خلافت الهی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; fo...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==واژهشناسی لغوی== | ==واژهشناسی لغوی== | ||
*خلافت "به کسر خاء" به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمیشود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی "خلافت الهی" مقصود است و آنچه به [[امامت]] و رهبری مربوط میشود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه "خلف"، "ورث" و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳ ، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>. | *خلافت "به کسر خاء" به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب<ref>مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».</ref>. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمیشود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد<ref>المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.</ref>. در این مدخل، معنای اصطلاحی "خلافت الهی" مقصود است و آنچه به [[امامت]] و رهبری مربوط میشود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه "خلف"، "ورث" و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/farhangbooks/Books/13/2.htm#f49، فرهنگ قرآن، ج۱۳ ، ص۵۱ - ۵۵.]</ref>. | ||
*خلافت: به معنای جانشینی. در فرهنگ اسلامی به کسی که جانشین [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} باشد "خلیفه" گویند. کلام [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} به [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} که {{عربی|اندازه=155%|أنت خلیفتی}} گویای این سمت است.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۲۴۹.</ref> | |||
==مقدمه== | |||
*خلافت بر حق و حکومت بر مردم، از آن [[امامان]] [[معصوم]] است که از سوی خداوند تعیین شدهاند و [[پیامبر]]، مأمور ابلاغ آن به مردم بوده است و امری الهی است<ref>به بحث الهی بودن خلافت در «الغدیر» مراجعه شود، ج ۷ ص ۱۳۱ تا ۱۳۶</ref>، نه انتخابی و آنان که [[ائمه]]{{عم}} را کنار زدند و خود به جای [[پیامبر]] نشستند، هرچند با رأی گروهی از مردم، غاصباند و ظلمی بزرگ به خاندان [[پیامبر]] و امت محمّدی روا داشتند. [[وصایت]] و [[امامت]]، طرحی برای نظام سیاسی در [[اسلام]] است که از سوی خدا و رسول تعیین میشود و از اهمیت خاصّی برخوردار است. حاکمان اسلامی در عصور مختلف، به تناسب شرایط زمانی یا مناطق گوناگون لقبهای خاصّی برای خود به کار میگرفتند. دایرۀ این الفاظ و القاب بسیار گسترده است و میتوان از واژههایی چون: خلیفه، امیر، حاکم، والی، ولیّ، سلطان، [[امام]]، زعیم، ملک، خدیو، شاه، پاشا، خان، خاقان، زعیم و. . . یاد کرد و عنوان حاکمیت آنان را با تعابیری چون: امارت، خلافت، سلطنت، حکومت، [[امامت]]، دولت، [[ولایت]]، ملک و. . . برشمرد. آنان معمولا میکوشیدند که به حکومت خود رنگ قداست و مشروعیت ببخشند. خلافت منصبی الهی است و خلیفۀ [[پیامبر]] باید در [[علم]] و [[ایمان]] و تقوا و فضایل دیگر همچون [[پیامبر]] باشد و مقام [[عصمت]] داشته باشد. [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] بارها در طول حیات خویش، [[امام علی|امیر المؤمنین]] را به امر خداوند، خلیفۀ خود خواند و معرفی کرد. از جمله فرمود: {{عربی|اندازه=155%|یا علیّ! أنت خلیفتی، إستخلفتک بأمر ربّی}}<ref>« یا علی تو جانشین منی و من تو را به فرمان پروردگارم جانشین خود ساختم.»من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۱۷۹</ref>، و فرمود {{عربی|اندازه=155%|"أیّها النّاس إنّ علیّا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم"}}<ref>«ای مردم، پس از من پیشوای شما علی است و او جانشین من بر شماست.» معانی الأخبار، ص ۳۷۲</ref> احادیث فراوانی با این تعبیر و مضمون نقل شده است.<ref> از جمله ر. ک: «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» ، ج ۲ ص ۱۳۷</ref> این منصب والا و مقدس، جامهای است که بر اندام ولیّ خدا برازنده است، همانگونه که [[امام علی|علی]]{{ع}} در [[خطبه شقشقیه]] فرمود: پسر ابو قحافه جامۀ خلافت را بهبر کرده است، در حالی که میداند من شایستهترین فرد برای آنم {{عربی|اندازه=155%|أما و اللّه لقد تقمّصها ابن أبی قحافة...}}<ref>نهج البلاغه، خطبۀ ۳</ref> [[امامان]] [[شیعه]]، همواره مدّعی آن بودهاند و تصدّی خلافت از سوی دیگران را غصب و ناروا میدانستند. حتی [[امام حسین]]{{ع}} در مدینه پس از مرگ معاویه، در پاسخ مروان که از آن حضرت میخواست با یزید [[بیعت]] کند، به سخن [[پیامبر]] استناد فرمود که شنیدم جدّم [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} میفرمود: {{عربی|اندازه=155%|"ألخلافة محرّمة علی آل أبی سفیان"}}<ref>موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۵</ref> خلافت بر دودمان ابو سفیان حرام است. از جرائم معاویه نیز این بود که در حال حیات خویش، میکوشید مردم را به پذیرش خلافت یزید پس از خودش وادارد و از بزرگان و چهرههای سرشناس بیعت میگرفت و همین کار مورد نقد برخی از صحابۀ [[پیامبر]]، از جمله خود [[امام حسین]]{{ع}} قرار گرفت.<ref>موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۵۶</ref> با توجّه به بار محتوایی و اهمیت سیاسی این واژه، بیجهت نیست که در طول تاریخ، قدرتطلبان درپی تصدّی و غصب آن بودهاند و آن را در عمل به حکومت و سلطنت تبدیل کردهاند. خلیفه، از بزرگترین لقبهای حکّام در تاریخ [[اسلام]] بوده و حاکم مطلق جهان اسلام از آن فهمیده میشد و خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و دیگر سلسلهها پیوسته عنوان خلیفه را (گاهی خلیفۀ رسول اللّه و گاهی خلیفة اللّه) برخود مینهادند و بر سکّهها و در اسناد رسمی میآوردند تا از این طریق، قداست و وجهه کسب کنند. جایگاه عنوان خلافت و خلیفه، فراز و نشیبهایی داشته و بتدریج از قدرت آن کاسته شده است. سلاطین عثمانی سلطۀ خود را با عنوان دورۀ خلافت عثمانی به ثبت رساندهاند. «آنچه ارزش مضاعفی به استفادۀ عثمانیها از این عناوین میداد، قدرت نظامی و دریایی امپراتوری عثمانی و نیز موقعیت آنها به عنوان مدافعان [[اسلام]] در برابر اروپای مسیحی از یکسو و ایران شیعی از سوی دیگر بود. به نظر میرسد به جهت چنین موقعیّتی بارها رهبری (و نه حاکمیّت) عثمانی بر جهان اسلامی سنّی در دیگر دولتهای اسلام پذیرفته شد... دیگر عصر خلافت جهانی به سر رسیده بود و هیچ حاکم اسلامی نیز چنین ادعایی نداشت. چنین روندی ادامه یافت تا آنکه این ایده در اواخر قرن هیجدهم میلادی مجدّدا از سوی سلاطین عثمانی مطرح شد.<ref>زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸</ref> خلافت، از موضوعات بحثانگیز در تاریخ اسلام بوده و [[اهل سنت]] کوشیدهاند به نوعی خلافت سه تن را پیش از [[امام علی]]{{ع}} مشروعیت بخشند. خلافت رفتهرفته از مسیر خود خارج شد و همانگونه که [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} پیشبینی کرده بود که خلافت پس از من است، بعد از آن امارت خواهد شد، سپس به ملوکیّت و پادشاهی تبدیل شده و نهایتا به جبابره و دیکتاتوری خواهد رسید،<ref>بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶</ref> روند حاکمیّت، مشروعیت خود را از دست داد و خلفای اموی و عباسی با ظلم و عیاشی و غارت بیتالمال و... به حکومت پرداختند. ابتدا خلفا خود را خلیفة النبی میگفتند، امّا در دورههای بعد، خود را خلیفة اللّه نامیدند و آغاز این حرکت از زمان معتصم عباسی بود.<ref>دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱</ref> در زمان [[ائمه]]، تقابل روشنی میان "خطّ خلافت" و "خط [[امامت]]" پدید آمد،<ref>کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینههای مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است</ref> چراکه از زمان [[امام علی|امیر المؤمنین]]{{ع}} به بعد، [[امامان]] [[معصوم]] را از صحنۀ سیاسی کنار زدند و بلکه سیاست حذفی با [[امامان]] پیش گرفتند و معمولا طرفداران خطّ [[امامت]]، خلفا را به رسمیت نمیشناختند. در روایات [[شیعه]]، اغلب با عنوان "الأمر" به مسألۀ حکومت و خلافت اشاره میشود. خلافت مفهوم دیگری هم دارد که در انسانشناسی قرآنی مطرح است و مقام خلیفة اللّهی انسان که در قرآن به آن اشاره شده و خارج از موضوع این کتاب است.<ref> از جمله ر. ک: «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت» ، محمّد تقی شریعتی، «حماسۀ غدیر» ، محمّد رضا حکیمی، «معالم المدرستین» علامه مرتضی عسکری</ref> نیز در اصطلاح تصوّف، خلافت مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق، بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسویۀ اخلاق و اعمال و جمیع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کردهاند و طیّ منازل سائرین و وصول به مبدأ حاصل کرده به اصل و حقیقت واصل گشته، سیر الی اللّه و فی اللّه تمام شده و از خودی محو و فانی و به بقای احدیّت باقی گشته، آنگاه سزاوار خلافت است.<ref>گلشن راز، شبستری، ص ۳۸۸</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص:۲۴۹.</ref> | |||
==خلافت [[انبیا]]== | ==خلافت [[انبیا]]== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۲: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:1313.jpg|22px]] [[فرهنگ قرآن ج۱۳ (کتاب)|'''فرهنگ قرآن ج۱۳''']]؛ | * [[پرونده:1313.jpg|22px]] [[فرهنگ قرآن ج۱۳ (کتاب)|'''فرهنگ قرآن ج۱۳''']]؛ | ||
* [[پرونده:1368987.jpg|22px]] [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|'''فرهنگ غدیر''']]. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{یادآوری پانویس}} | {{یادآوری پانویس}} |
نسخهٔ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۲۱
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خلافت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
واژهشناسی لغوی
- خلافت "به کسر خاء" به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب[۱]. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمیشود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد[۲]. در این مدخل، معنای اصطلاحی "خلافت الهی" مقصود است و آنچه به امامت و رهبری مربوط میشود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه "خلف"، "ورث" و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است[۳].
- خلافت: به معنای جانشینی. در فرهنگ اسلامی به کسی که جانشین پیامبر اکرم(ص) باشد "خلیفه" گویند. کلام پیامبر خدا(ص) به حضرت علی(ع) که أنت خلیفتی گویای این سمت است.[۴]
مقدمه
- خلافت بر حق و حکومت بر مردم، از آن امامان معصوم است که از سوی خداوند تعیین شدهاند و پیامبر، مأمور ابلاغ آن به مردم بوده است و امری الهی است[۵]، نه انتخابی و آنان که ائمه(ع) را کنار زدند و خود به جای پیامبر نشستند، هرچند با رأی گروهی از مردم، غاصباند و ظلمی بزرگ به خاندان پیامبر و امت محمّدی روا داشتند. وصایت و امامت، طرحی برای نظام سیاسی در اسلام است که از سوی خدا و رسول تعیین میشود و از اهمیت خاصّی برخوردار است. حاکمان اسلامی در عصور مختلف، به تناسب شرایط زمانی یا مناطق گوناگون لقبهای خاصّی برای خود به کار میگرفتند. دایرۀ این الفاظ و القاب بسیار گسترده است و میتوان از واژههایی چون: خلیفه، امیر، حاکم، والی، ولیّ، سلطان، امام، زعیم، ملک، خدیو، شاه، پاشا، خان، خاقان، زعیم و. . . یاد کرد و عنوان حاکمیت آنان را با تعابیری چون: امارت، خلافت، سلطنت، حکومت، امامت، دولت، ولایت، ملک و. . . برشمرد. آنان معمولا میکوشیدند که به حکومت خود رنگ قداست و مشروعیت ببخشند. خلافت منصبی الهی است و خلیفۀ پیامبر باید در علم و ایمان و تقوا و فضایل دیگر همچون پیامبر باشد و مقام عصمت داشته باشد. رسول خدا بارها در طول حیات خویش، امیر المؤمنین را به امر خداوند، خلیفۀ خود خواند و معرفی کرد. از جمله فرمود: یا علیّ! أنت خلیفتی، إستخلفتک بأمر ربّی[۶]، و فرمود "أیّها النّاس إنّ علیّا إمامکم من بعدی و خلیفتی علیکم"[۷] احادیث فراوانی با این تعبیر و مضمون نقل شده است.[۸] این منصب والا و مقدس، جامهای است که بر اندام ولیّ خدا برازنده است، همانگونه که علی(ع) در خطبه شقشقیه فرمود: پسر ابو قحافه جامۀ خلافت را بهبر کرده است، در حالی که میداند من شایستهترین فرد برای آنم أما و اللّه لقد تقمّصها ابن أبی قحافة...[۹] امامان شیعه، همواره مدّعی آن بودهاند و تصدّی خلافت از سوی دیگران را غصب و ناروا میدانستند. حتی امام حسین(ع) در مدینه پس از مرگ معاویه، در پاسخ مروان که از آن حضرت میخواست با یزید بیعت کند، به سخن پیامبر استناد فرمود که شنیدم جدّم رسول خدا(ص) میفرمود: "ألخلافة محرّمة علی آل أبی سفیان"[۱۰] خلافت بر دودمان ابو سفیان حرام است. از جرائم معاویه نیز این بود که در حال حیات خویش، میکوشید مردم را به پذیرش خلافت یزید پس از خودش وادارد و از بزرگان و چهرههای سرشناس بیعت میگرفت و همین کار مورد نقد برخی از صحابۀ پیامبر، از جمله خود امام حسین(ع) قرار گرفت.[۱۱] با توجّه به بار محتوایی و اهمیت سیاسی این واژه، بیجهت نیست که در طول تاریخ، قدرتطلبان درپی تصدّی و غصب آن بودهاند و آن را در عمل به حکومت و سلطنت تبدیل کردهاند. خلیفه، از بزرگترین لقبهای حکّام در تاریخ اسلام بوده و حاکم مطلق جهان اسلام از آن فهمیده میشد و خلفای راشدین و خلفای اموی و عباسی و دیگر سلسلهها پیوسته عنوان خلیفه را (گاهی خلیفۀ رسول اللّه و گاهی خلیفة اللّه) برخود مینهادند و بر سکّهها و در اسناد رسمی میآوردند تا از این طریق، قداست و وجهه کسب کنند. جایگاه عنوان خلافت و خلیفه، فراز و نشیبهایی داشته و بتدریج از قدرت آن کاسته شده است. سلاطین عثمانی سلطۀ خود را با عنوان دورۀ خلافت عثمانی به ثبت رساندهاند. «آنچه ارزش مضاعفی به استفادۀ عثمانیها از این عناوین میداد، قدرت نظامی و دریایی امپراتوری عثمانی و نیز موقعیت آنها به عنوان مدافعان اسلام در برابر اروپای مسیحی از یکسو و ایران شیعی از سوی دیگر بود. به نظر میرسد به جهت چنین موقعیّتی بارها رهبری (و نه حاکمیّت) عثمانی بر جهان اسلامی سنّی در دیگر دولتهای اسلام پذیرفته شد... دیگر عصر خلافت جهانی به سر رسیده بود و هیچ حاکم اسلامی نیز چنین ادعایی نداشت. چنین روندی ادامه یافت تا آنکه این ایده در اواخر قرن هیجدهم میلادی مجدّدا از سوی سلاطین عثمانی مطرح شد.[۱۲] خلافت، از موضوعات بحثانگیز در تاریخ اسلام بوده و اهل سنت کوشیدهاند به نوعی خلافت سه تن را پیش از امام علی(ع) مشروعیت بخشند. خلافت رفتهرفته از مسیر خود خارج شد و همانگونه که پیامبر خدا(ص) پیشبینی کرده بود که خلافت پس از من است، بعد از آن امارت خواهد شد، سپس به ملوکیّت و پادشاهی تبدیل شده و نهایتا به جبابره و دیکتاتوری خواهد رسید،[۱۳] روند حاکمیّت، مشروعیت خود را از دست داد و خلفای اموی و عباسی با ظلم و عیاشی و غارت بیتالمال و... به حکومت پرداختند. ابتدا خلفا خود را خلیفة النبی میگفتند، امّا در دورههای بعد، خود را خلیفة اللّه نامیدند و آغاز این حرکت از زمان معتصم عباسی بود.[۱۴] در زمان ائمه، تقابل روشنی میان "خطّ خلافت" و "خط امامت" پدید آمد،[۱۵] چراکه از زمان امیر المؤمنین(ع) به بعد، امامان معصوم را از صحنۀ سیاسی کنار زدند و بلکه سیاست حذفی با امامان پیش گرفتند و معمولا طرفداران خطّ امامت، خلفا را به رسمیت نمیشناختند. در روایات شیعه، اغلب با عنوان "الأمر" به مسألۀ حکومت و خلافت اشاره میشود. خلافت مفهوم دیگری هم دارد که در انسانشناسی قرآنی مطرح است و مقام خلیفة اللّهی انسان که در قرآن به آن اشاره شده و خارج از موضوع این کتاب است.[۱۶] نیز در اصطلاح تصوّف، خلافت مقامی است که سالک بعد از قطع مسافت و رفع بعد میان خود و حق، بر اثر تصفیه و تجلیه و نفی خاطر و خلع لباس صفات بشری از خود و تعدیل و تسویۀ اخلاق و اعمال و جمیع آن منازل که ارباب تصفیه معلوم کردهاند و طیّ منازل سائرین و وصول به مبدأ حاصل کرده به اصل و حقیقت واصل گشته، سیر الی اللّه و فی اللّه تمام شده و از خودی محو و فانی و به بقای احدیّت باقی گشته، آنگاه سزاوار خلافت است.[۱۷].[۱۸]
خلافت انبیا
خلافت انسان
خلافت بنی اسرائیل
خلافت حضرت داود(ع)
خلافت حضرت سلیمان(ع)
خلافت صالحان
خلافت مستضعفان
خلافت و فرشتگان
خلافت هارون(ع)
خلافت یحیی(ع)
درخواست خلیفه
زمینههای خلافت
منشأ خلافت
منابع
پانویس
- ↑ مفردات، ص ۲۹۴، «خلف».
- ↑ المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.
- ↑ فرهنگ قرآن، ج۱۳ ، ص۵۱ - ۵۵.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۲۴۹.
- ↑ به بحث الهی بودن خلافت در «الغدیر» مراجعه شود، ج ۷ ص ۱۳۱ تا ۱۳۶
- ↑ « یا علی تو جانشین منی و من تو را به فرمان پروردگارم جانشین خود ساختم.»من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۱۷۹
- ↑ «ای مردم، پس از من پیشوای شما علی است و او جانشین من بر شماست.» معانی الأخبار، ص ۳۷۲
- ↑ از جمله ر. ک: «موسوعة الامام علی بن ابی طالب» ، ج ۲ ص ۱۳۷
- ↑ نهج البلاغه، خطبۀ ۳
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۵
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۵۶
- ↑ زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸
- ↑ بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶
- ↑ دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱
- ↑ کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینههای مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است
- ↑ از جمله ر. ک: «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت» ، محمّد تقی شریعتی، «حماسۀ غدیر» ، محمّد رضا حکیمی، «معالم المدرستین» علامه مرتضی عسکری
- ↑ گلشن راز، شبستری، ص ۳۸۸
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص:۲۴۹.