بشر بن معاویة بن ثور بکائی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==))
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[بشر بن معاویة بن ثور بکائی در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[بشر بن معاویة بن ثور بکائی در تاریخ اسلامی]] </div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
چون بنی البکاء از تیره [[ربیعة بن عامر بن صعصعه]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۳.</ref> از قبیله [[قیس عیلان بن مضر]] بودند<ref>ابن حزم، ص۲۷۲.</ref>، وی را باید «مضری» دانست. نیز گفته‌اند از [[بنی کلاب بن عامر بن صعصعه]] بود<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ و اختلاف در نسب او را بنگرید: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.</ref> از این رو، او را «کلابی»<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.</ref> و چون او را [[اهل]] [[حجاز]] می‌دانند<ref>ابن حبان، ج۳، ص۳۰؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۳۷.</ref>، «حجازی»<ref>طوسی، ص۲۸.</ref> خوانده‌اند. نام وی در شمار [[صحابه]] آمده است. او در سال نهم همراه پدرش که در آن [[زمان]] صد سال داشت به همراه هیئتی سه<ref>یا سی، ر.ک: ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۵.</ref> نفره از بنی البکاء [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} آمد. آن [[حضرت]] دستور داد آنان را [[منزل]] دهند و [[پذیرایی]] کنند. سپس به آنان هدایایی دادند و با آنان [[مهربانی]] کردند، سپس ایشان به [[قبیله]] خود بازگشتند. در این [[دیدار]] پدر بِشر، [[معاویة بن ثور]] که [[کهنسال]] و [[رئیس]] این هیئت بود، به رسول خدا{{صل}} گفت: این پسرم با من [[مهربان]] است، به چهره او دستی بکشید. رسول خدا{{صل}} به چهره بِشر دست کشید و چند بز سفید به او بخشید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ و با اندکی تغییر ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. پدر بِشر پیش از ورود بر رسول خدا{{صل}}، به پسرش سفارش کرد هنگام دیدار با آن حضرت، این سه جمله را بی‌کم و کاست بگوید: {{عربی|"السلام عليك يا رسول الله؛ اتيتك يا رسول الله لأسلم عليك و نسلم اليك، وتدعو لي بالبركه}} <ref>یا اسلم، ر.ک: ابن قانع، ج۱، ص۸۰.</ref>؛ «[[سلام]] بر تو ای رسول خدا{{صل}}، نزد تو آمده‌ام تا [[اسلام]] بیاورم و [[تسلیم]] تو باشم، و تو برای من [[برکت]] بخواهی»، بِشر گوید: چنین کردم و رسول خدا{{صل}} به سرم دست کشید و برایم [[دعا]] کرد<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳ و ۳۹۴.</ref>.
چون بنی البکاء از تیره [[ربیعة بن عامر بن صعصعه]]<ref>ابن سلام، ص۲۶۳.</ref> از قبیله [[قیس عیلان بن مضر]] بودند<ref>ابن حزم، ص۲۷۲.</ref>، وی را باید «مضری» دانست. نیز گفته‌اند از [[بنی کلاب بن عامر بن صعصعه]] بود<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ و اختلاف در نسب او را بنگرید: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.</ref> از این رو، او را «کلابی»<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.</ref> و چون او را [[اهل حجاز]] می‌دانند<ref>ابن حبان، ج۳، ص۳۰؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۳۷.</ref>، «حجازی»<ref>طوسی، ص۲۸.</ref> خوانده‌اند. نام وی در شمار [[صحابه]] آمده است. او در سال نهم همراه پدرش که در آن [[زمان]] صد سال داشت به همراه هیئتی سه<ref>یا سی، ر. ک: ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۵.</ref> نفره از بنی البکاء [[خدمت]] [[رسول خدا]] {{صل}} آمد. آن [[حضرت]] دستور داد آنان را [[منزل]] دهند و [[پذیرایی]] کنند. سپس به آنان هدایایی دادند و با آنان [[مهربانی]] کردند، سپس ایشان به [[قبیله]] خود بازگشتند. در این [[دیدار]] پدر بِشر، [[معاویة بن ثور]] که [[کهنسال]] و [[رئیس]] این هیئت بود، به رسول خدا {{صل}} گفت: این پسرم با من [[مهربان]] است، به چهره او دستی بکشید. رسول خدا {{صل}} به چهره بِشر دست کشید و چند بز سفید به او بخشید<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ و با اندکی تغییر ر. ک: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. پدر بِشر پیش از ورود بر رسول خدا {{صل}}، به پسرش سفارش کرد هنگام دیدار با آن حضرت، این سه جمله را بی‌کم و کاست بگوید: {{عربی|"السلام عليك يا رسول الله؛ اتيتك يا رسول الله لأسلم عليك و نسلم اليك، وتدعو لي بالبركه}} <ref>یا اسلم، ر. ک: ابن قانع، ج۱، ص۸۰.</ref>؛ «[[سلام]] بر تو ای رسول خدا {{صل}}، نزد تو آمده‌ام تا [[اسلام]] بیاورم و [[تسلیم]] تو باشم، و تو برای من [[برکت]] بخواهی»، بِشر گوید: چنین کردم و رسول خدا {{صل}} به سرم دست کشید و برایم [[دعا]] کرد<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳ و ۳۹۴.</ref>.


گفته‌اند چه بسا پر بنی‌البکاء دچار [[خشکسالی]] می‌شدند، اما از [[برکت]] دعای [[رسول خدا]]{{صل}} [[خانواده]] معاویة بن ثور آسیب نمی‌دیدند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. [[محمد]]، پسر بِشر با سرودن شعری در این باره، به این [[دیدار]] [[افتخار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. گفته‌اند جای دست رسول خدا{{صل}} بر چهره بشر چون سفیدی می‌درخشید. براساس خبری دیگر، در این دیدار رسول خدا{{صل}} [[سوره‌ یاسین]]، [[سوره حمد]]، سوره معوذتین، [[سوره توحید]] و شروع کردن با {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> و بلند گفتن آن در [[نماز]] و قرائت را به بِشر و پدرش آموخت<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۴.</ref>. برخی منابع، بدون اشاره به [[وفد]] بنی‌البکاء، گفته‌اند بِشر و پدرش نزد رسول خدا{{صل}} رفتند<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref> که نباید داستانی جدای از خبر بالا باشد. با آنکه گفته‌اند نواده وی، [[عمران بن ماعز بن علاء بن بشر]] خبر یاد شده را نقل کرده<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>، اما [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۵.</ref> او و عمران را ناشناخته دانسته است.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «بشر بن معاویة بن ثور بکائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۴۳-۲۴۴.</ref>
گفته‌اند چه بسا پر بنی‌البکاء دچار [[خشکسالی]] می‌شدند، اما از [[برکت]] دعای [[رسول خدا]] {{صل}} [[خانواده]] معاویة بن ثور آسیب نمی‌دیدند<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱.</ref>. [[محمد]]، پسر بِشر با سرودن شعری در این باره، به این [[دیدار]] [[افتخار]] کرده است<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. گفته‌اند جای دست رسول خدا {{صل}} بر چهره بشر چون سفیدی می‌درخشید. براساس خبری دیگر، در این دیدار رسول خدا {{صل}} [[سوره‌ یاسین]]، [[سوره حمد]]، سوره معوذتین، [[سوره توحید]] و شروع کردن با {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> و بلند گفتن آن در [[نماز]] و قرائت را به بِشر و پدرش آموخت<ref>ابونعیم، ج۱، ص۳۹۴.</ref>. برخی منابع، بدون اشاره به [[وفد]] بنی‌البکاء، گفته‌اند بِشر و پدرش نزد رسول خدا {{صل}} رفتند<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref> که نباید داستانی جدای از خبر بالا باشد. با آنکه گفته‌اند نواده وی، [[عمران بن ماعز بن علاء بن بشر]] خبر یاد شده را نقل کرده<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.</ref>، اما [[ابن ابی حاتم]]<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۵.</ref> او و عمران را ناشناخته دانسته است.<ref>[[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «بشر بن معاویة بن ثور بکائی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۲۴۳-۲۴۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌های وابسته}}
{{مدخل وابسته}}


{{پایان مدخل‌های وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:2.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «بشر بن معاویة بن ثور بکائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
# [[پرونده:IM009658.jpg|22px]] [[قاسم خانجانی|خانجانی، قاسم]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|'''مقاله «بشر بن معاویة بن ثور بکائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{صحابه}}


[[رده:بشر بن معاویة بن ثور بکائی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:صحابه]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۸:۵۲

مقدمه

چون بنی البکاء از تیره ربیعة بن عامر بن صعصعه[۱] از قبیله قیس عیلان بن مضر بودند[۲]، وی را باید «مضری» دانست. نیز گفته‌اند از بنی کلاب بن عامر بن صعصعه بود[۳] از این رو، او را «کلابی»[۴] و چون او را اهل حجاز می‌دانند[۵]، «حجازی»[۶] خوانده‌اند. نام وی در شمار صحابه آمده است. او در سال نهم همراه پدرش که در آن زمان صد سال داشت به همراه هیئتی سه[۷] نفره از بنی البکاء خدمت رسول خدا (ص) آمد. آن حضرت دستور داد آنان را منزل دهند و پذیرایی کنند. سپس به آنان هدایایی دادند و با آنان مهربانی کردند، سپس ایشان به قبیله خود بازگشتند. در این دیدار پدر بِشر، معاویة بن ثور که کهنسال و رئیس این هیئت بود، به رسول خدا (ص) گفت: این پسرم با من مهربان است، به چهره او دستی بکشید. رسول خدا (ص) به چهره بِشر دست کشید و چند بز سفید به او بخشید[۸]. پدر بِشر پیش از ورود بر رسول خدا (ص)، به پسرش سفارش کرد هنگام دیدار با آن حضرت، این سه جمله را بی‌کم و کاست بگوید: "السلام عليك يا رسول الله؛ اتيتك يا رسول الله لأسلم عليك و نسلم اليك، وتدعو لي بالبركه [۹]؛ «سلام بر تو ای رسول خدا (ص)، نزد تو آمده‌ام تا اسلام بیاورم و تسلیم تو باشم، و تو برای من برکت بخواهی»، بِشر گوید: چنین کردم و رسول خدا (ص) به سرم دست کشید و برایم دعا کرد[۱۰].

گفته‌اند چه بسا پر بنی‌البکاء دچار خشکسالی می‌شدند، اما از برکت دعای رسول خدا (ص) خانواده معاویة بن ثور آسیب نمی‌دیدند[۱۱]. محمد، پسر بِشر با سرودن شعری در این باره، به این دیدار افتخار کرده است[۱۲]. گفته‌اند جای دست رسول خدا (ص) بر چهره بشر چون سفیدی می‌درخشید. براساس خبری دیگر، در این دیدار رسول خدا (ص) سوره‌ یاسین، سوره حمد، سوره معوذتین، سوره توحید و شروع کردن با ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۱۳] و بلند گفتن آن در نماز و قرائت را به بِشر و پدرش آموخت[۱۴]. برخی منابع، بدون اشاره به وفد بنی‌البکاء، گفته‌اند بِشر و پدرش نزد رسول خدا (ص) رفتند[۱۵] که نباید داستانی جدای از خبر بالا باشد. با آنکه گفته‌اند نواده وی، عمران بن ماعز بن علاء بن بشر خبر یاد شده را نقل کرده[۱۶]، اما ابن ابی حاتم[۱۷] او و عمران را ناشناخته دانسته است.[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن سلام، ص۲۶۳.
  2. ابن حزم، ص۲۷۲.
  3. ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ و اختلاف در نسب او را بنگرید: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.
  4. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۰.
  5. ابن حبان، ج۳، ص۳۰؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳؛ ابن حجر، ج۱، ص۴۳۷.
  6. طوسی، ص۲۸.
  7. یا سی، ر. ک: ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۵.
  8. ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ و با اندکی تغییر ر. ک: ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۰.
  9. یا اسلم، ر. ک: ابن قانع، ج۱، ص۸۰.
  10. ابونعیم، ج۱، ص۳۹۳ و ۳۹۴.
  11. ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱.
  12. ابن سعد، ج۱، ص۲۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.
  13. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  14. ابونعیم، ج۱، ص۳۹۴.
  15. ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.
  16. ابن اثیر، ج۱، ص۳۹۱.
  17. ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۶۵.
  18. خانجانی، قاسم، مقاله «بشر بن معاویة بن ثور بکائی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۴۳-۲۴۴.