اصیل غفاری: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف') |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[اصیل غفاری در تاریخ اسلامی]] | پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
نام [[پدر]] وی را به [[اختلاف]]، «عبدالله» و «سفیان»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.</ref> نقل کردهاند و درباره انتساب وی به [[قبایل]] [[غفار]]، [[هذیل]] و [[خزاعه]] اختلاف است. [[زهری]] به [[غفاری]] بودن وی تصریح کرده است، ولی برخی شرح حال نویسان، هذلی بودن وی را بر غفاری بودنش ترجیح دادهاند<ref>ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. | نام [[پدر]] وی را به [[اختلاف]]، «عبدالله» و «سفیان»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.</ref> نقل کردهاند و درباره انتساب وی به [[قبایل]] [[غفار]]، [[هذیل]] و [[خزاعه]] اختلاف است. [[زهری]] به [[غفاری]] بودن وی تصریح کرده است، ولی برخی شرح حال نویسان، هذلی بودن وی را بر غفاری بودنش ترجیح دادهاند<ref>ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. | ||
أصیل براساس [[روایت]] زهری و [[ابوموسی]]، پیش از [[فرمان]] [[وجوب]] [[حجاب]] درباره [[همسران رسول خدا]]{{صل}}، از [[مکه]] به [[مدینه]] آمد و با [[عایشه]] [[ملاقات]] کرد. عایشه درباره اوضاع مکه پرسید. اصیل با [[تشبیه]] و کنایه، از [[آبادانی]] مکه به خوبی یاد کرد. عایشه از او خواست برای ملاقات با [[رسول خدا]]{{صل}} همانجا بماند. اندکی بعد، [[حضرت]] وارد شد و همان [[پرسش]] و همان پاسخ تکرار شد. [[پیامبر خدا]] او را از ادامه گفتارش بازداشت و فرمود: «بیش از این ما را محزون مکن»<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref> یا به تعبیری دیگر، «[[دلها]] را رها کن تا آرام گیرد»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.</ref> یا «ما را به مکه علاقهمند نکن»<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۲۳؛ حلبی، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. [[حسن بصری]] این روایت را درباره أبان پسر [[سعید بن عاص]] نقل کرده است<ref>ابن عساکر، ج۶، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref> و بر پایه برخی گزارشها، زمانی که رسول خدا{{صل}} به [[حدیبیه]] آمد، دو نفر از [[قبیله خزاعه]]، با نامهای [[عمرو بن سالم]] و [[بسر بن سفیان]]، گوسفندان و شترانی را به همراه غلامی به حضرت [[هدیه]] دادند. این [[غلام]] در پاسخ به پرسش ایشان، مکه را آباد | أصیل براساس [[روایت]] زهری و [[ابوموسی]]، پیش از [[فرمان]] [[وجوب]] [[حجاب]] درباره [[همسران رسول خدا]] {{صل}}، از [[مکه]] به [[مدینه]] آمد و با [[عایشه]] [[ملاقات]] کرد. عایشه درباره اوضاع مکه پرسید. اصیل با [[تشبیه]] و کنایه، از [[آبادانی]] مکه به خوبی یاد کرد. عایشه از او خواست برای ملاقات با [[رسول خدا]] {{صل}} همانجا بماند. اندکی بعد، [[حضرت]] وارد شد و همان [[پرسش]] و همان پاسخ تکرار شد. [[پیامبر خدا]] او را از ادامه گفتارش بازداشت و فرمود: «بیش از این ما را محزون مکن»<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref> یا به تعبیری دیگر، «[[دلها]] را رها کن تا آرام گیرد»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.</ref> یا «ما را به مکه علاقهمند نکن»<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۲۳؛ حلبی، ج۲، ص۲۸۳.</ref>. [[حسن بصری]] این روایت را درباره أبان پسر [[سعید بن عاص]] نقل کرده است<ref>ابن عساکر، ج۶، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.</ref> و بر پایه برخی گزارشها، زمانی که رسول خدا {{صل}} به [[حدیبیه]] آمد، دو نفر از [[قبیله خزاعه]]، با نامهای [[عمرو بن سالم]] و [[بسر بن سفیان]]، گوسفندان و شترانی را به همراه غلامی به حضرت [[هدیه]] دادند. این [[غلام]] در پاسخ به پرسش ایشان، مکه را آباد وصف کرد<ref>زمخشری، ج۲، ص۳۴۱.</ref>. | ||
این روایت به ضمیمه روایت علاقه رسول خدا{{صل}} به مکه و [[نزول آیه]] {{متن قرآن|لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ}}<ref> سوره قصص، آیه ۸۵.</ref>. در موضوع [[حب]] [[وطن]] مورد استناد قرار گرفته است. برخی [[روایت]] [[وطن]] [[دوستی]] را جعلی دانسته و برخی دیگر با [[تصرف]] در معنای وطن، آن را توجیه کردهاند. وطن به معنای [[مکه]]، از توجیهاتی است که به استناد دو روایت بالا صورت گرفته است<ref>عجلونی، ج۱، ص۳۴۵؛ و ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۳، ص۳۳۳.</ref> | این روایت به ضمیمه روایت علاقه رسول خدا {{صل}} به مکه و [[نزول آیه]] {{متن قرآن|لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ}}<ref> سوره قصص، آیه ۸۵.</ref>. در موضوع [[حب]] [[وطن]] مورد استناد قرار گرفته است. برخی [[روایت]] [[وطن]] [[دوستی]] را جعلی دانسته و برخی دیگر با [[تصرف]] در معنای وطن، آن را توجیه کردهاند. وطن به معنای [[مکه]]، از توجیهاتی است که به استناد دو روایت بالا صورت گرفته است<ref>عجلونی، ج۱، ص۳۴۵؛ و ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۳، ص۳۳۳.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اصیل غفاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۱۰۶.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۸: | خط ۱۶: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:اعلام]] | [[رده:اعلام]] | ||
[[رده: | [[رده:اصحاب پیامبر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۸
مقدمه
نام پدر وی را به اختلاف، «عبدالله» و «سفیان»[۱] نقل کردهاند و درباره انتساب وی به قبایل غفار، هذیل و خزاعه اختلاف است. زهری به غفاری بودن وی تصریح کرده است، ولی برخی شرح حال نویسان، هذلی بودن وی را بر غفاری بودنش ترجیح دادهاند[۲].
أصیل براساس روایت زهری و ابوموسی، پیش از فرمان وجوب حجاب درباره همسران رسول خدا (ص)، از مکه به مدینه آمد و با عایشه ملاقات کرد. عایشه درباره اوضاع مکه پرسید. اصیل با تشبیه و کنایه، از آبادانی مکه به خوبی یاد کرد. عایشه از او خواست برای ملاقات با رسول خدا (ص) همانجا بماند. اندکی بعد، حضرت وارد شد و همان پرسش و همان پاسخ تکرار شد. پیامبر خدا او را از ادامه گفتارش بازداشت و فرمود: «بیش از این ما را محزون مکن»[۳] یا به تعبیری دیگر، «دلها را رها کن تا آرام گیرد»[۴] یا «ما را به مکه علاقهمند نکن»[۵]. حسن بصری این روایت را درباره أبان پسر سعید بن عاص نقل کرده است[۶] و بر پایه برخی گزارشها، زمانی که رسول خدا (ص) به حدیبیه آمد، دو نفر از قبیله خزاعه، با نامهای عمرو بن سالم و بسر بن سفیان، گوسفندان و شترانی را به همراه غلامی به حضرت هدیه دادند. این غلام در پاسخ به پرسش ایشان، مکه را آباد وصف کرد[۷].
این روایت به ضمیمه روایت علاقه رسول خدا (ص) به مکه و نزول آیه ﴿لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ﴾[۸]. در موضوع حب وطن مورد استناد قرار گرفته است. برخی روایت وطن دوستی را جعلی دانسته و برخی دیگر با تصرف در معنای وطن، آن را توجیه کردهاند. وطن به معنای مکه، از توجیهاتی است که به استناد دو روایت بالا صورت گرفته است[۹][۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ ر. ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ ابن حجر، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۲۳؛ حلبی، ج۲، ص۲۸۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۶، ص۱۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ زمخشری، ج۲، ص۳۴۱.
- ↑ سوره قصص، آیه ۸۵.
- ↑ عجلونی، ج۱، ص۳۴۵؛ و ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ حسینیان مقدم، حسین، مقاله «اصیل غفاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۱۰۶.