ابونواس: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[ابونواس در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ابونواس در تراجم و رجال]] - [[ابونواس در تاریخ اسلامی]]</div>


==مقدمه==
== مقدمه ==
هنگامی‌که [[مأمون]]، [[امام رضا]]{{ع}} را [[ولی‌عهد]] خویش معرفی نمود، شعرای معروفی به نزد مأمون می‌آمدند و شعری در [[مدح]] [[حضرت امام رضا]]{{ع}} می‌سرودند و [[صله]] و هدایایی را دریافت می‌کردند. ابونواس که در زمره ماهرترین و چیره‌دست‌ترین شعرای دوران [[خلفای عباسی]] بود، حاضر به آمدن به نزد مأمون و [[سرودن شعر]] نشد. روزی مأمون [[ابو نواس]] را احضار کرد و از او پرسید: ای ابو نواس، تو خود [[منزلت]] پسر عمویم، [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} را نسبت به من می‌دانی و آن مقامی که اکنون او داراست را [[واقفی]]؛ پس چرا او را بدین [[مقام]] مدح نگفتی، با این که [[شاعری]] [[برگزیده]] هستی و بر دیگر [[شاعران]] [[سیادت]] داری؟! ابو نواس گفت:
هنگامی‌که [[مأمون]]، [[امام رضا]] {{ع}} را [[ولی‌عهد]] خویش معرفی نمود، شعرای معروفی به نزد مأمون می‌آمدند و شعری در [[مدح]] [[حضرت امام رضا]] {{ع}} می‌سرودند و [[صله]] و هدایایی را دریافت می‌کردند. ابونواس که در زمره ماهرترین و چیره‌دست‌ترین شعرای دوران [[خلفای عباسی]] بود، حاضر به آمدن به نزد مأمون و [[سرودن شعر]] نشد. روزی مأمون [[ابو نواس]] را احضار کرد و از او پرسید: ای ابو نواس، تو خود [[منزلت]] پسر عمویم، [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} را نسبت به من می‌دانی و آن مقامی که اکنون او داراست را [[واقفی]]؛ پس چرا او را بدین [[مقام]] مدح نگفتی، با این که [[شاعری]] برگزیده هستی و بر دیگر [[شاعران]] [[سیادت]] داری؟! ابو نواس گفت:
{{عربی| قِيلَ لِي أَنْتَ أَوْحَدُ النَّاسِ طُرّاً / فِي فَنُونٍ مِنَ الْكَلَامِ النَّبِيهِ‏ *** لَكَ مِنْ جَوْهَرِ الْكَلَامِ بَدِيعٌ / يُثْمِرُ الدُّرَّ فِي يَدَيْ مُجْتَنِيهِ‏ *** فَعَلَى مَا تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى / وَ الْخِصَالَ الَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ‏ *** قُلْتُ لَا أَهْتَدِي لِمَدْحِ إِمَامٍ / كَانَ جَبْرَئِيلُ خَادِماً لِأَبِيهِ‏}}
{{عربی| قِيلَ لِي أَنْتَ أَوْحَدُ النَّاسِ طُرّاً / فِي فَنُونٍ مِنَ الْكَلَامِ النَّبِيهِ‏ *** لَكَ مِنْ جَوْهَرِ الْكَلَامِ بَدِيعٌ / يُثْمِرُ الدُّرَّ فِي يَدَيْ مُجْتَنِيهِ‏ *** فَعَلَى مَا تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى / وَ الْخِصَالَ الَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ‏ *** قُلْتُ لَا أَهْتَدِي لِمَدْحِ إِمَامٍ / كَانَ جَبْرَئِيلُ خَادِماً لِأَبِيهِ‏}}
(به من گفته‌اند که تو از جمیع افراد [[مردم]] در فن [[سخنوری]] ممتازتری و نکته‌سنج‌تری و تو راست از سخن و [[کلام]] هر چه شگفت‌تر، و در خور تحسین‌تری و تعجب‌آورتر که برای شنونده آن چون دری است که به‌دست آورده است. پس با این وضعیت چرا مدح [[علی بن موسی]] را ترک کرده‌ای و از صفات ممتازی که در او جمع است چیزی نمی‌گویی. من در پاسخ به ایشان گفتم: [[قدر]] و توان ندارم و مرا راهی نیست که امامی که [[جبرئیل]] جد بزرگوارش را [[خادم]] بوده است را مدح گویم.)
(به من گفته‌اند که تو از جمیع افراد [[مردم]] در فن [[سخنوری]] ممتازتری و نکته‌سنج‌تری و تو راست از سخن و [[کلام]] هر چه شگفت‌تر، و در خور تحسین‌تری و تعجب‌آورتر که برای شنونده آن چون دری است که به‌دست آورده است. پس با این وضعیت چرا مدح [[علی بن موسی]] را ترک کرده‌ای و از صفات ممتازی که در او جمع است چیزی نمی‌گویی. من در پاسخ به ایشان گفتم: [[قدر]] و توان ندارم و مرا راهی نیست که امامی که [[جبرئیل]] جد بزرگوارش را [[خادم]] بوده است را مدح گویم.)
مأمون با شنیدن این [[شعر]]، به [[أبو نواس]] احسنت گفت و به همان مقدار که به تمام شاعران صله داده بود به [[تنهایی]] به او بخشید و او را [[برتر]] از همه شاعران دانست<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۲۰.</ref>.
مأمون با شنیدن این [[شعر]]، به [[أبو نواس]] احسنت گفت و به همان مقدار که به تمام شاعران صله داده بود به [[تنهایی]] به او بخشید و او را [[برتر]] از همه شاعران دانست<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۳۲۰.</ref>.


روزی امام رضا{{ع}} سوار بر استر بودند ابو نواس ایشان را [[شناخت]] و خود را به ایشان رساند، بر [[امام]]{{ع}}[[ سلام]] کرد و گفت: «یا ابن [[رسول الله]]{{صل}}! برایتان شعری سروده‌ام، [[دوست]] داشتم آن را بشنوید. [[حضرت]] اجازه داد تا [[ابو نواس]] اشعارش را بخواند. امام{{ع}} چون اشعار ابو نواس را شنید، فرمودند: اشعاری بود که تاکنون کسی نیاورده بود. آنگاه به غلامشان فرمودند: آیا از مخارج ما چیزی با تو هست؟ [[غلام]] گفت: ۳۰۰ [[دینار]]. امام{{ع}} فرمودند: آن را به ابو نواس بده. سپس فرمودند: شاید آن را اندک شمارد؛ ای غلام! این استر را هم به او عطا کن»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۲۱؛ ابونواس را بعد از این که از دنیا رفت در خواب دیدند پرسیدند: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ جواب داد: مرا بخشید و آمرزید و از من در گذشت و آن به سبب دو بیتی بود که پیش از مرگم سروده بودم: {{عربی| مَنْ أَنَا عِنْدَ اللَّهِ حَتَّى إِذَا / أَذْنَبْتُ لَا يَغْفِرُ لِي ذَنْبِي‏ *** الْعَفْوُ يُرْجَى مِنْ بَنِي آدَمَ / فَكَيْفَ لَا أَرْجُوهُ مِنْ رَبِّي‏}} مگر من در پیشگاه خداوند کیستم که اگر گناهی ورزیدم، گناهم را نبخشاید؟ عفو و بخشش، چیزی است که از فرزندان آدم امید می‌رود، پس چگونه من آن را از پروردگار خود امید و آرزو نداشته باشم. (کشکول شیخ بهایی)</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۵۵.</ref>
روزی امام رضا {{ع}} سوار بر استر بودند ابو نواس ایشان را [[شناخت]] و خود را به ایشان رساند، بر [[امام]] {{ع}}[[سلام]] کرد و گفت: «یا ابن [[رسول الله]] {{صل}}! برایتان شعری سروده‌ام، [[دوست]] داشتم آن را بشنوید. [[حضرت]] اجازه داد تا [[ابو نواس]] اشعارش را بخواند. امام {{ع}} چون اشعار ابو نواس را شنید، فرمودند: اشعاری بود که تاکنون کسی نیاورده بود. آنگاه به غلامشان فرمودند: آیا از مخارج ما چیزی با تو هست؟ [[غلام]] گفت: ۳۰۰ [[دینار]]. امام {{ع}} فرمودند: آن را به ابو نواس بده. سپس فرمودند: شاید آن را اندک شمارد؛ ای غلام! این استر را هم به او عطا کن»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۳۲۱؛ ابونواس را بعد از این که از دنیا رفت در خواب دیدند پرسیدند: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ جواب داد: مرا بخشید و آمرزید و از من در گذشت و آن به سبب دو بیتی بود که پیش از مرگم سروده بودم: {{عربی| مَنْ أَنَا عِنْدَ اللَّهِ حَتَّى إِذَا / أَذْنَبْتُ لَا يَغْفِرُ لِي ذَنْبِي‏ *** الْعَفْوُ يُرْجَى مِنْ بَنِي آدَمَ / فَكَيْفَ لَا أَرْجُوهُ مِنْ رَبِّي‏}} مگر من در پیشگاه خداوند کیستم که اگر گناهی ورزیدم، گناهم را نبخشاید؟ عفو و بخشش، چیزی است که از فرزندان آدم امید می‌رود، پس چگونه من آن را از پروردگار خود امید و آرزو نداشته باشم. (کشکول شیخ بهایی)</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۵۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۹: خط ۱۷:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:ابونواس]]
[[رده:امام رضا]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۶ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۲۵

مقدمه

هنگامی‌که مأمون، امام رضا (ع) را ولی‌عهد خویش معرفی نمود، شعرای معروفی به نزد مأمون می‌آمدند و شعری در مدح حضرت امام رضا (ع) می‌سرودند و صله و هدایایی را دریافت می‌کردند. ابونواس که در زمره ماهرترین و چیره‌دست‌ترین شعرای دوران خلفای عباسی بود، حاضر به آمدن به نزد مأمون و سرودن شعر نشد. روزی مأمون ابو نواس را احضار کرد و از او پرسید: ای ابو نواس، تو خود منزلت پسر عمویم، علی بن موسی الرضا (ع) را نسبت به من می‌دانی و آن مقامی که اکنون او داراست را واقفی؛ پس چرا او را بدین مقام مدح نگفتی، با این که شاعری برگزیده هستی و بر دیگر شاعران سیادت داری؟! ابو نواس گفت: قِيلَ لِي أَنْتَ أَوْحَدُ النَّاسِ طُرّاً / فِي فَنُونٍ مِنَ الْكَلَامِ النَّبِيهِ‏ *** لَكَ مِنْ جَوْهَرِ الْكَلَامِ بَدِيعٌ / يُثْمِرُ الدُّرَّ فِي يَدَيْ مُجْتَنِيهِ‏ *** فَعَلَى مَا تَرَكْتَ مَدْحَ ابْنِ مُوسَى / وَ الْخِصَالَ الَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ‏ *** قُلْتُ لَا أَهْتَدِي لِمَدْحِ إِمَامٍ / كَانَ جَبْرَئِيلُ خَادِماً لِأَبِيهِ‏ (به من گفته‌اند که تو از جمیع افراد مردم در فن سخنوری ممتازتری و نکته‌سنج‌تری و تو راست از سخن و کلام هر چه شگفت‌تر، و در خور تحسین‌تری و تعجب‌آورتر که برای شنونده آن چون دری است که به‌دست آورده است. پس با این وضعیت چرا مدح علی بن موسی را ترک کرده‌ای و از صفات ممتازی که در او جمع است چیزی نمی‌گویی. من در پاسخ به ایشان گفتم: قدر و توان ندارم و مرا راهی نیست که امامی که جبرئیل جد بزرگوارش را خادم بوده است را مدح گویم.) مأمون با شنیدن این شعر، به أبو نواس احسنت گفت و به همان مقدار که به تمام شاعران صله داده بود به تنهایی به او بخشید و او را برتر از همه شاعران دانست[۱].

روزی امام رضا (ع) سوار بر استر بودند ابو نواس ایشان را شناخت و خود را به ایشان رساند، بر امام (ع)سلام کرد و گفت: «یا ابن رسول الله (ص)! برایتان شعری سروده‌ام، دوست داشتم آن را بشنوید. حضرت اجازه داد تا ابو نواس اشعارش را بخواند. امام (ع) چون اشعار ابو نواس را شنید، فرمودند: اشعاری بود که تاکنون کسی نیاورده بود. آنگاه به غلامشان فرمودند: آیا از مخارج ما چیزی با تو هست؟ غلام گفت: ۳۰۰ دینار. امام (ع) فرمودند: آن را به ابو نواس بده. سپس فرمودند: شاید آن را اندک شمارد؛ ای غلام! این استر را هم به او عطا کن»[۲].[۳]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۲۰.
  2. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۲۱؛ ابونواس را بعد از این که از دنیا رفت در خواب دیدند پرسیدند: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ جواب داد: مرا بخشید و آمرزید و از من در گذشت و آن به سبب دو بیتی بود که پیش از مرگم سروده بودم: مَنْ أَنَا عِنْدَ اللَّهِ حَتَّى إِذَا / أَذْنَبْتُ لَا يَغْفِرُ لِي ذَنْبِي‏ *** الْعَفْوُ يُرْجَى مِنْ بَنِي آدَمَ / فَكَيْفَ لَا أَرْجُوهُ مِنْ رَبِّي‏ مگر من در پیشگاه خداوند کیستم که اگر گناهی ورزیدم، گناهم را نبخشاید؟ عفو و بخشش، چیزی است که از فرزندان آدم امید می‌رود، پس چگونه من آن را از پروردگار خود امید و آرزو نداشته باشم. (کشکول شیخ بهایی)
  3. محمدی، حسین، رضانامه ص ۵۵.