترافی واضح به [[دانایی]] و [[علم]] [[امام رضا]]{{ع}} گفت: {{عربی| هَذَا خَيْرُ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُهُمْ وَ أَعْبَدُهُمْ}} (این شخص - ابالحسن - [[بهترین انسان]] روی [[زمین]] و [[داناترین]] و [[عابدترین]] آنهاست).
| |
| روزی مأمون از [[رجاء بن ضحاک]] پرسید: حال و [[رفتار]] ابالحسن در طول راه ([[مدینه]] تا [[طوس]]) چگونه بود؟ رجاء، وقتی به [[دعاها]]، [[عبادتها]] و نمازهای [[حضرت]] در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک! او [[بهترین]]، داناترین و عابدترین [[مردم]] روی زمین است، مبادا آنچه را در طول راه از او [[مشاهده]] کردهای برای دیگران بازگو کنی، چون میخواهم [[فضل]] او جز از زبان من آشکار نشود»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۳، ترجمه، آقا نجفی اصفهانی؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۵.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۸.</ref>
| |
| | |
| == جستارهای وابسته ==
| |
| | |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
| |
| {{پایان منابع}}
| |
| | |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:مأمون]]
| |
| [[رده:مدخل]]
| |
| [[رده:اعلام]]
| |