←جستارهای وابسته
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
# [[نقل حدیث]] و [[جریان مباهله]] در منابع مختلف: [[دلیل]] دیگر برای [[اثبات]] [[حقانیت]] و [[جایگاه اهل بیت]] {{ع}} در [[جریان مباهله]]، [[نقل]] آن در منابع مختلف است از جمله: در [[شأن نزول]] [[آیه]] گفته شده: وقتی این [[آیه شریفه]] نازل شد: پس بگو بیایید بخوانیم [[فرزندان]] خود را و [[فرزندان]] شما را... آنگاه [[رسول خدا]] [[علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]] را خواندند و گفتند: خدایا اینها [[اهل]] من هستند»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ... ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی}}؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، جزء ۱۵ و ۱۶، باب ۳، ح۲۴۰۴.</ref>. همچنین گفته شده: «[[آیۀ مباهله]] قویترین [[دلیل]] بر [[فضیلت]] [[اصحاب کساء]] است»<ref>زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.</ref> و یا گفته شده: «دلالت [[آیه]] بر [[فضیلت]] [[آل پیامبر]] که [[آل]] اللهاند برای هیچ مؤمنی قابل [[شک]] نیست»<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. | # [[نقل حدیث]] و [[جریان مباهله]] در منابع مختلف: [[دلیل]] دیگر برای [[اثبات]] [[حقانیت]] و [[جایگاه اهل بیت]] {{ع}} در [[جریان مباهله]]، [[نقل]] آن در منابع مختلف است از جمله: در [[شأن نزول]] [[آیه]] گفته شده: وقتی این [[آیه شریفه]] نازل شد: پس بگو بیایید بخوانیم [[فرزندان]] خود را و [[فرزندان]] شما را... آنگاه [[رسول خدا]] [[علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]] را خواندند و گفتند: خدایا اینها [[اهل]] من هستند»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ... ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی}}؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، جزء ۱۵ و ۱۶، باب ۳، ح۲۴۰۴.</ref>. همچنین گفته شده: «[[آیۀ مباهله]] قویترین [[دلیل]] بر [[فضیلت]] [[اصحاب کساء]] است»<ref>زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.</ref> و یا گفته شده: «دلالت [[آیه]] بر [[فضیلت]] [[آل پیامبر]] که [[آل]] اللهاند برای هیچ مؤمنی قابل [[شک]] نیست»<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. | ||
# خودداری بزرگان [[نصاری]] از [[مباهله]]: این [[آیه]] یکی از محکمترین [[آیات]] در بیان [[عظمت]] [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] ایشان است؛ زیرا بزرگان [[نصاری]] از [[مباهله]] خودداری کردند و با پرداختن [[جزیه]] تن به [[خواری]] دادند<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص ۶۹ ـ ۷۲.</ref>. | # خودداری بزرگان [[نصاری]] از [[مباهله]]: این [[آیه]] یکی از محکمترین [[آیات]] در بیان [[عظمت]] [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] ایشان است؛ زیرا بزرگان [[نصاری]] از [[مباهله]] خودداری کردند و با پرداختن [[جزیه]] تن به [[خواری]] دادند<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص ۶۹ ـ ۷۲.</ref>. | ||
== [[ماجرای مباهله]] با [[مسیحیان نجران]] == | |||
[[رویداد مباهله]] نیز از دیگر حوادث این سالها و فصل مهمی در بیان [[فضیلت]] و [[برتری]] [[اهل بیت پیامبر]] بر سائرین است و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز به عنوان یکی از [[اهل بیت]]، داخل در این فضیلت و برتری [[الهی]] است<ref>۲۴ ذی الحجه سال ۱۰.</ref>. | |||
[[آیه مباهله]] به ضمیمه آیاتی که قبل و بعد از آن نازل شد، نشان میدهد که در برابر پافشاری [[مسیحیان]] در [[عقاید]] نادرست خود، از جمله [[ادعای الوهیت]] [[حضرت مسیح]] و عدم [[کارایی]] [[منطق]] و [[استدلال]] در برابر [[لجاجت]] آنها، [[پیامبر]] [[مأمور]] میشود که از طریق [[مباهله]] وارد شود و [[صدق]] گفتار خود را از این طریق به ثبوت برساند؛ یعنی دو طرف [[منازعه]] دست به [[دعا]] بردارند و از [[خدا]] بخواهند تا [[راستگو]] از [[دروغگو]] شناخته شود. در کتاب «[[الارشاد]]» [[شیخ مفید]] که از مآخذ معتبر [[مکتب امامت]] است، [[حادثه مباهله]] به این شکل آمده است: | |||
=== پیرامون [[نجران]] و مسیحیان آنجا === | |||
چون [[اسلام]] پس از [[فتح مکه]] به [[قدرت]] اول در جزیرةالعرب تبدیل شد، دیگر [[دشمن]] [[قدرتمندی]] وجود نداشت که مانع [[پیشرفت]] آن باشد. هیئتهای زیادی از نقاط مختلف [[سرزمین]] [[عربی]] برای بررسی اوضاع و احوال [[مسلمانان]] و آشنایی با [[دین جدید]] به [[مدینه]] میآمدند. از جمله هیئتهایی که به مدینه آمدند مسیحیان [[شهر]] نجران بودند. | |||
نجران شهری بزرگ و وسیع در نزدیکی [[یمن]] است که هفتاد و سه قریه در آن وجود داشت. در منطقة نجران چشمههای گوارا، باغهای [[نخل]] خرما، مزارع مرکبات و باغهای میوه به وفور وجود داشت. نجران به علت وجود کلیسایی که به دست [[حبشیان]] ساخته شد، بعدها به [[کعبه]] نجران نام گرفت و [[شهرت]] فراوان کسب کرد<ref>معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۹.</ref>. | |||
در [[زمان]] [[ظهور اسلام]] [[جمعیت]] زیادی از مسیحیان در آن سکونت داشتند. تمام شهر به دست اشراف و بزرگان آن و به طور مستقل اداره میشد. نه در تحت [[حکومت]] [[ایران]] بودند و نه تحت [[حکمرانی]] امپراطوری [[روم]]. البته از [[دولت]] [[روم]] بهرههای مادی فراوان داشتند<ref>مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۸.</ref>. [[امور سیاسی]]، مذهبی، [[اجتماعی]] [[شهر]] [[نجران]] زیر نظر سه [[شخصیت]] اداره میشد که هر کدام [[وظایف]] خاصی داشتند؛ «عاقب» که [[امیر]] و [[صاحب رأی]] بود و تمام [[کارها]] با [[مشورت]] وی انجام میشد، که نامش «عبدالمسیح» بود. «[[سید]]» که [[ریاست]] مجتمعات [[مردم]] نجران را بر عهده داشت و نامش «اَیهم» بود. و [[ابو حارثه بن علقمه]] که [[اسقف]] و [[رهبر]] مذهبی نجران و بزرگ [[کشیشان]] آنها بود<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۵۷۳.</ref><ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۳.</ref> | |||
=== [[دعوت پیامبر]] به [[مسیحیان نجران]] و جواب آنان === | |||
[[پیامبر]] در نامهای آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرده بود: | |||
«به نام خدای [[ابراهیم]] و [[اسحاق]] و [[یعقوب]] | |||
از محمد [[پیامبر خدا]] به اسقف نجران | |||
خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را [[حمد]] و [[ستایش]] میکنم و شما را از [[پرستش]] [[بندگان]]، به پرستش [[خدای متعال]] و از [[ولایت]] بندگان، به [[ولایت خدا]] دعوت میکنم. اگر این دعوت مرا نپذیرفتید باید به [[حکومت اسلامی]] [[جزیه]] بپردازید، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود»<ref>الدرالمنثور، ج۲، ص۲۲۹؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۲، ص۴۵؛ البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۶۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۴، ص۶۷؛ سبل الهدی، ج۶، ص۴۱۵؛ تفسیر روح المعانی (آلوسی)، ج۳، ص۱۸۶؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۹۰.</ref>. | |||
بنا به این دعوت، ابوحارثه ابن علقمه اسقف بزرگ [[نصارای نجران]] و سی (یا شصت) تن از پیروانش، به [[مدینه]] به نزد آن [[حضرت]] آمدند. از آن جمله عاقب «عبدالمسیح» امیر ایشان بود و سیدی که از بزرگان و [[دانشمندان]] آن شهر محسوب میشدند. آنها هنگام [[نماز عصر]] به مدینه رسیدند. لباسهای [[سفر]] را بیرون آوردند و با لباسهای رسمی ابریشمی با زیورآلاتی از طلا و جواهرات و انگشترهای طلا و صلیبهایی که برگردن داشتند، پس از نماز عصر [[خدمت]] [[رسول خدا]] رسیدند. | |||
پیامبر آنها را نپذیرفت و جواب آنها را نداد. آنان سرانجام به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[پناه]] آوردند و از ایشان راه چاره خواستند. ایشان فرمود: علت اینکه پیامبر شما را نپذیرفته، لباسهای زربافت و تزئینات و جواهرات شماست. [[لباس]] ساده بپوشید. ایشان شما را خواهد پذیرفت. فردا لباس ساده به تن کرده در [[مسجد]] به [[خدمت]] [[پیامبر]] رسیدند. | |||
در پیش روی [[جمعیت]] [[مسیحیان]] کشیش بزرگ آنها قرار داشت که رو به [[حضرت]] کرد و گفت: ای محمد؛ درباره بزرگ ما [[حضرت مسیح]] چه میگویی؟ [[پیغمبر]] فرمود: [[بنده]] [[خدا]] بود که خدا او را برگزیده و مخصوص [[کرامت]] گردانید! کشیش بزرگ گفت: ای محمد آیا برای او پدری میشناسی که به واسطه او به [[دنیا]] آمده باشد؟ پیغمبر فرمود: جریان نکاحی در کار نبوده تا [[پدر]] داشته باشد! ابوحارثه گفت: پس چگونه میگویی که او مخلوق است؟ آیا تو تاکنون [[انسانی]] دیدهای جز آنکه از راه [[زناشویی]] به وجود آمده باشد؟<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۴.</ref> | |||
=== [[دستور الهی]] برای [[مباهله]] === | |||
در اینجا آیاتی از [[قرآن]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد * حق از آن پروردگار توست پس، از دودلان مباش! * بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۵۹-۶۱.</ref>. | |||
پیامبر این [[آیات]] را بر [[نصارای نجران]] خواند. آنها را به مباهله [[دعوت]] کرد و فرمود: [[خدای عزوجل]] به من خبر داده که پس از مباهله، هر کس که بر [[باطل]] است به [[عذاب]] گرفتار خواهد شد، بدین وسیله [[حق]] از [[باطل]] جدا میگردد. کشیش بزرگ با عبدالمسیح و عاقب به [[مشورت]] پرداخت. [[تصمیم]] ایشان بر این شد که تا صبح [[روز]] دیگر از [[پیامبر]] مهلت بخواهند و پیامبر نیز پذیرفت. | |||
[[مسیحیان]] چون به منزلهای خود بازگشتند، کشیش بزرگ به آنها گفت: فردا ببینید اگر محمد با [[فرزندان]] و [[خاندان]] خود به [[مباهله]] آمد، از این کار بپرهیزید! اما اگر با [[اصحاب]] و یارانش آمد، با او مباهله کنید و نترسید که او [[حقیقت]] ندارد و [[دین]] او نمیتواند حق باشد. | |||
چون فردا شد پیامبر در حالی که دست علی {{ع}} را در دست گرفته بود و حسن و حسین از جلو و [[فاطمه]] {{س}} از پشت سرش میرفتند، برای مباهله حاضر شد. [[انصاری]] نیز که کشیش بزرگ، پیشاپیش آنها بود، بیرون آمدند. همین که کشیش، پیامبر و همراهانش را [[مشاهده]] کرد پرسید: اینان کیانند؟ به او گفتند: آنکه در کنارش قرار دارد [[پسرعم]] و دامادیش [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} است که [[پدر]] فرزندان او و محبوبترین [[مردمان]] در نزد اوست. آن دو [[کودک]] فرزندان دخترش از دامادش علی هستند و آن دو نیز عزیزترین کسان او هستند. آن [[زن]] هم دخترش فاطمه است که گرامیترین مردمان در نظر اوست و از همه کسان به پیامبر نزدیکتر است. | |||
کشیش رو به عاقب و [[سید]] و عبدالمسیح کرده و گفت: نگاه کنید، ببینید که او با نزدیکترین و عزیزترین افراد خاندان خود و با کمال [[اطمینان]] به اینکه برحق است آمده تا با ما مباهله را انجام دهد. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[ترس]] از امپراتور [[روم]] نبود، حتماً به او [[ایمان]] میآوردم و [[مسلمان]] میشدم. به خدا که اگر او از ادعای خودنگرانی داشت، اینان را به همراه خود نمیآورد. ای گروه [[نصاری]]، به خدای سوگند! او پیامبر و فرستاده خداست. او چیزی آورده است که مشکل شما را در مورد [[حضرت مسیح]] روشن کرده است. نکند با او مباهله کنید که همگی نابود خواهید شد. بزرگ و کوچک شما از بین خواهد رفت. ای [[پیروان مسیح]] من چهرههایی را میبینم که با دعای آنان [[خدا]] [[کوه]] را از جای خود برمیکند<ref>الکشاف (زمخشری)، ج۱، ص۳۶۸.</ref>؛ از [[مباهله]] با او بپرهیزید! به هر چه میان شما و او [[سازش]] به وجود میآورد، با او [[مصالحه]] کنید! به شهرهای خود بازگردید و برای خود [[فکری]] کنید! [[نصاری]] به او گفتند: ما پیرو [[فرمان]] تو هستیم هر چه گفتی گردن مینهیم. | |||
پس [[اسقف]] رو به [[پیامبر]] کرد و عرض کرد: ای ابالقاسم؛ ما با تو مباهله نخواهیم کرد، ولی مصالحه را میپذیریم. با ما قرار [[صلح]] بگذار که ما بدان گردن خواهیم نهاد. پیامبر آنها را پذیرفت و برای آنها جزیهای قرار داد که هر سال دو هزار حله<ref>پارچهای که به دوش میاندازند یا بر تن میکنند و به نام ازار یا رداء نامیده میشود.</ref> بپردازند که [[ارزش]] هر حله چهل درهم تمام عیار باشد<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۶۶؛ التفسیر الکبیر (رازی)، ج۸، ص۸۰؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۱۸-۲۲۰.</ref>. [[صلحنامه]] به [[املاء]] [[رسول خدا]] {{صل}} و به دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نوشته شد<ref>فتوح البلدان، ص۷۳؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۱، ص۲۰۵؛ مکاتیب الرسول، ج۳، ص۱۷۰.</ref><ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۳۱۵.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |